بسم الله الرحمن الرحيم

کتاب معاد شناسی / جلد هشتم / قسمت پنجم: معنای میزان، پیامبران میزان امتها

پایگاه علوم و معارف اسلام، حاوي مجموعه تاليفات حضرت علامه آية الله حاج سيد محمد حسين حسيني طهراني قدس‌سره

 

صفحه اول پایگاه فهرست کتابها فهرست موضوعی جستجو

صفحه قبل

كلام ملا محسن فيض كاشاني در معناي ميزان

و در اينجا مناسب‌ است‌ ترجمه عين‌ عبارت‌ مرحوم‌ فيض‌: ملاّ محسن‌ كاشاني‌ را كه‌ در تفسير «صافي‌» آورده‌اند، چون‌ حائز اهمّيّت‌ است‌ بيان‌ كنيم‌:

هر معنائي‌ از معانی يك‌ حقيقت‌ و روحي‌ دارد، و يك‌ صورت‌ و قالبي‌. و گاهي‌ صورتها و قالبهاي‌ متكثّر و متعدّدي‌ براي‌ حقيقت‌ واحده‌اي‌ كه‌ جان‌ و روح‌ معني‌ است‌ ميباشد. و الفاظ‌ در لغت‌ براي‌ حقائق‌ و ارواح‌ معاني‌ وضع‌ شده‌اند، و چون‌ آن‌ حقائق‌ و ارواح‌ در قالبها و صورتها موجود است‌ لذا بواسطه‌ اتّحادي‌ كه‌ معاني‌ با قالبها دارند، الفاظ‌ در آن‌ قالبها و صورتها بنحو حقيقت‌ استعمال‌ ميگردند.

مثلاً لفظ‌ قلم‌ وضع‌ شده‌ است‌ براي‌ آلتي‌ كه‌ با آن‌، صورتها را در روي‌ لوحه‌ها نقش‌ كنند؛ بدون‌ آنكه‌ در نظر گرفته‌ شده‌ باشد كه‌ آن‌ قلم‌ از نِي‌ باشد يا از آهن‌ و يا غير از آنها. بلكه‌ در نظر نيز گرفته‌ نشده‌ است‌ كه‌ آن قلم‌ از جسم‌ باشد، و نه‌ آنكه‌ آن‌ نقش‌، محسوس‌ باشد يا معقول‌، و نه‌ آنكه‌ آن‌ لوح‌ از كاغذ باشد و يا از چوب‌؛ بلكه‌ فقط‌ چيزي‌ باشد كه‌ در آن‌ بتوان‌ نقش‌ نمود. و اينست‌ حقيقت‌ لوح‌ و روح‌ و معناي‌ لوح‌ و تعريف‌ لوح‌.

و بنابراين‌ اگر در عالم‌ وجود چيزي‌ باشد كه‌ بواسطه آن‌ بتوان‌ علوم‌ را در الواح‌ دلها نقش‌ نمود بطور اولی‌ واحقّ بايد بتوان‌ بر آن‌ نام‌ قلم‌ نهاد؛ خداوند تعالي‌ ميفرمايد:

عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الِإنسَـٰنَ مَا لَمْ يَعْلَمْ. [98]

«خداوند با قلم‌ تعليم‌ كرد؛ تعليم‌ كرد به‌ انسان‌ چيزهائي‌ را كه‌ نميدانست‌.»


ص 127

بلكه‌ آن‌ قلم‌ حقيقي‌ است‌ به‌ جهت‌ آنكه‌ حقيقت‌ قلم‌ و روح‌ قلم‌ و تعريف‌ قلم‌ در آن‌ موجود است‌، بدون‌ آنكه‌ با آن‌ قلم‌ معنوي‌ چيزي‌ باشد كه‌ خارج‌ از معناي‌ قلم‌ بوده‌ باشد.

و همچنين‌ است‌ ميزان‌ مثلاً؛ چون‌ آنرا در لغت‌ وضع‌ كرده‌اند براي‌ معياري‌ كه‌ با آن‌ مقادير را بسنجند. و اين‌ معناي‌ واحدي‌ است‌ كه‌ حقيقت‌ و روح‌ ميزان‌ است‌، و قالبها و صورتهاي‌ مختلفي‌ دارد كه‌ بعضي‌ از آنها جسماني‌ است‌ و بعضي‌ روحاني‌.

پس‌ تمام‌ چيزهائي‌ كه‌ با آن‌ اشياء را مي‌سنجند ميزان‌ ناميده‌ ميشود؛ مانند ترازوهائي‌ كه‌ دو كفّه‌ دارد و قپان‌ و نحوهما كه‌ با آن‌ اجرام‌ و سنگيني‌ را اندازه‌گيري‌ ميكنند. و مانند آنچه‌ با آن‌ اوقات‌ و ارتفاعات‌ ستارگان‌ را مي‌سنجند مثل‌ اُسطُرلاب‌، و آنچه‌ با آن‌ دائره‌ها و قوسها را اندازه‌ ميگيرند همچون‌ پرگار، و آنچه‌ با آن‌ ستونها و ديوارها را مي‌سنجند مثل‌ شاغول‌، و مانند آنچه‌ با ان‌ خط‌ها را اندازه‌ ميگيرند مثل‌ خط‌ كش‌، و آنچه‌ با آن‌ شعرها و قافيه‌ها را اندازه‌گيري‌ ميكنند مثل‌ علم‌ عَروض‌، و مانند آنچه‌ با آن‌ فلسفه‌ را اندازه‌ ميگيرند و صحّت‌ و سقم‌ آنرا مي‌سنجند مثل‌ علم‌ منطق‌، و آنچه‌ با آن‌ بعضي‌ از مُدركات‌ را مي‌سنجند مثل‌ حسّ و خيال‌، و آنچه‌ با آن‌ علوم‌ و اعمال‌ را مي‌سنجند مثل‌ ميزاني‌ كه‌ در قيامت‌ قرار داده‌ ميشود، و آنچه‌ با آن‌ همه‌ اين‌ معيارها را مي‌سنجند مثل‌ عقل‌ كامل‌ ؛ إلی‌ غير ذلك‌ از موازين‌. [99]

بازگشت به فهرست

ميزان امت‌ها پيامبران و اوصياء آنها هستند

و نيز فرمايد: و بالجمله‌ ميزان‌ هر چيز بر حسب‌ خود آن‌ چيز


ص 128

است‌؛ و آن‌ معياري‌ است‌ كه‌ با آن‌ اندازۀ آن‌ چيز را معيّن‌ ميكنند. پس‌ ميزان‌ مردم‌ در روز قيامت‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ قدر هر انساني‌ را و قيمت‌ او را بر حسب‌ عقيده‌ و اخلاق‌ و كردارش‌ مشخّص‌ كند و معيّن‌ نمايد؛ براي‌ آنكه‌ مردم‌ طبق‌ آن‌ معيار مورد جزای‌ الهي‌ قرار گيرند.

و اين‌ معيار غير از انبياء و اوصياء آنان‌ ـ عليهم‌ السّلام‌ ـ چيزي‌ نخواهد بود. زيرا كه‌ قدر و قيمت‌ مردم‌ و مقدار خوبي‌ها و بدي‌هاي‌ آنان‌ فقط‌ بر حسب‌ اندازه‌گيري‌ با آنها، و با متعابعت‌ شرايع‌ آنان‌ و پيروي‌ از آثارشان‌، و ترك‌ متابعت‌ و پيروي‌؛ و با قرب‌ و نزديكي‌ به‌ سيره‌ و منهاجشان‌، و با بُعد از روش‌ و رويّه‌ آنها معيّن‌ ميشود.

پس‌ بنابراين‌، ميزان‌ هر امّتي‌ پيامبر آن‌ امّت‌، و وصّي‌ آن‌ پيامبر، و شريعتي‌ است‌ كه‌ آن‌ پيامبر آورده‌ است‌. پس‌ كسانيكه‌ حسنات‌ آنان‌ سنگين‌ و بسيار باشد آنها رستگارانند، و كسانيكه‌ حسناتشان‌ سبك‌ و اندك‌ است‌ آنها افرادي‌ هستند كه‌ با ستم‌ و ظلمي‌ كه‌ به‌ نفوس‌ خود روا داشته‌اند آنها را تباه‌ و فاسد و ضايع‌ كرده‌اند، از جهت‌ آنكه‌ پيامبران‌ و أوصيائشان‌ را تكذيب‌ نموده‌ و از سيره‌ و منهج‌ آنها پيروي‌ ننموده‌اند.

و در «كافي‌» و «معاني‌ الاخبار» از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ روايت‌ است‌ كه‌:

إنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَهِ عَزَّوَجَلَّ: وَ نَضَعُ الْمَوَ'زِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَـٰمَةِ؛ قَالَ: هُمُ الانْبِيَآءُ وَ الاوْصِيَآءُ عَلَيْهِمُ السَّلامُ.

وَ في‌ رِوايَةٍ


ص 129

اُخْرَی: نَحْنُ الْمَوَازِينُ الْقِسْطْ..

«از اين‌ آيه‌ مباركه‌ كه‌: ترازوهاي‌ قسط‌ و عدل‌ را در روز قيامت‌ قرار ميدهيم‌، پرسش‌ كردند؛ حضرت‌ فرمودند: مراد از ترازوهاي‌ قسط‌ و عدل‌ پيامبران‌ و اوصياي‌ آنها هستند.

و در روايت‌ ديگر وارد است‌ كه‌ معصومان‌ عليهم‌ السّلام‌ فرموده‌اند: ما ميزانهاي‌ قسط‌ هستيم‌. [100]

باري‌ اين‌ مطلب‌ اخير را كه‌ مرحوم‌ فيض‌ در سورۀ‌ أعراف‌ در ذيل‌ آيه‌: وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَ'زِينُهُ و فَأُولَـٰئكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُم‌ بيان‌ فرموده‌ است‌ به‌ منزله مقدّمه‌ دوّم‌ است‌ براي‌ مطلبي‌ كه‌ ما ميخواستيم‌ بيان‌ كنيم‌ و بنابراين‌ نتيجه‌ مطلوب‌ بسيار روشن‌ است‌:

بنا بر مقدّمه‌ اوّل‌ بدست‌ آمد كه‌ الفاظ‌ از جمله‌ لفظ‌ ميزان‌ و ترازو براي‌ معاني‌ عامّه‌ وضع‌ شده‌اند. و بنا بر مقدّمه‌ دوّم‌ بدست‌ آمد كه‌ خداوند در روز قيامت‌ براي‌ اعمال‌ و موقعيّت‌ و وضعيّت‌ انسان‌ ميزان‌ قرار ميدهد. و نتيجه‌ از ضمّ اين‌ دو مقدّمه‌ اين‌ ميشود كه‌: ترازو و ميزان‌ أعمال‌ براي‌ انسان‌، انبياء و اوصياء، و راه‌ و روش‌ آنها و شريعت‌ و سلوك‌ آنها بسوي‌ خداست‌. و با اين‌ ميزان‌ عمل‌ هر فردي‌ از افراد امّتهاي‌ گذشته‌ و آينده‌ را اندازه‌گيري‌ مي‌نمايند و با اين‌ معيار مي‌سنجند.


