back page

fehrest page

next page

مناشده اميرالمومنين در روز رحبه

سال 35 هجري

در اثر معارضه و منازعه كه در امر خلافت با اميرالمومنين عليه السلام وقوع يافت برخى از مردم نسبت بانچه كه آنحضرت از رسول خدا صلى الله عليه و آله داير بتقديم آنجناب بر ديگران روايت و نقل فرموده بود آنحضرت را متهم ساختند و واردات از طرف رسول خدا صلى الله عليه و آله را در اين موضوع با ترديد و انكار تلقى كردند، چون اين كيفيت بانحضرت رسيد، در ميدان وسيع كوفه حضور يافت و در ميان گروه بسيارى كه در آنجا گرد آمده بودند بمنظور دفاع از حق و رد بر آنها كه در امر خلافت با آن جناب منازع ميكردند، با آن گروه استدلال و مناشده فرمود، و اين موضوع بحدى جلب اهميت كرده كه بسيارى از تابعين آنرا روايت نموده اند و اسناد آن در كتب علماء بحد تواتر و تظافر رسيده و ما بروايت چهار تن از اصحاب و چهارده نفر از تابعين "در اين خصوص" واقف شديم، و اينك تفصيل آن

1- ابو سليمان موذن، "شرح حال او در 113 جلد 1 گذشت" ابن ابى الحديد در جلد 1 شرح نهج البلاغه ص 362 گويد: ابو اسرائيل از حكم روايت كرده و او از سليمان موذن "اين همان سند احمد است كه خواهد آمد" اينكه، على عليه السلام سوگند داد مردم را كه هر كس از آنها اين فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله را شنيده كه فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه.. گواهى دهد، پس گروهى بدان شهادت دادند و زيد بن ارقم از شهادت بان در حاليكه بدان آگاه بود امساك نمود، پس اميرالمومنين عليه السلام او را به نابينائى نفرين فرمود و او نابينا شد، و پس از نابينا شدن داستان اين گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله را براى مردم بيان ميكرد، و بطرق ديگر از او "يعنى سليمان موذن" خواهد آمد كه اين داستان را از زيد بن ارقم روايت كرده و شايد اين روايت هم از آنست و از قلم افتاده است.

2- ابو القاسم، اصبغ بن نباته "شرح حال او در ص 114 جلد 1 ذكر شد". ابن اثير در جلد 3 " اسد الغابه " ص 307 و در جلد 205 از حافظ ابن عقده، از محمد بن اسماعيل بن اسحاق راشدى روايت نموده و او از محمد بن خلف نميرى، از على بن حسن عبدى، از اصبغ، كه گفت: على عليه السلام سوگند داد مردم را در رحبه كه هر كس گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله را در روز غدير خم شنيده برخيزد و بدان گواهى دهد، و فقط كسى برخيزد كه گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله را شخصا شنيده باشد، جمعى در حدود هفده نفر برخاستند كه در ميان آن گروه، ابو ايوب انصارى، و ابو عمره بن عمرو بن محصن، و ابو زينب "ابن عوف انصارى"، و سهل بن حنيف، و خزيمه بن ثابت، و عبد الله بن ثابت انصارى، و حبشى بن جناده سلولى، و عبيد ابن عازب انصارى، و نعمان بن عجلان انصارى، و ثابت بن وديعه انصارى، و ابو فضاله انصارى، و عبد الرحمن بن عبد رب انصارى، بودند، گروه نامبرده كه برخاستند، گفتند: ما شهادت ميدهيم كه، شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

الا من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و اعن عن اعانه.

و در اسد الغابه از اصبغ بن نباته ذكر شده، كه گفت: على عليه السلام سئوال كرد و بدان سوگند دادم مردم را كه هر كس گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله را در روز غدير خم شنيده برخيزد، در اين هنگام جمعى بالغ بر هفده تن برخاستند كه در ميانشان ابو ايوب انصارى و ابو زينب بودند، آنها كه برخاستند گفتند: شنيديم از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم در حاليكه دست تو را گرفته و بلند نموده بود، فرمود: آيا شما گواه نيستيد باينكه من "اوامر خدا را" رساندم و خير و صلاح شما را بيان نمودم؟ سپس فرمود: آگاه باشيد، همانا خداى عز و جل ولى من است، و من ولى مومنين هستم، پس هر كس كه من مولاى اويم پس اين على، مولاى او است، بار خدايا دوست بدار آنكه را كه او را دوست دارد و دشمن دار آنكه را كه او دشمن بدارد، اين روايت را ابو موسى با دقت در سند آورده است.

و روايت مزبور را ابن حجر عسقلانى در جلد 4 " الاصابه " ص 408 از طريق ابن عقده از اصبغ آورده كه گفت: چون على عليه السلام در رحبه مردم را سوگند داد و از آنها سوال كرد كه هر كس "سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله" را شنيده باز گويد، در نتيجه بالغ بر هفده نفر برخاستند كه در آنها ابو ايوب و ابو زينب و عبد الرحمن بن عبد رب بودند و آن گروه گفتند: شهادت ميدهيم كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيديم، در حاليكه دست تو را در روز غديرخم گرفته و بلند كرده بود، فرمود: آيا شما گواه نيستيد كه من "اوامر خدا را" رسانيدم؟ گفتند: آرى گواهى ميدهيم، فرمود: فمن كنت مولاه فعلى مولاه، و در جلد 4 " الاصابه " ص 80 آن را روايت كرده و گويد: ابو موسى گفت: كه اين روايت را ابوالعباس ابن عقده در كتاب " الموالات " از طريق على بن حسن عبدى از سعد "اسكاف" از اصبغ بن نباته ذكر نموده كه گفت: على عليه السلام در رحبه مردم را سوگند داد و از آنها پرسيد كه: هر كس گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله را در روز غدير خم شنيده برخيزد، پس بالغ بر هفده تن برخاستند كه از جمله آنها بود ابو ايوب و ابو زينب ابن عوف آنان گفتند: ما شهادت ميدهيم كه شنيديم، رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم در حاليكه دست تو را گرفته و بلند نموده فرمود: آيا گواه نيستيد كه "او امر خدا را" رسانيدم؟ گفتند: گواهيم، فرمود: فمن كنت مولاه فعلى مولاه. 3- حبه بن جوين عرنى، ابو قدامه بجلى- صحابى، متوفاى 76 و 79 حافظ ابن مغازلى شافعى در " المناقب " از ابى طالب، محمد بن احمد بن عثمان، از ابى عيسى حافظ روايت نموده كه او روايت را ميرساند به حبه عربى و او داستان روز غدير و استشهاد على عليه السلام را بدان با سوگند دادن ذكر مينمايد، تا آنجا كه گويد: پس دوازه تن از اهل بدر برخاستند كه از جمله آنها، زيد بن ارقم بود، و گفتند: ما گواهى ميدهيم كه شنيديم رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم ميفرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه.. بشرح حديث.

و در صفحه 54 جلد 1 از دولابى مذكور گرديد كه باسنادش از ابى قدامه روايت كرده كه على عليه السلام در رحبه سوگند داد مردم را و از آنها سوال فرمود، پس جمعى بالغ بر ده و اندى برخاستند، كه در ميان آنها مردى بود كه جبه بر تن داشت و بر آن بالاپوش حضر موتى افكنده بود پس آن گروه شهادت دادند.. بشرح حديث.

