|
|
نمونههاي اصالت در محمد بن زيد علوي محمد بن زيد در علم و فضل فَحْلي و در سَماحت و شجاعت مردي بزرگ بود. علماء و شعراء جنابش را مَلْجأ و مَناص ميدانستند، و قانون او بود كه در پايان هر سال بيتالمال را نگران ميشد آنچه افزون از مخارج بجاي مانده بود بر قريش و انصار و فقهاء و قاريان و ديگر مردم بخش ميكرد و حبّهاي بجاي نميگذاشت. چنان اتّفاق افتاد كه در سالي چون ابتدا كرد به عطاي بنيعَبدمَناف و از عطاي بنيهاشم فراغت جست، طبقۀ ديگر از عبدمناف را پيش خواند. مردي به جهت ص 616 اخذ عطا برخاست. محمد بن زيد پرسيد از كدام قبيلهاي؟! گفت: از اولاد عبدمناف. فرمود: از كدام شعبه؟! گفت: از بني اميّه؟! فرمود: از كدام سلسله؟! جواب نداد. فرمود: همانا از بني مُعاويه ميباشي؟! عرض كرد: چنين است. فرمود: نسبت به كداميك از فرزندان معويه ميرساني؟! همچنان خاموش شد. فرمود: همانا از أولاد يزيد ميباشي؟! عرض كرد: چنين است. فرمود: چه احمق مردي تو بودهاي كه طمع بذل و عطا بر اولاد ابوطالب بستهاي و حال آنكه ايشان از تو خونخواهند! اگر از كردار جَدَّت آگهي نداري بسي جاهل و غافل بودهاي، و اگر از كردار ايشان آگهي داري دانسته خود را به هلاكت افكندهاي! سادات علوي چون اين كلمات بشنيدند به جانب او شزراً نگريستند و قصد قتل او كردند. محمد بن زَيْد بانگ بر ايشان زد و گفت: انديشۀ بد در حقّ وي مكنيد چه هر كه او را بيازارد از من كيفر بيند. مگر گمان داريد كه خون امام حسين عليهالسّلام را از وي بايد جست؟ خداوند كس را به گناه ديگر كس عقاب نفرمايد! اكنون گوش داريد تا شما را حديثي گويم كه آن را به كار بنديد. همانا پدرم زيد مرا خبر داد كه منصور خليفه در ايّامي كه در مكّۀ معظّمه رفته بود در ايَّام توقّف او در آنجا گوهري گرانبها به نزد او آوردند. در اينجا مرحوم محدّث قمّي تا خاتمۀ آن حكايت را بتمامها و كمالها ذكر فرموده است.[594] ص 617 آن فِلِز قيمتي و گوهر نفيس وجود امامان است كه آنها را از ديگران متمايز و عَلَم كرامت را برفرازسرشان برافراشته است همان طور كه ديديم شافعي راجع به قبر موسي بن جعفر عليهماالسلام ميگويد: قَبْرُهُ تِرْيَاقٌ مُجَرَّبٌ. و همان طور كه شافعي دربارۀ مقتل حضرت اباعبدالله الحسين سيد الشهداء عليهالسّلام از بن دل ميسوزد و ناله بر ميآورد و در مرثيهاش ميسرايد: تَأَوَّهَ قَلْبِي وَالْفُوادُ كَئيبُ وَ أرَّقَ نَوْمِي فَالسُّهَادُ عَجِيبُ 1 فَمَنْ مُبْلِغٌ عَنِّي الْحُسَيْنَ رِسَالَةً وَ إنْ كَرِهَتْهَا أنْفُسٌ وَ قُلُوبُ 2 ذَبِيحٌ بِلَاجُرْمٍ كَأنَّ قَمِيصَهُ صَبِيغٌ بِمَاءِ الاُرْجُوَانِ خَضِيبُ 3 فَلِلسَّيْفِ أعْوَالٌ وَ لِلرُّمْحِ رَنَّةٌ وَ لِلْخَيْلِ مِنْ بَعْدِ الصَّهِيلِ نَحِيبُ 4 تَزَلْزَلَتِ الدُّنْيَا لآلِ مُحَمَّدٍ وَ كَادَتْ لَهُمْ صُمُّ الْجِبَالِ تَذُوبُ 5 وَ غَارَتْ نُجُومٌ وَ اقْشَعَرَّتْ كَوَاكِبٌ وَ هُتِّكَ أسْتَارٌ وَ شُقَّ جُيُوبُ 6 يُصَلَّي عَلَي الْمَبْعُوثِ مِنْ آلِ هَاشِمٍ وَ يُغْزَي بَنُوهُ إنَّ ذَا لَعَجِيبُ 7 لَئِنْ كَانَ ذَنْبِي حُبَّ آلِ مُحَمَّدٍ فَذَلِكَ ذَنْبٌ لَسْتُ مِنْهٌ أتُوبُ 8 هُمُ شُفَعَائي يَوْمَ حَشْرِي وَ مَوْقِفِي إذَامَا بَدَتْ لِلنَّاظِرِينَ خُطُوبُ[595] 9 ترجمۀ اشعار شافعي در مقتل ابيعبدالله عليهالسّلام1- «به درد آمد قلب من، و دل من غصّه دار شد، و خواب را از سر من ربود، و بيداري شگفتي براي من رخ داد. 2- كيست كه از من پيامم را به حسين برساند و اگر چه افرادي و شخصيّتهائي از اين پيام بدشان ميآيد. ص 618 3- حسين سربريدهاي است بدون جرم و جنايت كه گويا پيرهنش را با آب ارغوان رنگ زدهاند. 4- شمشيرها به ناله درآمدند، و نيزهها صداي دلخراش كردند، و اسبان پس از شيهه كشيدن به آه جگر سوز فرياد برآوردند. 5- جهان در سوگ و عزاي آل محمد زلزله شد، و نزديك بود به خاطر ايشان كوههاي سخت ذوب گردد. 6- ستارگاني غروب كرد، و كواكبي رنگ باخت، و پردههائي هتك گرديد، و گريبانهائي پاره شد. 7- بر برانگيخته شدۀ از آل هاشم درود فرستاده ميشود، و با پسرانش نبرد و كارزار ميگردد. اين بسيار عجيب است! 8- اگر گناه من محبّت آل محمد باشد، پس آن گناهي است كه من هيچ گاه از آن توبه نخواهم نمود. 9- ايشانند شفيعان من در روز حشر من و در موقف من در آن وقتي كه براي نظارهكنندگان امور ناگوار و مكروه ظاهر گردد.» آيا همينجلال وعظمت واُبَّهَت معنوي وكمالروحاني نيستكه أبوهريرةعِجْلي در برابر جنازۀ مبارك امامصادق عليهالسّلام ابراز ميدارد چنانكه محدّثقمّي آورده است: و روايت شده از عيسي بن داب كه چون جنازۀ نازنين حضرت صادق عليهالسّلام را روي سرير نهادند و حمل كردند به سوي بقيع براي دفن، ابوهريرۀ عِجْلي كه از شعراي مجاهرين اهل بيت شمرده ميگشت، اين اشعار بگفت: أقُولُ وَ قَدْ رَاحُوا بِهِ يَحْمِلُونَهُ عَلَي كَاهِلٍ مِنْ حَامِلِيهِ وَ عَاتِقِ: 1 أتَدْرُونَ مَاذَا تَحْمِلُونَ إلَي الثَّرَي ثَبِيراً ثَوَي مِنْ رَأسِ عَلْيَاءِ شَاهِقِ 2 غَدَاةَ حَثَي الْحَاثُونَ فَوْقَ ضَرِيحِهِ تُرَاباً وَ أوْلَي كَانَ فَوْقَ الْمَفَارِقِ[596] 3 ص 619 1- «ميگويم من در حالتي كه او را بردند كه حمل كنند بر روي شانههاي حمل كنندگان و گردنهايشان: 2- آيا ميدانيد: شما چه چيزي را به سوي خاك حمل مينماييد؟! آن كوه ثَبير است كه از فراز بلندي و ارتفاع، به درون زمين مسكن گزيده است. 3- فرداست كه خاك ريزان بر بالاي مرقد وي خاك بريزند، و بهتر آن بود كه خاك را بر روي سرهاي خودشان بريزند.» ما در زيارت حضرت سيدالشّهداء عليهالسّلام ميخوانيم: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِيِّ اللهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ إبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللهِ تا آخر .