ص 130

و اينك‌ كه‌ بحمدالله‌ اين‌ دو مقدّمه‌ و نتيجه‌ مترتبّه‌ بر آن‌ اجمالاً معلوم‌ شد، براي‌ توضيح‌ و تبيين‌ اين‌ حقائق‌، آن‌ دو مقدّمه‌ و نتيجه‌ را بطور مشروح‌ بيان‌ ميكنيم‌:

امّا مقدّمه اوّل‌: ميزان‌ يعني‌ ترازو و آلت‌ سنجش‌. اوّل‌ كه‌ ترازوي‌ دو كفّه‌اي‌ بود و اطراف‌ آن‌ به‌ زنجيرهاي‌ بلندي‌ آويزان‌ بود و در رأس‌ آن‌ شاهين‌ قرار داشت‌، به‌ آن‌ ميزان‌ ميگفتند. سپس‌ به‌ ترازوهائي‌ كه‌ با دو كفّه‌ بوده‌ و زنجير ندارد و شاهين‌ آن‌ پائين‌ است‌، به‌ همان‌ عنايت‌ اوّليّه‌ ميزان‌ ميگويند. و سپس‌ به‌ قپان‌ كه‌ يك‌ كفّه‌ بيشتر ندارد و به‌ باسكول‌ و قپان‌هاي‌ اهرمي‌ و فنري‌، به‌ يك‌ منوال‌ و يك‌ عنايت‌ ترازو و ميزان‌ ميگويند.

و باز ملاحظه‌ ميشود كه‌ لفظ‌ ميزان‌ را براي‌ خصوص‌ وزن‌ اشياء وضع‌ نكرده‌اند، بلكه‌ میزان يعني‌ آلت‌ سنجش‌ از هر چه‌ ميخواهد بوده‌ باشد؛ بديهي‌ است‌ كه‌ آلت‌ سنجش‌ هر چيزي‌ غير از اصناف‌ و انواع‌ چيزهاي‌ ديگر است‌.

به‌ آلت‌ سنجش‌ مقدار مصرف‌ كيلو وات‌ برق‌، كنتور يا ميزانيّه‌ برق‌ گويند. به‌ آلت‌ سنجش‌ ميزان‌ قدرت‌ برق‌ و قوّۀ‌ الكترو موتوري‌، وُلت‌ مِتر گويند. به‌ آلت‌ سنجش‌ ميزان‌ شدّت‌ عبور كمّيّت‌ مصرف‌ برق‌، آمپر مِتر گويند. به‌ آلت‌ سنجش‌ مقاومت‌ محلّي‌ جريان‌ برق‌، أُهم‌ مِتر گويند. تمام‌ اينها در عين‌ اختلاف‌، ميزانيّه‌ و ترازوست‌. به‌ آلت‌ سنجش‌ حرارت‌ بدن‌، درجه‌ و تِرمومِتر گويند. و به‌ هر يك‌ از


ص 131

آلات‌ سنجش‌ فشار خون و ضربان‌ قلب‌، و به‌ آلت‌ سنجش‌ ميزان‌ باد، و فشار هوا، و زلزله‌، و حرارت‌ جوّ، ميزانيّه‌ گويند؛ با آنكه‌ ساختمان‌ هر يك‌ از آنها و وظيفه‌ محوّله‌ به‌ آنها كاملاً با ديگري‌ مغايرت‌ دارد، ولي‌ در عين‌ حال‌ به‌ همه‌ ميزانيّه‌ گويند.

ميزانيّه‌ لفظ‌ عامّي‌ است‌ كه‌ به‌ همه‌ گفته‌ ميشود، و ميزان‌ سنجش‌ هر چيز متناسب‌ با آنست‌. ميزان‌ سنجش‌ آب‌ غير از حرارت‌، و ميزان‌ سنجش‌ ضربان‌ قلب‌ غير از ترازوي‌ هيزم‌ كشي‌ است‌.

و باز ملاحظه‌ ميشود كه‌ به‌ معيار‌ها و ميزانهاي‌ سنجش‌ معنويّات‌ چون‌ محبّت‌ و سخاوت‌ و شجاعت‌ هم‌ ميزان‌ ميگويند؛ ولي‌ ديگر آن‌ ميزانيّه‌ها جسم‌ نيست‌، و مادّي‌ نيست‌.

اگر بخواهيم‌ محبّت‌ كسي‌ را اندازه‌ بگيريم‌ و ببينيم‌ كه‌ مثلاً زيد چقدر محبّت‌ دارد، بالاخره‌ بايد ميزاني‌ داشته‌ باشد. چون‌ مقدار محبّت‌ در افراد بشر مختلف‌ است‌، و حتماً بايد شاخصي‌ موجود باشد كه‌ آن‌ را ميزان‌ قرار دهيم‌ و با آن‌ اندازه‌ بگيريم‌. آن‌ شاخص‌ كدامست‌؟ و بايد به‌ چه‌ شكلي‌ بوده‌ باشد؟

اگر بخواهيم‌ خضوع‌ و خشوع‌ و عبوديّت‌ و تقوی‌ و صدق‌ و غيرت‌ و حميّت‌ و ايثار و انفاق‌ و جهاد و شجاعت‌ و صفات‌ حسنه‌ ديگر، و فناي‌ از هستي‌ مجازي‌ و بقاءِ به‌ حقّ، و تجلّي‌ اسماء و صفات‌، و درجه‌ فناء و مرتبه‌ بقاء را بسنجيم‌؛ بايد با چه‌ معيار و ميزاني‌ اندازه‌گيري‌ كنيم‌؟ آيا اينها داراي‌ مراتب‌ و درجات‌ مختلف‌ هست‌ يا نه‌؟ و در صورت‌ اختلاف‌، ميزان‌ سنجيدن‌ و اندازه‌ گرفتن‌ آنها چيست‌!


ص 132

و بعد از آنكه‌ دانستيم‌ كه‌ ميزانيّه‌ هر چيز بايد متناسب‌ با خود آن‌ چيز بوده‌ باشد، چنانچه‌ ما را در قيامت‌ ببرند و بخواهند اين‌ صفات‌ ما را بسنجند؛ ديگر در آنجا وزن‌ بدن‌ به‌ درد نمي‌خورد، چند كيلوگرم‌ است‌! و ماه‌ رمضان‌ چقدر از بدنت‌ را كم‌ كرد؟ با بدن‌ و وزن‌ او كاري‌ ندارند.

آنجا ميگويند: چقدر محبّت‌ آوردي‌؟ خضوع‌ و خشوعت‌ نسبت‌ به‌ حقّ چه‌ اندازه‌ است‌؟ درجه‌ عبوديّتت‌ چه‌ مقدار است‌! ايثار و گذشتت‌ چقدر بوده‌ است‌! معرفت‌ به‌ ذات‌ حقّ تعالی‌ و درجه‌ يقين‌ و مرتبه‌ ايمانت‌ چه‌ اندازه‌ است‌؟ خلوص‌ و اخلاص‌ چقدر آوردي‌؟

اينها را بايد اندازه‌گيري‌ كنند و بسنجند، و طبق‌ آن‌ مقام‌ و درجه‌ دهند. درجات‌ بهشت‌ و مراتب‌ ثمانيه‌ آن‌ بر حسب‌ مقادير مختلف‌ از اينهاست‌؛ و دركات‌ دوزخ‌ و درهاي‌ هفتگانه‌ آن‌ بر حسب‌ مراتب‌ فقدان‌ و نابودي‌ و نيستي‌ اينهاست‌. و بنابراين‌ بايد با چه‌ معياري‌ سنجيده‌ شود تا دقيقاً اجر و پاداش‌ و عقاب‌ انسان‌ مشخّص‌ و معيّن‌ شود؟

و امّا مقدّمه‌ دوّم‌ آنكه‌: در آيات‌ مباركات‌ و روايات‌ واردۀ از ائمّه‌ طاهرين‌ صلوات‌ الله‌ و سلامه‌ عليهم‌ أجمعين‌ وارد است‌ كه‌ خداوند در دنيا براي‌ اعمال‌ انسان‌ ميزاني‌ قرار داده‌ است‌، و در آخرت‌ نيز اعمال‌ را توزين‌ ميكنند. وليكن‌ در هيچ‌ آيه‌ و خبري‌ ديده‌ نمي‌شود كه‌ در يك‌ كفّه‌ ترازوي‌ اعمال‌، حسنات‌ و در كفّه‌ ديگر سيّئات‌ را ميگذارند؛ بلكه‌ آيات‌ و روايات‌ همه‌ در دلالت‌ بر اين‌ مطلب‌ اتّفاق‌ دارند كه‌ حسنات‌ داراي‌ ارزش‌ و ثقل‌ بوده‌ و سيّئات‌ بي‌ارزش‌ و بدون‌


ص 133

ثقل‌ است‌، و در آن‌ عالم‌ ربوبي‌ آنچه‌ كه‌ دست‌ انسان‌ را ميگيرد حسنات‌ است‌، و سيّئات‌ در آنجا تاب‌ مقاومت‌ و ايستادگي‌ را ندارند.

كسي‌ كه‌ اعمال‌ نيكوي‌ او زياد باشد ميزان‌ او سنگين‌ است‌؛ و كسي‌ كه‌ اعمال‌ نيكويش‌ كم‌ باشد ميزانش‌ سبك‌ است‌، و سيّئات‌ موجب‌ خفّت‌ و سبكي‌ ميزان‌ ميگردد.

بازگشت به فهرست

آيات و روايات وارده در ميزان قيامت

در كتاب‌ «توحيد» صدوق‌ در تفسير آيه‌ شريفه: فَمَن‌ ثَقُلَتْ مَوَ'زِينُهُو فَأُولَـٰئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَ'زِينُهُو... از حضرت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ وارد است‌ كه‌ فرمودند:

فَإنَّمَا يَعْنِي‌ الْحِسَابَ؛ تُوزَنُ الْحَسَنَاتُ وَالسَّيِّئَاتُ. وَالْحَسَنَاتُ ثِقْلُ الْمِيزَانِ وَالسَّيِّئَاتُ خِفَّةُ الْمِيزَانِ. [101]

«خداوند از اين‌ آيه‌ حساب‌ را اراده‌ فرموده‌ است‌؛ حسنات‌ و خوبي‌ها، و سيّئات‌ و بدي‌ها را اندازه‌ ميگيرند و حسنات‌ سنگيني‌ ميزان‌ است‌ و سيّئات‌ سبكي‌ آن‌ است‌.»

يعني‌ ميزان‌ و معيار تمام‌ خوبي‌ها و بدي‌هائي‌ را كه‌ انسان‌ در دنيا بجاي‌ آورده‌ است‌ حسنات‌ است‌. اعمال‌ حسنه‌ و اعمال‌ سيّئه انسان‌ را با معيار و ميزان‌ عمل‌ نيك‌ مي‌سنجند. در آنجا شجاعت‌ حَسَن‌ يك‌ ميزان‌ دارد، سخاوت‌ نيكو يك‌ ميزان‌ دارد، عبوديّت‌ و عفّت‌ نيكو هر كدام‌ يك‌ ميزان‌ دارند؛ و تمام‌ مراتب‌ شجاعت‌ انسان‌ را از خوب‌ و بد با آن‌ ميزان‌ شجاعت‌ اندازه‌گيري‌ ميكنند، و تمام‌ مراتب‌ عبوديّت‌ انسان‌ را از مراتب‌ خوب‌ و پسنديده‌ و يا از مراتب‌ بد ونكوهيده‌ با آن‌ ميزان‌ عبوديّت‌ مي‌سنجند؛ و هكذا در تمام‌ صفات‌ و اخلاق‌ و ملكات‌،


ص 134

در هر كدام‌ يك‌ معيار و ميزان‌ بخصوصي‌ است‌ كه‌ آن‌ صفت‌ را با آن‌ مي‌سنجند

بازگشت به فهرست

.ميزان هر امتي پيامبر آن امت است

حال‌ كه‌ اين‌ دو مقدّمه‌ بطور مشروح‌ و مفصّل‌ ذكر شد ميگوئيم‌: مراد از ميزان‌ اعمال‌ در روز قيامت‌ نمونه‌ كامل‌ حُسن‌ و تقوی‌ و صبر و ايثار و جهاد و وَرع‌ و عدالت‌ و عبوديّت‌ و يقين‌ و توحيد در هر امّتي‌ از امّت‌هاي‌ گذشته‌، يعني‌ پيامبر آنان‌ و وصّي‌ آن‌ پيامبر و كتاب‌ و شريعتي‌ است‌ كه‌ خداوند براي‌ آنها فرستاده‌ است‌.