4- زاذان بن عمر "شرح حال او در صفحه 116 جلد 1 ذكر شده" احمد پيشواى حنبليان در جلد 1 مسندش در ص 84 با بررسى در سند آورده از ابن نمير، از عبد الملك، از ابى عبد الرحيم كندى، از زاذان بن عمر كه گفت: سخن على عليه السلام را شنيدم كه در رحبه از مردم سوال كرد و آنها را سوگند داد كه هر كس رسول خدا صلى الله عليه و آله را در روز غدير خم ديده و سخنان او را شنيده برخيزد و گواهى دهد، سيزده تن برخاستند و شهادت دادند كه آنها از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدند كه ميفرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه.

و حافظ هيثمى در جلد 9 " مجمع الزوايد " ص 107 اين حديث را از زاذان، از طريق احمد بلفظى كه ذكر شد روايت نموده، و همچنين ابوالفرج ابن جوزى در جلد 1 " صفه الصفوه " ص 121 و ابو سالم محمد بن طلحه شافعى در " مطالب السول " ص 54 "در سال 1302 بچاپ رسيده" و ابن كثير شامى در جلد 5 " البدايه و النهايه " ص 210 و در جلد 7 ص 348 از طريق احمد و سبط ابن جوزى در " تذكره " ص 17، و سيوطى در " جمع الجوامع " نقل از احمد، و ابن ابى عاصم در " السنه " "بطورى كه در جلد 6 " كنز العمال " ص 407 مذكور است" روايت مذكوره را ذكر نموده اند 5.- زر بن حبيش اسدى "شرح حال او در صفحه 116 جلد 1 ذكر شده" حافظ ابو عبد الله زرقانى- مالكى- در جلد 7 " شرح المواهب " ص 13 گويد: ابن عقده با دقت در سند از زر بن حبيش روايت كرده كه گفت: على عليه السلام فرمود: در اينجا از اصحاب محمد صلى الله عليه و آله چه كسانى هستند؟ دوازده تن برخاستند و شهادت دادند كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدند، فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه.

6- زياد بن ابى زياد "شرح حال او در ص 117 ج 1 ذكر شده"، احمد بن حنبل در جلد 1 " مسند " ص 88 آورده، از محمد بن عبد الله، از ربيع- يعنى ابن ابى صالح اسلمى، از زياد بن ابى زياد كه گفت: شنيدم على بن ابى طالب رضى الله عنه از مردم سوال نمود و آنها را سوگند داد باينكه هر مرد مسلمى كه شنيده است از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير آنچه را فرموده، برخيزد، پس دوازده تن از اصحاب بدر برخاستند و شهادت دادند.

و اين حديث را حافظ هيثمى در جلد 9 " مجمع الزوايد " ص 106 از طريق احمد روايت نموده و گفته كه رجال آن ثقه هستند و ابن كثير در جلد 7 البدايه " ص 348 از احمد، و حافظ محب الدين طبرى در جلد 2 " الرياض النضره " صفحه 170 و ذخاير العقبى " ص 67 روايت مزبور را ذكر نموده اند.

7- زيد بن ارقم انصارى- صحابى- احمد با دقت در سند از اسود بن عامر، از ابى اسرائيل، از حكم از ابى سليمان، از زيد بن ارقم روايت كرده كه گفت: على عليه السلام با قيد سوگند از مردم سئوال نمود كه هر كس شنيده است از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه برخيزد و گواهى دهد، دوازه تن از اصحاب بدر برخاستند و بان شهادت دادند و من از كسانى بودم كه كتمان نمودند و در نتيجه چشم خود را از دست دادم.

و هيثمى در جلد 9 " مجمع الزوايد " ص 106 از احمد و طبرانى در " الكبير " بلفظ مذكور، اين حديث را روايت نموده اند، و طبرانى رجال آنرا مورد وثوق دانسته، و در روايتى كه نزد او ضبط شده اين جمله مذكور است: و على بر هر كه كتمان ميكرد نفرين ميفرمود: و ابن مغازلى در " المناقب " آنرا از ابى الحسين على بن عمر بن عبد الله بن شوذب از پدرش از محمد بن حسين زعفرانى از احمد بن يحيى بن عبد الحميد از ابى اسرائيل، از حكم از ابى سليمان، از زيد، بلفظ مذكور روايت كرده و در آن مذكور است "از قول زيد" كه: من از جمله كسانى بودم كه كتمان كردند، پس خداى چشمم را نابينا فرمود و على كرم الله وجهه كسى را كه كتمان كند نفرين فرمود و شيخ ابراهيم وصابى آنرا در " الاكتفاء " بلفظ مذكور از طبرانى در " المعجم الكبير " روايت نموده.

و حافظ، محب الدين طبرى در " ذخاير العقبى " ص 67 از زيد روايت نموده كه گفت: على عليه السلام با قيد سوگند از مردم سئوال نمود كه: هر كس از پيغمبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم شنيده كه فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، برخيزد و گواهى دهد، شانزده تن برخاستند و بان گواهى دادند، و بهمين لفظ هيثمى آنرا در " مجمع الزوايد " ص 107 از طريق احمد روايت نموده و سيوطى بطوريكه در جلد 6 " كنز العمال " ص 403 بنقل از " المعجم الاوسط " طبرانى مذكور است، اين حديث را در " جمع الجوامع " آورده و در آن مذكور است: دوازده تن برخاستند و بان شهادت دادند.

و حافظ، محمد بن عبد الله "شرح حال او در ص 173 ج 1 ذكر شده"، در كتاب خود " فوايد "كه در مكتبه حرم الهى " مكه " موجود است" با بررسى در سند آورده از محمد بن حرث از عبيد الله بن موسى، از ابى اسرائيل ملائى، از حكم، از ابى سليمان موذن، از زيد كه: همانا على عليه السلام از مردم با قيد سوگند سئوال كرد كه هر كس از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده كه فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه برخيزد و شهادت دهد، شانزده تن برخاستند و بان شهادت دادند، و من در ميان آنها بودم و اين روايت را ابن كثير در جلد 7 " البدايه و النهايه " ص 346 از او حكايت نموده است.

8- زيد بن يثيع "شرح حال او در ص 117 ج 1 ذكر شده"، احمد بن حنبل درج 1 " المسند " ص 118 آورده از على بن حكيم اودى، از شريك، از ابى اسحق، از سعيد بن وهب و زيد بن يثيع كه آندو گفتند: على عليه السلام سوگند داد مردم را در رحبه و از آنها سئوال نمود كه هر كس گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله را در روز غدير خم شنيده برخيزد و گواهى دهد، از قبل سعد شش تن و از قبل زيد شش تن برخاستند و گواهى دادند كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم شنيدند كه درباره على عليه السلام فرمود: آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله باهل ايمان اولى "سزاوارتر" نيست؟ گفتند: آرى. فرمود:

اللهم من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و ابن كثير در جلد 5 " البدايه و النهايه " ص 210 و گنجى شافعى در " كفايه الطالب " ص 17 و جزرى در " اسنى المطالب " ص 4 از طريق احمد بهمين لفظ آنرا روايت نموده اند.

