عناوین بخش  حکایات  - 2

ماخذ : کتاب رند عالم سوز   

برکات مجالس امام حسین - عليه السلام
گريه بر سيدالشهداء - عليه السلام
سلوک عشاق
زيارت قمر بني هاشم عليه السلام
شعر حافظ در وصف حضرت ابوالفضل عليه السلام
ترک دنیا
محبت دنیا
مرشد اديب
ما روزي خودمان را خورديم !
حکايت بلا و مرحوم تزودی
مرد خدا در برزخ !
تسلیم در برابر مشیـت خدا
کشتی نجات
ظرفيت بلا !
توکل مغز توحيد
دشنام خالصانه !
منفعت دنیا و قبولی عمل
تاثیر ظلم
دست بالای دست بسیار است !
بت نفس !
ریاضت بی نتیجه !
ملاقات با آيت الله بهاءالدينی
غيبت ، مولد تاريکي
تاثیر غيبت !
علت کراهت غیبت
امان از کمي توشه !
امام رضا عليه السلام و زائران مخلص
تاريکي حرم
دعا برای فرج
 
 
 

برکات مجالس امام حسین - عليه السلام  

ايشان هميشه به دوستان و نزديکان سفارش مي کردند که:
« سعي کنيد تا پايتان را از کشتي حضرت سيد الشهدا عليه السلام بيرون نگذاريد؛ و دائما" به امري از امور دستگاه امام حسين عليه السلام مشغول باشيد.
آشپزي، چاي دادن، سينه زدن، کفش جفت کردن و ... تا بواسطه آن، از همه شيعيان دستگيري شود. و الا حساب و کتاب آنطرف، دقيق تر از اين حرفهاست.
تمام اين عزاداريها و مجالس و روضه ها، براي اين است که فاسق و فاجر و مؤمن، همگي بر سر سفره احسان سيدالشهدا عليه السلام نوراني شده؛ و مورد مرحمت حضرت باريتعالي قرار گيرند.
احياي مجالس اهل بيت عليهم السلام و ياد آنها، علاوه بر اينکه مؤمنين را شيرين مي کند، عبادت نيز به شمار آمده و عاقبت به محفل انس و الفت بين مؤمنين نيز تبديل مي شود.
خود من، هر چه را که در اين عالم ديده ام، يک گره کوري دارد که باز شدني نيست، غير از روضه امام حسين عليه السلام.»

همچنین مي فرمودند:
« از عالم غيب به کل موجودات، خيري جاري مي باشد که وصف ناشدني است؛ و هر کس که مجالس اهل بيت عليهم السلام را احيا کند، در اين خير شريک خواهد شد.»

و باز سفارش کردند که:
« زماني که احياي مجالس اهل بيت عليهم السلام را مي کنيد، حتما" بايد با سور همراه باشد، تا مجالس شگون بيشتري پيدا کند.»


گريه بر سيدالشهداء - عليه السلام

مرحوم کل احمد آقا نيز، به اين نکته شگرف اشاره کرده و مي فرمودند:
« هر کس قطره اي خالصانه براي امام حسين عليه السلام گريه کند، خداوند درهاي جهنم را تا ابد بروي او مي بندد.
زيرا خداوند که تنور حمام نساخته، تا درونش آدم بسوزاند! او مي خواهد که به بهانه اي از سر تقصيرات اين يک مشت خاک بگذرد؛ و گريه براي امام حسين عليه السلام، بهترين بهانه است.»
در اين ميان شخصي از ايشان پرسيد که: آقا جان، بر طبق فرمايشات شما، خداوند از گناهان همه خلقش به واسطه گريه بر سيد الشهدا عليه السلام خواهد گذشت.
پس ديگر عذاب الهي و عقاب، چه معنا و مفهومي خواهد داشت؟
ايشان نيز در پاسخ فرمودند:
« خداوند، آن طرف ( قيامت) همه اعمالت را به رخت مي کشد. وقتي که نمايش کردارت را ديدي و حسابي شرمنده شدي، آن وقت است که تو را مي آمرزد.»


