عناوين اين بخش

ماخذ : دوره سه جلدی کتاب نکته ها از گفته ها

اثر یک عمل خالصانه
 دعاها را برای ترقی بخوانید
درد دل علامه امینی
 ادب الهی
 راه کمال
تاریکی و روشنایی بزرخ
نصیحت آیت الله سلطانی
بزرگواری و سعه صدرآقا سید مهدی قوام
رأفت امام رضا (عليه السلام)
ارمغان حرم رضوي
توصيه آيت الله العظمي بهجت به زائر
گيرنده ميخواهد
عنايت حضرت رضا (عليه السلام)
عاقبت بخيري
 

 

پیش از مطالعه

حجت الاسلام فاطمی نیا

حکایاتی که از نظر شما می گذرد مطالبی است که از دوره سه جلدی کتاب نکته ها از گفته ها گلچین شده است .
این حکایات برگزیده از مطالبی است که استاد فاطمی نیا با شیرینی و حلاوت کم نظیر در سخنرانی ها و منابر خود استفاده نموده  و بسیاری از آنها از نظر روایت ، کاملا بکر و دست  اول می باشد .
بدیهی است هر جا نامی از ناقل مطالب نیامده ، حکایات از قول استاد روایت شده است .
امید که این مجموع این بخش بتواند اثری هر چند کوچک بر دل و جان ما داشته باشد . انشاالله .

اثر یک عمل خالصانه

سالها قبل مشرف شدم به مکه، شخصی در کاروان ما بود که وضعیتی داشت، گویا همه می خواستند از سر راهش فرار کنند!
در این سفر یک چایی داد به دست یک سید دل شکسته ای. بر اثر این عمل کوچک و خالصانه، وضعیتش تغییر کرد.
همه از او استقبال میکردند؛ محبوبیت پیدا کرد و خلاصه سرنوشتش عوض شد!
گویا نور همین عمل کوچک -ولی از روی اخلاص- اثر بسیار بالایی در او داشت و او را متحول کرد! پس کوچک و بزرگ عمل مهم نیست؛ اخلاص و مقبولیت در نزد خداوند مهم است.


 دعاها را برای ترقی بخوانید

اهل بیت (علیهم السلام) فرموده اند: کاری بکنید که قرآن برایتان شیرین بماند؛ دعا برایتان شیرین بماند! ...
دعاهای مأثوره بسیار فضائل دارد؛ اما اثر بخشی اینها منوط است به دوری از گناه ...
مرحوم پدرم که خودش از صلحا و اولیاء بود می فرمود: دعاها را برای ترقی بخوانید؛ ثواب خودش می آید.


درد دل علامه امینی

یک سخنی از علامه امینی نقل کردند، خیلی منقلب شدم.
ما یک «الغدیر» می شنویم و خیلی گذرا عبور میکنیم. یازده جلد چاپ شده و یازده جلدش چاپ نشده است.
بیست و دو جلد کتاب تحقیقی! خدا می داند که این مرد در راه نوشتن این کتاب، فانی شد! چه زحمت های طاقت فرسا!
می گویند بعد از نوشتن الغدیر گفته بود: «روز قیامت با دشمنان امیرالمؤمنین مخاصمه خواهم کرد! همان طور که آنها وقت آقا را گرفتند، وقت مرا هم گرفتند؛ و گرنه من میخواستم معارف امیرالمؤمنین را گسترش بدهم؛ اینها آمدند مرا وادار کردند که من در اثبات امامتش کتاب بنویسم!»
وقتی می گویند: اول مظلوم عالم؛ بی جهت نیست! حضرت چقدر مظلوم باشد که بعد از قرنها، تازه در اثبات امامتش کتاب بنویسند!


 ادب الهی

شاید این از گله های دوستانه خدا باشد که میفرماید:
ما لکم لا ترجون لله و قاراء
«شما را چه میشود که خدا را به عظمت و وقار یاد نمی کنید؟»
چه میشود شما هم مؤدب باشید در مقابل خدا؟!
چقدر اولیاء در مقابل خداوند مؤدب بودند! ...
من بعد از معصوم، مؤدب تر از سید بن طاووس ندیدم در مقابل خدا! می گوید:
کتب بالله عزوجل ... رویت بالله ... «به کمک خدا نوشتم ... به کمک خدا روایت کردم ...»
سراسر کتابهایش را نگاه کنید، بالله است، ادب الهی در آنها مشهود است!

