بسم الله الرحمن الرحيم

کتاب امام شناسي / جلد هشتم / قسمت سوم: زمان ورود آیه اکمال دین، وقوع آیه اکملت لکم دینکم در بین آیات محرمات طعام، قول شیخی...

پایگاه علوم و معارف اسلام، حاوي مجموعه تاليفات حضرت علامه آية الله حاج سيد محمد حسين حسيني طهراني قدس‌سره

 

 

صفحه اول پایگاه فهرست کتابها فهرست موضوعی جستجو

صفحه قبل

ممكن است نزول آيه ولايت در روز عرفه و تبليغش در روز غدير است

وليكن‌ در اينجا نكته‌اي‌ است‌ كه‌ تنبيه‌ بر آن‌ لازم‌ است‌ و آن‌ اينست‌ كه‌: تدبّر و دقّت‌ در دو آیه شريفه‌، يعني‌ آیه: يَـٰأيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ‌ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن‌ رَبِّكَ فَإِن‌ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رَسالَتَهُ و آیه اليَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ، وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإسْلَـٰمُ دِينًا، و تدبّر و دقّت‌ در احاديث‌ واره‌ از شيعه‌ و عامّه‌ در تفسير اين‌ دو آيه‌، و هم‌ چنين‌ در روايت‌ متواترة‌ غدير، و نيز دقّت‌ و تدبّر در اوضاع‌ داخلي‌ مجتمع‌ اسلامي‌ در آخر زمان‌ حيات‌ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌، و بحث‌ عميق‌ در خصوصيّات‌ و كيفيّان‌ آن‌، براي‌ شخص‌ باحث‌ و كنجكاو در تاريخ‌ و حديث‌ و تفسير قطع‌ و يقين‌ ايجاد كند كه‌: امر ولايت‌ و وجوب‌ و تشريع‌ آن‌ قبل‌ از روز غدير به‌ فاصلة‌ چند روز نازل‌ شده‌ بود وليكن‌ پيامبر در اظهار آن‌، از مردم‌ در خوف‌ و نگراني‌ بود و مي‌ترسيد كه‌ آنرا تلقّي‌ به‌ قبول‌ نكنند، و نيّت‌هاي‌ خود را دربارة‌ پيامبري‌ آن‌ حضرت‌ بگردانند و سوء قصد بنمايند، و بنابراين‌ امر دعوت‌ اختلال‌ مي‌پذيرفت‌ ؛ فلهذا پيوسته‌ تبليغ‌ آن‌ را براي‌ مردم‌ از اين‌ روز به‌ آن‌ روز مُحَوَّل‌ مي‌نمود تا در روز غدير آیه يَـٰأيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ نازل‌ شد، و مهلت‌ را قطع‌ كرد و انتظار را بريد‌.

و بنابراين‌ جايز است‌ كه‌ خداوند سبحانه‌ و تعالي‌ قسمت‌ عظيمي‌ از سورة‌ مائده‌ را كه‌ در آن‌ آیه اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ بوده‌ باشد، با ضميمة‌ امر ولايت‌ و تشريع‌ آن‌، همه‌ را در روز عرفه‌ نازل‌ فرموده‌ باشد، و پيامبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ تبليغ‌ آنرا براي‌ مردم‌ تا روز غدير به‌ تأخير انداخته‌ باشند، و پيامبر آیه اكمال‌ را در روز عرفه‌ تلاوت‌ كرده‌ باشند.

و امّا اشتمال‌ بعضي‌ از روايات‌ بر آنكه‌ اكمال‌ در روز غدير نازل‌ شد، بعيد نيست‌ كه‌ مراد تلاوت‌ اين‌ آيه‌ مقارن‌ با تبليغ‌ امر ولايت‌ توسّط‌ رسول‌ الله‌ بوده‌ باشد، زيرا آیه اكمال‌ در شأن‌ ولايت‌ است‌.

و بنابراين‌ جمع‌ بين‌ اين‌ دو دسته‌ از روايات‌ ـ روايات‌ وارده‌ در نزول‌ آیه إكمال‌ در روز عرفه‌ و روايات‌ وارده‌ در نزول‌ آن‌ در روز غدير ـ مي‌شود و تنافي‌ از بين‌


ص 54

مي‌رود، چون‌ تنافي‌ در صورتي‌ است‌ كه‌ نزول‌ در روز عرفه‌، و در روز غدير باشد. و امّا در نزول‌ روز عرفه‌، و بيان‌ و ابلاغ‌ آن‌ در روز غدير تنافي‌ نيست‌.

و امّا آنچه‌ در روايات‌ روز عرفه‌ آمده‌ است‌ كه‌ آيه‌ دلالت‌ دارد بر كمال‌ دين‌ به‌ بيان‌ فريضة‌ حجّ و مُشابه‌ حجّ، آن‌ از فهم‌ خود راوي‌ است‌ و مربوط‌ به‌ كتاب‌ و يا بيان‌ معتمدي‌ از جانب‌ رسول‌ الله‌ نيست‌.

باري‌ شاهد بر اين‌ طريق‌ جمعي‌ كه‌ بين‌ اين‌ دو دسته‌ از روايات‌ نموديم‌ روايتي‌ است‌ كه‌ عيّاشي‌ در تفسير خود از جعفر بن‌ محمّد بن‌ خُزاعي‌، از پدرش‌ روايت‌ مي‌كند كه‌ از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ شنيدم‌ كه‌ مي‌گفت‌:

لَمَّا نَزَّلَ رَسُولُ اللهِ صَلَّي‌ الله‌ عَلَيْه‌ وَآلِه‌ وَ سَلَّمَ عَرَفاتٍ يَوْمَ الجُمعَةِ أتَاهُ جَبرَئيلِ فَقَالَ لَهُ: إنَّ اللهَ يُقرِئُكَ السَّلا‌مُ وَ يَقُولُ لَكَ: قُلْ لامَّتِكَ: اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُم‌ دِينَكُم‌ بِوَل‌يَةِ عَلِيِّ بنِ أَبِيطالبِ ؛ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيكُم‌ نِعْمَتِي‌ وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإسَْلا‌مَ دِينًا، وَ لَسْتُ أنزِلُ عَلَيْكُمْ بَعْدَ هَذَا. قَدْ أَنزَلْتَ عَلَيْكُمْ الصَّلا‌ةَ وَ الزَّكَاةَ وَالصَّوْمَ وَالحَجَّ، وَ هِيَ الخَامِسَةُ، وَ لَسْتُ أقبَلُ هَذِهِ الاربَعَةَ إلا‌ بِهَا.[1]

«چون‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ روز جمعه‌ در زمين‌ عرفات‌ وارد شدند، جبرائيل‌ به‌ نزد آن‌ حضرت‌ آمد وگفت‌: خداوند به‌ تو سلام‌ مي‌رساند و به‌ تو مي‌گويد: به‌ امّت‌ خود بگو: امروز من‌ دين‌ شما را براي‌ شما به‌ ولايت‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ كامل‌ كردم‌، و نعمتم‌ را بر شما تمام‌ نمودم‌، و راضي‌ شدم‌ و پسنديدم‌ كه‌ اسلام‌ دين‌ شما باشد، و ديگر پس‌ از اين‌ من‌ حكمي‌ براي‌ شما نمي‌فرستم‌. من‌ براي‌ شما حكم‌ نماز و روزه‌ و زكوة‌ و حجّ را فرستادم‌، و اين‌ پنجمي‌ از آنها بود. و از اين‌ به‌ بعد من‌ از شما هيچيك‌ از اين‌ چهار چيز را قبول‌ نمي‌كنم‌ مگر با اين‌ پنجمي‌ كه‌ ولايت‌ است‌».

بازگشت به فهرست

گفتار يهود كه: اگر آيه اكمال دين بر ما نازل می‌شد آن روز را عيد می‌گرفتيم

از همة‌ اينها گذشته‌ در آنچه‌ از عُمَر نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ اين‌ آيه‌ در روز عرفه‌ نازل‌ شده‌ است‌ اشكال‌ ديگري‌ است‌، زيرا در همة‌ اين‌ روايات‌ چنين‌ وارد است‌ كه‌ بعضي‌ از اهل‌ كتاب‌ ـ و در بعضي‌ وارد است‌ كه‌ كَعْب‌[2] ـ به‌ عمر گفتند: إنَّ في‌


ص 55

القُرآنِ آيَةً لَوْ نَزَلَتْ مِثْلُهَا عَلَيْنَا مَعْشَر اليَهُودِ لاتَّخَذنا اليَوْمَ الَّذي‌ نَزَلَتْ فيهِ عَيداً ـ و هِي‌ قَولُهُ: اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُم‌ دِينَكُم‌ (الآية‌) ـ فقالَ عُمَر: واللهِ إنِّي‌ لاعْلَمُ اليَوْمَ، وَ هُوَ يَوْمُ عَرَفَهُ مِن‌ حِجَّةِ الودَاعِ.[3]

«در قرآن‌ آيه‌اي‌ است‌ كه‌ اگر بر ما جماعت‌ يهود نازل‌ مي‌شد آن‌ روزي‌ كه‌ نازل‌ شده‌ بود، آن‌ را عيد مي‌گرفتيم‌ و آن‌ آيه‌ : اليَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُم‌ دِينَكُم‌ است‌.

عمر گفت‌: سوگند به‌ خدا من‌ مي‌دانم‌ روزي‌ را كه‌ نازل‌ شده‌ است‌، روز عرفه‌ از «حجّة‌ الوداع‌ است‌».

