next page

fehrest page

back page

روايات تاريخى پيرامون تولد و نشو و نماى عيسى (ع )
در قرآن كريم داستان عيسى بسيار مفصل و روشن آمده است : قرآن داستان خلقت عيسى را به قضيه خلقت دم تشبيه كرده است . مادر عيسى ، مريم به اراده پروردگار حامله مى شود و عيسى متولد مى گردد. و اين همان نكته اى است كه در اديان يهوه و مسيح بحران ساز شده است .
قرآن به نبوت و رسالت عيسى از همان لحظه ولادت تصريح مى كند و نشان مى دهد كه ولادت او بر حسب معمول نيست و او مولودى خارق العادق با رسالت جهانى نجات بشريت است .
قرآن ساحت مقدس مريم مادر عيسى را از هر گونه آلودگى و تهمت پاك مى سازد و چگونگى حامله شدن وى را بيان مى كند.(389)
در روايات اسلامى به داستان ولادت و رسالت عيسى در پرتو رهنمودهاى قرآن و پيامبر اسلام ، پرداخته شده است .
بنا به روايات تاريخى موجود، عيسى بن مريم در روستاى ناصره به دنيا آمد. در منابع يهود از اين مكان ذكرى نشده است . عيسى در همان روستا خواندن و نوشتن را فرا گرفت . زبان او عبرى ممزوج به سريانى بود. مردم فلسطين در آن زمان به اين زبان سخن مى گفتند. عيسى احتمالا زبان يونانى را فرا گرفته بود. يهوديان در آن زمان زبان يونانى را تحريم كرده بودند.(390) اما قرآن صريحا به علم لدنى عيسى تصريح كرده و تاءكيد مى كند كه او هرگز به مكتب نرفت و خط ننوشت .(391)
محققان مى گويند كه عيسى از نسل داود نبى (از طرف مادر) است . عيسى در زمان هرود پادشاه اسرائيل در بيت لحم در جنوب اورشليم به دنيا آمده است . مادر او مريم و پدر خوانده اش يوسف مى باشد. آنان به بيت لحم آمده بودند و در همين سفر بود كه عيسى متولد شد. در همان موقع سه نفر از مغان ايرانى كه ستاره عيسى را در مشرق ديده بودند، به دنبال آن به فلسطين آمده بودند.
آن مولود مقدس را زيارت كرده و بر وى نياز بردند و هداياى خود را به او تقديم داشتند. از كودكى عيسى اطلاعى در دست نيست . همين قدر گفته شده كه پدر خوانده اش يوسف در شهر ناصره كار نجارى داشت و عيسى در نزد او اين صنعت را آموخت . برخى گفته اند كه اگر پدر واقعى اى يوسف نجار نيست ، پس چرا در انجيل او را پدر عيسى گفته اند؟! بديهى است كه اين از تحريفات انجيل است و عدم درك چگونگى ولادت عيسى . عيسى در سن سى سالگى به دست يحيى بن زكريا تعميد يافت . مدتى در نزد او شاگردى نمود. كم كم او به مانند يحيى به موعظه مردم آغاز كرد و در كنيسه هاى يهود يا در كشتزارها و بازارها براى مردم سخن مى گفت . به آنان پند و اندرز مى داد و چون روحى قوى داشت ، به قوت ايمان خويش و با نيروى تلقين خود بيماران را شفا مى داد و مى گفت : بسلامت برو و ديگر گناه مكن ؛ ايمان تو، ترا شفا خواهد داد.(392) در روايات اسلامى آمده است كه مريم و عيسى و يوسف به مصر مهاجرت كردند و دوازده سال در آنجا اقامت نمودند. پس از بازگشت به شام در ناصره سكنى گزيدند و حضرت عيسى تا سى سالگى در آنجا زندگى مى كرد.(393) منابع ديگر اشاره دارند كه ((مسيح و مادرش و يوسف )) درودگر به مصر كردند. علت مهاجرت ترس از سفاك حاكم بر فلسطين ((هرويس )) بود.(394)
در انجيل متى ، فصل دوم ، آمده است كه :
((يوسف نجار در خواب ديد كه فرشته ها به او گفتند عيسى و مادرش را بردارد و به مصر مهاجرت كند و در آنجا مقيم باشد كه ((هروديس )) از دنيا برود.. و يوسف هم به مصر مهاجرت كرد))(395)
اما در انجيل برنا با اين مهاجرت نيامده است . در اين انجيل در فصل سوم و ششم آن ، سخن از مهاجرت عيسى بن مريم و يوسف به يكى از روستاهاى بيت لحم و بازگشت آنان پس از مرگ هروديس به اورشليم ، مى باشد. در فصل ششم تا يازدهم همين انجيل آمده است كه : ((عيسى در يكى از قراء تابع بيت لحم متولد شده است )).(396)
((ارنست رنان )) مى گويد: ((مريم و عيسى پس از مرگ يوسف نجار به قانا محل و زادگاه مريم رفتند. عيسى در آنجا نجارى مى كرد و هر سال يكبار به زيارت حج يعنى اورشليم مى رفت )).(397)
در منابع مسيحى آمده است كه يوسف نجار با ((مريم عذرا)) از ((ناصره )) به ((بيت لحم )) آمدند تا در سرشمارى ساليانه امپراطورى روم شركت كنند. آنان چون جائى براى اقامت نيافتند، در كاروانسرائى شب را بسر بردند. در نيمه همين شب بود كه عيسى متولد شد. مريم كودك را در ((آخور)) خوابانيد و چند روز بعد با نوزاد به اقامتگاه خود شهر ((ناصره )) يكى از شهرهاى ناحيه ((جليل )) بازگشتند. چون شهر ناصره وطن اصلى عيسى است لذا او را ((عيسى ناصرى )) و پيروانش را نصرانى و به صيغه جمع ((نصارى )) مى خوانند. ولادت عيسى در كاروان سراء و مكان او در آخور از نظر علماء اسلام نادرست است بلكه ولادت او در بيت الحم مى باشد.
برخى منكر وجود تاريخى عيسى شده اند. اين انكار انگيزه روانى دارد. اصولا شخصيت هاى برجسته و بزرگ تاريخ كه تحولات و اصلاحاتى بنيادى داشته اند، مورد شك و ترديد قرار مى گرفته اند. عيسى نيز به دليل شيوه پيدايش و رسالت ، مورد ترديد برخى قرار گرفته است . حال آن كه صرف نظر از تصريحات قرآن كريم مبنى بر وجود، حضور، رسالت و سرانجام حضرت عيسى بن مريم (عليه و على نبينا و آله السلام )، منابع و شواهد و قرائن تاريخى بسيارى بر وجود تاريخى اين پيامبر بزرگ الهى دلالت دارند.
