بسم الله الرحمن الرحيم

کتاب رساله بدیعه/ قسمت دهم: ادامه بحث در مورد روحیات زنان ،جایگاه مجلس شوری از نظر فلسفه اجتماعی اسلام، تکیه امیر المومنین...

پایگاه علوم و معارف اسلام، حاوي مجموعه تاليفات حضرت علامه آية الله حاج سيد محمد حسين حسيني طهراني قدس‌سره

 

صفحه اول پایگاه فهرست کتابها فهرست موضوعی جستجو

صفحه قبل

و از آنجمله‌ كلام‌ آن‌ حضرت‌ عليه‌ السّلام‌ است‌ كه‌ در وقتي‌ كه‌ لشگري‌ را براي‌ جنگ‌ بسيج‌ مي‌نمود ايراد كرده‌ ميفرمايد:

 «در طول‌ جنگ‌ تا ميتوانيد از ياد زنان‌ خودداري‌ كنيد».

سيّد رضي‌ (ره‌) در معني‌ اين‌ عبارت‌ ميگويد: از ياد زنان‌ و آميزش‌ با آنان‌ خودداري‌ كنيد، كه‌ اين‌ مطلب‌ بازوي‌ مردانگي‌ را سست‌ ميكند و اراده‌ نيرومند را ضعيف‌ ميسازد، و نيرود دويدن‌ را در هم‌ مي‌شكند، و از دورنگري‌ و قدرت‌ در جنگ‌ مي‌كاهد. و هر كس‌ از چيزي‌ خود را نگهدارد، لفظ‌ أَعْذَبَ عَنْهُ درباره‌اش‌ گفته‌ ميشود. و عذوب‌ و عاذب‌، يعني‌ كسي‌ كه‌ از خوردن‌ و نوشيدن‌ خودداري‌ مي‌نمايد. 319

نگارنده‌: جائي‌ كه‌ يادآوري‌ و ذكر زنان‌، و برخورد با آنان‌ در جنگ‌ موجب‌ سستي‌ عزم‌ و گسيختگي‌ امور خواهد شد، پس‌ چگونه‌ ميتوان‌ توقّع‌ داشت‌ كه‌ امور مملكت‌ و نظام‌ اجتماع‌ با در دست‌ گرفتن‌ زنان‌، حكومت‌ و قضاوت‌ را ـ كه‌ دو ركن‌ مهمّ از اركان‌ سياست‌ مملكت‌ است‌ ـ آشفتگي‌ پيدا نكند. در صورتيكه‌ كه‌ حاكم‌ و قاضي‌ بايد داراي‌ احساساتي‌ قوي‌، و ايماني‌ نيرومند، و منطقي‌ استوار باشد. و در غير اينصورت‌ شيرازه‌ حكومت‌ اسلامي‌ از هم‌ گسيخته‌ و به‌ بربريّت‌ قرون‌ وسطي‌،


ص 210

و توحّش‌ نظام‌ غربي‌، و رواج‌ آداب‌ و رسوم‌ كفر تبديل‌ خواهد شد. خداوند ما را از اين‌ بليّات‌ محفوظ‌ بدارد.

و اين‌ مطلب‌ مسلّم‌ است‌ كه‌ شارع‌ حتّي‌ ولايت‌ و سرپرستي‌ كودكان‌ خردسال‌ را با بودن‌ پدر، و جدّ پدري‌ به‌ زن‌ نسپرده‌، و با نبود اين‌ دو ولايت‌ كودك‌ به‌ عَصَبه‌320 (خويشان‌ پدري‌) واگذار شده‌، يا اينكه‌ مادر براي‌ ولايت‌، بواسطه‌ قرابت‌ شديد به‌ فرزند، سزاوار است‌. سرّ اين‌ امر اينستكه‌ عقل‌ زنان‌ به‌ اين‌ كار كفايت‌ نمي‌كند، و در نتيجه‌ ادب‌ و دين‌ و مال‌ فرزند تباه‌ ميگردد.

أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در «نهج‌ البلاغه‌» ميفرمايد: «هنگامي‌ كه‌ زنان‌ (دختران‌)


ص 211

به‌ زمان‌ نكاح‌ برسند، عَصبَه‌ بر آنها مقدّم‌ است‌». 321

یعنی وقتی زنان به سنّ ازدواج برسند ، ولایت بر آنها برای مردهای طائفۀ پدر ، از مادرشان مقدّم است ؛ و این سخن دلیل است بر اینکه مادر بر دختر خود ولایت ندارد .

بحث‌ پيرامون‌ ولايت‌ پدر و جدّ در فقه‌ مذكور است‌، و اكنون‌ از محدوده‌ بحث‌ ما خارج‌ است‌.

9 ـ روايات‌ زيادي‌ كه‌ متواتر معنوي‌ است‌ و در جميع‌ ابواب‌ فقه‌ وجود دارد كه‌ دلالت‌ ميكنند بر اختلاف‌ مرد و زن‌ در مورد طهارت‌، نماز و روزه‌، جهاد، نكاح‌، نفقه‌، طلاق‌، عدّه‌، ارث‌، ولايت‌، قضاوت‌، شهادت‌، حدود، قصاص‌ و ديات‌ بطوريكه‌ ممكن‌ است‌ گفته‌ شود: اين‌ اختلاف‌ وسيع‌ از سرچشمه‌ واحدي‌ مايه‌ ميگيرد، و آن‌ سرچشمه‌ كلام‌ خداوند است‌: لِّلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَه، 322

«مردان‌ بر زنان‌ برتري‌ دارند.» و البتّه‌ كلام‌ خدا برتر و بالاتر است‌: وَ كَلِمَه اللَهُ هِيَ الْعُلْيَا. 323

و روح‌ اين‌ تفاوت‌ در تمامي‌ شؤون‌ زن‌ سرايت‌ كرده‌، از قواي‌ بدني‌ و خاطرات‌ فكري‌ و عواطف‌ قلبي‌.

و اسلام‌ كه‌ ديني‌ است‌ كه‌ بر همه‌ اديان‌ و مكتب‌ها برتري‌ دارد، و هرگز فروتر نخواهد بود، 324بنگر چگونه‌ جانب‌ زن‌ را بيش‌ از جانب‌ مرد مراعات‌ كرده‌، كه‌ در محيط‌ آكنده‌ از آفتها و فرسايشها و بلايا قرار نگيرد، و گل‌ وجودش‌ به‌ حال‌ طبيعي‌ خود باقي‌ بماند، و در جوّ انساني‌ بوي‌ عطر آگين‌ خاصّ خود را همواره‌ حفظ‌ نمايد، و طهارت‌ ذاتي‌ و عصمت‌ طبيعي‌ خود را به‌ دست‌ امواج‌ ديوانه‌ و خطرناك‌ شهوتِ مردان‌ خيانت‌ پيشه‌ فاسد نسپرد كه‌ او را چون‌ اسباب‌ بازي‌ ملعبه‌ خويش‌ سازند، و مانند توپ‌ به‌ هوس‌هاي‌


ص 212

يكديگر پاسخ‌ دهند. و از اين‌ رو قيّوميّت‌ وي‌ را ـ آنهم‌ نه‌ فقط‌ براي‌ استمتاع‌، بلكه‌ در همه‌ امور مهمّ ـ بدست‌ مرد سپرده‌ است‌.

رواياتي‌ وارد است‌ كه‌ نوافل‌ زن‌، مثل‌ اعتكاف‌، روزه‌، حجّ و عمره‌ بي‌اجازه‌ شوهر جائز نيست325‌. و قَسَم‌ و نذر و عهد او نيز با اجازه‌ شوهر بايد باشد و ازخانه‌ جز با اجازه‌ شوهر نبايد بيرون‌ برود.

و اين‌ روايات‌ بسيار زياد است‌، و در فقه‌ از خاصّه‌ و عامّه‌ بطور متفرّق‌ در ابواب‌ مختلف‌ وارد شده‌، بطوريكه‌ ميتوان‌ تبعيّت‌ زن‌ را از همسر در اين‌ امور و امثال‌ آن‌ در اين‌ روايات‌ بطور يقين‌، و قيّوميّت‌ مرد را بر وي‌ اجمالاً از اين‌ روايات‌ استفاده‌ كرد.