[597] ص 620 و در زيارت حضرت امام جعفر صادق و امامان مدفون در بقيع: ميخوانيم: السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أئمَّةَ الْهُدَي، السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أهْلَ التَّقْوَي، السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أيُّهَا الْحُجَجُ عَلَي أهْلِ الدُّنْيَا. ص 621 السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أيُّهَا الْقُوَّامُ فِي الْبَرِيَّةِ بِالْقِسْطِ، السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أهْلَ الصَّفْوَةِ، السَّلَامُ عَلَيْكُمْ آلَ رَسُولِ اللهِ، السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أهْلَ النَّجْوَي، أشْهَدُ أنَّكُمْ قَدْ بَلَّغْتُمْ وَ نَصَحْتُمْ وَ صَبَرْتُمْ فِي ذَاتِ اللهِ، وَ كُذِّبْتُمْ وَ اُسِيءَ إلَيْكُمْ فَغَفَرْتُمْ. وَ أشْهَدُ أنَّكُمُ الائمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمُهْتَدُونَ، وَ أنَّ طَاعَتَكُمْ مُفْرُوضَةٌ، وَ أنَّ قَوْلَكُمُ الصِّدْقُ، وَ أنَّكُمْ دَعَوْتُمْ فَلَمْتُجَابُوا، وَ أمَرْتُمْ فَلَمْتُطَاعُوا. وَ أنَّكُمْ دَعَائمُ الدِّينِ، وَ أرْكَانُ الارْضِ، لَمْتَزَالُوا بِعَيْنِ اللهِ يَنْسَخُكُمْ مِنْ أصْلَابِ كُلِّ مُطَهَّرِ، وَ يَنْقُلُكُمْ مِنْ أرْحَامِ الْمُطَهَّرَاتِ، لَمْتُدَنِّسْكُمُ الْجَاهِلِيَّةُ الْجَهْلَاءُ، وَ لَمتَشْرَكْ فِيكُمْ فِتَنُ الاهْواءِ. طِبْتُمْ وَ طَابَتْ مَنْبَتُكُمْ، مَنَّ بِكُمْ عَلَيْنَا دَيَّانُ الدِّينِ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أذِنَ اللهُ أنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ. وَ جَعَلَ صَلَ'وتَن'ا عَلَيْكُمْ رَحْمَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا، إذِ اخْتَارَكُمُ اللهُ لَنَا، وَ طَيَّبَ خَلْقَنَا بِمَا مَنَّ عَلَيْنَا مِنْ وَلَايَتِكُمْ، وَ كُنَّا عِنْدَهُ مُسَمَّيْنَ بِعِلْمِكُمْ، مُعْتَرِفينَ بِتَصْدِيقِنَا إيَّاكُمْ - تا آخر زيارت .[598]،[599] آيا معني ارث از جميع پيامبران و معني اين زيارت، واحد نميباشد؟ و مُفاد هر ص 622 دو يكي نيست؟ و آيا مُفاد مضامين اينها با مضمون قصيدۀ غَرَّاي جناب شيخ كاظم اُزري -رضوان الله عليه - واحد نيست كه از شيخ الفقهاء العِظام خاتم المجتهدين الفخام شيخ محمد حسن صاحب «جواهر الكلام» نقل شده است كه: آرزو ميكرد آن قصيده در نامۀ عمل او نوشته شود، و جواهر در نامۀ عمل اُزري! بعضي از ابيات آن اين است: إنَّ تِلْكَ الْقُلُوبَ أقْلَقَهَا الْوَجْدُ وَ أدْمَي تِلْكَ الْعُيُونَ بُكَاهَا 1 كَانَ أنْكَي الْخُطُوبِ لَمْ يُبْكِ مِنِّي مُقْلَةً لَكِنِ الْهَوَي أبْكَاهَا 2 1- «آن دلها دلهائي است كه غصّه آنها را به هيجان آورده و آن چشمان را گريۀ آنها خونبار كرده است. 2- من آن طور بودم كه جانگدازترين حوادث دلخراش چشم مرا به گريه نميآورد، وليكن هوي و عشق به آنان آن را به گريه انداخته است.» تا ميرسد به اينجا كه ميگويد:[600] ص 623 لَسْتُ أنْسَي مَنَازِلَ قُدْسٍ قَدْ بَنَاهَا التُّقَي فَأعْلَا بِنَاهَا 1 وَ رِجَالاً أعِزَّةً فِي بُيُوتٍ أذِنَ اللهُ أنْ يُعَزَّ حِمَاهَا 2 سَادَةٌ لَاتُرِيدُ إلَّا رِضَي اللهِ كَمَا لَايُرِيدُ إلَّا رِضَاهَا 3 خَصَّهَا مِنْ كَمَالِهِ بِالْمَعَانِي وَ بِأعْلَا أسْمَائِهِ سَمَّاهَا 4 لَمْيَكُونُوا لِلْعَرْشِ إلَّا كُنُوزاً خَافِيَاتٍ سُبْحَانَ مَنْ أبْدَاهَا 5 كَمْ لَهُمْ ألْسُنٌ عَنِ اللهِ تُنْبِي هِيَ أقْلَامُ حِكْمَةٍ قَدْ بَرَاهَا 6 وَ هُمُ الاعْيُنُ الصَّحِيحَاتُ تَهْدِي كُلَّ عَيْنٍ مَكْفُوفَةٍ عَيْنَاهَا 7 عُلَمَاءٌ أئِمَّةٍ حُكَمَاءٌ يَهْتَدِي النَّجْمُ بِاتِّبَاعِ هُدَاهَا 8 قَادَةٌ عِلْمُهُمْ وَ رَأيُ حِجَاهُمْ مَسْمَعَا كُلِّ حِكْمَةٍ مَنْظَرَاهَا 9 مَا اُبَالِي وَ لَوْ اُهِيلَتْ عَلَي الارْ ضِ السَّمَوَاتُ بَعْدَ نَيْلِ وَلَاهَا[601] 10 1- «من آنچنان نيستم كه منازل طهارت و قُدْس راكه براياحمد است فراموش نمايم. آن منازلي كه بنيادش را تقواي الهي بنا نهاد، و آن تقوي بنايش را رفيع و بلند گردانيد. 2- و من آنچنان نيستم كه فراموش نمايم مردان صاحب عزَّتي را در خانههائي كه خداوند اذن داده است كه: حريم و قرقگاهشان عزيز و منيع بوده باشد. 3- ايشان سروران و سالاراني هستند كه جز رضاي خدا نخواهند، همان طور كه خداوند جز رضاي آنان را نخواهد. 4- خداوند از كمال خويشتن به معاني و صفات عاليه اختصاصشان داد، و به عاليترين نامهايش ايشان را نامگذاري كرد. ص 624 5- ايشان براي عرش الهي نبودهاند مگر گنجهاي پنهان و مختفي. مقدَّس و منزَّه است خداوندي كه آن گنجها را ظاهر كرد. 6- چه بسا از براي آنان زبانهائي بوده است كه از خداوند خبر ميداده است. آري آن زبانها قلمهاي حكمتي ميباشد كه خداوند خودش آنها را با دست خود تراشيده است. 7- و ايشانند چشمهاي صحيح و بدون عيب كه هدايت ميكنند هر صاحب نفسي را كه دو چشمانش كور شده باشد. 8- آنانند علماء و امامان و حكيماني كه ستارگان راهبر و راهنماي آسمان هم به واسطۀ متابعت از هدايت ايشان راه را مييابد و از سرگشتگي بيرون ميرود. 