و ابن‌ راهويه‌ و عبد بن‌ حميد، از أبوالعالية‌ با اين‌ لفظ‌ روايت‌ كرده‌اند كه‌: در نزد عمر بودند و سخن‌ از اين‌ آيه‌ به‌ ميان‌ آمد ؛ مردي‌ از اهل‌ كتاب‌ گفت‌ 5 اگر ما مي‌دانستيم‌ در چه‌ روزي‌ اين‌ آيه‌ نازل‌ شده‌ است‌ آنرا عيد مي‌گرفتيم‌. عمر گفت‌ : الحَمد للهِ الَّذي‌ جَعَلَهُ لَنَا عِيداً وَاليَوْمَ الثّانيَ، نَزَلَتْ يومَ عَرَفَةَ، وَ يَوْمُ الثَّانِي‌ النَّحْرُ فَأكْمَلَ لَنَا الامرَ فَعَلِمْنَا أنَّ الامْرَ بَعْدَ ذَلِكَ فِي‌ انتقَاصِ.[4]

«حمد خداوند راست‌ كه‌ آنرا براي‌ ما عيد گردانيد ؛ و روز دوّم‌ را. اين‌ آيه‌ در روز عرفه‌ نازل‌ شد و روز دوّمش‌ روز عيد قربان‌ بود. خداوند امر را براي‌ ما كامل‌ كرد، و ما دانستيم‌ كه‌ از اين‌ به‌ بعد اين‌ امر رو به‌ نقصان‌ است‌».

و ذيل‌ اين‌ روايت‌ را سيوطي‌ در «الدُّرُّ المنثور» به‌ شكل‌ ديگري‌ از ابن‌ أبي‌ شيبة‌ و ابن‌ جرير از عنترة‌ آورده‌ است‌ است‌ كه‌: چون‌ آیه اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُم‌ دِينَكُم نازل‌ شد و آن‌ در روز اكبر حجّ بود (روز عيد قربان‌) عُمَر گريه‌ كرد. رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ فرمود: چرا گريه‌ مي‌كني‌؟!

قَالَ: أبكَانِي‌ أنَّا كُنَّا فِي‌ زِيَادَةٍ مِن‌ دِينِنِا فَأمَّا إذ كَمُلَ فَإنَّهُ لَم‌ يَكْمُلْ


ص 56

شَي‌ءٌ قَطُّ إلا‌ نَقَصَ. قَالَ: صَدَقْتَ ![5]

بازگشت به فهرست

رد بر شيخان كه گفنه اند: كمال دين مستلزم نقصان دين است

«عمر گفت‌: سبب‌ گرية‌ من‌ اينست‌ كه‌: ما پيوسته‌ در دين‌ خودمان‌ رو به‌ زيادتي‌ مي‌رفتيم‌، و امّا چون‌ دين‌ كامل‌ شد هيچ‌ چيز نيست‌ كه‌ كامل‌ شود مگر اينكه‌ نقصان‌ مي‌پذيرد. فرمود: راست‌ گفتي‌» !

و همچنين‌ نظير اين‌ روايت‌ را به‌ وجه‌ ديگري‌ در «الدّرّ المنثور» از احمد بن‌ حنيل‌ از عَلْقَمَة‌ بن‌ عبدالله‌ مُزني‌ روايت‌ مي‌كند كه‌ او گفت‌: مردي‌ به‌ من‌ گفت‌: من‌ در مجلس‌ عمر بن‌ خطّاب‌ بودم‌ و او به‌ مردي‌ از قوم‌ گفت‌: تو چگونه‌ از رسول‌ خدا شنيدي‌ كه‌ اسلام‌ را توصيف‌ كند؟!

آن‌ مرد گفت‌: سَمِعْتُ رَسولَ اللهِ صَلَّي‌ الله‌ عليه‌ (وآله‌) وسلّم‌ يقولُ: إنَّ الإسْلَامَ بَدَأ[6] جَدَعاً ثُمَّ ثَنِي‌اً ثُمَّ رَبَاعِيًّا ثُمَّ سَدَسِيًّا ثُمَّ بَازلاً. قَالَ عُمَرُ: فَمَا بَعْدَ البُزُولِ إل‌ النُقصان‌.[7]

«شنيدم‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ مي‌گفت‌: اسلام‌ در ابتداء همانند جَذَع‌ ظهور كرد (بچّه‌ حيواني‌ كه‌ هنوز دنودان‌ در نياورده‌ است‌)، و پس‌ از آن‌ رشد كرد و همانند ثَنِيّ ظهور كرد (بچّه‌ حيواني‌ كه‌ چهار دندان‌ جلوي‌ او كه‌ آنها را ثنايا گويند، در آمده‌ باشد)، و پس‌ از آن‌ رشد كرد و همانند رَباعي‌ ظهور كرد (بچّه‌ حيواني‌ كه‌ رباعيّات‌ او كه‌ عبارتند از چهار دندان‌ در اطراف‌ ثنايا درآمده‌ باشد)، و پس‌ از آن‌ رشد كرد و همانند سَدّسِي‌ ظهور كرد (بچئه‌ حيواني‌ كه‌ هنوز سنّش‌ به‌ بَازِل‌ نرسيده‌ است‌). و پس‌ از آن‌ همانند بَازِل‌ ظهور كرد. (بچه‌ حيواني‌ كه‌ دندانهاي‌ ناب‌ او كه‌ در پشت‌ رباعيّات‌ است‌، درآمده‌ باشد. و در اين‌ صورت‌ حيوان‌ مانند گوسفند و گاو شتر به‌ مرحلة‌ كمال‌ خود رسيده‌ است‌).


ص 57

عمر گفت‌: بعد از مرحلة‌ بُزُول‌ كه‌ كمال‌ حيوان‌ است‌ چيزي‌ نيست‌ مگر نقصان‌ (يعني‌ حيوان‌ رو به‌ ضعف‌ مي‌رود)

و در بعضي‌ از روايات‌ عامّه‌ وارد است‌ كه‌: چون‌ آیه اكمال‌ دين‌ نازل‌ شد ابوبكر گريست‌ و چون‌ علّت‌ گريستن‌ را از و پرسيدند، گفت‌: كمال‌ دليل‌ بر طليعة‌ پيدايش‌ نقصان‌ است‌.[8]

بازگشت به فهرست

كمال دين و تمام نعمت زوال پذيرفتني نيست

باري‌ مجموع‌ اين‌ سبك‌ از روايات‌ مي‌رساندكه‌: معناي‌ نزول‌ آيه‌ در روز عرفه‌ در نزد عمر و أبوبكر توجّه‌ والتفات‌ مردم‌ بود به‌ آنچه‌ از عظمت‌ ظاهر اسلام‌ در مراسم‌ موسم‌ حجّ در مكّه‌ مشاهده‌ كرده‌اند ؛ و تفسير اكمال‌ دين‌ و اتمام‌ نعمت‌ را به‌ صفاي‌ جوّ مكّه‌ و خلوص‌ آن‌ براي‌ مسلمين‌ در آن‌ روز كرده‌اند، كه‌ ديني‌ كه‌ مورد پرستش‌ باشد جز دين‌ اسلام‌ نبود بطوري‌ كه‌ بدون‌ ترس‌ از كفّار و حذر از ايشان‌ با اطمينان‌ كامل‌ اعمال‌ حجّ را در مواقف‌ خود انجام‌ داده‌اند. و به‌ عبارت‌ ديگر، مراد از كمال‌ دين‌ و تمام‌ نعمت‌، كمال‌ همان‌ روش‌ و اعمالي‌ است‌ كه‌ در دست‌ مسلمين‌ بوده‌ و به‌ آن‌ عمل‌ مي‌كرده‌اند، بدون‌ اينكه‌ دشمنانشان‌ از كفّار با ايشان‌ مخالطه‌ كنند و يا مجبور باشند از آنها حذر كنند، نه‌ كمال‌ ديني‌ كه‌ به‌ معناي‌ شريعت‌ مجعول‌ من‌ عندالله‌ و حاوي‌ احكام‌ و معارف‌ است‌. و همچنين‌ مراد از اسلام‌ ظاهر اسلامي‌ است‌ كه‌ در دست‌ آنان‌ در مقام‌ عمل‌ بوده‌ است‌.

و بطور خلاصه‌: مراد از دين‌، صورت‌ ديني‌ كه‌ از اعمال‌ ايشان‌ مشهود بوده‌ است‌، و مراد از اسلام‌ صورت‌ اسلام‌ از جهت‌ شوكت‌ و قوّت‌ مي‌باشد. اين‌ معناست‌ كه‌ قبول‌ زيادي‌ و نقصان‌ را مي‌كند.

و امّا كليّات‌ احكام‌ و معارفِ تشريع‌ شده‌ و نازل‌ شده‌ از نزد خدا، قبول‌ زيادتي‌ و نقصان‌ را ندارد. زيرا آن‌ زيادتي‌ و نقصان‌ در كلام‌ او آمده‌ است‌: إنَّهُ لَم‌ يكْمَلُ شَي‌ءٌ قَطُّ إلا‌ نَقَصَ . يك‌ سنّت‌ طبيعي‌ و تكويني‌ است‌ كه‌ در تاريخ‌ و اجتماع‌ نيز به‌ تبع‌ كون‌ و طبيعت‌ مي‌باشد. و امّا دين‌ هيچوقت‌ محكوم‌ به‌ امثال‌ اين‌ سنن‌ و نواميس‌ نمي‌گردد، و آن‌ حقيقت‌ مُشَرَّعه‌ تغيير و تبديل‌ نمي‌پذيرد مگر در نزد آنان‌ كه‌ مي‌گويند: دين‌ همانند ساير سنّت‌هاي‌ اجتماعيّه‌،متغيّر و متطوّر است‌.


ص 58

چون‌ اين‌ مطلب‌ دانسته‌ شد، از اينجا به‌ دست‌ مي‌آيد كه‌ بر اين‌ طرز تفكّر دو اشكال‌ وارد است‌:

اوّلاً: آنچه‌ كه‌ آنرا معناي‌ دين‌ پنداشته‌اند معناي‌ دين‌ نيست‌، و گفتار خداي‌ تعالي‌: الْيَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌، بر آن‌ صادق‌ نيست‌.