و نسائى در " خصايص " ص 22 از قاضى على بن محمد بن على از خلف "ابن تميم" از شعبه، از ابى اسحق، از سعيد و زيد و در ص 23 از ابى داود "سليمان حرانى" از عمران "متوفاى 205 "ابن ابان، از شريك، از ابى اسحق از زيد، روايت نموده كه: شنيدم از على بن ابى طالب رضى الله عنه كه بر منبر كوفه ميگفت: همانا من بخدا سوگند ميدهم آن مردى را "و شهادت ندهد مگر اصحاب محمد صلى الله عليه و آله" كه شنيده باشد از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه در روز غدير خم فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه- برخيزد و شهادت دهد، شش تن از جانب ديگر منبر برخاستند و شهادت دادند كه اين سخن را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدند كه ميفرمود... شريك گويد: بابى اسحق گفتم: آيا از براء بن عازب شنيدى كه باين گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله حديث كند؟ گفت: بلى.

و ابن جرير طبرى با بررسى در سند آورده، از احمد بن منصور، از عبيد الله بن موسى، از فطر بن خليفه، از ابى اسحاق، از سعيد بن وهب و زيد بن يثيع و عمرو ذى مر كه: همانا على عليه السلام در كوفه مردم را سوگند داد و... حديث مزبور را ذكر كرده، و ابن كثير در جلد 5 تاريخش ص 210 اين را از ابن جرير حكايت نموده است.

و حافظ ابن عقده با بررسى در سند آنرا آورده از حسن بن على بن عفان عامرى، از عبيد الله بن موسى، از فطر، از ابى اسحاق، از عمرو بن مره و سعيد بن وهب و زيد بن يثيع كه نامبردگان گفتند: شنيدم على عليه السلام در رحبه ميگفت.. و حديث مزبور را ذكر كرده، و در آن ذكر نموده كه: سيزده تن برخاستند و شهادت دادند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله، ابو اسحق هنگام فراغت از اين حديث گفت: اى ابابكر، آنها چه بزرگانى بودند؟ ابن كثير در جلد 7 تاريخش ص 347 آنرا از ابن عقده روايت نموده، و حافظ هيثمى در جلد 9 " مجمع الزوائد " ص 105 اين حديث را از طريق بزار روايت نموده و گفته كه: رجال اين طريق رجال صحيح است، جز فطر، و او ثقه است، و در صفحه 107 آنرا از طريق بزار و عبد الله بن احمد روايت نموده و بطوريكه در جلد 6 " كنز العمال " ص 403 مذكور است، سيوطى حديث مزبور را در " جمع الجوامع " از ابى اسحق از عمرو ذى مر و سعيد بن وهب و زيد بن يثيع، نقل از بزار و ابن جرير و از خلعى در " خليعيات " روايت نموده، سپس از قول هيثمى گفته كه: رجال اسناد آن ثقات هستند و لفظ آنها چنين است.

گفتند: شنيديم على عليه السلام ميگفت: سوگند ميدهم بخدا مردى را كه سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله را در روز غدير شنيده، برخيزد و بانچه شنيده گواهى دهد، سيزده تن برخاستند و شهادت دادند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه آيا من، اولى "سزاوارتر" بمومنين از خود آنها نيستم؟ گفتند: بلى يا رسول الله، پس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود:

من كنت موالاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله، و اين حديث را شيخ يوسف نبهانى در " الشرف الموبد " صفحه 113 از طريق ابن ابى شيبه از زيد بن يثيع روايت نموده است.

9- سعيد بن ابى حدان "شرح حال او در ص 118 ج 1 ذكر شده" شيخ الاسلام حموينى در " فرايد السمطين " در باب دهم گويد: خبر داد ما را، شيخ عماد الدين عبد الحافظ ابن بدران بوسيله قرائت من نزد او، باو گفتم: خبر داده است تو را قاضى محمد بن عبد الصمد بن ابى الفضل خزستانى بطور اجازه گفت: خبر داد ما را ابو عبد الله محمد بن فضل عراوى بطور اجازه، گفت: خبر داد ابوبكر احمد بن حسين بيهقى حافظ از ابوبكر احمد بن حسين قاضى، از ابوجعفر محمد بن على بن دنعيم، از احمد بن حازم بن عزيره، از ابو غسان "مالك" از فضيل بن مرزوق، از ابى اسحق از سعيد بن ابى حدان و عمر و ذى مر كه آندو گفتند: على عليه السلام فرمود: بخذا سوگند ميدهم، و سوگند نميدهم مگر اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله را كه خطبه آنحضرت را در روز غديرخم شنيده اند، راوى گويد: دوازده تن برخاستند، شش تن از قبل سعيد و شش تن از قبل عمرو ذى مر و شهادت دادند كه آنها شنيدند از رسول خدا صلى الله عليه و آله ميفرمود:

اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و احب من احبه، و ابغض من ابغضه.

10- سعيد بن وهب "شرح حال او در ص 118 ج 1 ذكر شد"، ابن حنبل در ج 1 مسندش ص 118 آورده از على بن حكيم اودى از شريك، از ابى اسحق از سعيد و زيد بن يثيع اين حديث را بلفظى كه در پيش در صفحه 20 نقل نموديم و در جلد 5 ص 366 از محمد بن جعفر از شعبه از ابى اسحق روايت كرده كه گفت از سعيد بن وهب شنيدم گفت: على عليه السلام سوگند داد بر مردم، پنج يا شش تن از اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله برخاستند و گواهى دادند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه.

و نسائى در " خصايص " ص 26 از حسين بن حريث مروزى، از فضل بن موسى از اعمش "سليمان" از ابى اسحق " عمرو " از سعيد روايت كرده كه گفت: على كرم الله وجهه در رحبه مردم را بخدا سوگند داد كه هر كس شنيده است از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غديرخم كه فرمود: همانا خدا و رسول خدا ولى مومنين هستند:

و من كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره راوى از قول سعد گويد كه شش تن از پهلوى من برخاستند و از قول زيد بن يثبع گويد كه: شش تن از پهلوى من برخاستند و از قول عمرو ذى مر اين جمله را نيز ذكر كرده: " احب من احبه و ابغض من ابغضه " و سپس دنباله حديث را ذكر نموده است، اين حديث را اسرائيل از اسحاق از عمرو ذى مر روايت كرده و در صفحه 40 " خصايص " آنرا از يوسف بن عيسى از فضل بن موسى از اعمش تا آخر سند و لفظ مذكور روايت نموده است. و در صفحه 22 " خصايص " گويد: خبر داد ما را مجمد بن مثنى از محمد "بن جعفر غندر" از شعبه از ابى اسحق از سعيد بن وهب كه گفت: "پس از سوگند دادن على عليه السلام" پنج يا شش تن از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله برخاستند و گواهى دادند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه

و علامه عاصمى در زين الفتى آورده، از ابى بكر جلاب از ابى سعيد عبد الله بن محمد رازى از ابى احمد ابن منبه نيشابورى از ابى جعفر حضرمى از على بن سعيد كندى از جرير سرى همدانى از سعيد، كه گفت: اميرالمومنين كرم الله وجهه در رحبه مردم را سوگند داد و فرمود: بخدا سوگند ميدهم مردى را كه شنيده است از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاده "، برخيز و شهادت دهد، دوازده تن برخاستند و شهادت دادند.

