next page

fehrest page

back page

فصل در استحاضه 
در اين فصل درباره مشخصات خون استحاضه و احكام آن بحث مى شود.
خون استحاضه غالبا زرد رنگ و خنك و رقيق است و آرام بيرون مى آيد و هنگام بيرون آمدنش گزندگى و سوزندگى ندارد لكن گاهى هم مى شود كه داراى صفات و مشخصات خون حيض است كه قبلا گذشت .
خون استحاضه نه براى اندك آن حدى است و نه براى زيادش هر خونى كه زن قبل از رسيدن بحد بلوغ و يا بعد از يائسه شدن ببيند و همچنين خونى كه مدتش كمتر از سه روز باشد و خون زخم و كورك و نفاس نباشد استحاضه است لكن در اين حكم كلى اشكال است و همچنين در صورتى كه نفهمد خون او از زخم يا جراحت است وسابقه زخم و جراحتى هم نداشته باشد بنابراحتياط واجب استحاضه است و همچنين خونيكه از ده روز تجاوز كند استحاضه است لكن درخصوص اين مورد بايد دانست كه خون حيض و استحاضه مخلوط و در هم شده ناگزير بايد براى تعيين آن بتفصيلى كه در حيض گفتيم مراجعه شود.
و اما احكام استحاضه ؟  
استحاضه سه قسم است قليل (اندك ) و متوسط و كثير(بسيار) قسم اول نشانه اش اين است كه پنبه اى كه زن در داخل مجرى بكار برده تنها ظاهرش ‍ خونى مى شود و خون در پنبه فرو نمى رود و از طرف ديگر آن خارج نميشود و حكم چنين استحاضه اى اينستكه براى هر نمازى يك وضوء بگيرد و ظاهر فرج را اگر آلوده شده آب بكشد و نزديكتر به احتياط آنستكه پنبه را عوض كند و يا آنرا آب بكشد.
دوم از اقسام استحاضه آنست كه خون در پنبه فرو رود و از طرف ديگر پنبه ظاهر شود ولى از آن به پارچه ايكه روى آن قرار دارد نرسد و حكم اين استحاضه آنستكه علاوه بر دستوريكه درقسم اول گفته شد كه براى هر نماز وضوئى بگيرد واجب است براى نماز صبحش غسل كند بلكه بنابر اقوى براى هر نمازيكه قبل از آن و يا در حين آن استحاضه رخ داده غسل كند پس ‍ اگر بعد از نماز صبح رخ داده واجب است براى ظهر و عصر غسل كند و اگر بعد از ظهر و عصر رخ داده واجب است براى مغرب و عشاء غسل كند.
قسم سوم آنستكه خون از پنبه به پارچه برسد و حكمش اين استكه علاوه برعمل به دستورات دو قسم اول و علاوه بر عوض كردن پارچه و يا تطهير آن غسل ديگرى براى نماز ظهر و عصر كه جمع كند با آن بين هر دو نماز و غسلى هم براى نماز مغرب و عشاء كه جمع كند بين آندو بجاى آورد البته اين در صورتيستكه قبل از نماز صبح مستحاضه شده و اما اگر بعد از خواندن نماز صبح رخ داده در آن روز دو بار غسل مى كند يكى براى نماز ظهر و عصر و يكى ديگر براى نماز مغرب و عشاء و اگر بعد از خواندن نماز ظهر و عصر رخ داده باشد در آن روز تنها يك غسل براى مغرب و عشا بر او واجب است وظاهرا جمع بين دو نماز با يك غسل در صورتى استكه بخواهد دو نماز را با هم بخواند و باصطلاح اين دستور رخصت است نه عزيمت باين معنا كه ميتواند هر دو نماز را با يك غسل بخواند و اما اگر نخواست چنين كند يعنى خواست بين دو نماز فاصله بيندازد بايد براى هر نماز يك غسل بكند پس از آن چه گذشت روشن شد كه استحاضه قليله حدث اصغر است مانند بول و اگر استمرار پيدا كند و قبل از هر نماز از نمازهاى پنجگانه حادث شود حكمش حكم بولى است كه قطع نمى شود و باصطلاح مكلف مبتلا به سلس البول باشد و اما استحاضه كثيره و متوسطه هم حدث اصغر است كه باعث وضوء ميشود و هم حدث اكبر است كه موجب غسل مى گردد.
مساءله 1 - بر زن مستحاضه بنا بر احتياط واجب است در وقت هر نماز وضع خود را بيازمايد يعنى پنبه ويا چيزى مثل پنبه داخل در مجرى نموده كمى صبر كند تا بفهمد استحاضه اش از كدام يك از اقسام سه گانه است تا بوظيفه آن عمل كند و اين آزمايش قبل از وقت نماز كافى نيست مگر آنكه يقين داشته باشد كه تا وقت نماز وضعش تغيير نمى كند حالى اگر آزمايش فوق برايش امكان نداشته باشد در صورتيكه حالت قبليش را مى داند مثلا مى داند كه صبح خونش قليله بود و يا متوسطه و يا كثيره بود بمقتضاى همان وظيفه عمل مى كند و اگر حالت سابقه خود را نمى داند عمل بقدر يقين مى كند مثلا اگر مردد است بين قليله و متوسطه بوظائف قليله عمل مى كند و اگر مردد است بين متوسطه و كثيره بوظائف متوسطه عمل مى كند و نزديكتر به احتياط عمل كردن بوظيفه سخت ترين حالات است .