پيامبر اسلام‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ به‌ أميرالمؤمنين‌ عليهم‌ السّلام‌ «يا عليّ زن‌ روزه‌ مستحبّي‌ جز با اجازه‌ شوهر نمي‌تواند بگيرد». 326

 و امام‌ چهارم‌ حضرت‌ سجّاد امام‌ زين‌ العابدين‌ عليه‌ السّلام‌ در پاسخ‌ زُهري327‌ در اقسام‌ روزه‌ فرمود: «اقسام‌ روزه‌ عبارت‌ است‌ از: واجب‌، حرام‌، مستحب‌، مكروه‌، مأذون‌ و غيره‌». پرسيد: روزه‌ مأذون‌ چيست‌؟ حضرت‌ فرمود: روزه‌ مستحبّي‌ زن‌ كه‌


ص 213

بي‌اجازه‌ شوهر صحيح‌ نيست‌».328 و در «كافي‌» از امام‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ وارد است‌: «روزه‌ مستحبّي‌ زن‌ بي‌اجازه‌ شوهر جائز نيست‌».329

در «مرآة‌ العقول‌» در شرح‌ اين‌ كلام‌ گويد: مشهور بلكه‌ متّفقٌ عليه‌ اصحاب‌ اينست‌، كه‌ زن‌ با نهي‌ شوهر روزه‌ مستحبّي‌ نمي‌تواند گرفت‌. و همچنين‌ مشهور عدم‌ جواز است‌ بدون‌ اجازه‌». 330

در «الميزان‌» از «درّ المنثور» از عبدالرّزّاق‌ در «المصنّف‌» و ابن‌ عدّي‌ از جابر نقل‌ ميكند كه‌ پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ فرمود: «پس‌ از بلوغ‌ ديگر شخص‌ يتيم‌ نخواهد بود. تا اينكه‌ گويد: قسم‌ زن‌ شوهردار منعقد نمي‌شود مگر با اجازه‌ او». 331

و اين‌ روايات‌ در كتب‌ فقه‌ ورقهاي‌ بسياري‌ را پر كرده‌ و در تفاسير و تواريخ‌ و كتب‌ حديث‌ و سنن‌ و اشباه‌ آن‌ نيز وارد گشته‌ است‌.

اسلام‌ از خلوت‌ مرد با زن‌ نهي‌ كرده‌، و از نشستن‌ در جائي‌ كه‌ زن‌ نشسته‌ بوده‌ تا زماني‌ كه‌ گرماي‌ بدن‌ او در آنجا باقي‌ است‌ نهي‌ فرموده‌، و نيز از امامت‌ آنها جهت‌ نماز براي‌ مردان‌ جلوگيري‌ نموده‌ است‌. و صفهاي‌ جماعت‌ آنان‌ را پشت‌ سر مردان‌ قرار داده‌ و اين‌ مطالب‌ از روايات‌ تغيير قبله‌ پيداست‌.

و به‌ زنان‌ امر كرده‌ كه‌ چشم‌ از نگاه‌ به‌ مردان‌ بپوشند، و در سخن‌ گفتن‌ با مرد صدا نازك‌ نكنند، شايد كه‌ در دلِ مردي‌ كه‌ بيماري‌ شهوت‌ است‌ طمع‌ در وي‌ پديد آيد. و حجاب‌ و ماندن‌ در خانه‌ را براي‌ زنان‌ مقرّر كرد، تا جائيكه‌ به‌ نقل‌ شيخ‌ طوسي‌ در «أمالي‌» با اسنادش332 از عبدالله‌ بن‌ حسن‌ و دو عمويش‌ إبراهيم‌ و حسن‌ پسران‌ حسن‌، از فاطمه‌ دختر امام‌ حسين‌، از جدّش‌ أميرالمؤمنين‌ عليهم‌ السّلام‌ از پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ نقل‌ شده‌ كه‌ آن‌


ص 214

حضرت‌ فرمود: «زنان‌ از اداي‌ مقصود در سخن‌ ناتوانند و عورت‌ و ناموس‌ مرد مي‌باشند، با دعوت‌ آنان‌ به‌ سكوت‌، نارسائي‌ كلامشان‌، و با جاي‌ دادن‌ آنها در منازل‌، عفّت‌ آنها را حفظ‌ و نگاهداري‌ كنيد». 333

أمير مؤمنان‌ عليه‌ السّلام‌ در وصيّتش‌ به‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ عليه‌ السّلام‌ در «نهج‌ البلاغه‌» ميفرمايد: «چشمان‌ زنان‌ را با پوشش‌ حجاب‌ از ديدن‌ نامحرمان‌ محفوظ‌ بدار كه‌ شدّت‌ حجاب‌ پاكي‌ آنها را بهتر محفوظ‌ ميدارد. و بيرون‌ رفتن‌ آنان‌ از منزل‌، پر خطر‌تر از واردكردن‌ مرد نامطمئن‌ به‌ خانه‌ نمي‌باشد. و اگر ميتواني‌ كاري‌ كني‌ كه‌ جز تو كسي‌ را نشناسد، البتّه‌ انجام‌ بده‌». 334

و در اين‌ مطلب‌ گفتار خداي‌ عزّ وجلّ كافي‌ است‌ كه‌ در مقام‌ بيان‌ حوريان‌ بهشتي‌ و تعريف‌ و تمجيد آنها ميفرمايد: حورٌ مَقْصوراتٌ فِي‌ الْخِيَام‌. چون‌ خيام‌ جمع‌ خيمه‌ است‌ و آن‌ به‌ معناي‌ چادري‌ است‌ كه‌ بر روي‌ زمين‌ بر پا ميكنند؛ و مراد از مقصوراتٌ في‌ الخيام‌ آنستكه‌ آنها پرده‌ نشينند و مصون‌ و محفوظ‌ بوده‌ و از خودنمائي‌ و جلوه‌گري‌ براي‌ همه‌ كس‌ خودداري‌ ميكنند؛ و اين‌ تفسير از جماعتي‌ كه‌ از جمله‌ آنان‌ ابن‌ عبّاس‌ و أبوالعالي‌ ميباشند نقل‌ شده‌ است‌؛ و از مجاهد و ربيع‌ در تفسير اين‌ آيه‌ چنين‌ وارد شده‌ است‌ كه‌ مراد از مقصورات‌: اقتصار نظر آنهاست‌ بر شوهرهايشان‌ و هيچگاه‌ نظر به‌ غير آنان‌ ندارند؛ اين‌ تفسير در «مجمع‌ البيان‌» ذكر شده‌ است‌ و اين‌ تمجيد و تحسين‌ دلالت‌ دارد بر آنكه‌ بزرگترين‌ حسن‌ و نيكوئي‌ براي‌ زن‌ و عالي‌ترين‌ تمجيد براي‌ او همانا پرده‌ نشيني‌ و حجاب‌ و عفّت‌ و تستّر و دوري‌ از


ص 215

جماعت‌ مردان‌ و عدم‌ خودنمائي‌ و پرده‌دري‌ است‌ بطوريكه‌ اين‌ معني‌ بر شخص‌ متفطّن‌ و خبير مخفي‌ نيست‌.

چگونه‌ ميتوان‌ با وجود اين‌ اوصافي‌ كه‌ در كلام‌ آن‌ حضرت‌ است‌، آنان‌ را رخصت‌ داد كه‌ در كنار مردان‌ قرار گيرند و به‌ رتق‌ و فتق‌ امور، و امر و نهي‌، و فرياد برآوردن‌ و محاجّه‌ و مخاصمه‌ كه‌ لازمه‌ قضاوت‌ و حكومت‌ است‌ بپردازند؟

و آنچه‌ تا به‌ حال‌ ذكر شد، روح‌ قوانين‌ اسلامي‌ است‌ درباره‌ زن‌ كه‌ از ضروريّات‌ اسلام‌ بشمار ميرود.

بازگشت به فهرست

بحث اجمالي در ماهيّت و جايگاه مجلس شوري‌' از نظر فلسفه اجتماعي اسلام

عدم‌ جواز ورود زنان‌ در مجلس‌ شوري‌'

از آنچه‌ تا كنون‌ گفتيم‌ روشن‌ است‌ كه‌ جائز نيست‌ زن‌ به‌ مجلس‌ شورا راه‌ يابد، هر چند فقيه‌ و مجتهد باشد. زيرا اين‌ مجلس‌ تنها براي‌ مشاوره‌ و بحث‌ از قوانين‌ نيست‌ تا بگوئيم‌ زنها در زمان‌ پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ نيز در اصول‌ احكام‌ اسلام‌ بحث‌ ميكردند، پس‌ چرا از شركت‌ در مجلس‌ شورا محروم‌ باشند.