9- پيشواياني هستند كه علمشان و قدرت تفكّريّۀ عقلشان مرأي و منظَر جميع حكمتهاي عالم است(هر جا حكمتي به گوش رسد و يا به چشم خورد از علم و عقل آنان است). 10- من أبداً باكي ندارم گرچه آسمانها بر زمين فرو ريزد، پس از فرض آنكه من دستم را به ولاء آنان نهاده و به ولايتشان نائل شدهام.» ابياتي از قصيدۀ أزري در عظمت مقام امامانعلاّمۀ مجلسي [602]ميگويد:روايت شده است كه أبويوسف عبدالسّلام بن محمد قزويني كه سپس بغدادي گشت، به أبوالعلاء معرِّي گفت: آيا تو دربارۀ اهل بيت رسولالله شعري سرودهاي؟! چون بعضي از شعراء قزوين دربارۀ اهل بيت اشعاري گفتهاند كه شعراي تَنُوخ نگفتهاند. مَعَرِّي به وي گفت: شعراي قزوين چه گفتهاند؟! او گفت: آنان گفتهاند: رأسُ ابْنِ بِنْتِ مُحمَّدٍ وَ وَصِيِّهِ لِلْمُسْلِمينَ عَلَي قَنَاةٍ يَرْفَعُ وَالْمُسْلِمُونَ بِمَنْظَرٍ و بِمَسْمَعٍ لَا جازعٌ مِنْهُمْ وَ لامُتَوَجِّعُ أيْقَظْتَ أجْفاناً وَ كُنْتَ لَها كَرَي وَ أنَمْتَ عَيْناً لَمْيَكُنْ بِكَ تَهْجَعُ كَحَلْتَ بِمَنْظَرِكَ الْعُيُونَ عَمايَةً وَ أصَمَّ نَعْيُكَ كُلَّ اُذْنٍ تَسْمَعُ مَا رَوْضَةٌ إلَّا تَمَنَّتْ أنَّهَا لَكَ مَضْجَعٌ وَ لِخَطِّ قَبْرِكَ مَوْضِعٌ معرّي گفت: و من هم ميگويم: مَسَح الرَّسُولُ جَبينَهُ فَلَهُ بَريقٌ فِي الْخُدُودِ أبْوَاهُ مِنْ عُلْيا قُرَيْشٍ جَدُّهُ خُيْرُ الْجُدُودِ * * * للّه الحمد و له الشّكر مجموعۀ دو جلد شانزدهم و هفدهم از مجلّدات دورۀ «امام شناسي» از سلسلۀ علوم و معارف اسلام با تأييدات خداوندي و تسديدات سبحاني در بينالطُّلوعَين از روز چهارشنبه اوَّل شهر رجب الحرام از سنۀ يكهزار و چهار صد و چهارده هجريّۀ قمريّه كه روز ميلاد با سعادت حضرت امام باقر العلوم: محمد بن علي بن الحسين: ميباشد در أرض مقدّس رضوي - علي شاهدها أفضل السَّلام و أكمل التّحيّۀ و الإكرام - خاتمه يافت بمَنِّهِ وجُودِهِ و كَرَمِهِ إنَّهُ هُوَ الْمَنَّانُ الْجَوَادُ الْكَرِيمُ. و لايخفي آنكه چون مطالب اين دو مجلّد همگي منسجم و متّحد و بحث واحدي بود، و همهآن را در يك مجلّد قرار دادن از معمول و متعارف بيرون ميرفت، و در دو جلد مستقل نيز مطلب پاره و شكافته ميگشت، لهذا آن را مجموعاً به صورت جلد 16 و جلد 17 قرار داديم، و بدين كيفيّت تقديم خوانندگان گرامي نموديم، و از اين پس انشاء الله تعالي به تدوين مجلّد هيجدهم از همين دوره خواهيم پرداخت، وَاللهُ المُسْتَعَانُ. اللَّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، وَالْعَنْ أعْدَاءَهُمْ أجْمَعِينَ مِنَ الآنَ إلَي قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ. سيّد محمّدحسين الحسيني الطهراني