مورّخان يهودى و رومى بر وجود عيسى شهادت داده اند. از جمله : ((يوسف )) نويسنده يهودى كه تا سال 90 ميلادى مى زيسته ، ولادت و ظهور مسيح را تاءييد و تصريح كرده است . ((تامسيت )) مورخ رومى كه در سالهاى 55 تا 120 ميلادى زندگى مى كرده ، ظهور عيسى را ثبت كرده است . ((سوئتون )) يكى ديگر از مورخان رومى در كتاب ((سرگذشت قيصر)) شمه اى از احوال مسيح را آورده است . واژه ((مسيح )) در زبان اروپائى ((كريست )) و به يونانى ((كريستوس )) ترجمه شده است .
اصل عبرى اين كلمه ((مشيه )) و ضبط آرامى آن ((مشيها)) به معناى ((تدهين شده )) مى باشد. عمل ((تدهين )) به انسان نيروى خارق العاده اى مى بخشد. ((عيسى )) ملقب به ((مسيح )) با روغن مقدس ، تدهين گرديد. او از نژاد سامى از افراد خانواده اى يهودى بود.(398)
عيسى در اناجيل
عيسى به عنوان پسر خدا در ميان مردم ظاهر مى شد. پيروان اوليه عيسى حواريون نام گرفتند. اين عده كه چند زن و چند مرد بودند، در سفرهاى تبليغى عيسى او را همراهى مى كردند. عيسى بيشتر اوقات با همراهان خود بحث و تحقيق مشغول بود و با بينوايان سخن مى گفت . معجزات خارق العاده زيادى به او نسبت مى دهند. او با نفس خو بيماران را (جسما و روحا) شفا مى داد.
عيسى مى دانست كه گفتار او با مخالفت شديد اولياء دين يهود و نماينده قيصر و سياست امپراطورى روم مواجه خواهد شد. شهادت عيسى با مشيت الهى صورت گرفت . خداوند مرگ او را در كتب آسمانى پيشين پيش ‍ گويى كرده است . عيسى در آخرين سال حيات خود، پيش از ((عيد فصح ))، هنگامى كه در ((اورشليم )) بسر مى برد، وسط حاكم رومى در حدود سال 29 ميلادى دستگير و به دار آويخته شد.(399)
سه روز پس از دفن ، گروهى از زنان قبر او را خالى از جسد يافتند. با دعاى مسيحيان عيسى بار ديگر در ميان پيروانش ظهور كرد و به رسولان خود كه از بازگشت او در شگفت بودند و گمان بردند كه روح او را مى بينند، گفت : دست و پايم را نگاه كنيد كه من خودم هستم ، زيرا روح گوشت و استخوان ندارد... آنگاه از حواريون خوراكى خواست . قدرى ماهى بريان و شانه عسل به او دادند و او نزد آنان خوراك خورد.(400)
تعميد عيسى به وسيله يحيى كه مبشر ظهور مسيح بود، انجام گرديد.(401) عيسى سوار بر دراز گوش وارد اورشليم گرديد.(402) در هشت سالگى ختنه شد. او براى اجراى مراسم دينى هميشه به كنيسه ها مى رفت و قطعات طولانى از تورات و ديگر صحف انبياء را حفظ داشت ، يهوديان از روى شگفتى مى گفتند كه : اين شخص هرگز تعليم نيافته ، چگونه است كه كتب را مى خواند.(403) حرفه عيسى نجارى بود، به همين دليل به كارگران و پيشه وران علاقه خاصى داشت . جز او شش كودك ديگر نيز در خانواده اش ‍ بودند؛ چهار پسر به نامهاى : ((يعقوب ))، ((يوسف ))، ((شمعون )) و ((يهودا)) و چند دختر ديگر.(404)
او تا هيجده سالگى خاموش و ساكت بود، او شوق فراوانى به مسائل مذهبى داشت ، او قبل از رسالت در جليليه ، يا در اورشليم زندگى مى كرد.(405) مريم از روح القدس باردار گرديد. او قبل نامزد يوسف بود. يوسف كه مردى صالح بود، مريم را شماتت نكرد. مى خواست او را رها كند، فرشته خداوند در خواب بر وى ظاهر شد و گفت : اى داود پسر داود از گرفتن زن خود مريم مترس ، زيرا آنچه بر او گذشته از روح القدس . او پسرى خواهد زائيد و نام او را عيسى خواهى نهاد. يوسف از خواب بيدار شد زن خود را گرفت و نوزاد را عيسى نام نهاد.(406)
عيسى در عهد عتيق
فليسين شاله مى گويد: در تمام آثار مسيحيت اوليه عيسى يك وجود روحانى معرفى شده است .
يوحنا يكى از حواريون وى را وجود ملكوتى نشان مى دهد و حاضر نيست اعتراف كند كه عيسى انسانى بوده كه وى با او همراه بوده است . اين وجود خيالى يا روحانى و ملكوتى ريشه در عهد عتيق دارد. در كتاب رسالات انبياء و اشعيا با اشارات عرفانى به اين موضوع پرداخته شده است . مارسون عيسى را وجودى روحانى نشان داده و معرفى كرده كه از آسمان به زمين آمده و مدتى زندگى كرده و سپس در زمان حكومت پيلاطس به دار آويخته شده است . بيوگرافى متافيزيكى عيسى در قرن دوم ميلادى توسط نويسندگان اناجيل سرهم بندى شد. اين داستان از كتاب اشعياء نبى باب 7/14 + 5/1 و كتاب ميكاء نبى و سفر داوران 13/5 ديگر كتب انبياء بنى اسرائيل برگرفته شده است . در اين داستان عيسى مردى نيست كه به تدريج مقام خدائى يافته ، بلكه خدائى است كه به تدريج شكل بشرى بخود گرفته است .(407)
در كتاب اشعياء چنين آمده است كه ((عذرا)) همان است كه باردار شد و فرزندى بزاد و نام او را ((عماتوئيل )) خواند.(408) در كتاب ميكا و كتاب داوران اشارات و تصريحاتى به ماجراى ولادت عيسى و مادرش مريم شده است .(409)
عيسى در قرآن
در قرآن شرح روشن و عارى از هر گونه پيرايه زندگى عيسى بن مريم آمده است . در صفحات گذشته به اين موضوع اشاره شد، اما به دليل اهميت موضوع يادآورى دوباره آن مفيد به نظر مى رسد.
