فهرست مطالب
مقدمه
تبیین امامت
دلایل لزوم امام
عصمت امام
امامت اساس اسلام است
ارتباط ايمان و امامت
امامت مُتممّ و مُكمّل جميع عبادات است
طرح ونقشه خداوند براى قبولى اعمال
امامت شرط قبولى اعمال است
امام يگانه پاسدار دين خداست
مفهوم حجت بالغه
امام همچون خورشيد است
مقامات ششگانه امام
امام، امين و حجت خدا در روى زمين است
امام يگانه روزگار است
امامت و امام از ديدگاه امام على بن موسى الرّضا عليه السلام
مهدويّت و انتظار
فلسفه مهدویت در اسلام
«معني زندگي» يعني جهتدار شدن زندگي بهسوي يك هدف
زمينهسازي ظهور
شناخت امام ، لازمه حيات معقول انساني
راز حيات تشيع
زندگي آسوده ثمره اطاعت از انسان كامل
ارتباط با امام زمان (عج )
موعود عيني در تمدن اسلام
آسيب شناسي انتظار و منتظران
ديدگاههاي امام خميني درباره برداشت هاي متفاوت از موضوع انتظار فرج
مهدويت و تكامل تاريخ
اذن امام زمان، ملاك مشروعيت اعمال مسلمانان
احادیثی درباره ظهور
خصوصيات حضرت مهدي (عج)
علل غیبت امام زمان(عج)چیست؟
انتظار در تکامل جامعه ى اسلامى چه نقشى دارد؟
ديدگاه امام خميني درباره نظارت حضرت مهدي (ع ) در امور
فرازهايى از توقيعات مقدّس حضرت بقية ا... الاعظم (عج)
منابع ومآخذ
بسم الله الرحمن ارحیم
مقدمه
امام در لغت به معناي پيشوا و رهبر و در اصطلاح، جانشيني پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و رهبري و امامت امامان معصوم عليهم اسلام است.
امامت در مکتب تشيع يکي از اصول دين است و وظايف امام در اين مکتب، امتداد وظايف پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد يعني فلسفه بعثت پيامبران با فلسفه نصب و تعيين امام از طرف خداوند يکي است و همان دلائل که ايجاب مي کند خداوند رسولي را بفرستد همانها ايجاب مي کند که پس از پيامبر اسلام امامي را منصوب کند تا عهده دار وظايف رسالت باشد.
علم وسيع و گسترده، عصمت و مصونيت از گناه و خطا از شرايط اصلي و اساسي امام است و شناسايي چنين فردي جز از راه وحي ممکن نيست از اين جهت شيعه معتقد است که مقام امامت يک منصب الهي است و امام بايد از جانب خداوند منصوب و معين گردد.
پس بحث درباره خلافت و امامت يک بحث تاريخي نيست بلکه بحث در ماهيت حکومت اسلام و شيوه فرمانروايي پس از رحلت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم تا پايان جهان است و با سرنوشت ما ارتباط کامل دارد همچنين بايد ديد که مردم بعد از رحلت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در مسائل فکري و عقيدتي و غير آنها به چه کسي بايد رجوع کنند.
شيعه معتقد است پس از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم حضرت علي عليه السلام و يازده نفر از فرزندانش يکي پس از ديگري جانشينان بحق پيامبر مي باشند.
تبیین امامت
وقتى كه نظم موجود را در منظومه شمسى و يا در كُلّ جهان هستى مى بينيم به ناظم و خالق عالِم و مدير و حكيم ، ايمان پيدا مى كنيم خداى متعال كه براى آفتاب و ماه و ستارگان و ساير مخلوقات نظمى قرار داده تا آنها در سايه همان نظم زمينه هاى سالم زندگى را فراهم سازند آيا براى پيشرفت و كمال موجودى بنام ((انسان )) كه با قدرت عقل و انتخاب مُزيّن ساخته نظمى قرار نداده است ؟ آيا مى توان در افعال خداى سبحان چنين تصورى را بخود راه داد كه او بر تمام جهان هستى از بزرگترين كهكشانها گرفته تا اندرون ((اَتُمْ)) نظم وقانونى معين كرده ليكن شيوه زندگى بشر را در رسيدن به كمال و معرفت بى نظم قرار داده و به عبارتى بخود آنها تفويض نموده است ؟ چگونه براى جمادات و نباتات حتى به سيستم رشد جسمانى انسان توجه شده و آنها را در يك مدار منظم قرار داده است تا جایی كه اگر در فعل و انفعالات وجود آدمى مشكل يا مانعى پيدا شود فورا به مركز وجود كه [قلب انسان است ] مراجعه مى كند و با سرعت تمام به حل مشكل اقدام مى شود و اين حقيقتى است كه همگان با زبان حال و قال بدان اعتراف دارند كه در سيستم خون رسانى يا سوخت و ساز بدن نظم فوق العاده اى وجود دارد حتى اگر سيستم گيرنده يا دوربين بدن [چشم و گوش ] از درك چيزى عاجز شوند فورا به قلب [كه مركز ادراكات وجود است ] رجوع مى كنند و مشكل بر طرف مى شود.
و اگر مقام و جايگاه [امامت ] درست معنى شود مركز نظم و اداره امور زندگى جامعه انسانى مى باشد و نظام اُمَّت بر آن وابسته است و براى درك همين معنى به سخنان معصومين عليهم السلام مراجعه مى كنيم :
1 على عليه السلام : .... و الاِمامَةَ نِظاما للا مة و الطّاعة تَعْظيما للاِمامَةِ.( نهج البلاغه فيض الاسلام كلمات قصار 244)
خداى سبحان امامت را جهت آرامش ونظم مردم و طاعت و پيروى او را براى بزرگ شمردن مقام امامت ، قرار داده است .
2 در خطبه شقشقيه مى فرمايد: ((اَنَّ مَحَلىّ منها مَحَلّ القُطْبِ مِنَ الرَّحى ))( خ 3 نهج البلاغه)
ترجمه : همانا مقام و منزلت من در امور خلافت ، بمثابه ميله آهنين آسياب براى درست و منظم چرخاندن سنگ هاى آن مى باشد.
حضرت امير عليه السلام با يك مثال ساده و روشن همگان را به موقعيّت والا ى امامت در تنظيم امورات زندگى مردم ، آشنا مى كند همانطور كه سنگ هاى آسياب در تبديل كردن گندم به آرد، به يك نظم مخصوص نيازمند هستند و اگر كوچكترين بى نظمى در گردش و چرخش آنها ايجاد شود نمى توانند آرد سالمى تحويل دهند و آن نظمى كه اين همه فوائد به دنبال دارد از همان ميله قوى و محكمى كه در وسط آنها واقع شده است سر چشمه مى گيرد.
نظم امورات جامعه انسانى به پيشوايان معصوم عليهم السلام وابسته است و از اولين روز خلقت نوع بشر، اين واقعيّت خودش را نشان داده كه جامعه انسانى را الگو و معيار ونظم دهنده بايد باشد و اين يك مقام و منصب الهى است كه پروردگار عالم آن را در وجود اشخاص لايق و سزاوار قرار داده است و اين حقيقت در بينش توحيدى ، ضرورت و لازمه زندگى را مصداق است اولين فردى كه بر كره خاكى قدم نهاده به عنوان پيامبر الهى معرّفى شد و مقام امامت همان مقام انبياء است و به عبارت ديگر امامت و نبوت همان منصب الهى است و هيچ تفاوتى از هم ندارند مگر از جهت وظائف و كيفيت اجراء از يك ديگر جدا مى شوند.
يعنى نگهدارنده قوانين آسمانى در روى زمين امامت است و بوسيله آنها تمامى دستورات الهى در ميان انسانها پياده مى شود.
پس در جهان هستى نظام واحدى وجود دارد كه حقيقت بينش توحيدى را معنى مى كند و به بركت همين نظم ، تمامى مخلوقات اعم از خورشيد و ماه و ستارگان و جمادات و نباتات و و... در مدار خاصّى كه خالق يكتا براى آنها قرار داده است به حركت خويش ادامه داده و فوائد لازم را در اختيار نيازمندان قرار مى دهند وقتى كه نظم در ميان خلائق ، زمينه هاى رشد و كمال را بوجود مى آورد انسانى كه گُل سر سَبد مخلوقات الهى است با كدام نظم و در چه مدارى بايد حركت كند تا بهترين ترقيات و كمالات را در خود پديد آورد؟
خداى متعال پيشوايان معصوم را در منصب رسالت و نبوّت و امامت براى ايجاد نظم و رساندن جامعه انسانى به مقام تعالى و كمال مبعوث فرموده است و درقرآن، مقام [امامت ] بعنوان عهد و مسئوليت الهى معنى شده است. وقتى كه خداى متعال به حضرت ابراهيم عليه السلام بالاترين مقام و منصب را عنايت كرد چنين فرمود:
((قالَ انّى جاعِلْكَ للنّاس اِماما قالَ و مِن ذُريَّتى قال لاَيَنالُ عَهْدى الظّالميّن )).( بقره 124)
(خداوند) باو فرمود من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم ابراهيم گفت از دودمان من [نيز امامانى قرار بده .] خداوند فرمود پيمان من [مقام امامت ] به ستمكاران نمى رسد [تنها از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند شايسته اين مقامند] .
فرق نبوت و رسالت و امامت
1 مقام نبوت
نبوت يعنى دريافت وحى از خداوند و ابلاغ به ديگران .
2 مقام رسالت
يعنى مقام تبليغ و نشر احكام خداوند و تربيت نفوس از طريق تعليم و دعوت مردم بسوى خداوند و ابلاغ دعوت او
3 مقام امامت
يعنى رهبری و پيشوایى و زمامدارى خلق و در واقع امام كسى است كه با تشكيل يك حكومت الهى و بدست آوردن قدرتهاى لازم سعى مى كند احكام خداوند اجرا و پياده گردد.
به عبارت ديگر وظيفه امام ايصال به مطلوب است ولى مقام رسول ارائه طريق مى باشد. ناگفته پيداست كه بسيارى از پيامبران خدا مانند پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله هر سه مقام را دارا بودند و مقام امامت در مفهوم خودش عبارت است از: تحقق بخشيدن به برنامه هاى دينى اعم از حكومت به معنى وسيع و اجراى حدود و احكام خدا، و هم چنين تربيت وپرورش نفوس در جهت ((ظاهر)) و ((باطن )) و اين مقام از دو مقام مذكور [رسالت و نبوت ] بالاتر است .
حضرت ابراهيم عليه السلام بعد از يك سلسله شايستگى ها كه در برابر امتحانات الهى از خود نشان داد و مقام يقين خويش را نسبت به خالق متعال بحد مطلوب رساند اين منصب الهى باو اعطاء گرديد.
