بسم الله الرحمن الرحيم

کتاب امام شناسي / جلد چهارم / قسمت دوم: امام وارث روحیات و علوم پیامبران، معجزه آمدن علی علیه السلام برای دفن سلمان به مدائن

پایگاه علوم و معارف اسلام، حاوي مجموعه تاليفات حضرت علامه آية الله حاج سيد محمد حسين حسيني طهراني قدس‌سره

 

 

صفحه اول پایگاه فهرست کتابها فهرست موضوعی جستجو

صفحه قبل

امام داراي علوم همه پيامبران است

و از «بصائر الدرجات‏» از على بن نعمان عين اين روايت نقل شده است [14]و نيز از «كافى‏» با سند خود از حضرت امام محمد باقر عليه‌السّلام روايت است كه فرمود:

كان جميع الانبياء ماة الف نبى و عشرين الف نبى، منهم خمسة اولوا العزم: نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد صلى الله عليه و عليهم، و ان على بن ابيطالب كان هبة الله لمحمد و ورث علم الاوصياء و علم من كان قبله.اما ان محمدا ورث علم من كان قبله من الانبياء و المرسلين [15]


ص 22

«تمام پيغمبران يكصد و بيست هزار نفرند كه از آنها پنج نفر اولوا العزم (صاحب شريعت و كتاب آسمانى) هستند: نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد - كه درود و صلوات خدا بر محمد و بر آنان باد -.و محمد وارث علوم جميع انبياء و پيغمبران مرسل است و على بن ابيطالب موهبت و بخششى است كه خداوند به محمد عنايت كرده است و او وارث علوم تمام پيغمبران و اوصياى آنان است‏».

و از «كافى‏» و «بصائر الدرجات‏» با اسناد خود از ضريس كنانى روايت كنند كه گويد: «من نزد حضرت صادق عليه‌السّلام بودم و در حضور آن حضرت ابو بصير نيز بود، حضرت فرمودند: داود پيغمبر علوم تمام پيغمبران قبل از خود را ارث برد، و سليمان فرزندش تمام علوم داود را ارث برد، و ما ائمه اهل بيت تمام علوم محمد صلى الله عليه و آله و سلم را ارث برديم، و صحف ابراهيم و الواح حضرت موسى نزد ماست.ابو بصير عرض كرد: منظور از صحف ابراهيم و الواح موسى همين علم است (كه براى مردم بيان مى‏كنيد)؟ حضرت فرمود: اى ابا بصير اين علوم را كه بيان مى‏كنيم در هر شب و روز، روز به روز و ساعت‏به ساعت تازه براى ما پيدا مى‏شود (ليكن آن صحف و الواح حقيقت ديگرى است كه به نحو كليت در وجود ما قرار گرفته و قابل تغيير و حدوث نيست و اين علوم روزانه از آن معدن و منبع سرازير مى‏گردد)».

و از «بصائر الدرجات‏» نظير اين روايت از ايوب بن نوح و محمد بن عيسى از صفوان روايت‏شده است [16]و از «كافى‏» از ابن مسكان از ابو بصير از حضرت صادق عليه‌السّلام روايت است كه آن حضرت فرمود:

اى ابا محمد ان الله عز و جل لم يعط الانبياء شيئا الا و قد اعطاه محمدا جميع ما اعطى الانبياء، و عندنا الصحف التى قال الله عز و جل:

صحف ابراهيم و موسى.

قلت: جعلت فداك هى الالواح؟ قال: نعم[17]

حضرت فرمود: «اى ابا محمد خداوند عز و جل هيچ علمى و موهبتى به پيغمبران نداده است مگر آنكه تمام آنها را مجموعا به محمد صلى الله عليه و آله و سلم داده است، و صحفى كه خداوند مى‏فرمايد: «صحف ابراهيم و موسى‏» در نزد ماست.عرض كردم: فدايت ‏شوم آيا آن صحف، الواح است؟ فرمود: بلى‏».

و از «كافى‏» از هارون بن جهم روايت است كه او گفت: از مردى از


ص 23

اصحاب حضرت صادق عليه‌السّلام كه اسمش در خاطرم نمانده روايت است از حضرت صادق عليه‌السّلام كه فرمود:

ان عيسى ابن مريم اعطى حرفين كان يعمل بهما، و اعطى موسى اربعة احرف، و اعطى ابراهيم ثمانية احرف، و اعطى نوح خمسة عشر حرفا، و اعطى آدم خمسة و عشرين حرفا، و ان الله تبارك و تعالى جمع ذلك كله لمحمد صلى الله عليه و آله و سلم.و ان اسم الله الاعظم ثلاثة و سبعون حرفا اعطى محمدا اثنين و سبعين حرفا و حجب عنه حرف واحد [18]

«به حضرت عيسى بن مريم از اسماء خدا كه تمام دعوت و معجزات خود را (از مرده زنده كردن و كور مادرزاد و مرض پيس را شفا دادن و خبر دادن به مردم از غيب مانند آنچه را كه مى‏خورند يا در خانه‏هاى خود نگاهدارى مى‏كنند) بر اساس آن اسم‏ها قرار داده بود فقط دو حرف داده شده بود، و به حضرت موسى چهار حرف عنايت‏شده بود، و به حضرت ابراهيم هشت‏حرف، و به حضرت نوح پانزده حرف، و به حضرت آدم بيست و پنج‏حرف، و به محمد صلى الله عليه و آله و سلم هفتاد و دو حرف عطا شده است از مجموع اسامى خدا كه هفتاد و سه حرف است، و يك حرف مخزون مكنون، اختصاص به ذات واجب دارد».

و از «بصائر الدرجات‏» با سند خود از ابو حمزه ثمالى از حضرت سجاد على بن الحسين عليهما السلام روايت مى‏كند كه

قال: قلت له: الائمة يحيون الموتى و يبرؤن الاكمه و الابرص و يمشون على الماء؟ قال: ما اعطى الله نبيا شيئا قط الا و قد اعطاه محمدا صلى الله عليه و آله و سلم، و اعطاه ما لم يكن عندهم - الخبر [19]

ابو حمزه گويد: «به حضرت سجاد عليه‌السّلام عرض كردم: آيا ائمه اهل بيت مى‏توانند مردگان را زنده كنند؟ و آيا مى‏توانند كور مادرزاد را بينا نموده و مريض پيس را شفا دهند؟ و آيا مى‏توانند بر روى آب راه بروند؟ حضرت فرمود: خداوند هيچ موهبتى به پيغمبرى از پيغمبران خود نداده است مگر آنكه آن را به محمد صلى الله عليه و آله و سلم عنايت فرموده است و علاوه بر آنها چيزهائى به محمد صلى الله عليه و آله و سلم عطا فرموده است كه به هيچ يك از آنها نداده است‏».

و از «بصائر الدرجات‏» با سند خود از جابر از حضرت امام محمد


ص 24

باقر عليه‌السّلام روايت است كه قال: اعطى الله محمدا صلى الله عليه و آله و سلم مثل ما اعطى آدم فمن دونه من الاوصياء كلهم، يا جابر هل تعرفون (يعرفون - خ ل) ذلك[20]؟

حضرت باقر فرمودند: «خداوند به حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم عنايت فرموده است تمام چيزهائى را كه به آدم ابو البشر و تمام اوصياى او تا خاتم النبيين عنايت كرده است، اى جابر آيا اين مطلب را شما ادراك مى‏كنيد؟ (يا آنكه مردم اين حقيقت را درك مى‏كنند؟)».