در قرآن كريم از مريم مادر عيسى نفى اتهام شده و دقيقا چگونگى بارورى او آمده است . مريم در كنار يكى از زنان بزرگ جهان انسان قرار دارد، عيسى ((كلمه )) خداوند است كه مريم پاسدار او است ، نام اين ((كلمه )) عيسى است ، گفتگوى بين مريم و فرشتگان ، مبين طهارت و عصمت مريم است ، به مريم مژده مى دهند كه فرزندت نيز از برگزيدگان خداوند است و به او كتاب آسمانى ((انجيل )) داده خواهد شد. قرآن به معجزات عيسى اشاره مى كند، قرآن علاوه بر بيان روشن ولادت عيسى و نبوت او، رسالت او را تا مقطع زمانى عروج به آسمان تعقيب مى كند و نقش حواريون عيسى را بيان كرده است .(410)
كلمه چيست ؟
در عهد عتيق و جديد و قرآن ، ((كلمه )) بكار رفته است . در متافيزيك يونان باستان از كلمه به ((لوگوس )) تعبير مى شده است . در تلقى حكماى موحد يونان ، ((لوگوس )) همان نظام و نيروئى است كه بر ((وجود)) احاطه دارد، احاطه در ((خلق )) و ((نظم )) و ((امر)). لوگوس در فلسفه الهى يونان به معناى : عقل و نيروى مدبر نيز آمده است . آن گونه كه برخى فلاسفه يونانى عقل انسانى را جزئى از عقل كل مى دانستند.
در تورات ((كلمه )) له معناى ((غايت و آفريده )) آمده است .(411)
در اناجيل ((كلمه )) به معناى ((تجسيد و ظهور)) آمده است . در انجيل يوحنا از ((عيسى بن مريم )) به ((كلمه )) تعبير شده است : ((.. در ابتدا ((كلمه )) بود، ((كلمه )) در نزد خدا بود، و ((كلمه )) خدا بود، همه چيز بواسطه او آفريده شد... ((كلمه )) جسم گرديد و ميان ما ساكن شد، پر از فيض و راستى ، جلال او را ديدم ، جلالى شايسته پسر يگانه پدر...))(412) از اين قبيل تعاليم در اناجيل زياد به چشم مى خورد. اناجيل ((كلمه )) را ((خدا)) معرفى كرده اند و بعد اين ((كلمه )) در ((عيسى )) تجلى پيدا كرده است . مردم هم خدا را ديده اند.(413) اين تلقى شرك آلود ناشى از رسوبهاى تفكرات دوران بت پرستى اروپا است .
در قرآن نيز عيسى ((كلمه )) ناميده شده است كه توسط جبرئيل به مريم القا شده است .
ماجراى تعميد عيسى
در اخبار است كه ((يحيى بن زكريا))، ((عيسى )) را تعميد داده است . ((يحيى )) از پيامبران الهى در ميان قوم بنى اسرائيل است . مادر يحيى از نسل ((هارون )) برادر موسى و از خويشان ((مريم عذرا)) بوده است . ولادت او را شش ماه پيش از ولادت ((عيسى )) نوشته اند. ((يحيى )) در سال يازدهم سلطنت ((تيبريوس ))، در فلسطين ندا مى داد كه : ملكوت خدا نزديك است . و مردم را به توبه دعوت مى كرد و در ((نهر اردن )) تعميد مى داد. ((عيسى )) از كسانى بود كه به دست ((يحيى )) تعميد يافت . ((عيسى )) مجذوب تعاليم يحيى گرديده و چون از غسل تعميد شد، آوازى شنيد. روح خدا را ديد كه مثل كبوترى نزول كرده و به آواز مى گويد: تو پسر منى ، از تو خشنودم (!!).(414)
آيا يحيى ، عيسى را شناخته بود؟
اناجيل و منابع تاريخى مسيحيت مدعى اند كه ((يحيى )) بشارت دهنده ظهور ((عيسى بن مريم )) بوده است . قرآن اين ادعا را تاءييد نمى كند، بلكه يحيى بن زكريا را پيامبرى كه داراى كتاب بوده معرفى مى كند كه مدتهاى مديدى حكومت مى كرده است .
محققان مى گويند: اگر يحيى تعميد دهنده عيسى هم بوده ، او را نمى شناخته است ، زيرا عيسى مانند صدها يهودى ديگر براى غسل تعميد به يحيى مراجعه كرده است . و اگر ظهور مسيح موعود را نزديك مى دانسته ، مردم را براى قبول ظهور او آماده مى كرده است .(415)
حواريون ، نبوت و تعليمات عيسى (ع )
حواريون عيسى ؛
كلام شورانگيز عيسى دلها را بى قرار مى ساخت . چهار نفر از ماهيگران كنار دريا وقتى شور كلام عيسى را در خود احساس كردند، دام ها را رها كرده به دنبال عيسى روان شدند. اين چهار نفر عبارت بودند از: شمعون كه بعدها پطرس ناميده شد، اندرياس برادر شمعون ، يعقوب و يوحنا. اين چهار نفر از حواريون اوليه عيسى در نخستين ساعات رسالت او محسوب مى شوند. عيسى به اتفاق اين چهار نفر، خانه شمعون را در شهر كفرناحوم در ناحيه جليل ، مركز خود قرار داد و از همين پايگاه بود كه نبوت خود را علام كرد.
شرح حال حواريون عيسى در جاى خود خواهد آمد.
نبوت عيسى ؛
و چون روز شنبه به كنيسه آمد، بر خلاف علماء يهود و كاتبان تورات كه با تزلزل با مردم سخن مى گفتند، او با كلامى استوار و متين سخن مى گفت . سخنانش از ايمانى نهفته در اعماق وجدان و فطرتها خبر مى داد. عيسى روحى قوى داشت و ايمانى استوار و تاءثير نافذ كه با اعجاب مخاطبان ، دوستان و پيروان و دشمنانش تواءم بود.
تعلميات عيسى ؛
روح خداوند با من است تا فقيران را بشارت دهم ، او مرا فرستاده تا شكسته دلان را شفا بخشم و اسيران را به رستگارى و كوران را به بينائى موعظه كنم . بر خلاف تحريفات و افسانه هاى اناجيل موجود، عيسى پيام آور صلح و آزادى انسان است .
چنين پيداست كه عيسى در رابطه با ذات واجب الوجود هرگز بحث مستقلى نكرده است . زيرا وجود بارى تعالى براى او پيروانش از آفتاب روشن تر بود.