خدایى كه درميان مخلوقات خود نظم را برپا ساخته چگونه انسان را بدون نظم به سرخود واگذارد و موجودى بنام انسان را كه باعقل و شعور مزّين ساخته قطعا براى امورات او، اعم از مادّى و معنوى نظم خاصّى را معين فرموده و اين حقيقت در لسان حديث و آيات قرآن بطور واضح بيان شده است و در خطبه شريف حضرت فاطمه (سلام اللّه عليها) كه بعد از وفات رسولخدا صلى الله عليه و آله در ميان جمع كثيرى ايراد گرديد چنين آمده است : ((وطاعَتَنا نظاما لِلملّةِ، و اِمامتَنا اَمانا مِنَ الفُرِقة ...))( خطبه حضرت فاطمه (سلام اللّه عليها)
((خداى متعال ، اطاعت ما را باعث نظام ملت اسلام ، و امامت مارا امان از تفرقه و پراكندگى ، قرار داده است )).
اطاعت و پيروى از خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله يعنى چهارده معصوم عليهم السلام يگانه راه براى ايجاد نظم ويك پارچه گى در ميان جامعه اسلامى از ناحيه خداى سبحان معيّن شده است كمترين بى اعتنائى به مقام شامخ امامت ، به معناى انحراف و تخلف از نظام توحيدى مى باشد و بدنبال خود ضرر و زيانهاى جبران ناپذيرى دارد زيرا منصب امامت بيان كننده حقيقت ولايت خدا است و هيچ تفاوتى در ميان ولايت خدا و ولايت يا اطاعت امامان معصوم عليه السلام وجود ندارد چون در اينجا دو ولايت كه در عرض هم باشند وجود ندارد بلكه همان ولايت خداست كه در وجود اشخاص لايق و شايسته اى كه تنها پروردگار عالم مى تواند آنها را تشخيص دهد قرار گرفته و حتى حديث شريف ثقلين كه از زبان مبارك رسول اكرم صلى الله عليه و آله بيان شده است همين واقعيت را توضيح مى دهد باين معنى كه اهل بيت عليه السلام و قرآن يك واقعيّت هستند قرآن مصداق قول و كلام خدا است لكن اهل بيت عليه السلام مصداق عملى آيات خدا مى باشند و ازهم جدا شدنى نيستند نبى اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
((انّى تارك فيكم الثقَّلينَ كتاب اللّه و عترتى اهل بيتى لَنْ يَفْتَرقا حتى يَردا عَلىَّ الحوض )).( ينابيع المودة /245 شواهد للتنزيل ج 1/291، مسند احمد ج 5/181 ج 4/366)
من درميان شما دو امانت سنگين گذاشتم كتاب خدا (قرآن ) و عترت واهل بيتم [حضرت على و فاطمه با يازده امام معصوم (صلوات عليهم اجمعين )] كه از هم جدا نمى شوند تا در قيامت برمن وارد شوند.
جابر سئوال كرد عترت شما چه كسانى هستند؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: على و فاطمه و حسن و حسين و الائمة مِن وُلدالحسين عليه السلام ( البراعة ج 2/178).
دلایل لزوم امام
1 ـ دليل لطف:
به عقيده شيعه لطف و محبت گسترده خداوند و حکمت بي انتهاي او ايجاب مي کند که پس از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نيز مردم بي رهبر نباشند يعني همان دليلي که براي لزوم بعثت بيان شد ايجاب مي کند که پس از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم نيز امامي باشد که بتواند جامعه را همانند خود آن حضرت بسوي سعادت دنيوي و اخروي رهبري کند و ممکن نيست که خداوندي چنين مهربان جامعه انسانها را پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بي سرپرست و رهبر گذارد.
2 ـ هدف آفرينش:
در قرآن آيات زيادي از اين قبيل هست هو الذي خلق لکم ما في الارض جميعا (سوره بقره، آيه 29)او خداوندی است که انچه در روي زمين است براي شما آفريده است.
سخر لکم الليل و النهار و الشمس و القمر (سوره نحل، آيه 12)خداوند مسخر نمود براي شما شب و روز و خورشيد و ماه را.
پس همه چيز براي انسان است که گل سر سبد موجودات است و هدف از آفرينش انسان هم عبادت و حرکت به سوي خدا و در نتيجه رسيدن به تکامل است و براي رسيدن به چنين هدفي به چيزهايي نياز است:
1 ـ راه
2 ـ وسيله
3 ـ هدف
4 ـ رهبر
در اين ميان نقش رهبر از بقيه مهمتر است. زيرا اگر رهبر نباشد انسان هم راه را گم مي کند و هم هدف را، وسيله هم بي جهت بکار مي افتد و نتيجه اش نابودي انسان است بنابراين همه موجودات براي انسان آفريده شده اند و انسان براي عبادت و حرکت الي الله، تا به تکامل لايق خويش برسد و در اين حرکت احتياج به راهنما و رهبر دارد و امام راهنما و رهبر اين حرکت است.
3 ـ پيامبر دلسوز و مهربان و مساله امامت:
لقد جائکم رسول من انفسکم عزيز عليه ما عنتم حريص عليکم بالمومنين روف رحيم (برائت/ آيه 128) پيامبري برايتان آمده است که از خودتان مي باشد گرفتاري و سختي شما براي او ناگوار و سخت است به همه شما علاقمند و به مومنان دلسوز و مهربان است.
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم همين که مي خواست چند روز براي جنگ يا حج از مدينه خارج شود براي اداره مردم کسي را به جاي خود مي گماشت براي شهرها فرماندار مي فرستاد بنابراين هرگز نمي توان باور کرد پيامبري که به تصريح قرآن نسبت به امت خود اينگونه دلسوز و مهربان است (که در زمان حياتش حتي براي مدت کوتاهي مردم را بدون سرپرست نمي گذاشت) مردم را رها کرده و نسبت به امامت و جانشيني بعد از خود بي تفاوت بوده و آنها را سرگردان و بلا تکليف گذاشته باشد در نتيجه عقل و فطرت سالم مي گويد: پيامبري که از جزئي ترين مسائل مادي و معنوي مردم غفلت نداشته و همه چيز را بيان کرده است از مهمترين مساله يعني رهبري و جانشيني بعد از خودش غافل نبوده و آن را با صاحت هر چه تمامتر بيان فرموده است.
عصمت امام
از نظر قرآن و سنت و ضرورت عقلي، عصمت يکي از شرايط اساسي امامت مي باشد و غير معصوم هرگز لايق اين مقام نمي باشد.
و اذا ابتلي ابراهيم ربه بکلمات فاتمهن قال اني جاعلک للناس اماما قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين (سوره بقره، آيه 124)
و زمانيکه خداوند ابراهيم را با حقايقي امتحان کرد و آنها را به اتمام رسانيد به او گفت تو را به مقام امامت مي رسانم ابراهيم گفت از نسل من هم کسي به امامت مي رسد خداوند فرمود عهد من امامت به ستمگران نمي رسد.
ستمگر و ظالم کيست؟
براي اينکه روشن شود چه کساني مي توانند مقام بزرگ امامت را داشته باشند و چه کساني لايق نيستند بايد ببينيم از نظر قرآن ظالم کيست زيرا خداوند فرمود امامت من به ظالمين نمي رسد قرآن سه گروه را ظالم ناميده است:
1 ـ کسانيکه شرک به خداوند بياورند: يا بني لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظيم (لقمان، آيه 13)لقمان به فرزندش مي گويد شرک به خداوند نياور بدرستيکه شرک ظلم بزرگي است.
2 ـ ظلم انساني بر انسان ديگر: انما السبيل علي الذين يظلمون الناس و يبغون في الارض بغير الحق اولئک لهم عذاب اليم (شوري، آيه 42)راه تعرض بر عليه کساني است که به مردم ظلم مي کنند و در زمين به تا حق سرکشي مي نمايند براي آنها عذابي دردناک است.
3 ـ ظلم انسان بر نفس خويش: فمنهم ظالم لنفسه و نهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات (فاطر، آيه 32)بعضي مردم به نفس خويش ظلم مي کنند و بعضي معتدلند و گروهي از آنها به نيکي سبقت مي گيرند.
انسان براي رسيدن به سعادت و کمال آفريده شده است پس هر کس از اين مسير عدول کرد و از حدود الهي تجاوز کرد ظالم است ... و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه (طلاق، آيه 1)هر کس از حدود الهي تجاوز کند بر خودش ظلم کرده است.
در قرآن ظلم به اين سه اطلاق شده است ولي در حقيقت قسم اول و دوم هم برگشتش به ظلم بر خويشتن است.
نتيجه: مردم چهار دسته اند:
1 ـ کسانيکه از اول تا آخر عمر مرتکب خلاف و معصيت مي شوند.
2 ـ کسانيکه اول عمر گناه کرده ولي آخر عمر گناه نمي کنند.
3 ـ کسانيکه اول عمر گناه نکرده ولي آخر عمر مرتکب گناه مي شوند.
4 ـ کسانيکه از اول عمر تا آخر عمر گناه نمي کنند.
از نظر قرآن سه دسته اول هرگز نمي توانند به مقام امامت برسند زیرا از ظالمين هستند و خداوند به حضرت ابراهيم عليه السلام فرمود ظالمين به مقام امامت نمی رسند. پس از آيه مذکور بخوبي استفاده مي شود که امام و پيشواي مردم حتما بايد معصوم باشد (قسم چهارم) و از هر خطا و اشتباه مصون باشد.
بنابراين حتي اگر به احاديث صريحي که از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم براي امامت حضرت علي عليه السلام و يازده فرزندش رسيده توجه نکنيم، از نظر قرآن مدعيان خلافت، لايق جانشيني پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نبوده اند زيرا به شهادت قطعي تاريخ آنها از مصاديق واقعي ظالمين بودند و خداوند فرمود ظالمين به امامت نمي رسند .
امامت اساس اسلام است
اسلام به عنوان يك دين آسمانى هدف خويش را تربيت و پرورش انسان معرفى مى كند و براى تحقق آن ، تمامى امكانات و اسباب لازم را بكار گرفته است البته اين هدف منحصر بدين اسلام نيست بلكه از اوّل نظام خلقت دين يكى بيش نيست وآن تسليم شدن در برابر خداست و قرآن در اين زمينه مى فرمايد:
انّ الدّين عِنْدَ اللّهِ الاِسلام ...( آل عمران /19)
دين در پيشگاه خداوندى همان اسلام است .
و حضرت على عليه السلام در تعريف اسلام مى فرمايد:
((لاََنسُبَنَّ الاِسلامَ نِسْبَةً لم يَنْسِبْها اَحَدٌ قَبلى ، الاسلامْ هُو التّسليمُ و التَّسليمُ هُوَ اليَقينُ، و اليَقينُ هُوَ االتَّصديقُ و التّصديقُ هو الاقرارُ، و الاقرارُ هُوَ الاَداءُ والاداءُ هوَ العَمَل )).( نهج البلاغه/ كلمات قصار /135)
اسلام را بگونه اى تعريف مى كنم كه احدى قبل از من چنين تعريفى براى اسلام نكرده است ، اسلام همان تسليم است تسليم همان يقين ، و يقين همان تصديق ، و تصديق همان اقرار و اقرار هم بمعنى اداء و اداء هم به معنى عمل كردن است .