زيرا مجلس‌ شورا در اين‌ زمان‌، در همه‌ امور ولائي‌ و حكومتي‌، رياست‌ عامّه‌ بر ملّت‌ دارد، و ارشاد و رهبري‌ در امور سياسي‌، تمامي‌ به‌ عهده‌ اوست‌. و اوست‌ كه‌ خطّ مشي‌ حكومت‌ را در كارها و در همه‌ شؤون‌ ملّت‌ أعمّ از اجتماعي‌، اقتصادي‌، فرهنگي‌، اخلاقي‌، تعليم‌ و تربيتي‌ مقرّر ميكند، و حتّي‌ جنگ‌ و صلح‌ نيز با تصويب‌ وي‌ انجام‌ ميشود و با تصويب‌ و رأي‌ اعتماد وي‌، دولت‌ (قوّه‌ مجريّه‌) نيز تحكيم‌ پيدا ميكند، و با رأي‌ عدم‌ اعتماد مجلس‌ است‌ كه‌ دولت‌ ساقط‌ ميگردد.

پس‌ نامگذاري‌ آن‌ به‌ مجلس‌ رياست‌ عمومي‌ شايسته‌تر است‌ از نامگذاري‌ آن‌ به‌ مجلس‌ شورا. و موقعيّت‌ اين‌ مجلس‌، موقعيّت‌ قيّم‌ كامل‌ است‌ كه‌ كفالت‌ امور را بعهده‌ ميگيرد.

و شأن‌ مجلس‌ فقط‌ وكالت‌ از طرف‌ مردم‌ نيست‌ تا بگوئيم‌ بين‌ مرد و زن‌ فرقي‌ نيست‌.


ص 216

بعضي‌ گمان‌ ميكنند كه‌ اين‌ رياست‌ با توكيل‌ رعيّت‌ صورت‌ ميگيرد ولي‌ اين‌ گمان‌ صحيح‌ نيست‌. زيرا اوّلاً: اين‌ وكالت‌ گرچه‌ از طرف‌ رعيّت‌ است‌، ولي‌ در واقع‌ وكالت‌ نيست‌. بلكه‌ ولايت‌ و قيموميّت‌ دادن‌ است‌ با شرائطي‌ مخصوص‌، كه‌ پس‌ از ثبوت‌ آن‌ ديگر مردم‌ نمي‌توانند از آن‌ صرفنظر كنند.

ثانياً: براي‌ افراد رعيّت‌ نسبت‌ به‌ خودشان‌، چنين‌ ولايت‌ و قيموميّتي‌ وجود ندارد، تا چه‌ رسد به‌ آنكه‌ آن‌ را با وكالت‌ به‌ اعضاي‌ مجلس‌ شورا منقل‌ كنند.

ماحَصَل‌ كلام‌ آنكه‌: بر مبناي‌ فلسفه‌ اسلامي‌ هر يك‌ از افراد رعيّت‌ بر خود ولايت‌ ندارند، تا آن‌ را با توكيل‌ به‌ عضو شوري‌ منتقل‌ نمايند. و كالت‌ فقط‌ ميتنواند حقّي‌ را كه‌ براي‌ موكّل‌ ثابت‌ است‌ به‌ وكيل‌ منتقل‌ نمايد، ولي‌ خود به‌ تنهائي‌ ايجاد حقّ نمي‌كند.

 و اعضاي‌ شورا اگر فقهائي‌ باشند جامع‌ الشّرائط‌ (حافظ‌ نفس‌، نگهبان‌ دين‌ خود) در اين‌ صورت‌ براي‌ آنان‌ ولايت‌ شرعي‌ ثابت‌ است‌، نه‌ وكالت‌. ولي‌ اگر فقيه‌ نباشند يا ديگر شرائط‌ را واجد نباشند، حقّ دخول‌ در اين‌ منصب‌ را شرعاً ندارند. زيرا اين‌ مقام‌ براي‌ فاقد شرائط‌، دخالت‌ در امر وليّ است‌ بدون‌ استحقاق‌ و شايستگي‌. و تصرّف‌ در امور اوست‌ بي‌اجازه‌ وي‌.

بلي‌ بنا به‌ طرز تفكّر فلسفه‌ غربي‌ كه‌ ولايت‌ هر كس‌ را بر خود او جائز ميشمرد، مسأله‌ وكالت‌ صحيح‌ است‌.

و گويا عضو شورا را وكيل‌ ناميدن‌، يك‌ اصطلاح‌ غربي‌ است‌، و مأخوذ از غرب‌ است‌.

اين‌ مطالب‌ صرف‌ نظر از آن‌ چيزهائي‌ است‌ كه‌ قبلاً ثابت‌ شد كه‌ حكم‌ ولايت‌ منحصر به‌ امام‌ عليه‌ السّلام‌ است‌، و يا فقيه‌ أعلم‌ و أورع‌ و خبير و بصيري‌ كه‌ در قلبش‌ انوار ملكوت‌ تجلّي‌ كرده‌، و معيار تشخيص‌ حقّ و باطل‌ در او قرار داده‌ شده‌ و نور الهي‌ به‌ وي‌ افاضه‌ گشته‌ است‌. آنهم‌ با تفويض‌ امام‌ اين‌ مقام‌ را به‌ او، و به‌ نيابت‌ وي‌ از امام‌


ص 217

عليه‌ السّلام‌ ميباشد، آنهم‌ در صورتيكه‌ اين‌ مقام‌ از طرف‌ امام‌ به‌ او تفويض‌ شود و به‌ نيابت‌ او كارها را انجام‌ دهد.335 پس‌ با توجّه‌ به‌ مطالب‌ مذكور، عمل‌ شوري‌ بايد منحصر به‌ مشورت‌ باشد نه‌ هيچ‌ چيز ديگر؛ بر مبناي‌ اين‌ مرام‌، مانع‌ از دخول‌ زن‌ در مجلس‌ شورا اخباري‌ است‌ كه‌ دلالت‌ دارند زن‌ نبايد در امور سياسي‌، ولائي‌، و غيره‌ مورد مشورت‌ قرار گيرد، خصوصاً در محافل‌ مردان‌، اگر نگوئيم‌ كه‌ آيه‌ شريفه‌:

 الرِّجَالُ قَوَّ'مُونَّ عَلَي‌ النِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ اللَهُ بَعْضَهُمْ عَلَي‌ بَعْضٍ و آيه‌ شريفه‌: وَ لِّلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَه، اطلاق‌ دارد، و امثال‌ اين‌ موارد را در بر ميگيرد (دقّت‌ شود).

بهر جهت‌ شأن‌ اين‌ مجلس‌ كه‌ مركز تصميم‌گيري‌ و اداره‌ مملكت‌ و محور صدور فرمانها و قوانين‌ است‌ اگر با آنچه‌ كه‌ از نظر فلسفه‌ و روح‌ اسلامي‌ يادآور شويم‌ پايه‌گذاري‌ نشود، مقابل‌ ولايت‌ امام‌ فقيه‌ ميباشد؛ و اين‌ خود از شؤون‌ ولايت‌ است‌ كه‌ با بيعت‌ عمومي‌ صورت‌ ميگيرد؛ بنابراين‌ اگر اعضاي‌ آنرا وليّ و كفيل‌ بناميم‌، سزاوارتر است‌ از آنكه‌ وكيل‌ بخوانيم‌. و اين‌ مقام‌ و شأني‌ كه‌ مجلس‌ شورا بر ملّت‌ دارد. بالاترين‌ مرتبه‌ رياست‌ و كاملترين‌ درجه‌ قيوميّت‌ است‌، كه‌ با آيه‌ شريفه‌ «الرِّجَالُ قَوَّ'مُونَّ عَلَي‌ النِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ اللَهُ بَعْضَهُمْ عَلَي‌ بَعْضٍ» صريحاً مخالفت‌ دارد.

امّا احتمال‌ اينكه‌ مدلول‌ آيه‌ منحصر در قيموميّت‌ مرد نسبت‌ به‌ زندگي‌ شخصي‌ خود باشد، به‌ حكم‌ اطلاق‌ آيه‌ مردود است‌. زيرا در آيه‌ قيدي‌ نسبت‌ به‌ قيموميّت‌ وي‌ در امور خانوادگي‌، و حدّي‌ كه‌ فقط‌ دلالت‌ بر قيموميّت‌ مردان‌ نسبت‌ به‌ همسران‌ خود داشته‌ باشد، وجود ندارد. و در اينصورت‌ مي‌بايست‌ بگويد: «مردان‌ بر زنان‌ خود قيموميّت‌ دارند».