جان ناس مى گويد: عيسى از روزى كه بدست يحيى تعميد يافت تا آخرين روز عمر خود، وجود بارى تعالى را در قلب خود پايدار داشت . او هرگز در ارائه ادله و براهين عقلى و نقلى در جهت اثبات ذات بارى تعالى نكوشيد، چرا كه در آن روزگار ايمان به وجود خداوند عموميت داشته و هيچ كس از او دليلى براى اثبات وجود خدا نمى خواست . مردم فقط مى خواستند بدانند، خداى متعال چگونه خدائى است و صفات و افعال او چگونه است . عيسى براى روشن كردن اذهان جامعه با ايمان و اطمينان كامل حرف مى زد و مى گفت : ملكوت الهى ، ذات قادرى است كه حاكم بر كل موجودات است . خداوند در طول زمان همواره منشاء حركات تاريخ بوده است . او وجودى منزه و عادل مطلق است كه از مرز خوبى و عدل و خير كامل جدائى نداشته و سررشته تمام مقدرات افراد بشرى در دست قدرت او است . عيسى مى گويد خداوند به اقتضاى حكمت بالغه خود انسان را آزاد و مختار آفريده ، ولى همچون پدرى كه تمام وسائل رفاه را در اختيار فرزندش قرار مى دهد و آن فرزند تمام اين امكانات را در راه خلاف و به عيش و نوش تباه مى سازد، باز هم آن پدر از گناه آن فرزند چشم مى پوشد و توبه او را قبول مى كند.(416)
تعاليم اخلاقى عيسى
... به مرغان هوا نگاه كنيد! نه مى كارند و نه درو مى كنند و نه جمع آورى مى كنند، پدر آسمانى شما به آنها روزى مى دهد. آيا شما به اين امر سزاوارتر از مرغان نيستيد؟(417) پروردگار براى بندگانش خير محض و لطف صرف است و نسبت به او هرگز نبايد شك به دل راه داد. به خداى خود اعتماد كنيد، با قلب مطمئن به ياد او باشيد، پيوسته اشراق نفسانى و نور روحانى را با نماز و دعا جهت خود فراهم سازيد. اين طبيعت جلوه گاه حق و برهان وجود بارى تعالى است . هرگز بدى را نبايد با بدى پاسخ گفت .(418) اين مطلب را به عيسى نسبت داده اند كه گفته است : ((با شر مقاومت نكنيد؛ بلكه هر كس به رخسار است تو طپانچه زد، ديگرى را نيز به سوى او بگردان ، و اگر كسى خواهد با تو دعوى كند و لباس تو را بگيرد، لباس خود را به او واگذار)).(419)
در انجيل آمده است كه عيسى گفت : حكم نكنيد تا بر شما حكم نشود.(420) رحيم باشيد همان گونه كه پدر شما رحيم است . عفو كنيد تا آمرزيده شود، بدهيد تا به شما بدهند، كمك كنيد تا به شما كمك كنند، به همان پيمانه كه مى پيماييد، به شما پيموه خواهد شد.(421) عيسى به كودكان عشق مى ورزيد و بر اساس محبت با كودكان و گناهكاران و بيگانگان آميزش داشت و به اطفال بركت مى داد.(422) عشق و محبت اساس دين عيسى است . او مى گفت : پدر آسمانى مردم را همچون فرزندان دوست دارد، مردم نيز بايد او را چون پدرى مهربان دوست بدارند و برادرانه نسبت به يكديگر عشق بورزند و محبت نمايند.(423) عيسى مى گفت : عشق مرز نمى شناسد، عشق به خدا اساس كار جهان است . نبوت و معرفت از ميان مى رود، ولى عشق پايدار مى ماند. تنها سه چيز در جهان پايدار است : ايمان ، اميد، عشق . و از همه بالاتر ((عشق )) است .(424)
عيسى مى گفت : به دشمنان خود محبت كنيد و براى لعن كنندگان خود بركت بطلبيد. با آنان كه از شما نفرت دارند، احسان كنيد و به هر كس به شما فحش دهد و جفا رساند، دعاى خير كنيد.(425)
عيسى مى گفت : آشتى با دشمن ، سازش با رقيب ، مهربانى با عدو، بخشش ‍ و خوددارى در برابر بدى و خوددارى از داورى درباره ديگران ، آنچه بخود نمى پسندى به ديگران روا مدار.(426)
گويند روزى زنى زناكار را نزد او آوردند تا رجم كند، گفت : هر كس از شما گناه نكرده است ، اول بر او سنگ اندازد.(427)
عيسى مى گفت : انسان خلق نشده تا به او خدمت شود، بلكه آمده تا خدمت كند و خودش را خدا سازد.(428)
بدون شك پدران شليته دراز روحانى به تحريف تعاليم حيات بخش عيسى پرداخته اند. آن گونه كه در طبيعت روحانيت هر دينى است ، رهبان مسيحى نهضت اصلاحى عيسى را به دل خواه تفسير و تاءويل كرده و از زمانى كه دين عيسى كه دين محرومان و مظلومان بود، دين ظالمان گرديد، دستورالعملهاى اخلاقى شگفتى كه با كرامت انسانى در تضاد است به آن حضرت نسبت دادند. چنين اخلاقياتى از توصيه هاى جباران روم و ديگر دژخيمان بزرگ تاريخ دو هزار ساله مسيحيت است كه براى توجيه جنايات و سركوب توده ها، كلماتى اين چنين رسوا به آن حضرت نسبت داده اند.
معجزات عيسى
عيسى در روزهاى يكشنبه ، در كنيسه هاى شهر مردم را موعظه مى كرد و در عين حال به شفاى بيماران روحى و جسمى مى پرداخت . او در حين ارشاد مردم ، مردى جن زده را شفا داد.(429) در يكى از روزها مادر زن شمعون حوارى را شفا داد. عيسى بر بالين زن رفت و دست او را گرفت و بدين سان بيمار نالان شفا يافت . گروه زيادى از ديوانگان و بيماران را نزد عيسى آوردند، عيسى بيماران روحى و جسمى را در برابر چشمان تماشاگران نجات مى داد و شفا مى بخشيد.
عيسى به بيماران مى گفت : برو و ديگر گناه مكن ، ايمان تو، ترا شفا بخشيد. عيسى از اشتهار و محبوبيت گريزان بود. لذا در هر شهرى كه جلب توجه بسيار مى كرد، از آن شهر مى رفت .
در زادگاه خود ناصره نماند و لذا معجزه اى نشان نداد.