مساءله 2 - اينكه گفتيم واجب است براى هر نمازى يك وضوء بگيرد و سپس ‍ وظائف ديگر را انجام دهد وقتى است كه جريان خون استمرار داشته باشد بنابراين اگر فرض شود كه زنى قبل از نماز ظهر خونش قطع شود تنها براى نماز ظهر وضوء واجب است و براى نماز عصر و مغرب و عشاء وضوئى ديگر واجب نيست و اگر بعد از نماز ظهر قطع شود تنها براى نماز عصر وضوء بگيرد و همچنين بلكه اگر قبل از نماز ظهر قطع شود تنها براى نماز ظهر وضوء بگيرد و وضوءش تا مغرب و عشاء بماند همه آن نمازها را با آن يك وضوء ميخواند و احتياج به تجديد وضوء ندارد.
مساءله 3 - بر زن مستحاضه واجب است كه بعد از وضوء و غسل بلافاصله نماز را بخواند مگر آن كه بداند ديگر خونى ترشح نمى كند و اما اگر خون قطع نشده و يا اگر شده مى ترسد بعد از وضوء و غسل و قبل از نماز و يا در اثناء نماز دوباره عود كند بايد در خواندن نماز عجله كند بنابراين اگر مثلا در اول وقت وضوء بگيرد و غسل كند و در حين شروع در وضوء و غسل خون قطع شود هرچند كه اين قطع شدن موقتى باشد ولى علم دارد كه تاآخر وقت عود نمى كند جائز است خواندن نماز را تاءخير بيندازد.
مساءله 4 - بر زن مستحاضه واجب است بعد از وضوء و غسل از بيرون آمدن خون جلوگيرى كند البته اين درصورتى است كه ترس ضرر نداشته باشد و طريق جلوگيريش باين است كه پنبه را داخل مجرى كند و با پارچه آنرا محكم ببندد بنابراين اگر دراين وظيفه كوتاهى كند و بعداز وضوء و غسل خون بيرون آيد نماز را دوباره بخواند بلكه احوط اگر نگوئيم اقوى آن استكه غسل و وضوء را دوباره تجديد كند بله اگر خارج شدن خون بخاطر كوتاهى در تحفظ نبوده بلكه بخاطر شدت جريان آن بوده عيبى ندارد.
مساءله 5 - اگر استحاضه ايكه مثلا در صبح قليله بوده در ظهر متوسطه و يا اگر متوسطه بوده كثيره شود اين تغيير حالت در نمازيكه طبق وظيفه قبليش ‍ انجام داده اثرى ندارد پس اعاده آن نماز واجب نيست و اما نسبت به نماز بعد از اين دگرگونى وظيفه حالت بعد را انجام مى دهد و همچنين است اگر اين دگرگونى در وسط نماز رخ بدهد كه بايد نماز را از نو شروع نموده بر طبق وظيفه ايكه پيش آمده انجام دهد مثلا اگر استحاضه قليله او متوسطه و يا كثيره شد نماز صبحش درست و نسبت به نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء مثل كسى مى شود كه از اول استحاضه اش متوسطه و يا كثيره بوده و سابقه قليله بودن در صبح را نداشته و در نتيجه اگر متوسطه شده يك غسل براى ظهر و عصر مى كند و اگر كثيره شده دو غسل مى كند بخلاف اينكه قبل از خواندن نماز صبح و يا در اثناء آن دگرگون شده كه بايد براى نماز صبح نيز غسل كند بلكه اگر قبل از دگرگونى وضوء گرفته وقتى دگرگون شد دوباره بايد وضوء را تجديد كند حتى اگر بعد از غسل صبح متوسطه مبدل به كثيره شد غسل را نيز بايد تجديد كند و در آنروز بوظيفه استحاضه كثيره عمل كند مثل كسى كه اصلا در آن روز استحاضه اش متوسطه نبوده .
و اگر استحاضه از بالا به پائين مبدل شود يعنى كثيره بوده متوسطه شده و يا متوسطه بوده قليله شده در اين صورت براى يك نماز عمل بالاتر را انجام ميدهد و سپس بوظيفه پائين تر عمل مى كند پس اگر قبل از غسل براى نماز صبح استحاضه كثيره مبدل شد به قليله و همان حال استمرار يافت براى نماز صبح غسل مى كند و براى ساير نمازها به وضوء اكتفاء مى نمايد و اگر كثيره مبدل شد به متوسطه براى ظهر غسل مى كند و براى ساير نمازها يعنى عصر و مغرب و عشاء به وضوء اكتفا مى كند.
مساءله 6 - روزه از مستحاضه ايكه استحاضه اش قليله است صحيح است و در صحت روزه اش وضوء گرفتن شرط نيست ولى غير او يعنى كسيكه استحاضه اش متوسطه و يا كثيره است صحت روزه اش مشروط بر اين است كه غسل هاى روزانه اش را انجام بدهد و در استحاضه كثيره اين احتياط را ترك نكند كه غسل شبانه نسبت به شب گذشته را هم انجام دهد.
