شبهه زدايى از برخى ابهامات دفاع مقدس
 

تهیه و تنظیم  : حسین ترابی  ( کارشناس علوم سیاسی)
چكيده
در ايـن مـقـاله سعى شده است در ارتباط با برخى از شبهات دفاع مقدس به دو سئوال اصلى زير پاسخ داده شود.

1. آيـا اصولا استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر به مصلحت نظام بوده يا به ضرر نظام ؟

 2. آيا استمرارجنگ پس از فتح خرمشهر بدون نظر قاطع حضرت امام (ره ) امكان پذير بود يا خير؟

در بـررسـى هاى به عمل آمده در خصوص سئوال اول به اين نتيجه رسيديم كه چـون صـدام و حـاميان بين المللى او به اهداف از پيش تعيين شده خود نرسيده بـلـكـه نـسـبـت بـه اهـداف خود نيز حساس تر شده اند وبا توجه به وجود خوى تـجـاوزگـرى در صـدام و حـزب بـعـث و عـدم ضـمـانـت اجرايى بين المللى مانندقطعنامه 598 سازمان ملل در آن مقطع زمانى هيچ اقدامى از نظر عقل جز اسـتمرار جنگ به مصلحت نظام نبوده و هر تصميمى ديگر غير از آن مى توانست بعضا به نابودى انقلاب اسلامى منجر شود.

امـا در پاسخ به سئوال دوم نيز بايد گفت با توجه به ويژگى هاى خاص حضرت امـام (ره ) در مـديـريـت ورهبرى انقلاب و سخنان ايشان پس از فتح خرمشهر و اظهارات فرماندهان دفاع مقدس به اين نتيجه مى رسيم كه حضرت امام (ره ) به هيچ وجه تمايل به صلح تحميلى نداشته بلكه مى خواستند ضمن احتياط و دقت لازم تـصـمـيـمـى عقلانى گرفته شود بدين جهت نيز پس از گرفتن نظرات كـارشناسانه فرماندهان دفاع مقدس متقاعد شدند كه مى بايست با تمام توان در مقابل دشمن ايستاد و امر دفاع را ادامه داد.

مقدمه
هـشت سال دفاع مقدس , مقطعى درخشان در تاريخ انقلاب اسلامى ايران است كـه بـه جـراءت مـى تـوان گفت تثبيت انقلاب اسلامى مديون آن است , امروزه دشـمـنـان انـقـلاب اسلامى در كنار هر حركت انقلاب , در چهره اى ناصحانه و دلـسـوزانـه امـا بـاماهيتى مزورانه و منافقانه ظهور مى كنند تا دل ها را بربايند, تفرقه ايجاد كنند وخادمين به انقلاب اسلامى را خائن معرفى نمايند.
بـحران سازى و ايجاد جنگ روانى از جمله تاكتيك هاى مؤثر دشمنان در داخل نـظـام اسـت . كـه نـوك پيكان اين جوسازى ها و شانتاژهاى تبليغاتى نيز متوجه مقدسات نظام بويژه جايگاه مقدس رهبرى , نهادهاى انقلاب و ارزش هايى مانند دفاع مقدس مى باشد.
دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه با طرح اين شبهات سعى دارند در اذهان عموم نـسبت به افتخارات سال هاى جنگ ايجاد شك و ترديد كرده , از اين طريق , نسل دوم انـقـلاب بـويـژه جوانان تحصيل كرده را با ارزش ها, اصول و افتخار آفرينان انقلاب ودفاع مقدس بيگانه نمايند.
در تـقـارن طـلـيـعه پيروزمندانه عمليات بيت المقدس كه منجربه آزاد سازى خـرمـشـهـرگـرديـد, درصدد برآمديم با طرح برخى از شبهات در مورد دفاع مقدس , ضمن تجزيه و تحليل آن , در حد توان , پاسخى منطقى به آن ها دهيم .

طرح شبهات
برخى از نويسندگان , از روى آگاهى يا نا آگاهى , مطالبى را در خصوص دفاع مقدس در مطبوعات منعكس كردند كه منجر به ظهور شبهاتى در افكار عمومى گرديد.
به عنوان مثال يكى از اساتيد دانشگاه امام صادق (ع ) مى گويد:
(ادامـه جـنـگ اقـدامى بدون دليل بود , در جايى كه كشورهاى خليج , حاضر بـه پـرداخـتـن غرامت جنگ بودند, ما بى جهت جنگ را ادامه داديم تا جايى كه تسليم فشار نظامى , عراق شديم .) (1)

فرد ديگرى نيز در يكى از روزنامه ها چنين اظهار نظر مى نمايد: (ادامه جنگ امرى غير عاقلانه بود, همه چيز براى پذيرش خواسته هاى ما آماده بودولى پس از سال ها ادامه جنگ همه چيز از دستمان رفت .) (2) در هـمـين راستا نيز كتابى تحت عنوان (عاليجناب سرخپوش ) به بازار آمد و ضـمـن مخدوش ساختن شخصيت يكى از مسئولين نظام , استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر را زير سؤال برد. (3) نويسنده در اين كتاب مى نويسد: (آقـاى هـاشـمـى رفـسنجانى مسئوليت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر را به عهده امام مى گذارند, در حالى كه حاج سيد احمد خمينى (ره ) فرمودند:

در مـقـابـل مـسـائل خرمشهر, امام معتقد بودند كه بهتر است جنگ تمام شود. امابالاخره مسئولين جنگ گفتند كه بايد تا كنار شط العرب (اروندرود) برويم تا بـتـوانيم غرامت خودمان را از عراق بگيريم . امام اصولا با اين كار موافق نبودند و گفتند اگربناست كه شما جنگ را ادامه بدهيد, بدانيد كه اگر اين جنگ با اين وضـعـى كه شماداريد ادامه يابد و شما موفق نشويد, ديگر اين جنگ تمام شدنى نـيـست , و ما بايداين جنگ را تا نقطه اى خاص ادامه بدهيم و الان هم كه قضيه فتح خرمشهر پيش آمده بهترين موقع براى پايان جنگ است .) (4) و سـپـس يـاد آور مـى گـردد كـه آقـاى هاشمى در خاطرات روز 15/12/ 1360 خودمى نويسد:

