عناوين بخش زندگينامه

ماخذ : کتاب جان شيفته  

ولادت
ادامه تحصیل
اخلاق فردى و اجتماعى
عبادات وتوسّلات
همدلى و همراهى با خانواده
بیماری
وفات
 
 
 


ولادت

مرحوم حاج شيخ اسداللّه‏ طيّارى در هشتم تير ماه1306 ه ش در شهرستان قمشه (شهرضاى كنونى) در يك خانواده مذهبى ديده به جهان گشودند.

پدر ايشان از بازاريان آن شهرستان و مادر گراميشان از سادات با صفاى مكّى بودند. تحصيلات دوران ابتدايى و متوسطه را در همان شهرستان گذرانده و دوره  نوجوانى ايشان در همان جا سپرى شد.


ادامه تحصیل

در سن 19 سالگى براى كسب علوم حوزوى و ادامه تحصيلات به اصفهان عزيمت كردند و با علاقه بسيار در حجره محقرى در مدرسه صدر اصفهان زير نظر استادان فن، دروس حوزه را شروع نمودند.
ايشان از همان ابتداى جوانى متكى به قدرت خويش بودند و براى امرار معاش، كارشان را در كنار درس قرار دادند. زمانى كه صحبت از كار و تلاش مى‏شد ايشان مى‏فرمودند: «من حتى براى خريد كتاب‏هايى كه در آن دوران نياز داشتم گاهى شب تا صبح بيدار مى‏ماندم و مزد دريافتى را فقط صرف خريد كتاب‏هاى مورد نياز مى‏كردم».

از مناعت طبع و عزت نفس بالايى برخودار بودند و هرگز براى رفع نياز خود دست پيش احدى حتّى پدرشان دراز نمى‏كردند. حتى در آن زمان كه براى طلاب مقررى قرار داده بودند، ايشان از گرفتن آن هم صرف‏نظر مى‏كردند و مى‏فرمودند:«اين شهريه به من كه توان كاركردن دارم تعلق نمى‏گيرد».
 
در سن 27 سالگى با توسل به بى بى دو عالم حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام تشكيل خانواده دادند و علويه ‏اى از اصفهان اختيار نمودند.
 انتخاب همسر سيّد به دليل ارادت بيش از حد ايشان به سادات بود و در تمام دوران زندگى پر بركتشان الحق كه هيچ كوتاهى در اين امر نكردند. دو ماه بعد از ازدواجشان در سفرى كه براى تبليغ رفته بودند به طور معجزه آسايى راهى كربلا شدند.
 در اين سفر چون به طور قاچاقى اقدام كرده بودند در زندان بصره حبس شدند و به ضمانت يكى از علما كه مى‏فرمودند: «نه قبل از آن و نه بعد از آن سفر، ديگر ايشان را زيارت نكردم » ، آزاد شدند و به مدت سه ماه و ده روز در كربلا، نجف و كاظمين ماندند.


اخلاق فردى و اجتماعى

ايشان بسيار ميهمان دوست بودند. در تمام دوران زندگى همواره در پى اين بودند كه مشكلات مادى و معنوى ديگران را بر طرف سازند. بسيار با گذشت و سخاوتمند بودند، از قول خانواده ایشان نقل شده :
يك شب به منزل آمدند، ديديم عباى ايشان روى دوششان نيست و تنها با قبا به منزل آمده ‏اند، هنگامى كه از ايشان سؤال كرديم، فرمودند:
 در حرم مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام نشسته بودم. طلبه‏اى نزد من آمد و گفت: امشب شب دامادى من است و چون مقدارى از نظر مالى در تنگنا هستم نتوانسته ‏ام لباسى نو تهيه كنم. ايشان بدون اين‏كه او را بشناسند بلافاصله عباى خود را كه از طرف يكى از رفقايشان به ايشان هديه شده بود در آورده و به او داده بودند و فرموده بودند: «من اصلاً نياز به اين عبا ندارم و چون نو است به عنوان هديه از من قبول كن».

گاهى اوقات ديده مى‏شد هديه ‏اى كه برايشان مى‏آوردند، از آن شخص تشكر مى‏كردند، و بلافاصله آن را به فرد ديگرى كه احساس مى‏كردند نيازمند است مى‏بخشيدند. هيچ دلبستگى نسبت به هيچ چيز مادى نشان نمى‏دادند.