و ثانيا : چگونه‌ ممكن‌ است‌ خداوند ديني‌ را كه‌ صورتش‌ چشمگير شده‌ آن‌ را كامل‌ بنامد و به‌ خود نسبت‌ دهد؟ و بر امّت‌ منّت‌ گذارد ! در حالي‌ كه‌ فقط‌ زمين‌ از ظاهر مشركين‌ پاك‌ شده‌، و مسلمين‌ مي‌توانند اعمالشان‌ را بدون‌ دغدغة‌ مكر و كيد ايشان‌ فارغاً انجام‌ دهند، وليكن‌ هنوز در ميان‌ مسلمين‌ افرادي‌ هستند كه‌ ضررشان‌ و فسادشان‌ براي‌ اسلام‌ به‌ مراتب‌ بيشتر از مشركين‌ است‌. و اين‌ دسته‌ همان‌ جماعت‌ منافقين‌ مي‌باشند كه‌ با دسته‌بندي‌هاي‌ دقيق‌ و اجتماعات‌ سِريّه‌ پيوسته‌ در مسلمين‌ راه‌ مي‌يافتند و دست‌ به‌ فساد مي‌زدند، و دائماً در واژگون‌ كردن‌ امُور مسلمين‌، و دسيسه‌ كردن‌ در دين‌، و القاء شبهات‌ در بين‌ ايشان‌ مي‌كوشيدند.

منافقين‌ داستان‌ شگرف‌ و عظيمي‌ دارند كه‌ در بسياري‌ از ايات‌ قرآن‌ مانند سورة‌ منافقين‌ و بعضي‌ از آيات‌ سورة‌ بقره‌، و نساء و مائده‌ و انفال‌ و برائت‌ و احزاب‌ و غيرها آمده‌ است‌.

و نمي‌دانيم‌ به‌ واسطة‌ نزول‌ آیه اكمال‌ دين‌، چگونه‌ يكباره‌ جمعيّت‌ ايشان‌ گسست‌؟ و نفس‌هايشان‌ در سينه‌ خاموش‌ شد؟ و به‌ چه‌ طريقي‌ كيد و مكرشان‌ باطل‌ شد؟ و باطلشان‌ نابود و نيست‌ شد؟ چگونه‌ ممكن‌ است‌ با وجود ايشان‌ خداوند بر مسلمين‌ به‌ اكمال‌ ظاهر دين‌، و اتمام‌ ظاهر نعمت‌ منّت‌ گذارد، و به‌ ظاهر اسلام‌ رضا گردد، به‌ مجرّد آنكه‌ فقط‌ دشمنان‌ مسلمين‌ را از مكّه‌ طرد نموده‌ است‌ با آنكه‌ مي‌دانيم‌ به‌ شهادت‌ قرآن‌ و تاريخ‌، منافقين‌ دشمن‌تر، و پر خطرتر، و تلخ‌تر از مشركين‌ بوده‌اند. و تصديق‌ گفتار ما سخن‌ خداوند است‌ كه‌ خطاب‌ به‌ پيامبرش‌ مي‌گويد: هُم‌ الْعَدُوُّ فَأحْذَرْهُمْ.[9] «ايشانند فقط‌ دشمنان‌، پس‌ از ايشان‌ حذر كن‌!».

چگونه‌ متصوّر است‌ كه‌ خداوند سبحانه‌ بر مسلمين‌ منّت‌ گذارده‌، و ظاهر دين‌ خود را به‌ كمال‌ موصوف‌ كند در حالي‌ كه‌ باطن‌ اين‌ دين‌ چنين‌ است‌؟ و يا نعمت‌ خود


ص 59

را به‌ تمام‌ توصيف‌ نمايد در حالي‌ كه‌ آن‌ نعمت‌ مشوب‌ به‌ نقمت‌ است‌؟ و يا إخبار از رضاي‌ خود به‌ صورت‌ اسلامي‌ دهد كه‌ معنايش‌ اينطور است‌؟ در صورتي‌ كه‌ مي‌فرمايد: وَ مَا كُنتُ مُتَّخِذَّ المُضّلِّينَ عَضُدًا.[10]

«و هيچگاه‌ سنّت‌ من‌ قرار نگرفته‌ است‌ كه‌ گمراه‌ كنندگان‌ را بازوي‌ توانا و يار و معين‌ خود بگردانم‌». و دربارة‌ منافقين‌ و دين‌ و روش‌ آنها گويد: فَإِن‌ تَرَاضَوا عَنهُمْ فَإِنَّ اللَهَ لا‌ يَرْضَي‌ عَنِ الْقَوْمِ الْفَـٰسِقِينَ.[11]

«اي‌ مسلمانان‌ اگر از آنها خوشنود و راضي‌ شويد، پس‌ خداوند هيچگاه‌ از گروه‌ فاسق‌ راضي‌ نمي‌شود». و نيز گويد: سَوآءٌ عَليْهِمْ أسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ لَن‌ يَغْفِرَ اللَهُ لَهُمْ إِنَّ اللَهَ لا‌ يَهْدِي‌ الْقَوْمَ الْفَـٰسِقِينَ.[12]

«به‌ حال‌ ايشان‌ تفاوتي‌ ندارد چه‌ تو براي‌ آنها طلب‌ مغفرت‌ كني‌ يا نكني‌ هيچگاه‌ خداوند آنها را نمي‌آمرزد، بدرستي‌ كه‌ خداوند گروه‌ فاسقان‌ را هدايت‌ نمي‌كند.»

و نيز گويد: إسْتَغْفِر لَهُم‌ أوْ لا‌ تَسْتَغْفِر لَهُمْ إِنْ تَستْغْفِر لَهُم‌ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن‌ يَغْفِرَ اللَهُ لَهُمْ.[13]

«براي‌ ايشان‌ طلب‌ مغفرت‌ بكني‌ و يا طلب‌ مغفرت‌ نكني‌ ! اگر هفتاد بار براي‌ ايشان‌ طلب‌ مغفرت‌ بكني‌ خداوند آنها را نمي‌آمرزد».

و علاوه‌ بر اين‌، آيه‌ اطلاق‌ دارد، و اكمال‌ دين‌، و اتمام‌ نعمت‌، و رضاي‌ خداوند به‌ اسلام‌ را مُقَيَّد به‌ جهتي‌ غير از جهت‌ ديگر، مثلاً به‌ جهت‌ ظاهر غير از باطن‌، و به‌ صورت‌ غير از معني‌ نمي‌كند.

و همانطور كه‌ گفتيم‌: آیه اكمال‌ دين‌ از مصاديق‌ آیه وَعَدَ اللَهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا مِنكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّـٰلِحَاتِ (آیه استخلاف‌) است‌، و در آن‌ آيه‌ خطاب‌ و مورد وعده‌، تمام‌ افراد مسلمين‌، اعمّ از آنها بصورت‌ ظاهر نيستند، بلكه‌ مراد طائفة‌ مخصوصي‌ از مسلمين‌ هستند كه‌ ظاهر كردارشان‌ با باطن‌ هماهنگ‌ است‌، و آنچه‌ از ظاهر


ص 60

اعمالشان‌ مشهود است‌ مطابق‌ با همان‌ دين‌ و اسلام‌ واقعي‌ است‌ كه‌ در نزد خداوند تشريع‌ شده‌ است‌.

و عليهذا مراد از اكمال‌ دين‌ آنها كه‌ عندالله‌ پسنديده‌ باشد همان‌ تكميل‌ حقايق‌ ديني‌ تشريع‌ شده‌ در نزد خداوند است‌ كه‌ در قالب‌ تشريع‌ ريخته‌ و همه‌ را نازل‌ كرده‌ تا در قلوب‌ ايشان‌ متمكّن‌ گردد و بتوانند خداوند را بعد از يأس‌ كفّار از دستبرد به‌ دينشان‌ عبادت‌ كنند.

و اين‌ همان‌ معنائي‌ است‌ كه‌ گفتيم‌: معناي‌ اكمال‌ دين‌، كمال‌ آن‌ از جهت‌ تشريع‌ فرائض‌ است‌، و بعد از نزول‌ آيه‌، ديگر فريضه‌اي‌ نيست‌، نه‌ تخليص‌ اعمال‌ مسلمين‌ و بالاخصّ حجّ آنها از اعمال‌ مشركين‌ و حجّ ايشان‌ بطوري‌ كه‌ عمل‌ها با هم‌ اختلاط‌ نپذيرد. و به‌ عبارت‌ ساده‌: معناي‌ كمال‌ دين‌ سير تكاملي‌ آن‌ و بالا رفتن‌ آن‌ به‌ اعلي‌ مدارج‌ و معارج‌ ترقّي‌ از جهت‌ تشريع‌ احكام‌ و كشف‌ معارف‌ حقّة‌ حقيقيّه‌ است‌. و در اينصورت‌ نقصان‌ بعد از زيادي‌ معني‌ ندارد.[14]

بازگشت به فهرست

وقوع آيه اكمال دين در بین آيات محرمات طعام عجيب است

بحثي‌ كه‌ در اينجا در تفسير آیه كريمة‌ الْيَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌، وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ، وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلَـٰمُ دِينًا نموديم‌، فشرده‌ و جوهرة‌ مطالب‌ نفيس‌ و ارزشمند استاد گرامي‌ ما: حضرت‌ آیه الله‌ علا‌مة‌ طباطبائي‌ ـ قدئس‌ الله‌ تربته‌ الزَّكيّة‌ ـ مي‌باشد كه‌ در دروس‌ تفسيري‌ و در كتاب‌ «الميزان‌ في‌ تفسير القرآن‌»[15] بيان‌ فرموده‌اند.