(وابسته نظامى ايتاليا گفته : كشورهاى نفت خيز منطقه مايلند شصت ميليارد دلارخـسـارات جـنـگ را از طرف صدام به ايران بدهند و ايران از شرط سوم كه كيفر صدام است منصرف شود.) (5) بـديـن تـرتيب نويسنده مذكور ضمن گزينش كردن بخشى از مصاحبه مرحوم حـاج سـيـد احـمـد خـمـينى كه در روزنامه جمهورى اسلامى به چاپ رسيده بود, (6) سعى مى كند: اولا) اسـتـمـرار جـنـگ پـس از فـتـح خـرمـشـهر را يك جرم در تاريخ انقلاب معرفى نمايد, ثـانـيـا) ضـمـن تـحـمـيـلى دانستن جنگ به حضرت امام (ره ) هدايتگرى هاى فرماندهى كل قوا را در زمان جنگ , زير سؤال برد. ثـالثا) تلويحا بيان كند كه استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر, جنايتى نسبت به مـلـت ايـران بـوده كـه مسببين اين جنايت مى بايست به عنوان جنايتكار جنگى معرفى ومجازات گردند.

بـدين ترتيب براى اينكه ما صحت و سقم اين شبهه را مشخص نمائيم مى بايست به دو سؤال جواب دهيم :

1. آيا استمرار جنگ بعد از فتح خرمشهر به مصلحت نظام بود يا به ضرر نظام ؟

2. آيـا اسـتـمـرار جـنـگ بـعـد از فـتـح خـرمـشـهـر بدون نظر قاطع حضرت امام (ره )امكان پذير بود يا خير؟

بـراى پـاسـخ به سؤال اول سعى خواهيم كرد استمرار جنگ را در ابعاد مختلف موردنقد و بررسى قرار دهيم :

1) هدف از تحميل جنگ به ايران
طـبـق بـررسـى هـاى بـه عـمـل آمـده و اعـتـرافـات فـرمـاندهان حزب بعث واسـتـراتـژيـست هاى كاخ سفيد, هدف از تحميل جنگ به ايران موارد زير بوده است :

ـ نابودى انقلاب اسلامى و يا حداقل كنترل آن ,

ـ تشكيل عربستان بزرگ ,

ـ تصرف خوزستان و گرفتن كل شط العرب ,
بـديـن تـرتيب در 31 شهريور 1359 صدام به اين نتيجه رسيده بود كه حكومت ايـران بـه خاطر انقلاب از نظر توان نظامى بسيار ضعيف شده , لذا از آن موقعيت اسـتفاده كرده و با حمايت و تحريك قدرت هاى استعمارى جنگ را بر ما تحميل كـرد. حالااين سؤال مطرح است كه آيا دشمن پس از فتح خرمشهر متنبه شده و هدف (نابودى انقلاب اسلامى ) را رها كرده بود يا خير؟

اصـولا دشـمـن از جـنگ به عنوان ابزارى براى رسيدن به اهداف خود استفاده مى كرد.اما جمهورى اسلامى بعد از فتح خرمشهر, مقتدرتر شده بود و به همين جـهـت خـطرآن در نزد دشمنان نيز افزون تر شده بود. بنابراين دشمن چون به هـدف خـود نـرسـيده بود, به دنبال اين بود كه اين نظام تقويت شده را به انحاء مختلف تضعيف نمايد.

نـكـتـه ديـگرى نيز مطرح بود و آن اين كه , دشمن از اهدافش دست بر نداشته بـلـكه نسبت به اهدافش هوشيارتر هم شده و حمايت هاى ديگرى هم ممكن بود جـلب نمايد, در اين حال , چه تضمينى وجود داشت كه با توقف جنگ ديگر اقدام بـه تـجـاوز مـجدد نكند؟ بنابراين منطق نظامى در آن شرايط, حكم مى كرد كه براى رفتن به پشت ميز مذاكره و توقف جنگ , ايران پشتوانه اى به عنوان تضمين صـلـح داشـتـه باشد و اين پشتوانه چيزى جز پيشروى در قسمتى از خاك عراق نمى توانست باشد.

2) خوى تجاوزگرى صدام و حزب بعث
در سـال 1361 در شـرايـطى زمـزمـه هـاى صـلـح و آتـش بس از سوى عراق و مـتـحـدان منطقه اى آن مطرح شد كه جمهورى اسلامى به عنوان پيروز جنگ , تـوانسته بود درمقابل عراق , قدرت نمايى كند و به همين جهت نيزبه هيچ وجه حـاضـر بـه دادن كـوچكترين امتياز به طرف مقابل نبود و شرايط ملى هم به او چنين اجازه اى نمى داد.

از طـرف ديـگـر, صـدام در جـنـگ بـه شـدت تضعيف شده و در طى دو سال نيروهايش به شكل مفتضحانه يا فرار كردند يا اسير شدند و يا كشته شدند كه اين ضـربـه بـزرگى به حزب بعث و ارتش عراق بود به شكلى كه سازماندهى ارتش عراق در آن مقطع زمانى به كلى بهم ريخت . نيز اهدافى كه زمان شروع جنگ در ذهن استراتژيست هاى نظامى بغداد بود هيچ كدام محقق نشده و طبيعى بود كه صدام به عنوان رئيس حزب بعث عراق مى بايست توجيهى براى قول هايى كه در ابتداى جنگ به مردمش داده بود مى داشت .

بـا تـوجـه به روحيات روانى , خوى تجاوزگرى صدام قطعا آن ها به دنبال صلح دايم نبودند اما زمزمه هاى صلح را مطرح مى كردند تا با اين تاكتيك ضمن تجهيز قـوا,ارتـش بـه هـم ريخته خود را سر و سامانى داده و پس از آن اقدام به تجاوز مـجـددنـمـايند. صدام توجيه اوليه اش براى شروع جنگ اين بود كه : (قرارداد 1975 الـجزايربه ما تحميل شد, چون از يك طرف توان نظامى و تسليحاتى ما به شـدت كـاهش يافته بود و از طرف ديگر چون عقبه استراتژيكى ايران با توجه به حـمـايت هاى شديد امريكا بسيار قوى بود, ما مجبور به انعقاد قرارداد شديم و به هـمـيـن جـهـت امـروز اعلام مى كنيم كه قرارداد مزبور مورد قبول ما نيست و نـاگـزيـر هـستيم از طريق قوه قهريه و جنگ به حق و حقوق تضييع شده خود بـرسـيم ) و به همين بهانه به خاك جمهورى اسلامى ايران حمله كرد.