دست و نَفَسشان براى همه خير بود و از هيچ كمكى دريغ نمى‏كردند. تا آنجا كه در توانشان بود خود اقدام مى‏كردند و گرنه به وسيله واسطه، حلال مشكلات بودند. نياز مادى، روحى و... را با درك عارفانه خود احساس مى‏كردند و بسيارى از رفقا بر اين عقيده بودند كه زمانى كه نزد ايشان مى‏آمديم اگر نياز مادى داشتيم ايشان بدون اين‏كه  سخنى گفته شود فهميده و بر طرف مى‏كردند، يا اگر از نظر روحى احساس ضعف مى‏ شد  به نحو احسن تحولى در شخص ايجاد مى‏كردند.
از جمله نكات اخلاقى ايشان در خانواده اين بود كه ايشان به فرزندان در احترام گذاشبن  به مادرشان سفارش اكيد مى‏كردند و كوچك و بزرگ را به گذشت توصيه مى‏نمودند.

 زمانى كه از سفر باز مى‏گشتند حتماً براى تك تك افراد سوغات مى‏آوردند و هيچ كس را فراموش نمى‏كردند. جوّ خانه را آن چنان آرام و با طمأنينه اداره مى‏كردند كه هيچ وقت خلأئى احساس نمى‏كرديم اگرچه در بسيارى اوقات از لحاظ مادى در تنگنا بودند.

از همان دوران طفوليتِ فرزندان، عشق به اهل بيت عليهم السلام را به آنان آموختند به طورى ‏كه هر جا مجلس روضه يا جشن و شادى براى آن بزرگواران وجود داشت مقيّد به شركت و بردن خانواده به آن‏جا بودند.


عبادات وتوسّلات

از قول خانواده ایشان نقل شده است :

در تمام دوران حيات با بركتشان هيچ گاه زمانى نبود كه ما صبح براى نماز برخيزيم و ايشان در خواب باشند، حتى اين ايام آخر كه دوران بيمارى را سپرى مى‏كردند؛ آن‏قدر به شب زنده ‏دارى و بيدار بودن تا طلوع آفتاب اهمّيت مى‏دادند كه اگر يكى از اعضاى خانواده به علت بيمارى شبى را تا صبح نمى‏خوابيد صبح با خوشرويى به او مى‏گفتند: «امشب در عبادت شب زنده‏ داران شريك بودى».

هيچ ماه مبارك رمضانى را به ياد ندارم كه شب تا سحر چشم بر هم گذاشته باشند و بسيار مقيد بودند كه در اين ماه رختخواب را جمع كنيم. به فرزندان نيز توصيه مى‏كردند: «در روز هر چه مى‏خواهيد استراحت كنيد تا شب بتوانيد بيدار بمانيد؛ اگر موفق به خواندن دعا و قرآن هم نشديد همان نفس كشيدن در آن ساعات عبادت محسوب مى‏شود.»

در اين ماه بسيار خوشحال بودند و اوج مسرت ايشان در ماه مبارك رمضان بود و اين ماه را بسيار دوست مى‏داشتند. حتى اين مدتى كه به علت كسالت قادر به روزه گرفتن نبودند در طول ماه مبارك رمضان سحر زودتر از بقيه افراد خانواده مهياى برنامه سحر مى‏شدند و در روز از خوردن و آشاميدن صرف نظر مى‏كردند و در هنگام افطار چند ساعتى مانده به غروب آفتاب با ذوق و شوق فراوان سفره را پهن كرده و به اعضاى خانواده مى‏فرمودند: «براى من هم دعا كنيد تا از اين فيض عظيم الهى بهره‏ اى ببرم.»
 

به زيارت آقا على بن موسى الرضا عليه ‏السلام بسيار اهميت مى‏دادند و مقيّد بودند تمام ايام ولادت و شهادت به هر نحوى كه مى‏شد خود را به پابوس آن بزرگوار برسانند و سالى دوبار تمام اعضاى خانواده را براى زيارت به مشهد ببرند. به رفقا نيز سفارش مى‏كردند كه اگر در دل نيت كنيد، خود آقا اسباب سفر را برايتان مهيا مى‏سازند.

در تمام دورانى كه بيمار بودند قرآن خواندن و اعمال عبادتى ايشان ترك نمى‏شد، حتى زمانى كه در بيمارستان بسترى بودند.

دلبستگى و علاقه ايشان در دوران جوانى و ايام تحصيل به مرحوم «سيد عبداللّه‏ فاطمى رحمه ‏الله » بسيار بود و هميشه از زبان ايشان نقل قول مى‏كردند وارادت خاصى نسبت به اين بزرگوار داشتند. اذكار و ادعيه خود را بسيار پنهان مى‏كردند، ولى آنچه ما مى‏ديديم اين بود كه دائم الذكر بودند.