و در اين‌ امّت‌ آخر الزّمان‌ وجود مقدّس‌ رسول‌ اكرم‌ و حضرت‌ صدّيقه‌ اطهر فخر بانوان‌ عالم‌ سيّدۀ نساء العالمين‌ و اوصياي‌ دوازده‌گانه‌ آن‌ پيامبر مكرّم‌ است‌ كه‌ اوّل‌ آنها حضرت‌ أميرالمؤمنين‌ عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ و بعداً يازده‌ فرزند او يكي‌ پس‌ از ديگري‌ است‌ كه‌ آخرين‌ آنها حضرت‌ قائم‌ آل‌ محمّد حجّة‌ ابن‌ الحسن‌ العسكريّ عجلّ الله‌ تعالی فرجه‌ الشّريف‌ ميباشد. وجود آنان‌ و توحيد و عبادت‌ و جهاد و انفاق‌ و صفات‌ نفسانيّه‌ و عقائد و ملكات‌ آنان‌ همه‌ و همه‌ ميزان‌ و معيار براي‌ تشخيص‌ مقدار صفات‌ حسنه‌ از امّت‌ آخر الزّمان‌ است‌.

بازگشت به فهرست

ميزان در روز قيامت حق است و عدل

در كتاب‌ «احتجاج‌» از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ وارد است‌ كه‌:

إنَّهُ سُئِلَ: أَوَ لَيْسَ تُوزَنُ الاعَمَالُ؟ قَالَ: لَا؛ لاِنَّ الاعْمَالَ لَيْسَتْ أجْسَامًا وَ إنَّمَا هِيَ صِفَةُ مَا عَمِلُوا. وَ إنَّمَا يَحْتَاجُ إلَی وَزْنِ الشَّيْءِ مَنْ جَهِلَ عَدَدَ الاشْيَآءِ وَ لَا يَعْرِفُ ثِقْلَهَا وَ خِفَّتَهَا؛ وَ إنَّ اللَهَ لَا يَخْفَی‌ عَلَيْهِ شَيْءٌ.

قِيلَ: فَمَا مَعْنَی‌ الْمِيزَانِ؟ قَالَ: الْعَدْلُ.


ص 135

قِيلَ: فَمَا مَعْنَاهُ فِي‌ كِتَابِهِ: فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَ'زِينُهُو ؟ قَالَ: فَمَنْ رُجِّحَ عَمَلُهُ .[102]

«از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ پرسيدند كه‌: آيا اعمال‌ در روز قيامت‌ وزن‌ نمي‌شوند؟

حضرت‌ فرمودند: نه‌؛ بجهت‌ اينكه‌ أعمال‌، جسم‌ نيستند تا كشيده‌ شوند، بلكه‌ اعمال‌ عبارت‌اند از صفت‌ و حالتي‌ كه‌ مردم‌ در كارهايشان‌ انجام‌ ميدهند. و ديگر آنكه‌ كسي‌ نياز به‌ وزن‌ اشياء دارد كه‌ نسبت‌ به‌ مقدار آنها جاهل‌ است‌ و وزن‌ و ثقل‌ و خفّت‌ و سَبُكيِ آنرا نمي‌داند؛ و امّا خداوند همه‌ چيز را ميداند و بر چيزي‌ جاهل‌ نيست‌.

از آن‌ حضرت‌ سؤال‌ شد: پس‌ معناي‌ ميزان‌ چيست‌؟ در جواب‌ فرمود: عدل‌.

سؤال‌ شد: پس‌ معناي‌ فَمَن‌ ثَقُلَتْ مَوَ'زِينُهُ و در كتاب‌ قرآن‌ چيست‌؟ در جواب‌ فرمود: يعني‌ كسي‌ كه‌ عملش‌ ترجيح‌ دارد.»

يعني‌ هر كس‌ كردارش‌ ترجيح‌ پيدا كند و رجحان‌ يابد و به‌ عدل‌ نزديك‌ شود، آن‌ ميزانش‌ سنگين‌ است‌؛ و هر كس‌ كردارش‌ مرجوح‌ باشد و از عدل‌ دور باشد آن‌ ميزانش‌ سبك‌ است‌. و عدل‌ يعني‌ آن‌ موجودي‌ كه‌ تمام‌ جهات‌ در آن‌ به‌ نحو اتمّ و اكمل‌ ملاحظه‌ شده‌ است‌، نه‌ تند است‌ و نه‌ كند؛ افراط‌ و تفريط‌ در آن‌ نيست‌.

در شجاعت‌ اگر از حدّ بگذرد آن‌ صفت‌ مطلوبي‌ نيست‌، آن‌


ص 136

تهوّر و بي‌باكي‌ است‌ و تهوّر مذموم‌ است‌. و اگر از حدّ پائين‌تر آيد آن‌ جبن‌ و ترس‌ است‌ و آن‌ هم‌ مذموم‌ است‌. شخص‌ كامل‌ شجاع‌ است‌؛ نه‌ متهوّر و نه‌ جَبان‌. شخص‌ بي‌باك‌ بدون‌ تأمّل‌ و درايت‌ كاري‌ را انجام‌ ميدهد و كارش‌ غلط‌ است‌، و به‌ همين‌ علّت‌ هم‌ بعداً دچار پشيماني‌ و ندامت‌ ميشود؛ و شخص‌ ترسو هم‌ به‌ علّت‌ ضيق‌ و گرفتگي‌ نفساني‌ خود از انجام‌ كار صحيح‌ در موقع‌ خود براي‌ دفاع‌ از حريم‌ غيرت‌ و عزّت‌ خود كوتاهي‌ ميكند و بالنّتيجه‌ انجام‌ نمي‌دهد، و آن‌ نيز دچار پشيماني‌ و ندامت‌ ميشود؛ ولي‌ شخص‌ شجاع‌ آن‌ دفاع‌ را به‌ اندازۀ‌ لازم‌ و در موطن‌ لازم‌ انجام‌ ميدهد و آن‌ صحيح‌ است‌ و هيچگاه‌ دچار ندامت‌ هم‌ نمي‌گردد.

در روز قيامت‌ شجاعت‌ها را با ميزان‌ عدل‌ اندازه‌گيري‌ ميكنند يعني‌ با شاخص‌ شجاعت‌؛ يعني‌ شاخصي‌ قرار ميدهند از شجاعت‌ كه‌ عدلِ صرف‌ است‌ و هيچ‌ جنبه‌ تهوّر و جبُن‌ درش‌ نيست‌ و تمام‌ شجاعتها را با آن‌ مي‌سنجند.

در عفّت‌ و حيا اگر از حدّ بگذرد آن‌ خُمود است‌ كه‌ مطلوب‌ نيست‌، و اگر به‌ حدّ لازم‌ هم‌ نرسد آن‌ شَرَه‌ است‌ يعني‌ كم‌ حيائي‌، و آن‌ نيز مطلوب‌ نيست‌؛ ملكه‌ عفّت‌ حدّ معتدل‌ بين‌ دو صفت‌ افراطي‌ خمود و صفّت‌ تفريطي‌ شَره‌ است‌، و آن‌ عدالت‌ در اين‌ صفت‌ است‌.

در حكمت‌ و فهم‌ و زيركي‌ اگر از حدّ بگذرد جُربُزه‌ است‌ كه‌ مطلوب‌ نيست‌، چون‌ شخصي‌ كه‌ داراي‌ جربزه‌ است‌ آنقدر حدّت‌ ذهن‌ و تيزي‌ فهم‌ دارد كه‌ علاوه‌ بر آنكه‌ به‌ مطالب‌ زود ميرسد، چيزي‌ هم‌


ص 137

از نفس‌ خود و ذهن‌ خود به‌ آن‌ اضافه‌ ميكند، و در نتيجه‌ از نقطه‌ نظر مقدار، چيزهائي‌ را فهميده‌ است‌ و چيزهائي‌ را هم‌ كه‌ در خارج‌ نبوده‌ و ذهن‌ تيز او آفريده‌ است‌، آنها را هم‌ به‌ عنوان‌ موجود خارجي‌ فهميده‌ و بدان‌ معتقد شده‌ است‌؛ و اين‌ البتّه‌ غلط‌ است‌. و شخصي‌ كه‌ ذهنش‌ ضعيف‌ است‌ و در فهم‌ معاني‌ كند است‌ و داراي‌ صفت‌ بَلَه‌ است‌، او نيز مطالب‌ را كمتر از واقعيّتش‌ ادراك‌ ميكند؛ و اين‌ نيز غلط‌ است‌.

و حدّ معتدل‌ بين‌ جُربزه‌ و بَلاهَت‌، حكمت‌ است‌ كه‌ داراي‌ صفت‌ عدالت‌ است‌، يعني‌ فهميدن‌ بطور صحيح‌ و كامل‌؛ نه‌ در فهم‌ آن‌ حقيقت‌ كوتاه‌ بودن‌، و نه‌ زياده‌ بر آن‌ چيزي‌ را اضافه‌ كردن‌ و جزء آن‌ پنداشتن‌.

دربارۀ‌ ملكه‌ سخاوت‌ و انفاق‌ و دربارۀ‌ ايثار و فداكاري‌ و دربارۀ عفو و اغماض‌ و دربارۀ يكايك‌ از صفات‌ نفسانيّه‌، ميزان‌ عدالت‌ را مي‌آورند و با آن‌ مي‌سنجند.

چون‌ شجاعت‌ افراد شجاع‌ را با آن‌ ميزان‌ اندازه‌گيري‌ كنند بايد در يك‌ كفّه‌ آن‌ معيار عدالت‌ را قرار دهند و در كفّه ديگر آن‌ شجاعت‌ افراد را؛ و معلوم‌ است‌ كه‌ اگر كاملاً هم‌ وزن‌ باشد، آن‌ شجاعت‌ به‌ حدّ اعلاي‌ خود بوده‌ است‌، و اگر سبك‌تر باشد و به‌ آن‌ حدّ اعلا نرسيده‌ است‌، ولي‌ معلوم‌ است‌ اگر بسيار سبك‌ باشد از حدّ عدالت‌ كه‌ شجاعت‌ است‌ دور بوده‌ و به‌ تهوّر و يا جبن‌ گرائيده‌ است‌.

و چنانچه‌ شجاعت‌هاي‌ مورد قبول‌ در روز قيامت‌ بايد علاوه‌ بر جنبه‌ اعتدال‌ از قصد تقرّب‌ برخوردار بوده‌ و از هوی‌ و هوس‌ و اميال‌


ص 138

نفسانيّه‌ و دواعي‌ شيطانيّه‌ دور باشد، بنابراين‌ مثلاً در اين‌ امّت‌ در يك‌ كفّه‌ ترازوي‌ عمل‌، عمل‌ شجاعت‌ و دفاع‌ از حقوق‌ نفس‌ و مسلمين‌ رسول‌ الله‌ و يا أميرالمؤمنين‌ را قرار ميدهند، و در كفّه‌ ديگر شجاعت‌هاي‌ هر كس‌ را كه‌ بخواهند بسنجند، و به‌ ميزانِ هم‌ وزني‌ و يا مقدار كم‌ وزني‌ حدود و مشخصّات‌ شجاعت‌ها معلوم‌ ميشود.