    لذا اگر ايـران پس از فتح خرمشهر هم حاضرمى شد آتش بس نمايد و تن به صلح بدهد, قـطـعـا زمـانى كه عراق احساس مى كردنقاط ضعف خود را تقويت نموده است مجددا به ايران حمله مى كرد و اين بارموفق هم مى شد. چرا كه صحنه جنگ در جـبهه ايران به علت آتش بس و صلح سردشده بود و نيروها به عقب برگردانده مـى شدند و به دليل احساس پيروزى , شور وشوق جنگ در آنان كم شده , امكان فـراخوانى مجدد آنان به جبهه ها غيرممكن و يابسيار مشكل بود. به همين جهت لشكر ايران اسلامى در مقابل ارتش تازه نفس عراق تن به شكست مى داد. حـالا اگـر چـنين وضعيتى رخ مى داد چه تضمينى براى احقاق حق ملت ايران وجـودداشـت ؟ كـدام مـرجـع بين المللى ايران را حمايت مى كرد؟ بدين ترتيب مـى بـيـنيم كه مابا توجه به شرايط روحى و روانى صدام و خوى تجاوزگرى او, چـاره اى جز دفاع واستمرار جنگ و حتى پيشروى در خاك عراق براى به دست آوردن امتيازى كه اين خوى تجاوزگرى را تعديل نمايد نداشتيم . حـالا مـمكن است كسى بگويد مگر اين خوى تجاوزگرى در سال 1367 (زمان قبول قطعنامه ) در صدام و حزب بعث نبود؟ پس چرا به ايران حمله نكرد؟

در جواب بايد گفت كه :

اولا) پـس از قـبـول قـطـعنامه 598 از سوى ايران عراق اقدام به حمله وسيعى درمـناطق جنوبى ايران كرد و موفق شد مجددا قسمت هايى از خاك ايران را به تـصـرف در آورد, امـا در هـمـان زمـان ايران خيلى زود توانست توازن قوا را در جـبهه ها به وجودآورده و تك عراق را با قدرت جواب دهد و او را يك بار ديگر به عقب براند وشرايط را به گونه اى تغيير دهد كه ديگر صدام نتواند اقدام به تجاوز نمايد و به همين جهت نيز ناچار شد به پذيرش قطعنامه 598 تن دهد. ثـانـيـا) در سـال 1367 ايـران پشتوانه بين المللى به نام قطعنامه 598 سازمان مـلـل متحد داشت كه تا حدودى او را حمايت مى كرد, اما در مقطع زمانى سال 1361هـيـچ سـنـد رسمى كه بتواند ايران را در صحنه بين الملل پشتيبانى كند وجودنداشت .

ثـالـثـا) ايـن خـوى تجاوزگرى صدام پس از قبول قطعنامه 598 و نااميدى از حمله مجدد به ايران او را درگير جنگى در خليج فارس با كويت كرد كه منجربه كاهش شديد قدرت او در منطقه گرديد و ديگر توانائى مقابله با ايران را از دست داده بود.اما اگر همين حالا هم عراق بتواند قدرت خود را بمانند زمان جنگ با ايـران افـزايش دهد بعيد نيست مجددا دست به تجاوز بزند. از صحبت هاى اخير فرماندهان ومسئولين عراق نيز چنين برداشتى حاصل مى گردد.

3) بعد حقوقى
در خـصـوص دلايـل حـقـوقـى اسـتـمرار جنگ پس از عمليات بيت المقدس , مطالب زير بيان مى گردد:
در خـصـوص تـعـارضـات داخلى يك كشور يا يك واحد سياسى , با توجه به اين كه قوانين و مقررات حقوقى نهادينه شده اند و نظام هاى حقوقى هر كشور اقتدار كافى رادر سطح جامعه دارا مى باشند, امكان اين امر براى هر دولتى فراهم است كـه بـامـتخلفين از قوانين و مقررات و متجاوزين به حقوق مردم برخورد قاطع داشته باشد.
وقـتى چنين برخوردى از سوى دستگاه هاى مربوطه بر جامعه حاكم باشد خود بـه خـود اقـدام فـردى و انـتـقام جويانه توسط افراد ممنوع مى شود, اما چنانچه درجـامـعـه اى چـنـيـن حـاكميتى از سوى دستگاه هاى اجرايى و قضايى وجود نـداشـتـه بـاشـد ناچار افراد متوسل به توانايى هاى فردى خودشان شده و جهت استيفاى حقوق خود اقدامات خود سرانه اى را انجام مى دهند و جامعه را با هرج و مـرج مـواجـه مى سازند , مانند احقاق حق در جوامع بدوى . جامعه بين المللى و حـقـوق بين الملل هم در آغاز همين گونه بود و نهاد حقوق بين الملل هنوز هم نـتـوانـسـته اقتدارات عاليه را شكل بدهد. در جامعه بين المللى , ركنى است به نـام (سـازمـان مـلل متحد) كه بر اساس منشور ملل متحد شكل گرفت و به وجـود آمد.اختياراتى هم بر اساس همين منشور به سازمان مزبور داده شده اين اخـتـيـارات عـمـدتـا محدود شده اند به اختياراتى كه در فصل هفتم منشور, به شوراى امنيت براى مقابله با متجاوز داده شده است .

وظـايـف شـوراى امـنـيـت هـم بـر اسـاس صـلاحيت هايش به دو بخش كلى تقسيم مى شود:
1) تشخيص متجاوز

2) راءى به اقدامات متناسب با تجاوز به صور مختلف , از قبيل محاصره اقتصادى قـطـع روابـط ديـپـلماتيك , تعطيلى فرودگاه ها, بمباران بنادر, اقدام مستقيم نظامى و... غيره .