مطلبي‌ كه‌ در آیه الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن‌ دِينِكُمْ وَ الْيَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌ تا جملة‌ وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلَـٰمُ دِينًا مورد تعجّب‌ است‌ محلّ و جاي‌ اين‌ آيه‌ است‌ كه‌ با آنچه‌ در تفسير اين‌ كريمة‌ شريفه‌ مفصّلاً بيان‌ شد، و دلالت‌ آن‌ بر ولايت‌ در سرحدّ وضوح‌ رسيد، چگونه‌ اين‌ آيه‌ در وسط‌ آیه مُحرمات‌ أكل‌، و بين‌ جملة‌ مستثني‌ منه‌ و جملة‌ استثنائيّه‌ واقع‌ شده‌ است‌. چون‌ صدر آيه‌ چنين‌ است‌. حُرِّمَت‌ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَتَةُ وَ الدَّمُ الْخِنزِيرُ وَ مَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللهِ بِهِ وَالمُنخَنِقَةُ وَالمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرديَّةُ وَالنَّطِيحَةُ وَ مَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلا‌ مَا ذُكَّيْتُمو وَ مَا ذُبِحَ عَلَي‌ النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالا‌زْلا‌مِ


ص 61

ذَلِكُمْ فِسقٌ.

«حرام‌ شد بر شما: مردار، و خون‌، گوشت‌ خوك‌، و حيواني‌ كه‌ به‌ نام‌ غير خدا بكشيد، و حيواني‌ كه‌ خفه‌ كنيد، و يا با چوب‌ و سنگ‌ و چيز ديگر به‌ آن‌ زنند تا بميرد، و حيواني‌ كه‌ از بلندي‌ پرتاب‌ شود، و حيواني‌ كه‌ به‌ واسطة‌ شاخ‌ خوردن‌ از حيوان‌ ديگر بميرد، و باقي‌مانده‌ از حيواني‌ كه‌ سَبُع‌ و درنده‌ آنرا خورده‌ است‌ مگر اينكه‌ قبل‌ از مردنش‌ به‌ آن‌ برسيد و آن‌ را ذبح‌ و تذكيه‌ كنيد ! و آن‌ حيواني‌ كه‌ براي‌ تيرهاي‌ قمار به‌ أزل‌م‌ به‌ قمار گذاشته‌ مي‌شود ؛ اين‌ كار فسق‌ است‌».

و سپس‌ آیه مورد بحث‌ را كاملاً بدين‌ منوال‌ و ترتيب‌ ذكر كرده‌ است‌ كه‌:

الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن‌ دِينِكُمْ فَل‌ تَخْشَوْهُمْ وَ أَخْشَونِ الْيَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌، وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي‌ وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلَـٰمُ دِينًا.

و پس‌ از اين‌ آيه‌، استثناء واقع‌ در محرّمات‌ أكل‌ را بدين‌ جمله‌ آورده‌ است‌ كه‌:

فَمَنِ اضْطُرَّ فِي‌ مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لإثْمٍ فَإِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ.[16]

«پس‌ كسي‌ كه‌ در ضرورت‌ افتد، و در مَجاعه‌ و گرسنگي‌ ـ نه‌ به‌ جهت‌ نزديكي‌ به‌ ارتكاب‌ گناه‌ ـ از آن‌ مُحرّمات‌ استفاده‌ كند پس‌ خداوند آمرزنده‌ و مهربان‌ است‌».

با ملاحظه‌ و دقّت‌ در صدر و ذيل‌ آيه‌ يعني‌: حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ الْمَيّتَةُ، و فَمَنِ اضْطُرَّ فِي‌ مَخْمَصَةٍ به‌ دست‌ مي‌آيد كه‌: اين‌ سخن‌، گفتار تمام‌ و كاملي‌ است‌ كه‌ در افادة‌ مراد و معناي‌ خود به‌ هيچ‌ وجه‌ متوقّف‌ بر جملة‌ اليَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن‌ دِينِكُمْ تا وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلَـٰمَ دِينًا نيست‌. و در افادة‌ معني‌ بعينها مانند آياتي‌ است‌ كه‌ در سورة‌ بقره‌ و انعام‌، و نَحْل‌ وارد شده‌، و محرّماتِ طعام‌ را چه‌ از نظر جملة‌ مستثني‌ منه‌ و چه‌ از نظر جملة‌ استثنائيّه‌ بيان‌ كرده‌ است‌.

در سورة‌ بقره‌: آيه‌ اين‌ طور است‌: إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَهِ و استثناء آن‌ اين‌ طور است‌: فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَ لا‌ عَادٍ فَل‌ إثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.[17]


ص 62

«اينست‌ و غير از اين‌ نيست‌ كه‌ خداوند حرام‌ كرد بر شما، مردار، و خون‌، و گوشت‌ خوك‌، و هر حيواني‌ را كه‌ به‌ نام‌ غير خدا كشته‌ باشند. پس‌ هر كسي‌ كه‌ در ضرورت‌ افتد، در صورتي‌ كه‌ بدان‌ تمايل‌ نداشته‌ باشد، و از حدّ رفع‌ ضرورت‌ تجاوز نكند، در خوردن‌ آن‌ گناهي‌ ندارد، و خداوند آمرزنده‌ و مهربان‌ است‌».

در سورة‌ انعام‌، آيه‌ اين‌ طور است‌ كه‌: قُلْ لا‌ أَجِدُ فِي‌ مَا أَوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَي‌ طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلا‌ أَن‌ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَهِ بِهِ . و استثناء آن‌ اين‌ طور است‌: فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَ لا‌ عَادٍ فَإنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.

«بگو اي‌ پيغمبر ! من‌ پيدا نمي‌كنم‌ در آنچه‌ به‌ سوي‌ من‌ وحي‌ شده‌ است‌ چيز حرامي‌ را بر هر خورنده‌ كه‌ بوده‌ باشد مگر آنكه‌ مرداري‌ باشد، يا خون‌ ريخته‌ شده‌، و ياگوشت‌ خوك‌ بوده‌ باشد ـ چون‌ گوشت‌ خوك‌ پليد استـ و يا اينكه‌ ذبيحة‌ فسق‌ و بيرون‌ از رويّه‌ باشد كه‌ براي‌ غير خدا ذبح‌ كرده‌ باشند، و نام‌ غير خدا بر آن‌ برده‌ باشند. پس‌ كسي‌ كه‌ در ضرورت‌ افتد و ميل‌ به‌ خوردن‌ آن‌ نداشته‌ باشد و از حدّ تجاوز نكند، خداوند تو آمرزنده‌ و مهربان‌ است‌».

در سورة‌ نحل‌ آیه اين‌ طور است‌: إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ المَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَيرِ اللَهِ بِهِ. و استثناء آن‌ اين‌ طور است‌: فَمَنِ اضْطُرَّ غَيورَ بَاعٍ وَ لا عَادٍ فَإِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.[18]

«اينست‌ و غير از اين‌ نيست‌ كه‌ خداوند حرام‌ كرد بر شما مردار، و خون‌، وگوشت‌ خوك‌، و آن‌ حيواني‌ را كه‌ به‌ نام‌ غير خدا كشته‌ باشند. پس‌ كسي‌ كه‌ در ضرورت‌ افتد و از روي‌ تمايل‌ بدان‌ نخورد، و از حدّ ضرورت‌ تجاوز نكند، پس‌ خداوند آمرزنده‌ و مهربان‌ است‌».

بازگشت به فهرست

آيه اكمال دين و اتمام نعمت داراي مفاد و محتواي مستقل است

در جميع‌ اين‌ چهار آيه‌ (سورة‌ مائده‌، و سورة‌ بقره‌، و سورة‌ انعام‌، و سورة‌ نَحل‌) مي‌بينيم‌ كه‌ به‌ يك‌ شكل‌ و به‌ يك‌ سياق‌ خداوند محرّمات‌ طعام‌ را بيان‌ فرموده‌، و باز به‌ يكش‌ كل‌ و به‌ سياق‌ موارد جواز خوردن‌ آنها را در صورت‌ اضطرار بيان‌ كرده‌ است‌. آنچه‌ سَبك‌ را بهم‌ زده‌ و بين‌ محرّمات‌ أكل‌ و موارد جواز فاصله‌ انداخته‌ است‌،


ص 63

آيات‌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن‌ دِينِكُمْ تا رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلَـٰمُ دِينًا مي‌باشد كه‌ در سورة‌ مائده‌ آمده‌، و بين‌ محرّمات‌ أكل‌ را كه‌ جملة‌ مستثني‌ منه‌ را تشكيل‌ مي‌دهند، فاصله‌ انداخته‌ است‌، با اينكه‌ اين‌ دو جمله‌ محرّمات‌ و جواز موارد اضطرار كه‌ مستثني‌ و مسنثني‌ منه‌ هستند به‌ هيچ‌ وجه‌ در تماميّت‌ مفاد خود نيازي‌ بدين‌ جملة‌ معترضه‌ ندارند.