بنابراين اسلام صفت تمام اديان الهى است و هدف دين الهى از تربيت و پرورش نوع بشر اين است كه او را در مقام بنده گى خداوندى قرار دهد و آخرين دين الهى كه به صورت كامل در اختيار جامعه انسانى قرار گرفت بدين اسلام شهرت يافته است كه توسط خاتم انبيا صلى الله عليه و آله و كتاب آسمانى قرآن ، و دوازده امام معصوم عليهم السلام شكل پيدا مى كند يعنى دين اسلام يك مجموعه است كه براين پايه ها استوار مى باشد همانطور كه براى برپا كردن خيمه يا چادرى به ريسمان و پايه هائى در اطراف آن نياز است تا خيمه شكل بگيرد ليكن يك پايه كه در وسط خيمه و چادر واقع مى شود و اساس وجود چادر برآن وابسته است چون اگر همان پايه برداشته شود خيمه مى خوابد.
در آیين اسلام پايه هایى وجود دارد كه اسلام برآنها قائم است ليكن اساسى ترين پايه ايكه سنگينى اسلام را بردوش كشيده و همگان را در سايه و آرامشهاى آن جاى داده است امامت است اين بار سنگين كه بردوش امام معصوم عليه السلام گذاشته شده اصلى ترين پايه خيمه را مى ماند كه سنگينى چادر را بردوش گرفته است .
حضرت رضا عليه السلام مى فرمايد: انَّ الامامة اُسّ الاسلام النّامى وفرعه السّامى .( تحف العقول /515)
امام ريشه و اساس اسلام وشاخه سربلند آن است .
همانطور كه ساختمان در روى پايه اى كه قرار داده شده است شكل مى گيرد اين دين جهانى كه به تمام نيازمنديهاى عالم بشريت پاسخ مى دهد و در بهترين شرائط رشد وتكامل آنها را فراهم مى كند و بزندگى روح سالمى مى دهد همان دينى است كه برپايه امامت استوار باشد.
اسلام با وجود امام تجسّم پيدا مى كند وتمامى دستورات الهى از كوچك وبزرگ در سيماى زندگى او متبلور است هر موردى در اسلام مد نظر قرار بگيرد الگو و معيارش امام است بجهت اينكه حدّ و مرز قوانين الهى بوسيله آنها مشخص مى شود واگر كسى در پناه اسلام قرار بگيرد ولى نسبت به امام زمانش جاهل باشد در حقيقت به اسلام جاهل است و در اين زمينه احاديث زيادى وجود دارد كه اختصارا به بخشى از آنها اشاره مى شود.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : مَنْ ماتَ و ليس عليه امامً فميتته ميتة جاهليّة
هر كس بدون شناخت امام معصوم بميرد مردنش مثل مردگان دوران جاهليت است .
از حضرت صادق عليه السلام در مورد حديث فوق سئوال شد اينكه اگر كسى امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلى از دنيا رفته است اين جاهليت همان نادانى است يا جاهليتى كه شناخت امام ندارد؟
حضرت فرمود: مراد از آن جاهليّت، كفر و نفاق و گمراهى است .( اصول كافى ج 1/376)
اگر در متن اعتقاد انسان جايگاه امامت خاموش باشد و تمام دوران عمرش را بدون شناخت امام معصوم عليه السلام سپرى كرده باشد به معناى اين است كه تمام عمر خويش را در جهالت كفر و نفاق بپايان رسانده است به جهت اينكه مقام امام اصلى ترين پايه اسلام است و بى توجهى به آن آدمى را به بى توجهى بخداى متعال سوق مى دهد.
قال الصادق عليه السلام : ((اَما لوانّ رجلا قامَ ليله و صامَ نَهارُه و تَصدَّق بجميع ماله وحَجَّ جميع دَهْرِه ولم يَعْرف ولاية ولىّ اللّه فيواليه ويكونَ جَميع اعمالِه بِدلالَتِه اليه ، ماكان له عَلَى اللّه حَقّ فى ثوابه ولاكانَ من اهل الاِيمان )).( وسائل الشيعه ج 18/44)
هرگاه انسانى شبها را به نماز وروزها را به روزه بپا دارد و تمام اموال خود را صدقه بدهد وتمامى عمر خويش را درحّج قرار دهد اگر به ولايت ولى خدا جاهل باشد واين اعمال كه انجام داده به راهنمایى او نباشد در پيشگاه خدا هيچ حق ثوابى پيدا نمى كند واز گروه مؤمنين نخواهد بود.
ارتباط ايمان و امامت
وقتى كه مسئله ايمان به عنوان يگانه عامل تعديل كننده غرائز واميال انسانى مطرح مى شود و در مقام تكليف الهى و ادای وظيفه، نشان دهنده ارزش اعمال وعبادات اوست وهم چنين بهشت و آسايش وآرامش هاى وى در دنيا وآخرت بدان وابسته است با چه الگو ومعيارى مى توان به اين حقيقت دست پيدا نمود؟
تا اين نكته براى انسان مشخّص نشود رابطه ايمان وامامت هم معلوم نخواهد شد. در آيات قرآن به نكات ظريفى برخورد مى كنيم وآن اينكه هر عملى كه از انسان صادر مى شود بايد با الگو و معيارهاى الهى مطابقت پيدا كند ودر غير اين صورت هر چند صورت وظاهر عمل عبادت است لكن مقبول درگاه احديّت نخواهد شد.
در عصر و زمان نبى اكرم صلى الله عليه و آله گروهى مدعى شدند كه ما خدا را دوست داريم و به او علاقمند هستيم ليكن تو را نمى پذيريم واز گفتار وسيره تو تبعيّت نمى کنيم . دراين حال جبرئيل عليه السلام خدمت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آمد و آيه زیر را قرائت كرد:
((قُلْ اِنْ كُنْتُم تُحِبُّونَ اللّهَ فاتّبِعُونى يُحْبِبْكُم اللّهُ و يَغفِرلَكُمْ ذُنُوبَكُمْ واللّهُ غَفُورٌرَحيمٌ)).( آل عمران /31)
بگو اگر خدا را دوست مى داريد از من پيروى كنيد تا خدا (هم ) شما را دوست بدارد وگناهانتان را ببخشد وخدا آمرزنده مهربان است .
در آيه شريفه چند نكته ظريف به چشم مى خورد:
1- ايمان واطاعت و محبت انسان به خدا، الگویى لازم دارد چه اگر فردى يك عمر در كارهاى خير و عبادت باشد ولى به مقام نبى اكرم صلى الله عليه و آله بى اعتنایى نشان دهد به هيچ پاداشى نخواهد رسيد، به جهت اينكه در اينجا دو مقام وجود ندارد كه يكى مقام خداوندى و ديگرى مقام پيامبر، بلكه هر مقام ومنزلت يا ولايتى كه در وجود ايشان است همان مقام و ولايت الهى است كه در شخصيّت پيامبر صلى الله عليه و آله متبلور گشته است و در آيات زيادى همين موضوع عنوان شده كه اطاعت نبى اكرم صلى الله عليه و آله از اطاعت خدا جدا نيست و مى فرمايد:
((مَنْ يطع الرّسول فقد اطاع اللّه ))( نساء /80) هركس از رسول خدا اطاعت كند در حقيقت از خدا اطاعت نموده است .
در اين زمينه به فهرست آيات اشاره مى شود كه مطلب فوق را تاييد مى كنند:
نساء /13 و 80 و 69 نور /52، احزاب /71، فتح /17 توبه /71 آل عمران /32 و 132، و انفال /20 و 46 و طه /90، محمد صلى الله عليه و آله /33 مجادله /13 شعراء /126/131/163/179، حجرات /49......
در همه اين آيات شريفه اطاعت رسولخدا صلى الله عليه و آله با اطاعت خدا يكى معرفى شده است و هيچ احدى نمى تواند بدون توجه به مقام رسالت معنى ايمان را درك كند وگرنه از گروه كفّار و معاندين مى باشد كه در آيه بعدى مى فرمايد:
((قُل اطيعُوا اللّهَ والرّسُولَ فَاِنَ تَوَلَّوْا فَاِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الكافرينَ)).( آل عمران /32)
بگو اطاعت خدا واطاعت فرستاده (او) كنيد واگر عصيان وسرپيچى كنند خداوند كافران را دوست نمى دارد.
تا اينجا معلوم شد كه درميان رسالت و نبوت وايمان بخدا فاصله اى وجود ندارد چون پيام آوران الهى الگو و معيارهاى توحيد هستند هركس كه مى خواهد از اين مسير حركت كند بايد به پیام آنها مانند تابلوهاى كنار خيابان و آیين نامه رانندگى جهان معنوى توجه كند.
2- محبت يكى از اسرار بزرگ دين است كه اساس دين هم برمبناى محبّت قرار داده شده كه حضرت صادق عليه السلام مى فرمايد: ((هَل الدّين الا الحُبّ))( اثنى عشرية /156) آيا دين جز محبت چيز ديگرى است ؟ و سپس آيه شريفه را تلاوت فرمود، يعنى روح و حقيقت دين ، همان ايمان و عشق بخداست كه شعاع آن ، تمام وجود انسان را روشن مى كند وهمه اعضا و دستگاههاى تن ، تحت تأثير آن قرار مى گيرند واثر بارز آن پيروى از فرمان خداست .
اگر در قلب انسان محبّتى براى خالق متعال باشد يقينا حوزه فعاليّت هاى خود را در يك شرایطى كه مطلوب محبوب است انجام مى دهد و در اطاعت از الگو و معيارهاى توحيدى عناد و لجاجت نخواهد كرد.
امامت مُتممّ و مُكمّل جميع عبادات است
يك فرد مسلمان ، وظایف و تعهدّاتى دارد و در صورت دارا بودن شرایط تكليف ، موظّف است ارتباط خويش را با خداى متعال از راه انجام دادن فرامين و دستورات او حفظ كند و در هيچ شرایطى نمى تواند از اوامر الهى سرپيچى نمايد. عبادت در فرهنگ اسلام معناى وسيعى دارد و در نماز و روزه خلاصه نمى شود وآن اينكه : هر عملى كه از انسان در مقام بندگى صادر شود عبادت است .
در اين صورت واژه عبادت بر نماز و خيرات واحسانات و يا زكاة و حج وساير دستورات دينى شامل مى شود. نصيحت يك مسلمان ونجات آن از مسير انحراف هم عبادت بزرگى است.
بنابراين مسئله عبادت به تمامى اعمال وگفتارى كه در جهت تقرّب بخدا ورضاى او شكل گيرد صادق است. چون انسان، عبد بودن خويش را در مقابل خداى عزوّجل با عبادت ثابت مى كند.