در بين زيارات علاقه و اعتقاد خاصى به زيارت عاشورا، امين ‏اللّه‏ و زيارت ششم اميرالمؤمنين عليه ‏السلام  داشتند و مداومت به اين زيارت (زيارت ششم اميرالمؤمنين عليه‏السلام ) را بسيار تأكيد مى‏كردند.

نماز حضرت زينب عليهاالسلام را بسيار تأكيد مى‏كردند و ذكر و نماز حضرت ابو الفضل العباس عليه‏السلام را مد نظر داشتند.

دائم الوضو بودن نيز از ديگر خصايص بارز ايشان بود. در سرماى يخبندان زمستان هم كه امكانات آب گرم موجود نبود همين گونه رفتار مى‏كردند.

زمانى كه در هنگام شدت بيمارى، براى شفاى ايشان متوسل به ائمه اطهار عليهم ‏السلام مى‏شديم و يا نذر و ختمى بر مى‏داشتيم مى‏فرمودند: «شما با اين ختم و نذرها كار مرا به تأخير مى‏اندازيد. انسان در هرحال بايد راضى باشد به رضاى خدا.»

ايام دهه مبارك فاطميه، هر سال ايشان پنج روز به نيت پنج تن آل عبا روضه و مراسم نوحه خوانى در منزل برپا مى‏كردند. در تمامى اين ايام چون ساعات برگزارى روضه بعد از نماز صبح بود از ساعت پنج صبح بيدار مى‏شدند و براى تدارك اين مراسم در تكاپو بودند و هركس كه وارد مى‏شد كفش او را دم در جفت مى‏كردند و دم در مى‏نشستند.

روز آخر روضه بسيار ناراحت بودند و مى‏فرمودند: «حيف كه فردا اين موقع از اين فيض عظيم محروميم». در ايام ماه محرم نيز كه ده روز مجلس روضه خوانى در منزل برپا بود به بهترين نحو اين مجالس را برگزار مى‏كردند و بهترين امكانات را براى روضه تهيه مى‏كردند و مى‏فرمودند: «انسان براى ائمه اطهار عليهم ‏السلام بايد از جان مايه بگذارد».


همدلى و همراهى با خانواده

همسر ایشان نقل می کند :
در منزل هميشه رسمشان بر اين بود كه كارهاى منزل بايد تقسيم شود و خود بعضى از كارها را شخصاً به عهده داشتند و در هر حال و هر ساعت از انجام آن كوتاهى نمى‏كردند. به عنوان مثال هر زمان كه ميهمان داشتيم از يك نفرتا صد نفر بعد از ميهمانى، شستن ظرفها و مرتب و تميز نمودن آن‏ها را خود عهده ‏دار مى‏شدند و مى‏فرمودند: « كارهاى اصلى را شما انجام داديد، بقيه كارها با من» و آن‏قدر مرتب و تميز كار انجام مى‏دادند كه جاى هيچ گله ‏اى باقى نمى‏ماند.

در كارهاى روزمره بسيار با سليقه و با انضباط بودند. هرگز كارهاى شخصى خود را به ديگران محول نمى‏كردند. حتى دوخت و دوز لباس را اگر نياز به دگمه و يا چيزى داشت، با حوصله و سليقه آن را انجام مى‏دادند.

بيشتر كسانى كه به ديدنشان مى‏آمدند از حسن خلق و سعه صدرشان بسيار تعريف مى‏كردند. هر خواهش و تمنايى از ايشان داشتيم هيچ‏گاه جواب رد نمى‏دادند و با خوشرويى و متانت آن را بر آورده مى‏كردند، يا اگر در حد توانشان نبود بسيار منطقى حل و فصل مى‏كردند.

بسيار اتفاق مى‏افتاد زمانى كه چيزى در ذهن يا دلمان مى‏گذشت و براى مطرح كردن و كمك خواستن به نزدشان مى‏رفتيم انگار از قبل اطلاع داشتند. زمانى كه قضيه را شرح مى‏دادند و راهنمايى مى‏كردند پايان كار همان مى‏شد كه ايشان فرموده بودند.

برخوردها و رفتارهاى عارفانه و دور از ذهن برخى از افراد را كه در ايشان مى‏ديديم وقتى مطرح مى‏كرديم به شدت منكر مى‏شدند و يا بلافاصله حرف و صحبت و بحث را عوض مى‏كردند.
ولى در صحبت‏هايشان مى‏فرمودند: « من در ايام جوانى آن بهره‏اى كه مى‏خواستم بردم». حتّى بحث نماز صبح كه پيش مى‏آمد مى‏فرمودند:
« من در اوايل ورودم به قم زمانى كه در ابتداى طلبگى بودم صبح‏ها پشت سر چهار امام جماعت از جمله آيت اللّه‏ بروجردى نماز مى‏خواندم».
 بيشتر اوقات اوّلين نفر بودند كه پشت در حرم مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام حضور پيدا مى‏كردند و هنوز در را باز نكرده بودند.