سلوک عشاق

ايشان مي فرمودند:
« روزي به همراه جمعي از رفقا، در خدمت آميرزا تقي نشسته بوديم. يکي از دوستان به ميرزا گفت:
به نظر شما، سر موفقيت شيخ رجبعلي در سلوک چه بوده است؟
ميرزا هم در عالم معنا تصرفي کرد و گذشته شيخ رجبعلي را به آن شخص نشان داد.
لذا او مشاهده کرد که جناب شيخ در جواني، پا برهنه و بر روي برف ها، به طرف مجلس عزاداري حضرت سيد الشهدا عليه السلام حرکت مي کند.»


زيارت قمر بني هاشم عليه السلام

در رستاخيز اکبر، حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله به جناب اميرالمؤمنين مي گويند:
ياعلي، به فاطمه عليها السلام بگو که براي شفاعت و نجات امت من در فزغ اکبر، چه تدبيري دارد؟
حضرت مولي اميرالمؤمنين عليه السلام به بي بي فاطمه زهرا عليها السلام آن پيغام را ابلاغ مي کنند؛ و آن بانو مي فرمايند: ( يا اميرالمؤمنين عليه السلام، کفانا لاجل هذا المقام اليدان المقطوعتانا من ابني العباس)
« اي اميرالمؤمنين، براي ما در مقام شفاعت، دو دست بريده پسرم عباس بسنده و کافي است.»
ارادت و محبت مرحوم کل احمد آقا به ساحت مقدس باب الحوائج، حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام، فوق العاده لطيف و ديدني بود.
ارادت به شاهزاده اي که ويژگيهاي روحي او، مجموعه اي است از هيبت حيدري و حلاوت حسيني که با هاله اي از مظلوميت فاطمي عجين شده است.

مرحوم کل احمد آقا در توصيف جذابيت عباس بن علي عليهما السلام مي فرمودند:
« امام حسين عليه السلام بين المللي است. اما نمي دانم که در عباس عليه السلام چه ملاحتي نهفته است، که به خاطر آن، همه خلق برايش دست و پا مي شکنند؟

ايشان در خصوص مقام رفيع حضرت ابوالفضل عليه السلام در نزد برادر بزرگوارشان، خاطره اي را به اين مضمون نقل مي کردند که:
« درکربلا که بودم، روزانه دو بار به زيارت امام حسين عليه السلام مي رفتم و در ازاي آن فقط يک بار به زيارت حضرت ابوالفضل عليه السلام شرفياب مي شدم.
پس از مدتي که به اين منوال گذشت، يک روز حضرت جلوه اي عنايت کرده و فرمودند: برادرم عباس در نزد خداوند متعال، مقام و منزلتي دارد، که تمام شهدا به آن مقام غبطه مي خورند.
سعي کن هر اندازه که به زيارت من همت مي کني، به همان اندازه هم، به زيارت برادرم عباس بروي!»
مرحوم کل احمد آقا،  مي فرمودند:
« هر گاه به کربلا رسيديد، ابتدا به حرم ابوالفضل العباس عليه السلام مشرف شويد؛ و پس از آن به زيارت سالار شهيدان قيام کنيد! زيرا هر کسي که قصد ورود به قلعه اي را داشته باشد، ابتدا از درگاه و باب آن وارد مي شود؛ و عباس بن علي عليهما السلام، باب حضرت سيدالشهدا عليه السلام است.»


شعر حافظ در وصف حضرت ابوالفضل عليه السلام

مرحوم کل احمد آقا نقل مي کردند که:
« روزي جناب شيخ به من فرمودند:
در عالم معنا، روح خواجه حافظ شيرازي را مشاهده کردم که بسيار منبسط بود.
خواجه رو به من کرده و گفت: من غزل شاه شمشاد قدان را، در وصف ماه منير بني هاشم حضرت ابوالفضل عليه السلام سرودم. و از اين امر خيلي مسرور بود.»


ترک دنیا

کل احمد آقا مي فرمود:
« شيخ محمد حسين زاهد، منبري معروف آن زمان، خانه مستقلي براي زندگي نداشت. ديوارهاي منزلي را هم که اجاره کرده بود، ريخته و نم زده بود؛ و به هيچ وجه، جاي مناسبي براي ايشان نبود.
زماني به او گفتم که اگر مقدور است، براي خودتان خانه اي دست و پا کنيد، تا لااقل، جاي ثابتي داشته باشيد و دوستان راحت تر از شما بهره ببرند.
شيخ نيز در پاسخ گفت: زماني که شما به مشهد مي رويد، آيا براي اين چند روز زيارت، خانه اي مي خريد، يا اينکه به مسافرخانه مي رويد؟ ... ما همگي در اين دنيا رهگذريم؛ و آدم مسافر براي چند روز دنيا، جاي ثابتي نمي خواهد.»


محبت دنیا

کل احمد آقا مي فرمودند:
« يکي از ثروتمندان را در عالم معنا مشاهده کردم که بسيار محزون بود.
وي با همان حال افسرده به من نگاهي کرد و گفت: فلاني، خداوند هيچ ديوانه اي را ثروتمند نکند!...
اگر آدمي هيچ گناهي را مرتکب نشود، همين که محبت دنيا را در دلش راه داد، کافي است تا که او را از خدايش باز بدارد.»


مرشد اديب

مرشد اديب نيز، پير دل سوخته اي بود، که از افاضات  حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بهره ها برده و در کمالات و مقامات به درجاتي شگرف نايل شده بود.
کل احمد آقا درباره اولين ملاقاتش با جناب مرشد اديب مي گفت:
« در تهران به پيرمردي برخورد کردم، که هاله اي از نور، وجودش را در برگفته بود. ايشان در همان برخورد اول، نگاه عميقي به من کرد؛ و مقداري چشم در چشم من دوخت؛ و ناگهان شروع به گريه کرد.
من هم از گريه او متأثر شده بودم، با ناراحتي گفتم: اي بزرگوار، چه اتفاقي افتاده است؟
باز به من نگاهي کرد و گفت: وقتي در باطن تو نظر کردم، ديدم که خيلي سوخته اي؛ و بيش از اندازه تو را رياضت داده اند؛ اما دستت خالي است و هيچ چيز دندان گيري به تو نداده اند.

وقتي علتش را جويا شدم، گفت: چون دهانت چِفت درست و حسابي ندارد، و حفظ اسرار نمي کني.
بعد از آن، ذکري به من داد و گفت: اين ذکر را فلان مرتبه بگو تا شايد بواسطه آن به نان و نوايي برسي!
من هم مشغول به ذکر شدم؛ و ... مرتبه آن ذکر را تکرار کردم، که ناگهان حالي به من دست داد که احساس کردم به کل عالم احاطه دارم؛ و در هر لحظه، هر چه اراده کنم همان مي شود.
اما از همان جواني، داشتن اينگونه قدرت ها را با روحيات خود مناسب نديده و بيشتر آنها را منافي و مغاير سيرو سلوک مي دانستم. لذا دوباره ذکر را به مرشد تحويل دادم.»


ما روزي خودمان را خورديم !

« شخصي سفره اطعامي پهن کرده بود؛ و مرحوم ميرزا تقی هم در آن مجلس دعوت داشت.
بعد از پايان مراسم، صاحبخانه به خاطر اين سره و تشکيلاتش قدري باد به غبغب خود انداخته بود.
ميرزا به محض آنکه اين موضوع را فهميد،همانجا با صداي بلندي گفت: فلاني، ما روزي خودمان را خورديم. خداوند حواله کرده بود که در اينجا به ما روزي دهد. تو اين وسط چه کاره هستي، که خودت را باد مي کني؟...
و صاحبخانه، با اين داد ميرزا، آن چيزي را که بايد بفهمد، فهميد.»
 



حکايت بلا و مرحوم تزودی

کل احمد آقا می فرمود :
« روزي با جناب شيخ و مرحوم تزودي و گروهي از دوستان، به امامزاده صالح عليه السلام رفتيم؛ و در صحن حرمش نشستيم.
جناب شيخ در خلال صحبت ها يشان، آرزو کردند که، اي کاش در صحراي کربلا حاضر بودم؛ و در آنجا به ياري حضرت سيدالشهدا عليه السلام مي شتافتم.
در ميان همين صحبت ها بوديم، که ناگهان تگرگ مفصلي شروع به باريدن کرد. به غير از مرحوم تزودي، ما و ديگر رفقا به طرف پناهگاهي حرکت کرديم.
اما تزودي سرش را زير تگرگ ها گرفته بود و با اشک و لابه مي گفت: خدايا بزن! زورت به سر کچل من رسيده؟ پس بزن! در همين احوالات که منتظر تمام شدن تگرگ بوديم، حضرت سيدالشهدا عليه السلام در عالم معنا به شيخ الهام کردند که: در روز عاشورا، درست مثل همين تگرگ ها، بر سر من و يارانم تير مي باريد، ولي هيچکدام فرار نکردند!»