فرضاً اگر آيه‌ به‌ محيط‌ ازدواج‌ و خانوادگي‌ اختصاص‌ داشته‌ باشد، ميپرسيم‌ خداوند متعال‌ كه‌ براي‌ زن‌ در خانه‌ كوچك‌ و محدود خودش‌ و در امور ناچيز اجازه‌


ص 218

قيموميّت‌ نداده‌، پس‌ چگونه‌ قيموميّت‌ تمام‌ خانه‌هاي‌ ملّت‌ يعني‌ مملكت‌ را به‌ وي‌ سپرده‌، و او را اجازه‌ داده‌ كه‌ قيّم‌ و كفيل‌ دولت‌ و مملكت‌ اسلامي‌ شود؟ آيا قيموميّت‌ حكومت‌، كه‌ برابر با قيموميّت‌ عامّ است‌ از قيموميّت‌ يك‌ خانه‌ مهمّتر و بزرگتر نيست‌؟

آیاميتوان‌ پذيرفت‌ يا مسلماني‌ به‌ چنين‌ سخني‌ لب‌ بگشايد كه‌ خداوند به‌ زن‌ قيموميّت‌ ميليونها انسان‌، و جامعه‌ انساني‌ را واگذار نموده‌، ولي‌ ولايت‌ او را بر همسر خود نفي‌ نموده‌، بلكه‌ او را همطراز با مرد هم‌ قرار نداده‌، بلكه‌ زنان‌ صالحه‌ را مطيع‌ شوهران‌ خود در حضور آنان‌، و حافظ‌ ناموس‌ و مال‌ شوهران‌ در غيابشان‌ قرا رداده‌ است‌ و ميفرمايد: فَالصَّـٰلِحَـٰتُ قَـٰنِتَـٰتُ حَـٰفِظَـٰتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَهُ: «زنان‌ صالحه‌ مطيع‌ شوهر و حافظ‌ ناموس‌ و اموال‌ وي‌ در غيبت‌ آنهايند». و در جائي‌ ديگر ميفرمايد: وَ قَرْنَ فِي‌ بُيُوتِكُنَّ وَ لَا تَبَرَجْنَّ تَبَرُّجَ الْجَـٰهِلِيَّه الاولَي‌'. «در خانه‌هاي‌ خود بنشينيد و همچون‌ زنان‌ جاهليّت‌ اولي‌ به‌ گردش‌ و خودنمائي‌ نپردازيد».

و‌ آيا ميتوان‌ میان خانه نشینی ، و میان آشکار گشتن در صف‌ مردان‌ و فرياد برآوردن‌ و سخنراني‌ نمودن‌، و تنازع‌ و تخاصم‌ و محاجّه‌ و امثال‌ اينها كه‌ لازمه‌ امور عامّه‌ است‌، مخصوصاً در اموري‌ كه‌ بحث‌ و جدل‌ در پي‌ دارد مثل‌ مجلس‌ شورا، جمع‌ نمود.

گفته‌ نشود كه‌: خانه‌نشيني‌ مخصوص‌ زنان‌ پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ بوده‌ است‌.

 زيرا وقتيكه‌ ملاك‌ و حكمت‌ خانه‌نشيني‌ همه‌ زنان‌، با زنان‌ پيامبر يكي‌ است‌، چرا آيه‌ اختصاص‌ به‌ زنان‌ پيامبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ داشته‌ باشد.

آیاميتوان‌ گفت‌: خانه‌نشيني‌ مخصوص‌ زنان‌ پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ است‌، يعني‌ امر به‌ عدم‌ تبرّج‌ و گردش‌ و خودنمائي‌ مختصّ به‌ آنها است‌، ولي‌ خودنمائي‌ مانند خودنمائي‌ جاهليّت‌، و همچنين‌ ديگر فقرات‌ آيه‌ مثل‌ صدا به‌ نازكي‌ برآوردن‌ با كسي‌ كه‌ دچار بيماري‌ شهوت‌ است‌، براي‌ زنهاي‌ ديگر جز زنان‌ پيامبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ جائز و حلال‌ ميباشد؟

علاوه‌ بر اين‌ مگر زنان‌ نبيّ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ از ديگر زنان‌، در عقل‌ و درايت‌ كمتر بودند كه‌ حكم‌ خانه‌ ماندن‌ مختصّ به‌ آنها باشد؟ و ديگر از زنان‌، از زنان‌ پيامبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ قوي‌تر


ص 219

و عاقل‌تر و مؤمن‌ترند، كه‌ حكم‌ قرار در خانه‌ و عدم‌ تصدّي‌ حكومت‌ و ولايت‌ براي‌ زنان‌ پيامبر صلّي‌الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ و مختصّ به‌ آنان‌ باشد؟ مضافاً بر اينكه‌ مي‌بينيم‌ كه‌ در خانه‌ ماندن‌ در موارد عديده‌ مثل‌ عدم‌ جهاد و جماعت‌ و تشييع‌ جنازه‌ و... كه‌ لازمه‌ در خانه‌ ماندن‌ است‌، مختصّ به‌ زنان‌ پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ نبوده‌، بلكه‌ براي‌ همه‌ زنان‌ جعل‌ شده‌ است‌.

علاوه‌ بر تمامي‌ اينها چه‌ در زمان‌ نبيّ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ و چه‌ در زمان‌ خلفاء حتّي‌ يك‌ مورد هم‌ نيافتيم‌ كه‌ زني‌ امر به‌ خروج‌ از خانه‌ و تصدّي‌ حكومت‌، رياست‌ و قضاوت‌ شده‌ باشد. و عايشه‌ چون‌ به‌ جنگ‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ آمد، در همان‌ زمان‌ مورد مؤاخذه‌ و ملامت‌ و تخطئه‌ واقع‌ گشت‌. چه‌ برسد به‌ نسلهاي‌ بعدي‌، آنهم‌ نه‌ به‌ خاطر جنگ‌ با أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌، بلكه‌ براي‌ خروج‌ از خانه‌ كه‌ براي‌ زن‌ جائز نيست‌، مورد شماتت‌ قرار ميگيرد.

بازگشت به فهرست

تكيه اميرالمومنين و صحابه در توبيخ عايشه براين كه چون زن است نبايد خروج كند

أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ ـ چنانچه‌ در «جمهره‌ رسائل‌ العرب‌» مذكور است‌ و از «الإمامه‌ و السياسه‌» نقل‌ شده‌ ـ به‌ عايشه‌ نامه‌اي‌ مينويسد و ميفرمايد:

«امّا بعد تو در حالي‌ كه‌ خدا و رسول‌ را به‌ خشم‌ آوردي‌ از خانه‌ بيرون‌ شدي‌، و چيزي‌ را ميجوئي‌ كه‌ از تو برداشته‌ شده‌، زنان‌ را با جنگ‌ و اصلاح‌ بين‌ مردم‌ چكار؟‌اي تو طلب‌ خون‌ عثماني‌ ميكني‌؟ قَسَم‌ بجان‌ خودم‌ آنكس‌ كه‌ ترا هدف‌ تير بلا قرار داده‌ و به‌ اين‌ گناه‌ بزرگ‌ وادار كرده‌، گناهش‌ بزرگتر است‌ از قاتلان‌ عثمان‌. تو خشمگين‌ نشدي‌ مگر آنكه‌ خشم‌ ديگران‌ را برانگيختي‌! و به‌ هيجان‌ نيامدي‌ مگر آنكه‌ ديگران‌ را به‌ هيجان‌ آوردي‌. از خدا بترس‌ و به‌ خانه‌ات‌ برگرد». 336

و عايشه‌ با همه‌ تيزهوشي‌ و زرنگي‌، پاسخي‌ نداشت‌ كه‌ براي‌ عليّ عليه‌ السّلام‌ بنويسد جز آنكه‌ به‌ وي‌ نوشت‌: «كار از عتاب‌ و سرزنش‌ بالاتر است‌ والسّلام‌». 337

و اُمّ المؤمنين‌ أُمّ سَلَمه‌ به‌ وي‌ نامه‌ نوشت‌ و با آيات‌ قرآن‌ با وي‌ احتجاج‌ كرد، و به‌ او ثابت‌ نموده‌ كه‌ بر او لازم‌ است‌ كه‌ در خانه‌ بنشيند. چنانچه‌ در «جمهره‌ رسائل‌ العرب‌» به‌ نقل‌ از شرح‌ «نهج‌ البلاغه‌» ابن‌ أبي‌ الحديد و «عقد الفريد» و «الإمامه‌ و السياسه‌» مذكور


ص 220

است‌: «از اُمُ سَلَمه‌ زوجه‌ پيامبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ به‌ عايشه‌ اُمّ المؤمنين‌:

سلام‌ بر تو، سپاس‌ خدائي‌ را كه‌ جز او خدائي‌ نيست‌. امّا بعد، تو بين‌ رسول‌ خدا و مردم‌ حكم‌ درِ خانه‌ و حاشيه‌اي‌ هستي‌ و حجاب‌ تو حجابي‌ بر حَرَم‌ اوست‌. قرآن‌ دامان‌ تو را جمع‌ نموده‌، پس‌ آنرا مگستر، و خدا صداي‌ تو را فرو انداخته‌، آنرا بلند مساز؛ كه‌ خداوند پشتيبان‌ اين‌ امّت‌ است‌.