بیماری

یکی از شاگردان ایشان نقل می کند :

در پانزدهم ماه مبارك رمضان، يك سال قبل از فوتشان، در تهران ناگهان دچار حمله قلبى شدند و در بيمارستان بسترى گشتند، مدت 15 روز بيمارى ايشان طول كشيد. تمام ايام شبهاى قدر را در بيمارستان به سر مى‏بردند و بسيار احساس ناراحتى مى‏كردند و هر روز كه دكتر به ملاقاتشان مى‏آمد از او مى‏خواستند كه هرچه زودتر مرخص شوند.

بار دوم در محرم سال80 نيز به علت حمله شديد قلبى در اصفهان به بيمارستان منتقل شدند و اين بار به حدى حال ايشان وخيم بود كه ما هيچ اميدى به زنده ماندن ايشان نداشتيم و تنها متوسل به آقا ابا عبد اللّه‏ عليه‏السلام و آقا ابوالفضل العباس عليه‏ السلام شديم.

ايشان به مدت پنج دقيقه ايست كامل قلبى داشتند كه همه كادر بيمارستان و پرسنل بخش از ايشان قطع اميد كردند. تمام دستگاه‏هايى كه به ايشان وصل بود نشانگر اين بود كه نه نبض ديگر كار مى‏كند، نه قلب، ما همه مضطرب و نگران بوديم و در عين حال اميدمان به نذر و نيازها بود.

بيمارى از ساعت 11 شب شروع شد و بعد مدتی  به اوج خود رسيد به طورى كه تمام تجهيزات پزشكى را از اتاق عمل به اورژانس انتقال دادند، ولى در پايان دكتر اظهار تأسف كرد و اتاق را ترك كرد.

در همين هنگام بقيه از اتاق بيرون رفتند و ما چند نفر بالاى سرايشان بوديم. ناگهان احساس كرديم ايشان مى‏خواهند حركت كنند و روى تخت بنشينند در حالى‏كه تا چند دقيقه قبل در حال اغماء به سر مى‏بردند.
دور ايشان جمع شديم و كمكشان كرديم در همان حال مقدارى تربت اصل كه به همراه داشتيم در دهان مباركشان قرار داديم كه يك وقت چشم باز كردند و دست برسينه اشاره ‏اى به پايين تخت نمودند در حالى كه كسى در آن جا حضور نداشت، سلامى دادند و باز به همان حالت اوليه باز گشتند.

زمانى كه دكترها را خبر كرديم شروع كردند به گرفتن نبض و فشار خون و فوراً سرم وصل نمودند و بحمداللّه‏ از مرگ حتمى نجات يافتند و دكتر اظهار كرد اين عمل فقط معجزه است و نه چيز ديگر و فردا در بخش پيچيده بود كه يك مرده ديشب زنده شده است.

تا نزديك اذان صبح رفته رفته حال ايشان رو به بهبود بود و سيستم بدن به حالت اوليه خود برگشت؛ هنگام صبح از ايشان سؤال كرديم ديشب چه اتفاقى افتاد كه خدا شما را دوباره به ما داد.
فرمودند: «اين نذر و نياز شما كار مرا به تأخير انداخت».

تمام ايام دهه اول محرم را در بيمارستان بسر بردند و هر كس كه موفق به روضه رفتن مى‏شد به او التماس دعا مى‏گفتند، و نگران اين بودند كه چرا در اين ايام در بيمارستان اسيرند.


وفات

سرانجام بعد از عمری مجاهدت روح بلند ایشان به جوار حق پيوست و روز سه شنبه 1380/4/11 ساعت 9 صبح جسم مباركش را از مسجد امام حسن عسكرى عليه ‏السلام به طرف حرم مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام تشييع كردند و در صحن مطهر نماز ايشان به امامت آيت‏ اللّه‏ حاج شيخ يحيى انصارى شيرازى(دارابى) برگزار و سپس در آستانه مطهر امام‏زاده شاه احمد بن قاسم در قم دفن گرديد.


 

نقل مطالب سایت ، فقط با اجازه از ناشرين کتابهای منبع
و ذکر کامل لينک  سایت صالحين امکان پذیر می باشد .

زندگینامه صالحین حکایات صالحین تشرفات دفتريادبود    عکسها  

1387-1382 هجری شمسی
Salehin.com  Host By : Tartan Space
Best View 1024 x 768 - IE 5.5 or Better