مرد خدا در برزخ !

ايشان مي فرمودند:
« يکي از مردان نيک روزگار را در عالم معنا مشاهده کردم که بسيار ناراحت بود.
از او پرسيدم که: تو که در اين دنيا براي خداوند چيزي کم نگذاشتي، پس نگرانيت از چيست؟
او هم سري تکان داد و گفت: در دنيا، هر چه بلا بر سرم نازل مي شد، آنها را با دعا و صدقه برطرف کردم. ولي اکنون که بايد نتيجه و بهره آنرا ببرم، ناکام مانده ام.
و بعد گفت: به هر مقدار که در اين دنيا فشار و رياضت تحمل کني، به همان اندازه هم به تو يقين و توحيد مي دهند، نه بيشتر و نه کمتر ! .»


تسلیم در برابر مشیـت خدا

وقتي کل احمد آقا در اوج بيماري و ضعف به سر مي بردند؛ و تعدد و تنوع آلام و امراض ايشان، هر ناظري را به گريه مي انداخت، دکتر پس از معاينه از ايشان پرسيدند که: آقا بفرماييد که چه مشکلي داريد؟
کل احمد آقا پاسخ دادند:
« بنده هيچ مشکلي نمي بينم.»
جناب دکتر، باز پرسيدند: پس کدام قسمت بدنتان درد دارد؟
کل احمد آقا پاسخ دادند:
« شما درد مي بينيد، اين ها شفاست.»
آقاي دکتر که بسيار متحير شده بودند، باز پرسيدند: پس حالتان خوب است؟
و ايشان باز هم فرمودند:
« هر چه هست، رو به بهبودي است و از الطاف اوست.»
و به وضوح مي ديديم، که در اوج بيماري، . با آنکه تمامي اعضاي بدنشان درد مي کرد، باز هم بسيار سر خوش بوده و دائما" مي خنديدند؛ و با آن صداي ملکوتي و نمکين خود، اين بيت را با آواز خوشي مي خواندند که:
« زير شمشير غمش، رقص کنان بايد رفت / آنکه شد کشته او، نيک سرانجام افتاد»


کشتی نجات

مرحوم کل احمد آقا در مسير محبت و سلوک عاشقانه اش، هميشه تکيه اساسي بر کشتي سيدالشهدا عليه السلام مي کردند و مي فرمودند:
« اما کشتي امام حسين عليه السلام انسان را با سلامتي و عافيت پيش مي برد؛ و هم فال است و هم تماشا.»


ظرفيت بلا  !

مرحوم کل احمد آقا مي فرمودند:
« يکي از اولياي زمان که خدايش رحمت کند، در توحيد يد طولايي داشت. با آنکه عناياتي به وي شده بود، اما گرفتاري و مشکلات چندان زيادي نداشت.
روزي در اين فکر بودم که فلاني مي رود ( سير و سلوک مي کند)، اما خيلي در فشار و مضيقه نيست، پس چرا خداوند به اين شدت بار مرا سنگين کرده است؟
و چرا مقداري از بلاهاي مرا به ايشان نمي دهد؟ که همان لحظه به من فهماندند: اگر ذره اي از اين بلاها را به فلاني مي داديم، همان چيزي را هم که خورده بود، بالا مي آورد؛ و خُرد مي شد !.»


توکل مغز توحيد

ايشان در خصوص توکل و رابطه آن با توحيد مي فرمودند:
« يکي از کودکانم وقتي خيلي کوچک بود، از يکي از دوستانم تقاضاي پول کرد.
من بي اندازه از اين قصه ناراحت شدم؛ و با خودم گفتم که چرا اين کودک با وجود من، نظر به غير من کرده است؟
همانجا، از طرف خداوند نيز همين حالت را احساس کردم، که او دوست ندارد بنده اش با وجود او، نظر به غير او بياندازد؛ و لذا مي گويد: اي بنده من ( ادعوني استجب لکم)


دشنام خالصانه !