مساءله 7 - اگر خون استحاضه قطع شود در صورتيكه قبل از طهارتيكه بايد تحصيل ميكرد قطع شود بايد آن را بجا آورد و نماز بخواند و اگر بعد از انجام طهارت وقبل از انجام نماز قطع شود در صورتيكه قطع شدن بخاطر بهبودى باشد دوباره بايد آنرا اعاده نموده نماز بخواند و همچنين است در صورتى كه قطع شدن بخاطر بهبودى نبوده بلكه موقتى بوده باشد كه در اينجا اگر فرصت دوباره طهارت گرفتن و نماز خواندن را دارد بايد چنين كند و اگر فرصت ندارد بهمان طهارتى كه تحصيل كرده اكتفاء كند و نمازش را بخواند در صورتى هم كه در داشتن و نداشتن فرصت شك دارد وظيفه اش ‍ همين است و احتياط واجب براى كسيكه يقين بفرصت دارد ولى شك دارد وظيفه اش همين است و احتياط واجب براى كسيكه يقين بفرصت دارد ولى شك دارد در اينكه قطع خون بخاطر بهبودى است و يا فترتى موقتى است اينستكه دوباره طهارت را اعاده كند اگر خون در اثناء نماز قطع شود در صورتى كه بخاطر بهبودى و يا فترتى طولانى بوده طهارت را اعاده نموده نماز را نيز دوباره بخواند و اگر فترت طولانى نباشد نماز را تمام كند و اما اگر بعد از تمام شدن نماز قطع شود اقوى آن استكه اعاده بر او واجب نيست هرچند قطع خون بخاطر بهبودى باشد.
مساءله 8 - از آنچه گذشت حكم مستحاضه و اقسام و وظائف هر قسمتى نسبت به نماز و روزه روشن شد و اما نسبت بساير كارها؟
هيچ اشكالى نيست كه در طواف واجب اگر استحاضه اش قليله است تنها وضوء بر او واجب است و در استحاضه متوسطه و كثيره هم وضوء واجب است و هم غسل و نزديكتر به احتياط براى كسيكه استحاضه اش قليله است در صورتى كه ادامه دارد اين است كه به وضوئيكه براى نمازش گرفته اكتفاء نكند بلكه براى طوافش وضوئى ديگر بگيرد و همچنين كسيكه استحاضه متوسطه و كثيره است بوضوء و غسليكه براى نمازش انجام داده اكتفاء ننموده براى طوافش وضوئى ديگر و غسلى ديگر انجام داده باشد و يا اگر صاحب استحاضه متوسطه طواف را در غير نماز صبح انجام داده باشد و يا اگر صاحب استحاضه كثيره بوده طواف را در غير اوقات سه گانه انجام داده باشد كه بنابراحتياط در اين دو صورت صحت طوافش موقوف بداشتن وضوء و غسل مستقل است غير وضوء و غسليكه براى نمازش ‍ گرفته و اما طواف مستحبى از آن جا كه مشروط به داشتن طهارت از حدث نيست مستحاضه احتياج به وضوء غسل ندارد هرچند كه در متوسطه و كثيره از نظر داخل شدن در مسجد اگر داشتن طهارت را واجب بدانيم بايد غسل كند.
و اما دست كشيدن بخط قرآن اشكالى نيست دراينكه در قليله جزء با داشتن وضوء و در متوسطه و كثيره جزء با داشتن وضوء و غسل حلال نيست و نزديكتر به احتياط آنستكه بصرف وضوء و غسليكه براى نمازش ‍ انجام ميدهد اكتفاء نكند و براى دست كشيدن بقرآن وضوئى جداگانه و يا غسلى مستقل انجام دهد بله على الظاهر در حال خواندن نمازيكه با وظيفه وضوء و يا غسل انجام مى دهد ميتواند بقران كريم دست بكشد.
و آيا مستحاضه به استحاضه متوسطه و كثيره در همه احكام مانند حائض ‍ است تا در نتيجه همه چيزهائى كه بدون غسل بر او حرام بود بر اين دو نيز حرام باشد يا نه احتياط آنست كه شوهرش با او مادام كه غسل استحاضه نكرده جماع نكند و اگر غسل كرد ديگر واجب نيست وضوء هم بگيرد هرچند كه به احتياط نزديكتر است و در اين باب همان غسلى كه براى نماز كرده كافى است بشرطى كه در وقت آن نماز و بعد از خواندن نماز باشد اما اگر بخواهد در وقتى ديگر جماع كند بنابراحتياط واجب غسل مستقل ديگرى مى خواهد همانطور كه در طواف گفتيم .
و اما مكث زن مستحاضه در مساجد و داخل شدن در مسجد الحرام و مسجد النبى اقوى جواز آنست هرچند غسل نكرده باشد گرچه نزديك تر به احتياط آنست كه بدون غسل اينكار را نكند حال چه اينكه غسلى كه كرده براى نماز خواندن باشد و چه مستقلا براى مكث غسل كرده باشد نظير جماع و اما صحت طلاق زن مستحاضه هيچ اشكالى ندارد زيرا طلاق دادن زن مستحاضه مشروط به غسل كردن نيست .
گفتار در مسائل نفاس 
نفاس خونى است كه زن در حين زائيدن و يا بعد ازآن و قبل از گذشتن ده روز مى بيند هرچند كه بچه اش سقط شده باشد و روح در آن دميده نشده باشد بلكه هرچند كه تنها مضفه و يا علقه باشد البته در صورتى كه يقين داشته باشد به اينكه اين علقه مبداء پيدايش فرزند بوده و اما اگر در اين باره شك دارد محكوم به نفاس نيست .
براى نفاس حداقلى نيست ممكن است در طول همه ده روز يك لحظه بيشتر نباشد، و اما اگر از حين زائيدن تاگذشتن ده روز اصلا خون نبيند او نفاسى ندارد.
و اما اكثر آن ده روز است كه ابتدائش بعد از جدا شدن بچه است نه از لحظه اى كه زائيدن شروع مى شود و اگر زن حامله در اول روز بچه بياورد شب آخر بعد از ده روز از ايام نفاس خارج است و اما شب اول جزء نفاس ‍ است اگر در شب بياورد هرچند كه آن شب جزء ده روز بحساب نمى آيد و اگر وسط روز بزايد نيمى از روز يازدهم با اين نصفه روز تلفيق مى شود و اگر دو طفل زائيده باشد ابتداء نفاس زايمان اولى و ابتداء ده روز بعد از زايمان دوم است .