و از كتاب «اختصاص‏» شيخ مفيد از عبد الله بن بكير هجرى از حضرت باقر عليه‌السّلام روايت است كه فرمود: على بن ابيطالب تحفه و هبه خداست‏به رسول بزرگوارش محمد صلى الله عليه و آله و سلم، ورث علم الاوصياء و علم ما كان قبله، اما ان محمدا ورث علم من كان قبله من الانبياء و المرسلين. [21]

«حضرت اميرالمؤمنين تمام علوم اوصياء و علوم پيغمبران سابق را ارث برد چون وارث پيغمبر بود، و پيغمبر وارث جميع انبياء و مرسلين بودند».

بازگشت به فهرست

امام وارث جنبه‌هاي روحي و علمي پيامبران است

بارى آنچه از مجموع اين احاديث استفاده مى‏گردد آنكه جميع كمالات روحى و علمى كه در انبياء گذشته بوده به حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم و از آن حضرت به امير المؤمنين عليه‌السّلام و از او به ائمه اهل بيت عليهم السلام ارث رسيده است، نه تنها در وحى و علوم الهى كه راجع به شرايع آنها بوده است‏بلكه تمام حالات و صفات روحى و كيفيت اتصال آنها به مبدا اعلى از نقطه نظر اسم خاصى كه به آن اختصاص داشته‏اند، و بلكه تمام معجزات و كراماتى كه به اذن خدا از آنها سرمى‏زد همه و همه در وجود مبارك پيغمبر اسلام منطوى و موجود است.چون معجزات انبياء در اثر قدرت روحى و صفاى قلب آنهاست كه امر خدا در آنها تجلى نموده و از دريچه نفوس طاهره آنها اين معجزات به اذن خدا پيدا مى‏شود، و چون نفوس آنها متفاوت بوده لذا اين تجليات نيز مختلف و از هر پيغمبرى يك نوع معجزه خاصى به وجود آمده است.

و نيز علوم الهيه آنها همگى بر يك روش و يك صراط نبوده بلكه از نقطه‏نظر درك مقام عظمت و توحيد خدا هر يك از جنبه خاص و اسم مخصوص به بارگاه الهى بار يافته و از مخلصين شده‏اند.و القاب روح الله، يا كليم الله، يا خليل الله، يا نجى


ص 25

الله، يا صفى الله و امثال آنها القاب تشريفاتى و اعتبارى نيست‏بلكه حكايت از يك نوع خاص از ملكه و كيفيت مخصوص از نفوس آنها مى‏نمايد كه جذبات الهى در هر يك از آنها به يك منوال نبوده بلكه هر يك از طريقى خاص و روشى مخصوص با صفاى باطن خود سير در اسمى از اسماى الهيه نموده و حقيقت آن اسم در آنها ظهور پيدا كرده است، و به واسطه آن اسم معجزات و خارق العادات را انجام مى‏دادند، و علومى ربانى از دريچه همان اسم از عالم علم كلى الهى توسط جبرائيل امين بر قلب آنها سرازير مى‏گرديده است.

اما وجود مقدس خاتم الانبياء و المرسلين كه جامع جميع ظهورات اسماء الهيه هستند داراى نفسى وسيع و قلبى فسيح و داراى اسم اعظم و مقام فناء در اسم احد و ذات مقدس بارى تعالى مى‏باشند.لقب خاتم النبيين بر آن حضرت اعتبار و تشريف نيست‏بلكه سعه روح و استعداد سير در همه اسماء و صفات و تجلى اسم اعظم و تلقى آخرين مراتب توحيد و فناى در ذات احديت و اندكاك و انطواى جميع عوالم در نفس مبارك آن حضرت بلكه انطواء و اندكاك جميع علوم و مواهب انبياى گذشته با كمالات روحى و علمى در آن حضرت حكايت از عنوان خاتم النبيين مى‏كند.همه انبياء مقدمه الجيش آن حضرت بوده و هر يك از زاويه‏اى و دريچه‏اى خاص و راهى مخصوص به خدا راه يافته و صاحب كمال مخصوص شده‏اند، ليكن نفس بزرگ پيغمبر اسلام از همه زوايا و همه دريچه‏ها و از همه راهها به آن مقام منيع بار يافته و همه اسماى الهيه در او تجلى نموده است.بنابراين آن حضرت وارث همه پيغمبرانند و همه زير نگين آن حضرت واقع و به شرف خدمت و تمسك و استشفاع متمسك‏اند.

«آنچه خوبان همه دارند تو به هزاران مرتبه بالاتر و والاتر از آنها دارى‏».

بنابراين وجود مبارك آن سرور كاينات داراى علوم همه انبياء و اوصياء و داراى همه معجزات آنان و بيش از آنها هستند و لواى حمد در روز بازپسين فقط به دست آن حضرت داده خواهد شد، يعنى پيشواى حمدكنندگان خدا به همان طريقى كه سزاوار مقام حمد اوست.

تمام اين مراتب و درجات و كمالات و فضايل و مزايا و علوم و معجزات و اسماء الهيه كليه و اسم اعظم از آن حضرت به خليفه و وصى آن حضرت و آئينه‏


ص 26

تمام نماى آن، وجود مبارك امير المؤمنين على بن ابيطالب عليه‌السّلام منتقل شد و لواى حمد در روز قيامت از دست آن حضرت به امير المؤمنين مى‏رسد.

اين مقام وارثيت در كتاب تكوين و كتاب تشريع است كه علم ما كان و ما يكون الى يوم القيامة و ما هو كائن در صفحه ذهن آن حضرت مشهود و قدرت و عظمت اسماء الهيه در نفس صافى و ضمير منير آن وصى، متجلى و ظاهر است.ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا.

و بر اين اساس است آيه مباركه قرآن[22] در قضيه مباهله كه على عليه‌السّلام را نفس رسول خدا مى‏داند و روايات بسيارى از طريق شيعه و سنى كه آن حضرت را نفس رسول خدا شمرده است، و لازمه اتحاد نفس اتحاد كمالات و معارف است.و علاوه بر اين روايات بسيارى از شيعه و سنى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت‏شده است كه آن حضرت امير المؤمنين را به حضرت آدم و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و يحيى و يوسف تشبيه نموده و لازمه تشبيه تحقق صفت مشبه به در مشبه است، بلكه در بسيارى از آنها عنوان تشبيه نيست‏بلكه عنوان مثليت و برابرى است.ما در اينجا فقط بعض رواياتى را كه از طريق عامه ذكر شده است نقل مى‏كنيم.

محمد بن طلحه شافعى [23] از بيهقى با سند خود و ابن صباغ مالكى [24] از بيهقى در كتابى كه در فضائل صحابه تصنيف كرده است‏با سند خود از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده‏اند كه قال: من اراد ان ينظر الى آدم فى علمه، و الى نوح فى تقواه، و الى ابراهيم فى حلمه، و الى موسى فى هيبته، و الى عيسى فى عبادته فلينظر الى على بن ابيطالب.

حضرت رسول اكرم فرمودند: «هر كس بخواهد به آدم ابو البشر نظر كند در علم او، و به نوح در تقواى او، و به ابراهيم در حلم و شكيبائى او، و به موسى در هيبت و جلال او، و به عيسى در عبادت او، بايد نظر كند به على بن ابيطالب‏».


ص 27

و فخر رازى در تفسير ايه مباهله بعد از آنكه مى‏گويد كه از آن استفاده مى‏شود كه على نفس رسول خدا بوده است و لازمه‏اش آن است كه چون رسول خدا از جميع انبياء افضل و اشرف بوده است على نيز بايد از رسول خدا گذشته از بقيه انبياء افضل و اشرف باشد، مى‏گويد: و اين استدلال به آيه را تاييد مى‏كند حديثى كه موافق و مخالف بر آن اتفاق دارند كه رسول خدا فرمود: من اراد ان يرى آدم فى علمه، و نوحا فى طاعته، و ابراهيم فى خلته، و موسى فى هيبته، و عيسى فى صفوته فلينظر الى على بن ابيطالب.