طرح ونقشه خداوند براى قبولى اعمال
وقتى كه در اين زمينه با آيات واحاديث آشنا مى شويم مى بينيم يك حقيقت مانند آفتاب در ميان احكام الهى مى درخشد وآن امامت است اگر ساختمان دينى انسان مطابق نقشه الهى شروع شود وبا ايمان ومعرفت به مقام امامت پى ريزى گردد مى تواند اعمال خود را در جايگاه قبولى قرار دهد چون امامت اساس و ريشه اسلام است و هر عملى بوسيله امامت مورد قبول واقع مى شود.
1 قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ((والَّذِى نَفْسَ مُحمَّد بِيَدِهِ لَوْ اَنَّ عبدا جاء يَوْمَ القِيامَةِ بِعَمَلِ سَبْعينَ نَبِيَّا، ماقَبِل اللّهُذلك منه حَتّى يَلْقاهُ بِولايَتى وَوِلايَة اَهل بَيتى )).( بشارة المصطفى لشيعة المرتضى /81)
قسم به آن كسى كه جان محمد صلى الله عليه و آله در اختيار و قدرت اوست هرگاه بنده اى در روز قيامت به اندازه هفتاد نفر از انبيا عملى داشته باشد مورد قبول خداى متعال نخواهد بود مگر اينكه خدا را بوسيله ولايت من واهل بيتم ملاقات كند.
يعنى ملاك قبولى عمل انسان ولايت پيامبر واهل بيت اوست. اگر كسى به اندازه هفتاد نفر از پيامبران الهى اعمالى داشته باشد ليكن به امامت اعتقادى نداشته باشد چنين عملى مورد قبول خداى سبحان واقع نخواهد شد.
2 قال الرّضا عليه السلام : ((بالامامِ تمام الصَّلوة والزَّكاة وَ الصِّيام والحَجِّ وَ الجهاد و تُوفير الفيئى و الصَّدقات وامضاء الحدود والاحكام ومنع الثُّغُور والاطراف ))( تحف العُقول /515)
امام، مُتمم و مُكمِّل نماز و زكوة و روزه و حج و جهاد، مايه زيادى خير و احسان ، صدقات ، اجراى حدود و احكام و استحكام مرزها و سر حدّات است .اگر اعمال انسان مانند نماز روزه و حج و جهاد و و... بدون امامت باشند يعنى آن كسى كه اينها را انجام مى دهد به امامت حضرت امير و يازده فرزند معصومش [صلوات الله عليهم اجمعين ] معتقد نباشد مورد قبول حضرت حق جلّت عظمته واقع نخواهد شد براى اينكه اين گونه اعمال با نقشه الهى مطابقت ندارد چونكه طرحى كه از ناحيه خداى ذوالجلال مدنظر قرار گرفته اين است كه تمامى اعمال با پى ريزى امامت بايد شروع شود در غير اين صورت هيچ عملى مورد قبول واقع نخواهد شد.
3 قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ((اَلْزِمُوا مَودَّتنا اَهلَ البيت فَاِنُّه مَنْ لَقى اللّه عَزوّجل وَ هُويَودُّنا دَخَل الجنَّةَ بِشَفاعَتِنا، وَ الذّى نَفْسى بِيَدِه لا يَنْفَعُ عَبْدَا عَمَله الاّ بِمُعْرِفَةِ حَقّنا)).( ينابيع المودة /173)
به مودت و دوستى ما اهل بيت پايبند باشيد براى اينكه هركس خداى عزوّجل را ملاقات كند در حالى كه قلبش به مودّت ودوستى ما مزيّن است بوسيله شفاعت ما وارد بهشت مى شود. قسم به آن كسى كه جانم در قدرت اوست هيچ بنده اى نمى تواند از عمل خويش فايده اى ببرد مگر بوسيله معرفت به حق ما.
از اين چند حديث شريف روشن شد كه نقشه ساختمان شخصيّت انسان بايد بر پى ريزى امامت استوار شود و هر اعتقادى كه بر اين مبنا نباشد و در كنار تمامى اعمال خوب ونيكش ايمان ومعرفت به مقام امامت معصوم عليه السلام كه همان مقام الهى است نداشته باشدهيچ پاداشى را بدست نخواهد آورد به جهت اينكه برنامه هايش با نقشه خداوندى از ريشه مخالفت دارد. چنانكه عمل صالح و نيك ، صلاحيّت ونيكى خود را از ايمان شخص مى گيرد اگر انجام دهنده را دركنار عمل صالحش ، ايمانى نباشد هيچ ارزشى چه دنيوى و يا اُخروى از آن اعمال بدست نخواهد آورد و به عبارت ديگر:
چنين اعمال را نمى شود به عمل صالح تعريف نمود زيرا اساس آن كه ايمان شخص است و بدان صلاحيت مى دهد خراب ومتزلزل است. در آيات الهى به اين حقيقت اشاره شده كه مى فرمايد:
((من عَمِلَ صالحا مِن ذَكِرَاو اُنثِى وَ هُو مُؤ من فَلَنُحييَّنَهُ حَياةً طيّبةً و لَنَجزيَنّهُمْ اَجْرَهُمْ باَحْسِن ماكانُوا يَعْمَلُونَ)).( نحل /97)
هركس مرد يا زن اگر عمل نيكى را انجام دهد در حالى كه مؤمن است به او حيات و زندگى پاكيزه مى بخشيم وپاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام داده اند خواهيم داد.
آيه شريفه مضمون احاديث را بطور كامل تاييد مى كند وآن اينكه هر نقشه وطرحى مقبول الهى نخواهد بود بلكه تنها راهى كه بشر را به نتایج وفواید بزرگ از اعمال كوچكش مى رساند اين است كه مطابق دستورات الهى حركت كند زيرا خداوند به عمل بشر نيازمند نيست وثانيا عمل بشر هر اندازه صالح هم باشد باز هم ناقص است براى رسيدن به نتيجه وجبران كمبودها ورفع عيوب بايد مطابق نقشه الهى برنامه را شروع كرد.
نقشه خداى سبحان درقبولى اعمال بندگانش داشتن ايمان ومعرفت به محمّد و آل محمد صلى الله عليه و آله است واين اختران تابناك آسمان ولايت كه به چهارده معصوم شهرت دارند رحمت موصوله ومخزن كرامت الهى و علت وجود جهان هستى و اسرار نظام ملكوتى هستند و هر عملى، زمانى نيك وصالح است كه انسان را چنين معرفتى به حقوق اهل بيت عصمت عليه السلام حاصل شود و اگر به آخر آيه شريفه دقت شود دو اثر پر بار ايمان را مشخص مى كند:
1 زندگى پاك 2 پاداش فراوان .
زندگى پاك
اگر نقشه زندگى انسان با ايمان به ولايت اهل بيت عليه السلام آغاز شود آرامش روحى را در او بوجود مى آورد به جهت اينكه چنين ايمانی به او بينش توحيدى مى دهد وبراى رسيدن به خواستهايش راههاى گناه ومعصيت را كه عامل اصلى نگرانى واضطرابهاى بشراست بر روى او مى بندد و از راه توسل وتوكّل، مشكلات زندگى را برايش حل مى كند.
اگر معرفت وايمان به مقام امامت به روح وروان انسان وارد شود تمامى راههاى خطرناك را مانند حسد، توهين، كبر، خودپسندى، غيبت، ظلم و... از جلو چشم اوكنار مى زند. وقتى كه بشر از اينگونه اعمال خلاص شود حيات طيبه را درك خواهد كرد.
فزونى پاداش
بشر هر اندازه هم دقيق باشد در برابر خداى متعال اعمالش بى نقص وعيب نخواهد بود ليكن چون با ايمان به خدا دست بكار شده تمامى عيوب ونواقصش مورد شفاعت قرار مى گيرد. در اين آيه هم فزونى پاداش به كيفيت عمل مربوط مى شود، اگر اعمال انسان مطابق نقشه الهى يعنى ايمان ومعرفت بخدا و اوليای او شروع شود اجر و پاداش فراوانى از سوى خداوند به وى خواهد رسيد. چون امامت وسيله اى الهى است وبشر براى رسيدن به خواسته هاى قلبى خود وسيله اى لازم دارد وبايد خود را با همان وسيله اى كه خدا معيّن فرموده آشنا كند تا بتواند به مقام قرب الهى نائل شود.
در قرآن مجيد كلمه [وسيله ] دوبار آمده است :
((يا اَيّها الّذين اَمَنوُا اتقُواللّهَ وابتَغُوا اِليهَ الوَسَيلَة وجاهِدُوا فى سبيله لعلّكم تُفْلِحُون ))( مائده /35)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا بپرهيزيد و وسيله اى براى تَقّرب بخدا انتخاب نمایيد و در راه اوجهاد كنيد اميد است كه رستگار شويد.
و آيه ديگردرسوره اسراء /57 كه مى فرمايد: ((يبتَغون الى رَبِّهم الوَسيلَةَ)) آنها كسانى هستند كه خودشان وسيله اى براى تقرب بخدا مى طلبند.
كلمه ((وسيله)) به چيزى كه باعث تقرب به ديگرى از روى علاقه ورغبت باشد گفته مى شود واين كلمه درآيه شريفه معناى خيلى وسيعى دارد كه مهم تّرين معناى آن درحضرت محمد صلى الله عليه و آله و اهل بيت او عليه السلام مصداق پيدا مى كند چون در لسان حديث ودعا، اين بزرگواران به عنوان وسيله رحمت الهى ياد شده اند. وقتى كه بشر تشنه تقرّب است ومى خواهد خود را در دنيا وآخرت به رحمت و فضل الهى نزديك سازد بايد به محمد وآل محمد صلى الله عليه و آله توسّل پیدا كند.
خداى متعال با صراحت، امامت را به عنوان وسيله تقرّب وكمال بشر معرّفى مى كند والتفات به اين حقيقت را بصورت يك امر واجب ولازم براى هر انسان در پذيرفته شدن اعمالش مورد توجه قرار مى دهد.
امامت شرط قبولى اعمال است
همانطور كه در حديث شريف ثقلين رسولخدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: من دو امانت سنگين درميان شما گذاشتم : كتاب خدا وعترت و اهل بيت من واين دو از هم جدا نمى شوند و اگر شما امت اسلامى از اين دو امانت الهى تبعيت كنيد [لَنْ تَضَّلوا ابدا] ((در دوران عمرتان اصلا گمراه نخواهيد شد)) در غير اين صورت گمراهى و ضلالت است .
وقتى كه اعمال بشر بدون امامت باشد به معنى اين است كه او در گمراهى وضلالت بوده و عمل انسان گمراه به درد نمى خورد.
وآنچه درلسان ادعيه آمده خود مويّد اين واقعيت است كه مى فرمايد:
1 ((وَ الْحَقُّ مَعَكُمْ و فيكُمْ وَاِلَيْكُمْ))( زيارت جامعه) حق با شما اهل بيت وامامان معصوم عليه السلام است هم مبدءاش وهم مرجعش بسوى شماست .