مساءله 1 - اگر خون نفاس زايمان سر ده روز و يا قبل از آن قطع شود همه آنچه ديده نفاس است چه اينكه در همه ده روز خون ديده باشد و يادر بعضى از آن روزها و چه اينكه در حيض عادت معينى داشته باشد و چه نداشته باشد اوقات پاكى بين دو خون يا سه خون در اين ده روز بنابر اقوى جز بر نفاس و بحكم آنست .
بنابراين اگر بعد از ولادت طفل يكروز خون ببيند و سپس قطع شود و يكروز هم روز دهم به بيند همه ده روزش نفاس است و همچنين است اگر تا ده روز يك روز در ميان خون به بيند، و اما اگر به جز روز دهم هيچ خونى نه بيند تنها همان روز نفاس است و روزهاى سابق بر آن كه خون نديده همه اش طهر است و اگر روز سوم و روز دهم خون به بيند ايام نفاس او هشت روز خواهد بود.
مساءله 2 - اگر در تمام ده روز خون به بيند و از روز دهم نيز بگذرد اگر چنانچه در حيضش عادت عدديه داشته در نفاسش بهمان مقدار نفاس حساب مى كند حال چه اينكه عادت حيضش ده روز بوده باشد و چه كمتر و بعد از ده روز بوظيفه مستحاضه عمل مى كند.
و اما اگر عادت معينى نداشته نفاس خود را ده روز قرار مى دهد و بعد از ده روز بوظيفه مستحاضه عمل مى كند هرچند كه نزديكتر به احتياط آنست كه تا هيجده روز بين دو وظيفه نفساء و مستحاضه جمع كند و اين احتياط خوبست كه ترك نشود.
مساءله 3 - معتبر است بين نفاس و حيض بعد از نفاس كمترين حد طهر - پاكى - كه ده روز است فاصله شود پس اگر از حين ولادت طفل تا روز هفتم خون به بيند و قطع شود و سپس بعد از گذشتن ده روز از ولادت سه روز يا بيشتر خون ببيند خون دوم حيض نيست بلكه استحاضه است هرچند كه تا هيجده روز جمعه بين دو وظيفه كردن يعنى نفساء و وظيفه مستحاضه را انجام دادن به احتياط نزديكتر است اين در صورتى است كه عادت معينى در حيض نداشته باشد.
و اما بين نفاس و حيض قبل از نفاس اقوى آنست كه فاصله شدن اقل طهر يعنى ده روز معتبر نيست بنابراين اگر قبل از درد زائيدن سه روز يا بيشتر خون ديده باشد، حال چه اينكه متصل به درد زائيدن باشد و يا منفصل به كمتر از ده روز آن خون حيض است مخصوصا در صورتى كه عادت حيضش در همان ايام باشد.
اگر خون نفاس تا يك ماه يا كمتر و يا بيشتر ادامه يابد بمقدار گذشتن عادتى كه در حيض داشته نفاس است و مابقى محكوم به استحاضه است و در كسى كه عادت ندارد تا ده روز نفاس و باقى محكوم به استحاضه است ، بله اين احتمال هست كه بعد از گذشتن ده روز از خون نفاس حيض شده باشد و خونى كه همچنان ادامه دارد از آن ببعد حيض باشد.
بنابراين اگر زنى داراى عادت است و عادتش مصادف با همان ايام بعد از ده روز باشد خون او محكوم بحيض است و گرنه بايد براى تشخيص خون به معيارهائى كه قبلا گذشت مراجعه نمايد و اگر از آن راه نتوانست تشخيص دهد به زنان خويشاوند خود مراجعه مى كند و اگر از آن راه هم نتوانست بفهمد هفت روز آنرا حيض و مابقى را استحاضه قرار مى دهد بتفصيلى كه در حيض گذشت بآنجا مراجعه شود.
مساءله 5 - اگر خون نفاس در ظاهر قطع شود بايد به ترتيبى كه در حيض ‍ گذشت وضع باطن را بررسى نمايد اگر واقعا هم قطع شده واجب است براى هرچيزى كه مشروط بطهارتست غسل كند.
مساءله 6 - احكام زن نفساء مانند احكام زن حائض است در اينكه وطيش جائز نيست و طلاقش هم صحيح نيست و نماز و روزه بر او حرام است و همچنين مس خطوط قرآن و قرائت چهار سوره اى كه سجده آنها واجب است و داخل شدن در مسجد الحرام و مسجد النبى صلى الله عليه وآله و مكث در ساير مساجد و وجوب قضاء روزه و واجب نبودن قضاء نمازو ساير احكامى كه بتفصيل در حيض گذشت .
گفتار در غسل مس ميت 
سبب وجوب غسل مس ميت تماس پيدا كردن انسان است با بدن مرده آدمى بعد از آنكه تمامى بدن او سرد شده باشد و هنوز غسل او تمام نشده باشد و اما تماس بعد از تمام شدن غسل باعث وجوب غسل نمى گردد هرچند كه غسل ميت اضطرارى باشد مثل اينكه بخاطر يافت نشدن سدر و كافور هرسه غسل را با آب خالص داده باشند بلكه هرچند كه بخاطر يافت نشدن غسال مسلمان كافرى او را غسل داده باشد گرچه نزديك تر به احتياط آنست كه به غسل دادن كافر اكتفاء نشود و در جائى كه غسل دادن ميت با آب ممكن نباشد تيمم دادن او حكم غسل را دارد هرچند كه نزديكتر به احتياط آنست كه بگوئيم حكم آنرا ندارد.