و ابن اثير در جلد 3 " اسد الغابه " صفحه 321 از ابى العباس ابن عقده از طريق موسى بن نضر از ابى غيلان سعد بن طالب از ابى اسحق از سعيد بن وهب و عمر و ذى مر، و زيد بن يثيع، و هانى بن هانى روايت نموده، و ابو اسحق گفته كه: و حديث نمودند بمن عده كه نميتوانم آنها را شماره نمايم باينكه: على عليه السلام سوگند داد مردم را در رحبه باينكه: هر كس گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله را من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه شنيده، گواهى دهد، گروهى برخاستند و گواهى دادند كه اين سخن را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده اند و گروهى كتمان نمودند، در نتيجه كتمان از دنيا نرفتند مگر آنكه نابينا شدند و بانها آفت و بليه اى رسيد، از جمله آنان يزيد بن وديعه وعيد الرحمن بن مدلح بودند، اين داستان را ابو موسى با بررسى در طريق روايت نموده است. و اين حديث ابن عقده را، ابن حجر در جلد 2 " الاصابه " صفحه 421 ذكر نموده و در شرح حال عبد الرحمن بن مدلح گفته كه: ابوالعباس ابن عقده آنرا در كتاب " المولات " ذكر نموده. و از طريق موسى بن نضر بن ربيع حمصى با بررسى در سند آورده كه: حديث نمود مرا سعد بن طالب- ابو غيلان- ، از ابو اسحق كه گفت: حديث نمودند مرا عده كه احصاء آن عده را نتوانم نمود، باينكه: على عليه السلام مردم را در رحبه سوگند داد كه هر كس از رسول خدا صلى الله عليه و آله اين گفتار را "من كنت مولاه فعلى مولاه" شنيده گواهى دهد، در نتيجه تعدادى از آنان- برخاستند كه از جمله آنها عبد الرحمن بن مدلج بود، و شهادت دادند كه اين گفتار را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده اند، و ابن شاهين اين حديث را با بررسى در سند از ابن عقده آورده و ابو موسى آنرا بررسى و اثبات نموده است، و تو "خواننده عزيز" مى بينى كه ابن حجر چگونه با حديث مزبور از حيث سند و متن آن بازى كرده و آنرا با از قلم. انداختن چهار نفر راويان نامبرده اش زير و رو كرده و داستان آنان را كه كتمان شهادت نمودند و دچار نفرين "اميرالمومنين عليه السلام" شدند حذف نموده و عبد الرحمن بن مدلج را كه از جمله كتمان كنندگان حديث بوده در شمار راويان آن در آورده و نام يزيد بن وديعه را اساسا از بين برده؟ "خداوند امانت در نقل را درود فرستد" و چه بسيار نظير اين بازى ها خاصه در كتاب " اصابه " از ابن حجر سر زده. و حديث مزبور را حافظ هيثمى در جلد 9 " مجمع الزوايد " صفحه 104 از طريق احمد روايت نموده و گفته است رجال اين حديث جز فطر رجال صحيح است و فطر ثقه و مورد اعتماد است.

و ابن كثير در جلد 5 تاريخش صفحه 209 نقل از احمد بدو طريق او، و از نسائى، و از طريق ابن جرير از احمد بن منصور از عبد الرزاق از اسرائيل از ابى اسحق از سعيد و عبد خير، و در جلد 7 صفحه 347 از طريق ابن عقده بسنديكه ما قبلا در روايت زيد بن يثيع ذكر نموديم، و از طريق حافظ عبد الرزاق از اسرائيل از ابى اسحق از سعيد، و از طريق احمد، از محمد " غندر " از شعبه از ابى اسحق از او "سعيد" اين روايت را ذكر نموده، و خوارزمى در " مناقب " صفحه 94 باسنادش كه بحافظ عبد الرزاق منتهى ميشود از اسرائيل از ابى اسحق از او "سعيد" و از عبد خير روايت نموده كه آندو گفتند: در رحبه كوفه از على عليه السلام شنيديم كه ميگفت: سوگند ميدهم بخدا هر كس از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده كه فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه گواهى دهد، گويد در نتيجه عده اى از اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله برخاستند و همه آنها شهادت دادند كه اين سخن را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده اند، و در آنجا طرق ديگرى هم هست كه در طريق زيد بن يثيع گذشت.

11- ابوالطفيل عامر بن واثله ليثى "از صحابه پيغمبر صلى الله عليه و آله" متوفاى حدود سالهاى يكصد و يكصد و دو و يكصد و هشت و- يكصد و ده- احمد در جلد 4 "مسند" صفحه 370 از حسين بن محمد و ابى نعيم اين معنى را روايت كرده كه آندو از فطر و او از ابى الطفيل حديث نمودند كه گفت: على رضى الله عنه مردم را در رحبه "ميدان وسيع كوفه" جمع نمود و سپس بانها فرمود: بخدا سوگند ميدهم هر مرد مسلمى را كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غديرخم شنيده آنچه شنيده برخيزد، در نتيجه سى تن از آنمردم برخاستند. و ابو نعيم "شرح حال او در ص 114 ج 1- مذكور است" گويد: پس مردم بسيارى برخاستند و گواهى دادند هنگامى را كه سرسول خدا صلى الله عليه و آله دست او را "على عليه السلام را" گرفت و بمردم فرمود: آيا ميدانيد كه من بمومنين اولى "سزاوارتر" هستم از خود آنها؟ گفتند: آرى يا رسول الله، آنگاه فرمود:

من كنت مولاه فهذا مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، "ابوالطفيل" گفت: من بيرون شدم در حاليكه گوئى چيزى در دل من هست، پس زيد بن ارقم را ملاقات و باو گفتم: همانا از على رضى الله عنه شنيدم كه چنين ميگفت، "زيد" گفت چه انكارى دارى؟ بتحقيق من از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه اين سخنان را درباره او ميفرمود، و اين حديث را حافظ هيثمى در جلد 9 " مجمع الزوايد " صفحه 104 از سند و متن از احمد روايت نموده و سپس گفته: رجال آن جز فطر بن خليفه رجال صحيح است ولى نامبرده ثقه و مورد اعتماد است.

و نسائى حديث مزبور را در خصايص صفحه 17 با بررسى طريق آن آورده گويد: خبر داد مرا هارون بن عبد الله بغدادى حمال، از معصب بن مقدام و او از فطر بن خليفه و او از ابى الطفيل، و از ابى داود، و او گفت كه محمد بن سليمان از فطر از ابى الطفيل بلفظ مذكور روايت نموده، و ابو محمد احمد بن محمد عاصمى در " زين الفتى " حديث مزبور را بلفظ مذكور از استاد خود ابن الجلاب روايت نموده و او از ابى احمد همدانى از ابى عبد الله محمد صفار از احمد بن مهران از على بن قادم از فطر از ابى الطفيل، و بطريق ديگر از استادش محمد بن احمد از على بن ابراهيم بن على همدانى از محمد بن عبد الله از احمد بن محمد لباد از ابى نعيم از فطر از ابى الطفيل، و بهمين لفظ گنجى در "كفايه" اش صفحه 13 آنرا از استاد خود يحيى بن ابى المعالى محمد بن على قرشى از ابى على حنبل بن عبد الله بغدادى و ابى القاسم ابن حصين از ابى على ابن مذهب از ابى بكر قطيعى از عبد الله بن احمد از پدرش.. تا آخر سند احمد روايت نموده، و محب الدين طبرى در جلد 2 " رياض النضره " صفحه 169 آنرا بلفظ مذكور روايت نموده و در پايان آن هست كه: بفطر گفتم "يعنى كسيكه اين حديث از او نقل شده": بين اين گفتار و در گذشتن او چند روز فاصله بود؟ گفت، صد روز، اين حديث را ابو حاتم با بررسى طريق آورده و گويد: مقصود او در گذشتن على بن ابى طالب بوده و ابن كثير در جلد 5 "البدايه" صفحه 211 و بدخشى در "نزل الابرار" صفحه 20 اين حديث را از طريق احمد و بلفظ او روايت نموده اند.