مى گفت كه : ((هيچ نبى در وطن خود مقبول نباشد)).(430) عيسى به هر نقطه اى در فلسطين كه مى رفت ، با ازدحام بسيار مردم روبرو مى شد. او يك روز براى ارشاد در كنار مديترانه مجبور شد به خاطر كثرت جمعيت ، بر قايق نشسته دور از ساحل به موعظه مردم بپردازد.(431) عيسى با دست كشيدن و يا با آب دهان ، بيماران را شفا مى داد و به آنان توصيه مى كرد كه در اين باره به كسى نگويند. او يك بار كودك مرده اى را زنده كرد. در اناجيل معجزات بسيارى براى عيسى آمده است .(432)
ملكوت الهى در اناجيل
در اناجيل آمده است كه يحيى بن زكريا به مردم مى گفت : توبه كنيد كه ملكوت الهى يا ملكوت آسمان نزديك است . و با حضرت عيسى در مواعظ خود به مردم بشارت ملكوت مى داد. وقتى قوم يهود از يحيى پرسيدند كه ملكوت خدا كى مى آيد، او گفت : اينك ملكوت خدا در ميان شما است . و نيز مى گفت : شما مردم در ملكوت ابراهيم و اسحاق را خواهيم ديد. در انجيل متى آمده است كه : ((ملكوت آسمان دامى است كه به دريا افكنده شود و از هر جنسى به آن در آيند، و چون پير شوند به كنارش كشند و خوبى ها را از بدى ها جدا كنند. بده به دريا ريخته شوند، طالحين از صالحين جدا شوند، بدكاران را در آتش اندازند)).(433) ملكوت آسمان مردى است كه بذر نيكو در زمين خود مى كارد و چون شب مردم در خوابند، دشمن بيايد در ميان گندم ، كركاس ريخته و برود. و چون گندم روئيده و خوشه كند، كركاس همه روئيده شود. شاگردانش نزد او آمدند و گفتند: مثل كركاس را براى ما شرح دهيد؛ عيسى گفت : آن كه بذر نيكو مى كارد، فرزند انسان است و مزرعه اين جهان است و بذر خوب ابناى ملكوت است و كركاسها فرزندان شريرند و دشمنى كه آنها را كاشت ابليس ‍ است ... ملكوت آسمان گنجى را ماند پنهان شده در زمين كه كسى او را يافته پنهان كند.(434)
در انجيل لوقا آمده است : ((مردى را كه با عجله مى رفت ، عيسى به او گفت : با من بيا. آن مرد گفت : مى خواهم جنازه پدرم را دفن كنم . عيسى گفت : بگذار مرده ها را مردگان دفن كنند، اما تو برو و به ملكوت خدا موعظه كن )). و نيز در انجيل لوقا آمده است : ((كسى كه دست به شخم زدن دراز كرده و از پشت سر نظر كند، شايسته ملكوت خدائى نيست .))(435)
عيسى از ياران و پيروان خود خلوص كامل و تسليم محض در برابر ملكوت خدائى را مى خواست . بنابراين در اناجيل گاهى ملكوت به معناى قدرت خداوند و گاهى معنويت و زمانى انسان كامل مخلص عاشق دلباخته پروردگار و گاهى پادشاهى در آخرت و حكومت الهى در روز رستاخيز و اطاعت از عيسى در اين جهان و صالحين و نيكوكاران آمده است .
تعارض با يهود، مصلوب زنده
عيسى در تضاد با آئين يهود
تعارض كلامى و اختلاف در تعاليم عيسى با تعاليم يهود، اين نكته را مى رساند كه اين پيامبر با موجوديت عقيدتى و احكام يهوده معاصر خود، مخالف بوده است .
مخالفت عيسى دقيقا به خاطر تحريف تورات و احكام موسى بوده و اين گناه بر گردن روحانيون است كه دين ها را تباه مى سازند و بندگان خدا را گمراه مى سازند. اما در پاره اى موارد تعاليم عيسى دست خوش تحريف گشته و دست استعمار در آن بخوبى ديده مى شود. در حالى كه تورات دعوت به قصاص مى كند و هر گونه ضرب و جرح و قتلى را داراى قصاصى خاص مى داند، عيسى دعوت به سكوت و سازش و صبر منفى مى كند: تورات قصاص چشم در برابر چشم ، جان در برابر جان ، و... را توصيه مى كند تعليم مى دهد، ولى عيسى مى گويد اگر كسى بر گونه ات نواخت ، طرف ديگر را بگردان تا بزند و اين تحريف آشكارى است . يعنى دين عيسى دين مظلوم پرور است و ظالم نواز!! از ديگر طرف مى بينيم برخى تعاليم عيسى با عقايد و مراسم يهود معاصر در تعارض بوده است . مثلا مسيح نسبت به ((هيكل )) توجهى نداشت و كسانى كه مسيحى مى شدند، به هيكل اهميت نمى دادند. ((عيسى )) شريعت موسى را كافى نمى دانست . عيسى يك روز گفت كه اين ((هيكل )) را كه دست هاى انسان ساخته ، خراب مى كنم و در طى سه روز هيكلى بنا مى كنم كه انسان آن را نساخته باشد. و مى دانيم كه يهود به ((هيكل )) احترام بسيار زيادى قائل اند(436)
چنين پيداست كه عيسى ، شريعت موسى را كافى نمى دانست .(437) اصول شريعت عيسى تغاير روشنى با اصول يهوديت دارد. مراسم و احكام عبادى دين عيسى نيز با احكام و مراسم و شعائر يهود اختلاف دارد. مراسم و احكام عبادى دين عيسى نيز با احكام و مراسم و شعائر يهود اختلاف دارد. رابطه عيسى با فرقه هاى منشعب يهودى و قبول عقايد گذشته آنان مبنى بر اين كه خداپرست بوده اند، دليل روشنى بر اختلاف اين دو آئين با يكديگر است .
موارد اختلاف دو آئين
موارد اختلاف آشكار اين دو آئين عبارت است از:
1- هيكل يا معبد سليمان در نزد يهود محترم است و عيسى هيكل را به رسميت نمى شناخت .
2- يهود كار در روز شنبه را حرام مى داند و عيسى دستور داد كار كنيد.
3- يهود طلاق را تحريم كرد ولى عيسى اصلا منكر طلاق است و در دين عيسى طلاق به رسميت شناخته نشده است .
4- عيسى مى گفت آنچه از دهان بيرون نيامده و يا اصولا از انسان خارج نشده ، نمى تواند انسان را نجس كند و اين مغاير با احكام طهارت و نجاسات تورات است .
5- در مورد رجم زن و مرد زناكار، عيسى انجام آن را مشروط به پاك بودن سنگسار كنندگان دانست و به آن فتوى نداد.