پاورقي [594] - «منتهي الآمال»، طبع رحلي علميّۀ اسلاميّه، ج 1 ص 180 تا ص 182. و در تعليقه آورده است: سيد أجلّ سيد عليخان - رضوان الله عليه - در اول شرح صحيفه اين مطلب را از محمد بن زيد الشهيد نقل كرده آنگاه فرموده كه: اين محمد جدّ من است و نسب من بدو منتهي ميشود. آنگاه نسب خود را ذكر فرموده و فرموده: اُولئكَ آبائي فجئني بمثلهم إذا جَمَعَتْنا يا جَرير المَجامعُ.(منه) [595] - «مناقب» ابن شهر آشوب، طبع سنگي ج 2 ص 232 و ص 233، و طبع حروفي مطبعۀ علميّۀ قم، ج 4 ص 125 و ص 135. در بحارالانوار طبع حروفي ج 45 ص 253 عين اين ابيات را از مناقب آورده است و در ص 274 از ابومنصور شهردار هشت بيت آورده است منهاي بيت ششم و نهم و به علاوۀ بيتي در در رديف دوم: و مِمّا نفي جسمي و شيّب لُمَّتي تصاريف أيّام لهنَّ خطوب [596] - «منتهي الآمال»، طبع رحلي علميّۀ اسلاميّه، ج 2 ص 104. [597] - «مصباح المتهجّد» شيخ طوسي طبع سنگي ص 501 و در «مناقب» ابنشهرآشوب از طبع سنگي، ج 2 ص 234 و ص 235 روايات أنيق و شگفتانگيزي دربارۀ زيارتش ذكر نموده است كه به جهت كمال اهميّت آن ما در اينجا ذكر ميكنيم: فصل: در زيارتش صلوات الله عليه: اسحق بن عمار ميگويد: امام صادق عليه السلام گفت: ليس مَلَك في السّموات و الارض إلاّ وهم يَسْألون الله تعالي أن يَأذن لهم في زيارة قبر الحسين عليه السلام ففوجٌ ينزل و فوجٌ يعرج. «هيچ فرشتهاي در آسمانها و زمين نيست مگر آنكه از خداي تعالي مسألت دارد كه به او در زيارت قبر حسين عليه السلام اجازه دهد. بنابراين پيوسته فوجي از فرشتگان پائين ميآيند و فوجي بالا ميروند.» فضيلت زيارت قبر امام حسين عليهالسّلامو در كتاب «الفردوس الاعلي» از ديلمي روايت است كه پيغمبر اكرم صلّياللهعليهوآلهوسلّم فرمودند: موسي ابن عمران از پروردگارش مسألت نمود تا زيارت قبر حسين بن علي عليهما السلام را بنمايد و با معيّت هفتاد هزار ملائكه زيارت قبرش را كرد. و أبان بن تَغْلِب از امام صادق عليه السلام روايت ميكند كه حضرت گفت: وَ كَلَّ الله بقبر الحسين عليه السلام أربعة آلاف مَلَكاً شُعْثاً غُبْراً يبكونه إلي يوم القيمة. فمن زاره عارفاً بحقّه شَيَّعوه حتّي يُبَلِّغوه مأمنه، و إنْ مَرَضَ عادُوه غدوةً و عَشيّاً، و إذا مات شَهِدوا جنازته و استغفروا له الي يوم القيمة. « خداوند در اطراف قبر حسين عليه السلام چهار هزار فرشته گماشته است كه همگي با موهاي ژوليده و پريشان و با صورتهاي خاك آلوده بر وي تا روز قيامت ميگريند. پس كسي