و ابن اثير در جلد 5 " اسد الغابه " صفحه 276 از استاد خود ابى موسى از شريف ابى محمد حمزه علوى از احمد باطرقانى از ابى مسلم بن شهدل از ابى العباس ابن عقده از محمد اشعرى از رجا بن عبد الله از محمد بن كثير از فطر، و ابن جارود از ابى الطفيل روايت نموده كه گفت: در نزد على رضى الله عنه بوديم كه فرمود: سوگند ميدهم بخداى تعالى هر كرا كه روز غديرخم را درك نموده و حضور داشته برخيزد، در نتيجه هفده تن برخاستند كه از جمله آنها ابو قدامه انصارى بود، سپس گفتند: ما گواهى ميدهيم كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله از حجه الوداع بر ميگشتيم، هنگام ظهر رسول خدا "از قرارگاه خود" بيرون آمد و امر فرمود چند درخت را محكم بستند و پارچه بر آنها افكندند، سپس نماز را اعلام كرد، پس نماز گذارديم، سپس بپا خاست و حمد و ثناى خداوند نمود، سپس فرمود: اى مردم: آيا ميدانيد كه خداى عز و جل مولاى من است و من مولاى مومنين هستم و همانا من بشما اولى "سزاوارتر" هستم از خود شما- اين سخن را چند بار تكرار فرمود، گفتيم: آرى. در اين هنگام در حاليكه دست تو را "خطاب بعلى عليه السلام" گرفته بود فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه- سه بار. ابو موسى اين حديث را با بررسى سند روايت نموده و از طريق ابن عقده از كتاب او "الموالات فى حديث الغدير" ابن حجر در جلد 4 " الاصابه " صفحه 159 آنرا روايت كرده است.

و سيد نور الدين سمهودى در " جواهر العقدين " نقل از حافظ ابى نعيم اصفهانى در " حليه الاولياء " از ابى الطفيل روايت كرده كه گفت: على رضى الله عنه بپا خاست و حمد و ثناى خداوند نمود و سپس گفت: بخدا سوگند ميدهم هر كس كه روز غدير خم حضور داشته برخيزد- آنها كه با نقل قول از ديگران بر اين امر گواهند بر نخيزند، فقط كسانى برخيزند كه گوش آنها "از رسول خدا صلى الله عليه و آله" اين گفتار را شنيده و قلب آنها آنرا ضبط نموده است، در نتيجه هفده تن برخاستند كه از جمله آنها: خزيمه بن ثابت و سهل بن سعد و عددى بن حاتم و عقبه بن عامر و ابو ايوب انصارى و ابو سعيد خدرى و ابو شريح خزاعى و ابو قدامه انصارى و ابو ليلى و ابو الهيثم بن تيهان و مردانى از قريش بودند. سپس على رضى الله عنه و عنهم گفت: بياوريد آنچه شنيديد، آنان گفتند: شهادت ميدهم كه: ما با رسول خدا صلى الله عليه و آله از حجه الوداع آمديم تا هنگام ظهر كه رسول خدا صلى الله عليه و آله "از جايگاه خود" بيرون آمد و امر فرمود شاخه و خارهاى چند درخت را زدودند و خرقه بر آنها فكندند سپس اعلام نماز فرمود و ما بيرون شديم و نماز گذارديم، سپس بپا خاست و حمد و ثناى خدا نمود و پس از آن فرمود: اى مردم گفتار شما "در زمينه وظايفى كه انجام داده ام" چيست؟ گفتند: بتحقيق ابلاغ نمودى. گفت: خدايا گواه باش "سه بار اين كلام را فرمود". سپس فرمود: نزديك است كه من دعوت شوم و اجابت نمايم و من مسولم و شما مسوليد. سپس فرمود: اى مردم من در ميان شما دو چيز خطير و گرانبها ميگذارم، كتاب خدا و عترت من: اهل بيت من، اگر باندو متمسك شويد هرگز گمراه نخواهيد شد.

پس متوجه باشيد كه پس از من درباره آندو، چه گونه خلفى خواهيد شد؟ و همانا آندو هرگز جدا نميشوند تا كنار حوض بر من وارد شوند، خداوند ذى لطف و آگاه، مرا باين خبر امر خبر داد. سپس فرمود: همانا خداى مولاى من است و من مولاى مومنين هستم. آيا نميدانيد كه من بشما اولى "سزاوارتر" هستم از خودتان؟ گفتند بلى ميدانم- سه بار- سپس دست تو را يا اميرالمومنين گرفت و بلند كرد و فرمود:

من كنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه پس على عليه السلام فرمود: راست گفتيد و من نيز بر اين امر از گواهان هستم. و صاحب ينابيع الموده در صفحه 38 اين حديث را از سهمودى حكايت نموده و شيخ احمد بن فضل بن محمد باكثير مكى شافعى در "وسيله المال فى عد مناقب الال" آنرا بهمين لفظ از ابى الطفيل ذكر نموده است

12- ابو عماره عبد خير بن يزيد همدانى كوفى "شرح حال او در ص 121 جلد 1 گذشت"، خوارزمى در " المناقب " صفحه 94 باسنادش از حافظ احمد بن حسين بيهقى آورده كه او باخبار از ابو محمد عبد الله بن يحيى بن هارون بن عبد الجبار سكرى در بغداد باخبار از اسمعيل بن محمد صفار و او از احمد بن منصور مادى از عبد الرزاق از اسرائيل از ابى اسحق روايت نموده كه گفت: حديث نمود مرا سعيد بن وهب و عبد خير... تا آخر آنچه كه در صفحه 26- گذشت. و در همان صفحه از ابن كثير از طريق ابن جرير از سعيد و عبد خير ذكر شد. مراجعه نمائيد.