«هر كس بخواهد آدم را، در علمش و نوح را در طاعتش، و ابراهيم را در خلتش، و موسى را در هيبتش، و عيسى را در برگزيدگى و خلوصش ببيند بايد على بن ابيطالب را ببيند».

و سپس گويد: اين حديث دلالت دارد كه تمام كمالاتى كه در آن پيمبران جدا جدا و متفرق بوده در على بن ابيطالب جمع شده است، و اين دلالت دارد بر آنكه على از تمام پيمبران افضل است.و اما شيعيان از قديم الايام تا اين زمان به آيه مباهله استدلال مى‏كنند كه على از همه اصحاب رسول خدا افضل است، چون آيه دلالت دارد كه على - رضى الله عنه - مثل نفس محمد صلى الله عليه و آله و سلم است مگر در آنچه كه دليل، تخصيص زده است، و نفس محمد از جميع اصحاب افضل بوده است پس واجب است كه على از همه اصحاب افضل باشد[25]

و شيخ‌ سليمان‌ قندوزي‌ حنفي‌ از أبوالحمراء روايت‌ كرده‌ از رسول‌ خدا كه‌: مَنْ ارَادَ أنْ يَنْظُرَ إلي‌ آدَمَ في‌ عِلْمِهِ، وَ إلي‌ نُوحٍ في‌ عَزْمِهِ، وَ إلي‌ إبراهيمَ في‌ حِلْمِهِ، وَ إلي‌ موسي‌ في‌ بَطْشِهِ، و إلي‌ عيسي‌ في‌ زُهدِهِ فَلْيَنظُر إلي‌ عَلِيِّ بن‌ أبي‌طالبٍ. أخرجه‌ أبوالخير الحاكمي‌.[26]

رسول‌ خدا فرمود: «هر كس‌ بخواهد آدم‌ را عملش‌، و نوح‌ را در اراده‌ و عزمش‌، و ابراهيم‌ را در حلم‌ و بردباريش‌، و موسي‌ را در زد و خورد و گرفتن‌ و دادن‌ و قوّتش‌، و عيسي‌ را در زهدش‌ ببيند، بايد عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ را ببيند».

و نيز از ابن‌ عبّاس‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ رسول‌ الله‌ فرمودند: مَنْ أرَادَ أنْ يَنْظُرَ


ص 28

إلي‌ آدَمَ في‌ عِلْمِهِ، وَ إلَي‌ نُوحٍ في‌ حُكْمِهِ، و إلَي‌ إبراهيمَ في‌ حِلْمِهِ، و إلَي‌ مُوسي‌ في‌ هَيبَتِهِ، و إلَي‌ عِيسي‌ في‌ زُهْدِهِ فَلْيَنظُرْ إلي‌ عليِّ بنِ أبيطالبٍ. أخرجه‌ الملاّ في‌ سيرته‌.[27]

«هر كس‌ بخواهد به‌ آدم‌ نظر كند در علم‌ او، و به‌ نوح‌ نظر كند در حكم‌ و فرمان‌ و قضاوت‌ او، و به‌ ابراهيم‌ در حلم‌ او، و به‌ موسي‌ در هيبت‌ او، و به‌ عيسي‌ در زهد او بايد نظر كند به‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌». و اين‌ حديث‌ را ملاّ علي‌ متّقي‌ در «كنز العمّال‌» آورده‌ است‌.

و محبّ الدّين‌ از أبوالحمراء روايت‌ كرده‌ كه‌ قال‌: قالَ رسولُ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌: مَن‌ ارَادَ أن‌ يَنظُرَ إلَي‌ آدَمَ في‌ عِلْمِهِ، و إلَي‌ نُوحٍ في‌ فَهْمِهِ، وَ إلي‌ إبراهيمَ في‌ حِلْمِهِ، وَ إلي‌ يَحْيَي‌ بن‌ زَكريّا في‌ زُهدِهِ، وَ إلي‌ موسي‌ في‌ بَطْشِهِ، فَلْيَنْظُر إلي‌ عليِّ بن‌ أبي‌طالبٍ. أخرجه‌ أبوالخير الحاكمي‌.[28]

رسول‌ خدا فرموده‌ است‌: «هر كس‌ بخواهد به‌ آدم‌ در عملش‌، و به‌ نوح‌ در فهم‌ و ادراكش‌، و به‌ ابراهيم‌ در حلمش‌، و به‌ يحيي‌ بن‌ زكريّا در زهدش‌، و به‌ موسي‌ درگير و دار و همّت‌ و پشتكارش‌ نظر كند بايد به‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ نظر كند». و اين‌ روايت‌ را ابوخير حاكمي‌ با سند خود تخريج‌ كرده‌ است‌.

و در پاورقي‌ از ص‌ 212 از «مناقب‌» ابن‌ مغازلي‌ گويد كه‌: اين‌ حديث‌ را خوارزمي‌ در «مناقب‌» خود ص‌ 49 و ص‌ 245، و محبّ الدين‌ طبري‌ در «الرياض‌ النّضرة‌» ج‌ 2 ص‌ 217، و ابن‌ أبي‌ الحديد در «شرح‌ نهج‌ البلاغه‌» ج‌ 2 ص‌ 229 آورده‌ و گفته‌ است‌ كه‌: احمد حنبل‌ در «مسند» خود، و بيهقي‌ در «صحيح‌» خود اين‌ روايت‌ را آورده‌اند.

و همچنين‌ محبّ طبري‌ از ابن‌ عبّاس‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ قال‌: قالَ رَسُولُ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌: مَنْ أرادَ أن‌ يَنظُرَ إلي‌ ابراهيم‌ في‌ حِلمِهِ، وَ إلي‌ نوحٍ في‌ حُكْمِهِ، و إلي‌ يُوسف‌ في‌ جَمالِهِ فليَنظُر إلي‌ عليِّ بن‌ أبي‌طالب‌. اخرجه‌ الملا في‌ سيرته‌.[29]

ابن‌ عبّاس‌ گويد كه‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ فرمودند: «كسي‌ كه‌ بخواهد به‌ ابراهيم‌ در حلم‌ و شكيبائي‌ او، و به‌ نوح‌ درحكم‌ و فرمان‌ و قضاوت‌ او، و به‌ يوسف‌ در


ص 29

جمال‌ او تماشا كند بايد تماشاي‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ را بنمايد». و اين‌ روايت‌ را ملاّ علي‌ متّقي‌ در «كنز العمّال‌» آورد است‌.

و نيز ابن‌ المغازلي‌ با سند خود از انس‌ بن‌ مال‌ روايت‌ نموده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا فرمود: مَن‌ أرَادَ أن‌ يَنْظُرَ إلي‌ عِلْمِ آدَمَ، وَفِقْهِ نُوحٍ فَلْيَنظُر إلي‌ عَلِيٍ بن‌ أبيطالبٍ.[30]

«هر كس‌ بخواهد به‌ علم‌ و دانش‌ آدم‌ و فقه‌ نوح‌ بنگرد عليّ بن‌ أبيطالب‌ را بنگرد».

بازگشت به فهرست

شباهت اميرالمؤمنين عليه‌السّلام با پيامبران در ويژگي‌هاي آنها

و گنجي‌ شافعي‌ با اسناد متّصل‌ خود از ابن‌ عبّاس‌ روايت‌ كند قال‌: بَينَما رَسُولُ اللهِ صلّي‌ الله‌ عليه‌ واله‌ وسلّم‌ جَالِسٌ في‌ جَماعَةٍ مِن‌ اصحابِهِ اقْبَلَ عَليٌ فَلما بَصُرَ بِهِ رَسوُلُ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ قال‌: مَنْ ارادَ مِنْكُم‌ أن‌ يَنظُرَ إلي‌ آدم‌ في‌ عِلْمِهِ، و إلي‌ نوحٍ في‌ حِكْمَتِهِ، وَ إلي‌ إبراهيم‌ في‌ حِلْمِهِ فلينظر إلي‌ علي‌ بن‌ أبيطالب‌.