اين‌ جملات‌ را فاصله‌ آورده‌اند، تا خلط‌ مبحث‌ شود و چنين‌ گماشته‌ شود كه‌: مراد از روزي‌ كه‌ كفّار از دستبرد به‌ دين‌ مسلمين‌ مأيوس‌ شدند و در آن‌ روز بايد مسلمين‌ از ايشان‌ نترسند و از خدا بترسند و آن‌ روزي‌ كه‌ دين‌ مسلمين‌ را خداوند كامل‌ نموده‌ ؛ و نعمت‌ را بر آنها تمام‌ كرده‌ است‌، روزي‌ است‌ كه‌ مثلاً حكم‌ مُتَرَديِّة‌ و نُخِنَقه‌ و مُوقَوْذَةُ و نَطيحَة‌ (حيوان‌ از بلندي‌ پرتاب‌ شده‌، و خفه‌ شده‌ و چوب‌ زده‌ شده‌ و شاخ‌ زده‌ شده‌) بيان‌ شده‌ و حرمت‌ اينها روشن‌ شده‌ است‌، تا آنكه‌ آن‌ جملات‌ كه‌ داراي‌ مفاد عالي‌ و محتواي‌ راقي‌ است‌ و دربارة‌ ولايت‌ است‌ به‌ طوري‌ كه‌ دربارة‌ غير آن‌ نمي‌تواند بوده‌ باشد، از منظر و مورد توجّه‌ بيفتد، و مردم‌ از فكرش‌ بيفتند، و به‌ دنبال‌ محتواي‌ و مفادش‌ نروند، و چنين‌ پندارند كه‌ آیه اكمال‌ دين‌ و اتمام‌ نعمت‌ كه‌ به‌ واسطة‌ آن‌ ديگر در اسلام‌ كمبودي‌ نيست‌ و سزاوار است‌ كه‌ خداوند به‌ دين‌ اسلام‌ راضي‌ باشد، راجع‌ به‌ مسائل‌ عادي‌ پيش‌ پا افتاده‌ همچون‌ مراودة‌ با كفّار و حلّيّت‌ طعام‌ آنها براي‌ مسلمين‌ و حلّيّت‌ طعام‌ مسلمين‌ براي‌ آنها و امثال‌ ذلك‌ مي‌باشد.

و محصّل‌ گفتار ما اينست‌ كه‌: اليَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا كلام‌ معترض‌ و جملة‌ معترضه‌اي‌ است‌ كه‌ در وسط‌ آيه‌ آمده‌ است‌، و آيه‌ براي‌ تماميّت‌ معناي‌ خود هيچ‌ توقّفي‌ بر دلالت‌ اين‌ كلام‌ ندارد، چه‌ اينكه‌ بگوئيم‌: آيه‌ در وسط‌ آيه‌ نازل‌ شده‌ و از اوّل‌ امر بين‌ دو جملة‌ محرّمات‌ و جواز عند الضرورة‌ فاصله‌ شده‌ است‌، و چه‌ اينكه‌ بگوئيم‌: رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ به‌ كاتبان‌ وحي‌ گفته‌اند كه‌ اين‌ آيه‌ را در اينجا قرار دهند، با فرض‌ انفصال‌ دو آيه‌ و اختلاف‌ آنها در نزول‌، با فرض‌ بعيد بودن‌ اين‌ احتمال‌ در نهايت‌ بُعد و چها ينكه‌ بگوئيم‌: در هنگام‌ تأليف‌ قرآن‌ در اينجا گذارده‌ شده‌ است‌ بدون‌ اينكه‌ در نزول‌ با يكديگر همراه‌ بوده‌ است‌.

در هر حال‌ جملة‌ الْيَوْمَ يَئِسَ سخن‌ مستقلّي‌ است‌، و چون‌ ملاحظه‌ و قياس‌ با صدر آيه‌ و ذيل‌ آيه‌ شود نيز استقلال‌ خود را حفظ‌ كرده‌، و ورود آن‌ در اين‌ مورد، و


ص 64

وقوع‌ آن‌ در اين‌ موقع‌ موجب‌ تغيير معناي‌ آن‌ نخواهد شد.

عبد بن‌ حميد از شَعبي‌ تخريج‌ كرده‌ است‌ كه‌: اين‌ آيه‌ بر رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ در عرفه‌ نازل‌ شد: الْيَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمـ و هر وقت‌ كه‌ آيه‌اي‌ براي‌ پيامبر شگفت‌انگيز و زيبا بود آن‌ را در صدر سوره‌ قرار مي‌داد ـ و جبرائيل‌ به‌ او تعليم‌ مي‌كرد كه‌ چگونه‌ اعمال‌ حجّ را بجاي‌ آورد.[19]

و عليهذا ممكن‌ است‌ اين‌ آيه‌ را مؤلّفين‌ قرآن‌ بعد از پيامبر در اينجا قرار داده‌ باشند، بالاخصّ كه‌ روايات‌ وارده‌ در نزول‌ آیه اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُم‌ از طريق‌ عامّه‌ در روز عرفه‌ همان‌ طور كه‌ گفتيم‌ منتهي‌ مي‌شود به‌ عُمَر و معاويه‌[20] و سَمُرَة‌ بن‌ جُندب‌ و عليّ بن‌ أبيطالب‌. و حال‌ معاويه‌ و سمرة‌ بن‌ جُندب‌ معلوم‌ است‌. و نسبت‌ رذوات‌ اين‌ روايت‌ را به‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ براي‌ گم‌ كردن‌ جاي‌ پا و زدن‌ نعل‌ وارونه‌ است‌. صلّي‌ الله‌ عليك‌ يا أبالحسن‌ و رحمة‌ الله‌ و بركاته‌.

بازگشت به فهرست

قصيده ملا علي خوئي در وصف امير المؤمنين عليه السلام

چقدر مناسب‌ است‌ در پايان‌ اين‌ بحث‌ منتخبي‌ از أبيات‌ قصيدة‌ شيواي‌ حكيم‌ عاليقدر، مل‌ علي‌ خوئي‌ آذربايجاني‌ را كه‌ در وصف‌ ولي‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ بر طريقه‌ و مشرب‌ اهل‌ حكمت‌ سروده‌ است‌ بياوريم‌:

‌ها عَلِيُّ بَشَرُّ كَيْفُ بَشَر         رَبُّهُ فِيهِ تَجَلَّي‌ وَ ظَهَر 1

مَا هُوَ اللهُ وَلَكِن‌ مَثَلاً         مَعَهُ اللهُ كَنَارٍ وَ حَجَر2

عَلَّةُ الكَوْنِ وَ لَوْل‌ةُ لَمَا         كَانَ لِلْعَالَمِ عَينٌ وَ أثَر3

وَ لَهُ أبدِعَ مَا تَعْقِلُهُ         مِن‌ عَقُولٍ وَ نُفُوسٍ وَ صُوَر4

فَلَكٌ فِي‌ فَلَكٍ فِيهِ نُجُوم        ‌ دَفٌ فِي‌ صَدَفٍ فِيهِ دُرَر5

جِنسُ الاجناس‌ عَلِيُّ وَ بَنُوه        ‌ نَوْعٌ الانواعِ إلي‌ الحَادِي‌ عَشَر6

كُلُّ مَن‌ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفُهُم        ‌ مَوْتُهُ مَوتُ حِمَارٍ وَ بَقَرْ7

لَيْسَ مَنْ أذْنَبَ يَوماً بِإمَام‌         كَيْفَ مَن‌ أشرَكَ دَهْراً وَ كَفَر8

قَوْسُهُ قَوْسُ نُزُولِ وَ عُرُوج         ‌ سَهْمُهُ سَهْمُ قَضَاءِ وَ قَدَر9

أيُّهَا الخَصْمُ تَذَكَّرْ سَنَدا         مَتْنُهُ صَحَّ بِنَصِّ وَ خَبَر10

إذ أتَي‌ أحْمَدُ فِي‌ خُمِّ غَدِير         بِعَلِيٍّ وَ عَلَي‌ الرَّحْلِ نَبَرْ11


ص 65

قَالَ: مَن‌ كُنتُ أَنَا مَوْلا‌هُ         فَعَلِيُّ لَهُ مَوْليً وَ مَفَر12

أسَدُ اللهِ إذَا صَالَ وَ صَاحْ         أبوالايْتَامِ إذَا جَادَ وَ بَر13

حُبُّهُ مَبْدَأ خُلْدٍ وَ نَعِيم‌         بُغْضُهُ مَنشأُ نَارٍ وَ سَقَرْ14

مَن‌ لَهُ صَاحِبَةٌ كَالزَّهْرآء         وَ سَلِيلُ كَشُبَيْرٍ وَ شَبَر15

عَنْهُ دِيانُ عُلُومٍ وَ حِكَم‌         فِيهِ طُومارُ عِظاةٍ وَ عِبَر16

بُوتُرابٍ وَ كُنوزُ العَالَم‌         عِندَهُ نَحْوُ تُرابٍ وَ مَدَر17

ظَلَّ مَا عَاشَ بِجُوعٍ وَ صِيَام ‌         بزاتَ مَا حَيَّ بِدَمْعٍ وَ سَهَر 18

كُلَّمَا أحْزَنَهُ الدَّهْرُ سَل         ‌ أيْنَمَا اسْتَضْعَفَهُ اليَومَ صَبَر19

نَاقَةُ اللَهِ فِيَا شُقْوَةَ مَن‌         مَا رَعَاهَا فَتَعَاطَي‌ فَعَقَر[21]20

1 ـ «متوجّه‌ باش‌ كه‌ علي‌ بشر است‌، امّا چگونه‌ بشري‌ ! پروردگار او در او تجلّي‌ و ظهور كرده‌ است‌.

2 ـ او خدا نيست‌ وليكن‌ مَثَل‌ خداست‌، مثل‌ خداوند با او همانند آتش‌ مختفي‌ در سنگ‌، با سنگ‌ است‌.

3 ـ او علّت‌ پيدايش‌ عالم‌ تكوين‌ است‌، و اگر حقيقت‌ ولايت‌ او نبود از براي‌ عالمِ كَون‌ عين‌ و اثري‌ نبود.

4 ـ آنچه‌ از عقول‌ كلّيّه‌ و نفوس‌ و صور اشياء تعقّل‌ مي‌كني‌، همگي‌ به‌ جهت‌ وجود او ابداع‌ و آفريده‌ شده‌ است‌.

5 ـ او فَلَك‌ و مدار حركتي‌ است‌ كه‌ در فَلَكي‌ ديگر واقع‌ است‌ كه‌ در آن‌ ستارگاني‌ مي‌باشند، و صَدَفي‌ است‌ كه‌ در صدف‌ ديگري‌ قرار گرفته‌ است‌ كه‌ در آن‌ صدف‌ دُرّهاي‌ شاهوار است‌.