و در ميت هيچ فرقى بين مسلمان و كافر و كبيرو صغير نيست حتى چنين سقط شده اى كه چهارماهش تمام شده باشد بايد غسل ميت كند همچنانكه فرقى ميانه قسمت هاى مختلف بدن ميت نيست چه به پوست بدن او دست بزند كه جاندار بوده و چه به ناخن او كه جاندار نبوده ، چه مكلف بآن دست بزند و چه آنرا بدست انسان مساس دهد همينكه مساس صادق باشد غسل واجب مى شود پس اگر مكلف دست و يا جاى ديگر بدن خود را به ناخن ميت بزند ويا ناخن ميت ببدن او بخورد غسل براو واجب مى شود، بله تماس پيدا كردن بوسيله مو، چه از خود مكلف باشد و چه از ميت موجب غسل نيست .
مساءله 1 - قطعه اى كه از بدن انسان زنده جدا مى شود بحكم ميت است و اگر ببدن مكلف بخورد غسل بر او واجب مى شود البته اين در صورتى است كه قطعه جدا شده داراى استخوان باشد و اما بدون استخوان غسل نمى آورد و اگر قطعه جدا شده تنها استخوان باشد نزديك تر به احتياط آنست كه آنرا ملحق بقطعه گوشت مشتمل بر استخوان بدانيم هرچند كه اقوى آنست كه ملحق نيست و غسل نمى آورد و اما قطعه اى كه از بدن مرده جدا شده اگر در حال اتصالش مس آن غسل مى آورد در حال جدائيش نيز غسل مى آورد.
مساءله 2 - شهيد حكم ميت غسل داده را دارد پس مس ببدن او غسل نمى آورد و همچنين كسى كه از باب قصاص و يا حد الهى كشتنش واجب شده چون قبل از اجراء حكم به او دستور مى دهند غسل ميت خود را خودش انجام دهد پس تماس با بدن او غسل نمى آورد.
مساءله 3 - اگر ميتى را مس كرد و شك كرد كه آيا قبل از سرد شدن بدنش بوده يا بعد از آن غسل مس ميت بر او واجب نيست و همچنين است اگر شك كند در اينكه او شهيد بوده يانه بخلاف جائيكه شك كند كه آيا دست زدنش ‍ قبل از غسل بوده يا بعد از آن ، كه دراينجا غسل واجب است .
مساءله 4 - اگر عضوى از اعضاء بدن زنده خشك شود و روح بكلى از آن خارج گردد دست زدن به آن مادام كه متصل ببدن اوست غسل ندارد و اما بعد از جدا شدن اگر مكلف آن را مس كند و عضو نامبرده بر استخوان باشد غسل به گردنش مى آيد و اگر مشتمل بر استخوان نباشد در وجوب غسل و عدم آن اشكال است همچنين اگر تكه اى از بدن زنده قطع شود ولى هنوز متصل ببدن او باشد هرچند كه بپوستى بند باشد مس آن غسل نميآورد ولى اگر از بدن او جدا شود و مشتمل بر استخوان بود مس آن غسل مى آورد.
مساءله 5 - مس ميت بنابراحتياط واجب وضوء را مى شكند بلكه وجوب وضوء خالى از قوت نيست پس كسى كه وضوء داشته و دست بميت زده بايدبراى نماز و هرچيزيكه مشروط بطهارت است هم غسل كند و هم وضوء بگيرد.
مساءله 6 - غسل مس ميت براى هر كارى كه مشروط به طهارت از حدث اصغر است يعنى محتاج بوضوء است واجب است بنابراحتياط و بلكه خالى از قوت نيست و در هر عملى كه مشروط به طهارت است از قبيل نماز و طواف و دست كشيدن به قرآن بنابراحتياط شرط است بلكه شرطيت آن خالى از قوت نيست .
مساءله 7 - كسى كه دست بميت زده جائز است قبل از غسل داخل در مساجد و مشاهه مشرفه بشود و يا در آنها مكث كند و نيز سوره هاى عزائم را بخواند و اگر زن است براى شوهرش حائز است او را وطى كند، پس حال مس ميت حال حدث اصغر است با اين تفاوت كه براى نماز و امثال آن غسل را هم واجب مى كند.
مساءله 8 - تكرار مس ميت باعث تكرار غسل نميشود همچنانكه ساير حدثها نيز چنين است هرچند كه ميت مس شده متعدد باشد.
گفتار در احكام اموات 
كسى كه نشانه هاى مرگ برايش هويدا گشته واجب است بدست خود حقوق واجبه اى كه بگردنش هست چه حق الناس و چه حق الله را بپردازد و امانت هائى كه نزد او است بصاحبانش برگرداند و يا در صورتى كه بوصى خود اعتماد دارد وصيت كند كه اين كارها را انجام دهد و همچنين واجب است وصيت كند كه بعداز مردنش واجباتى كه از او فوت شده و در حال حيات نيابت بردار نيست نظير نماز و روزه و حج در غالب و امثال آن را برايش قضاء كنند (و اما بيمارى كه ماءيوس از بهبودى است ميتواند در حال حيات كسى را به نيابت خود بحج بفرستد) البته همه اينها در صورتى است كه مالى داشته باشد.
و اما در واجباتيكه بعد از مردن انسان به گردن ولى او مى آيد مثل نماز و روزه مكلف نيست به آن ها مخير است هم مى تواند بولى خود اعلام كند كه فلان مقدار نماز و روزه از من فوت شده كه بايد انجام شود و هم مى تواند وصيت كند.