13- عبد الرحمن بن ابى ليلى "شرح حال او در ص 121 ج 1 ذكر شد"، احمد ابن حنبل در ج 1 مسندش در ص 119 با بررسى در سند از عبد الله بن عمر قواريرى آورده كه او از يونس بن ارقم از يزيد بن ابى زياد از عبد الرحمن بن ابى ليلى روايت نموده كه گفت: على عليه السلام را در رحبه مشاهده نمودم، سوگند ميداد مردم را كه: هر كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم اين گفتار را من كنت مولاه فعلى مولاه شنيده برخيزد و گواهى دهد، عبد الرحمن گفت: دوازده تن از كسانى كه در غزوه بدر شركت نموده بودند بپا خاستند، گوئى بيكى از آنان مينگرم سپس گفتند: ما شهادت ميدهيم كه در روز غديرخم از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيديم كه فرمود: آيا من اولى "سزاوارتر" بمومنين از خودشان نيستم و آيا زنان من مادران مومنين نيستند؟ گفتيم بلى يا رسول الله. سپس فرمود:

فمن كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و نيز در ص 119 با بررسى سند از احمد بن عمر و كيعى آورده كه او از زيد بن حباب از وليد بن عقبه بن نزار عبسى از سماك بن عبيد بن وليد عبسى روايت نموده كه گفت: بر عبد الرحمن بن ابى ليلى وارد شدم و او براى من حديث نمود باينكه على رضى الله عنه را در رحبه مشاهده نمود كه گفت بخدا سوگند ميدهم مردى را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله را روز غدير خم ديده و گفتار او را شنيده برخيزد. و جز آنكه خودش او را ديده، بر نخيزد. در نتيجه دوازده مرد برخاستند و گفتند ما رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديديم در حاليكه دست تو را "على عليه السلام را" گرفته بود شنيديم كه فرمود:

اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و انصر من نصره، و اخذل من خذله و در آن هنگام "هنگام مناشده و سوگند دادن على عليه السلام" سه تن برنخاستند، پس على عليه السلام بر آنها نفرين كرد و اثر نفرين او بانها رسيد. و احمد بن محمد عاصمى در " زين الفتى " از شيخ زاهد ابى عبد الله احمد بن مهاجر روايت نموده و او از شيخ زاهد ابى على هروى از عبد الله بن عروه از يوسف بن موسى قطان از مالك بن اسماعيل از جعفر بن زياد احمد از يزيد ابن ابى زياد و از مسلم بن سالم، از عبد الرحمن بلفظ او كه در حديث اول از دو حديث احمد ذكر شد، و بهمين لفظ خطيب بغدادى در ج 14 تاريخش در ص 236 از محمد بن عمر بن بكير روايت كرده كه گفت: خبر داد ما را ابو عمر يحيى بن محمد بن عمر اخبارى در سال 363 از ابى جعفر احمد بن محمد ضبعى از عبد الله بن سعيد كندى- ابو سعيد اشج- از علاء بن سالم عطار از يزيد بن ابى زياد از عبد الرحمن كه گفت: شنيدم از على عليه السلام در رحبه...

و طحاوى در ج 2 " مشكل الاثار " ص 308 با بررسى سند از عبد الرحمن روايت نموده كه گفت: از على عليه السلام شنيدم كه سوگند ميداد و ميگفت: بخدا سوگند مى دهم هر مردى را كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم آنچه شنيده برخيزد و گواهى دهد، در نتيجه دوازده تن از آنها كه جنگ بدر را درك نموده بودند برخاستند و گفتند: رسول خدا دست على عليه السلام را گرفت و بلند كرد و فرمود: اى مردم آيا من بمومنين اولى "سزاوارتر" نيستم از خودشان؟ گفتند: آرى يا رسول الله هستى، فرمود: بار خدايا هر كس كه من مولاى اويم پس اين "على عليه السلام" مولاى او است... و تمام حديث را ذكر نموده.

و ابن اثير در ج 4 " اسد الغابه " ص 28 از ابى الفضل بن عبيد الله فقيه باسنادش به ابى يعلى احمد بن على روايت نموده كه او بطور اخبار از قواريرى نقل نموده و او از يونس بن ارقم، از يزيد بن ابى زياد از عبد الرحمن بن ابى ليلى كه گفت: على عليه السلام مشاهده نمودم كه در رحبه مردم را سوگند مى داد و ميفرمود: سوگند مى دهم بخدا هر كس كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم شنيده كه فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه برخيزد، عبد الرحمن گفت در نتيجه دوازه نفر از اصحاب بدر برخاستند، گوئى يكى از آنانرا مى بينم كه شلوار بتن داشت و همگان گفتند: ما گواهيم كه شنيديم رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم ميفرمود: آيا من اولى "سزاوارتر" بمومنين از خودشان نيستم؟ و آيا زنان من مادران مومنين نيستند؟ گفتيم: بلى، يا رسول الله، سپس فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه- سپس ابن اثير گويد مانند اين حديث از براء بن عازب نيز روايت شده و در آن افزوده است كه: در نتيجه اين گفتار پيغمبر صلى الله عليه و آله عمر بن خطاب گفت: اى پسر ابى طالب امروز ولى هر مومن گشتى، و حموينى در " فرايد السمطين " باب دهم روايت كرده گويد: خبر داد مرا، شيخ ابوالفضل اسمعيل بن ابى عبد الله بن حماد فسفلانى در كتاب خود باخبار از شيخ حنبل بن عبد الله بن سعاده مكى رصافى بطور سماع از او باخبار از ابى القاسم هبه الله بن محمد بن عبد الواحد بن حصين بطور سماع از او باخبار از ابو على ابن المذهب بطور سماع از او باخبار از ابى بكر قطيفى، از ابى عبد الله عبد الله بن احمد بن حنبل.. تا آخر سند و لفظ او كه هر دو مذكور افتاد.

و شمس الدين جزرى در " اسنى المطالب " صفحه 3 حديث مزبور را روايت نموده گويد: خبر داد مرا ابو حفص عمر بن حسن مراغى بطور مشافهه از ابى الفتح يوسف بن يعقوب شيبانى، از ابى اليمن زيد كندى، از ابى منصور قراز، از ابى بكر بن ثابت، از محمد بن عمر، از ابى عمر، تا آخر سند خطيب بغدادى كه كمى پيش ذكر شد سپس گفته: اين حديث از اين وجه حسن است و از وجوه بسيار صحيح است كه بطور تواتر از اميرالمومنين عليه السلام رسيده و از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز بطور متواتر رسيده است، و حافظ ابوبكر هيثمى آن حديث را بلفظ مذكور از ابن اثير در جلد 9 " مجمع الزوايد " خود صفحه 105 از عبد الله بن احمد، و حافظ ابى يعلى روايت كرده و رجال آنرا توثيق نموده است.

و ابن كثير در جلد 5 تاريخش حديث مزبور را در صفحه 211 از دو طريق و بدو لفظ احمد كه ذكر شد روايت نموده و بعد از ذكر كردن روايت بلفظ دوم گويد: و نيز از عبد الاعلى ابن عامر ثعلبى و غيره از عبد الرحمن بن ابى ليلى حديث مزبور بدين لفظ روايت شده، و در جلد 7 صفحه 346 آن كتاب حديث مزبور را از طريق ابى يعلى و احمد "بدو اسنادش" روايت نموده سپس گويد: و همچنين حديث مزبور را ابو داود طهوى "بضم طاء" و نامش عيسى بن مسلم است از عمرو بن عبد الله بن هند جملى و عبد الاعلى ابن عامر ثعلبى و آندو از عبد الرحمن روايت نموده اند و سپس بهمان نحو آنرا ذكر كرده، و بطوريكه در جلد 6 " كنز العمال " صفحه 397 مذكور است سيوطى حديث مزبور را از دار قطنى در " جمع الجوامع " روايت نموده و لفظ او چنين است:

على عليه السلام خطبه ايراد كرد و سپس گفت: سوگند ميدهم بخدا "سوگندى كه در اسلام مقرر است" هر فردى را كه روز غدير خم در محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله حضور داشته آنگاه كه دست مرا گرفت و فرمود: آيا من اولى "سزاوارتر" بشما اى گروه مسلمين از خود شما نيستم؟ گفتند بلى، هستى اى رسول خدا، پس فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله، برخيزد و شهادت دهد، در نتيجه حدود هفده تن برخاستند و شهادت دادند و گروهى كتمان نمودند و آنان از دنيا نرفتند مگر بعد از آنكه نابينا و دچار برص شدند.