ابن‌ عبّاس‌ گويد: «هنگامي‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ در ميان‌ جمعي‌ از اصحاب‌ خود نشسته‌ بودند كه‌ أميرالمؤمنين‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ عليه‌السّلام‌ وارد شد. چون‌ نظر رسول‌ خدا به‌ او افتاد فرمود: هر كس‌ از شما بخواهد نظر كند به‌ آدم‌ ابوالبشر در علمش‌ و به‌ نوح‌ در حكمت‌ و اطّلاعش‌ به‌ حقائق‌ اشياء، و به‌ ابراهيم‌ در بردباري‌ و حلمش‌ بايد نظر كند به‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌».

و سپس‌ گويد: علّت‌ آنكه‌ رسول‌ خدا علي‌ را تشبيه‌ به‌ آدم‌ نمود درع‌ ملش‌ براي‌ آن‌ است‌ كه‌ خداوند خواصّ و صفات‌ هر چيز را به‌ آدم‌ آموخت‌ كما قال‌ عَزَّوجَلَّ: وَ عَلَّمَ آدَمَ الاسْمَاءَ كُلَّهَا.[31] پس‌ هيچ‌ چيز و هيچ‌ حادثه‌ و هيچ‌ واقعه‌اي‌ نيست‌ مگر آنكه‌ علم‌ آن‌ نزد علي‌ است‌ و او مي‌تواند درك‌ معاني‌ و حقايق‌ آنها نموده‌ و استنباط‌ فهم‌ آنها را بنمايد.

و علّت‌ تشبيه‌ به‌ نوح‌ در حكمت‌ نوح‌ يا در حُكم‌ نوح‌ چنانچه‌ در روايتي‌ ديگر آمده‌ و شايد صحيحتر باشد آن‌ است‌ كه‌ عليّ عليه‌السّلام‌ بر كفّار و منكران‌ بسيار شديد بود و به‌ مؤمنان‌ بسيار مهربان‌ و رئوف‌ كَما وَصَفَهُ اللهُ تَعالي‌ فِي‌ القُرآنِ بِقَوْلِهِ: وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَي‌ الكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ.[32] و خداوند از شدّت‌ نوح‌ در قرآن‌ كريم‌ خبر داده‌ است‌ كه‌ مي‌گويد: رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَي‌ الارْضِ مِنَ الْكَـٰفِرِينَ دَيَّارًا.[33]


ص 30

و علّت‌ تشبيه‌ او به‌ ابراهيم‌ در حلم‌ ابراهيم‌ خليل‌ الرّحمن‌ آن‌ است‌ كه‌ خداوند ابراهيم‌ را در قرآن‌ به‌ اين‌ صفت‌ مي‌ستايد بَقَوْلِهِ: إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَليمٌ أَوّاهٌ مُّنيبٌ.[34] بنابراين‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ متخلّق‌ به‌ صفات‌ انبياء و متّصف‌ به‌ اخلاق‌ اصفياء بوده‌ است‌.[35]

و قندوزي‌ حنفي‌ گفته‌ است‌ كه‌: در كتاب‌ «مناقب‌» از حسن‌ بن‌ عليّ بن‌ محمّد بنجعفر الصادق‌ بن‌ محمّد الباقر از پدرانش‌ از أميرالمؤمنين‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ عليهم‌ السّلام‌ روايت‌ است‌ كه‌: قالَ: إنَّ رَسُولَ اللهِ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ نَظَرَ اِلَيَّ وَ اَنَا مُقْبِلٌ وَ اَصْحابُهُ حَوْلَهُ وَ قَالَ لِي‌: اَما اِنَّ فِيكَ شِبْهاً مِن‌ عيسَي‌ بنِ مَرْيَمَ، وَ لَوْ لا مَخافَةَ اَن‌ يَقُولَ فيكَ طَوائِفُ مِن‌ اُمَّتي‌ ما قالَتِ النَّصاري‌ في‌ عيسَي‌ بنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ فيكَ مَقالاً لا تَمُرُّ بِمَلاءٍ مِنَ النّاسِ إلاّ أَخَذُوا التُّرابُ مِن‌ تَحْتِ قَدَمَيْكَ يَبْغُونَ فيهِ البَرَكَةَ وَ يَسْتَشْفُونَ بِهِ. فقالَ المُنافِقُونَ: لَمْ يَرْضَ مُحَمَّدٌ اِلاّ اَن‌ يَجْعَلَ ابنَ عَمِّهِ مَثَلاً لِعيسَي‌ بنِ مَرْيَمَ، فَاَنزَلَ اللهُ تَعاليَ: «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ * وَ قَالُوا ءَالِهَتُنَا خَيرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إلَّا جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ * إِن‌ هُوَ (أي‌ عَلِيٌ) إلاّ عَبْدٌ اَنعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْنَاهُ مَثَلاً لِبَنِي‌ إسرائيلَ»[36]

اميرالمؤمنين‌ عليه‌السّلام‌ فرمودند كه‌: وقتي‌ من‌ به‌ طرف‌ حضرت‌ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ مي‌رفتم‌ و آن‌ حضرت‌ در ميان‌ اصحاب‌ خود بودند، همين‌ كه‌ نظر آن‌ حضرت‌ بر من‌ افتاد گفتند: آگاه‌ باش‌ اي‌ علي‌ كه‌ در تو شباهتي‌ به‌ عيسي‌ بن‌ مريم‌ است‌، و اگر من‌ مي‌ترسيدم‌ از آنكه‌ طايفه‌اي‌ از امّت‌ من‌ دربارۀ تو بگويند آنچه‌ را كه‌ نصاري‌ دربارۀ عيسي‌ بن‌ مريم‌ گفته‌اند هر آينه‌ دربارۀ تو كلامي‌ مي‌گفتم‌ كه‌ پس‌ از آن‌ كلام‌ ديگر بر جماعتي‌ از مردم‌ عبور نمي‌نمودي‌ مگر آنكه‌ خاك‌ زير قدمهايت‌ را برداشته‌ و براي‌ شفا و بركت‌ مي‌بردند. منافقون‌ گفتند: محمّد راضي‌ نشد و اكتفا نكرد تا آنكه‌ پسر عموي‌ خود را مثال‌ عيسي‌ بن‌ مريم‌ قرار داد. در اين‌ حال‌ خدا اين‌ آيه‌


ص 31

را نازل‌ نمود: «چون‌ ما عيسي‌ بن‌ مريم‌ را به‌ عنوان‌ مثال‌ شاهد آورديم‌ قوم‌ تو اي‌ پيغمبر از آن‌ به‌ فغان‌ آمدند و گفتند: آيا معبودها و آلهۀ ما بهتر است‌ يا او. اي‌ پيغمبر اين‌ كلام‌ را نگفتند مگر از روي‌ جدل‌ و خصومت‌ كه‌ حقّاً آنها دشمنانند. او (يعني‌ علي‌) نيست‌ مگر بنده‌اي‌ كه‌ ما به‌ او نعمت‌ داديم‌ و او را مثال‌ و نمونۀ كامل‌ (مانند عيسي‌ بن‌ مريم‌) براي‌ بني‌ اسرائيل‌ آورديم‌».