اما ساختار شوراى امنيت داراى بافتى است كه منجربه عدم اجراى وظايف شورا بـه صـورت عـادلانـه در سطح بين المللى شده است . شوراى امنيت داراى پنج عـضـودائم اسـت كـه راءى هـر كـدام از ايـن پنج عضو در تصميم گيرى شورا سرنوشت سازمى باشد.
بـه هـمـيـن جهت امروزه در سطح بين المللى هر كشورى كه بخواهد خارج از مـنافع اين پنج عضو اقدامى را انجام دهد, هنگام تعيين متجاوز و اجراى وظايف شـورا درقـبـال كـشورها, عضو دائم شوراى امنيت سعى مى كند كشور مخالف منافع خود رامحكوم نمايد. بنابراين با اين وضعيتى كه بر حقوق بين الملل حاكم اسـت چگونه سازمان ملل متحد مى تواند عدالت را در احقاق حق كشورها اعمال نـمـايـد؟ نمونه بارز اين بى عدالتى را مى توان در برخورد سازمان ملل نسبت به اشغال فسلطين به دست رژيم صهيونيستى و جنگ ايران و عراق جستجو كرد. بـديـن تـرتيب در چنين شرايطى ,اگر كشورى به واسطه استقامت و صبر خود توانست حق خود را بصورت قانونى بگيرد, آن كشور موفق است , اما اگر نتواست از حـق وحـقـوق خـودش به صورت قانونى دفاع كند, نمى تواند منتظر بماند تا اينكه هستى ونيستى خود را از دست دهد. لذا مجبور به دفاع و سركوب متجاوز مى شود.
حـالا بـرگرديم به زمان بعد از فتح خرمشهر, ايران كشورى بود كه مورد تجاوز واقـع شـده , شهرهايش ويران گرديده , ميلياردها ريال خسارت اقتصادى ديده , بخشى ازخاكش هنوز در اشغال حزب بعث قرار داشت و نيروى انسانى وسيعى را هم ازدست داده بود. با توجه به وضعيت و شرايطى كه بر شوراى امنيت و حقوق بين الملل حاكم بود, بـافرض اين كه ايران جنگ را خاتمه مى داد و وارد خاك عراق نمى شد, براساس چـه مـبـنـايـى عراق را مجبور مى كرد حقوق او را ادا كند؟ با چه اهرمى عراق را وادارمـى كـرد تـا در مـقـابـل او تـمكين كند؟ آيا غير از امتيازگيرى از عراق و پيشروى درقسمتى از خاك آن راه ديگرى براى احقاق حق باقى مانده بود؟ دقت در زمان و موقعيتى كه شوراى امنيت سازمان ملل قطعنامه 598 را صادر كـردبسيار جالب و مهم است : قطعنامه 598 سازمان ملل متحد در سال 1365, در زمان اوج قدرت ايران , و در زمانى كه بندر استراتژيكى فاو و شرق بصره را در اخـتـيـارداشت . صادر شد. اين امر نشان مى دهد كه قدرت هاى منطقه اى و فرا مـنـطـقـه اى بويژه همان پنج عضو دائم شوراى امنيت , در مقطعى از جنگ , كه عراق را شديدادر موضع ضعف ديدند و ايران را در موضع قدرت , از ترس به خطر افتادن منافعشان اقدام به صدور چنين قطعنامه اى كردند و در اصل در مقابل ما تـمـكـيـن نـمـودند و همين مسئله مى تواند به خوبى اثبات نمايد كه بهترين و دقـيـق تـريـن سياستى كه مسئولين جنگ مى توانستند پس از پيروزى عمليات بيت المقدس اتخاذنمايند همين استمرار و تداوم جنگ بود.
در ايـن جا شايد اين شبهه مطرح گردد كه : اعراب حاضر شده بودند 60 ميليارد دلارغـرامت جنگى به ايران بپردازند و ما با قبول اين غرامت مى توانستيم حقوق خود رابدست آوريم .

در ايـن خـصـوص نـيـز بـايـد گفت كه هر چند حقوق تضييع شده ملت ايران فـقط خسارات مادى نبود كه بتوان با دريافت غرامتى آن را ناديده گرفت . اما به هر حال به فرض قبول اين مسئله , ضمانتى براى حرف عربستان و ديگر كشورها وجـودنـداشـت . هـنگامى كه رزمندگان اسلام بخش بزرگى از خاك عراق را تـصـرف كـردند,عربستان ديگر چنين سخنى نگفت شـده و در اوج قدرت بوده و مى توانست عقب نشينى خود را موكول به پرداخت غرامت نمايد. بـنـابـرايـن تـدبـير مسئولان جنگ بود كه به صرف مطرح شدن چنين مطلب بـدون پـشتوانه اى جنگ را خاتمه ندهند و به پاى ميز مذاكره نروند. اگر چنين مى كردندامروز مخاطب قرار مى گرفتند كه چرا فريب سخنان بدون پشتوانه را خورده و صلح را پذيرفته اند؟

 