2 ((و بموالاتِكُمْ تُقْبَل الطّاعَةُ المُفْتَرَضَةُ و لكم المَودَّةُ الواجِبَةُ...)).( زيارت جامعه)
بوسيله دوستى وپيروى شما [امامان معصوم عليه السلام ] عبادات واجب الهى مورد قبول واقع مى شود و برانسانها واجب است كه از صميم قلب به شما مودّت ومحبت داشته باشند.
اگر در اطراف اين شرط مقدارى مطالعه شود نقش امامت در ساختن يك شخصيت اسلامى مشخص خواهد شد مبنى براينكه اطاعت از امام وعصيان و نافرمانى در تمام شئونات زندگى به اطاعت و عصيان الهى بر مى گردد آن عبادتى كه بدون معرفت به امام عليه السلام صورت بگيرد مفهوم طاعت را ندارد و در اين زمينه احاديث زيادى وارد شده است و هم چنين در ادعيه نيز آمده است كه مى فرمايد:
مَنْ اَطاعَكُمْ فَقَدْ اَطاعَ اللّه و مَنْ عَصاكُمْ فَقَدْ عَصَى اللّهَ و مَنْ اَحبَّكُمْ فَقَدْ اَحَبَّ اللّهَ...( زيارت جامعه)
هركس از شما [امامان معصوم عليه السلام ] اطاعت و پيروى كند خدا را اطاعت نموده و هركس به شما عصيان ورزد خدا را نافرمانى كرده و هركس به شما محبت وعلاقه نشان دهد بخدا علاقه ومحبت نشان داده است .
امام يگانه پاسدار دين خداست
قوانين و دستورات الهى وقتى كه درجهت تربيت وپرورش نوع بشر واقع است در اين حال عمده ترين مسئله انسان تشخيص دادن حدّ و مرز حلال وحرام الهى است زيرا رعايت نكردن مرز قوانين ، به معناى نابود كردن مفاهيم وارزش هاى زندگى است اگر انسان طالب ارزشهاى معنوى است بايد در رسيدن به اين علاقه ، حدود و حريم قوانين الهى را بشناسد براى اينكه تربيت و پرورش يافتن يك انسان از شناختن حدّومرز حلال وحرام الهى مايه مى گيرد.
در زيارت شريف جامعه آمده است :
خَلَقَكُمْ اللّهُ اَنْوارا فَجَعَلكُمْ بِعَرْشِهِ مُحدِقين ، حَتّى مَنَّ علينابكُمْ... .( زيارت جامعه)
خداوند شما [اهل بيت ] را نور آفريد و بر عرش خويش محيط قرار داد [تا اينكه بعد از مدتها و زمانها] برما [جامعه انسانى ] منّت نهاد و شما را به ميان ما فرستاد.
امام معصوم عليه السلام در هر زمان مسئوليت دارد كه به معرفى حلال وحرام الهى بپردازد وزمينه مبارزه باحرام و توجه به اعمال حلال را درانسانها ايجاد كند.
امام رضا عليه السلام مى فرمايد:
الاِمام يُحلّ حَلالَ اللّه و يُحرِّمُ حَرام اللّه و قيمُ حُدُودَ اللّه و يَذُبّ عن دينِ اللّه ... .( تحف العقول /517)
امام است كه حلال الهى را حلال وحرامش راحرام مى كند حدود و قوانين خدا را پياده مى كند واز دين الهى دفاع مى نمايد.
تشخيص اين مهم بوسيله فكر وانديشه بشرى ميسّر نخواهد بود بلكه با كسب فيض رحمت الهى مى توان بدان دست پيدا كرد وكسب چنين فضيلتى مقام والایى را در انسان لازم دارد و امامان معصوم و انبياعليهم السلام واجد آن بودند كه مانند آفتاب در متن جامعه مى درخشيدند و درشعاع نور ولايت، همواریها و ناهمواريهاى مسير زندگى براى مردم مشخص مى گردد.
اگر آفتابى درميان نباشد و بر جريان زندگى ظلمت شب غلبه كند هيچ فردى نمى تواند در طىّ اين مسير بدون اضطراب ونگرانى قدم برداشته و خود را از خطرهاى جدّى وناگوار نجات دهد امّا وقتى كه چراغ فروزان الهى از ميان طبقات ظلمانى شب ، خود را آشكار مى سازد تمامى اضطرابها وپريشانيها و دلهره هاى انسان ، پايان مى گيرد و او مى تواند به بركت نور آفتاب ولايت وامامت ، موانع موجود را در مسير زندگيش تشخيص دهد وخود را در جهت سالمى قرار دهد.
در ((زيارت جامعه آمده است )) ... السّلامُ عَلى ائِمَةِ الهُدى و مَصابيحِ الدُّجى ...
سلام بر امامان وپيشوايان هدايت و چراغهاى فروزان تاريكى وظلمت امت اسلامى باد.
والمُظْهِرينَ لاَِمْرِاللّهِ و نَهيِهِ ... . ((آشكار كننده امر ونهى الهى شما هستيد)).
مفهوم حجت بالغه
حجت در اصل از مادّه حج به معنى قصد مى باشد و به جاده و راه كه مقصود ومنظور انسان است ((مَحجّه )) گفته مى شود. گوينده مى خواهد بوسيله حجت مطلب خود را بر ديگران ثابت كند. و با توجّه به معنى بالغه روشن مى شود كه دلایل خداوند براى بشر از طريق عقل ونقل و بوسيله دانش وخرد و هم چنين فرستادن پيامبران ، از هرنظر روشن و رسا است بطورى كه هيچ جاى ترديد براى افراد باقى نمى ماند.
معناى بالغه يعنى رسا، دليلى كه شنونده را به خود متوجه كرده وتمامى زمينه هاى فهميدن را در اختيار او قرار مى دهد جایي كه هيچ شبهه اى در درك مطلب باقى نماند. خداى سبحان قادر است با اجبار والزام تمامى مردم جهان را هدايت كند ليكن در مقام ارزش ، هدايت اجبارى مزيّتى ندارد بلكه بوسيله انبيا وامامان معصوم عليهم السلام تا آخرين مرحله درجهت درك مطلب، بندگانش را يارى فرمود كه با حجت بالغه ، زمينه هدايت وكمال مردم را فراهم كنند.
قرآن در اين مورد مى فرمايد:
قُل فَللّهِ الحُجَّةُ البالِغَةُ فَلَوشآء لَهَديكُمْ اَجْمَعيِنَ.( انعام /149)
بگو براى خدا دليل رسا [و قاطع ] وجود دارد [بطورى كه هيچ كس نمى تواند بهانه اى پيداكند] اما اگر او بخواهد، همه شما را از [راه اجبار] هدايت مى كند [ليكن چنين هدايتى را ارزش ومزيّتى نخواهد بود.]
دعوت به راه خدا يكى از مهمترين بلكه عمده ترين وظيفه رهبران دينى است و در اين مسئوليّت خيلى مهمّ، هدف، تربيت نوع بشر مى باشد وانسان تشنه بدنبال آب زلال است كه رفع عطش كرده وخود را از هلاكت نجات دهد وهر كسى نمى تواند منبع و سرچشمه ، آب زلال هدايت و كمال مردم ، قرار گيرد ليكن انسانهایى كه در اوج مقام بندگى قرار گرفته و دريك وابستگى كامل بخداى سبحان ، به زندگى خود ادامه مى دهند مى توانند سرچشمه آب زلال هدايت واقع شوند.
امامان معصوم عليهم السلام مصداق بارز اين حقيقت در هر شرایطى به فكر ادای وظيفه بودند و در دوران عمر شريف شان اين سه اصل را بطور كامل پياده نموده ومردم را براه خداى متعال دعوت مى كردند.
امام همچون خورشيد است
حقيقت وجود امام مانند خورشيد ضامن بقای زندگى موجودات است و علّت تمامى خير وبركت ها و دفع بلاهاى ناگوار از صحنه زندگى در كره زمين، وجود مقدس ((امام معصوم ))است، همانطوركه وجود خورشيد در رشد وهدايت نباتات وگياهان و موجودات ديگر نقش كليدى دارد كه اگر لحظه ى نقاب بر چهره اندازد هيچ موجودى نمى تواند صاحب حيات و زندگى باشد.
به عبارت ديگرحيات وزندگى وابسته به وجود خورشيد است وهر موجودى در حيات خويش بدان نيازمند است. وجود امام معصوم عليه السلام نیزدر صحنه گيتى مانند وجود آفتاب است كه دوام و بقاى موجودات كره زمين به بركت وجود اوست چه اگر كره زمين از وجود امام معصوم عليه السلام خالى بماند ديگر اميدى براى زندگى موجودات نخواهد بود.
در اين زمينه احاديثى ذکرمی کنیم :
1 عن محمد بن الفُضیل عن ابى الحسن الرّضا عليه السلام ((قالَ قُلتُ لَهُ يَكُونُ الاَرضَ بِلا امامٍ فيها قالَ لا اِذا لَساخَتْ بِاَهْلِها)).( بصائر الدرجات جزء 10/488)
محمد بن فُضيل از امام رضا عليه السلام سئوال كرد آيا ممكن است زمين بدون امام معصوم باشد؟ فرمود: نه ، در آن صورت زمين ساكنانش را به كام خويش مى كشد، و هشت حديث در همين آدرس با اين مضمون وجود دارد.
2 قال قلت لابى عبداللّه عليه السلام ((اءَتَبْقَى الاَرْضُ بِغَير امامٍ؟ قالَ: لَوبَقيتِ الاَرْضُ بِغَيرِ امامٍ لَساخَتْ)).( اصول كافى ج 1/179)
راوى از حضرت صادق عليه السلام پرسيد آيا كره زمين بدون امام معصوم مى تواند باقى بماند؟ فرمود: هرگاه زمين بدون امام باشد نابود خواهد شد.
و در اين مضمون سيزده حديث در همين باب از اصول كافى وجود دارد و در حديث ديگر آمده است اگر تنها دو نفر در كره زمين باشد مطمئنا يكى از آن دو نفر امام معصوم خواهد بود چون بقای كره زمين به وجود امام معصوم عليه السلام وابسته است ))( اصول كافى ج 1/180)
حضرت امام رضا عليه السلام مى فرمايد:
الامامُ كالشّمْسِ الطّالِعَة اَلْمُجلِلَّة بِنُورِها لِلعالم وَ هىَ بِالاُفُقِ بحَيثُ لا تَنالها الاَيْدى والابصار. (تحف العقول /516)
امام مانند خورشيد فروزان است كه بنورش عالم روشن است و او در يك گوشه از جهان قرار گرفته كه ديدگان قادر به ديدنش نيستند دست و قدرت بشر هم به وى نخواهد رسيد [و نمى تواند آن را درك كند]
خورشيد در اطاعت امام عليه السلام است
و برطبق روايات عامه و خاصّه در دو مورد، خورشيد بخاطرعلى عليه السلام از محل غروبش به جايگاه ظهر برگشت ، با اينكه جوّ مسموم ، بعد از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله افكار مردم را از مقام و منزلت امامت به سطح ساده تنزل داده كه حضرت على عليه السلام مى فرمود: الدَّهْرُ اَنْزَلنى حتّى يُقالَ على و معاويه ...( نهج البلاغه /191/639، فيض) روزگار مرا چنان پائين آورد كه در زبان ها گفته مى شود على و معاويه يعنى مرا در رديف معاويه قرار مى دادند.