6- موسى به قصاص مى خواند و عيسى به عفو و گذشت .
7- موسى نفى و تحريم عمل زنا كرد و عيسى تحريم نگاه و نيت فحشا و زنا را.
8- موسى طلاق را به رسميت شناخت و آن را در موارد مختلف تجويز كرد، عيسى طلاق را فقط موكول به اثبات زنا كرد و در غير آن صورت جدا شدن از زن به معناى به زنا انداختن زن است و گفته است كه هر كس زن مطلقه اى را نكاح كند، زنا كرده است .
9- موسى به قصاص جان تو عضو دعوت كرد و عيسى به واگذار كردن رخسار ديگر خود به ضارب فراخواند.
10- موسى نفى قسم دروغ مى كرد و عيسى نفى مطلق قسم .
11- موسى به محبت محدود و مشخص دعوت مى كرد و عيسى به عشق مطلق و محبت به بشريت .
12- موسى به ختنه جسمى توصيه كرد و عيسى به ختنه نفسانى .
13- موسى به قربانى حيوانات توصيه كرد و عيسى به گفته پولس ، خود را فداى انسانيت كرد، و همين كفايت مى كند.(438)
14- در اناجيل آمده است كه مسيح حامل فيض الهى بود نه واضع شريعت . يوحنا مى گويد: ((شريعت از آن موسى بود و راستى و فيض الهى از عيسى ))(439)
پولس مى گويد: ((خدا را سپاس مى گوئيم كه زير بار شريعت نيستيم ، بلكه زير بار فيض هستيم .))(440)
رسولان و شاگردان ((عيسى )) بر اين باوراند كه : ما بعد از رسيدن به فيض ‍ و ايمان كه ناشى از ((مسيح )) است از زير بار شريعت رها شديم .
پولس مى گويد: ((ما از شريعت آزاد شديم آن گونه كه زن بعد از مرگ شوهرش آزاد شود.(441) شريعت وسيله ايمان است .(442)
بنابراين ((مسيحيت )) بر پايه ((روحانيت )) و ((رهبانيت )) بنا شده است و فاقد قوانين و احكام مدنى جزائى و اجتماعى است ، بلكه بر تعاليم اخلاقى استوار است . بنا به گفته ((حواريون )) در ((اناجيل )) موجود، ((عيسى )) پيروان خود را به گوشه گيرى ، انزوار، زهد، تهذيب اخلاق ، تزكيه نفس و... دعوت مى كرد و تنها نماز و دعاى عارى از تشريفات را پيشنهاد كرده است .(443) ازدواج در ((انجيل )) با كم اهميتى تلقى شده است . در ((انجيل متى )) آمده است كه حضرت مسيح مجرد زندگى كرده است .(444)
((پولس )) مى گويد: شخص مجرد در امور خدا فكر مى كند و متاءهل در امور دنيا مى انديشد.(445)
عيسى هرگز ازدواج نكرد و لذا پولس هم ازدواج نكرد. عيسى به فعاليتهاى اجتماعى روى خوش نشان نداده است . قناعت و گوشه گيرى را ترجيح مى داد و به پيروانش مى گفت در فكر نباشيد كه چه بخوريد و چه بپوشيد، جان از خوراك و پوشاك بهتر است . در انجيل متى آمده است : مايملك خود را بفروش و به فقراء بده ، در آسمان گنجى خواهى داشت . عيسى مى گويد: كسى كه دارائى خود را ترك نكند نمى تواند شاگرد من باشد. براى سفر توشه و پوشاك برنداريد.(446)
عيسى مى گويد: چه دشوار است كه توانگران داخل ملكوت خداوند شوند، داخل شدن شتر از سوراخ سوزن راحت تر است تا داخل شدن ثروتمندان به ملكوت الهى . واى بر شما اى ثروتمندان ! زيرا كه تسلى خود را يافته ايد. واى بر شما سيرشدگان كه گرسنه خواهيد شد. واى بر شما كه الان خفته ايد...(447)
يادآورى مى شود كه قرآن كريم به عروج عيسى عليه السلام به آسمان تصريح دارد و تاءكيد مى كند كه نه خداست و نه پسر خدا و نه روح القدس ، بلكه عيسى پسر مريم است و پيامبر خداوند. او را نه به دار كشيده اند و نه كشته اند. بلكه امر بر آنان مشتبه شده است .(448)
عناوين عيسى در اناجيل
((عيسى )) نامى است كه مريم مادر عيسى و يوسف نجار از روح القدس ‍ دريافت كرده و بر نوزاد گذاشته اند. در قرآن اين پيامبر بزرگ با همين نام ياد شده است . و امروز نيز با همين نام در جهان شهرت دارد. ((مسيح )) يا ((مسيح خداوند))؛ اين لقب در ((متى )) يك بار و در ((لوقا)) چهار بار در ((مرقس )) چهار بار، و در ((يوحنا)) چهار بار آمده است . كلمه ((مسيح )) به معناى تدهين شده يا روغن ماليده شده است كه به زبان يونانى ((كريستوس )) ترجمه شده است . ((پسر انسان ))؛ و اين از جمله عناوينى است كه ((عيسى )) خود را با آن معرفى كرده است . ((پسر خدا))؛ يعنى طبيعت لاهوتى عيسى . در اناجيل اين عنوان زياد آمده است .
((خداوند))؛ اين عنوان در اناجيل زياد آمده است .
((نبى ))؛ اين عنوان در ((يوحنا)) چهار مورد و در ((متى )) دو مورد و در ((لوقا)) دو مورد بكار رفته است . ((پادشاه يهود))؛ اين عنوان را قوم يهود براى عيسى بكار برده اند. زيرا يهوديان ((مسيح موعود)) تورات را ((پادشاه )) دانسته اند. البته اين عنوان براى نفى نبوت عيسى از سوى يهود و تحقير عيسى نيز بكار مى رود.