6 ـ جنس‌ الاجناس‌ علي‌ است‌ ؛ و امّا فرزندان‌ او نوع‌ الانواع‌ مي‌باشند تا عقل‌ حادي‌ عشر كه‌ يازدهمين‌ پسر اوست‌.

7 ـ هر كس‌ از دنيا برود و بميرد و ايشان‌ را نشناخته‌ باشد، مرگ‌ او همانند مرگ‌ بهائم‌ همچون‌ گاو و خر است‌.


ص 66

8 ـ كسي‌ كه‌ در يك‌ روز گناه‌ كند نمي‌توان‌ او را امام‌ ناميد، چگونه‌ كسي‌ كه‌ يك‌ عمر شرك‌ آورده‌ و كفر ورزيده‌ امام‌ شود؟

9 ـ قوس‌ تيراندازي‌ او در عالم‌ امكان‌، قوس‌ صعود و نزول‌ اشياء است‌ ؛ و تير آن‌ قوس‌ كه‌ پرتا مي‌شود عالم‌ قضاء و قدر است‌.

10 ـ اي‌ دشمن‌ مخالف‌ ! تو براي‌ ولايت‌ او متذكّر سندي‌ شو كه‌ متن‌ آن‌ سند به‌ نصّ خدا و رسول‌ خدا و به‌ خبر صحيح‌ آمده‌ است‌.

11 ـ در آن‌ زماني‌ كه‌ احمد در خمّ غدير، علي‌ را آورده‌، و بر روي‌ جهاز شتران‌ او را بلند كرد.

12 ـ گفت‌: هر كس‌ كه‌ من‌ مولاي‌ او هستم‌ پس‌ بنابراين‌ علي‌ براي‌ او مولَي‌ و مَفَرّ است‌.

13 ـ علي‌ شير خداست‌ در وقتي‌ كه‌ شدّت‌ و قهّاريّت‌ نموده‌ و صيحه‌ زند ؛ و پدر يتيمان‌ است‌ در وقتي‌ كه‌ جود و احسان‌ نمايد.

14 ـ محبّت‌ او مبدأ پيدايش‌ جنَّت‌ الخُلود و بهشت‌ نعيم‌ است‌ ؛ و بغض‌ او منشأ پيدايش‌ آتش‌ و دوزخ‌ است‌.

15 ـ كيست‌ كه‌ از براي‌ او زوجة‌ مصاحبي‌ همچون‌ فاطمه‌ زهرا باشد؟ و براي‌ او فرزندي‌ همچون‌ حسين‌ و حسن‌ بوده‌ باشد؟

16 ـ ديوان‌ دانش‌ها و حكمت‌ها در عالم‌ از وجود او صادر شده‌ است‌، و طومار موعظه‌ها و عبرت‌ها در وجود او منطوي‌ است‌.

17 ـ او خاك‌ نشنين‌ ابوتراب‌ است‌ ؛ و امّا گنجينه‌هاي‌ جهان‌ در نزد او همچون‌ خاك‌ و كلوخ‌ بی‌ارزش‌ است‌.

18 ـ روزهاي‌ زندگي‌ در مدّت‌ عمر به‌ روزه‌ و گرسنگي‌ گذرانيده‌، و شبهاي‌ حيات‌ را به‌ اشك‌ و بيداري‌ سپري‌ كرده‌ است‌.

19 ـ هر وقت‌ روزگار او را محزون‌ مي‌كرد، نَفسَش‌ آرام‌ مي‌گرفت‌ ؛ و هر وقت‌ جريان‌ ايّام‌ او را مقهور و منكوب‌ مي‌كرد، صبر مي‌نمود.

20 ـ او ناقة‌ خدا بود، پس‌ اي‌ تباهي‌ و بدبختي‌ و سيه‌ روئي‌ براي‌ كسي‌ كه‌ حقّ او را رعايت‌ نكرده‌، و مجهّز شده‌ آن‌ ناقه‌ را پي‌ كرد».

بازگشت به فهرست

ابيات ابوبكر ابن قريعه در اينكه مصائب حضرت سيدالشهداء عليه السلام به آن حضرت در روز سقيفه رسيد

و چقدر عالي‌ و پر محتوي‌ أبوبكر فُرَيعي‌ أبياتي‌ را در كشف‌ حقيقت‌ خيانت‌


ص 67

خلفاء و در پي‌ آمدن‌ آثار شوم‌ آن‌ بيان‌ مي‌كند، و نشان‌ مي‌دهد كه‌ اگر خلافت‌ مرد مظلوم‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌ عليه‌ السّلام‌ را نمي‌بد تير حرمله‌ در روز عاشورا به‌ گلوي‌ حضرت‌ علي‌ اصغر نمي‌رسيد. اين‌ ابيات‌ را عليّ بن‌ عيسي‌ إربلي‌ در كتاب‌ نفيس‌ خود آورده‌ است‌.[22]

يا مَن‌ يُسَائِلُ دَائِباً عَن‌ كُلِّ مُعْضَلةٍ سَخيفَة‌         لا‌ تَكشِفَنَّ مُغَطَّئاً فَلَرُبَّمَا كَشَفْتَ جِيفَة‌1

وَ لَرُبَّ مَسْتُورٍ بَدَا كَاطَّبلُ مِن‌ تَحْتِ القَطِيفَة        ‌ إنَّ الجَوابَ لَحَاضِرٌ لَكِنَّنِي‌ أخفِيهِ خِيفَة‌2

لَوْ لا‌ اعْتِدَاءُ رَعِيَّةٍ ألْقَي‌ سِيَاسَتَهَا الخَلِيفَه         وَ سُيُوفٌ أعْدَاءِ بِهَا هَامَاتِنَا أبْدَا نَقِيَّة‌3

لَنَشْرْتُ مِن‌ أسْرارِ آلِ مُحَمَّدٍ جُمَلا طِريفَة ‌         تُغنيكُمُ عَمَّا رَوَاهُ مَالِكٌ وَ أبو حَنِيفَة‌4

وَ أرَيْتُكمْ أنَ الحُسَيْنَ اُصِيبَ فِي‌ يَوْمِ السَّقِيفَة        ‌ وَ لايِّ حَالٍ لُحِّدَتْ بِالَّيْلِ فَاطِمَةُ الشَّرِيفَة‌ 5

وَ لِمَا حَمَتْ شَيْخَيكُمُ عَن‌ وَطْيِ حُجُرَتِهَا المُنِيفَة        ‌ أوَّه‌ لِينَتِ مُحَمَّدٍ مَاتَتْ بُغْصتِهَا اَسيفَة[23]‌6


ص 68

1 ـ اي‌ كسي‌ كه‌ با جديّت‌ و تعَب‌ بطور استمرار از هر مسأله‌ مشكل‌ و پيچيده‌ واهي‌ و سست‌ پرسش‌ مي‌كني‌ ! و البتّه‌ سرپوشِ اين‌ شي‌ء مستور و پوشيده‌ شده‌ را بر ندار، زيرا چه‌ بسا سرپوش‌ از روي‌ مُرداري‌ گنديده‌ برداري‌ !

وچه‌ بسا چيز پوشيده‌ شده‌ و مستور، همانند طبل‌ پر بانگ‌ از زير قطيفه‌ و روپوش‌ آشكار مي‌شود. حقّاً جواب‌ تو آن‌ طور كه‌ مي‌خواهي‌ بفهمي‌ در نزد من‌ حاضر است‌ وليكن‌ من‌ از دهشت‌ و ترس‌ از بيان‌ آنرا مخفي‌ مي‌دارم‌.

3 ـ اگر تعدّي‌ و تجاوز به‌ رعيّتي‌ كه‌ سياست‌ امور آنها را خليفه‌ در دست‌ گرفته‌ است‌ نمي‌بود ؛ و اگر شمشيرهاي‌ دشمنان‌ كه‌ مَغز و مُخ‌ سرهاي‌ ما را بيرون‌ مي‌كشيد و ظاهر مي‌كرد، نمي‌بود ؛

4 ـ هر آينه‌ من‌ از اسرار آل‌ محمّد مطالب‌ نادر و داستان‌هاي‌ ناشنودني‌ را بيان‌ مي‌كردم‌ كه‌ از آنچه‌ مالك‌ و أبوحنيفه‌ گفته‌اند و روايت‌ كرده‌اند شما را بي‌نياز مي‌نمود !

5 ـ و من‌ به‌ شما نشان‌ مي‌دادم‌ (و همانند آفتاب‌ روشن‌ مي‌ساختم‌) كه‌ حُسين‌ در روز سقيفه‌ بني‌ ساعده‌ در زير شمشيرها قطعه‌ قطع‌ شد. آخر به‌ چه‌ علّت‌ و دليلي‌ فاطمة‌ شريفه‌ را در سياهي‌ شب‌ در قبر گذارده‌ و در لَحْد قرار دادند‌؟

6 ـ و به‌ چه‌ علّت‌ فاطمه‌ مانع‌ شد از آنكه‌ دو شيخ‌ شما (أبوبكر و عمر) در حجره‌ و اطاق‌ بلند مرتبه‌ و مقدّس‌ او قدم‌ گذارند (و براي‌ عيادت‌ بيايند)؟ اي‌ آه‌ بر دختر محمّد كه‌ از غصّة‌ اسف‌ بار خود جان‌ داد».