مرحوم کل احمد آقا هميشه در خصوص درستي و نادرستي عملکرد افراد، بسيار محتاطانه سخن مي گفتند.
هرگاه شخصي را مي ديدند که در رفتارش آنچنان که بايسته است، حسن فعلي ندارد، باز هم عمل او را حمل به خير نموده و آنرا توجيه مي کردند و بر آن عقيده بودند که اگر نيت خير باشد، عمل نيز جلوه اي الهي پيدا خواهد کرد.
در اين خصوص، نقل مي کردند که:
« هنگامي که عازم سفر کربلا بوديم، در قافله ما، يک لات گردن کلفتي بود، که آخر عمري و پس از يک عمر جاهلي، توبه کار شده بود و به زيارت امام حسين عليه السلام مي رفت.
او آنقدر قسي القلب بود که ادعا مي کرد، تا بحال هيچگاه براي کسي گريه نکرده است. زماني که به اتفاق هيأت، به کربلا رسيديم، ابتدا به حرم حضرت قمر بني هاشم عليه السلام مشرف شديم.
من هم در صحن حضرت شروع به روضه خواني کردم؛ و داستان کربلا و ظهر عاشورا را قسمت به قسمت بيان نمودم. اما در آن ميان مي ديدم که اين رفيقان، خم به ابرو نمي آورند.
ولي زماني که به روضه شهادت ماه منير بني هاشم عليه السلام و قصه تير انداختن حرمله به چشمان مبارک حضرت رسيدم، ديگر خون در رگ غيرت او به جوش آمد؛ و از شدت عصبانيت، فحش رکيکي به حرمله و دودمان او، حواله داد.
من از اين حرکت وي خيلي مکدر شدم، و رفتار او را در شأن حرم و دستگاه کبرياتي حضرت ابا الفضل عليه السلام نمي دانستم.
آن قصه گذشت، تا آنکه شب در عالم خواب ديدم که همه زائران حسيني در حرم حضور دارند؛ و قمر بني هاشم عليه السلام نيز به آنها صله مي دهد.
اما سر دسته همه زائران، آن رفيق توبه کارمان بود، که حضرت به او عنايت خاصي داشتند.
من از اين امر تعجب کردم؛ و در فکر فرو رفته بودم، که همان موقع حضرت به بنده فرمودند:
دشنام او به دشمنان ما، چون از سر اخلاص و صفاي باطن بود و هيچ قصد و نيتي غير از دلخوشي ما نداشت، لذا از عبادت و زيارت بسياري از افراد، در نزد ما مقرب تر واقع شد.»
نکته : خوانندگان گرامی توجه داشته باشند که این عمل به صرف اخلاص کامل آن فرد توبه کار چنین باطنی پيدا کرده است و دلیلی برای تکرار آن توسط سایرین نيست .


منفعت دنیا و قبولی عمل

مرحوم کل احمد آقا مي فرمودند:
« يکي از روحانيون در قديم، چند سالي بود که در مجالس وعظ و اندرز، منبر مي رفت و خطابه مي گفت.
اما وقتي که به رحمت خداوند واصل شد، جناب شيخ برزخ او را مشاهده کرده بود که اوضاع و احوال چندان خوبي نداشت.
پس از آن، شيخ با افسوس گفت: حال شخصي را در برزخ ديدم که به رسول الله صلي الله عليه و آله عرض مي کرد: يا رسول الله صلي الله عليه و آله، عمري است که من براي شما سخنراني کرده ام؛ و در مصيبت فرزندانت روضه خوانده ام، آيا اين جزاي من است؟
حضرت نيز در پاسخ فرمودند: بله، ما اعمال تو را قبول مي کرديم، اگر منفعت دنيا را در آن داخل نمي کردي!....»


تاثیر ظلم

ايشان مي فرمودند:
« زماني بنده به اتفاق شيخ رجبعلي به زيارت حضرت شاه عبدالعظيم حسني عليه السلام مشرف شديم. شاه پهلوي، در آن زمان، تازه دستور داده بود که چند قسمت از خيابانهاي اطراف حرم را آسفالت کنند.
ما هم پس از انجام نماز و زيارت، به قهوه خانه اي در نزديکي حرم رفتيم. در آنجا من به شيخ عرض کردم که: جناب شيخ، نگاه کنيد که چقدر براي حضرت، احترام قائل شده اند و دور حرم ايشان را آسفالت کرده اند!