پرسش دوم : آيا استمرار جنگ بدون نظر قاطع حضرت امام (ره ) امكان پذير بود يـاخير؟ به عبارت ديگر آيا استمرار و تداوم جنگ آن گونه كه برخى مطبوعات مطرح كرده اند ـ به حضرت امام (ره ) تحميلى بود يا خير؟
بـراى رسـيـدن بـه پـاسـخ ايـن سؤال نيز بايد به ابعاد مختلف استمرار جنگ از ديدگاه شخص حضرت امام و ديگر مسئولان نظام و دفاع مقدس پرداخت .
1) از بعد تكليف شرعى
حـضـرت امـام (ره ) در خـصـوص دفـاع مـقـدس فـرمـودنـد:(مـا براى اداى تكليف جنگيده ايم .) (7) اين سخن حضرت امام (ره ) بيانگر بخش اعظمى از جواب سئوال مورد نظراست . در راءس هـرم قدرت در جمهورى اسلامى ايران , بر خلاف ديگر كشورهاى دنيا ولـى فـقـيـه و مـجـتـهد جامع الشرايطى قرار دارد كه تمام امور كلان نظام را سـياستگذارى مى كند. تصميم گيرى در امر جنگ و صلح نيز به صراحت قانون اسـاسـى (8) بـه عـهـده ولى فقيه و رهبرى اين كشور مى باشد. بنابراين مردم مـسـلمان ايران هم با توجه به وظيفه دينى خود, اطاعت از فرامين ولى فقيه را برخود تكليف شرعى فرض كرده وهمين عمل به تكليف و جلب رضايت ايزدمنان انگيزه حضور آنان در عرصه هاى نبرد بوده است .
حـضـرت امام (ره ) نيز در اين خصوص مى فرمايند: ملت ما تا آن روز كه احساس كـردكه توان و تكليف جنگ دارد به وظيفه خود عمل نمود و خوشا به حال آنان كه تالحظه آخر هم ترديد ننمودند. (9) يا در جاى ديگر مى فرمايند (... راستى مـگـرفـرامـوش كـرده ايد ما براى اداى تكليف جنگيده ايم و نتيجه فرع آن بوده است ).
حـالا ايـن سئوال مطرح است كه ممكن است , زمانى كه استمرار جنگ از سوى ولـى فـقـيـه زمـان يـك تكليف شرعى مطرح مى شود و همه مكلف به انجام آن مـى گـردند,خود ايشان به اين تكليف ايمان نداشته باشند؟ يعنى كسى حكم به تكليف نمايد درصورتى كه خود بدان ايمان پيدا نكرده باشد. اگر كسى باشد كه چـنين چيزى رابپذيرد مشخص مى شود كه هيچ اطلاعى از سابقه , ويژگى ها و خـصوصيات حضرت امام (ره ) نداشته است . در صورتى كه ما بدون هيچ ترديدى ايـمـان داريـم كه حضرت امام (ره ) اول خود ايمان به وظيفه الهى پيدا كردند و سپس به مردم امرنمودند كه شما هم با چنين انگيزه اى (انجام تكليف شرعى ) پا به ميدان نبردبگذاريد, كه در هر صورت پيروز هستيد.

2) اعتراف به اشتباه
در خصوص تحميلى بودن استمرار جنگ به حضرت امام (ره ), مى بايست گفت كـه ايـشـان هـرگز زير بار تحميل نمى رفتند و اگر گاهى اوقات مشورت هاى دوستان رامى پذيرفتند و بر نظر خود ترجيح مى دادند و بعد مشخص مى شد كه اين مشورت ,مشورت خوبى نبوده , اين شجاعت را داشتند كه به اشتباه خودشان اعتراف نمايند.به عنوان نمونه در خصوص دولت موقت و روى كار آمدن ليبرالها در اول انقلاب ,ايشان در بيانيه مورخه 3/12/67 خطاب به علما فرمودند: (مـن امروز بعد از ده سال از پيروزى انقلاب اسلامى همچون گذشته اعتراف مـى كنم كه بعضى تصميمات اول انقلاب در سپردن پست ها و امور مهمه كشور بـه گـروهـى كـه عـقـيـده خالص و واقعى به اسلام ناب محمدى9 نداشته اند, اشتباهى بوده است كه تلخى آثار آن به راحتى از ميان نمى رود.) (10) هـمـچـنـيـن در خـصـوص مـسـايـل ديـگرى همچون قائم قمامى منتطرى , ريـاسـت جـمـهـورى بـنى صدر نيز امام (ره ) فرمودند: من از اول با قائم مقامى مـنـتـظرى ورياست جمهورى بنى صدر مخالف بودم و به او راءى ندادم و فق ط بخاطر مصلحت قبول كردم .
امـا در خـصوص استمرار جنگ , زمانى كه برخى افراد تحليل شان اين بود كه ما اشـتـباه كرديم كه بعد از فتح خرمشهر جنگ را ادامه داديم , حضرت امام (ره ) با قـاطـعيت تمام و با شدت در مقابل آن ها موضع گيرى كرده و طى بيانيه اى در سال 1367فرمودند:
(...مـن در اين جا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شـهداو جانبازان به خاطر تحليل هاى غلط اين روزها رسما معذرت مى خواهم و از خداوندمى خواهم مرا دركنار شهداى جنگ تحميلى بپذيرد ما در جنگ براى يـك لـحـظـه هـم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم , راستى مگر فراموش كرده ايم كه ما براى اداى تكليف جنگيده ايم و نتيجه , فرع آن بوده است .) (11)

3) دقت در تصميم گيرى
حـضـرت امـام (ره ) هـمواره در تمام برنامه هايشان سعى مى كردند نهايت دقت عـمـل را داشـته باشند و همه جوانب كار را بسنجند به همين جهت دور از عقل اسـت كـه ايـشـان در خصوص امر مهمى مانند جنگ صرفا بخاطر نظر برخى از مـسـئولين دفاع مقدس چنين تصميمى اتخاذ نمايند. بلكه آنچه كه از اظهارات بـرخـى مسئولين برمى آيد. حضرت امام در خصوص استمرار جنگ با جمع بندى اطلاعات و دلايل مستند و منطقى فرماندهان جنگ به اين نتيجه رسيدند كه به مصلحت نظام است كه قسمتى از خاك عراق را به عنوان امتياز در مقابل دشمن بـه تـصرف در آوردند. دراين خصوص فرمانده وقت سپاه پاسداران آقاى محسن رضايى مى گويد:
(اصولا پس از فتح خرمشهر همه اعضاى شوراى عالى دفاع نظرشان اين بود كه مـابـايد از مرز عبور كنيم و امام هم براى آن دلايل مستند مى خواستند و پس از اعلام دلايل و شرايط كه از سوى مسئولين جنگ خدمت حضرت امام (ره ) مطرح شد,ايشان موافقت خود را با ورود نيروها به خاك عراق اعلام كردند.) (12) سـخـنـگـوى وقـت شـوراى عـالـى دفـاع , جـناب آقاى هاشمى رفسنجانى در خصوص همين مسئله مى فرمايند:
(... امـام مـى خـواسـتـند جنگ را پيگيرى كنند تا مسئله عراق حل شود, وقتى صـدام جـنـگ را شـروع كرد, امام فرمودند: آنها به دام افتادند, الان بايد مساءله عـراق را حـل كـنـيـم و در ايـن بـاره بسيار جدى بودند...امام موافق نبودند كه نـيـروهـاى مـا وارد خـاك عراق شوند و در عين حال متوقف كردن جنگ را هم اصـولا قـبـول نـداشـتند, اين معادله با هم سازگارى نداشت و به همين جهت فرماندهان ارتش و سپاه خدمت امام رفتند. من هم بودم , يك جلسه طولانى بود. فـرماندهان گفتند: اگر حاكمان بغداد مطلع شوند كه ما وارد خاك اين كشور نـمـى شـويـم بـا خـيـال آسـوده عـليه ماشرارت مى كنند, منطق جنگ اين را نـمـى پـسـندد. امام مسايل انسانى را مطرح مى كردند و مى گفتند: مردم عراق گـنـاهـى ندارند و نبايد به آن ها آسيبى برسانيم و تاآخر هم اين موضع را حفظ كـرده بـودنـد, (وقـتـى عـراق شهرهاى ما را با بمب و موشك مى زد امام اجازه نـمـى داد مـا هـم مقابله به مثل كنيم , وقتى ديدند كه عراق دارد خيلى شرارت مـى كـنـد, اجـازه دادنـد, ولـى گـفتند: شما بايد 48 ساعت قبل اعلام كنيد تا هـركـسـى مـى خـواهـد از شهرها بيرون برود.) نهايتا با استدلالات منطقى كه فـرماندهان جنگ براى امام مطرح كردند امام اجازه دادند به صورت محدود در مناطقى كه مردم عراق نيستند ما وارد خاك عراق شويم ...) (13)

