ولادت
مرحوم حاج شيخ اسداللّه طيّارى در هشتم تير ماه1306 ه ش در شهرستان قمشه
(شهرضاى كنونى) در يك خانواده مذهبى ديده به جهان گشودند.
پدر ايشان از بازاريان آن شهرستان و مادر گراميشان از سادات با صفاى مكّى
بودند. تحصيلات دوران ابتدايى و متوسطه را در همان شهرستان گذرانده و دوره
نوجوانى ايشان در همان جا سپرى شد.
ادامه تحصیل
در سن 19 سالگى براى كسب علوم حوزوى و ادامه تحصيلات به اصفهان عزيمت كردند و
با علاقه بسيار در حجره محقرى در مدرسه صدر اصفهان زير نظر استادان فن، دروس
حوزه را شروع نمودند.
ايشان از همان ابتداى جوانى متكى به قدرت خويش بودند و براى امرار معاش،
كارشان را در كنار درس قرار دادند. زمانى كه صحبت از كار و تلاش مىشد ايشان
مىفرمودند: «من حتى براى خريد كتابهايى كه در آن دوران نياز داشتم گاهى شب
تا صبح بيدار مىماندم و مزد دريافتى را فقط صرف خريد كتابهاى مورد نياز
مىكردم».
از مناعت طبع و عزت نفس بالايى برخودار بودند و هرگز براى رفع نياز خود دست
پيش احدى حتّى پدرشان دراز نمىكردند. حتى در آن زمان كه براى طلاب مقررى
قرار داده بودند، ايشان از گرفتن آن هم صرفنظر مىكردند و مىفرمودند:«اين
شهريه به من كه توان كاركردن دارم تعلق نمىگيرد».
در سن 27 سالگى با توسل به بى بى دو عالم حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام تشكيل
خانواده دادند و علويه اى از اصفهان اختيار نمودند.
انتخاب همسر سيّد به دليل ارادت بيش از حد ايشان به سادات بود و در تمام
دوران زندگى پر بركتشان الحق كه هيچ كوتاهى در اين امر نكردند. دو ماه بعد از
ازدواجشان در سفرى كه براى تبليغ رفته بودند به طور معجزه آسايى راهى كربلا
شدند.
در اين سفر چون به طور قاچاقى اقدام كرده بودند در زندان بصره حبس شدند و به
ضمانت يكى از علما كه مىفرمودند: «نه قبل از آن و نه بعد از آن سفر، ديگر
ايشان را زيارت نكردم » ، آزاد شدند و به مدت سه ماه و ده روز در كربلا، نجف
و كاظمين ماندند.
اخلاق فردى و اجتماعى
ايشان بسيار ميهمان دوست بودند. در تمام دوران زندگى همواره در پى اين بودند
كه مشكلات مادى و معنوى ديگران را بر طرف سازند. بسيار با گذشت و سخاوتمند
بودند، از قول خانواده ایشان نقل شده :
يك شب به منزل آمدند، ديديم عباى ايشان روى دوششان نيست و تنها با قبا به
منزل آمده اند، هنگامى كه از ايشان سؤال كرديم، فرمودند:
در حرم مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام نشسته بودم. طلبهاى نزد من آمد و گفت:
امشب شب دامادى من است و چون مقدارى از نظر مالى در تنگنا هستم نتوانسته ام
لباسى نو تهيه كنم. ايشان بدون اينكه او را بشناسند بلافاصله عباى خود را كه
از طرف يكى از رفقايشان به ايشان هديه شده بود در آورده و به او داده بودند و
فرموده بودند: «من اصلاً نياز به اين عبا ندارم و چون نو است به عنوان هديه
از من قبول كن».
گاهى اوقات ديده مىشد هديه اى كه برايشان مىآوردند، از آن شخص تشكر
مىكردند، و بلافاصله آن را به فرد ديگرى كه احساس مىكردند نيازمند است
مىبخشيدند. هيچ دلبستگى نسبت به هيچ چيز مادى نشان نمىدادند.