و سپس‌ قندوزي‌ گويد: و نظير اين‌ روايت‌ را سلمان‌ و به‌ طريق‌ ديگر أبوبصير از حضرت‌ صادق‌ عليه‌السّلام‌ روايت‌ كرده‌ است‌ و مطابق‌ مُفاد همين‌ روايت‌ است‌ قول‌ جعفر الصادق‌ عليه‌السّلام‌ در دعاي‌ خود كه‌ عرض‌ مي‌كند: اللَهُمَّ قَدْ أجَبْنا داعِيَكَ المُنْذِرَ النَّذيرَ مُحَمَّداً صَلَّيْتَ عَلَيْهِ عَبْدِكَ وَ رَسُولُكَ الَّذي‌ دَعَا النّاسَ إلي‌ وِلَاتِهِ عَلَيٍّ يَوْمَ الغَديرِ الَّذي‌ اَنعَمْتَ عَلَيْهِ وَجَعَلْتَهُ مَثَلاً لِبَنِي‌ اسرائِيلَ.[37]

«بار پروردگارا ما اجابت‌ كرديم‌ دعوت‌ پيغمبرت‌ را كه‌ به‌ سوي‌ تو دعوت‌ مي‌كرد، آن‌ پيامبر بيم‌ دهنده‌ و ترساننده‌ محمّد كه‌ تو درودها و تحيّت‌هاي‌ خود را بر او فرستادي‌، آن‌ بنده‌ات‌ و رسولت‌ كه‌ مردم‌ را به‌ ولايت‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ در روز غدير دعوت‌ كرد. علي‌ آن‌ كسي‌ كه‌ او را مورد انعام‌ خود قرار دادي‌ و او را مثال‌ بارز و نمونۀ ظاهر امامت‌ و ولايت‌ در بني‌ اسرائيل‌ قرار دادي‌».

و همچنين‌ گويد: احمد حنل‌ و بزّار و أبويعلي‌ و حاكم‌ از عليّ بن‌ أبيطالب‌ روايت‌ كرده‌اند كه‌ قالَ: دَعاني‌ رَسُولُ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وَآلهِ وَسلَّم‌ فقالَ: اِنَّ فِيكَ مَثلاً في‌ عيسي‌ اَبْغَضَتْهُ اليَهودُ حَتَّي‌ بَهَتُوا اُمَّهُ، وَ اَحَبَّتْهُ النَّصاري‌ حَتَّي‌ نَزَّلُوهُ بِالْمَنزِلَةِ الَّتي‌ لَيْسَ فيها. ثُمَّ قالَ عَلِيُّ: وَ إنَّهُ لَيَهْلِكُ فِيَّ اثنانِ: مُحِبُّ مُفْرِطُ يُقرَضُني‌ بِما لَيْسَ فيَّ، وَ مُبْغِضٌ يَحْمِلُهُ شَنآني‌ علي‌ أن‌ يَبْهَتَني‌.[38].

أميرالمؤمنين‌ عليه‌السّلام‌ گفتند: رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ مرا فراد خوانده‌ فرمود: اي‌ علي‌ در تو مثال‌ و شباهتي‌ به‌ عيسي‌ بن‌ مريم‌ است‌ كه‌ يهود او را دشمن‌ داشتند تا به‌ حدّي‌ كه‌ به‌ مادر او تهمت‌ زده‌ و نسبت‌ ناسزا دادند، و نصاري‌ او را به‌ حدّي‌ دوست‌ داشتند كه‌ منزله‌ و مقامي‌ براي‌ او معيّن‌ كردند كه‌ شأن‌ و جاي‌ او نبود.


ص 32

و سپس‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ فرمود كه‌: دربارۀ من‌ نيز دو دسته‌ به‌ هلاكت‌ مي‌افتند؛ اوّل‌ دوستي‌ كه‌ در دوستي‌ آنقدر زياده‌ روي‌ كند تا مرا در تحسين‌ و تعريف‌ به‌ حدّي‌ رساند كه‌ حدّ من‌ نيست‌. دوّم‌ دشمن‌ و مُبغضي‌ كه‌ بغض‌ و عداوت‌ او را وادار كند كه‌ به‌ من‌ تهمت‌ زند و نسبت‌ ناروا دهد».

و نيز نظير اين‌ روايت‌ را احمد در «مسند» خود مرفوعاً از أميرالمؤمنين‌ عليه‌السّلام‌ ذكر كرده‌ است‌.[39]

و اخباري‌ كه‌ دلالت‌ دارد كه‌ أميرالمؤمنين‌ در حرم‌ خدا وارد شد و روحش‌ محو انوار الهي‌ گرديد و در ذات‌ پروردگار فاني‌ شد بسيار است‌، و البتّه‌ كسي‌ كه‌ داراي‌ چنين‌ صفتي‌ باشد انوار تجليّات‌ ذات‌ در وجودش‌ متجلّي‌ مي‌گردد، يدالله‌ و قدرة‌ الله‌ و عين‌ الله‌ و سمعُ الله‌ مي‌گردد و معجزات‌ از او به‌ ظهور مي‌رسد، و هر چه‌ اندكاكش‌ در ذات‌ مقدّس‌ بيشتر باشد بروز و ظهور صفات‌ خدا كه‌ لازمۀ ذات‌ است‌ بيشتر در آئينۀ وجود او تلالؤ مي‌كند.

بازگشت به فهرست

مزايا و كمالات اميرالمؤمنين عليه‌السّلام

ابونعيم‌ اصفهاني‌ با سلسله‌ سند خود از يحيي‌ بن‌ سعيد انصاري‌ از سعيد بن‌ مسيّب‌ از أبوسعيد خُدري‌ روايت‌ كند كه‌: قالَ: قالَ رَسُولُ اللهِ صَلّي‌ الله‌ عليه‌ وآلهِ وَ سلَّم‌ لِعَليٍّ ـ وَ ضَرَبَ بَيْنَ كِتْفَيْهِ ـ يا عَلِيٌ لَكَ سَبْعُ خِصالٍ لايُحاجُّكَ فِيهنَّ أحَدٌ يَومَ القِيامَةِ؛ أنتَ اوَّلُ المؤمِنِينَ باللهِ ايماناً، وَ اَوقاهُمْ بِعَهْدِ اللهِ، وَ أقوَمَهُمْ بِاَمرِاللهِ، وَ اَرافُهُمْ بِالرَّعِيَّةِ وَ اَقْسَمُهُمْ بِالسَّوِيَّةِ، وَ اَعْلَمُهُمْ بِالقَضِيَّةِ، وَ اعْظَمُهُمْ مَزِيَّةً يَوْمَ القِيَامَةِ.[40]

أبوسعيد گويد: «حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ با دست‌ خود بين‌ دو كتف‌ علي‌ زدند كه‌ فرمودند: اي‌ علي‌ در تو هفت‌ صفت‌ هست‌ كه‌ احدي‌ در روز قيامت‌ نمي‌تواند با تو در آنها برابر شود و همطراز گردد: تو اوّل‌ كسي‌ هستي‌ كه‌ به‌ خداي‌ تعالي‌ مؤمن‌ شدي‌، و وفا كننده‌ترين‌ مردم‌ به‌ عهد خدا هستي‌، و راستين‌ترين‌ و محكم‌ترين‌ آنها به‌ امر خدا، و رئوف‌ترين‌ و مهربان‌ترين‌ آنها به‌ رعيّت‌، و به‌ تساوي‌ قسمت‌كننده‌ترين‌ آنها، و داناترين‌ آنها به‌ وقايع‌ و امور، و مرافعات‌ و حلّ خصومات‌، و بزرگترين‌ منزله‌ و رفيع‌ترين‌ درجۀ آنها در روز قيامت‌».

و معلوم‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا به‌ طور اطلاق‌ مي‌فرمايد اي‌ علي‌، اين‌ صفاتي‌ كه‌


ص 33

در توست‌ هيچ‌ كس‌ را در روز بازپسين‌ قدرت‌ برابري‌ با تو نيست‌، يعني‌ تمام‌ انبياء و مرسلين‌ نيز ياراي‌ برابري‌ با تو را ندارند. و در اين‌ هفت‌ صفت‌ آن‌ درجه‌ و مقامي‌ كه‌ تو طيّ كرده‌اي‌ آنها طيّ ننموده‌اند.

