پرندگان
اساطير) صابر
امامي)
با قلبي شكسته
پرندگان
اساطير از كوچههاي سيمان گذشتند
و گنجشكان
نگاهم
خسته، خسته، خسته،
پرهاي پرواز
فرو بستند
و در غروبي
نفسگير بر درگاه باد و باران و ابر
با قلبي شكسته
بر سيمهاي
خاردار نشستند
پرندگان
اساطير از كوچههاي سيمان تا آسمان لاجوردي اهورا
گذشتند
و بانوي اندوهپوش
غروب
با پيراهن
زرد
بر درگاه باد
و باران و ابر بر سيمهاي خاردار تكيه داد
پرندگان اساطير
گذشتند
چراغ صاعقه
برافروخت
قلعههاي تو
در تو به سنگيني فرو ريخت
و گنجشكانِ
نگاهم بر سيمهاي سرد خاردار خيس شدند
و بانوي
باشكوه اندوهپوش
گنجشكان
دلشكسته را در پيراهن زرد خود گرفت