اگر پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ ميدانست‌ كه‌ زنان‌ تحمّل‌ جهاد دارند، بر تو نيز مقرّر ميداشت‌. از حقّ خود بيرون‌ شدي‌، از حقّ خود بيرون‌ شدي‌، بلكه‌ ترا از گرديدن‌ در شهرها نهي‌ فرموده‌ است‌.

ستون‌ دين‌ اگر كج‌ شود، بوسيله‌ زنان‌ مستقيم‌ نگردد، و اگر شكاف‌ بردارد بوسيله‌ زنان‌ اصلاح‌ نشود. زنانِ قابل‌ ستايش‌، كساني‌ هستند كه‌ چشم‌ خود فرو هَلند و صدا كوتاه‌ سازند. با جانهاي‌ زيور يافته‌ به‌ حيا و شرم‌، با دامنهاي‌ برچيده‌ از گناه‌ و آلودگي‌ و قدمهائي‌ كوتاه‌.

به‌ پيامبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ چه‌ جواب‌ خواهي‌ داد اگر به‌ تو برخورد در حاليكه‌ از آبشخواري‌ به‌ آبشخوار ديگر رواني‌؟ به‌ تحقيق‌ كه‌ تو حجاب‌ رسول‌ خدا را برداشتي‌؛ و عهد حضرتش‌ را رها ساختي‌. و بدان‌ كه‌ تمام‌ حركات‌ و اعمالت‌ در زير نظم‌ علم‌ خداست‌. خواهي‌ مُرد، و بسوي‌ پيامبر باز خواهي‌ گشت‌. قسم‌ ميخورم‌ كه‌ اگر به‌ راه‌ تو رفته‌ بودم‌ و به‌ من‌ ميگفتند: اي‌ امّ سَلَمه‌ به‌ بهشت‌ درآ، همانا شرم‌ ميكردم‌ كه‌ پيامبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ را ملاقات‌ كنم‌ در حاليكه‌ پرده‌ حجاب‌ او را دريدم‌. حجابي‌ كه‌ او بر من‌ لازم‌ كرد. خانه‌ات‌ را پناهگاه‌ خود قرار ده‌ و چادرت‌ را گور خود ساز تا اينكه‌ با اين‌ حالت‌ پيامبر را ملاقات‌ كني‌. مطيع‌ترين‌ حالات‌ تو براي‌ خدا وقتي‌ است‌ كه‌ ملازم‌ خانه‌ات‌ باشي‌. و بهترين‌ كمك‌ كننده‌ دين‌ خدا هستي‌ آنگاه‌ كه‌ در خانه‌ات‌ وارد ميشوي‌ و در آنجا درنگ‌ ميكني‌!

 اگر سخني‌ از پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ را به‌ ياد تو آورم‌ كه‌ تو آن‌ را ميداني‌، همچون‌


ص 221

مار زخم‌ خورده‌ بخود خواهي‌ پيچيد، والسّلام‌». 338 اين‌ خبر را يعقوبي‌ در تاريخش‌ ذكر كرده‌ است339‌. پس‌ از پايان‌ جنگ‌ جَمَل‌ (چنانچه‌ طبري‌ در تاريخش‌ ذكر كرده‌) عمّار ياسر به‌ عايشه‌ گفت‌: اي‌ اُمّ المؤمنين‌، اين‌ روش‌ و مسير تو، از آن‌ مسيري‌ كه‌ پيمودن‌ آنرا خدا و رسول‌ از تو پيمان‌ گرفته‌اند، چقدر فاصله‌ دارد! عايشه‌ به‌ وي‌ گفت‌: اي‌ أبواليقظان‌. پاسخ‌ داد: بلي‌. گفت‌: به‌ خدا قسم‌ تا آنجا كه‌ من‌ ميدانم‌ تو همواره‌ فردي‌ حقّ گو بوده‌اي‌. عمّار: شكر خدا را كه‌ سخن‌ حقّ را به‌ نفع‌ من‌ بر زبان‌ تو جاري‌ كرد. 340

طبري‌ در تاريخ‌ خود، و محمّد بن‌ عبد ربّه‌ اندلسي‌ در «عقد الفريد» نقل‌ ميكنند: زيد بن‌ صوحان‌ نامه‌اي‌ به‌ عايشه‌ نوشت‌ هنگامي‌ كه‌ عايشه‌ او را بسوي‌ خود دعوت‌ نمود، و امر كرد مردم‌ را از اطراف‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السلاّم‌ بپراكند:

امّا بعد، تو به‌ چيزي‌ مأموري‌، و ما به‌ چيز ديگر. تو مأموري‌ كه‌ در خانه‌ بنشيني‌، و ما مأموريم‌ كه‌ بجنگيم‌ تا فته‌ بر افتد. ولي‌ تو مأموريّت‌ خود را فراموش‌ كردي‌، و نامه‌ نوشتي‌ كه‌ ما را از مسؤليّت‌ خود باز داري‌. 341

ابن‌ عبّاس‌ پس‌ از پايان‌ جنگ‌ جمل‌ براي‌ رساندن‌ پيام‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ نزد عايشه‌ رفت‌ تا به‌ او بگويد: أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ امر كرده‌ در خانه‌اي‌ كه‌ خدا معيّن‌ كرده‌ بنشيند و مستقر شود، عايشه‌ به‌ وي‌ اجازه‌ نداد داخل‌ شود، سپس‌ ابن‌ عبّاس‌ بی‌اجازه‌ وارد شد. عايشه‌ گفت‌: پسر عبّاس‌، باور نداشتيم‌ بی‌اجازه‌ به‌ خانه‌ ما درآيي‌، و بر مُسند ما بنشيني‌. ابن‌ عبّاس‌ گفت‌: به‌ خدا قسم‌ اين‌ خانه‌ تو نيست‌ و خانه‌ تو آن‌ خانه‌اي‌ است‌ كه‌ خدا امر كرده‌ و در آن‌ استقرار يابي‌ كه‌ اطاعت‌ نكردي‌. اينك‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ تو را فرمان‌ ميدهد كه‌ به‌ شهر خود كه‌ از آنجا آمدي‌، باز گردي‌. 342


ص 222

و مالك‌ اشتر در وقتي‌ كه‌ عايشه‌ در مكّه‌ بود، نامه‌اي‌ از مدينه‌ به‌ وي‌ نوشت‌:

تو زوجه‌ پيامبر خدائي‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌، خداوند ترا امر كرد در خانه‌ بنشيني‌، اگر فرمان‌ خدا را اطاعت‌ كني‌، البتّه‌ كه‌ خير تو در آن‌ خواهد بود، و اگر بخواهي‌ عصاي‌ خود را برداري‌، حجاب‌ از خويش‌ بيفكني‌، و موهاي‌ خود را بر مردم‌ آشكار كني‌، با تو خواهم‌ جنگيد، تا تو را به‌ خانه‌ات‌ و جائي‌ كه‌ خدا بر تو مي‌پسندد، باز گردانم‌. 343

و أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السلاّم‌ پس‌ از جنگ‌ جَمَل‌ نزد وي‌ رفت‌، و با چوب‌ برهودج‌ او زد و فرمود: «اي‌ حميراء!‌اي پيامبر تو را به‌ اين‌ كار امر نمود؟‌اي فرمان‌ نداد كه‌ در خانه‌ بنشيني‌؟ به‌ خدا با تو بي‌انصافي‌ كردند كساني‌ كه‌ تو را از خانه‌ بيرون‌ كشيد و زنان‌ خود را در خانه‌ نگهداشتند در حاليكه‌ تو را آشكار ساختند». 344

و پيش‌ از اين‌ گفته‌ شد، كه‌ ابابَكره‌ بر عدم‌ جواز خروج‌ عايشه‌ به‌ گفته‌ پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ استدلال‌ كرد كه‌: لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ امْرَه «ملّتي‌ كه‌ زمام‌ حكار خود را به‌ دست‌ زني‌ بسپارد رستگار نخواهد شد».