شيخ در همان لحظه، در من تصرفي کردند که بواسطه آن، تمام خيابانها را چون رودخانه اي از خون ديدم، و امواج خون بر روي يکديگر مي غلتيد. بعد شيخ فرمودند: اين آسفالت را با قطره قطره خون مظلومين و بيچارگان درست کرده اند. اين به ظاهر خدمت آنها، بواسطه ظلمي است که به مردم روا مي دارند.»


دست بالای دست بسیار است  !

مرحوم کل احمد آقا، برخورد صحيح و انساني با زن و فرزند را، امري مرثر در سلوک قلمداد کرده و ناکامي بسياري از سالکان را در راه و بيراهه هاي مسير، معطوف به اين موضوع مي دانستند.
لذا در جلساتشان اين نکته را بسيار تأکيد مي کردند که:
« مراقب باشيد تا در منزل، توهين و يا بي ادبي از شما صادر نشود. زيرا زن و فرزند، در برابر شما قدرت مقاومت ندارند، لذا چون نيروي مردي شما به آنان غلبه دارد، بسيار دل شکسته و غمگين مي شوند.»


بت نفس !

مرحوم کل احمد آقا در باب خطرات بت نفس و خوي خودپرستي، که نمونه عيني و ملموس آن در وجود همه کس، به مصداق اتم و اکملش يافت مي شود، مي فرمودند:
« يک عمر به خيال خودمان مجاهده مي کنیم؛ و از حلال و حرام زندگيمان مي زنيم، اما آخر الامر هر جا که مي نشينم، مي گوييم که « من» اين کار را کردم، « من» اين صفت را کشتم، « من» اين عمل بد را کنار گذاشتم.

چهل سال، همه بت ها را مي شکنيم، اما غافليم از اين که عاقبت، تبر را بر دوش بت بزرگ « من» گذاشته ايم؛ و هنو هم نفهميديم که همه اين کارها، براي آن است که خودمان را از ما بگيرند.
آن زماني که « من» از آدمي جدا شد، جان ها خلاصي مي يابد؛ و آنوقت است که مي شود نفس تازه اي کشيد.»


ریاضت بی نتیجه !

يکي از ارادتمندان ايشان نيز نقل مي کرد که:
چند روزي بود، که نيت کرده بودم تا از براي تزکيه نفس و تطهير روح، از غذاي معمول خود صرف نظر کنم؛ و جز نان و آب چيز ديگري نخورم. در همان چند روز اول، به خدمت کل احمد آقا رسيدم.
ايشان به محض آنکه مرا ديدند، با حالت بر افروخته اي فرمودند:
« با اين نخوردن ها، داريد زورِ الکي مي زنيد. تا بحال گرسنگي دادن به خود، چه کسي را پاک کرده است؟
به دامن حضرت پناه ببريد، تا خودش باطنتان را تطهير کند!
رفيق، اين را بدان که اگر ما بر عقايدمان ثابت قدم بمانيم، او خود به قدر کافي ما را گرسنگي خواهد داد. يک عمر رياضت بيهوده مي کشيد، آخر الامر، بار مانده و خر درمانده...»

ملاقات با آيت الله بهاءالدينی

یکی از دوستان که در خدمت کل احمد آقا در اين ملاقات حضور داشته نقل می کند :
 به محض آنکه با مرحوم کل احمد آقا، وارد محوطه حسينيه آيت الله بهاءالدينی شديم، آقا نگاه بسيار عميق و پرمعنايي به کل احمد  کردند و با حالت عجيبي فرمودند:
« اين مرد آزاد شده امام حسين عليه السلام است و نور سيد الشهدا عليه السلام را در چهر ايشان مشاهده مي کنم.»
اين جملات هنوز قبل از آشنايي و صحبت کردن آن دو بزرگوار بيان شد. يعني به محض وارد شدن مرحوم کل احمد، آقاي بهاء الديني اين جملات را فرمودند.
وقتي کل احمد آقا با آقاي بهاء الديني سلام و مصافحه کردند، آقاي بهاء الديني فرمودند:
کل احمد را به اندروني منزل بياوريد، که اين نکته براي ما بسيار عجيب بود. زيرا آقا، هر کسي را با خود به اندروني منزل نمي بردند و غالب ملاقات هاي رسمي در همان حسينيه صورت مي گرفت.
بعد از نشست و گفتگوها، کل احمد آقا شروع به صحبت کردند و در خلال گفته هايشان، فرمودند:
گر مي برندت واصلي /  گر مي روي، بي حاصلي

آقاي بهاء الديني از اين جمله زيبا، بسيار لذت بردند و به آقاي فرحزاد فرمودند:
« اين جملات را بنويسيد. اين جملات خيلي ارزش دارد و بيانگر تفکر عميق ايشان است. کل احمد، ملاي بدون عمامه است.»