دست و نَفَسشان براى همه خير بود و از هيچ كمكى دريغ نمىكردند. تا آنجا كه
در توانشان بود خود اقدام مىكردند و گرنه به وسيله واسطه، حلال مشكلات
بودند. نياز مادى، روحى و... را با درك عارفانه خود احساس مىكردند و بسيارى
از رفقا بر اين عقيده بودند كه زمانى كه نزد ايشان مىآمديم اگر نياز مادى
داشتيم ايشان بدون اينكه سخنى گفته شود فهميده و بر طرف مىكردند، يا
اگر از نظر روحى احساس ضعف مى شد به نحو احسن تحولى در شخص ايجاد
مىكردند.
از جمله نكات اخلاقى ايشان در خانواده اين بود كه ايشان به فرزندان در احترام
گذاشبن به مادرشان سفارش اكيد مىكردند و كوچك و بزرگ را به گذشت توصيه
مىنمودند.
زمانى كه از سفر باز مىگشتند حتماً براى تك تك افراد سوغات مىآوردند و هيچ
كس را فراموش نمىكردند. جوّ خانه را آن چنان آرام و با طمأنينه اداره
مىكردند كه هيچ وقت خلأئى احساس نمىكرديم اگرچه در بسيارى اوقات از لحاظ
مادى در تنگنا بودند.
از همان دوران طفوليتِ فرزندان، عشق به اهل بيت عليهم السلام را به آنان
آموختند به طورى كه هر جا مجلس روضه يا جشن و شادى براى آن بزرگواران وجود
داشت مقيّد به شركت و بردن خانواده به آنجا بودند.
عبادات وتوسّلات
از قول خانواده ایشان نقل شده است :
در تمام دوران حيات با بركتشان هيچ گاه زمانى نبود كه ما صبح براى نماز
برخيزيم و ايشان در خواب باشند، حتى اين ايام آخر كه دوران بيمارى را سپرى
مىكردند؛ آنقدر به شب زنده دارى و بيدار بودن تا طلوع آفتاب اهمّيت
مىدادند كه اگر يكى از اعضاى خانواده به علت بيمارى شبى را تا صبح
نمىخوابيد صبح با خوشرويى به او مىگفتند: «امشب در عبادت شب زنده داران
شريك بودى».
هيچ ماه مبارك رمضانى را به ياد ندارم كه شب تا سحر چشم بر هم گذاشته باشند و
بسيار مقيد بودند كه در اين ماه رختخواب را جمع كنيم. به فرزندان نيز توصيه
مىكردند: «در روز هر چه مىخواهيد استراحت كنيد تا شب بتوانيد بيدار بمانيد؛
اگر موفق به خواندن دعا و قرآن هم نشديد همان نفس كشيدن در آن ساعات عبادت
محسوب مىشود.»
در اين ماه بسيار خوشحال بودند و اوج مسرت ايشان در ماه مبارك رمضان بود و
اين ماه را بسيار دوست مىداشتند. حتى اين مدتى كه به علت كسالت قادر به روزه
گرفتن نبودند در طول ماه مبارك رمضان سحر زودتر از بقيه افراد خانواده مهياى
برنامه سحر مىشدند و در روز از خوردن و آشاميدن صرف نظر مىكردند و در هنگام
افطار چند ساعتى مانده به غروب آفتاب با ذوق و شوق فراوان سفره را پهن كرده و
به اعضاى خانواده مىفرمودند: «براى من هم دعا كنيد تا از اين فيض عظيم الهى
بهره اى ببرم.»
به زيارت آقا على بن موسى الرضا عليه السلام بسيار اهميت مىدادند و مقيّد
بودند تمام ايام ولادت و شهادت به هر نحوى كه مىشد خود را به پابوس آن
بزرگوار برسانند و سالى دوبار تمام اعضاى خانواده را براى زيارت به مشهد
ببرند. به رفقا نيز سفارش مىكردند كه اگر در دل نيت كنيد، خود آقا اسباب سفر
را برايتان مهيا مىسازند.
در تمام دورانى كه بيمار بودند قرآن خواندن و اعمال عبادتى ايشان ترك نمىشد،
حتى زمانى كه در بيمارستان بسترى بودند.
دلبستگى و علاقه ايشان در دوران جوانى و ايام تحصيل به مرحوم «سيد عبداللّه
فاطمى رحمه الله » بسيار بود و هميشه از زبان ايشان نقل قول مىكردند وارادت
خاصى نسبت به اين بزرگوار داشتند. اذكار و ادعيه خود را بسيار پنهان
مىكردند، ولى آنچه ما مىديديم اين بود كه دائم الذكر بودند.