حتّي‌ عبدالله‌ بن‌ عمر نيز وي‌ را بر اين‌ كار ملامت‌ كرد؛ و عايشه‌ با همه‌ فصاحت‌ بيان‌، جوابي‌ نداشت‌ و به‌ وي‌ پاسخ‌ نداد كه‌ براي‌ اصلاح‌ ميان‌ امّت‌ محمّد صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ بيرون‌ شدم‌. و نگفت‌ كه‌ وجوب‌ ماندن‌ در خانه‌ مختّص‌ است‌ به‌ وقتي‌ كه‌ بيرون‌ آمدن‌ زن‌ از خانه‌، مصلحتي‌ اقوي‌ از مصلحت‌ خانه‌نشيني‌ نداشته‌ باشد. و نيز پاسخ‌ نداد كه‌ به‌ فرياد مظلومان‌ رسيدن‌ و جهاد نزد خدا از حجاب‌ بالاتر است‌.

در اينجا بحث‌ ما پيرامون‌ حكومت‌، قضاوت‌ و ولايت‌ زن‌ به‌ پايان‌ ميرسد.

بازگشت به فهرست

قرآن كريم اصل استوار است

و محصَّل‌ كلام‌ آنكه‌: هر كس‌ در مسائل‌ فكري‌ و اجتماعي‌ خبرگي‌ داشته‌ باشد، و دلش‌ به‌ نور فقه‌ و احكام‌ الهي‌ روشن‌ شده‌ و به‌ سيره‌ و سنّت‌ پيامبر


ص 223

عاليقدر اسلام‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ و ائمّه‌ معصومين‌ عليهم‌ السّلام‌ معرفت‌ و آگاهي‌ پيدا كرده‌ باشد، ميداند كه‌ اين‌ اساس‌ استوار، كه‌ اسلام‌ براي‌ بانوان‌ نهاده‌ و شارع‌ حكيم‌ براي‌ زنان‌ مقرّر كرده‌، بهترين‌ چيزي‌ است‌ كه‌ خداوند حكيم‌ و دانا و شارع‌ اسلام‌ براي‌ تكميل‌ وجود زن‌ بر حسب‌ خصلت‌ و فطرتي‌ كه‌ در وجود وي‌ آفريده‌، پي‌ريزي‌ نموده‌ است‌. همان‌ نظامي‌ كه‌ جميع‌ عوالم‌ را با همان‌ نظام‌ و انضباط‌ آفريده‌ است‌.

اسلام‌ كه‌ مرد را قيّم‌ زن‌، و وجود او را بر زن‌ فزوني‌ بخشيده‌، به‌ ملاحظه‌ خير محض‌ و مصلحت‌ تامّ ميباشد.

كلام‌ حقّي‌ است‌ كه‌ مطابق‌ با واقعيّت‌ است‌ و خداوند در حقيقت‌ با اين‌ عمل‌، حقّ زن‌ را كاملتر و سرشارتر عطا كرده‌؛ واگر چنين‌ نبود حقوق‌ اصيل‌ و اولي‌ و طبيعي‌ از وي‌ سلب‌ شده‌ بود. و در عمر و حيات‌ و زيستن‌ و مال‌ و عِرْض‌ و دين‌ و دنيا بر وي‌ ستم‌ رفته‌ بود. زيرا تجاوز از فطرت‌ سليم‌ و قانون‌ آفرينش‌ بزرگترين‌ ستم‌ و تعدّي‌ و زير پا نهادن‌ حقّ است‌.

اي‌ مؤمنان‌، دست‌ از قرآن‌ كريم‌، اين‌ منشور آزاديبخش‌ و سعادت‌ بشري‌ برنداريد و آنرا به‌ آراء باطل‌ و افكار پوسيده‌ كه‌ تراوش‌ افكار محدود و ناقص‌ و هوس‌ آلود بشري‌ است‌ نفروشيد، و از آيات‌ محكم‌ قرآن‌ كمترين‌ مقدار تنازل‌ نكنيد، و يك‌ قدم‌ واپس‌ ننهيد كه‌ نتيجه‌ آن‌ سقوط‌ و تباهي‌ و هلاكت‌ خواهد بود.

فَلَا تَغُرَّنَّكُمْ الْحَيَوه الدُّنْيَا وَ لَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَهِ الْغَرُورَ. 345 «زندگي‌ مادّي‌ شما را نفريبد و دنيا شما را از مسير الله‌ منحرف‌ نسازد. و طيّبات‌ روحي‌ و عقلاني‌ خود را در اثر افكار متهوّسانه‌ پائين‌ نياوريد».

و به‌ خوشي‌هاي‌ آميخته‌ به‌ ناخوشي‌ قانع‌ مشويد 346كه‌ مؤمن‌ چون‌ كوه‌هاي‌


ص 224

بلند و استوار است‌ آنچنانكه‌ طوفان‌هاي‌ سهمگين‌ زردفام‌ و هلاك‌ انگيز و مرگ‌خيزي‌ كه‌ از جانب‌ شرق‌ و غرب‌ ميوزد او را نمي‌لرزاند بلكه‌ در راه‌ استوار الهي‌ و صراط‌ مستقيم‌ قرآن‌ خويش‌، محكم‌ و استوار بمانيد. خداوند شما را به‌ كلام‌ حقّ در دنيا و آخرت‌ استوار و ثابت‌ قدم‌ بدارد. 347

لَيْسَ البِّرَّ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَـٰكِنَّ الْبِّرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَهِ. 348

«خوبي‌ آن‌ نيست‌ كه‌ رو به‌ شرق‌ و غرب‌ بگردانيد ولكن‌ خوب‌ خوبي‌ كسي‌ است‌ كه‌ به‌ خدا ايمان‌ آورد».

 و بدانيد كه‌ در ميان‌ شما رسول‌ خدا و سنّت‌ و سيرت‌ او موجود است‌، و اين‌ امام‌ به‌ حقّ قائم‌ آل‌ محمّد عجّل‌ الله‌ تعالي‌ فَرَجَه‌ در ميان‌ شما است‌ كه‌ شما را به‌ راه‌ روشن‌ رهنمون‌ است‌ و هر مانعي‌ را از سر راه‌ شما بر ميدارد.

اين‌ قرآن‌ كريم‌ شما است‌، آنرا پناه‌ و نگهبان‌ خود بگيريد كه‌ شما را در شبهاي‌ تاريك‌ و گمراهي‌ از شبهات‌ ميرهاند، و به‌ فضاي‌ درخشان‌ و زندگي‌ بخش‌ وارد ميسازد. قرآني‌ كه‌ شفا بخش‌ همه‌ بيماري‌ها است‌.

اين‌ قرآن‌ را به‌ دست‌ گيريد و بانگ‌ برآوريد و آگاهي‌ دهيد كه‌: مردان‌، قيّم‌ زنانند، و مردان‌ بر زنان‌ فزوني‌ دارند و به‌ همه‌ اهل‌ عالم‌ از دانشمندان‌، حكّام‌، زمامداران‌، متفكّرين‌، استادان‌ و روشنفكران‌ آنها اعلان‌ كنيد كه‌ اين‌ است‌ راه‌ روشن‌ كه‌ انسان‌ جز پيمودن‌ آن‌ چاره‌اي‌ ندارد، و راه‌ خلاص‌ غير از آن‌ نخواهد يافت‌، و از آفتهاي‌ هوي‌ و هوس‌ جز در سايه‌ اين‌ قرآن‌، راحت‌ و نجاتي‌ نيست‌. و از تشنگي‌ كه‌ همان‌ عطش‌ جاهليّت‌ است‌ خلاصي‌ پيدا نمي‌شود مگر كه‌ از اين‌ آب‌ گوارا كامها‌تر و تازه‌ گردد.


ص 225

و بدانيد كه‌ جهانيان‌ به‌ زودي‌ به‌ اسلام‌ رو خواهند آورد و قرآن‌ را پناه‌ خود، و احكام‌ آنرا چون‌ قلعه‌ و پناهگاه‌ براي‌ خويش‌ قرار خواهند داد. «و دين‌ اسلام‌ جهاني‌ خواهد شد: وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ». 349

والله مُتِمّ نُورِه و لَو كَرِهَ الكَافِروُن 350

«و خداوند نور خود را به‌ كمال‌ خواهد رسانيد، گرچه‌ كافران‌ را ناخوش‌ آيد». و دين‌ خود را بر تمامي‌ اديان‌ غلبه‌ ميدهد، هر چند مشركان‌ را ناخوش‌ آيد.351

 پس‌ مؤمن‌ متعهّد بايد كه‌ راه‌ حقّ را پيموده‌ و از طريق‌ اعتدال‌ منحرف‌ نشود كه‌: قُلْ أَمَرَ رَبِّي‌ بِالْقِسْطِ352 . «اي‌ پيامبر بگو پروردگارم‌ به‌ عدل‌ و داد امر فرموده‌ است‌».