اما وقتى كه به مقام آن بزرگوار در پيشگاه خدا ورسولش توجه مى شود به تمام ارزش و عظمت و كمال و معرفت و پاسدار قوانين و اجرا كننده فرامين الهى را مصداق است .
خورشيد از على عليه السلام اطاعت مى كند
اسماء بنت عميس مى گويد رسولخدا صلى الله عليه و آله با اهل بيت نماز ظهر را اقامه كرد سپس حضرت على عليه السلام را بدنبال كارى فرستاد وايشان وقتى برگشتند كه پيامبر صلى الله عليه و آله نماز عصر را تمام كرده بود وآن حضرت سر مبارك بر زانوى على عليه السلام نهاد و بخواب رفت حضرت امير عليه السلام هيچ تكانى نخورد تا اينكه رسولخدا صلى الله عليه و آله بيدار شد وخورشيد غروب كرده بود و چون حضرت على عليه السلام نماز عصر خويش را اقامه نكرده بود در اين حال رسولخدا صلى الله عليه و آله عرضه داشت:
اللهمّ انَّ عَبْدَكَ عليّا احتبسَ بِنَفْسِهِ عَلى نَبِيِّكَ فَرَدّ عَلَيه الشَمس قالت اَسماءِ : فَطلعت عليه الشّمسِ حَتّى على الجِبالِ و على الا رض وقام عَلىُّ فتوَضَّاء و صَلَّى العَصْر ثُمَّ غابَتِ الشّمس ... .( ینابيع المودّة /137)
الهى بنده تو على بخاطر پيامبرت سكوت كرد و موجبات استراحت او را فراهم نمود [و نسبت به نماز عصر نتوانست قيام كند] پس بخاطر او آفتاب را برگردان [تا او بتواند بموقع نماز عصرش را بجاى آورد] اَسماء گويد: در اين هنگام آفتاب طلوع كرد وكوهها وزمين را روشن ساخت و حضرت على عليه السلام وضو گرفت ونماز عصرش را بجا آورد و بعداز آن دوباره آفتاب غروب كرد.
و حادثه دوم ردّ شمس در زمان خود آن حضرت اتفاق افتاد.
حضرت باقر عليه السلام از پدرش و او از امام حسين عليه السلام نقل مى كند وقتى كه پدرم از جنگ نهروان بر مى گشت از منطقه بابل گُذر مى كردند كه با وقت نماز ظهر و عصر مصادف شد وگروهى از لشكر توانستند نماز را با امام اقامه كنند ولى تعدادى نتوانستند از اين فيض الهى بهره مند شوند وقتى كه به منطقه بابل رسيدند خورشيد غروب كرده بود. از عدم درك فيض نماز به امامت آن عزيز خدا ناراحت بوديم و غروب آفتاب هم به ناراحتى ما مى افزود در اين حال حضرت فرمود: مقدارى آب برايم بيآوريد و سپس وضو ساخت و فرمود: يا جويريه آماده شويد براى اقامه نماز عصر، عرض كردم : چگونه نماز عصر را اقامه كنيم در حالى كه خورشيد غروب كرده است حضرت فرمود بلند شو براى نماز.
مى گويد من درحال ذكر اقامه نماز بودم كه لبهاى مباركش حركت كرد بدون تاخير خورشيد طلوع كرد وما در پشت سرش نماز خوانديم و بعد از اقامه نماز، دو باره آفتاب غروب نمود وستارگان در آسمان مشاهده شدند و روبه من كرد و فرمود: براى نماز مغرب آماده شو اى كسى كه يقينش ضعيف است .( ینابيع المودة /139) [ياضَعيفَ اليَقين ]
مقامات ششگانه امام
حضرت امام رضا عليه السلام مى فرمايد:
الاِمام الا مينُ الرَّفيق و الوالد الشَّفيق والا خ الشَّقيق وكالامّ البَرَة بالوَلَدِ الصَّغير و مَفْزَعُ العِباد.( تحف العقول /516)
امام، امينى رفيق ، پدر مهربان ، برادر همزاد و همانند مادر دلسوز و نيكوكار به فرزند خردسال و پناهگاه بندگان است .
مقام اول: امين بودن. قبل از هر امتياز، مسئله اعتماد مورد توجّه بشر است، تا كسى امين نباشد قلب آدمى به وى اعتماد نخواهد كرد.
مقام دوّم : رفاقت اوست يعنى يك فرد امين اگر در مقام رفاقت افرادى قرار گيرد تمدن و پيشرفت آنها را در تمام زمينه ها فراهم مى كند.
مقام سوم : امام، پدرى رئوف و مهربان است ، رأفت و مهربانى كه در قلب پدر براى فرزند مى باشد درهيچ كسى پيدا نمى شود و با سرمايه گزاف هم قابل ايجاد نمى باشد بلكه اين بر مقتضاى فطرت خدا دادى آفريده شده كه مانند يك پاسدار و محافظ در تمام ايّام عمرش از لحظات زندگى فرزندش مراقبت مى كند و عمر شيرين خود را براى آسايش و آرامشهاى وى از دست مى دهد وبه تمامى بلا و حوادث ناگوار روزگار،جانش را سپر قرار مى دهد تا به فرزندش آسيبى نرسد.
مقام چهارم: برادر همزاد است ، مقام برادرى براى هركس مشخّص است كه تكيه گاه انسان در روزگار سخت و تنهایى است و در تعابير برادر ستون فقرات استفاده شده است حتّى در حادثه كربلا، وقتى كه حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام به بالين برادرش حضرت اباالفضل العبّاس عليه السلام آمد ديد برادرش در خاك و خون دست و پا مى زند فرمود: اَلانَ اِنْكَسَر ظَهْرى وَ قلَّتْ حيلَتى .( نفس المهموم حالات امام حسين (ع ) ) با شهادت تو پشتم شكست و راه و چاره ام كم شد.
قيام انسان بوسيله ستون فقرات صورت مى گيرد و بوسيله برادر، آدمى در برابر تمام مشكلات روزگار احساس تنهایى نمى كند.
مقام پنجم : مادر نيكوكار به فرزند خرد سال است . فرزند خُرد سال در تمام زمينه ها نيازمند است و با تمام وجودش محتاج حمايت هاست و هيچ كسى جز مادر، ياراى آن نيست زيرا ممكن است كسان ديگر در مواردى به ياد او شوند و خواسته هايش را برطرف سازند ليكن پرستارى وى چنان سخت و دردآور است كه تنها مادر شب و روزهايش را در كنار او سپرى مى كند و در هنگام خواب و غذا و پوشاك و گردش ولذّت و آسايش و آرامش و استراحت وى را برخود ترجيح مى دهد ممكن است.
اين گونه خدمات از دست ديگران هم ساخته باشد و با گرفتن پول و يا امتيازاتى ، خود را در مقام پرستارى طفلى قرار دهد ليكن نمى تواند بى خوابى و خستگى و گرسنگى و هر خدمت لازم را براى خودش شيرين و گوارا بداند اين فقط مادر است كه خواب و استراحت و آسايش فرزندش را از خود مى داند و كوچكترين گلايه و شكايتى ندارد و در اين راه هيچ نوع فرد و اجرتى را، جز خير و سعادت بچّه اش ، مدّنظر قرار نمى دهد.
مقام ششم : پناهگاه بندگان است . مكانى كه آدمى را در مقابل حوادث و ناگواريهاى روزگار بيمه مى كند واز گزند و خطرات آنها وى را نجات مى دهد پناهگاه است واين تعبير تنها بيك محيط يا مكان دربسته صدق ندارد بلكه انسانهائى كه مردم را از حوادث تلخ و سوزان روزگار اعم از روحى و جسمى نجات مى دهند و آنها را ازپرتگاه سقوط به عصيان و انحراف و از دست دادن ارزشهاى انسانى نگهدارى مى كنند پناهگاه هستند يكى از عمده ترين مسائل در تقويت روح و روان بشر داشتن يك پناهگاه است وقتى كه وى را پناهگاهى باشد كه در روزهاى سخت و دشوار بدان پناه برده از جنگ خطرها نجات يابد در دل و روانش ، آرامش حاصل مى شود اين يك واقعيّت است كه انسان در هر مورد از موارد زندگيش بدان روى مى آورد.
مقامات ششگانه، ابزار و اسباب پيشرفت و تمدن انسان است و بدين وسيله از ناراحتى هاى روحى نجات مى يابد و هميشه با قدرت و قوّت تمام در پلّه هاى زندگى قدم بر مى دارد وهيچ نوع خطرى وى را تهديد نمى كند.
امام معصوم عليه السلام تمامى اين مقامات را در خود جمع كرده است و در متن زندگى انسان يك فرد امين در مقام رفاقت و پدر دلسوز و مهربان ، برادر و تكيه گاه و مادر، سراسر خير و رحمت وپناهگاه بندگان خداست.
اگر جامعه انسانى در تمام امورات زندگيش به اين حقيقت مؤمن باشند مى توانند در كمترين مدت ، پيشرفتهاى قابل توجهى رانصيب خود و جامعه بنمايند و از يك تمدّن اصيل و دور ازهر ذلّت وپستى برخوردار شوند تشخيص اين واقعيّت و قرار دادن خود در شعاعش ، تكامل و پيشرفت آدمى را، نشان مى دهد كسانى كه در اين برهه از زمان به چنين ارزش والایى مؤمن وپايبند هستند افراد متمدن جامعه مى باشند.
به احاديثى در اين زمينه توجه كنيم :
1 قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : النَّجُوم اَمانً لاِ هل السَّمآء، فاِذا ذَهَبَت ذَهَبوا، واَهلُبيتى امانً الاَرْضِ، فاِذا ذَهَبَ اَهلُبَيتى ذَهَبَ اَهلُ الاَرْضِ.( نهج الحق /علامه حلّى (رحمة اللّه ) ص 229 ینابيع المودة /19، 20، ذخائر العقبى /7 كنزالعمال ج 6/116)
ستارگان اَمان وپناهگاه اهل آسمان هستند هرگاه آنها ازبين روند مخلوقات سماوى هم خواهند رفت ، واهل بيت من [چهارده معصوم عليه السلام ] امان و پناهگاه روى زمين مى باشند اگر اهل بيت من از ميان بروند اهل كره زمين هم ازبين خواهند رفت .