((استاد))، ((آقا)) و ((معلم )) ديگر القاب و عناوينى است كه در ((اناجيل )) براى ((عيسى )) بكار رفته است . گويا حواريون و پيروان اوليه عيسى وى را به اين القاب مى خوانده اند.(449)
مرگ عيسى در تلقى مسيحيان
اناجيل و منابع تاريخى مسيحيت مدعى اند كه عيسى به دست يهوديان به دار كشيده شده است . احبار يهود وقتى دريافتند كه عيسى موقعيت آنان را به خطر انداخته و آئين جديدى را تبليغ مى كند و عملا مراسم و شعائر رسمى يهود را زير پا مى گذارد، كمر به قتل او بستند. ابتدا تبليغات بسيار تندى عليه او راه انداختند و او را به انواع اتهامات متهم كردند. عيسى در حلقه توطئه و محاصره و تعقيب قرار گرفت و مدتها متوارى بود. احبار يهود و كارگزاران امپراطور با يكديگر عليه عيسى و ياران او همدست شده بودند. نويسنده كتاب ((تاريخ مسيح )) مى نويسد كه : پس از اهانت عيسى به هيكل مقدس از او به حاكم رومى فلسطين شكايت كردند. حاكم دستور داد تا عيسى را دستگير كردند. اتهام او اين بود كه با ترويج عقايد باطله ، مردم را گمراه مى كند و با احكام يهود به مخالفت برخاسته است . دستگيرى عيسى بوسيله نگهبانان يهودى هيكل مقدس صورت گرفت ... يهوديان ، عيسى را همان شب آورده و بازجوئى كردند و عقايد او را درباره دين يهود جويا شدند. عيسى در زندان بسر مى برد و اراذل و اوباش بر او آب دهان مى انداختند. پس او را به دادگاه رومى فلسطين تلسيم كردند. حاكم دادگاه در خلوت با عيسى به گفتگو نشست و تحت تاءثير جاذبه روحانى او قرار گرفت و تصميم گرفت كه او را از مرگ نجات دهد، او از افكار مردم وحشت داشت و از امپراطور روم مى ترسيد. چاره اى انديشيد، دستور داد تا عيسى را آورده تازيانه زدند تا بدين وسيله از خشم مقامات روحانى يهود كاسته شود. سربازان يهودى هر گونه فرصت نجات عيسى را از حاكم سلب كردند، آنان تاجى از خار آورده بر سر او نهادند و پيراهن قرمزى بر او پوشاندند، و او را بر مكان بلندى نشانده و بر او آب دهان انداخته و براى استهزاء به او به عنوان پادشاه يهود سلام مى دادند. حاكم اورشليم تصميم گرفت عيسى را به حاكم منطقه جليل تسليم كند تا به رسم آن زمان ، حكم در منطقه متهم اجرا شود و او در خون عيسى دست نداشته باشد. كليه حيله هاى حاكم براى نجات عيسى با شكست مواجه شد، و بناچار عيسى را دوباره به زندان فرستاد.(450) هنگامى كه عيسى را براى به دار آويختن مى آوردند، طبق سنت آن روزگار متهم بايد صليب خود را بر دوش ‍ مى كشيد؛ اما چون عيسى بشدت نحيف و ضعيف شده بود، نمى توانست صليب خود را بكشد، لذا فرد ديگرى صليب او را مى آورد. ابتدا به مسيح جامى از شراب دادند تا بياشامد و او را چشيد و نياشاميد، سپس او را به دار كشيدند. دوستان و دشمنان اين وضعيت را تماشا مى كردند. مكان اعدام عيسى در خارج از ديوار شهر اورشليم بود. آن مكان را ((جلجثه )) به معناى ((جمجمه )) مى گفتند.(451)
اناجيل از برخورد عيسى با شعائر و مراسم يهود سخن مى گويند و تاءكيد دارند كه همين امر باعث به دار كشيدن عيسى شد: ((عيسى و يارانش ‍ چون وارد معبد شدند، تختهاى صرافان و كاسبكاران را واژگون كردند و كبوتر فروشان و سوداگران را از صحن بيت المقدس بيرون راندند)).(452)
عيسى فرياد زد: ((آيا مكتوب نيست كه خانه من ، جايگاه عبادت همه امتها خواهد بود، آيا شما آن مغازه دزدان ساخته ايد؟))(453) و با تازيانه هائى از طناب ، كسبه را از جلو معبد بيرون راندند. عيسى شبها به كوه زيتون مى رفت كه بازداشت نشود. چند روز پياپى در آنجا وعظ مى كرد و مردم به سخنان او گوش مى دادند.(454)
اما روحانيون و كاهنان يهود ترسيدند و توطئه قتل او را چيدند. شوراى عالى علماى يهود تصميم گرفت يك نفر بميرد تا همه طايفه هلاك نشوند. اين خبر را به عيسى گزارش دادند.
عيسى خود را آماده مرگ كرد. در آخرين شب زندگى خود مجلسى آراست و براى آخرين بار با ياران خويش غذايى صرف كرد. در اين مجلس بود كه نان را بركت داد. نان را پاره كرد و به ايشان گفت :
((بگيريد و بخوريد كه اين جسد من است ، و پياله را گرفت و در آن مايعى ريخت و شكر نمود و به ايشان داد و همه از آن آشاميدند. گفت : اين خون من است كه در راه بسيارى ريخته شود.))(455)
اناجيل مى گويند كه در همين شب فردى به نام ((يهودا اسخريوطى )) او را به ماءموران حكومتى شناساند. جريان اعدام عيسى در اناجيل ، تا حدودى موافق منابع ديگر مسيحى و يهودى است . اناجيل طرفداران عيسى را در روز اعدام بسيار زياد ذكر كرده اند كه براى او مى گريسته اند. در روز اعدام دو نفر از دزدان را نيز با او اعدام كردند.
در هنگام اعدام از زمين تاريك شد. روز اعدام او روز ((عيد فصيح )) بود كه عيد فطير هم گفته مى شود. جسد عيسى شبانه بر دار ماند. فردى به نام ((يوسف )) از كاهنان يهود، جسد او را در قبرى از سنگ كه براى خود تراشيده بود گذاشت و سنگ بزرگى بر آن قرار داد و رفت . همه مردم او را ترك نمودند مگر چند تن از زنان كه عزادارى مى كردند.(456)
عيساى مصلوب زنده مى شود
گويا اين زنان عزادار از نزديكان عيسى بوده اند. آنان قبل مراجعت به شهرالجليل و ناصره براى وداع بر سر قبر عيسى رفتند ولى با كمال تعجب آن را خالى يافتند. آنان در بازگشت صدائى را شنيدند كه مى گفت : عيسى از قبر برخاسته است . آنگاه پطرس و ديگران ، عيسى را ديدند، اين رؤ يت در شهر جليل بار ديگر تكرار شد. اين حادثه انديشه و تفكر جديدى را در آئين مسيح پديد آورد.(457)
قرآن كريم داستان قتل و به صليب كشيده شدن عيسى را بشدت تكذيب مى كند. اناجيل نيز اصرار دارند كه عيسى سه روز پس از قتل ، زنده شد و پيروانش او را زنده ديدند. انجيل لوقا مى گويد:
((در مان روز قتل ، دو نفر از پيروان عيسى كه به روستا مى رفتند و درباره قتل عيسى گفتگو مى كردند، ناگهان عيسى را ديدند كه به آنان نزديك شد))(458) و به ايشان گفت : سلام بر شما، اما آن دو نفر لرزان شدند.