در بين زيارات علاقه و اعتقاد خاصى به زيارت عاشورا، امين اللّه و زيارت
ششم اميرالمؤمنين عليه السلام داشتند و مداومت به اين زيارت (زيارت
ششم اميرالمؤمنين عليهالسلام ) را بسيار تأكيد مىكردند.
نماز حضرت زينب عليهاالسلام را بسيار تأكيد مىكردند و ذكر و نماز حضرت ابو
الفضل العباس عليهالسلام را مد نظر داشتند.
دائم الوضو بودن نيز از ديگر خصايص بارز ايشان بود. در سرماى يخبندان زمستان
هم كه امكانات آب گرم موجود نبود همين گونه رفتار مىكردند.
زمانى كه در هنگام شدت بيمارى، براى شفاى ايشان متوسل به ائمه اطهار عليهم
السلام مىشديم و يا نذر و ختمى بر مىداشتيم مىفرمودند: «شما با اين ختم و
نذرها كار مرا به تأخير مىاندازيد. انسان در هرحال بايد راضى باشد به رضاى
خدا.»
ايام دهه مبارك فاطميه، هر سال ايشان پنج روز به نيت پنج تن آل عبا روضه و
مراسم نوحه خوانى در منزل برپا مىكردند. در تمامى اين ايام چون ساعات
برگزارى روضه بعد از نماز صبح بود از ساعت پنج صبح بيدار مىشدند و براى
تدارك اين مراسم در تكاپو بودند و هركس كه وارد مىشد كفش او را دم در جفت
مىكردند و دم در مىنشستند.
روز آخر روضه بسيار ناراحت بودند و مىفرمودند: «حيف كه فردا اين موقع از اين
فيض عظيم محروميم». در ايام ماه محرم نيز كه ده روز مجلس روضه خوانى در منزل
برپا بود به بهترين نحو اين مجالس را برگزار مىكردند و بهترين امكانات را
براى روضه تهيه مىكردند و مىفرمودند: «انسان براى ائمه اطهار عليهم السلام
بايد از جان مايه بگذارد».
همدلى و همراهى با خانواده
همسر ایشان نقل می کند :
در منزل هميشه رسمشان بر اين بود كه كارهاى منزل بايد تقسيم شود و خود بعضى
از كارها را شخصاً به عهده داشتند و در هر حال و هر ساعت از انجام آن كوتاهى
نمىكردند. به عنوان مثال هر زمان كه ميهمان داشتيم از يك نفرتا صد نفر بعد
از ميهمانى، شستن ظرفها و مرتب و تميز نمودن آنها را خود عهده دار مىشدند
و مىفرمودند: « كارهاى اصلى را شما انجام داديد، بقيه كارها با من» و آنقدر
مرتب و تميز كار انجام مىدادند كه جاى هيچ گله اى باقى نمىماند.
در كارهاى روزمره بسيار با سليقه و با انضباط بودند. هرگز كارهاى شخصى خود را
به ديگران محول نمىكردند. حتى دوخت و دوز لباس را اگر نياز به دگمه و يا
چيزى داشت، با حوصله و سليقه آن را انجام مىدادند.
بيشتر كسانى كه به ديدنشان مىآمدند از حسن خلق و سعه صدرشان بسيار تعريف
مىكردند. هر خواهش و تمنايى از ايشان داشتيم هيچگاه جواب رد نمىدادند و با
خوشرويى و متانت آن را بر آورده مىكردند، يا اگر در حد توانشان نبود بسيار
منطقى حل و فصل مىكردند.
بسيار اتفاق مىافتاد زمانى كه چيزى در ذهن يا دلمان مىگذشت و براى مطرح
كردن و كمك خواستن به نزدشان مىرفتيم انگار از قبل اطلاع داشتند. زمانى كه
قضيه را شرح مىدادند و راهنمايى مىكردند پايان كار همان مىشد كه ايشان
فرموده بودند.
برخوردها و رفتارهاى عارفانه و دور از ذهن برخى از افراد را كه در ايشان
مىديديم وقتى مطرح مىكرديم به شدت منكر مىشدند و يا بلافاصله حرف و صحبت و
بحث را عوض مىكردند.