2 قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : اَنَا دارُ الحِكْمَةَ و عَلِىُّ بابُها.( صحيح الترمذى ج 2/299 كنزالعمال ج 6/401، تهذيب التهذيب ج 6/320)
من خانه حكمت هستم و على عليه السلام، در آن خانه است .
و در تفسير آيه شريفه : ((فَاسْئَلُوا اَهلَ الذِّكْرِ)) يعنى سئوالات خود را از [اهل ذكر] بپرسيد يعنى كسانى كه به ذكر يعنى قرآن اهل و آشنا هستند از ابن عبّاس (رحمة اللّه ) سئوال شد كه اهل ذكر چه كسانى هستند.
قال : هم ، مُحمَّد، وعَلىَّ و فاطِمة وَ الْحَسنِ والحُسَين .( نهج الحق /علامه حلّى (رحمة اللّه ) /211، روح المعانى ج 14/134، تفسير طبرى ج 14/49)
يعنى مقصود آيه شريفه اين است كه از اين خاندان علم و معرفت هرچه نمى دانيد بپرسيد چون آنها معدن و مخزن علم الهى هستند و به تمام جهان هستى اعم از آسمان و زمين ، و اسرار خداوندى مانند وجود قرآن مجيد آگاهى كامل دارند و چون براى انسانها نهايت مهر ومحبت وعلاقه را دارند و يگانه پناهگاه بشر مى باشند و لذا خير و سعادت انسان زمانى محقق مى شود كه با اهل ذكر اُلفتى پيدا كند زيرا وجود مقدس اهل بيت جايگاه معرفت و بركت و حكمت و اسرار خداوندى مى باشد.
امام هادى عليه السلام در ضمن زيارت جامعه مى فرمايد:
السَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللّه ، وَمساكِنْ بَرَكةِ اللّهِ و مَعادِنِ حكَمةِ اللّهِ درود و سلام بر جايگاه معرفت خدا، و مسكن بركت الهى ، و معدن حكمت و اسرار او باد.
محَالّ به معناى حُلول مادّى و جسمانى و يا روحانى نيست كه گروهى از متصوّفين بنام حُلوليَّه معروفند تفكّر و عقيده اى در اين زمينه كه با اساس دين الهى مخالفت دارد بخود برگزيده اند حلول الهى جنبه فيزيكى ندارد كه در تصوّر بشر موردى ايجادكند بلكه مراد اين است كه در اثر احراز مقام تسليم و بندگى انسان ، در برابر خالق سبحان ، روح و يا نفس آدمى در يك مرحله حسّاس واقع مى شود كه خدا را در رتبه [عين اليقين ] درك مى كند.
در عبارت ديگر: معرفت وشناخت خداى سبحان از اين كانال ميسّر خواهد بود امام معصوم عليه السلام آينه ايست در برابر نور و رحمت خداوندى ، همانطور كه آئينه نور خورشيد را اخذ وبه اطراف خود پخش مى كند امام هم رحمت وفيض بى انتهاء پروردگار متعال را دريافت كرده و به متوسّلين و پيروانشان پخش مى كنند [ناگفته نماند كه اين نوع مثالها ازباب تقريب ذهن است ] يگانه روزنه اى كه بشر مى تواند بوسيله آن به جهان معنا بنگرد و از حقائق و اسرارش با خبر شود و در فيض و رحمت خدا، خود را قرار دهد امامت است در نتيجه ابزار تمدّن سالم ، در اختيار بشر مى باشد كسانى كه در چهارچوب برنامه هاى زندگيش مورد استفاده قرار دهند به تمامى آسايش و آرامشهاى دنيوى و اخروى دست پيدا كرده است .
در زيارت جامعه آمده است .
والبابُ المُبْتَلى بِهِالنّاسُ من اَتيكُمْ نَجى وَ مَنْ لَمْ ياءتِكُمْ هَلَكَ.( زيارت جامعه كبيره)
[شما امامان معصوم ] درگاه مورد ابتلاء و امتحان براى مردم هستيد هركس به شما روى آورد نجات پيدا مى كند و كسى كه رو گردان شود به هلاكت خواهد رسيد.
سَعَد مَنْ وآلاكُمْ و هَلَكَ مَنْ عاداكُمْ وَ خابَ مَنْ جَحَدكُمْ وَ ضَلَّ مَنْ فارَقَكُمْ، وَ فازَ مَنْ تَمسَّكَ بِكُمْ و اَمِنَ مَنْ لَجَاءَ اليكُم ...( زيارت جامعه كبيره)
دوستداران شما خوشبخت و دشمنانتان نابود و بدبخت هستند كسى كه حقائق امامت شما را انكار كند زيانكار است وهر كس از شما فاصله بگيرد گمراه است پيروان و علاقمندان و اطاعت كنندگانتان پيروز و موفق شدند وكسى كه به شما پناهنده شد در امان قرار گرفت .
اگر انسان به دنبال رفيق امين و قابل اعتمادى باشد امام معصوم عليه السلام واجد آنست اگربه نداشتن مهر و راءفت پدر و تكيه گاهى برادر قوى ونيرومند در روزگار حوادث و ناگوار ومادر نيكوكارى كه تمام آرامش وآسايشهاى روحى وجسمى وى را تاءمين كند ومانند يك پاسدار دلسوز مراقب لحظات و دقائق او در تمام روز و شب باشد و درفكر پناهگاهى كه قوى ترين موشكهاى مخَرِّب توان نفوذ نداشته باشد واز شرّ ارعاب و تهديدهاى زور مداران و سُلط گران و شياطين اِنْس و جِنّ، بوى امان بدهد بايد به امام معصوم عليه السلام پناهنده شود چون تمام اين خواسته هائى كه ، ضرورتهاى زندگى هر انسان را تشكيل مى دهد در وجود شريف امام عصر (عج ) جمع است .
امام، امين و حجت خدا در روى زمين است
از اساسى ترين مسائلى كه در ميان جامعه بشرى مطرح است تعيين صلاحيّت است و اين مورد با اينكه از مشكل ترين و ظريفترين كارها به شمار مى رود ولى از اهميّت فوق العاده اى برخوردار است چون تحقق برنامه هاى زندگى انسان در صورت اجتماعى يا فردى نيازمند اين حقيقت است و با تشخيص افراد ذى صلاح ، دلهاى پريشان و چهره هاى پژمرده ، در هر زمينه اى به اميدواريها دست پيدا مى كنند.
واگر در يك عبارت روشن مطرح شود به معناى اين است كه زندگى در روى زمين با افراد و موجودات ذيشعور شكل مى گيرد اگر در باره مخلوقات اين كره خاكى تحقيق و بررسى شود آمار بزرگى را تشكيل مى دهد تنها مخلوقى كه فلسفه زندگى و حيات معقول را، با وجود و برنامه هايش پياده مى كند انسان است چون معناى زندگى از حقائق موجود در درون يك فرد و يا كلّيه افراد جامعه ريشه مى گيرد بنابراين بايد در اين زمينه مطالعات عميق و روشنى بكارگرفته شود مبنى بر اينكه : انسان بعنوان يك مخلوق الهى وقتى كه در ميان خلائق مطرح مى شود صلاحيّت و امتياز زيادى را بخود نسبت مى دهد و با داشتن سرمايه [ نفختُ فيه مِنْ رُوحى ] و حجّت باطنى [عقل ] و ظاهرى [انبياء و پيشوايان معصوم عليهم السلام ] و داشتن يك استعداد بزرگ براى دريافت كمالات روحانى ،... از ساير موجودات پيشقدم مى باشد.
س : آيا داشتن چنين سرمايه و امتيازات براى انسان صلاحيّت وى را در يك موقعيّتى خاصّى قرار داده است يا بكار گرفتن وبه فعليّت در آوردن آنها، صلاحيت و مزيّت ها را متوّجه او كرده است ؟
جواب : اينكه فقط انسان در ميان مخلوقات الهى ، براى احراز يك مقام مهِّم و گسترده اى ، صلاحيت دارد هيچ شك و ترديدى وجود ندارد واين پيام قرآن است كه مى فرمايد: اِنّى جاعِلٌ فى الاَرْضِ خَليفة ...( بقره /30)
من در روى زمين براى خود خليفه اى قرار داده ام .
موجودی بنام انسان در روى زمين صلاحيت چنين مقام و منزلتى را واجد است ليكن در صورتى كه سرمايه هاى بالقوّة رابه فعليّت مبدّل سازد در غير اين صورت [ اُولئِكَ كَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ اَضلّ(اعراف /179) ] همين انسان مانند حيوانات ، بلكه از آنها هم پست تر و ذليل تر، خواهد بود.
زيرا نام و قيافه وى مطلوبيتى ندارد آنكه در محبوبيّت و صلاحيّت اوتاءثير بسزائى دارد سرمايه هاى بالقوّة ايكه در اختيار دارد به فعليّت تبديل نمايد و در اين صورت صلاحيّتى فوق العادّه اى را بدست خواهد آورد.
امام يگانه روزگار است
هدف نهایى از تعريف وتوصيف، آگاه كردن و شناساندن است. مثلا اميرالمؤمنين بودن يكی از صفات عاليه است وحكايت از كمالات روحى و معنوى شخص دارد. در تاريخ اسلام اين لقب يا صفت از ناحيه رسولخدا صلى الله عليه و آله به حضرت على عليه السلام داده شد و دستور داد كه ايشان را درهنگام سلام گفتن به اميرالمؤ منين ياد كنيد.( امالى طوسى مجلس دوازده و كافى ج 1/292، احقاق /15/288)
قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : سلِّمُوا على علّىٍ بِاءمْرَةِ المؤمنين .