و حديث مزبور را در جلد 6 صفحه 407 بلفظ اول كه از احمد ذكر شد، از طريق عبد الله بن احمد، و ابى يعلى موصلى- و ابن جرير طبرى، و خطيب بغدادى، و ضياء مقدسى روايت نموده، و وصابى در " الاكتفاء " حديث مزبور را بلفظ اول از دو لفظ احمد كه ذكر شد نقل از " زوايد المسند " عبد الله بن احمد و از طريق ابى يعلى در مسندش و از ابن جرير طبرى در " تهذيب الاثار " و از خطيب در تاريخش و از ضياء در " المختاره " ع 2 صفحه 132 روايت نموده است.

14- عمرو ذى مر "شرح حال او در صفحه 123 ج 1 مذكور است"، احمد بن حنبل در جلد 1 مسندش صفحه 118 با بررسى طريق روايت كرده گويد: حديث نمود ما را على بن حكيم باخبار از شريك از ابى اسحق از عمرو بمانند حديث ابى اسحق از سعيد و زيد كه در صفحه 21 ذكر شد و در روايت مزبور اين جمله را نيز ذكر نموده و افزوده است: و انصر من نصره و اخذل من خذله، و نسائى در خصايص صفحه 19 و در طبعه 26 روايت كرده گويد: خبر داد ما را على بن محمد بن على بحديث از خلف بن تميم و او از اسرائيل و او از ابى اسحق و او از عمرو ذى مر كه گفت: على عليه السلام را در رحبه مشاهده نمودم كه سوگند ميداد اصحاب محمد صلى الله عليه و آله را و بانها ميفرمود كدام يك از شما سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله را در روز غديرخم شنيده آنچه را كه فرموده، در نتيجه مردمى برخاستند و شهادت دادند كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدند كه مى فرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و احب من احبه، و ابغض من ابغضه، و انصر من نصره، و در صفحه 40 باسناد ديگر حديث مزبور را از او روايت نموده است.

و حموينى در " فرايد السمطين " باب دهم اين حديث را از او "عمرو ذى مر" بسند و لفظ مذكور در صفحه 22 روايت نموده، و حافظ هيثمى در جلد 9 " مجمع الزوايد " صفحه 105 از نامبرده و از زيد بن يثيع و سعيد بلفظ ابن عقده كه در صفحه 22 ذكر شد از طريق بزار روايت را ذكر كرده و تصريح او در آنجا داير بصحيح بودن رجال سند حديث تا آخر گذشت.

و گنجى شافعى در " الكفايه " صفحه 17 باسناد از عمرو بن مره و زيد بن يثيع و سعيد بن وهب- و ذهبى در جلد 2 "الميزان" صفحه 303 از ابى اسحق از عمرو- و ابن كثير در جلد 5 تاريخش صفحه 211 از طريق احمد و نسائى و ابن جرير، و در جلد 7 صفحه 347 از طريق ابن عقده از حسن بن على بن عفان عامرى از عبيد الله بن موسى از فطر از عمر و بلفظ او كه در صفحه 22 ذكر شد حديث مزبور را روايت نموده اند، و سخن ابى اسحق را ذكر كرده كه گفت: اى ابى بكر؟ آنان چگونه استادانى هستند؟

و سيوطى در " تاريخ الخفاء " صفحه 114 و " جمع الجوامع "- چنانكه در جلد 6 " كنز العمال " صفحه 403 مذكور است از ابى اسحق از عمرو و سعيد و زيد بلفظ پيش گفته از طريق بزار و ابن جرير و خليعى- و جزرى در " اسنى المطالب " صفحه 4 بلفظ احمد- حديث مزبور را روايت نموده اند.

15- عميره بن سعد "شرح حال او در صفحه 124 گذشت" حافظ ابو نعيم اصفهانى در جلد 5 " حليه الاولياء " صفحه 26 با بررسى طريق آورده گويد: حديث نمود ما را سليمان بن احمد "طبرانى" از احمد بن ابراهيم بن كيسان از اسمعيل بن عمرو بجلى از مسعر بن كدام، از طلحه بن مصرف، از عميره بن سعد كه گفت على عليه السلام را بر منبر مشاهده كردم در حاليكه اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله را سوگند ميداد و در ميان آنها: ابو سعيد و ابوهريره، و انس بن مالك از جمله دوازده تن كه در اطراف منبر بودند حضور داشتند و على عليه السلام در حاليكه بر منبر قرار داشت فرمود: شما را بخدا قسم ميدهم آيا شنيديد از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه ميفرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه.

در نتيجه همه آنها برخواستند و گفتند: بار خدايا، آرى، يكى از آن گروه بر نخاست، على عليه السلام فرمود: تو را چه مانع شد از اينكه برخيزى؟ گفت: يا اميرالمومنين در اثر سالخوردگى دچار فراموشى شدم على عليه السلام گفت: بار خدايا اگر دروغ ميگويد او را گرفتار بلائى حسن "نيكو" بگردان راوى گويد: از دنيا نرفت تا اينكه ما ديديم كه بين دو چشم او نقطه سفيدى آشكار شد كه عمامه آنرا نميتوانست بپوشاند حديث غريبى است از طلحه بن مصرف كه مسعر بن كدام تنها بطور طولانى از او نقل كرده، و اين حديث را ابن عايشه از اسمعيل بمانند او روايت كرده، و اجلح و هانى بن ايوب آنرا بطور اختصار از طلحه روايت نموده اند.

و نسائى در خصايصش در صفحه 16 از محمد بن يحيى بن عبد الله نيشابورى، و احمد بن عثمان بن حكم، از عبيد الله بن موسى از هانى بن ايوب، از طلحه، از عميره بن سعد روايت نموده كه نامبرده از على عليه السلام شنيده كه آنجناب در رحبه سوگند داد هر كه را كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله اين گفتار را "من كنت مولاه فعلى مولاه" شنيده برخيزد و گواهى دهد و در نتيجه شش تن برخاستند و شهادت بدان دادند.

و ابوالحسن ابن المغازلى در مناقب خود روايت كرده گويد: حديث كرد مرا ابو القاسم فضل بن محمد بن عبد الله اصفهانى هنگام ورودش بما در واسط كه از كتاب خود در تاريخ آخر رمضان سال 434 املاء نموده و گفت: حديث نمود را محمد بن على بن عمر بن مهدى، از سليمان بن احمد بن ايوب طبرانى، از احمد بن ابراهيم بن كيسان ثقفى اصفهانى از اسمعيل بن عمر بجلى، از مسعر بن كدام، از طلحه بن مصرف از عميره بن سعد كه گفت: على عليه السلام را بر منبر ديدم در حاليكه سوگند ميداد اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله را كه در روز غدير آنچه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرموده بدان گواهى دهند، و در نتيجه دوازده تن برخاستند كه از جمله آنها بودند: ابو سعيد خدرى و ابو هريره و انس بن مالك كه شهادت دادند باينكه از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدند ميفرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه

و ابن كثير حديث مزبور را در جلد 5 تاريخش در صفحه 211 از طريق اسمعيل بن عمر بجلى از مسعر از طلحه از عميره و از طريق عبيد الله بن موسى، از هانى بن ايوب، از طلحه، از عميره و در جلد 7 صفحه 347 از طريق طبرانى مذكور روايت نموده، و سيوطى بطوريكه در جلد 6 " كنز العمال " صفحه 403 مذكور است در " جمع الجوامع " از طريق طبرانى در كتاب اوسط او بدو لفظش آنرا روايت نموده كه در يكى از آندو چنين است كه: در نتيجه هجده تن برخاستند و شهادت دادند و در روايت دوم دوازده تن، و شيخ ابراهيم وصابى در كتاب " الاكتفاء " نقل از " المعجم الاوسط " طبرانى بدو لفظ او آنرا روايت نموده.