كه او را با معرفت به حقّش زيارت كند او را بدرقه ميكنند تا به مأمنش برسانند واگر مريض گردد وي را هر صبح و شب عيادت كنند، و اگر بميرد جنازهاش را تشييع كنند و براي او از خداوند طلب غفران نمايند تا روز قيامت.» و از حضرت امام محمدباقر عليه السلام مروي است كه فرمود: مُرُوا شيعتنَا بزيارة الحسين عليه السلام فإنَّ زيارتَه تدفع الهدم و الحرق و الغرق و أكل السَّبُع، و زيارته مفترضةٌ علي من أقرّ بالإمامة من الله. «شيعيان ما را امر كنيد به زيارت حسين عليه السلام زيرا زيارتش انسان را از آوار بر سر فرود آمدن، و از آتش سوزي، و غرق شدن، و طعمۀ درندگان گرديدن حفظ مينمايد و زيارت او از جانب خدا واجب شده است بر كسي كه اقرار به امامت او داشته باشد.» اسحاق بن عمّار روايت نموده است كه: امام صادق عليه السلام فرمودهاند: ما بين قبر الحسين إلي السّماء السّابعة مُخْتَلَف الْمَلَائِكَةِ. «ما بين قبر امام حسين عليه السلام تا هفتمين آسمان محل رفت و برگشت فرشتگان است.» از حضرت امام كاظم عليه السلام وارد است: مَن زار قبر الحسين عليه السلام عارِفاً بحقّه غَفَرالله له ما تقدّم من ذنبه و ما تَأخّر. «هر كس با حقّ معرفت، حسين را زيارت كند گناهان گذشته و آيندۀ او آمرزيده ميشود.» و از حضرت امام صادق عليه السلام روايت است: روزي حسين - صلوات الله عليه - در دامان پيامبر نشسته بود و پيامبر با او بازي ميكرد و وي را خنده ميانداخت. عائشه گفت: چقدر سُرورت از اين پسر بچه زياد است؟! پيامبر فرمود: واي بر تو چگونه اين طور نباشد با وجود آنكه او ميوۀ دل من، و موجبتر و تازگي چشم من ميباشد؟! آگاه باش: امت من او را خواهند كشت. پس كسي كه او را بعد از شهادتش زيارت كند، خداوند براي او يك حج از حجّهاي مرا مينويسد. عائشه گفت: يا رسول الله يك حج از حجهاي شما؟! فرمود: آري دو حج از حجهاي من. عائشه گفت: دو حج از حجهاي شما؟! فرمود: آري سه حج. و به همين ترتيب پيوسته عائشه زياد مينمود و پيامبر بالا ميبرد و مضاعف ميگردانيد تا به هفتاد حج از حجهاي پيامبر بالغ شد با عمرههائي كه با آن حجها پيامبر بجاي آورده است. شاعر گويد: فَجعفرٌ الصّادقُ من وُلْدهِ خَبَّرنا مِن فضله بالتّمام عن جدِّه إنّ لِمَنْ زاره ثوابُ حِجِّ البيت سبعين عام و در رسالۀ «مقنعه» و مزار كليني با إسنادش از امام رضا عليه السلام روايت است كه: من زَار قبر أبيعبدالله عليه السلام بشطِّ الفرات كان كمن زار الله فوق عَرشه. « هر كس قبر اباعبدالله عليه السلام را در شطّ فرات زيارت نمايد همچنان است كه خداوند را در بالاي عرش او زيارت كرده است.» و اين معني را عبدي به نظم در آورده است: و حديثٌ عن الائمّة فيما قدروينا عن