و لذا حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ در اين‌ روايت‌ فرمودند: ميزان‌، عدل‌ است‌؛ و در آيه‌ قرآن‌ داريم‌ كه‌ ميزان‌ حقّ است‌: وَالْوَزْنُ يَؤْمَئذٍ الْحَقِّ. و ميزان‌ عدل‌ چنانكه‌ خواهيم‌ گفت‌ ميزان‌ حقّ است‌، و حقّ و عدل‌ داراي‌ مصداق‌ واحدي‌ هستند، و مفهوم‌ آنها بالاعتبار تفاوت‌ دارد.

نمازهاي‌ هر يك‌ از امّت‌ را با نماز حقّ و عدل‌ مي‌سنجند. يعني‌ عدل‌ را در يك‌ كفّه‌ و نماز مورد سنجش‌ را در كفّه‌ ديگر قرار ميدهند؛ هر چه‌ اين‌ نمازها به‌ آن‌ نماز از جهت‌ طهارت‌ سرّ، و حضور قلب‌، و قوّت‌ تخاطب‌، و شدّت‌ فناء، و پاكي‌ نيّت‌، و سائر آداب‌ و جهات‌ ظاهريّه‌ و باطنيّه‌ نزديكتر باشد عقربه‌ نماز سنج‌ به‌ محلّ آن‌ نماز واقعي‌ و حقيقي‌ نزديك‌ ميشود؛ و هر چه‌ از جهت‌ اين‌ امور دورتر باشد عقربه‌ نماز سنج‌ دور مي‌ايستد و فاصله‌ و بُعد بين‌ اين‌ دو نماز را نشان‌ ميدهد.

و اگر بخواهيم‌ آن‌ ميزان‌ عدل‌ الهي‌ را خوب‌ بفهميم‌ كه‌ چگونه‌ سنجش‌ ميكند، به‌ دستگاههاي‌ كامپيوتر در دنيا تشبيه‌ ميكنيم‌؛ غاية‌الامر اين‌ دستگاهها مادّي‌ و طبيعي‌ است‌، و آن‌ ميزان‌ عدل‌ معنوي‌ و روحاني‌.

دستگاههاي‌ كامپيوتر همچون‌ رادار مشخّص‌ كننده‌ فوراً حدّ و اندازۀ مطلوب‌ را نشان‌ ميدهد. دستگاه‌ نماز سنج‌، روزه‌ سنج‌،


ص 139

زكات‌ سنج‌، جهاد سنج‌، ولايت‌ سنج‌، خداشناسي‌ سنج‌ و همچنين‌ غير ذلك‌ از امور حسنه‌ فوراً مقدار خلوص‌ و پاكي‌ نيّت‌ را در اين‌ اعمال‌ نشان‌ ميدهد.

هر چه‌ اين‌ اعمال‌ ـ كه‌ در يك‌ كفّه‌ قرار ميگيرد و در كفّه‌ ديگر عدلِ از آن‌ فعل‌ يا صفت‌ را ميگذراند ـ عقربه‌ سنجش‌ آن‌ به‌ مبدأ نزديكتر باشد آن‌ عمل‌ صحيح‌تر و مطلوب‌تر، و هر چه‌ دورتر باشد آن‌ عمل‌ مطرودتر و محكوم‌تر خواهد بود. و اگر از باب‌ مثل‌ فرض‌ كنيم‌ صفحه‌اي‌ كه‌ عقربه‌ سنجش‌ بر روي‌ آن‌ كار ميكند مدرَّج‌ به‌ هزار درجه‌ باشد، هر نمازي‌ را كه‌ در كفّه‌ بگذارند فوراً عقربه‌ روي‌ يكي‌ از اين‌ درجات‌ ما بين‌ صفر و هزار قرار خواهد گرفت‌.

و آن‌ وقت‌ در هر نمازي‌ اگر عليحدّه‌ اين‌ كار را كنند و سپس‌ بين‌ تمام‌ نمازها منتّجه‌ گيرند، و سپس‌ حالت‌ و مقام‌ نمازگزار را بر اصل‌ سنجش‌ با عدل‌ نمازگزار و عدل‌ مصلّي‌ مشخّص‌ كنند حقّاً تماشا كردني‌ است‌. و چقدر اين‌ دستگاههاي‌ معنوي‌ عجيب‌ و قابل‌ ملاحظه‌ و مشاهده‌ و تفكّر و تأمّل‌ است‌.

و در آن‌ وقت‌ كه‌ ميزان‌ عمل‌ مقرّبين‌ و مخلَصين‌ و ابرار و اخيار و صالحين‌ سنگين‌ ميشود و به‌ درجه‌ عدل‌ حقيقي‌ نزديك‌ ميگردد يا هم‌ وزن‌ و مساوي‌ آن‌ قرار ميگيرد، بايد اين‌ ندا را در داد كه‌: وَ فِي‌ ذَ'لِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ؛ سبقت‌ گيرندگان‌ و جلودار خواهان‌ بايد در اين‌ امور سبقت‌ گيرند و داعي‌ پيشي‌ و برتري‌ داشته‌ باشند.


ص 140

در باب‌ انفاق‌، انفاق‌هائي‌ را كه‌ انسان‌ در دنيا ميكند، به‌ نيّت‌ها و مقاصد مختلف‌ براي‌ قوم‌ خويش‌، براي‌ همسايه‌؛ البتّه‌ براي‌ خدا ميكند، ولي‌ احياناً غرض‌ ديگر هم‌ در نظر دارد. در حال‌ سَرّاء و ضَرّاء كرده‌، كم‌ كرده‌ و يا زياد كرده‌، علني‌ يا مخفيانه‌ انجام‌ داده‌، همه‌ را مي‌آورند و در كفّه‌ ترازوي‌ انفاق‌ سنج‌ ميريزند، و در كفّه‌ ديگر روح‌ و حقيقت‌ انفاق‌ را قرار ميدهند كه‌ صددرصد خالص‌ بوده‌ و تقرّباً إلی‌ الله‌ تعالی‌ بوده‌ است‌ و هيچ‌ شائبه‌ پاداش‌ و جزاي‌ دنيوي‌ يا اخروي‌ در آن‌ نبوده‌؛ مانند انفاق‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در هر حال‌، و با نداشتن‌ مال‌ ديگري‌ و اندوخته‌ ننمودن‌ ذخيره‌اي‌ براي‌ خود و اهل‌ بيت‌ خود، كه‌ فقط‌ چهار درهم‌ دارد و آنرا در راه‌ خدا، در آشكارا و پنهان‌، و در شب‌ و روز انفاق‌ ميكند و دربارۀ‌ او اين‌ آيه‌ نازل‌ ميشود:

الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَ'لَهُمْ بِالَّيْلِ وَ النَّهَارِ سِرًّا وَ عَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَاهُمْ يَحْزَنُونَ. [103]

در تفسير اين‌ آيه‌ از «مجمع‌ البيان‌» و «جوامع‌» از ابن‌ عبّاس‌ روايت‌ شده‌ است‌ كه‌ دربارۀ‌ أميرالمؤمنين‌ عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ عليه‌ السّلام‌ نازل‌ شده‌ است‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ فقط‌ چهار درهم‌ داشت‌، يكي‌ از دراهم‌ را در شب‌ و يكي‌ را در روز، و يك‌ درهم‌ را در پنهان‌ و يكي‌ را در آشكار انفاق‌ كرد. و اين‌ روايت‌ نيز از صادقين‌ عليهما السّلام‌ روايت‌ شده‌ است‌، و نيز از عيّاشي‌ از أبي‌ إسحق‌ روايت‌ است‌. [104]


ص 141

چون‌ أميرالمؤمنين‌، امير مؤمنان‌ است‌؛ انفاقش‌ نيز امير و سالار انفاق‌هاست‌، و در روز قيامت‌ كفّه‌ عدل‌ و حقّ انفاق‌، انفاق‌ آن‌ حضرت‌ است‌ كه‌ خالصاً و مخلِصاً لوجه‌الله‌ الكريم‌ بوده‌ است‌، و در كفّه‌ ديگر انفاق‌هاي‌ افراد ديگر را ميگذارند و مي‌سنجند، و با آن‌ الگو و نمونه‌ و اسوۀ‌ حسنه‌ اندازه‌گيري‌ مي‌نمايند.

هر كس‌ انفاقش‌ بهتر باشد و پاك‌تر باشد و خالص‌تر باشد، عقربۀ‌ انفاق‌ سنجش‌ به‌ انفاق‌ آن‌ حضرت‌ نزديك‌ ميشود؛ و هر كس‌ بدتر باشد و آلوده‌تر عقربه‌ دورتر مي‌ايستد.

كسي‌ ميگويد: من‌ در آخر الزّمان‌ بودم‌، عيال‌ نداشتم‌، دوره‌ و محيط‌ فاسد بود، دست‌ به‌ گناه‌ زدم‌؛ فوراً ترازوي‌ عفّت‌ سنج‌ را مي‌آورند و ميگويند: حضرت‌ يوسف‌ جوان‌تر و زيباتر بود، امكانات‌ گناه‌ براي‌ او بيشتر بود، زن‌ پادشاه‌ مصر كه‌ قاعدتاً بايد از زيباترين‌ زنان‌ باشد، آنهم‌ در مصر كه‌ مردم‌ آن‌ به‌ ملاحت‌ معروفند، آنهم‌ در اطاق‌ در بسته‌، و فشار و امر به‌ گناه‌ كه‌ اگر تمكين‌ نكني‌ تو را متّهم‌ به‌ گناه‌ ميكنم‌ و بدين‌ تهمت‌ ساليان‌ دراز در زندان‌ مي‌افكنم‌؛ ببين‌ چگونه‌ خود را به‌ خداي‌ خود سپرد و از گناه‌ اعراض‌ كرد.

فوراً اندازه‌گيري‌ ميكنند و عقربه‌ عفّت‌ سنج‌ در جاي‌ خود مي‌ايستد؛ نَعُوذُ بِاللَهِ مِنْ شُرورِ النَّفْسِ الامَّارَةِ بِالسّؤءِ إلاّ ما رَحِمَ اللَهُ.

همچنين‌ گرفتاري‌ مالي‌ براي‌ كسي‌ پيش‌آمد ميكند و ديگر براي‌ او مشكل‌ ميشود كه‌ از ممّر حلال‌ خرج‌ زن‌ و بچّه‌ را درآورد، و دست‌


ص 142

به‌ مال‌ حرام‌ ميزند و دنبال‌ مال‌ مشتبه‌ ميرود؛ فوراً حلال‌ سنج‌ را مي‌آورند و ميگويند: آيا مشكلات‌ تو بيشتر بود يا فلان‌ و فلان‌. به‌ آن‌ زن‌ ميگويند: آيا مشكلات‌ تو در دينداري‌ بيشتر بود يا آسیه‌ زوجه‌ فرعون‌ زمان‌.