و نيز أبونعيم‌ روايت‌ كند با سند خود از انس‌ بن‌ مالك‌ قال‌: بَعَثَني‌ النَّبيُّ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ اِلي‌ اَبي‌ بَرْزَةَ الاسْلَمِيِّ فَقالَ لَهُ ـ وَ اَنَا اَسْمَعُ ـ: يَا اَبا بَرْزَةَ اِنَّ رَبَّ العَالَمِينَ عَهِدَ اِلَيَّ عَهْداً في‌ عَلِيِّ بْنِ أبِيطالبٍ فقالَ: إنَّهُ رايَةُ الهُدي‌، وَ مَنارُ الايمَانِ، وَ اِمامُ اَوليائي‌، وَ نُورُ جَمِيعِ مَن‌ اَطاعَني‌. يَا اَبا بَرْزَةً عَلِيُّ بنُ اَبيطالبٍ اميني‌ غَداً في‌ القيامَةِ وَ صاحِبُ رَايَتي‌ في‌ القِيامَةِ علي‌ مَفاتيحِ خَزائِنِ رَحْمَةِ رَبّي‌.[41] انس‌ بن‌ مالك‌ گويد: «رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ مرا فرستادند نزد ابو برزة‌ اسلمي‌، چون‌ خدمت‌ پيغمبر رسيد حضرت‌ ـ در حالي‌ كه‌ من‌ مي‌شنيدم‌ ـ به‌ او گفتند: اي‌ ابا بَرزه‌ خداي‌ من‌ با من‌ پيماني‌ بسته‌ است‌ دربارۀ عليّ بن‌ أبيطالب‌ و در آن‌ عهد چنين‌ گفته‌ است‌: عليّ بن‌ أبيطالب‌ پرچم‌ و علم‌ هدايت‌ است‌، و محل‌ روشنائي‌ و نور ايمان‌ است‌، و پيشواي‌ اولياء من‌ است‌، و نور تمام‌ افرادي‌ است‌ كه‌ مرا اطاعت‌ مي‌كنند. اي‌ ابا بَرْزه‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ در فرداي‌ قيامت‌ امين‌ من‌ است‌ و صاحب‌ عَلَم‌ و لواي‌ من‌ است‌ در قيامت‌ بر كليدهاي‌ خزينه‌هاي‌ رحمت‌ پروردگار من‌».

و معلوم‌ است‌ كه‌ چون‌ رسول‌ خدا از همۀ پيغمبران‌ افضل‌ و اشرف‌اند و هيچ‌ كس‌ از پيغمبران‌ كليددار خزينه‌هاي‌ رحمت‌ خدا نيست‌ جز امين‌ رسول‌ خدا عليّ بن‌ أبيطالب‌، پس‌ از حصر اين‌ مقام‌ نسبت‌ به‌ او استفاده‌ مي‌شود كه‌ حائز مقامي‌ است‌ كه‌ هيچ‌ يك‌ از انبيا ندارند.

و حموئي‌ در «فرائد السمطين‌» و أبونعيم‌ با اسناد خود روايتي‌ را به‌ اسحاق‌ بن‌ كعب‌ بن‌ عُجرة‌ منتهي‌ كرده‌ كه‌ او از پدرش‌ كعب‌ روايت‌ مي‌كند كه‌ قال‌: قالَ رَسُولُ اللهِ صلَّي‌ الله‌ عليه‌ وَآلهِ وَسلَّم‌: لَا تَسُبُّوا عَلِيًّا فَإنَّهُ مَمْسُوسٌ في‌ ذاتِ الله‌ تعالَي‌.[42]

حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ فرمودند: «علي‌ را سَب‌ نكنيد، و او را دشنام‌ ندهيد، علي‌ وجودش‌ به‌ ذات‌ مقدّس‌ پروردگار تعالي‌ خورده‌ و فاني‌ در ذات‌ خدا شده‌، علي‌ ديوانۀ خدا گشته‌ است‌.»


ص 34

و نيز أبونعيم‌ با سند خود از سليمان‌ كه‌ او فرزند محمّد بن‌ كعب‌ بن‌ عُجره‌ است‌ از عمّۀ خود زينب‌ دختر كعب‌ بن‌ عجره‌ كه‌ زوجۀ ابوسعيد خُدري‌ بوده‌ است‌ از ابوسعيد خدري‌ روايت‌ كند: قالَ: شَكَي‌ النّاسُ علِيًّا، فَقامَ رَسُولُ اللهِ صلَّي‌ الله‌ عليهِ وَآلِهِ وَسلَم‌ خَطِيباً فَقالَ: يَا أيُّهَا النَّاسُ لَا تَشكُوا عَلِيًّا فَوَ اللهِ إنَّهُ لَاخْشَنُ فِي‌ ذات‌ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ.[43]

أبو سعيد گويد: «مردم‌ نزد پيغمبر اكرم‌ از علي‌ شكايت‌ كردند، حضرت‌ رسول‌ ايستادند و خطبه‌ خواندند و فرمودند: اي‌ مردم‌ از علي‌ شكايت‌ نكنيد، سوگند به‌ خدا كه‌ او در ذات‌ پروردگار عزّ وجلّ بسيار قوي‌ و محكم‌ است‌. و در ذات‌ خدا مسامحه‌ و مساهله‌ ندارد».

و قندوزي‌ شافعي‌ نيز نظير اين‌ حديث‌ را از رسول‌ خدا آورده‌ است‌ و سپس‌ گويد: اين‌ حديث‌ را احمد بن‌ حنبل‌ تخريج‌ كرده‌ است‌.... ـ[44]

و نيز از كعب‌ بن‌ عجره‌ مرفوعاً روايت‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا فرمودند: اِنَّ عليَّا مَخْشونٌ في‌ ذاتِ الله‌ عَزَّ وَجَلَّ: «حقّا كه‌ علي‌ در صلابت‌ و استحكام‌ و خشونت‌ در ذات‌ خدا شديد است‌». و سپس‌ گويد: اين‌ حديث‌ را ابو عمر تخريج‌ كرده‌ است‌.[45]

و بر همين‌ اساس‌ بود كه‌ معجزات‌ انبياء و مرسلين‌ از أميرالمؤمنين‌ سر مي‌زد.

امام‌ فخر رازي‌ در تفسير آيۀ شريفۀ: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَـٰبَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كَانُوا مِن‌ ءَايَاتِنَا عَجَبًا».[46] گويد: وَ لِهَذا قَالَ عَلِيُّ بْنُ أبيطالبٍ ـ كَرَّمَ اللهُ وَجْهَهُ ـ وَاللهِ مَا قَلَعْتُ بابَ خَيْبَرٍ بِقُوَّةٍ جَسَدانِيَّةٍ وَلَكِن‌ بِقُوَّةٍ رَبَّانِيَّةِ. وَ ذَلِكَ لانَّ عَلِيًّا ـ كَرَّمَ اللهُ وَجْهَهُ ـ في‌ ذَلِكَ الوَقْتِ انْقَطَعَ نَظَرُهُ عَنْ عَالِمَ الاجْسادِ وَ اَشْرَقَتِ المَلَائِكَةُ بِاَنوارِ عالَمِ الكِبْرِياء فَتَقْوي‌ رُوحُهُ وَ تَشَبَّهَ بِجَواهِرِ الارواحِ المَلَكِيَّةِ وَ تَلَالَاتْ فِيهِ اضواءُ عالَمِ القُدوسِ وَ العَظِمَةِ فَلَا جَرَمَ حَصَلَ لَهُ مِنَ القُدرَةِ مَا قَدَرَ بِهَا عَلَي‌ مَا لَمْ يَقْدِرْ عَلَيْهِ غَيْرُهُ.[47]