مساءله 1 - بر كسيكه نشانه هاى مرگ را احساس مى كند واجب نيست براى اطفال صغير خود قيم معين كند مگر آنكه احساس كند معين نكردن قيم موجب از بين رفتن آن اطفال و يا حقوق آنان شود وكسيكه قيم معين مى كند بايد كسى را معين و منصوب كند كه امين باشد وهمچنين اين شرط در تعيين كسى براى اداء حقوق واجبه معتبر است .
مساءله 2 - واجب است بوجوب كفائى بنابر احتياط بلكه خالى از قوت نيست كه در حال احتضار و جان كندن محتضر را اگر مسلمان است رو به قبله كنندبه اين معنا كه او را طورى به پشت بخوابانند كه كف پاهايش بطرف قبله باشد بطوريكه اگر او را بنشانند صورتش رو بقبله قرار گيرد حال چه اينكه محتضر مرد باشد و چه زن چه صغير باشد و چه كبير و نزديك تر به احتياط آنستكه مراعات قبله بكيفيتى كه گفته شد در خصوص حال احتضار تا زمانى است كه از محل احتضار حركتش نداده اند.
و اما مراعات آن در همه احوال تا بعد از تمام شدن غسل بنابر اقوى لازم نيست و نزديك تر به احتياط آن استكه در همه احوال آنرا رعايت كنند و اما بعد از تمام شدن غسل تا حال دفن بهتر و بلكه نزديك تر به احتياط آنستكه او را طورى بزمين بگذارند كه هنگام نماز بر او روى زمين قرار داده مى شود.
مساءله 3 - مستحب است در حال احتضار شهادتين و اقرار به امامت ائمه اثنى عشر عليهم السلام و كلمات فرج را براى او بخوانند بطورى كه او بشنود و در صورتيكه جان كندنش دشوار باشد مستحب است بستر او را بجائى انتقال دهند كه همواره در آنجا نماز مى خوانده البته اين عمل در صورتى مستحب است كه مستلزم اذيت او نباشد.
و نيز مستحب است بر بالين او سوره يس و سوره صافات خوانده شود تا زودتر راحت گردد و باز مستحب است ديده گانش را ببندند ولب و دهانش ‍ را روى هم نهاده و دو فك او را (با دستمالى ) ببندند و دو دستش را بطرف دو پهلويش بكشند و همچنين پاهايش را بكشند تا مستقيم قرار گيرد و پارچه اى روى او بيندازند و در شب چراغى كنارش روشن نموده مؤ منين را از مرگ او خبردار كنند تا براى تشييع جنازه او حاضر شوند و مستحب است در تجهيز او يعنى غسل دادن و كفن و دفن او عجله كنند مگر آنكه در مردن او شك داشته باشند و وضع او مشتبه باشد كه در اين صورت بايد صبر كنند تا بمرگ او يقين حاصل نمايند و در حال جان كندن مس ببدن او كراهت دارد و همچنين نهادن چيزى سنگين بر روى شكم او و نيز تنها گذاشتن او و حاضر شدن شخص جنب و حائض بربالين او كه در حال احتضار كراهت دارد.
گفتار در غسل ميت  
غسل دادن ميت بر هر مسلمانى واجب كفائى است هرچند كه ميت مخالف باشد كه اين به احتياط نزديك تر است همچنانكه نزديك تر به احتياط آنستكه او را به كيفيتى كه ما قائليم و هم به كيفيتى كه آنان قائلند غسل دهند و جائز نيست غسل دادن كافر و مسلمانى كه بحكم كافر است نظير ناصبى ها و خوارج و طوائف ديگرى كه بحث درباره آنان بطور مفصل در باب نجاسات مى آيد و اطفال مسلمين حتى ولد زناى آنان حكم خود آنان را دارند پس غسل دادنشان واجب است بلكه غسل دادن جنينى كه سقط شده در صورتى كه چهار ماهش تمام شده باشد واجب است و بايد بطور متعارف دفن شود و اما اگرچهار ماهش نشده باشد غسلش واجب نيست بلكه آن را در پارچه اى مى پيچند و دفن مى كنند.
مساءله 1 - غسل ميت از كسيكه شهيد شده باشد و شهيد كسى است كه در ركاب امام عليه السلام و يا نائب خاص آنجناب بجهاد رفته و كشته شده باشد البته غسل وقتى از او ساقط است كه در معركه جنگ و در حاليكه جنگ برپاست جان سپرده باشد و يا اگر در خارج از معركه افتاده قبل از آن كه مسلمانان او را زنده يافته باشند از دنيا نرفته باشد و اما اگر بعد از جنگ او را يافته باشند در حاليكه رمقى در او باشد و سپس در همانجا بميرد واجب است بنابراحتياط غسل دادن و كفن كردنش و در صورتيكه جانش ‍ در خارج معركه بيرون شود غسل و كفنش على الظاهر واجب است .
كسى هم كه در ركاب امام معصوم و يا نائب خاص او كشته نشده بلكه در راه حفظ بضيه اسلام كشته شده ملحق بكشته در ركاب امام عليه السلام است او نيز غسل وحنوط و كفن ندارد بلكه (مانند قسم اول ) با همان لباسيكه در تن دارد دفن مى شود مگر آنكه عريان شده باشد كه بايد كفن شود.
و كسى هم كه قتل او بعنوان سنگسار و يا قصاص واجب شده امام عليه السلام و يا نائب خاص و نائب عام او باو دستور مى دهد غسل ميت بكند و آن گاه مانند اموات كفن در تنش مى كنند و حنوط باو مى مالند و سپس كشته مى شود و بعد از كشته شدن بر او نماز مى خوانند و بدون غسل دفنش مى كنند و ظاهرا نيت غسل ميت را ماءمور مى كند هرچند كه نزديكتر به احتياط آنستكه آمر نيز نيت كند.