 راه کمال

در زمان قاجار، تهران بهترین حوزه عرفان نظری و معقول بوده ... ملا عبدالله زنوزی و پسرش آقا علی زنوزی معروف به آقا علیم حکیم، در مدرسه مروی تهران تدریس میکردند، آقا میرزا محمدحسن کرمانشاهی بوده؛ آقا محمدرضا قمشه ای بوده که از همه بالاتر بوده، اهل معرفت و حال بوده و میگویند طی الارض هم داشته است.
آقا میرزا هاشم اشکوری که نابغه ای در عرفان نظری بوده است، شاگرد ایشان است.
کتاب مفتاح الانس فنّاری که یک کتاب عرفان نظری است؛ در آن از غامض ترین مسائل عرفانی بحث میشود.
در این کتاب یک حواشی وجود دارد؛ در انتهای حواشی نوشته:
هاشم مقصود آمیرزا هاشم اشکوری است.
آیت الله آمیرزا احمد آشتیانی شاگرد بلافصل آمیرزا هاشم بوده است. اینها بزرگانی بوده اند که زمانه از آوردن اینها عقیم است!
علمای تهران و بزرگان، وقتی به حضور آمیرزا احمد می رسیدند دستش که سهل است، می خواستند پایش را ببوسند!
ایشان فیلسوف، مجتهد، عارف و جامع همه علوم و فنون اسلام و نمونه ای از زهد و تقوی و پاکی بود؛ تمام زندگی اش کرامت بود!
روزی شخصی در مجلسی از آیت الله میرزا احمد آشتیانی میپرسد:
آیا در این زمان، راه سلمان شدن باز است؟! (این سوال بسیار سوال مهمی است، یعنی آیا راه کمال در این عصر برای افراد مفتوح است، آیا میشود به مقام معرفت کامل و درجات سلمان هم رسید؟!)
ایشان سکوت و تأمل پرمعنایی نمودند، سپس فرمودند: بلی راه سلمان شدن، باز است.
و این فرمایش ایشان، که از روی حقیقت و متن واقعی سخن میگوید، بشارت بسیار بزرگی است برای همه جوان ها، برای همه مشتاقان کمال، که راه بسته نیست، همت و تلاش می خواهد!

تاریکی و روشنایی بزرخ

عمده چیزی که برزخ را تاریک میکند، حرف پشت سر مردم است، غیبت، تهمت ... یکی از چیزهایی که برزخ را روشن میکند، گره گشایی از کار مردم است. برزخ را گناهان، تاریک میکنند؛ و از آن طرف اعمال خیر، باعث روشنایی عالم قبر و برزخ میشوند.

نصیحت آیت الله سلطانی

مرحوم آیت الله العظمی سلطانی طباطبایی (قدس الله نفسه الزکیه) عالم بسیار بزرگوار و استاد العلماء به معنی الکلمه بود .یعنی به جز چند تا مرجع که با ایشان هم سن و هم دوره بودند، باقی علماء قاطبه شاگردی آقای سلطانی را نموده بودند.
یکی از آقازاده های ایشان می گوید:
یک روز نشسته بودیم؛ با خود گفتم از پدرم استفاده بکنم، به ایشان گفتم:
اگر بنا بشود که شما به من فقط یک نصیحت بکیند، چه میگویید؟
میگویند:
ایشان سرشان را پایین انداخته، تأملی کردند؛ سپس سرشان را بلند کرده فرمودند:
آبروی کسی را مبر!

بزرگواری و سعه صدرآقا سید مهدی قوام

آقا سید مهدی قوام (رضوان الله تعالی علیه) مرد بسیار بزرگ و با سعه صدری بود؛ اعجوبه ای!
شبی دزدی وارد منزلش میشود؛ همین که فرشی را جمع کرده و در حال بردن بود، آقا سید مهدی بیدار میشود، با کمال خونسردی به او میگوید: می خواهی این فرش را چه کنی ؟
دزد می گوید : میخواهم آن را بفروشم.
آقا سیدمهدی میگوید: اگر بفروشی، آن را از تو خوب نمیخرند؛ من آن را به تو مباح کردم، حلالت باشد! برو آخر بازار عباس آباد، بگو: سیدمهدی فرستاده! آن را بفروش و برو کاسب شو!