در «صحيح‌ بخاري‌» وارد است‌ كه‌ علي‌ فاطمه‌ را شب‌ دفن‌ نمود، و خود بر او نماز گزارد و أبوبكر را خبر نكرد.[24]

و عليّ بن‌ بُرهان‌ الدّين‌ حسين‌ شافعي‌ گويد: وَ قَالَ الوَاقِدِيُّ: وَ ثَبَتَ عِندَنَا أنَّ عَلِيًّا ـ كَرَّمَ اللهُ وَجْهَهُ ـ دَفَنَهَا ـ رَضِيَ اللهُ عَنْهَاـ لَيْلاً وَ صَلَّي‌ عَلَيْهَا وَ مَعَهُ العَبَّاسُ وَالفَضْلُ ـ رَضِي‌ اللهُ عَنْهُمْ ـ وَ لَمْ يُعْلَمُوا بِهَا أَحَداً.[25]

«واقدي‌ گويد: در نزد ما به‌ ثبوت‌ رسديه‌ است‌ كه‌: عليّ ـ كرّم‌ الله‌ وجهه‌ ـ فاطمه‌ را شب‌ دفن‌ نمود و خود بر او نماز گزارد، و با او عبّاس‌ و پسرش‌ فضل


ص 69

‌ ـ رضي‌ الله‌ عنهم‌ ـ بودند، و هيچ‌ كس‌ را براي‌ نماز و دفن‌ فاطمه‌ خبر نكردند».

و در رجال‌ شيخ‌ حرّ عاملي‌ از كَشّي‌ با اسناد متّصل‌ خود از زرارة‌، از أبو جعفر از پدرش‌، از جدّش‌، از عليّ بن‌ أبيطالب‌ عليه‌ السّلام‌ آورده‌ است‌ كه‌: قَالَ‌: ضَاقَتِ الارضُ بِسَبْعَةٍ برهِمْ تُرْزَقُونَ وَ بِهِم‌ تُنْصَرُونَ وَ بِهِمْ تُمْطَرُونَ ؛ مِنْهُمْ سَلْمَانُ وَالمِقْدَادُ وَ أبُوذَرّ وَ عَمَّارٌ وَ حُذَيفَةُ ـ رحمة‌ الله‌ عَلَيْهِمْ ـ وَ أَنا إمَامُهُمْ. وَ هُمُ الَّذِين‌ صَلُّوا عَلَي‌ فَاطِمَةِ.[26]

«فرمود: هفت‌ نفرند كه‌ به‌ واسطة‌ عظمت‌ و جلالت‌ و سعة‌ روح‌ آنها، زمين‌ براي‌ حمل‌ نمودن‌ آنها تنگي‌ مي‌كند و استعداد تحمّل‌ آنها را ندارد، به‌ واسطة‌ فيض‌ وجود آنهاست‌ كه‌ به‌ شماست‌ روزي‌ مي‌رسد ! و مورد اعانت‌ قرار مي‌گيريد ! و باران‌ بر شما مي‌بارد ! از ايشانست‌ سَلمان‌ و مقداد و أبوذرّ و عمّار و حذيفه‌ ـ رحمة‌ الله‌ عليهم‌ ـ و من‌ امام‌ آنها هستم‌، و ايشانند آنان‌ كه‌ بر فاطمه‌ نماز گزاردند.».

بازگشت به فهرست

درس صدودهم تا صدوپانزدهم:

پيشي گرفتن از حمد خدا و رسول خدا عين عقب افتادگي است


ص 73

بسم الله الرحمن الرحيم

و صلى الله على محمد و آله الطاهرين،

و لعنة الله على اعداآئهم اجمعين،

من الآن الى قيام يوم الدين، و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم

قال الله الحكيم فى كتابه الكريم:

يا ايها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدى الله و رسوله و اتقوا الله ان الله سميع عليم - يا ايها الذين آمنوا لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى و لا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض ان تحبط اعمالكم و انتم لا تشعرون‏ا. [27]

«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! در مقابل خدا و رسول او از آنها سبقت نگيريد و تقدم مجوئيد، و از خدا بپرهيزيد كه خداوند شنوا و داناست.اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! بالاتر و بلندتر از صداى پيغمبر صداى خود را بالا نبريد، و با او با صداى بلند همچنان كه بعضى از شما با بعض ديگر مخاطبه مى‏كنند، مخاطبه منمائيد كه اين عمل موجب نابودى اعمال شما مى‏شود بدون آنكه بفهميد» !

فطرت و عقل و شرع به انسان دستور مى‏دهند كه در كارى كه بر عهده انسان نيست، دخالت كردن غلط است.يعنى قواى سه‏گانه: قلب و عقل و دين همه بر اين مطلب اتفاق دارند كه دخالت كردن در امور دينى و شرعى كه از حيطه ادراك و دائره سعه انسان بيرون است، اشتباه و مفاسدى به بار مى‏آورد.

تعيين امام نمودن، يعنى اختيار معنوى: قلبى و روحى و عقلى و طبيعى جامعه مردم را به دست‏شخص مبتلا به آراء نفسانى و افكار شيطانى همانند ساير افراد مردم‏


ص 74

كه مبتلا به هواى نفس و غلبه شهوات هستند، دادن از منطق عقل خارج است زيرا بنا بر منطق قرآن كريم پيوسته بايد حق، مرجع و مدار عمل باشد، و تعيين آن با حق است، و انتخاب امام بر اساس اهواء و آراء مردم كه متكى بر تمايلات نفسانيه است و اعتماد بر حق ندارد نمى‏تواند ميزان براى تشخيص وصول به واقع و استجلاب واقعيت‏باشد.و اگر بنا باشد تعيين امام به دست مردم باشد و عزل و نصب او در صورت خطا و عصيان، و يا در صورت استقامت و عدم خطا، به آراء مردم تحقق پذيرد، در اين صورت در واقع و حقيقت امر، مردم، امام امام خود مى‏باشند.و نتيجه كه تابع اخس مقدمتين است، آن واقعيت را در سطح افكار نازله مردم تنزل مى‏دهد.يعنى در حقيقت آن واقعيت و معنى و ربط با عالم امر از بين مى‏رود، و فقط همين نظريات عادى و عامى مردم، راهبر و راهنماى توده خواهد شد، در حالى كه مى‏دانيم امامت از ولايت جدا نيست، و سياست پيوسته با معنويت و حقيقت ربط با عالم ملكوت توام است.

بازگشت به فهرست

ابيات ابن حماد عبدي درعدم جواز انتخاب امام

اين حقيقت را ابن حماد عبدى شاعر اهل بيت در ابيات خود، خوب با بيان صغرى و كبرى و نتيجه مطلوبه آورده است آنجا كه گويد:

و قالوا رسول الله ما اختار بعده         اماما و لكنا لانفسنا اخترنا 1

اقمنا اماما ان اقام على الهدى         اطعنا و ان ضل الهداية قومنا 2

فقلنا اذن انتم امام امامكم         بحمد من الرحمن تهتم و لا تهنا 3

و لكننا اخترنا الذى اختار ربنا         لنا يوم خم ما اعتدينا و لا حلنا 4

سيجمعنا يوم القيامة ربنا         فتجزون ما قلتم و نجزى الذى قلنا 5

هدمتم بايديكم قواعد دينكم         و دين على غير القواعد لا يبنى 6

و نحن على نور من الله واضح         فيا رب زدنا منك نورا و ثبتنا7 [28]

1- مخالفين ما مى‏گويند: رسول خدا پس از خود براى امامت كسى را اختيار نكرد، و ليكن ما خودمان براى خود انتخاب مى‏كنيم.

2- ما امام و رهبرى را منصوب مى‏كنيم، و او را بر پا مى‏داريم، اگر بر راه‏


ص 75

صواب و درست مردم را حركت داد، از او اطاعت مى‏كنيم، و اگر از راه هدايت گم و گمراه شد، ما او را مستقيم و راست و استوار مى‏سازيم.

3- ما به آنها مى‏گوئيم: بنابراين شما امام امام خودتان هستيد كه در گمراهى و ضلالت متحيرانه مى‏رويد، و اما ما متحيرانه هيچگاه در گمراهى گم نمى‏شويم و نابود نمى‏گرديم.

4- و ليكن ما اختيار كرديم آن كس را كه پروردگار ما براى ما، در روز غدير خم انتخاب كرد، نه ما تجاوز و تعدى كرديم و نه حيله و مكر بكار زديم.

5- پروردگار ما، بين ما و شما در روز قيامت جمع مى‏كند، آنگاه شما را پاداش بر طبق گفتارتان مى‏دهد، و ما را پاداش بر طبق گفتارمان.

6- شما با دست‏خودتان قواعد و پايه‏هاى دين خود را فرو ريختيد! و دين بر غير پايه و اساس، ممكن نيست‏بنا شود.

7- و ما با نورى از جانب خداوند هستيم كه روشن و آشكار است، پس اى پروردگار ما از جانب خودت اين نور را زياد گردان! و ما را در اين صراط ثابت‏بدار» !

بازگشت به فهرست

دنباله متن

صفحه اول پایگاه فهرست کتابها فهرست موضوعی جستجو

پاورقي


[1] ـ «تفسير عيّاشي‌» ج‌ 1، ص‌ 293. و اين‌ حديث‌ را نيز در «تفسير برهان‌» ج‌ 1 ص‌ 444 ؛ و در «بحار الانوار» طبع‌ كمپاني‌ ج‌ 9، ص‌ 306 آورده‌ است‌.

[2] ـ «الدُّرُّ المنثور» ج‌ 2، ص‌ 258.