نگارمن، که به مکتب نرفت و خط ننوشت  /  به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد.

حجت الاسلام  فرحزاد نيز مي فرمودند: آقاي بهاء الديني، در توصيف کل احمد آقا مي فرمودند:
« کل احمد، معجزه امام حسين عليه السلام است.»

برادر زاده آيت الله بهاء الديني نيز نقل مي کردند که: در ايام بيماري عموي بزرگوارم، به همراهي کل احمد آقا به عيادت ايشان رفتيم.
پس از صحبت ها و گفتگوهاي نخستين، آيت الله بهاء الديني نفسي تازه کرده و فرمودند: « کل احمد، وقتي که شما وارد مجلس شديد، احساس کردم که نور حضرت سيد الشهدا عليه السلام وارد مجلس شد. بعد که درب را نگاه کردم، ديدم که شما وارد شديد.



غيبت ، مولد تاريکي

در يکي از جلسات شب هاي جمعه، پس از پايان مراسم، گروهي از دوستان در گوشه اي از مجالس نشسته بودند؛ و در مذمت شخصي، صحبت هاي نادرستي کرده و به قولي بزم غيبتي آراسته بودند.
گفتگوي آنها به گونه اي بود که کسي از محتواي سخانشان با خبر نمي شد.
مرحوم کل احمد آقا نيز در صدر مجلس، با گروهي مشغول به صحبت بودند، که ناگهان در چهره ايشان تغييري ايجاد شده و رو به اهل مجلس کردند و با صداي بلند فرمودند:
« رفقا، مجلس تاريک شده است. به جهت رفع ظلمت، صلوات بفرستيد!»
و پس از لحظه اي تأمل، فرمودند:
« بدگوئي از خلق الله ، مجلس اهل بيت عليهم السلام را تاريک مي کند.»


تاثیر غيبت !

ايشان مي فرمودند:
« در کربلا، مدتي بود که حال معنوي خوبي نداشتم. لذا با ناراحتي و کدورت، به حرم حضرت سيد الشهدا عليه السلام مشرف شده و با توسل عرض کردم که يا ابا عبدالله ، مدتي است که نمي توانم مانند گذشته، در مصائب شما گريه کنم. علتش چيست؟
 پاسخ فرمودند:
تنها دليلش اين است که اختيار زبانت را از دست داده اي  و هر چه پيش مي آيد مي گويي!


علت کراهت غیبت

مرحوم کل احمد آقا، در بيان يکي از علت هاي پستي و فرومايگي اين صفت مذموم، مي فرمودند:
« يکي از عواملي که اينقدر غيبت در اسلام منع شده، آن است که اگر شخصيت کسي در نزد ديگران خراب شود و عيوب زشت وي آشکار گردد، تا يک عمر، همگان آن شخص را بواسطه همان عمل بد او مي شناسند؛ و هميشه خرابي کردار او به چشم مي آيد.
در ايام جواني يکي از دوستانم را در حال انجام عمل زشتي مشاهده کردم. اين اتفاق باعث شد که تا حسابي از چشم من بيافتد.
حضرت همان روز و در حالي که در قنوت نماز بودم، باطن او را به من نشان دادند. باطن وي، بسيار نوراني بود و درست و حسابي با خدا عشقبازي مي کرد. سپس به من فرمودند: تو آن سوي وجود او را ديدي. اکنون اين سوي او را هم تماشا کن!»

امان از کمي توشه !

کل احمد آقا نقل می کردند :

« در همان دوران جواني، با جناب شيخ به سر مزار قطب راوندي آمديم. قطب در عالم معنا به شيخ گفت:
يا شيخ، التماس دعا!
شيخ پرسيد: شما ديگر چرا درخواست دعا مي کنيد، که عمريست زائران بي بي فاطمه معصومه عليها السلام بر سر مزارتان فاتحه اي مي خوانند و شما را شفيع خود قرار مي دهند؟
قطب نيز آهي کشيد و گفت: اين را به مولي اميرالمؤمنين عليه السلام بگو که مي فرمايد: آه، از کمي توشه!»