بعداً دیدند همان شخص، اهل عبادت و تقوی شده؛ و از همان فرش کاسبی و مغازه راه انداخته است.
در زمان طاغوت که فسق و فجور و فساد همه جا را فرا گرفته بود، یک شب آقا سیدمهدی قوام منبری میرود در همان بالاشهر تهران؛ به ایشان پاکتی پر از پول میدهند.
در حال رفتن به منزل، در مسیر یک زنی را میبیند، وضعیت نامناسبی داشته و معلوم بوده اهل فساد و فحشا است!
آقا سیدمهدی به یک پیر مردی میگوید: برو آن زن را صدا کن بیاید!
آن مرد تعلل میکند و میگوید: وضعیت آن زن و بی حجابی اش مناسب نیست او را صدا بزنم. خلاصه با اصرار سید و با کراهت می رود و او را صدا می زند که آن آقا سید با شما کار دارند!
زن می آید، آقا سیدمهدی از آن زن می پرسد: این موقع شب اینجا چه می کنی؟!
زن می گوید: احتیاج دارم، مجبورم!
سید آن پاکت پر از پول را از جیبش در می آورد و به زن می دهد و می گوید: این پول، مال امام حسین - ع - است، من هم نمی دانم چقدر است؛ تا این پول را داری، از خانه بیرون نیا!

مدتی از این قضیه می گذرد، سید مشرف می شود کربلا. (در آنجا) زنی بسیار مجبه را می بیند با شوهرش ایستاده اند.
شوهر می آید جلو و دست سید را می بوسد و می گوید: زنم می خواهد سلامی به شما عرض کند!
زن جلو می آید و سلام می کند و می گوید: آقا سید! من همان زنی هستم که آن پاکت را در آن شب به من دادید؛ ایشان هم شوهر من است که با هم مشرف شده ایم زیارت؛ من آدم شدم!

رأفت امام رضا (عليه السلام)

علامه آيت الله سيد محمد حسين طباطبايي (قدس الله نفسه الزكيه) صاحب تفسير جليل القدر و بي نظير «الميزان» جمله اي در مورد حضرت فرمودند كه حقا" نياز به يك كتاب شرح دارد!
فرمودند: همه ائمه، رئوفند؛ ولي رأفت امام رضا (عليهالسلام) حسي است. همين كه وارد حرم ميشوي ميفهمي كه حضرت رئوف است!

ارمغان حرم رضوي

هركس حرم حضرت رضا (عليه السلام) مشرف ميشود، يقين بداند توي كاسه اش چيزي ميريزند... منتها وقتي رفتي، عرض حاجت و توسل كردي، منتظر باش آنها هرچه بريزند تو پياله!
برحسب روايات معتبر: يك سلام به حضرت رضا (عليها لسلام) ثواب يك ميليون حج دارد!

توصيه آيت الله العظمي بهجت به زائر

در خدمت حضرت آقاي بهجت بودم شخصي آمد گفت: ميخواهم بروم حرم چه كار كنم، توصيه اي ميفرمائيد؟!
فرمودند: من بيشتر از آنچه در مفاتيح نوشته بلد نيستم؛ اما وقتي ميرويد آنجا، اتصال قلب به لسان باشد!
(يعني توجه و حضور قلب داشته باشيد و دلتان همراه زبان و گفتارتان باشد!)


گيرنده ميخواهد

در قم سيد بزرگواري بود و چاپخانه داشت!
از خواص علامه طباطبايي و محرم سر ايشان بود. اين سيد داراي معنويات و حالات بالا و اهل كتمان بود. روزي در منزلش ما را دعوت كرد.
بنده با شخص ديگري خدمتش رسيدم. در ضمن صحبت، به پهناي صورت اشك ميريخت.
قضيه اي ازعلامه طباطبايي (رضوان الله عليه) نقل كرد گفت: روزي با آقا كار داشتم رفتم در منزل ايشان؛ هر چه در زدم و منتظر ماندم كسي نيامد، معلوم شد كسي در منزل نيست.
ناگهان صدايي در گوشم گفت: در نزن، آقا رفته اند قبرستان نو! كسي هم در كوچه و اطراف من نبود...

با خودم گفتم: ميروم قبرستان نو، در ضمن به صحت و سقم اين صدا هم پي ميبرم!
با سرعت خودم را به قبرستان نو رساندم؛ ديدم ايشان در ميان قبرها در حال قدم زدن هستند. من خودم را آماده كرده بودم كه تا ايشان را ديدم قضيه اين صدا را به ايشان بگويم حتي اگر ترديد كردند قسم بخورم!
همين كه خواستم مطلب را بگويم فرمودند: دست و پايت را گم نكن، از اين صداها زياد است، گيرنده ميخواهد!