4) قاطعيت در تداوم جنگ
هـمـانطور كه قبلا هم اشاره كرديم , حضرت امام تا سال 1367 هيچ گاه موافق صـلـح وآتـش بـس نبودند و به گفته آقاى هاشمى رفسنجانى (ايشان هرگز اجازه صحبت كردن از صلح را نمى دادند. (14) حـضـرت امـام (ره ) هـمـواره تـاءكيدشان اين بود كه قبل از سخنى در خصوص صلح بايد شرايط ايران در اين قضيه محقق شود. يعنى بايد:
الف ) اعلام عراق بعنوان متجاوز و مجازات عاملان تجاوز و دولت عراق
ب ) خروج بى قيد و شرط از تمام خاك ايران
ج ) آزادى اسرا
د) اخذ خسارات از عراق
ايـشان در جمع گروهى از علماء, ائمه جماعات و روحانيون و وعاظ قم و تهران درتاريخ 30/3/61 يعنى 27 روز پس از فتح خرمشهر مى فرمايند:

(... بـبـيـنـيد كه اين مرد (صدام ) چه مى گويد, مى گويد ما براى اثبات اينكه صـلح طلب هستيم , صلح جوئيم , همه لشكر خودمان را امر مى كنيم كه از خاك ايـران تـا دو روزديـگر بيرون بروند. اگر راست مى گوييد اين مطلب را, بسيار خـوب , اين يكى ازمسائلى كه ما داشتيم , حاصل , ولى چند تا مطلب ديگر داريم بايد حاصل بشود, تاحاصل نشود ما در حال جنگ هستيم .) (15) و يا در جاى ديگر تقريبا دو ماه پس از فتح خرمشهر مى فرمايند:

(... مـا هـيـچ زورگـويـى نـداريـم و نـمـى خـواهـيـم تـحميل بكنيم , ما بايد شرايطمان ,شرايطى كه از اول گفته شده است و تا حالا هم همان شرايط هست , در آن شـرايطهم پايبند هستيم و مادامى كه اين شرايط حاصل نشده است ما در حال جنگ هستيم و ما با كسانى كه اشرار هستند نمى توانيم صلح كنيم .) (16) سه ماه پس از فتح خرمشهر نيز چنين مى فرمايند:

(... مـا حـاضـريـم صلح بكنيم , ولى نمى شود متجاوز را مجازات نكرد و غرامت تجاوز رانگرفت و صلح كنيم , اسلام هم چنين اجازه اى را نمى دهد. (17) حرف مـا ايـن اسـت كـه متجاوز بايد غرامت ما را بدهد و اشخاصى باصلاحيت بيايند و متجاوز راتشخيص داده و مجازات كنند.) (18) و در جـاى ديـگـر خطاب به دبير كل كنفرانس اسلامى و هياءت بررسى كننده جنگ مى فرمايند:

(شما بياييد اگر ماءموريتى داريد براى اينكه اين آتش جنگ را بخوابانيد كه آن هم آمال همه مسلمين است بايد متجاوز را به پاى ميز محاكمه بكشيد و متجاوز راتـاءديـب كـنيد و افرادى كه در مملكت ما هستند به كنار بفرستيد و از صدام بخواهيد,تحكيم كنيد بر او كه او از كشور ما برود بيرون و لشكر او از تجاوز دست بـردارد و بـعـداز اينكه تجاوز را دست برداشت يك هياءت بين المللى در اين جا بـاشـد و آن هـيـاءت بين المللى كه در يك جايى تشكيل شد رسيدگى كنند به جـنـايـاتى كه شده است اگرما جنايتكار هستيم ما را تاءديب كنند و اگر صدام جنايتكار است صدام را تاءديب كنند.) (19)

    بدين ترتيب با اين سخنان و موضع گيرى هاى صريح حضرت امام (ره ) كه اغلب آن هـم پـس از فـتـح خرمشهر مى باشد مشخص مى شود كه نظر قاطع حضرت امام (ره )در خصوص استراتژى جنگ پس از فتح خرمشهر, استمرار و تداوم جنگ بـوده مگراينكه شرايط ايران در خصوص صلح محقق گردد و آن هم تا سال 67 هـيـچ يـك ازايـن شرايط محقق نگرديد. پس چگونه ممكن است حضرت امام با اين موضع گيرى هاى صريحى كه پس از فتح خرمشهر داشتند باز خواهان صلح و آتش بس بوده باشند؟ اين دوگانگى , با عقل سازگارى ندارد.