زنان‌ از مشكلات‌ اقتصادي‌ و بارداري‌ و بچّه‌داري‌ و رضاع‌ و شيردادن‌ شكوه‌ ميكنند؛ فوراً الگو و نمونه‌ زنان‌: حضرت‌ زهراء دخت‌ پيامبر آخر الزّمان‌ را مي‌آورند و ميگويند: نُه‌ ساله‌ شوهر كرد و هجده‌ ساله‌ به‌ خاك‌ رفت‌ و در اين‌ بين‌ پنج‌ فرزند آورد كه‌ نمونه‌ علم‌ و تقوی‌ و ولايت‌ و صبر و تحمّل‌ و يقين‌ و معرفت‌ و توحيد بودند: حضرت‌ حسن‌ و حضرت‌ حسين‌ و حضرت‌ محسن‌ سقط‌ شده‌ و حضرت‌ زينب‌ و حضرت‌ اُمّ كلثوم‌؛ آن‌ فرزند سقطش‌ هم‌ معلوم‌ نبود كه‌ اگر حيات‌ داشت‌ از برادران‌ و خواهران‌ عقب‌تر باشد. فاطمه‌ زهراء پشم‌ ميريسيد، گندم‌ دسداس‌ ميكرد، و نان‌ مي‌پخت‌، و گاهواره‌ مي‌جنبانید، و با نان‌ جوين‌ فرزندان‌ خود را تربيت‌ كرده‌، و سهميه‌ باغ‌ خود را از فدك‌ به‌ فقرا ميداد.

آن‌ قيامش‌ به‌ نماز و عبادت‌ كه‌ پايش‌ متورّم‌ ميشد، و آن‌ درجه‌ محبّت‌ به‌ شوهرش‌ عليّ بن‌ أبي‌طالب‌، و آن‌ درجه حمايت‌ از دين‌ خدا و وصايت‌ و امامت‌ كه‌ تا سر حدّ شهادت‌ به‌ استقبال‌ رفت‌.

در كتاب‌ «كافي‌» و «معاني‌ الاخبار» آورده‌ است‌:

عَنِ الصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلامُ أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَهِ عَزَّوَجَلَّ: وَ نَضَعُ الْمَوَ'زِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَـٰمَةِ، قَالَ: هُمُ الانْبِيَآءُ وَ الاوْصِيَآءُ عَلَيْهِم‌ السَّلامُ. [105]


ص 143

«از حضرت‌ صادق‌ عليهم‌ السّلام‌ دربارۀ‌ معناي‌ گفتار خداي‌ تعالی‌ كه‌ ميفرمايد: و ما ميزانهاي‌ عدل‌ و قسط‌ را در روز قيامت‌ قرار ميدهيم‌ سؤال‌ شد، حضرت‌ فرمودند: مراد پيغمبران‌ و وصيّان‌ آنها هستند.»

و در روايت‌ ديگري‌ است‌ كه‌: نَحْنُ الْمَوَازِينُ الْقِسْطُ . «ما ترازوهاي‌ عدل‌ هستيم‌.»

و مرحوم‌ فيض‌ بعد از نقل‌ اين‌ دو روايت‌ و روايت‌ سابق‌ را كه‌ از «احتجاج‌» نقل‌ نموده‌ است‌ فرموده‌ است‌:

و ما دربارۀ معناي‌ ميزان‌ و كيفيّت‌ توزين‌ اعمال‌ تحقيق‌ كافي‌ به‌ عمل‌ آورده‌ايم‌، و بين‌ اخبار متعارضه‌ و اقوال‌ مختلفه‌اي‌ كه‌ در اين‌ باره‌ آمده‌ است‌ بطوري‌ وفق‌ داده‌ايم‌ و در كتاب‌ خود كه‌ به‌ «ميزانُ القيَمة‌» نام‌ نهاده‌ شده‌ است‌ بيان‌ نموده‌ايم‌؛ كه‌ تا به‌ حال‌ مانند آن‌ نيامده‌ و بالاتر از اين‌ تحقيقي‌ به‌ عمل‌ نيامده‌ است‌. و إن‌شاءالله‌ به‌ مطالعه‌ و فهم‌ آن‌ كتاب‌ موفّق‌ گردد كسي‌ كه‌ اهليّت‌ آنرا داشته‌ باشد. [106]

بازگشت به فهرست

مخلصين و منكرين لقاءالله ميزان ندارند

و از آنچه‌ ذكر شد به‌ ضميمۀ‌ مطالب‌ سابقه‌اي‌ كه‌ بيان‌ داشته‌ايم‌ معلوم‌ ميشود كه‌ دو دسته‌ از مردم‌ ميزان‌ ندارند:

اوّل‌ افرادي‌ كه‌ از جهت‌ بدي‌ و زشتي‌ به‌ حدّي‌ رسيده‌اند كه‌ اعمال‌ آنها حَبط‌ شده‌ است‌، و در اينصورت‌ عمل‌ خوبي‌ ندارند و لو في‌ الجمله‌ كه‌ اندازه‌گيري‌ شود.

أُوْلَـٰئكَ الَّذِينَ كَفَرواْ بِـَايَـٰتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَآئهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَـٰلُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَـٰمَةِ وَزْنًا. [107]


ص 144

«آن‌ كساني‌ كه‌ كافر شده‌اند به‌ آيات‌ خدا و لقاء پروردگارشان‌، پس‌ اعمال‌ آنها نابود ميشود، و ما در روز قيامت‌ براي‌ آنها وزني‌ قائل‌ نمي‌شويم‌ و ميزاني‌ بر پا نمي‌داريم‌.»

دوّم‌ كساني‌ كه‌ از اخلاص‌ و مجاهدۀ‌ با نفس‌ امّاره‌ گذشته‌ و به‌ درجه خلوص‌ و طهارت‌ مطلقه‌ رسيده‌اند، و از فانيان‌ در ذات‌ خدا گشته‌، و طبق‌ آيه‌ قرآن‌ از مقرَّبين‌ و مخلَصين‌ (به‌ فتح‌ لام‌) شده‌اند.

آنها در عالم‌ توحيد به‌ مرحله‌اي‌ رسيده‌اند كه‌ همه‌ گونه‌ اقسام‌ غيريّت‌ را برانداخته‌ و بنياد كثرت‌ را كه‌ مبني‌ بر تخيّلات‌ و توهمّات‌ انديشۀ باطل‌ است‌، در نهاد وجودي‌ و در صُقْع‌ نفساني‌ خود آتش‌ زده‌اند، و به‌ مقام‌ مشاهدۀ‌ وحدت‌ در كثرت‌ و كثرت‌ در وحدت‌ رسيده‌، و در عين‌ فناء در واحديّت‌ خدا در احديّت‌ آن‌ ذات‌ اقدس‌ نيز فاني‌ شده‌اند، و در اينصورت‌ ديگر براي‌ آنها بقايائي‌ از وجود و عمل‌ و صفت‌ نمانده‌ است‌ كه‌ آن‌ را ميزان‌ كنند؛ همه‌ را يكسره‌ به‌ خدا سپرده‌اند و مِلك‌ طِلق‌ خدا دانسته‌اند؛ چيزي‌ نمانده‌ است‌ كه‌ به‌ خود نسبت‌ دهند و بر آن‌ اساس‌ قابل‌ توزين‌ باشند.

فَأُولَـٰئكَ يَدْخِلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرٍ حِسَابٍ. [108]

«همگي‌ بدون‌ حساب‌ و كتابي‌ و بدون‌ اندازه‌ و مقداري‌ داخل‌ در بهشت‌ ميشوند و روزي‌ ميخورند.»

در آنجا حقيقت‌ يَا لَيْتَنا كُنّا مَعَكَ فِنَفوزَ فَوْزًا عَظِيمًا است‌. يعني‌ معيّت‌ صرف‌ با اولياء خدا و با معصومان‌ كه‌ خودشان‌ و وجودشان‌


ص 145

و كردارشان‌ عين‌ ميزان‌ قسط‌ و عدل‌ و حقّ است‌. و آن‌ كسي‌ كه‌ فاني‌ شد و هر شائبه‌ تجلّي‌ هستي‌ نفساني‌ خود را زدود و به‌ صِبْغَةُ اللَهِ الَّتي‌ لا صِبْغَةَ مَعَها در آمد، در آنجا مقام‌ دوئيّت‌ برخاسته‌ است‌ و معيّت‌ پيدا شده‌ است‌. محبّت‌ شديد محبّ را در محبوب‌ فاني‌ ميكند؛ و براي‌ فانيانِ در ولايت‌ ميزاني‌ بر پا نمي‌دارند.

عليُّ حُبُّهُ جُنَّة‌                           قَسِيمُ النّارِ وَالْجَنَّةْ

وَصيُّ الْمُصْطَفَی‌ حَقًّا          إمامُ الإنْسِ وَالْجِنَّةْ[109]

«محبّت‌ و دوستي‌ نسبت‌ به‌ عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ سپري‌ است‌ از آتش‌. اوست‌ كه‌ تقسيم‌ كنندۀ‌ بهشت‌ و دوزخ‌ است‌.

و به‌ حقّ، وصّي‌ بلافصل‌ حضرت‌ ختمي‌ مرتبت‌ محمّد مصطفی‌ است‌. و امام‌ و سيّد و سالار كاروان‌ انسان‌ و جنّ است‌. »

بازگشت به فهرست

مجلس :پنجاه و پنجم :

ميزان عمل، پيغمبران و امامان هستند

بسم‌ الله‌ الرّحمَن‌ الرّحيم‌

وَ بِهِ نَسْتعِين‌

وَ لاحَولَ وَ لاقُوَّةَ إلاّ باللَه‌ العليِّ العظيمِ

والْحَمدُللَّه‌ ربِّ العالَمين‌ وصلَّي‌ اللهُ عَلی‌ سيِّدِنا محمَّدٍ وَءَالِه‌ الطّاهرينَ

وَ لَعنةُ اللَه‌ علَی‌ أعدآئِهم‌ أجمعينَ مِنَ الآنَ إلَي‌ يَوم‌ الدّين‌.

قالَ اللهُ الحَكيمُ في‌ كِتابهِ الكَريمِ:

فَأَمَّا مَن‌ ثَقُلَتْ مَوَ'زِينُهُو * فَهُوَ فِي‌ عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ * وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَ'زِينُهُو * فَأُّمُّهُ و هَاوِيَةٌ * وَ مَآ أَدْرَ'كَ مَاهِيَةٌ * نَارٌ حَامِيَةٌ.

(ششمين‌ تا يازدهمين‌ آيه‌، از سورۀ قارعه‌: يكصد و يكمين‌ سوره‌ از قرآن‌ كريم‌)

«پس‌ آن‌ كساني‌ كه‌ ميزان‌هاي‌ عمل‌ آنان‌ سنگين‌ باشد، در آسايش‌ و خوشيِ خوشگوار و پسنديده‌ خواهند بود. و آن‌ كساني‌ كه‌ ميزان‌هاي‌ عملشان‌ سبك‌ است‌، پس‌ اصل‌ مقرّ و محلّشان‌ در هاويه دوزخ‌ است‌. و اي‌ پيامبر چگونه‌ حقيقت‌ هاويه‌ را خواهي‌ فهميد؟! آتشي‌ است‌ سخت‌ سوزنده‌ و گدازنده‌ و افروخته‌ شده‌.»

در اينكه‌ هر چيز را خداوند از روي‌ معيار و ميزان‌ آفريده‌، و پيامبران‌ را از روي‌ ميزان‌ فرستاده‌ است‌، و بنابراين‌ افراد بشر نيز بايد در سنّت‌ تشريع‌ بر نظام‌ ميزان‌ رفتار كنند جاي‌ شبهه‌ و ترديد نيست‌.


