حريم شهادت (عبدالجبار كاكائي)
چو ما به
رهگذر عشق، خاكساري نيست
در انتظار
خطر، چشم انتظاري نيست
عنان به شعله
اگر دادهايد، بشتابيد !
به آفتابي
امروز، روزگاري نيست
من از شهادت
سبز بهار دانستم
چو لاله در
چمن درد، داغداري نيست
سر از نيام
تغافل كشيدهام چون تيغ
كجاست گردش
دستي ! مرا قراري نيست
چنان سبكدل و
عاشق نشستهام بر موج
كه جز حريم
شهادت مرا كناري نيست
به دستهاي
پريشان باد بسپاريد
كسي كه در سر
او شوق برگ و باري نيست
فهرست