لَقَدْ أَرْسَلْنَا بِالْبَيِّنَـٰتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْكِتَـٰبَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومُ النَّاسُ بِالْقِسْطِ. 353

«به‌ تحقيق‌ ما پيغمبران‌ خود را فرستاديم‌ و با آنها كتاب‌ حقّ و عدالت‌ را نازل‌ نموديم‌ كه‌ تا مردم‌ را به‌ راه‌ عدل‌ و حقيقت‌ دعوت‌ كنند». و حقّ همانا راه‌ مستقيم‌ و معيار وحيدي‌ است‌ كه‌ امور با آن‌ سنجيده‌ ميشود.

 وَالْوَزْنُ يَؤْمَئذٍ الْحَقُّ. 354

«ميزان‌ در آن‌ روز حقّ است‌».

فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَـٰلُ فَأَنَّي‌ تُصْرَفُونَ.355

«پس‌‌اي سواي‌ حقّ به‌ جز گمراهي‌ ميتواند باشد؟ پس‌ به‌ كجا ميرويد؟».

يك‌ مسلمان‌ آگاه‌ كسي‌ است‌ كه‌ به‌ آنچه‌ در كتاب‌ خداست‌ عمل‌ كرده‌، و به‌ گفتار عوام‌ كه‌ از روي‌ هواهاي‌ نفساني‌ سخن‌ ميرانند اعتنائي‌ نداشته‌ باشد.

وَ لَنْ تَرْضَي‌' عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَـٰرَي‌ حَتَّي‌ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَي‌ اللَهِ


ص 226

هُوَ الْهُدَي‌' وَ لَئنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَآءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي‌ جَآءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لَا نَصِيرٍ. 356

«اي‌ پيامبر هنگامي‌ يهود و نصاري‌ از تو خشنود خواهند شد كه‌ از آنها پيروي‌ نمائي‌. بگو هدايت‌، هدايت‌ الهي‌ است‌. و اگر از آنها پيروي‌ كني‌ پس‌ از آنكه‌ به‌ راه‌ راست‌ عالم‌ شدي‌، ديگر براي‌ تو يار و كمك‌ كاري‌ از جانب‌ خدا نخواهد بود».

قُلْ إِنَّنِي‌ هَدَ'نِي‌ رَّبِّي‌ إِلَي‌ صِرَ'طٍ مُّسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِلَّه إِبْرَ'هِيمَ حَنِيفًا وَ مَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ * قُلْ إِنَّ صَلَاتِي‌ وَ نُسُكِي‌ وَ مَمَاتِي‌ لِلَّهِ رَبِّ الْعَـٰلَمِينَ * لَا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذَ'لِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ. 357

«بگو پروردگارم‌ مرا به‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ كرده‌، دين‌ استوار و پا برجاي‌ حضرت‌ ابراهيم‌ و او از مشركين‌ نبود. بگو كه‌ نماز من‌ و عبادت‌ من‌ و زندگاني‌ و مردن‌ من‌ تمام‌ براي‌ خداوندست‌. او كه‌ شريكي‌ ندارد و من‌ به‌ اين‌ دين‌ و راه‌ صحيح‌ مأمور شدم‌ و اوّلين‌ مسلمان‌ در اين‌ راه‌ ميباشم‌».

در اينجا سخن‌ را تمام‌ كرده‌، مطلب‌ را به‌ پايان‌ ميبريم‌. و طولاني‌ شدن‌ مطلب‌ يا تفصيلاتي‌ كه‌ داده‌ شد به‌ جهت‌ اهمّيّت‌ موضوع‌ بوده‌ است‌. و بحمدالله‌ از نظر قرآن‌، تفسير، حديث‌، فقه‌، تاريخ‌ و جهات‌ علمي‌ و اجتماعي‌ بحث‌ كافي‌ شده‌ است‌. و خداوند ما را به‌ آنچه‌ سابقاً وعده‌ داده‌ بوديم‌ موفّق‌ گرداند، كه‌ آن‌ عبارت‌ بود از تتميم‌ رساله‌ «شذرات‌ اللّئالي‌» پيرامون‌ مسأله‌ مجاز نبودن‌ دخالت‌ زن‌ در امور قضاوت‌ و حكومت‌، كه‌ اين‌ رساله‌ را در آخر ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ سال‌ 1399 هجري‌ قمري‌ به‌ پايان‌ رسانديم‌. و سپاس‌ در دنيا و آخرت‌ از آن‌ خداوند است‌، و آخرين‌ كلام‌ ما حمد پروردگار است‌. 358

رَبَّنَا ءَامَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّـٰهِدِينَ. 359


ص 227

«پروردگارا ما به‌ آنچه‌ تو فرستادي‌ ايمان‌ آورديم‌، و از رسول‌ تو پيروي‌ نموديم‌ پس‌ ما را از شاهدين‌ قرار ده‌».

رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَه إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ. 360

«پروردگارا دلهاي‌ ما را پس‌ از هدايت‌ آشفته‌ مگردان‌ و از جانب‌ خود بر ما رحمت‌ فرست‌، بدرستيكه‌ تو بخشنده‌اي‌».

اين‌ رساله‌ در روز بيست‌ و دوّم‌ ذي‌ القعده‌ الحرام‌ سال‌ 1399 هجري‌ قمري‌ به‌ پايان‌ رسيد.

اميدوار بر عفو غفران‌ الهي            ‌

سيّد محمّد حسين‌ حسيني‌ طهراني‌ ـ طهران‌

بازگشت به فهرست

صفحه اول پایگاه فهرست کتابها فهرست موضوعی جستجو

پاورقي‌ها


319 ـ «نهج‌ البلاغه‌» ج‌ 2، باب‌ حكم‌، فقره‌ هفتم‌ پس‌ از حكمت‌ 260، ص‌ 196 چاپ‌ مصر.

320 ـ يعني‌ بنا بر قول‌ كساني‌ كه‌ اين‌ قول‌ را قبول‌ دارند:

مرحوم‌ شيخ‌ طوسي‌ در «مبسوط‌» گويد: فقط‌ پدر و جدّ هستند كه‌ حقّ دارند دختر شوهر دهند و كسان‌ ديگري‌ از خويشان‌ پدري‌ كه‌ وارث‌ مال‌ هستند، حقّ دخالت‌ ندارند. تا اينكه‌ گويد: اولياء زنان‌ سه‌ گروهند: اوّل‌ پدر و جدّ، دوّم‌ برادر و پسر برادر و عمو و پسر عمو و مولي‌، سوّم‌ حاكم‌ شرع‌. (جلد 4، ص‌ 164 و ص‌ 165 چاپ‌ حيدري‌ طهران‌). لكن‌ مشهور بين‌ فقهاء اين‌ است‌ كه‌ ولايت‌ به‌ خويشان‌ پدري‌ نميرسد.

در «جواهر» گويد: در امر ازدواج‌، ولايت‌ مخصوص‌ پدر و جدّ پدري‌، و مولي‌ و وصيّ، و حاكم‌ شرع‌ است‌. و اجماع‌ بر عدم‌ ولايت‌ زن‌ و اجداد او به‌ هر دو قسم‌ (محصَّل‌ و منقول‌) منعقد است‌. بلكه‌ در اين‌ مورد هيچ‌ اختلافي‌ كه‌ موجب‌ ضعف‌ اجماع‌ گردد نمي‌باشد. و اينكه‌ عمو و برادر اولويّت‌ دارند با وجود نصوصي‌ كه‌ تصريح‌ بر عدم‌ ولايت‌ آنها دارد معنايش‌ روشن‌ است‌. تا اينكه‌ گويد: آري‌ در روايت‌ أبوبصير آمده‌: «امر ازدواج‌ به‌ دست‌ پدر و برادر و وصيّ و كسي‌ كه‌ امر او در مال‌ زن‌ نافذ است‌، ميباشد». و در روايت‌ حسن‌ بن‌ عليّ است‌: «برادر بزرگتر به‌ منزله‌ پدر است‌». لكن‌ اين‌ حكم‌ از روي‌ تقيّه‌ است‌، يا منظور اولويّت‌ عرفي‌ است‌ در اموري‌ كه‌ ضرري‌ به‌ حال‌ آنان‌ (زنان‌) ندارد و از اين‌ قبيل‌ اموري‌ كه‌ در هر حال‌ با اجماع‌ فقهاء اماميّه‌ منافات‌ ندارد. (جواهر كتاب‌ نكاح‌ ـ فصل‌ اوّل‌ از فصل‌ سوّم‌ ـ در اولياء عقد).