ص 150

وَ السَّمَآءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِيزَانَ أَلَّا تَطْغَوْا فِی‌ الْمِيزَانِ وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ. [110]

«پروردگار متعال‌ آسمان‌ را بلند پايه‌ برافراشت‌، و ميزان‌ را قرار داد، تا اينكه‌ شما در ميزان‌ و سنجش‌ طغيان‌ نكنيد و ظلم‌ و ستم‌ روا مداريد! و سنجش‌ و ميزان‌ را بر اساس‌ قسط‌ و عدل‌ بپاي‌ داريد و استوار كنيد! و در ميزان‌ كمي‌ و كاهش‌ و نقصان‌ و كاستي‌ پديد نياوريد!»

اللَهُ الَّذِي‌ أَنزَلَ الْكِتَـٰتَ بِالْحَقِّ وَ الْمِيزَانَ وَ مَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ. [111]

«خداست‌ آنكه‌ كتاب‌ را بحقّ و ميزان‌ را فرو فرستاد؛ و چه‌ ميداني‌ اي‌ پيامبر، اميد است‌ كه‌ ساعت‌ قيام‌ قيامت‌ نزديك‌ باشد!»

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَـٰتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَـٰـبَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ. [112]

«و به‌ تحقيق‌ كه‌ هر آينه‌ ما پيامبران‌ خود را با ادلّه‌ و بيّنه‌ قاطعه‌ و معجزات‌ قاهره‌ فرستاديم‌، و با آنان‌ نيز كتاب‌ و ميزان‌ را فرو فرستاديم‌ تا اينكه‌ مردم‌ در ميان‌ خود به‌ عدل‌ و قسط‌ قيام‌ كنند.»

بازگشت به فهرست

سنت تكوين و تشريع بر نظام ميزان است

از اين‌ آيات‌ استفاده‌ ميشود كه‌ عالم‌ تكوين‌ بر اساس‌ حسابهاي‌ دقيق‌ و معيارها و ميزانهاي‌ دقيق‌ بنا شده‌ است‌، و ارسال‌ رسل‌ و انزال‌ كتب‌ سماويّه‌ نيز بر اساس‌ ميزان‌ بوده است. و عالم بشریّت یله و رها نیستند بلکه دارای میزان میباشند. و عالم‌ تشريع‌ بي‌حساب‌ نيست‌، و افراد بشر همگي‌ بايد ميزان‌ خود را بر محور حقّ و نظام‌ قسط‌


ص 151

قرار دهند. كساني‌ كه‌ ميزانشان‌ سنگين‌ است‌، در دنيا با اطمينان‌ زيست‌ نموده‌ و در آخرت‌ سرافراز؛ و كساني‌ كه‌ ميزانشان‌ سبك‌ است‌ در دنيا به‌ نكبت‌ زندگي‌ نموده‌ و در آخرت‌ نيز سرافكنده‌ و شرمسار در قعر دوزخ‌ خواهند بود.

ما در بحث‌ قبل‌ از اين‌، از معناي‌ ميزان‌ بطور عموم‌ و از معناي‌ آن‌ در قيامت‌ نسبت‌ به‌ افعال‌ انسان‌ بطور خصوص‌، مطالبي‌ آورديم‌؛ و للّه‌ الحمد و له‌ المنّه‌ خوب‌ روشن‌ شد كه‌ مراد از ميزان‌ نسبت‌ به‌ هر امّتي‌ پيامبر آن‌ امّت‌ و وصي‌ آن‌ پيامبر و كتابي‌ است‌ كه‌ بايد بدان‌ عمل‌ كنند، و در امّت‌ آخر الزّمان‌ ميزان‌ وجود اقدس‌ رسول‌ الله‌ و أميرالمؤمنين‌ صلوات‌ الله‌ عليهما و قرآن‌ كريم‌ است‌ كه‌:

إِنَّهُ لَكِتَـٰبُّ عَزِيزٌ * لَّا يَأْتِيهِ الْبَـٰطِلُ مِن‌ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ. [113]

«اين‌ قرآن‌ كتاب‌ عزيزي‌ است‌ كه‌ هرگز، چه‌ نسبت‌ به‌ امور آيندۀ جهان‌ و چه‌ نسبت‌ به‌ امور و وقايع‌ گذشتۀ جهان‌، در آنچه‌ آورده‌ است‌ بطلان‌ و تباهي‌ بدو راه‌ ندارد. و تا قيامت‌ كتاب‌ ابدي‌ است‌ كه‌ از طرف‌ خداوند حكيم‌ و پسنديده‌ صفات‌ بدين‌ عالم‌ فرود آمده‌ است‌.»

در كيفيّت‌ نصب‌ ميزان‌ در روز قيامت‌ در بين‌ مفسّرين‌ و متكلّمين‌ اختلافاتي‌ است‌.

مرحوم‌ شيخ‌ طبرسي‌ در تفسير «مجمع‌ البيان‌» در ذيل‌ آيۀ‌ شريفۀ وَ الْوَزْنُ يَؤْمَئِذٍ الْحَقُّ فرموده‌ است‌ كه‌ در اينجا اقوالي‌ است‌:


ص 152

يكي‌ آنكه‌: وزن‌ عبارت‌ است‌ از عدل‌ در آخرت‌، و اينكه‌ البتّه‌ در آنجا نسبت‌ به‌ كسي‌ ستمي‌ نيست‌.

دوّم‌ آنكه‌: خداوند در روز قيامت‌ ترازوئي‌ ميگذارد كه‌ داراي‌ دو كفّه‌ و يك‌ شاهين‌ است‌، و با آن‌ اعمال‌ بندگان‌ را توزين‌ ميكنند؛ چه‌ كارهاي‌ خوب‌ و پسنديده‌ را و چه‌ كارهاي‌ زشت‌ و نكوهيده‌ را. و اين‌ قول‌ از ابن‌ عبّاس‌ و حسن‌ بَصْري‌ نقل‌ شده‌ است‌ و جَبائي‌ هم‌ همين‌ رأي‌ را اختيار كرده‌ است‌.

و سپس‌ اختلاف‌ شده‌ است‌ كه‌ چگونه‌ اعمال‌ را بدين‌ طريق‌ در كفّه‌هاي‌ ترازو ميريزند؛ چون‌ اعمال‌ عَرَض‌ است‌ و فاني‌ شده‌ است‌، و جوهري‌ نيست‌ كه‌ جسميّت‌ داشته‌ باشد و باقي‌ بماند، و داراي‌ وزن‌ نيست‌ و قائم‌ به‌ نفس‌ نيست‌.

ابن‌ عمرو جماعتي‌ گفته‌اند كه‌: نامه‌هاي‌ اعمال‌ را وزن‌ ميكنند.

و گفته‌ شده‌ كه‌: بر روي‌ حسنات‌ علاماتي‌ ظاهر ميشود و بر روي‌ سيّئات‌ نيز علاماتي‌ پيدا ميشود كه‌ بواسطۀ‌ آن‌ علامات‌، اعمال‌ در كفّه‌هاي‌ ترازو قابل‌ رؤيت‌ ميگردد و مردم‌ آنرا مي‌بينند. جبائي‌ چنين‌ گفته‌ است‌.

و ابن‌ عبّاس‌ گفته‌ است‌: حسنات‌ به‌ صورتهاي‌ زيبا و سيّئات‌ به‌صورتهاي‌ زشت‌ در كفّه‌ها ظاهر ميشوند.

و ديگر آنكه‌ گفته‌اند: خداوند خودِ شخص‌ مؤمن‌ و كافر را در ميزان‌ ميگذارد و مي‌كِشد. و اين‌ گفتار عُبَيد بن‌ عُمَير است‌ كه‌ او گفته‌ است‌: مرد عظيم‌ الجثّه‌اي‌ را مي‌آورند و او به‌ قدر بال‌ پشّه‌اي‌


ص 153

وزن‌ ندارد.

سوّم‌ آنكه‌: مراد از وزن‌ ظهور مقدار عظمت‌ مؤمن‌ در عزّت‌ و مقدار كافر در ذلّت‌ است‌؛ كما قال‌ سبحانه‌: فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَـٰمَةِ وَزْنًا. پس‌ كسانيكه‌ عمل‌ صالح‌ كه‌ وزن‌ آن‌ سنگين‌ است‌، بجا آورده‌ باشند، يعني‌ قدر و ارزش‌ آنان‌ زياد است‌ ايشان‌ رستگارند، و كساني‌ كه‌ اعمال‌ زشت‌ انجام‌ داده‌ باشند: اعمالي‌ كه‌ وزن‌ و قيمت‌ ندارد، آنان‌ اهل‌ زيان‌ و خسرانند. [114]

بازگشت به فهرست

كلام شيخ مفيد و مجلسي رضوان الله عليهما دربارۀ ميزان

مجلسي‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ در «بحار» پس‌ از نقل‌ اين‌ مطالب‌ از «مجمع‌ البيان‌» و نقل‌ بيان‌ فخر رازي‌ و بيان‌ روايات‌ وارده‌ در اين‌ مقام‌ گفته‌ است‌:

شيخ‌ مفيد رحمه‌ الله‌ چنين‌ گفته‌ است‌ كه‌: حساب‌ عبارت‌ است‌ از مقابله‌ بين‌ اعمال‌ و جزائي‌ كه‌ بر آنها مترتّب‌ ميگردد، و وقوف‌ بنده‌ است‌ دربارۀ‌ كوتاهي‌هائي‌ كه‌ در اعمال‌ كرده‌ است‌ و توبيخ‌ بر گناهاني‌ كه‌ انجام‌ داده‌ است‌، و حمد و تحسين‌ نسبت‌ به‌ خوبي‌هائي‌ كه‌ به‌ جاي‌ آورده‌ است‌؛ و طبق‌ استحقاق‌ او با او معامله‌ نمودن‌.

و آنطور كه‌ عامّه‌ مردم‌ مي‌پندارند چنان‌ نيست‌ كه‌ بين‌ بديها و نيكي‌ها مقابله‌ و موازنه‌ برقرار كنند و بر حسب‌ استحقاق‌ ثواب‌ و عذاب‌ بر آنها توازن‌ بنمايند، زيرا كه‌ تحابُط‌ بين‌ اعمال‌ صحيح‌ نيست‌ و گفتار معتزله‌ در اين‌ باب‌ كه‌ قائل‌ به‌ تحابط‌ شده‌اند باطل‌ است‌


ص 154

و ثابت‌ نگرديده‌ است‌. و آنچه‌ را كه‌ حَشويّه‌ دربارۀ‌ معناي‌ ميزان‌ گفته‌اند غير معقول‌ است‌.

و «موازين‌» عبارت‌ است‌ از تعديل‌ و مقابله‌ بين‌ اعمال‌ و جزائي‌ كه‌ داده‌ ميشود، و هر جزائي‌ را بجا و به‌ موضع‌ خود قرار دادن‌ و هر ذي‌ حقّي‌ را به‌ حقّ خود رساندن‌. و مطلب‌ از قرار آنكه‌ حَشويّه‌ ميگويند كه‌ در قيامت‌ ميزان‌هائيست‌ مانند ميزانهاي‌ دنيا و هر ميزاني‌ دو كفّه‌ دارد و اعمال‌ را در آنها ميريزند، نيست‌. زيرا كه‌ اعمال‌ از قبيل‌ أعراض‌ است‌، و توزين‌ اعراض‌ صحيح‌ نيست‌. و اينكه‌ آنها را به‌ صفت‌ سبكي‌ و سنگيني‌ ياد ميكنند بر وجه‌ مجازي‌ است‌ نه‌ حقيقي‌؛ و مراد از سنگيني‌ آنست‌ به‌ زياد باشد و ثواب‌ بزرگي‌ بر آن‌ مترتّب‌ شود، و مراد از سبكي‌ آنست‌ كه‌ كم‌ باشد و ثواب‌ بزرگ‌ بر آن‌ عائد نگردد.