 


امام رضا عليه السلام و زائران مخلص

از قول جناب کل احمد نقل شده :
« جناب شيخ در عالم معنا مشاهده کرده بود که زائران حضرت رضا عليه السلام، هرگاه از روي صدق و صفا و اخلاص، در و ديوار حرم را مي بوسند، حضرت دست مبارکشان را پيش آورده و در برابر لب هاي آنان مي گيرند؛ و در حقيقت، زائران به دستان مبارک حضرت بوسه مي زنند.»


تاريکي حرم

کل احمد آقا نقل می کرد :
« چند سال پيش، به حرم حضرت علي بن موي الرضا عليهم السلام مشرف شدم. ولي در حرم بسيار دلم گرفت و احساس رهايي و انبساط نمي کردم.
 در آن حال، جلوه اي عنايت شد و فرمودند: من که شمس الشموس هستم و ظلمتي ندارم. اما تاريکي حرم، بخاطر اين جماعت ( مردم) است که هر کجا قدم مي گذارند، سايه گناهانشان را هم با خود مي برند.»


دعا برای فرج

ايشان مي فرمودند:
« در تهران که بودم، شخصي گفت:
اگر کسي چهل روز دعاي عهد را بخواند، حتما" حضرت را ملاقات خواهد کرد؛ من از آن زمان تا به حال، چهل سال است که دعاي عهد را هر صبح مي خوانم؛ و به شما نيز سفارش مي کنم که به اين دعا مداومت کنيد، که اگر ان شاء الله فردا حضرت تشريف آوردند، پشيمان نشويد.»
 

در جای دیگر از مرحوم کل احمد آقا در اين زمينه نقل شده :
« دعا براي فرج فوق العاده نيکو است. اما در اصل، دعا کنيد که فرج خاص الخاص، در وجود خودتان صورت بگيرد.
زيرا که اگر در زمان فرج ظاهري قرا نگرفتيد، خداي ناکرده مغبون نشويد؛ و از وجود حضرت ضرر نکنيد!
بارها و بارها از عالم معنا به جناب شيخ، نويد فرج را داده بودند. اما در ظاهر هيچ خبري نشد؛ و آب از آب تکان نخورد.
بعدها به او فهماندند که مقصود ما از آن بشارت ها، فرج باطني در وجود خود توست.
لذا از آن روز به بعد، شيخ مي گفت: ديگر گول خدا را نمي خورم؛ و تا طعم عسل را مزه مزه نکنم، نخواهم گفت که شيرين است ! .»

و باز هم در اين خصوص، يکي از دوستان و ارادتمندان ايشان نقل مي کرد که:
در حدود سال هاي 79- 78 هجری شمسی از حاج احمد آقا سوال کردم که: از فرج آقا چه خبر داريد؟
ايشان نيز در پاسخ فرمودند:
« به ما وعده فرج را داده اند؛ و ان شاء الله که نزديک است.»

از آن قضيه مدتي گذشت، تا آنکه شش ماه پیش از فوتشان، باز به خدمتشان رسيدم و در خصوص فرج سوالاتي پرسيدم. ايشان نيز در جواب فرمودند:
« در برزخ به من حالي کرده اند که شش ماه بعد، فرج مي شود. اما هرگاه چيزي را در مطبخ خانه آماده مي کنند، آن غذا به همراه خود بويي را به اطراف متصاعد مي کند.
اما براي شش ماه ديگر، من بويي از فرج استشمام نمي کنم. حتما" منظور از فرج، همان مرگ من بوده است. اما در کل، کساني که در دامان اهل بيت عليهم السلام قرار مي گيرند، در دايره فرج قرار دارند.»

 

نقل مطالب سایت ، فقط با اجازه از ناشرين کتابهای منبع
و ذکر کامل لينک  سایت صالحين امکان پذیر می باشد .

زندگینامه صالحین حکایات صالحین تشرفات دفتريادبود    عکسها  

1387-1382 هجری شمسی
Salehin.com  Host By : Tartan Space
Best View 1024 x 768 - IE 5.5 or Better