مساءله 2 - قطعه جدا شده از بدن ميت قبل از غسل در صورتى كه مشتمل بر استخوان نباشد غسل دادنش واجب نيست بلكه بنابراحتياط در پارچه اى پيچيده و دفن مى شود و اگر در آن قطعه استخوان باشد ولى قسمت سينه در آن نباشد غسل داده مى شود و سپس آن را در پارچه اى پيچيده دفن مى كنند آنجا هم كه قطعه جدا شده تنها استخوان باشد در دفن حكم فرض ‍ قبلى را دارد و نزديكتر به احتياط آن استكه در غسل نيز ملحق بآنش كنند هرچند كه ملحق نبودنش خالى از قوت نيست و اما اگر قطعه اى جدا شده سينه باشد و يا مشتمل بر همه سينه و يا قسمت سمت قلب از سينه باشد هرچند كه فعلا قلب در زير آن موجود نباشد هم غسلش واجب است و هم كفنش هم نماز خواندن بر آن و هم دفنش و جائز است كه در كفن كردنش به دو قطعه ثوب ولفافه اكتفاء شود مگر آن كه مشتمل بر قسمتى از محل بستن لنگ بوده باشد كه در اين صورت لنگ را هم اضافه مى كند و اگر قطعه جدا شده مشتمل بر يكى از هفت موضع سجده باشد بايد آن موضع حنوط شود و در اينكه قطعه جدا شده از حى در همه مسائل گذشته ملحق باشد به قطعه جدا شده از ميت محل اشكال است و احتياط به الحاق ترك نشود الا در مسئله دست كشيدن بعد از غسل بقطعه اى از ميت كه تنها استخوان است و يا مشتمل بر آنست كه احتياط به عدم الحاق ترك نشود (پس اگر دستى مثلا از انسان زنده جدا شود همه احكام جدا شده از ميت را در مورد آن اجراء مى كنيم الا مس را كه اگر مكلف بعد از غسل ميت آن را مس كند احتياط آن است كه خودش غسل مس ميت را انجام دهد).
مساءله 3 - غسل دادن و كفن كردن ميت و نماز خواندن بر او واجب كفائى بر عموم مكلفين است و واجب كفائى باين معنا است كه اگر كسى آنرا انجام دهد تكليف از بقيه ساقط مى شود هرچند كه سزاوارترين فرد براى انجام اين واجب كسى است كه سزاوارتر به ارث او است و منظور ما از سزاوارتر به ارث او ولى اوست اگرخواست خودش اين كارها را انجام ميدهد و اگر خواست شخصى را معين مى كند و جائز نيست كسى مزاحم او شود بلكه هركسى ديگر اگر بخواهد اين امور را انجام دهد بايد ازولى ميت اجازه بگيردبله در جائى كه ولى ميت نه خودش انجام مى دهد و نه بكسى اجازه مى دهد اين شرط ساقط ميشود هرچند كه نزديكتر به احتياط آنستكه از كسى اذن گرفته شود كه در مرتبه از ولى ميت متاءخر است و اگر ولى ميت قاصر (و يا بگو كم عقل ) يا غير بالغ باشد و يا در محل حاضر نباشد بعيد نيست بگوئيم واجب است از حاكم شرعى اجازه گرفته شود و اجازه تنها اين نيست كه ولى ميت صريحا به مكلف بگويد تو اجازه دارى ميت ما را تجهيز كنى بلكه اذان فحوى و شاهد حال قطعى كافى است .
مساءله 4 - مراد به ولى (و يا بگو) آن كسى كه مزاحمتش جائز نيست و واجب است از او اذن گرفتن هر كسى استكه يا به نسبت و يا به سبب از ميت ارث مى برد البته ولايت اين نزديكان نسبت به تجهيز ميت در يك درجه نيست بلكه برحسب اختلاف طبقاتشان در ارث مختلف و مترتب است و بنابراين طبقه اول مقدم بر طبقه دوم است و طبقه دوم مقدم بر طبقه سوم است پس ‍ اگركسى از دنيا رفت كه هيچيك از ارحام طبقه او و دوم و سوم را ندارد احتياط واجب آنستكه اگر ميت برده آزاد شده بود از مولاى آزاد كننده اش ‍ اذن بگيرند واگر اين نيزنبوده از ضامن جريره او (ضمان جريره قراردادى بوده كه درجاهليت عرب مرسوم بوده و اسلام آنرا امضاء كرده به اين طريق كه دو نفر با يكديگر قرارداد مى بستند در صورتى كه يكى از آن دو بدون وارث از دنيا برود و ارثش به ديگرى برسد به شرطى كه اگر او در زندگيش ‍ مرتكب جنايتى شد ديگرى جنايت او را ضامن باشد) و اگر ضامن جريره نداشت از حاكم شرعى اجازه بگيرد.
و در داخل هر طبقه مقدم بودن مردان از زنان (مثلا در طبقه اول پدر و پسران از مادر و دختران و در طبقه دوم برادران از خواهران ) خالى از وجه نيست ولكن سزاواراستكه اين احتياط كه از زنان نيز اجازه بگيرند ترك نشود و همچنين افراد بالغ مقدم بر غير بالغند و كسانيكه از طرف پدر و مادر با ميت خويشاوندى دارند مقدم بر كسانى هستند كه از يك طرف خويشاوندند و آنانكه از طرف پدر به تنهائى خويشاوندى دارند مقدم بر كسانى هستند كه از طرف مادر به تنهائى خويشاوندند.