ـ شبهه ديگر: عقب ماندگى به دليل جنگ
شـبـهـه ديـگرى كه در ذيل همين شبهات برخى افراد براى اثبات مدعاى خود مطرح مى كنند اين است كه : (بخش اعظمى از عقب ماندگى ما ناشى از جنگ مـى بـاشـد كـه اگـر ايـن نـبـود امـروزه ما در راه توسعه خيلى سريع تر حركت مى كرديم اما خسارات ناشى از هشت سال جنگ سبب شد ما كشورى عقب مانده بـاقى بمانيم .) در اين خصوص لازم دانستيم ثمرات دفاع مقدس را مورد نقد و بررسى قرار داده تا ميزان صحت و سقم اين مدعا ثابت گردد.

دستاوردهاى دفاع مقدس

الف ) دستاوردهاى داخلى

1) تـثـبـيت انقلاب :

 يكى از ثمرات بزرگ دفاع مقدس , تثبيت انقلاب بود, يعنى درسـايه جنگ بود كه انقلاب تثبيت شد و ضد انقلاب ها رانده شدند و نيروهاى وابـسـتـه به شرق و غرب كم كم شناخته شده به دست نيروهاى انقلاب از نظام كـنـار گذاشته شدند. مصداق بارز اين ادعا, روشن شدن شخصيت تروريستى و ضد دينى گروهك مجاهدين خلق (منافقين ) براى ملت ايران بود كه سايه جنگ مـحـقـق گـرديد.در سايه جنگ ملت ايران بهتر از گذشته توانستند حق را از باطل , خودى را از غيرخودى تشخيص داده و در راستاى آفت زدايى انقلاب گام بردارند. و نتيجه اين هوشيارى تثبيت انقلاب بود.

2) تـثـبـيـت تـمـامـيـت ارضـى :

استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر منجر به تـثبيت تماميت ارضى و امنيت مرزى جمهورى اسلامى در منطقه شد نگاهى به تاريخ ‌گذشته ايران نشان مى دهد كه در طول دو قرن گذشته , اين تنها جنگى بـوده است كه ايرانيان حتى يك وجب از خاك ميهن اسلامى خود را به بيگانگان نداده اند, درقرون گذشته طى دو جنگ ايران و روس , قسمت اعظمى از قلمرو ايـران به بيگانگان واگذار گرديد و همين امر, يعنى عدم توانايى حكومت ايران در مـقـابل دست اندازى بيگانگان به خاك خود, باعث گرديد كه در سال 1350 نيز با يك سناريوى شيطانى ,استان چهاردهم يعنى بحرين را از ايران جدا ساخته در صحنه بين المللى استقلال آن را اعلام نمايند. اما در اين جنگ , با اين كه بسى عـظـيـم تر و حساس تر از جنگ هاى گذشته بود تماميت ارضى كشور به تمام و كمال حفظ گرديد. يك كشور با غيرت ممكن است خسارات زيادى را تقبل كند اما حاضر نيست ناموس ملى خودش رابدست بيگانگان بدهد.

3) افـزايـش توان نظامى :

يك ارتش منظم و كلاسيك , دست كم يك دهه زمان نـيـازدارد تـا بـتـواند خودش را سازماندهى و تقويت نمايد در صورتى كه سپاه پـاسـداران انقلاب اسلامى توانست در كوتاه ترين مدت ممكن سه نيروى مقتدر زمـيـنـى , دريايى و هوايى را سازماندهى كرده و با جديدترين روش هاى نظامى بكارگيرى نمايد.همچنين انبوهى از تجربيات را طى اين هشت سال , توشه خود سـازد. عـلاوه بـر ايـن صنايع نظامى به حد مطلوبى توسعه داده شد و در برخى مـوارد بـه حد خود كفايى رسيد. حضرت امام (ره ) هم در اين زمينه مى فرمايند: (ما تنها در جنگ بود كه توانستيم صنايع نظامى خود را به حد مطلوبى از رشد برسانيم .) (20)

   پـس از اتمام جنگ نيز تجربيات هشت سال دفاع مقدس , قدرت نظامى ايران را تـاحـد كشورهاى پيشرفته منطقه افزايش داده و يك حالت بازدارندگى بسيار قـوى درمـقابل قدرت هاى نظامى منطقه به وجودآورد. ساخت موشك دوربرد شـهـاب 3 وآزمـايـش موفقيت آميز آن , چنان دشمنان ما از جمله رژيم اشغالگر قـدس را شـگـفـت زده كـرد كه سبب شد موضع گيرى هاى تندى در قبال اين حركت مقتدرانه جمهورى اسلامى در صحنه بين المللى از خود بروز دهند. سـاخـت تـانـك ذوالـفـقـار بـا قـدرت مانور بالا, بازسازى هواپيماهاى جنگى , تـولـيـدقـطعات هواپيما و سلاح هاى سنگين و خود كفايى در ساخت سلاح هاى سبك ونيمه سنگين , ساخت هواپيماى بدون سرنشين و... بسيارى موارد ديگر از جمله ثمراتى است كه در سايه 8 سال دفاع مقدس نصيب مملكت ما شد. تـجـربـه در امـر مـهـنـدسـى جـنـگ , راه سـازى , سـد سـازى , كشتى سازى , صـنـايع الكترونيك , پزشكى , داروسازى و مانند آن , از ديگر ثمرات دفاع مقدس است كه ازآن ها در امر بازسازى كشور به نحو مطلوب استفاده شده و مى شود.

ب ) دستاوردهاى بين المللى دفاع مقدس

1) تـثـبـيـت انقلاب اسلامى در صحنه بين المللى

    در صحنه بين الملل , جهان تـوانـسـت بـفهمد انقلاب ما يك انقلاب اصيل با پشتوانه الهى و مردمى و تصور انهدام انقلاب در كوتاه مدت يك امر واهى است . هـشـت سال دفاع خستگى ناپذير و مخلصانه كه تثبيت كامل و مقتدرانه نظام را بـه هـمـراه داشـت , قـدرت هـاى مـنطقه اى و فرا منطقه اى را واداشت تا نظام جـمـهـورى اسـلامـى را به رسميت شناخته و به حقوق ملى و بين المللى آن به عـنوان يك نظام مستقل سياسى و قدرتمند اعتراف نمايند. در خواست رسمى و مكرر امريكا جهت ايجاد ارتباط با ايران مصداق بارز چنين فرضيه اى است .