[3] ـ «الدُّرُّ المنثور» ج‌ 2، ص‌ 258. و «تفسير المنار» ج‌ 6، ص‌ 155. أبوالفتوح‌ رازي‌ در تفسير خود، طبع‌ مظفري‌ ج‌ 2، ص‌ 98 روايت‌ را بدين‌ گونه‌ نقل‌ مي‌كند كه‌: روايت‌ كرده‌اند از طارق‌ بن‌ شهاب‌ كه‌ او گفت‌: مردي‌ از جملة‌ أحبار يهودان‌ به‌ نزديك‌ عمر بن‌ الخطّاب‌ آمد و گفت‌: آيتي‌ در كتاب‌ شما بر پيغمبر شما فرود آمد كه‌ اگر در كتاب‌ ما بر ما فرود آمدي‌ آن‌ روز عيد گرفتماني‌. گفت‌: آن‌ كدام‌ است‌؟ گفت‌: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم‌. عمر گفت‌: من‌ دانم‌ كه‌ اين‌ آيت‌ كي‌ فرود آمد، و كجا فرود آمد، و ما با رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ حاضر بوديم‌ و آن‌ روز ما را عيد بود واز پس‌ ما جملة‌ مسلمانان‌ را عيد است‌ تا به‌ روز قيامت‌. انتهي‌. و بنابراين‌ روايت‌ لفظ‌ عرفه‌ در بين‌ نيست‌ و ممكن‌ است‌ مراد از روز عيد همان‌ روز غدير خمّ باشد.

[4] ـ «الدُّرُّ المنثور» ج‌ 2، ص‌ 258. و «تفسير المنار» ج‌ 6، ص‌ 155. أبوالفتوح‌ رازي‌ در تفسير خود، طبع‌ مظفري‌ ج‌ 2، ص‌ 98 روايت‌ را بدين‌ گونه‌ نقل‌ مي‌كند كه‌: روايت‌ كرده‌اند از طارق‌ بن‌ شهاب‌ كه‌ او گفت‌: مردي‌ از جملة‌ أحبار يهودان‌ به‌ نزديك‌ عمر بن‌ الخطّاب‌ آمد و گفت‌: آيتي‌ در كتاب‌ شما بر پيغمبر شما فرود آمد كه‌ اگر در كتاب‌ ما بر ما فرود آمدي‌ آن‌ روز عيد گرفتماني‌. گفت‌: آن‌ كدام‌ است‌؟ گفت‌: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم. عمر گفت‌: من‌ دانم‌ كه‌ اين‌ آيت‌ كي‌ فرود آمد، و كجا فرود آمد، و ما با رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ حاضر بوديم‌ و آن‌ روز ما را عيد بود واز پس‌ ما جملة‌ مسلمانان‌ را عيد است‌ تا به‌ روز قيامت‌. انتهي‌. و بنابراين‌ روايت‌ لفظ‌ عرفه‌ در بين‌ نيست‌ و ممكن‌ است‌ مراد از روز عيد همان‌ روز غدير خمّ باشد.

[5] ـ «الدّرُّ المنثور» ج‌ 2، ص‌ 258، و «تفسير ابن‌ كثير» ج‌ 2، ص‌ 489، و «تفسير طبري‌» ج‌ 6، ص‌ 80.

[6] ـ بَدَأ، يَبْدَأ لازم‌ استعمال‌ شده‌ است‌. جوهري‌ در «صحاح‌ اللغة‌» گويد: بَدَأتُ بِالشَّي‌ء بَدْءاً: ابْتَدَأتُ بِهِ. و ابن‌ اثير در «نهايه‌» آورده‌ است‌. و منه‌ حديث‌ عليّ ـ رضي‌ الله‌ عنه‌ ـ وَاللَهِ لَقَدْ سَمِعْتُهُ يَقُول‌ : لَيَضْرِبُنَّكُمْ عَلَي‌ الدِّين‌ عَوْداً كَمَا ضَرَبْتُمُوهُ عَلَيْهِ بَدْءاً. أيّ اوّلاً : «سوگند به‌ خدا كه‌ طايفة‌ عجم‌ شما را براي‌ اقامة‌ دين‌ با شمشير مي‌زنند در انتهاي‌ كار، همچنانكه‌ در اوّل‌ كار شما آنها را با شمشيرد زديد». و منه‌ الحديث‌... وَعَدْتُمْ مِن‌ حَيْثُ بَدَأتمُ.

[7] ـ «الدّر المنثور» ج‌ 2، ص‌ 259.

[8] ـ «تفسير طنطاوي‌» ج‌ 3، ص‌ 145، و ص‌ 146.

[9] ـ آیه 4، از سورة‌ 63: منافقون‌.

[10] ـ آیه 51، از سورة‌ 18: كهف‌.

[11] ـ آیه 96، از سورة‌ 9: براتت‌.

[12] ـ آیه 6، از سورة‌ 63: المنافقون‌.

[13] ـ آیه 80، از سورة‌ 9: برائت‌.

[14] ـ در «تفسير المنار» ج‌ 6، ص‌ 167 گويد: گفتار ابن‌ عبّاس‌ كه‌: دين‌ را خداوند كامل‌ فرموده‌ و هيچوقت‌ ناقص‌ نمي‌كند، ثابت‌تر و ظاهرتر است‌ از گفتار عمر كه‌: بعد از كمال‌ نيست‌ مگر نقص‌.

[15] ـ «الميزان‌ في‌ تفسير القرآن‌» ج‌ 5، از ص‌ 179 تا ص‌ 194، و از ص‌ 208 تا ص‌ 213.

[16] ـ آیه 173، از سورة‌ 2: بقره‌.

[17] ـ آیه 145، از سورة‌ 6: انعام‌.

[18] ـ آیه 115، از سورة‌ 16: نحل‌.

[19] ـ «الدُّرُّ المنثور» ج‌ 2، ص‌ 258.

[20] ـ «الدُّرُّ المنثور» ج‌ 2، ص‌ 258.

[21] ـ اشاره‌ است‌ به‌ آیه 29 از سورة‌ 54: قمر: فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعاطَي‌ فَعَقَرَ : «قوم‌ ثمود رئيس‌ خود را خواندند و او خود را مجهّز نموده‌ و ناقة‌ صالح‌ را پي‌ كرد».

[22] ـ «كشف‌ الغمّة‌» ص‌ 151 از ابن‌ القرَيعَة‌ كه‌ همان‌ قريعي‌ است‌ آورده‌ است‌.

[23] ـ در «سفية‌» البحار» در مادّة‌ قَرَعَ (ج‌ 2، ص‌ 425) گويد: ابن‌ القُريعَة‌ قاضي‌ أبوبكر محمّد بن‌ عبدالرحمن‌ بغدادي‌ است‌ كه‌ در سِنديَّة‌ قاضي‌ بوده‌ و سِنديّه‌ قريه‌اي‌ است‌ بين‌ بغداد و انبار. او مردي‌ فصيح‌ و مَزّاح‌ و لطيف‌ الطبع‌ بود ـ تا اينكه‌ گويد ـ و از براي‌ اوست‌ اشعار معروف‌ در مظلوميّت‌ فاطمه‌ عليها السّلام‌ كه‌ در كتاب‌ «بحار الانوار» ج‌ 10، باب‌ 7 ص‌ 54 ذكر كرده‌ است‌: يَا مَن‌ يُسَائِل‌ دَائِباً عَن‌ كُلِّ مَسألةٍ سَخِيفَة‌ تا آخر. و سپس‌ در «سفينه‌» فرموده‌ است‌: قاضي‌ أبوبكر ابن‌ القرِيعَة‌ در سنة‌ 367 رحلت‌ كرده‌ است‌ ؛ و قُريَعَة‌ به‌ صيغة‌ تصغير جدّ اوست‌. انتهي‌.

و أنا أقول‌: بنابراين‌ او را قُرَيعي‌ گويند. و اين‌ اشعار متعلق‌ به‌ أبوبكر باقلاني‌ نيست‌. چون‌ قاضي‌ باقلاني‌ بنا به‌ نقل‌ «سفينة‌ البحار» ج‌ 1 ص‌ 91 در سنة‌ 403 فوت‌ كرده‌ است‌. و قرَيعي‌ اسمش‌: محمّد بن‌ عبدالرحمن‌ بوده‌ و باقلاني‌ اسمش‌ محمّد بن‌ طيّب‌ بوده‌ است‌. واز تشابه‌ اين‌ دو اسم‌ بعضي‌ در نوشته‌هاي‌ پارسي‌ خود اشتباه‌ كرده‌ اين‌ اشعار را به‌ باقلاني‌ نسبت‌ داده‌اند، و اين‌ اشتباه‌ واضح‌ است‌. باري‌ مرحوم‌ محدّث‌ قمي‌ نيز اين‌ اشعار را در «بيت‌ الاحزان‌» آورده‌ است‌.

[24] ـ «صحيح‌ بخاري‌» ج‌ 3، ص‌ 55، باب‌ غزوة‌ الخيبر.

[25] ـ «السيرة‌ الحلبيّة‌» طبع‌ 1382، ص‌ 399.

[26] ـ «رسالةٌ في‌ معرفة‌ الصّحابة‌» ص‌ 54 در احوال‌ حذيفة‌ بن‌ يمان‌. و در «رجال‌ كشّي‌» نفر هفتم‌ را ذكر ننموده‌ فلهذا شيخ‌ حُرّ هم‌ ذكر نكرده‌ است‌. و نظير اين‌ روايت‌ در «اختصاص‌» شيخ‌ مفيد ص‌ 5 با اسناد خود از زرارة‌ از حضرت‌ أبوجعفر عليه‌ السّلام‌ وارد است‌.

[27] آیه اوّل‌ و دوّم‌ از سورة‌ حجرات‌: چهل‌ و نهمين‌ سوره‌ از قرآن‌ كريم‌.

[28] ـ «مناقب‌» ابن‌ شهرآشوب‌، ج‌ 1، ص‌ 181 و ص‌ 182 از عَبدي‌ كه‌ در عبارات‌ او مقصود: سُفيان‌ بن‌ مُصعَب‌ عبدي‌ كوفي‌ است‌، روايت‌ مي‌كند.

بازگشت به فهرست

دنباله متن

صفحه اول پایگاه فهرست کتابها فهرست موضوعی جستجو

 

.

كليه حقوق، محفوظ و متعلق به موسسه ترجمه و نشر دوره علوم و معارف اسلام است.