321 ـ «نهج‌ البلاغه‌» ج‌ 2، باب‌ حِكم‌ ص‌ 194

322 ـ آيه‌ 228، از سوره‌ 2: البقره‌

323 ـ آيه‌ 40، از سوره‌ 9: التّوبه‌

324 ـ اين‌ سخن‌ را شيعه‌ و سنّي‌ از پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ روايت‌ كرده‌اند.

325 ـ روايتي‌ در مورد لازم‌ بودن‌ اجازه‌ شوهر در نمازهاي‌ نافله‌ زن‌ نيافتيم‌. ظاهراً اجازه‌ لازم‌ نيست‌. مگر جائيكه‌ حقّ شوهر با نماز نافله‌ تضييع‌ شود.

326 ـ «من‌ لايحضره‌ الفقيه‌» باب‌ نوادر ص‌ 367 چاپ‌ كتابفروشي‌ صدوق‌.

327 ـ زُهْري‌ ـ به‌ ضمّ زاء و سكون‌‌هاء ـ اسمش‌ أبوبكر محمّد بن‌ مسلم‌ بن‌ عبيدالله‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ حارث‌ بن‌ شهاب‌ بن‌ زهره‌ بن‌ كلاب‌ است‌، وي‌ دانشمندي‌ معروف‌ و اهل‌ مدينه‌ و تابعي‌ است‌. وي‌ صحبت‌ ده‌ نفر از صحابه‌ پيغمبر را درك‌ كرده‌ و علماء اهل‌ تسنّن‌ او را ستوده‌، و بسيار مدح‌ نموده‌اند. گفته‌ شده‌: علم‌ فقهاء هفتگانه‌ رادر حفظ‌ داشت‌ و بسياري‌ از علماء حديث‌ از وي‌ روايت‌ كرده‌اند. و امّا علماء شيعه‌ بعضي‌ او را ستوده‌ و بعضي‌ مذمّت‌ كرده‌اند «الكني‌ و الالقاب‌» ج‌ 2، ص‌ 27 چاپ‌ صيدا. و در «سفينه‌ البحار» ج‌ 1، ص‌ 573 مفصّل‌ احوالات‌ او را آورده‌ است‌.

328 ـ «من‌ لايحضره‌ الفقيه‌» كتاب‌ صيام‌، ج‌ 4، ص‌ 80 چاپ‌ كتابفروشي‌ صدوق‌. و «كافي‌» ج‌ 4، ص‌ 86

329 ـ «كافي‌» ج‌ 4، ص‌ 151، چاپ‌ حيدري‌ سال‌ 1377 هجري‌ قمري‌

330 ـ «مره‌ العقول‌» ج‌ 3، ص‌ 338 از چاپ‌ سنگي‌

331 ـ «الميزان‌» ج‌ 2، ص‌ 269

332 ـ و اين‌ اسناد همان‌ است‌ كه‌ خودش‌ گفته‌ است‌. جماعتي‌ به‌ ما خبر دادند از أبومفضل‌ از أبو عبدالله‌ جعفر بن‌ محمّد بن‌ جعفر حسني‌ از جدّش‌ موسي‌ بن‌ عبدالله‌ از پدرش‌ عبدالله‌ بن‌ حسن‌ تا آخر اسناد.

333 ـ «أمالي‌» ج‌ 2، ص‌ 197 چاپ‌ نجف‌ اشرف‌. و سيوطي‌ در «جامع‌ صغير» (باب‌ همزه‌ ج‌ 1، ص‌ 98 از طبع‌ چهارم‌) از كتاب‌ ضعفاء عقيلي‌ از أنس‌ از رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌: آن‌ حضرت‌ فرمودند: إنَّ مِنَ النِّساء عَيًّا وَ عَوْرَه فَكفُّوا عَيَّهُنَّ بِالسّكوت‌ و وَارُوا عَوراتَهُنَّ بِالبُيوتِ. (مؤلّف‌)

334 ـ «نهج‌ البلاغه‌» ج‌ 2، باب‌ كتب‌ ص‌ 56 چاپ‌ مصر ـ عبده‌.

335 ـ و اين‌ تفويض‌ چه‌ بعنوان‌ نيابت‌ خاصّ و چه‌ بعنوان‌ نيابت‌ عامّ نسبت‌ به‌ فقهاء جامع‌ الشّرائط‌ ميباشد.

336 «الجمهره‌» ج‌ 1، ص‌ 378 و ص‌ 379، به‌ نقل‌ از «الإمامه‌ و السياسه‌» ج‌ 2، ص‌ 55

337 «الجمهره‌» ج‌ 1، ص‌ 378 و ص‌ 379، به‌ نقل‌ از «الإمامه‌ و السياسه‌» ج‌ 2، ص‌ 55

338 ـ «الجمهره‌» ج‌ 1، ص‌ 353 تا 356 به‌ نقل‌ از «شرح‌ إبن‌ أبي‌ الحديد» ج‌ 2، ص‌ 79 و «عقد الفريد» ج‌ 2 ص‌ 227 و «الامامه‌ و السياسه‌» ج‌ 1، ص‌ 45

339 ـ «تاريخ‌ يعقوبي‌» ج‌ 2، ص‌ 180، چاپ‌ بيروت‌ 1379

340 ـ «طبري‌» ج‌ 3، ص‌ 548

341 ـ «طبري‌» ج‌ 3 ص‌ 479 و «عقد الفريد» ج‌ 4 ص‌ 317

342 ـ «تاريخ‌ يعقوبي‌» ص‌ 183، چاپ‌ بيروت‌ سال‌ 1379 ه مسعودي‌ در «مروج‌ الذهب‌» ج‌ 2 ص‌ 368 چاپ‌ دار الاندلس‌ و «عقد الفريد» ج‌ 4، ص‌ 328

343 ـ «جمهره‌ رسائل‌ العرب‌» ج‌ 1، ص‌ 358 به‌ نقل‌ از «شرح‌ إبن‌ أبي‌ الحديد» ج‌ 2 ص‌ 80

344 ـ «مروج‌ الذهب‌» ج‌ 2، ص‌ 367

345 ـ آيه‌ 33، از سوره‌ 31: لقمان‌

346 ـ اقتباس‌ از آيه‌20، از سوره‌ 46: احقاف:‌ وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَروا عَلَي‌ النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَـٰتِكُمْ فِي‌ حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَاسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهَوْنَ بِمَا كُنتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي‌ الارْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِمَا كُنتُمْ تَفْسُقُونَ.

347 ـ اقتباس‌ از آيه‌ 27، از سوره‌ 14: إبراهيم‌. «يُثَبِّتُ اللَهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتْ فِي‌ الْحَيَوه الدُّنْيَا وَ فِي‌ الاخِرَه».

348 ـ آيه‌ 177، از سوره‌ 2: البقره‌

349 ـ آيه‌ 39، از سوره‌ 8: الانفال‌

350  آيه‌8 ، از سوره‌ 61: صف‌

351 ـ اقتباس‌ از آيه‌ 9، از سوره‌ 61: صف‌

352 ـ آيه‌ 29، از سوره‌ 7: الاعراف‌

353 ـ آيه‌ 25، از سوره‌ 57: الحديد

354 ـ آيه‌ 8، از سوره‌ 7: الاعراف‌

355 ـ آيه‌ 32، از سوره‌ 10: يونس‌

356 آيه‌ 120، از سوره‌ 2: البقره‌ ـ

357 ـ آيه‌ 161 تا 163، از سوره‌ 6: الانعام‌

358 ـ اقتباس‌ از آيه‌ 10، از سوره‌ 10: يونس‌. «دَعْوَيـٰهُمْ فِيهَا سُبْحَـٰنَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلَـٰمٌ وَ ءَاخِرُ دَعْوَیٰهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَـٰلَمِينَ».

359آيه‌ 53، از سوره‌ 3: ءَال‌ عمران‌

360 ـ آيه‌ 8، از سوره‌ 3: ءَال‌ عمران‌

بازگشت به فهرست

صفحه اول پایگاه فهرست کتابها فهرست موضوعی جستجو

 

.

كليه حقوق، محفوظ و متعلق به موسسه ترجمه و نشر دوره علوم و معارف اسلام است.