و در طبقه اول پدر مقدم بر مادر و اولاد ميت است و اولاد مقدم بر نوه هايند و در طبقه دوم جد مقدم بر برادران است بوجهى كه خالى از تاءمل نيست همچنان كه برادران مقدم بر برادرزادگانند و در طبقه سوم عموها مقدم بر دائيها و اين دو طائفه مقدم بر اولادهايشانند.
مساءله 5 - شوهر از همه خويشاوندان اولاى بزن خويش درجميع امور است تا زمانيكه او را در قبر بگذارند چه اينكه همسر دائمى او بوده باشد و يا همسر منقطعه هرچند در دومى خالى از اشكال نيست .
مساءله 6 - اگر ميت وصيت كرده باشد شخص معينى كه ولى او نيست او را تجهيز كند احتياط آن استكه هم از آن شخص اذن بگيرند و هم از ولى ميت .
مساءله 7 - در غسل دهنده ميت همجنس بودن از نظر مردى و زنى شرط است و بنابراين نه مرد مى تواند زن را غسل دهد و نه زن مرد را هر چند كه غسل دادن از پشت ساتر و بدون لمس و نظر كردن باشد مگر آنكه ميت طفلى باشد كه زيادتر از سه سال نداشته باشد كه در اين صورت از مرد و زن هريك مى تواند جنس مخالف خود را غسل دهد (يعنى مردى دختر سه ساله را و زنى پسر سه ساله را غسل دهد) هرچند كه بدن ميت برهنه و بدون ساتر باشد و همچنين مگر زن و شوهر كه هر يك مى توانند ديگرى را غسل دهد هرچند كه مرده شوى هم جنس ميت موجود باشد و هرچند كه ميت برهنه باشد و حتى جائز است كه براى هر يك از زن و شوهر كه ديگرى را غسل مى دهد بعورت ميت نظر بيندازد چيزيكه هست كراهت دارد و در زوجه فرقى ميانه دائمه و منقطعه و آزاد و كنيز و همچنين مطلقه بطلاق رجعى كه عده اش سر نيامده باشد نيست گو اينكه غسل دادن او وزن منقطعه خالى از اشكال نيست .
مساءله 8 - هيچ اشكالى نيست در اينكه جائز است در صورت نبودن هم جنس ‍ مرد محارم خود راغسل دهد و بعكس در چنين صورتى جائز است هرچند ميت عريان باشد چيزيكه هست بايد عورتش را پوشانده باشد و اما در صورتيكه براى ميت غسل دهنده ممائلى موجود باشد غسل دادن محرم مخالف محل تاءمل و اشكال است پس احتياط ترك نشود.
مساءله 9 - براى مولى يعنى مالك برده جائز است جنازه كنيز خود را غسل دهد البته اين وقتى استكه او را شوهر نداده و يا در عده ديگرى نباشد و نيز در صورتى است كه همه كنيز ملك او باشد و در ملكيت او شريك نداشته باشد و بنابراحتياط مكاتبه هم نشده باشد (يعنى با او قرارداد نبسته باشد كه برود كار كند و بهاى خود را بوى بدهد) و اما غسل دادن كنيز جنازه مولاى خود را محل اشكال است .
مساءله 10 - ميتى كه بخاطر خنثى بودنش معلوم نيست زن است يا مرد بايد از پشت روپوش غسل داده شود چه مرد او را غسل دهد و چه زن .
مساءله 11 - در كسيكه ميت را غسل ميدهد اسلام وبلكه در حال اختيار ايمان نيز معتبر است و بنابراين اگر غسل دهنده ممائل (يعنى مرد براى مرد و زن براى زن ) منحصر بود در مرد و زن يهودى و يا مسيحى (مثلا زن مسلمانى از دنيا رفته و زن غسل دهنده منحصر است در زنى از اهل كتاب و يا مرد مسلمانى از دنيا رفته و مرد غسل دهنده اى غير از اهل كتاب نيست ) در اين صورت اول مرد مسلمان به زن يهودى يا مسيحى دستور مى دهد و در فرض دوم زن مسلمان به مرد يهودى يا مسيحى دستور مى دهد كه اول خودش غسل كند و سپس ميت مسلمان را غسل دهد و اگر ممكن است كه غسال به آب و به بدن ميت دست نزند و يا ميت را در آب كر يا جارى غسل دهد احتياط واجب آنستكه چنين كنند و همچنين است آنجائيكه ممائل منحصر در مخالف باشد كه مؤ من او را امر مى كند با اين تفاوت كه در اينصورت احتياج نيست به اينكه قبل از غسل دادن ميت خودش غسل كند و نيز احتياج نيست باينكه دست به آب و به بدن ميت نزند و يا ميت را در آب كر و يا جارى غسل دهد و اگر غسل دهنده منحصر است در كتابى و مخالف دومى مقدم است .
مساءله 12 - اگر غسل دهنده هم جنس حتى كتابى بافت نشود اقوى آنستكه غسل ساقطمى شود و بعيد نيست كه ترك غسل و دفن كردن ميت با جامه اش نزديك تر به احتياط باشد همچنانكه نزديكتر به احتياط آنستكه اگر خواستند كفنش كنند حوله يا پارچه اى به بدنش بكشند و آنرا خشك كنندزيرا احتمال دارد غسل كافى نباشد و نجاست بدن باقى باشد و در نتيجه كفن او آلوده شود.
مساءله 13 - احتياط واجب آنستكه غسل دهنده بالغ باشد بنابراين غسل دادن كودك مميز كافى نيست هرچند كه عبادات او را صحيح بدانيم كما اينكه اقوى همين است .

next page

fehrest page

back page