عيسى به ايشان گفت : چرا مضطرب شديد؟ دستها و پاهايم را نگاه كنيد من خودم هستم ....
به ايشان گفت : چيزى خوراكى داريد؟ پس مقدارى ماهى بريان و از شانه عسل به او دادند، عيسى غذا را گرفت و خورد. از آن پس نيز چند بار عيسى خود را به پيروانش نشان داد و گفت : شما در ميان مردم برويد و به انجيل موعظه كنيد.(459) اناجيل ديگر نيز چنين مطالبى را نقل كرده اند.
حواريون عيسى
دوازده رسول وفادار
حواريون عيسى به استثناى يهوداى اسخريوطى به عيسى وفادار ماندند.
انجيل متى مى گويد كه در آخرين شب زندگى حضرت عيسى ، همه حواريون دچار لغزش گرديدند، و عيسى را انكار نمودند، اما طولى نكشيد كه از انكار خود دست كشيدند. بهر حال گويا كليه حواريون وقتى كه عيسى دستگير شد، او را تنها گذارده ، فرار كردند. فقط پطرس حوارى بود كه تا آخر با عيسى بود. اما مى گويند همين پطرس سه مرتبه عيسى را انكار كرد، تا آن كه آواز خروس برآمد. در اين موقع گفته مسيح به يادش آمد كه گفته بود: سه مرتبه مرا انكار خواهى كرد، تا كه خروس بانگ برآرد، آنگاه دست از انكار برخواهى داشت .(460)
به دوازده شاگرد اوليه عيسى در عربى حواريون گفته مى شود كه به معنى سپيد جامگان است ، زيرا آنان پيراهن سپيد بر تن داشتند. ممكن است كلمه حوارى از واژه حواريا در زبان حبشى باشد كه وارد زبان عربى گرديده است و به معناى بشارت دهنده است .
در آئين مسيح به حواريون ، رسولان هم مى گويند. اين دوازده شاگرد يا دوازده رسول ، فرستادگان عيسى براى تبليغ دين عيسى بوده اند.
اسامى اين دوازده رسول از اين قرار است :
1- يعقوب بن زيدى .
2- شمعون معروف به پطروس .
3- اندراس ، برادر پطروس .
4- يوحنا برادر يعقوب .
5- فيليپس .
6- يعقوب بن خلفى .
7- برتولماوس
8- توما.
9- سى عشار
10- يهوداى اسخريوطى .
11- شمعون قانونى .
12- يهودا.
يك نفر ديگر را جزء حواريون عيسى دانسته اند:
13- ماتياس .(461)
حواريون اكثرا از طبقه فقير و محروم و از طبقات ستمديده يهود، ماهى گيران و كشاورزان بودند كه دعوت عيسى را لبيك گفتند و به تبليغ دين عيسى پرداختند. در اناجيل اسامى اين دوازده نفرآمده است .(462)
يهوداى استخريوطى همان كسى است كه به استاد خودش عيسى خيانت كرد و او را به دشمن تسليم كرد و لذا در نزد عيسويان ملعون است .(463)
در داستانها آمده است كه اين شخص را به جاى عيسى مصلوب كردند. اين مطلب در انجيل برنابا كه مورد قبول كاتوليك ها نيست آمده است :
عيسى به آسمان صعود نمود... هنگامى كه يهوداى اسخريوطى به درون خانه اى كه عيسى از آنجا به آسمان بالا رفت ، در حال آهنگ لسان و نطق و صورت او شبيه عيسى گرديد و او را به جاى عيسى گرفتند. هر چه او گفت : من يهودا هستم نه يسوع ، كهنه و كاتبان و فريسيان قبول نكردند و اين باعث شد كه امر عيسى بر آنان مشتبه شود.(464)
در دوره حواريون ، مسيحيان از يهوديان فاصله گرفتند و كليساى خود را با اسلوب تازه اى ساختند.
مسيحيان به تدريج محرمات و تكاليف را كم كردند و آنها را منحصر در حرمت زنا واكل ميته كردند. آنان نوشيدن خمر و خوردن گوشت خوك را كه در تورات نيز تحريم شده بود، مباح كردند.
در اين دوره بود كه پطرس با ديدن رويائى ، دعوت مسيحيت را از انصار يهوديان خارج كرد.
در انجيل متى آمده است : ((وقتى عيسى به شمعون گفته بود: توئى پطروس ... كليدهاى ملكوت آسمان را به تو مى سپارم و آنچه در زمين گشائى در آسمان گشاده شود)).(465)
چنين تعابيرى در اناجيل ديگر نيز آمده است .
با وجود چنين تعابيرى ، مسيحيان ، حواريون را رسولان عيسى دانسته و پيام ايشان را پيام الهى تلقى كردند. حواريون نيز بر اين باور تاكيد داشتند، آنان ((روح القدس )) را راهنماى خود مى شمردند. آنان نبوت پطرس را تاءكيد كردند.(466) در انجيل يوحنا آمده است كه : يك شب قبل از مصلوب شدن عيسى ، مسيح به حواريون وعده كرده بود كه روح القدس را مى يابند و روح القدس بعد از او خواهد آمد و همه احكام را تعليم خواهد داد. حواريون بدنى بهانه براى خود حق دخل و تصرف در احكام تورات و آئين عيسى را قائل شدند.
تاءسيس كليسا
حواريون هسته مركزى دين عيسى را تشكيل دادند و ماءمور اجراى احكام و اوامر الهى و ايجاد حكومت روحانى شدند. ((پطرس )) با چنان ادعا و پشتوانه اى در راءس اين تشكيلات قرار گرفت . او اركان ((كليساى جديد)) را بنيان گذارد. اين كليسا در وقتى كه روح القدس بر آنان نازل شد، تشكيل گرديد. مراسم مذهبى در كليسا ابتدا به زبان عبرى انجام مى شد. يهوديان كه همچنان به آزار ((حواريون )) و مسيحيان ادامه مى دادند، آنان را ناچار به فرار و مهاجرت از فلسطين كردند. رهبرى هسته ها و دسته هاى مهاجر مسيحى به يهوديه ، ساماريه ، دمشق و... با ((پطرس )) بود. برخى از بت پرستان در نتيجه تبليغات پطرس به دين عيسى گرويدند.

next page

fehrest page

back page