ولى در صحبتهايشان مىفرمودند: « من در ايام جوانى آن بهرهاى كه مىخواستم
بردم». حتّى بحث نماز صبح كه پيش مىآمد مىفرمودند:
« من در اوايل ورودم به قم زمانى كه در ابتداى طلبگى بودم صبحها پشت سر چهار
امام جماعت از جمله آيت اللّه بروجردى نماز مىخواندم».
بيشتر اوقات اوّلين نفر بودند كه پشت در حرم مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام
حضور پيدا مىكردند و هنوز در را باز نكرده بودند.
بیماری
یکی از شاگردان ایشان نقل می کند :
در پانزدهم ماه مبارك رمضان، يك سال قبل از فوتشان، در تهران ناگهان دچار
حمله قلبى شدند و در بيمارستان بسترى گشتند، مدت 15 روز بيمارى ايشان طول
كشيد. تمام ايام شبهاى قدر را در بيمارستان به سر مىبردند و بسيار احساس
ناراحتى مىكردند و هر روز كه دكتر به ملاقاتشان مىآمد از او مىخواستند كه
هرچه زودتر مرخص شوند.
بار دوم در محرم سال80 نيز به علت حمله شديد قلبى در اصفهان به بيمارستان
منتقل شدند و اين بار به حدى حال ايشان وخيم بود كه ما هيچ اميدى به زنده
ماندن ايشان نداشتيم و تنها متوسل به آقا ابا عبد اللّه عليهالسلام و آقا
ابوالفضل العباس عليه السلام شديم.
ايشان به مدت پنج دقيقه ايست كامل قلبى داشتند كه همه كادر بيمارستان و پرسنل
بخش از ايشان قطع اميد كردند. تمام دستگاههايى كه به ايشان وصل بود نشانگر
اين بود كه نه نبض ديگر كار مىكند، نه قلب، ما همه مضطرب و نگران بوديم و در
عين حال اميدمان به نذر و نيازها بود.
بيمارى از ساعت 11 شب شروع شد و بعد مدتی به اوج خود رسيد به طورى كه
تمام تجهيزات پزشكى را از اتاق عمل به اورژانس انتقال دادند، ولى در پايان
دكتر اظهار تأسف كرد و اتاق را ترك كرد.
در همين هنگام بقيه از اتاق بيرون رفتند و ما چند نفر بالاى سرايشان بوديم.
ناگهان احساس كرديم ايشان مىخواهند حركت كنند و روى تخت بنشينند در حالىكه
تا چند دقيقه قبل در حال اغماء به سر مىبردند.
دور ايشان جمع شديم و كمكشان كرديم در همان حال مقدارى تربت اصل كه به همراه
داشتيم در دهان مباركشان قرار داديم كه يك وقت چشم باز كردند و دست برسينه
اشاره اى به پايين تخت نمودند در حالى كه كسى در آن جا حضور نداشت، سلامى
دادند و باز به همان حالت اوليه باز گشتند.
زمانى كه دكترها را خبر كرديم شروع كردند به گرفتن نبض و فشار خون و فوراً
سرم وصل نمودند و بحمداللّه از مرگ حتمى نجات يافتند و دكتر اظهار كرد اين
عمل فقط معجزه است و نه چيز ديگر و فردا در بخش پيچيده بود كه يك مرده ديشب
زنده شده است.
تا نزديك اذان صبح رفته رفته حال ايشان رو به بهبود بود و سيستم بدن به حالت
اوليه خود برگشت؛ هنگام صبح از ايشان سؤال كرديم ديشب چه اتفاقى افتاد كه خدا
شما را دوباره به ما داد.
فرمودند: «اين نذر و نياز شما كار مرا به تأخير انداخت».
تمام ايام دهه اول محرم را در بيمارستان بسر بردند و هر كس كه موفق به روضه
رفتن مىشد به او التماس دعا مىگفتند، و نگران اين بودند كه چرا در اين ايام
در بيمارستان اسيرند.
وفات
سرانجام بعد از عمری مجاهدت روح بلند ایشان به جوار حق پيوست و روز سه شنبه
1380/4/11 ساعت 9 صبح جسم مباركش را از مسجد امام حسن عسكرى عليه السلام به
طرف حرم مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام تشييع كردند و در صحن مطهر نماز ايشان
به امامت آيت اللّه حاج شيخ يحيى انصارى شيرازى(دارابى) برگزار و سپس در
آستانه مطهر امامزاده شاه احمد بن قاسم در قم دفن گرديد.
|