الشيُّوخ الثّقات إنَّ من زاره كمن زار ذاالعرش علي عرشه بغير صفات يعني زائر وي مثل كسي است كه خدا را بر عرش عبادت كرده باشد. انتهي روايات ابنشهرآشوب. [598] - «مصباح المتهجّد» ص 496. و «مفاتيح الجنان» زيارت ائمّۀ بقيع: . [599] - و اين همان معرفياي ميباشد كه حضرت امام محمد باقر عليه السلام در اشعاري از خود فرموده است: مجلسي در «بحارالانوار» از طبع حروفي ج 46 ص 270 و ص 271 در ضمن بيان احوال آن حضرت بنا به نقلي كه از كتاب وزير سعيد مويّدالدّين ابوطالب محمد بن احمد بن محمد بن علقمي؛ كرده است ميرسد به اينجا كه حضرت ميفرمايد: من مردي علوي هستم. و سپس انشاد فرمود: فنحن علي الحوض ذُوّادُه نَذودُ و نُسْعِد وُرّاده فما فاز مَن فاز إلاّ بنا و ما خاب مَن حُبُّنا زاده فمن سَرَّنا نال مِنَّا السُّرور و من ساءَنا ساء ميلاده و من كان غاصبَنا حَقَّنا فيوم القيمة ميعاده و پس از آن گفت: منم محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب.(«كشف الغمّة» ج 2 ص 351 از «دلائل» حميري از مالك جهني) [600] - و آن ابيات از اين قرار است: كُلَّ يَوْمٍ لِلْحَادِثَاتِ عَوَادٍ لَيْسَ يَقْوَي رَضْوَي عَلَي مُلْتَقَاهَا كَيْفَ يُرْجَي الْخَلَاصْ مِنْهُنَّ إلَّا بِذِمَامٍ مِنْ سَيِّد الرُّسْلِ ط'ه' مَعْقِلُ الْخَائفِينَ مِنْ كُلِّ خَوْفٍ أوْفَرُ الْعُرْبِ ذِمَّةً أوْفَاهَا مَصْدَرُ الْعِلْمِ لَيسَ إلَّا لَدَيْهِ خَبَرُ الْكَايِنَاتِ مِنْ مُبْتَدَاهَا فَاضَ لِلْخَلْقِ مِنْهُ عِلْمٌ وَ حِلْمٌ أخَذَتْ مِنْهُمَا الْعُقُولُ نُهَاهَا نَوَّهَتْ بِاسْمِهِ السَّمَوَاتُ وَ الا رْضُ كَمَا نَوَّهَتْ بِصُبْحِ ذُكَاهَا وَ غَدَتْ تنشر الفضائل عنه كُلُّ قَوْمٍ عَلَي اخْتِلَافِ لُغاهَا طَرِبَتْ لاِسْمِهِ الثّري فاستطالَتْ فَوْقَ عُلْوِيَّةِ السَّمَا سُفْلَاهَا جَازَ مِنْ جَوْهَرِ التَّقدُّسِ ذَاتاً تَاهَتِ الانْبِياءُ فِي مَعْناهَا لَاتُجِلْ فِي صِفَاتِ أحْمَدَ فِكْراً فَهِيَ الصُّورَةُ الَّتِي لَنْتَرَاهَا أيُّ خَلْقٍ للّهِ أعْظَمُ مِنْهُ وَ هُوَ الْغَايَة الَّتِي اسْتَقْصَاهَا قَلَّبَ الْخَافِقَيْنِ ظَهْراً وَ بَطْنا فَرَأي ذَاتَ أحْمدٍ فَاجْتَبَاهَا [601] - ديوان اُزْرِي طبع نجف سنۀ 1386 هجريّۀ قمريّه ص 129 به بعد، و ابياتي را كه ما آورديم منتخباتي است از قصيدۀ طويلة الفيّة او كه هزار بيت بوده است اما معالاسف به واسطۀ خوردن موريانه بنا به گفتۀ آية الله محقّق شيخ محمدرضا مظفر در مقدّمۀ آن اينك فقط از آن مقدار، 587 بيت باقي مانده است. و اولين بيتي را كه ما در اينجا ذكر نموديم يعني بيت إنَّ تلك القلوب أقلقها الوَجْدُ سي و هشتمين بيت از آن ميباشد.
|
|
|