مي‌گويد: «بر همين‌ اصل‌ بود كه‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ فرمود: «سوگند به‌ خدا كه‌ من‌ دَر خيبر را به‌ قوّۀ جسماني‌ نكندم‌ بلكه‌ به‌ قوّۀ از جاي‌ برآوردم‌». و علّت‌ اين‌ امر آن‌ است‌ كه‌ علي‌ عليه‌السّلام‌ در آن‌ وقت‌ نظرش‌ از عالم‌ اجسام‌ و طبع‌ و طبيعت‌


ص 35

منقطع‌ و جدا بود و فرشتگان‌ عالم‌ كبريا و عظمت‌ خدا از نور جلال‌ و عظمت‌ در دل‌ او افاضه‌ كرده‌ بودند، بنابراين‌ روحش‌ به‌ قواي‌ ملكوتي‌ قوّت‌ گرفت‌ و شباهت‌ به‌ آن‌ حقايق‌ و جواهر ارواح‌ عالم‌ ملكوت‌ پيدا كرد و نورهاي‌ شديد عالم‌ قدس‌ و عظمت‌ در وجود او درخشان‌ و متلالا شد، بنابراين‌ چنان‌ قدرت‌ و قوّتي‌ در او طلوع‌ كرد كه‌ درِ خيبر (را كه‌ چهل‌ و چهار نفر نتوانستند از زمين‌ بردارند او به‌ يك‌ ضربه‌ كند و پرتاب‌ كرد و پل‌ براي‌ عبور لشگر به‌ داخل‌ قعلۀ خيبر قرار داد، و آن‌) را چنان‌ از جا بركند كه‌ ديگران‌ أبداً چنين‌ قدرتي‌ در آنها ديده‌ نشد». تا اينجا كلام‌ رازي‌ را نقل‌ كرديم‌.

بازگشت به فهرست

آمدن اميرالمؤمنين عليه‌السّلام از مدينه به مدائن براي دفن سلمان (ره)

ابن‌ شهرآشوب‌ روايت‌ كند از حبيب‌ بن‌ حسن‌ عَتَّكي‌ از جابربن‌ عبدالله‌ انصاري‌ كه‌ گفت‌: «حضرت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌السّلام‌ نماز صبح‌ را به‌ جماعت‌ در مدينه‌ با ما خواندند و پس‌ از آن‌ رو به‌ ما نموده‌ گفتند: اي‌ مردم‌ خدا اجر شما را در مرگ‌ برادرتان‌ سلمان‌، بزرگ‌ قرار دهد. و در آن‌ وقت‌ عمامۀ رسول‌ خدا را به‌ سر بستند، و دِراعه‌ رسول‌ خدا را پوشيدند و قَضيب‌ رسول‌ خدا را به‌ دست‌ گرفته‌ و شمشير او را حمايل‌ نموده‌ و بر ناقۀ غضباء كه‌ از رسول‌ خدا به‌ ارث‌ رسيده‌ بود سوار شدند و به‌ قنبر گفتند: از يك‌ تا دَه‌ بشمار، قنبر گويد: همين‌ كه‌ شرمدم‌ ما در مدائن‌ در پشت‌ در خانۀ سلمان‌ بوديم‌. زادان‌ گويد كه‌ چون‌: مرگ‌ سلمان‌ نزديك‌ شد من‌ به‌ او گفتم‌: كه‌ ترا غسل‌ مي‌دهد؟ گفت‌: همان‌ كسي‌ كه‌ رسول‌ خدا را غسل‌ داده‌ است‌. گفتم‌: اي‌ سلمان‌ تو در مدائن‌ هستي‌ و او در مدينه‌ است‌. گفت‌: اي‌ زادان‌ چون‌ جانم‌ از بدنم‌ پرواز كرد جانه‌ و لحيۀ مرا ببند در آن‌ حال‌ صداي‌ چيزي‌ كه‌ به‌ زمين‌ افتد خواهي‌ شنيد. زادان‌ گويد: سلمان‌ روحش‌ از قالب‌ تن‌ پرواز كرد، من‌ چانۀ او را بستم‌، در آن‌ حال‌ صداي‌ چيزي‌ كه‌ به‌ زمين‌ سقوط‌ نمايد در پشت‌ در شنيدم‌. در را باز كردم‌ ديدم‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌السّلام‌ است‌. حضرت‌ فرمود: اي‌ زادان‌ بندۀ صالح‌ و عبد پرهيزگار خدا سلمان‌ جان‌ داد؟ عرض‌ كردم‌: بلي‌ اي‌ آقاي‌ من‌. حضرت‌ وارد شد و رداء را از روي‌ سلمان‌ كنار زد، سلمان‌ بر روي‌ أميرالمؤمنين‌ تبّسمي‌ كرد. حضرت‌ فرمود: آفرين‌ بر تو اي‌ سلمان‌، چون‌ به‌ محضر مقدّس‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ رسيدي‌ بگو بعد از تو امّت‌ تو با علي‌ چه‌ها كردند. حضرت‌ مشغول‌ غسل‌ و كفن‌ او شدند و چون‌ بر سلمان‌ نماز گذاردند از آن‌ حضرت‌ صداي‌ تكبير شديدي‌ شنيديم‌ و دو نفر ديگر را ديديم‌ كه‌ با آن‌ حضرت‌ نماز


ص 36

مي‌گذارند، چون‌ سئوال‌ كرديم‌ فرمودند: يكي‌ از آنها برادرم‌ جعفر و ديگري‌ خضر عليه‌السّلام‌ است‌. و با هر يك‌ از آن‌ دو هفتاد صفّ از ملائكه‌ و در هر صفّي‌ هزار هزار ملك‌ بودند.» (حضرت‌ سلمان‌ را در قبر گذاشتند و خاك‌ بر او انباشتند و سپس‌ به‌ مدينه‌ مراجعت‌ كردند و هنوز سپيدي‌ صبح‌ ظاهر نشده‌ بود). و أبوالفضل‌ تميمي‌ در اين‌ قضيّه‌ گويد:

سَمِعْتَ مِنّي‌ يَسراً في‌ عَجائِبِهِ         وَ كُلذ اَمرِ عَلِيٍّ لَمْ يَزَلْ عَجبَاً

«تو از من‌ مقدار كمي‌ از عجائب‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ شنيدي‌، و تمام‌ اُمور علي‌ هميشه‌ عجيب‌ بوده‌ است‌.»

اَدَرَيْتَ في‌ لَيْلَةٍ سارَ الوَصِيُّ اِلَي‌         اَرْضِ الْمَدائِنِ لَمّا اَنْ لَها طُلِبا

«دانستي‌ كه‌ در يك‌ شب‌ وصيّ رسول‌ خدا چون‌ دعوت‌ شده‌ بود از مدينه‌ به‌ سرزمين‌ مدائن‌ آمد».

فَاَلْحَدَ الطُّهْرَ سَلْماناً وَ عادَ اِلَي‌         عِراصِ [48] يَثْرِبَ وَ الاِصباحُ مَا قَرُبا

«پس‌ بدن‌ طاهر سلمان‌ را در ميان‌ قبر جاي‌ داد و سپس‌ قبل‌ از آنكه‌ صبح‌ طلوع‌ كند به‌ سرزمين‌ مدينه‌ برگشت‌».

كَاَصِفَ قَبْلَ رَدَّ الطَّرفِ مِن‌ سَبَا         بِعَرْشِ بِلْقَيْسِ وَافَي‌ يَخْرُقُ الحُجُبا

«مانند آصف‌ بن‌ برخيا وصّي‌ سليمان‌ بن‌ داود كه‌ قبل‌ از يك‌ چشم‌ بر هم‌ زدن‌ و يك‌ مژگان‌ بر هم‌ نهادن‌ از شهر سبا تخت‌ بلقيس‌ را براي‌ سليمان‌ آورد و موانع‌ و حجابها را پاره‌ كرد».