2) شـنـاسـانـدن بـعـد فرهنگى و مكتبى انقلاب در صحنه بين الملل

    در سايه دفـاع مـكـتـبـى , بـعـد ديـنـى انـقلاب به مردم جهان شناسانده شد. و اين امر مـوجـب شكل گيرى حركت هاى آزادى بخش در جهان گرديد و مسلمان را به بازگشت به خويشتن فراخواند. مرحوم حاج سيد احمد خمينى (ره ) در مصاحبه مشهور خودمى گويد: (مـن نـمـى گويم كه اگر جنگ نبود انقلاب شكست مى خورد, اما اگر جنگ نبود بعدفرهنگى و مكتبى بودن انقلاب ما در دنيا شناخته نمى شد. جنگ موجب شـد كـه اكـثـرخـبـرهاى دنيا در هشت سال جنگ در مورد ايران از رسانه هاى گـروهـى پـخـش شـود.قدرت انقلاب , تفكر امام , برخورد انقلاب با ارزش هاى ترسيم شده از سوى غرب و...در لابه لاى جنگ , به دنيا منتقل شد, وقتى اينطور شـد, در تـمـام نيروهاى اسلامى وهسته هاى مقاومت كه نقاط بسيار قوى ادامه جـنـگ بودند اميدى پديد آمد, اگر شمامى بينيد كه در جريان سلمان رشدى , مـسـلـمانان دنيا به خيابان ها مى ريزند و فتواى امام چنان واكنش هايى به وجود مـى آورد, ايـن آگاهى است كه در خلال هشت سال جنگ توسط دشمنان ما به آن هـا مـنـتـقـل شده است , چون امام كه محور تمام اخباربودند تفكرشان تفكر اسلامى بود.

   اسلام و ديدگاه هاى اسلامى امام به بهترين وجه در آن دوران براى تمام دنيا و مسلمانانى كه در اقصى نقاط جهان هستند مخابره شد... لذا موضع ما در مقابل اسرائيل , ارتجاع منطقه و... غيره درخبرها و گزارشات بيان مى شد.) وقـتـى حـرف امـام مـنتقل مى شود كه (امريكا هيچ غلطى نمى تواند بكند) و (مـادنـدان هـاى امريكا را در دهانش خرد مى كنيم ) و... توسط خبر گزارى ها مـنـتقل و به وسيله راديوها و رسانه هاى همگانى بيان مى شد و باعث مى شد كه مـسـلمان هاخويشتن را بازيايند. اين درست است كه حرف امام بود ولى سيستم ارتباطى حرف امام , جنگ بود.

اگـر جـنـگ نـبـود پيام امام به گورباچف معنا نداشت و جنگ موجب شد كه ايـن بـرداشـت كـه يـا فـرهـنـگ غـرب و آن چـيزى كه به عنوان اسوه و اساس حـركـت هـاى مـادى يـعـنـى ديـدگاه هاست و با آنها نمى توان جنگيد را باطل نمايد. (21)

3) دسـتـاوردهـاى بـيـن الـمـلـلى دفاع مقدس از ديدگاه امام (ره )

حضرت امام (ره )همواره 8 سال دفاع مقدس را موهبتى الهى مى دانستند و معتقد بودند در سايه آن ,ثمرات عظيمى نصيب اين كشور شد, از جمله :

(...مـا انـقـلابـمان را در جنگ به جهان صادر نموده ايم , ما مظلوميت خويش و سـتـم مـتـجـاوزان را در جـنـگ ثابت نموديم , ما در جنگ پرده از چهره تزوير جهانخواران كنار زديم , ما در جنگ دوستان و دشمنان مان را شناخته ايم ...ما در جـنگ ابهت دوابر قدرت شرق و غرب را شكستيم ...ما در جنگ به مردم جهان و خـصوصا مردم منطقه نشان داديم كه عليه تمامى قدرت ها و ابرقدرت ها ساليان سـال مـى تـوان مبارزه كرد. جنگ ما كمك به فتح افغانستان را به دنبال داشت , جـنگ ما فتح فلسطين را به دنبال خواهد داشت , جنگ ما موجب شد كه تمامى سـردمداران نظام هاى فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت كنند جنگ ما بيدارى پاكستان وهندوستان را به دنبال داشت و...) بـديـن ترتيب مى بينيم كه خسارات مادى و معنوى جنگ , در مقابل بركاتى كه بـه واسـطـه دفـاع مقدس نصيب ملت غيور ايران و ميهن اسلام ميمان گرديد, بسيار ناچيزاست .  

باتشکر از  :

دکتر آیت قنبری ( استاد دانشگاه)

عباسعلی عظیمی ( کارشناس مسایل حقوقی)

لطفعلی لطیفی پاکده ( کارشناس مسایل سیاسی)
__________________________
1- ماهنامه پيام امروز, اسفند 1377.
2- اخبار اقتصاد, مهر 1378.
3- نـويـسـنـده مزبور يكسال قبل از چاپ كتاب مذكور مقاله اى را تحت همين عنوان , در روزنامه (صبح امروز) مورخ 29/10/78 به چاپ رسانده بود.
4- اكـبـر گنجى , عاليجناب سرخپوش , چاپ دهم (تهران : طرح نو, 1379) ص 124.
5- همان .
6- (جمهورى اسلامى ) (14 فروردين 1374) ص 14.
7- صحيفه نور, جلد 21, (تهران : سروش , 1369) ص 83.
8- اصل يكصد و دهم .
9- صحيفه نور, ج 21, ص 83.
10- همان , ص 96.
11- همان , ص 83.
12- هم ميهن , 14 اسفند 1378, ص 1.
13- مسعودسفيرى , گفتگوباهاشمى رفسنجانى , حقيقتهاو مصلحت ها, (تهران : نشرنى , 1378) ص 90 ـ 92
14- همان , ص 92.
15- صحيفه نور, ج 16, ص 214.
16- همان , ص 246.
17- همان , ج 17, ص 14.
18- همان , ج 17, ص 14.
19- همان , ج 14, ص 109.
20- همان , ج 21, ص 94.
21- جمهورى اسلامى , (مصاحبه با حاج سيد احمد خمينى ), 14/1/74, ص 14.