عنايت حضرت رضا (عليه السلام)

در مشهد طلبه اي بوده چهارده پانزده ساله، در سختي و تنگدستي به سر ميبرده است.
روزي گرسنگي بر او غلبه ميكند، مدتي چيزي نخورده بوده، كاري هم از دستش بر نميآيد. به حالت ضعف شديد ميافتد. با خود ميگويد: حال كه بناست بميرم، بروم حرم و در آنجا بميرم.
با نهايت سختي و دست به ديوار، خود را به حرم رسانده ميافتد.
ميگويد: مدتي گذشت، خادم آمد گفت: بلند شو، ميخواهيم در را ببنديم!
با سختي فراوان خودم را به حجره رساندم، در بسته بود.
قبل از اين كه در را باز كنم، از پشت شيشه نگاه كردم، ديدم ميوه غيرفصل در حجره است! خدايا، در حجره قفل است، اينها از كجاست؟!
رفتم داخل اتاق، مقداري از آن را خوردم، ناگهان ديدم پرده ها كنار رفت، حجابهاي ملكوتي برطرف شد!
خلاصه ميرسد به جايي كه مرجع عاليقدر زمان حضرت آيت الله العظمي بروجردي (رضوان الله عليه) ايشان آن موقع جواني بيست و دو، سه ساله بود، گاهي كه برخورد ميكردند، با اشتياق احوالپرسي ميكردند و ميفرمودند: آقاي آشيخ علي خدمت نميرسيم!
و او در جواب ميگفت: ان شاء الله خدمت ميرسم! (يعني آيت اله بروجردي نهايت توجه و عنايت را به او داشتند و در نظرشان بسيار جليل القدر بود).


عاقبت بخيري

گاهي وقتها يك نقطه روشن در زندگي انسان در يك مواقع خاصي از انسان دستگيري ميكند.
بعضيها كه عاقبت به خير ميشوند، مربوط به همان نقطه روشن در وجودشان ميباشد.
اما كسي كه عاقبت به خير نشده و جهنمي ميشود، معلوم ميشود همان نقطه روشن را هم ندارد! روايت هم اين مطلب را تأييد ميكند.
حدود سي سال قبل، در تهران شخصي بود كه در همه جا مشهور به فسق و فجور بوده است.
يك مرتبه ميبينند اين شخص، از عباد و زهاد شده است.
رفيقي داشتم در تهران، آدم خوبي بود، از شاگردان مرحوم آقا شيخ محمد حسين زاهد بود. (شيخ محمد حسين زاهد، مرد بسيار خوب و با معنويت و اهل زهد و ورع بوده. نفسش قوي بوده، و روح قوي اي داشته، حتي بعد از مرگش ديده بودند كه بر شاگردانش اشراف دارد)
آن دوست ما گفت: علت اين كه آن شخص فاسق عاقبت به خير شد اين بود كه:
شب عروسي اش، رفت توي اتاق عروس، ديد عروس دارد گريه ميكند؛ ميفهمد كه اين گريه، گريه معمولي نيست، خيلي جدي است! علت گريه را ميپرسد، عروس ميگويد: من به پسرعمويم علاقمند بودم؛ مرا به او ندادند؛ الان هم حرفي ندارم كه با تو زندگي كنم اما اين را بدان كه عمري را در ناراحتي خواهم بود!

اين شخص بلافاصله از منزل ميرود و عالم محل را با دو نفر شاهد مي آورد و ميگويد: من وكالت دادم كه طلاق اين دختر را بخوانيد.
طلاق را ميخوانند. بعد ميفرستند دنبال پسرعمومي دختر و ميگويد: عقد اينها را هم بخوانيد.
جوان را ميآورند و عقد آنها را ميخوانند!
وقتي كه او چنين جوانمردي و فداكاري را ميكند، پسرعموي دختر رو ميكند به او ميگويد: خدا تو را عاقبت به خير كند!
همين كه آن شخص (كه معروف به فسق و فجور بوده و اين گذشت را انجام ميدهد) پايش را از اتاق ميگذارد بيرون، متحول ميشود، حالش تغيير ميكند و در مسير سعادت قرار ميگيرد.
 


منبع :

نکته ها از گفته ها ( دوره سه جلدی )
گزیده ای از سخنرانی های استاد فاطمی نیا   

گردآورنده :  بخش فرهنگی مسجد و حسینه الزهراء - س
 ناشر :  بخش فرهنگی مسجد و حسینه الزهراء - س - مشهد 
تلفن : 0511-8518218
 
چاپ اول  دوره سه جلدی / 1386

 

نقل مطالب سایت ، فقط با اجازه از ناشرين کتابهای منبع
و ذکر کامل لينک  سایت صالحين امکان پذیر می باشد .

زندگینامه صالحین حکایات صالحین تشرفات دفتريادبود    عکسها  

1387-1382 هجری شمسی
Salehin.com  Host By : Tartan Space
Best View 1024 x 768 - IE 5.5 or Better