فائده- حافظ هيثمى در جلد 9 " مجمع الزوايد " صفحه 108 حديث مناشده را با بررسى در سند از طريق طبرانى در جامع اوسط و صغير او از عميره بنت سعد، بلفظ عميره بن سعد كه در بالا از ابن مغازلى ذكر شده روايت نموده، سپس: بعضى از متاخرين حديث مزبور را از عميره بنت سعد ذكر و شرح حال و معرفى او را بطوريكه در صفحه 124 مذكور است درج نموده، در حاليكه از نظر او مخفى و پوشيده مانده كه اين امر اشتباه و غلط است و حديث مذكور همان روايتى است كه حفاظ آنرا از طريق طبرانى از عميره بن سعد نقل نموده اند.

16- يعلى بن مره بن وهب ثقفى صحابى، ابن اثير در جلد 5 " اسد الغابه " صفحه 6 از طريق ابى نعيم و ابى موسى مدينى باسناد آندو بابى العباس ابى عقده، روايت نموده، از عبد الله بن ابراهيم بن قتيبه از حسن بن زياد، از عمرو بن سعيد بصرى، از عمرو بن عبد الله بن يعلى بن مره، از پدرش، از جدش "يعلى نامبرده" كه گفت: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله ميفرمود:

من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه

پس از آنكه على عليه السلام بكوفه آمد، مردم را سوگند داد و در حدود هفده تن از آنان در قبال سوگند آنجناب شهادت دادند "باستماع اين گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله" و در ميان آنعده بودند: ابو ايوب صاحب منزل رسول خدا صلى الله عليه و آله و ناجيه بن عمرو خزاعى، و ابن حجر حديث مذكور را از جلد 3 " كتاب الموالات " ابن عقده در كتاب الاصابه ج 3 صفحه 542 روايت نموده، و حديث نامبرده در جلد 2 " اسد الغابه " صفحه 233 از طريق حافظ ابن عقده و ابن موسى مدينى بهمان اسناد و لفظ مذكور روايت شده جز اينكه در آن چنين مذكور است: چند نفر از ده بيشتر شهادت دادند و از جمله آنها يزيد- يا- زيد بن شراحيل انصارى بود، و ابن حجر در جلد 1 " الاصابه " صفحه 567 آنرا حرف بحرف از " كتاب الموالات " ابن عقده نقل كرده و ابن اثير در جلد 3 " اسد الغابه " صفحه 93 آنرا باسناد و لفظ مذكور روايت نموده جز اينكه در آن چنين ذكر شده: ده و اندى از آنان شهادت دادند كه در ميان آنها عامر بن ليلى غفارى بود.

17- هانى بن هانى همدانى كوفى تابعى، ابن اثير در جلد 3 " اسد الغابه " صفحه 331 از طريق ابن عقده و ابى موسى از ابى غيلان، از ابى اسحق، از عمرو ذى مر و زيد بن يثيع و سعيد بن وهب و هانى بن هانى "حديث مزبور را" بلفظى كه در صفحه 25 گذشت روايت نموده و در آنجا توجه به تحريف ابن حجر در " الاصابه " نسبت به حديث مزبور نموديد!.

18- حارثه بن نصر تابعى، نسائى در خصايص صفحه 40 با بررسى آورده گويد: خبر داد ما را يوسف بن عيسى، باخبار از فضل بن موسى بروايت او از اعمش از ابى اسحق از سعيد بن وهب كه گفت: على عليه السلام در رحبه فرمود بخدا سوگند ميدهم كه شنيده است از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه در روز غدير خم فرمود: خداوند ولى من است و من ولى مومنين هستم و هر كس كه من ولى اويم، اين على ولى او است خدايا دوست بدار كسى را كه او را دوست دارد و دشمن دار كسى را كه او را دشمن دارد و يارى كن كسى را كه او را يارى كند؟ سعيد گفت: از پهلوى من شش تن برخاستند، و حارثه بن نصر گفت، شش تن برخاستند، و زيد بن يثيع گفت: شش تن در نزد من برخاستند، و عمرو ذى مر اين جمله را "اضافه بر آنچه از ادعاى پيغمبر صلى الله عليه و آله فوقا ذكر شد" بيان نمود: احب من احبه و ابغض من ابغضه.

ابن ابى الحديد در جلد 1 شرح " نهج البلاغه " صفحه 209 گويد: عثمان بن سعيد از شريك بن عبد الله- قاضى "متوفاى 177 "روايت نموده كه گفت: چون بعلى عليه السلام رسيد كه مردم او را در خصوص ادعايش راجع بمقدم داشتن و برترى دادن پيغمبر صلى الله عليه و آله او را بديگران متهم داشته و بيانات او را خلاف واقع مى پندارند فرمود آنهائى را كه "از صحابه پيغمبر صلى الله عليه و آله" باقى مانده اند و گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله را در روز غدير شنيده اند، بخدا سوگند ميدهم كه برخيزند و بانچه شنيده اند گواهى دهند در نتيجه شش تن از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله از طرف راست آنجناب و شش تن از طرف چپ آنحضرت كه آنها نيز از صحابه بودند بپا خاستند و شهادت دادند كه خود از پيغمبر شنيدند كه در آنروز در حاليكه دستهاى على عليه السلام را بلند كرده بود فرمود:

و من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله، و احب من احبه، و ابغض من ابغضه.

و برهانه الدين حلبى در جلد 3 " سيره الحلبيه " ص 302 گويد: بتحقيق پيوسته كه على كرم الله وجهه در حال خطبه بپا خاست، و پس از حمد و ثناى خداوند فرمود: آنان را كه روز غدير خم را درك نموده اند بخدا قسم ميدهم كه برخيزند، آنها كه بگويند: آگاهى يافتم- يا- بمن چنين رسيده، برنخيزند، تنها كسانى كه دو گوش آنها "از رسول خدا صلى الله عليه و آله" شنيده و قلب آنها آنرا درك نموده برخيزند، در نتيجه هفده تن صحابى "يعنى از اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله" بپا خاستند و در روايتى سى تن، در معجم الكبير- شانزده تن- و در روايتى دوازده تن- در اين هنگام على عليه السلام بانها فرمود: بياوريد و بيان كنيد آنچه شنيده ايد، آنها اين حديث را ذكر نمودند كه از جمله آن اين كلام بود من كنت مولاه فعلى مولاه. و در روايتى چنين است كه: فهذا مولاه، و از زيد بن ارقم رضى الله عنه نقل كرده اند كه گفت: من از كسانى بودم كه كتمان كردند و شهادت ندادند؟ و در نتيجه خداوند مرا نابينا ساخت، و على كرم الله وجهه بر كتمان كنندگان اين نفرين را نموده بود.

back page

fehrest page

next page