فِي‌ آصِفَ لَمْ تَقُلْ ءانَتَ بَلي        ‌ اَنَا بِحَيْدَرِ غالٍ اُورِدُ الكَذِبا؟

«دربارۀ آصف‌ بن‌ برخيا مگر تو تصديق‌ نكردي‌ ليكن‌ مي‌گوئي‌ كه‌ من‌ دربارۀ أميرالمؤمنين‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ حيدر غلوّ كرده‌ام‌ و مطالب‌ دروغ‌ را آورده‌ام‌»؟

اِن‌ كانَ اَحْمدُ المُرْسَلِينَ فَذَا         خَيرُ الوَصِّيّنَ اَوْ كُلُّ الحَدِيثِ هَبا

«اگر آصف‌ بن‌ برخيا كه‌ وصيّ سليمان‌ است‌ بتواند عرش‌ بلقيس‌ را در كمتر از يك‌ چشم‌ بهم‌ زدن‌ از شهر سبا حاضر كند پس‌ احمد خاتم‌ الانبياء و المرسلين‌ است‌ و


ص 37

وصيّ او كه‌ خير الوصيّين‌ است‌ چگونه‌ نمي‌تواند در يك‌ شب‌ از مدينه‌ به‌ مدائن‌ آيد و برگردد؟ يا آنكه‌ به‌ كلّي‌ انكار كن‌ و بگو تمام‌ اين‌ مطالب‌ قرآن‌ و آوردن‌ تخت‌ بلقيس‌ از سبا نيز سخن‌ به‌ مجازفه‌ و پراكنده‌ گوئي‌ بوده‌ است‌».

وَقُلْتَ ما قُلْتَ مِن‌ قَوْلِ الغُلاةِ فَما         ذَنْبُ الغُلاةِ إذا قَالُوا الَّذي‌ وَجَبا[49]

«و مي‌گوئي‌ كه‌ اين‌ معجزات‌ را اهل‌ غلوّ به‌ علي‌ نسبت‌ مي‌دهند، گناه‌ اهل‌ غلوّ چيست‌ اگر احياناً حكايت‌ از امر واقع‌ شده‌ و حقيقتي‌ بنمايند».

ابن‌ وهبان‌ و فتّاك‌ گفتند از قول‌ جماعتي‌ كه‌: «ما با حضرت‌ اميرالمؤمنين‌ عليه‌السّلام‌ مي‌رفتيم‌ رسيديم‌ به‌ نيزار و ناگهان‌ ديديم‌ كه‌ در وسط‌ راه‌، شيري‌ خوابيده‌ بود و بچّه‌هايش‌ به‌ پشت‌ او سوار شده‌اند. جُوَيريَة‌ بن‌ مسهّر گويد: من‌ دهانۀ مركب‌ خود را برگرداندم‌، حضرت‌ فرمود: اي‌ جويريه‌ به‌ كجا برويم‌؟ اين‌ حيوان‌ سگي‌ است‌ از سگهاي‌ خدا و مطيع‌ فرمان‌ او، و اين‌ آيه‌ را قرائت‌ كردند: وَ مَا مِن‌ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ ءَاخِذٌ بِنَاصِيَتِها إِنَّ رَبِّي‌ عَلَي‌ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ. «هيچ‌ جنبده‌اي‌ نيست‌ مگر آنكه‌ اراده‌ و اختيار او به‌ دست‌ خداست‌ و پروردگار من‌ بر راه‌ مستقيم‌ است‌. در اين‌ حال‌ شير با حالت‌ تضرّع‌ و تَبَصْبُص‌ به‌ طرف‌ حضرت‌ آمد و دُم‌ خود را از روي‌ نياز و رحمت‌ تكان‌ مي‌داد و مي‌گفت‌: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَميرَ المؤمنين‌ وَ رَحْمَةُ الله‌ وَ بَرَكاتُهُ يَا ابْنَ عَمِّ رَسُولِ الله‌. حضرت‌ به‌ او فرمود: وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا أباَ الحارِثُ تسبيح‌ تو چيست‌؟ عرض‌ كرد: سُبحانَ مَنْ اَلْبَسَنِي‌ المَهابَةَ وَ قَذَفَ في‌ قُلُوبِ عِبادِهِ مِنّي‌ المَخافَةَ «پاك‌ و منزّه‌ است‌ آن‌ خدائي‌ كه‌ لباس‌ هيبت‌ را در تن‌ من‌ كرد و در دل‌ بندگانش‌ از من‌ ترس‌ و وحشت‌ انداخت‌».[50]

بازگشت به فهرست

دنباله متن

صفحه اول پایگاه فهرست کتابها فهرست موضوعی جستجو

پاورقي


[14] بحار الانوار ج 6 ص 226.

[15] همان مصدر

[16] بحار الانوار ج 6 ص 226.

[17] بحار الانوار ج 6 ص 226.

[18] همان مصدر.

[19] بحار الانوار ج6 ص 227.

[20] بحار الانوار ج 6 ص 229.

[21] بحار الانوار ج 6 ص 229.

[22] فقال تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا ونساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل.سوره آل عمران: 3- آيه61

[23] مطالب السئول ص 22.

[24] الفصول المهمه ص121.

[25] تفسير فخر رازي آيه مباهله ج 7 ص86.

[26] ينابيع الموده ص 214.

[27] «ينابيع‌ المودّة‌» ص‌ 214.

[28] «ذخائر العقبي‌» ص‌ 93.

[29] «ذخائر العقبي‌» ص‌ 94.

[30] «مناقب‌» ابن‌ المغازلي‌ ص‌ 212.

[31] سورۀ بقره‌:2-آيه 31.

[32] سورۀ فتح‌: 48، آيۀ 29.

[33] سورۀ نوح‌، 71: آيۀ 26.

[34] سورۀ هود: 11 ـ آيۀ 75.

[35] «كفاية‌ الطالب‌» ص‌ 121 و ص‌ 122.

[36] «ينابيع‌ المودّة‌» طبع‌ اسلامبول‌ ص‌ 131 و در «بحار الانوار» ج‌ 9 ص‌ 436 از«فضائل‌» ابن‌ شاذان‌ و كتاب‌ الفضائل‌ با مختصر اختلاف‌ لفظي‌ از ابن‌ عبّاس‌ از رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ در روز خيبر نقل‌ كرده‌ است‌. و آيات‌ در سورۀ زخرف‌: 43 ـ آيۀ 57 تا 59 مي‌باشد.

[37] «ينابيع‌ المودّة‌» ص‌ 131.

[38] «ينابيع‌ المودّة‌» ص‌ 283

[39] «ينابيع‌ المودّة‌» ص‌ 214.

[40] «حلية‌ الاولياء» ج‌ 1 ص‌ 66.

[41] همان مصدر.

[42] «حلية‌ الاولياء» ج‌ 1، ص‌ 68.

[43] «حلية‌ الاولياء» ج‌ 1 ص‌ 68.

[44] «ينابيع‌ المودة‌» ص‌ 216.

[45] همان مصدر.

[46] سورۀ كهف‌، 18: آيۀ 9.

[47] تفسير كبير رازي ج 21 ص 91.

[48] عرصه: صحن حياط منزل را گويند، و هر زميني را كه در آن ساختمان نباشد عرصه گويند و جمع آن عِراص اَعراص عَرَصات آيد.

[49] «مناقب‌» ابن‌ شهرآشوب‌ ج‌ 1، ص‌ 448 و ص‌ 449.

[50] «مناقب‌» ابن‌ شهرآشوب‌ ج‌ 1، ص‌ 450.

بازگشت به فهرست

دنباله متن

صفحه اول پایگاه فهرست کتابها فهرست موضوعی جستجو

 

.

كليه حقوق، محفوظ و متعلق به موسسه ترجمه و نشر دوره علوم و معارف اسلام است.