و در خبري‌ كه‌ وارد است‌ كه‌ أميرالمؤمنين‌ و ائمّه‌ از ذرّيّۀ آن‌ حضرت‌ عليهم‌ السّلام‌ موازين‌ هستند، مراد آنستكه‌ آنان‌ متعهّد و عهده‌دار تعديل‌ و مقابلۀ‌ بين‌ اعمال‌ و جزاء مستحقّۀ‌ آنها ميباشند، و آنان‌ حاكم‌ به‌ عدل‌ و استحقاق‌ قدر واجب‌ از ثواب‌ هستند.

و در عبارت‌ گفته‌ ميشود: فلان‌ كس‌ در نزد من‌ در ميزانِ فلاني‌ است‌؛ و مراد آنستكه‌ نظير اوست‌.

و نيز گفته‌ ميشود: گفتار فلان‌ كس‌ در نزد من‌ از گفتار ديگري‌ موزون‌تر است‌؛ و مراد آنستكه‌ گفتارش‌ بهتر و شايسته‌تر است‌.

و آنچه‌ را كه‌ خداوند تعالی‌ دربارۀ حساب‌ بندگان‌ ذكر كرده‌ است‌ و دربارۀ‌ خوف‌ از آن‌ بيان‌ فرموده‌، فقط‌ همان‌ وقوف‌ بر اعمال‌


ص 155

عباد و مؤاخذۀ در تقصير است‌؛ چون‌ كسي‌ را كه‌ خداوند دربارۀ كوتاهي‌ از اعمالش‌ در مقام‌ وقوف‌ توبيخ‌ كند، از آثار و تبعات‌ آن‌ خلاصي‌ نيست‌؛ و كسي‌ را كه‌ خداوند مورد عفو خود قرار دهد به‌ نجات‌ و رهائي‌ و فلاح‌ فائز ميگردد. و كساني‌ كه‌ موازين‌ آنها سنگين‌ باشد بواسطۀ استحقاق‌ ثواب‌ بيشتر، آنان‌ از رستگارانند؛ و كساني‌ كه‌ بواسطۀ‌ كميِ طاعات‌ موازين‌ آنها سبك‌ باشد كساني‌ هستند كه‌ نفْس‌هاي‌ خود را باخته‌ و در دوزخ‌ جاودانه‌ مي‌مانند.

و قرآن‌ به‌ لغت‌ عرب‌ و به‌ حقيقت‌ و مجاز اين‌ لغت‌ نازل‌ شده‌ است‌؛ و بر الفاظ‌ مردم‌ عوامّ و آنچه‌ را كه‌ از اباطيل‌ در افكار و انديشه‌شان‌ مي‌آيد نازل‌ نشده‌ است‌ ـ تمام‌ شد گفتار مرحوم‌ مفيد قدّس‌ سرّه‌.

مجلسي‌ در اينجا گويد: كلام‌ ما و نظر ما در مسألۀ إحباط‌ گذشت‌، و امّا انكار ميزان‌ به‌ اين‌ وجوه‌، پسنديده‌ نيست‌ چون‌ دانستي‌ كه‌ براي‌ تصحيح‌ معناي‌ ميزان‌ وجوهي‌ را ذكر كرده‌اند.

آري‌ بعضي‌ از روايات‌ سابقاً ذكر شد كه‌ دلالت‌ داشت‌ كه‌ مراد از ميزان‌ معناي‌ حقيقي‌ آن‌ نيست‌، و بدين‌ جهت‌ ميتوان‌ قائل‌ به‌ آن‌ شد؛ اگر چه‌ ممكنست‌ كه‌ بعضي‌ از اخباري‌ كه‌ دلالت‌ دارند كه‌ ميزان‌ انبياء و اوصياء عليهم‌ السّلام‌ هستند، بر حضور آنان‌ در پاي‌ ميزان‌ و بر حكومت‌ كنندگان‌ بر ميزان‌ حمل‌ كرد.

ليكن‌ بعضي‌ از احاديث‌ را ابداً نمي‌توان‌ تأويل‌ نمود مگر با تكلّف‌ تامّ؛ پس‌ بنابراين‌ ما به‌ ميزان‌ ايمان‌ مي‌آوريم‌ و حقيقت‌ علم‌ به‌ آنرا به‌ حاملين‌ وحي‌ و قرآن‌ موكول‌ مي‌كنيم‌، و با تكلّف‌ دنبال‌ فهميدن‌


ص 156

چيزي‌ كه‌ با بيان‌ روشن‌ براي‌ ما واضح‌ نشده‌ است‌ نمي‌رويم‌. و خداوند توفيق‌ دهنده‌ است‌ و بايد بدو توكّل‌ نمود. [115]

بازگشت به فهرست

نظريه مؤلف دربارۀ ميزان

حقير گويد: ميزان‌ را نمي‌توان‌ انكار نمود وَ نَحْنُ نُؤْمِنُ بِهِ، و همانطور كه‌ گفتيم‌ بنا بر وضع‌ الفاظ‌ براي‌ معاني‌ كلّيّه‌ و عامّه‌ با ضميمۀ‌ روايات‌ وارده‌ بر آنكه‌ انبياء و اوصياء و كردار و منهاج‌ آنان‌ ميزان‌ است‌، استفاده‌ ميشود كه‌ آن‌ ميزان‌ متناسب‌ با سنجش‌ اعمال‌ و عقائد و ملكات‌ است‌، و بايد در يك‌ كفّه‌اش‌ آن‌ اصل‌ ثابت‌ و معيار صحيح‌ و در كفّۀ ديگر اعمال‌ قرار گيرد، البتّه‌ كفّه‌ها و شاهين‌ نيز متناسب‌ با اعمال‌ خواهد بود. بنابراين‌ ما قائل‌ ميشويم‌ به‌ آنكه‌ ميزان‌ در همان‌ معناي‌ حقيقي‌ خود استعمال‌ شده‌ است‌ نه‌ مجازي‌؛ وليكن‌ اين‌ التزام‌ مستلزم‌ قول‌ به‌ آنكه‌ در يك‌ كفّه‌ حسنات‌ و در كفّۀ‌ ديگر سيّئات‌ را بگذارند نيست‌.

و لازم‌ نيست‌ كه‌ انبياء و اوصياء را نيز از حضور يافتگان‌ در پاي‌ ميزان‌ بگيريم‌، بلكه‌ خود آنان‌ ميزانند ولي‌ ميزان‌ متناسب‌ با آن‌ عالم‌ و متناسب‌ با سنجش‌ اعمال‌.

و نيز ما ميزان‌ را نفس‌ مقابله‌ و تعديل‌ بين‌ اعمال‌ و جزاي‌ آن‌ نمي‌گيريم‌، و ميزان‌ را در مجرّد معناي‌ عظمت‌ و اهمّيّت‌ مجازاً استعمال‌ نمي‌كنيم‌؛ بلكه‌ قائل‌ به‌ ميزاني‌ ميشويم‌ كه‌ در قيامت‌ نصب‌ ميشود و يكي‌ از مواقف‌ قيامت‌ است‌، ولي‌ كيفيّت‌ آن‌ همانطور كه‌ ذكر شد مانند اين‌ ميزانهاي‌ دنيوي‌ كه‌ با آن‌ اجسام‌ و اَثقال‌ را مي‌سنجند نمي‌باشد.


ص 157

پس‌ نتيجه‌ آنكه‌ كلام‌ مفيد و كلام‌ مجلسي‌ رحمة‌ الله‌ عليهما هر يك‌ به‌ نوبۀ خود حائز اهمّيّت‌ و اصالتي‌ است‌ و نيز هر يك‌ به‌ نوبۀ‌ خود داراي‌ حَزازت‌ و منقصتي‌؛ و الحمدللّه‌ أوّلاً و آخراً.

در آنجا ميزان‌ عدل‌ نصب‌ ميشود؛ در آيۀ‌ شريفه‌ داريم‌:

وَ نَضَعَ الْمَوَ'زِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَـٰمَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَ إن‌ كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَ كَفَی‌' بِنَا حَـٰسِبِينَ. [116]

«ما براي‌ روز قيامت‌ ميزانهاي‌ عدل‌ و داد را قرار ميدهيم‌؛ پس‌ ابداً به‌ صاحب‌ نفسي‌ ستم‌ نمي‌شود. و اگر آن‌ ستم‌ به‌ قدر سنگيني‌ يك‌ حبّۀ‌ خَردَل‌ به‌ اندازۀ‌ (يك‌ دانۀ‌ فلفل‌) بوده‌ باشد ما آنرا مي‌آوريم‌؛ و ما محاسب‌ كافي‌ و تامّ و تمامي‌ هستيم‌.»

و از طرف‌ ديگر ميفرمايد: وَ الْوَزْنَ يَؤْمَئِذٍ الْحَقُّ. «در آن‌ روز وزن‌ حقّ است‌.»

و از اينجا استفاده‌ ميشود كه‌ ميزانِ حقّ همان‌ ميزانِ عدل‌ است‌. كما اينكه‌ در بعضي‌ از روايات‌ هم وارد شده‌ است‌ كه‌ مراد از ميزان‌ در روز قيامت‌ ميزان‌ عدل‌ است‌. البتّه‌ معناي‌ عدل‌ با معناي‌ حقّ يك‌ تفاوتي‌ دارد:

عدل‌ يعني‌ چيزي‌ را كه‌ انسان‌ چون‌ با چيزي‌ ديگر برابر كند، در آن‌ چيز نه‌ زيادي‌ است‌ و نه‌ كمي‌، بلكه‌ مساوات‌ من‌ جميع‌ الجهات‌ است و جنبۀ افراط‌ و تفريط‌ در آن‌ نيست‌.

امّا حقّ يعني‌ عين‌ تحقّق‌ و واقعيّت‌. و شايد حقّ مفهومش‌ از


ص 158

عدل‌ يك‌ قدري‌ دقيق‌تر و لطيف‌تر باشد، چون‌ عين‌ تحقّق‌ است‌؛ و امّا عدل‌ در مرتبۀ‌ ثاني‌ است‌ كه‌ انسان‌ بايد چيزي‌ را با حقّ اندازه‌گيري‌ كند و ببيند كدام‌ زياد است‌ و كدام‌ كم‌، آن‌ وقت‌ معناي‌ عدل‌ صادق‌ ميشود.

إنَّ الْقُرْءَانَ يُفَسِّرُ بَعْضُهُ بَعْضًا. [117] قرآن‌ خودش‌ مفسّرِ خودش‌ ميباشد، و بعضي‌ از آن‌ بعضي‌ از قسمتهاي‌ ديگر خود را تفسير ميكند.

بازگشت به فهرست

حسنات ثقيل است و بالا مي‌رود و سيات سبك رو به پايين

ميزاني‌ كه‌ در روز قيامت‌ برپا ميدارند هم‌ حقّ است‌ و هم‌ عدل‌. وزن‌ در آنجا حقّ است‌ يعني‌ حقّ وزن‌ دارد، باطل‌ وزن‌ ندارد. و در آن‌ آياتي‌ كه‌ عنوان‌ ثقل‌ و خفّت‌ آمده‌ است‌؛ فَمَن‌ ثَقُلَتْ مَوَ'زِينُهُو ، وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَ'زِينُهُو؛ در مقابل‌ ثقل‌ و سنگيني‌، خفّت‌ و سبكي‌ ميزان‌ است‌. مؤمنين‌ ميزانشان‌ سنگين‌ است‌ و كافران‌ سبك‌؛ هر چه‌ بديها و سيّئات‌ بيشتر باشد ميزان‌ سبك‌تر است‌، و هر چه‌ خوبيها و حسنات‌ بيشتر باشد ميزان‌ سنگين‌تر است‌. به‌ علّت‌ آنكه‌ چون‌ ميزان‌ فقط‌ حقّ است‌ و با حقّ سنجيده‌ ميشود پس‌ هر چه‌ عنوان‌ حقّ و تحقّق‌ در آن‌ بيشتر باشد سنگين‌تر و هر چه‌ در آن‌ كمتر باشد سبك‌تر است‌. و معلوم‌ است‌ كه‌ حسنات‌ داراي‌ عنوان‌ حقّ ميباشند و امّا سيّئات‌ باطلند؛ و باطل‌، جُفاء و هَباء است‌، بي‌مقدار و بي‌ارزش‌ است‌.

و اين‌ برخلاف‌ عالم‌ مادّه‌ و طبع‌ است‌ كه‌ چيز سنگين‌تر و كثيف‌تر بيشتر به‌ طرف‌ زمين‌ و قوّۀ‌ جاذبۀ‌ آن‌ جذب‌ ميشود. در عالم‌ تجرّد و معني‌ هر چه‌ موجودات‌ وزين‌تر و اصيل‌تر باشند بيشتر صعود ميكنند.


ص 159

دربارۀ‌ حضرت‌ إدريس‌ علی‌ نبيّنا و آله‌ و عليه‌ السّلام‌ وارد است‌ كه‌:

وَ رَفَعْنَـٰهُ و مَكَانًا عَلِيًّا. [118]

«ما او را در مكان‌ و مرتبه‌اي‌ رفيع‌ بالا برديم‌.»

و يا دربارۀ حضرت‌ إبراهيم‌ عليه‌ السّلام‌ وارد است‌:

وَ تِلْكَ حُجَّتُنَآ أَتَيْنَـٰهَآ إِبْرَ'هِيمَ عَلَیٰ قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَـٰتٍ مَّن‌ نَّشَآءُ. [119]

«و اينها حجّت‌ها و بيّنات‌ ما بود كه‌ به‌ إبراهيم‌ داديم‌ تا بر قومش‌ اقامه‌ كند؛ و ما مقام‌ و مرتبۀ‌ هر كس‌ را كه‌ بخواهيم‌ درجاتی بالا ميبريم‌.»

و يا دربارۀ‌ اهل‌ البيت‌ عليهم‌ السّلام‌ دارد كه‌:

فِي‌ بُيُتوتٍ أَذِنَ اللَهُ أَن‌ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُو. [120]

«آنان‌ در خانه‌هائي‌ هستند كه‌ خداوند اجازه‌ داده‌ است‌ كه‌ بلند مرتبه‌ و رفيع‌ المنزله‌ باشد و در آن‌ خانه‌ها ياد خدا و اسم‌ خدا و ذكر خدا برده‌ شود.»

وليكن‌ دربارۀ‌ بَلعَم‌ بَاعوراء داريم‌ كه‌ بواسطۀ‌ توجّه‌ به‌ دنيا، خداوند او را بالا نبرد، بلكه‌ به‌ روي‌ زمين‌ مخلّد كرد و جاودانه‌ اقامت‌ داد:

وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَـٰـهُ بِهَا وَلَـٰكِنَّهُو أَخْلَدَ إِلَی‌ الارْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَیـٰهُ فَمَثَلَهُو كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن‌ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث‌ ذَّ'لِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِـَايَـٰتِنَا فَاقْصُصِ


ص 160

الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ. [121]

«و اگر ما مي‌خواستيم‌ هر آينه‌ بواسطۀ‌ آياتي‌ كه‌ به‌ او داده‌ بوديم‌ او را بالا ميبرديم‌، وليكن‌ او به‌ زمين‌ گرائيد و توجّه‌ كرد و از هواي‌ نفس‌ خود پيروي‌ كرد. پس‌ مثال‌ او مثال‌ سگ‌ است‌ كه‌ اگر او را تعقيب‌ كني‌ له له ميكند، و اگر هم‌ او را رها كني‌ له له ميكند. اينست‌ مثال‌ گروهي‌ كه‌ آيات‌ ما را تكذيب‌ كردند. پس‌ اي‌ پيامبر! اين‌ حكايات‌ و داستان‌ها را براي‌ مردم‌ بازگو كن‌ كه‌ اميد است‌ آنها تفكّر كنند.»

و چون‌ در قيامت‌ ارزش‌ اعمال‌ بر ميزان‌ قرب‌ به‌ حقّ تعالی‌ است‌، و هر عملي‌ كه‌ مقرّب‌تر باشد وزين‌تر و هر عملي‌ كه‌ در بُعد باشد سبك‌تر است‌، و اصولاً حسنات‌ و سيّئات‌ بر اين‌ اساس‌ و معيار عنوان‌ حسنه‌ و سيّئه‌ به‌ خود ميگيرد؛ بنابراين‌ مناط‌ ثقل‌ و وزن‌ در آنجا تحقّق‌ به‌ حقّ و واقعيّت‌ است‌، و هر عملي‌ كه‌ در آن‌ اين‌ چاشني‌ زياده‌ باشد پسنديده‌تر و اصيل‌تر، و هر عملي‌ كه‌ در آن‌ كم‌ باشد بي‌بهاتر و فاقد ارزش‌تر است‌.

آن‌ عالَم‌ عالم‌ حيات‌ و قدرت‌ و علم‌ است‌. و عالم‌ نور است‌ و عالم‌ تجرّد. ظلمت‌ در آنجا راه‌ ندارد. افرادي‌ كه‌ به‌ اعمال‌ سيّئه‌ مبتلا هستند و نفوسشان‌ نفوس شيطاني‌ شده‌ است‌ به‌ آن‌ عالم‌ راه‌ ندارند. آنها در همان‌ مراكز بُعد و مظاهر جهل‌ و شقاوت‌ كه‌ جهنّم‌ است‌ گم‌ ميشوند و از بين‌ ميروند، و ميزانشان‌ سبك‌ است‌ يا ميزاني‌ ندارند؛ عملي‌ ندارند كه‌ آنها را بالا ببرد.

بازگشت به فهرست

دنباله متن

صفحه اول پایگاه فهرست کتابها فهرست موضوعی جستجو

پاورقي


[98] ـ ذيل‌ آيۀ‌ 4 و آيۀ‌ 5، از سورۀ‌ 96: العلق‌

[99] ـ تفسير «صافي‌» از طبع وزيري ج 1 ص 19 در مقدّمه‌ چهارم‌ از مقدّمات‌ دوازده‌گانه‌اي‌ كه‌ از نفيس‌ترين‌ مطالب‌ است‌، و آنها را مرحوم‌ فيض‌ به‌ عنوان‌ مقدّمه‌ بر اين‌ تفسير آورده‌ است‌.

[100] ـ تفسير «صافي‌» ج‌ 1، از طبع‌ وزيري‌ ص‌ 565، در تحت‌ تفسير آيه‌: وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَ'زِينُهُو در سورۀ‌ أعراف‌

[101] ـ «توحيد» صدوق‌، ص‌ 268

[102] - تفسير «صافي‌» طبع اسلامیه ، ج‌ 1، ص 565

[103] ـ آيه‌ 274، از سورۀ‌ 2: البقرة‌

[104] ـ تفسير «صافي‌» طبع‌ وزيري‌، ج‌ 1، ص‌ 229

[105] ـ تفسير «صافي‌» ج‌ 1، ص‌ 565؛ و «معاني‌ الاخبار» ص‌ 31

[106] ـ تفسير «صافي‌» ج‌ 1، ص‌ 565

[107] ـ آيه‌ 105، از سورۀ‌ 18: الكهف

[108] ـ ذيل‌ آيۀ‌ 40، از سورۀ‌ 40: غافر

[109] ـ اين‌ دو بيت‌ از عامر بن‌ ثعلبة‌ است‌ بنا بر نقل‌ عالم‌ جليل‌ و علاّمۀ‌ كبير شيخ‌ حسين‌ بن‌ عبد الوهّاب‌ از علماء قرن‌ خامس‌ در كتاب‌ «عيون‌ المعجزات‌» ص‌ 31

[110] ـ آيات‌ 7 تا 9، از سورۀ‌ 55: الرّحمن‌

[111] ـ آيه‌ 17، از سورۀ‌ 42: الشّوری‌

[112] ـ صدر آيه‌ 25، از سورۀ‌ 57: الحديد

[113] ـ ذيل‌ آيه‌ 41 و آيۀ‌ 42، از سورۀ‌ 41: فصّلت

[114] ـ «بحار الانوار» ج‌ 7، ص‌ 243 و 244؛ و «مجمع‌ البيان‌» طبع‌ صيدا، مجلّد دوّم‌، ص‌ 399، و سپس‌ در «مجمع‌» فرموده‌ است‌ :

بهترين‌ اقوال‌، گفتار اوّل‌ و از آن‌ گذشته‌ گفتار دوّم‌ است‌؛ و ما قائل‌ به‌ اين‌ مطلب‌ شديم‌ چون‌ در زبان‌ عرب‌ اشتهار دارد كه‌ ميگويند: گفتار فلان‌ كس‌ موزون‌ است‌ و كردارش‌ موزون‌ است‌، و مراد آنست‌ كه‌ به‌ مقدار حاجت‌ است‌ و در آن‌ زياده‌ مضر و نقصاني‌ نيست‌ و داخل‌ در عبث‌ و بيهودگي‌ نيست‌.

[115] ـ «بحار الانوار» طبع‌ حروفي‌، ج‌ 7، ص‌ 252 و 253

[116] ـ آيه‌ 47، از سورۀ‌ 21: الانبيآء

[117] ـ در «الدّرّ المنثور» ج‌ 2، ص‌ 8 از رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ نقل‌ نموده‌ است‌ كه‌ فرمودند: إنَّ الْقُرْءَانَ لَمْ يُنْزَلْ لِيُكَذِّبَ بَعْضُهُ بَعضًا، وَلَكِنْ نَزَلَ لِيُصَدِّقَ بَعْضُهُ بَعْضًا.

و نيز در «نهج‌ البلاغة‌» خطبۀ‌ 131 (و از طبع‌ مصر مطبعۀ‌ عيسي‌ البابي‌ الحلبيّ با تعليقۀ‌ شيخ‌ محمّد عبده‌ ج‌ 1، ص‌ 252 ) وارد است‌ كه‌: يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ؛ وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَی‌ بَعْضٍ.

[118] ـ آيۀ‌ 57، از سورۀ‌ 19: مريم‌

[119] ـ صدر آيۀ‌ 83، از سورۀ‌ 6: الانعام‌

[120] ـ صدر آيۀ‌ 36، از سورۀ‌ 24: النّور

[121] ـ آيۀ‌ 176، از سورۀ‌ 7: الاعراف‌

بازگشت به فهرست

دنباله متن

صفحه اول پایگاه فهرست کتابها فهرست موضوعی جستجو

 

.

كليه حقوق، محفوظ و متعلق به موسسه ترجمه و نشر دوره علوم و معارف اسلام است.