در مورد امام معصوم عليه السلام هر تعريف و يا توصيفى كه شده است مطابق با واقع است زيرا وجودشان مصداق تمامى كمالات روحى واخلاقى است يعنى در هر مورد از صفات عاليه و حميده بحث شود و يا كسى را به آن متصّف نمايند كاملترين آن در امام است وبه همين سبب امام يگانه روزگار است چون در عصر وزمان خودش اعلم وافضل واكمل ازهمه مردم بوده است واگر به تاريخ وسيره معصومين عليهم السلام نگاه كنيم اين حقيقت مانند خورشيد براى همگان روشن مى شود كه هيچ احدى درهرزمينه اى كه باشد نمى تواند خودش را با امام معصوم عليه السلام برابر كند و در اين زمينه حضرت امام رضا عليه السلام مى فرمايد:
الامام واحدُ دَهرْه ، لاُيدانيهِ اَحَد ولا يُعادِلُه عالمٌ و لايُوجَدُ لَهُ بَدلٌ و لاَلُه مَثَل ، وَ لا نَظيرٌ، مخْصُوصٌ بالفَضْلِ كُلُّه مِن غَير طَلَبٍ مِنْهُ و لااكتسابٍ بَلْ اِختصاصٌ مِنَ المُفَضِّل الوَهّاب فَمَنْ ذا يَبْلُغ مَعْرِفَة الامام اَوْكنه وصفه .( تحف العقول /517)
امام يگانه روزگار است هيچ كسى به پايه او نيست در برابر اودانشمند و عالمى نيست براى او عوض ومثل و مانندونظيرى وجودندارد وتمام فضائل و مناقب مخصوص اوست كه بدون طلب واكتساب او، از ناحيه حضرت وهّاب [خداى متعال ] به او اختصاص يافته است. چه كسى مى تواند امام را بشناسد و يا به ريشه و كنه اوصافش پى ببرد؟
(برگرفته ازكتاب نقش اما مت در زندگى انسانها- سيّد حميد فتاحى)
امامت و امام از ديدگاه امام على بن موسى الرّضا عليه السلام
قال الرّضا عليه السلام : ياعبدالعزيز جهل القوم و خدعوا عن اديانهم ، اِنَّ اللّه عزوجل لم يقبض نَبيّه صلى الله عليه و آله حتى اكمَلَ لَهُ الدّين ، و انزل عليه القرآن فيه تبيان كُل شى ء و بيَّنَ فيه الحلال و الحرام و الحدود و الاحكام و جميع ما يحتاج اليه النّاس جملا. ( كافى 1/198 و تحف العقول /518)
فقال : ((عزوجّل ما فرطنا فى الكتاب من شيى )) انعام /38
حضرت امام رضا عليه السلام فرمود: اى عبدالعزيز، مردم جاهلند و در دينشان فريب خورده اند خداى عزوجّل قبل از مرگ پيامبرش صلى الله عليه و آله دينش را كامل نمود و قرآن را بر او نازل كرد و در آن همه چيز را بيان نموده است و تمامى دستورات اعم از حلال و حرام ، حدود و احكام و همه احتياجات مردم درآن بيان شده است تا جایی كه فرمود: ما در قرآن از هيچ چيز فرو گذار نكرديم .
و در حجة الوداع كه مصادف با اواخر عمر شريف پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بود آيه شريفه : ((اَليَوم اَكْملتُ لَكُم دينَكَم و اَتْمَمَتُ عَليكُمْ نِعْمَتى و رَضيتُ لَكُم الاسلامَ دينا))( مائده /3) نازل فرمود.
((امروز [روز غديرخم ] دين را به شما كامل كردم و نعمت خويش را بر شما تكميل و تمام نمودم و اسلام را به عنوان آئين هميشگى شما پذيرفتم )).
امام رضا(ع) در بيان فضيلت امام و صفات ايشان ميفرمايند:
«... إن الامامة هي منزلة الانبياء، و إرث الاوصياء. إن الامامة خلافة الله و خلافة الرسول صلىاللهعليهوآله و مقام أميرالمؤمنين عليهالسلام و ميراث الحسن و الحسين عليهماالسلام.
« ... همانا امامت مقام پيغمبران و ميراث اوصياء است. همانا امامت خلافت خدا و خلافت رسول خدا (ص) و مقام امير المؤمنين (ع) و ميراث حسن و حسين عليهما السلام است.
إن الامامة زمام الدين، و نظام المسلمين، و صلاح الدنيا و عز المؤمنين. إن الامامة أس الاسلام النامي، و فرعه السامي، بالامام تمام الصلاة و الزكاة و الصيام و الحج و الجهاد، و توفير الفئ و الصدقات، و إمضاء الحدود و الاحكام، و منع الثغور و الاطراف.
همانا امامت زمام دين و مايه نظام مسلمين و صلاح دنيا و عزت مؤمنين است. همانا امامت ريشه با نمو اسلام و شاخه بلند آن است. كامل شدن نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و بسيار شدن غنيمت و صدقات و اجراء حدود و احكام و نگهدارى مرزها و اطراف به وسيله امام است.
الامام يحل حلال الله، و يحرم حرام الله، و يقيم حدود الله، و يذب عن دين الله، و يدعو إلى سبيل ربه بالحكمة و الموعظة الحسنة و الحجة البالغة. الامام كالشمس الطالعة المجللة بنورها للعالم و هي في الافق بحيث لا تنالها الايدي والابصار.
امام است كه حلال خدا را حلال و حرام او را حرام كند و حدود خدا را بپا دارد و از دين خدا دفاع كند و با حكمت و اندرز و حجت رسا مردم را به طريق پروردگارش دعوت نمايد. امام مانند خورشيد طلوعكننده است كه نورش عالم را فرا گيرد و خودش در افق است به نحوى كه دستها و ديدگان به آن نرسد.
الامام البدر المنير، و السراج الزاهر، و النور الساطع، و النجم الهادي في غياهب الدجى و أجواز البلدان و القفار، و لجج البحار.
امام ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستارهايست راهنما در شدت تاريكىها و رهگذر شهرها و كويرها و گرداب درياها (يعنى زمان جهل و فتنه و سرگردانى مردم)
الامام الماء العذب على الظماء و الدال على الهدى، و المنجي من الردى. الامام النار على اليفاع، الحار لمن اصطلى به و الدليل في المهالك، من فارقه فهالك.
امام آب گواراى زمان تشنگى و رهبر به سوى هدايت و نجاتبخش از هلاكت است، امام آتش روشن روى تپه (رهنماى گمگشتگان) است، وسيله گرمى سرمازدگان و رهنماى هلاكتگاههاست؛ هر كه از او جدا شود هلاك شود.
الامام السحاب الماطر، و الغيث الهاطل و الشمس المضيئة، و السماء الظليلة، و الارض البسيطة، و العين الغزيرة، و الغدير و الروضة.
امام ابريست بارنده، بارانيست شتابنده، خورشيديست فروزنده سقفى است سايه دهنده، زمينى است گسترده، چشمهايست جوشنده و بركه و گلستان است.
الامام أمين الله في خلقه، و حجته على عباده و خليفته في بلاده، و الداعي إلى الله، و الذاب عن حرم الله.
امام امين خداست در ميان خلقش و حجت او بر بندگانش و خليفه او در بلادش و دعوتكننده به سوى او و دفاعكننده از حقوق او است.
الامام المطهر من الذنوب و المبرا عن العيوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم، نظام الدين، و عز المسلمين و غيظ المنافقين، و بوار الكافرين.
امام از گناهان پاك و از عيبها بر كنار است، به دانش مخصوص و به خويشتندارى نشانهدار است، موجب نظام دين و عزت مسلمين و خشم منافقين و هلاك كافرين است.
الامام واحد دهره، لا يدانيه أحد، و لا يعادله عالم، و لا يوجد منه بدل و لا له مثل و لا نظير، مخصوص بالفضل كله من غير طلب منه له و لا اكتساب، بل اختصاص من المفضل الوهاب.
امام يگانه زمان خود است، كسى به همطرازى او نرسد، دانشمندى با او برابر نباشد، جايگزين ندارد، مانند و نظير ندارد، به تمام فضيلت مخصوص است بىآنكه خود او در طلبش رفته و به دست آورده باشد، بلكه امتيازيست كه خدا به فضل و بخشش به او عنايت فرموده.
فمن ذا الذي يبلغ معرفة الامام، أو يمكنه اختياره؟ هيهات هيهات!!!
كيست كه امام را تواند شناخت يا انتخاب امام براى او ممكن باشد؟ هيهات!!!
ضلت العقول، و تاهت الحلوم، و حارت الالباب، و خسئت العيون و تصاغرت العظماء، و تحيرت الحكماء، و تقاصرت الحلماء، و حصرت الخطباء، و جهلت الالباء، و كلت الشعراء ، و عجزت الادباء، و عييت البلغاء عن وصف شأن من شأنه، أو فضيلة من فضائله، و أقرت بالعجز و التقصير، و كيف يوصف بكله، أو ينعت بكنهه، أو يفهم شئ من أمره، أو يوجد من يقوم مقامه و يغني غناه، لا كيف و أنى ؟ و هو بحيث النجم من يد المتناولين، و وصف الواصفين، فأين الاختيار من هذا؟ و أين العقول عن هذا؟ و أين يوجد مثل هذا ؟!
در اينجا خردها گم گشته، خاطرها بيراهه رفته و عقلها سرگردان و ديدهها بىنور است. بزرگان كوچك شده و حكيمان متحير و خردمندان كوتاهفكر و خطيبان درمانده و خردمندان نادان و شعرا وامانده و ادبا ناتوان و سخندانان درماندهاند كه بتوانند يكى از شؤون و فضائل امام را توصيف كنند؛ همگى به عجز و ناتوانى معترفند. چگونه ممكن است تمام اوصاف و حقيقت امام را بيان كرد يا مطلبى از امر امام را فهميد و جايگزينى كه كار او را انجام دهد برايش پيدا كرد؟!! ممكن نيست، چگونه و از كجا؟!! در صورتى كه او از دستيازان و وصفكنندگان اوج گرفته و مقام ستاره در آسمان را دارد، او كجا و انتخاب بشر؟!! او كجا و خرد بشر؟!! او كجا و مانندى براى او؟!!
أتظنون أن ذلك يوجد في غير آل الرسول محمد صلىاللهعليهوآله كذبتهم و الله أنفسهم، و منتهم الاباطيل فارتقوا مرتقا صعبا دحضا، تزل عنه إلى الحضيض أقدامهم، راموا إقامة الامام بعقول حائرة بائرة ناقصة، و آراء مضلة، فلم يزدادوا منه إلا بعدا، « قاتلهم الله أنى يؤفكون«
گمان برند كه امام در غير خاندان رسول خدا محمد (ص) يافت شود؟!! به خدا كه ضميرشان به خود آنها دروغ گفته [تكذيبشان كند] و بيهوده آرزو بردند، از گردنه بلند و لغزندهاى بالا رفتند كه آنها را به پائين ميلغزاند و خواستند كه با خرد گمگشته و ناقص خود و با آراء گمراهكننده خويش نصب امام كنند وليكن جز دورى از حق بهره نبردند: «خدا آنها را بكشد، به كجا منحرف ميشوند؟
همچنین امام رضا(ع) ميفرمايند:
...» و لقد راموا صعبا، و قالوا إفكا، و ضلوا ضلالا بعيدا، و وقعوا في الحيرة إذ تركوا الامام عن بصيرة: « و زين لهم الشيطان أعمالهم فصدهم عن السبيل و كانوا مستبصرين[عنكبوت، 38]». آهنگ مشكلى كردند و دروغى پرداختند و به گمراهى دورى افتادند و در سرگردانى فرو رفتند كه با چشم بينا امام را ترك گفتند: « شيطان كردارشان را در نظرشان بياراست و از راه منحرفشان كرد با آن كه اهل بصيرت بودند ».
رغبوا عن اختيار الله و اختيار رسول الله صلىاللهعليهوآله و أهل بيته إلى اختيارهم و القرآن يناديهم: « و ربك يخلق ما يشاء و يختار ما كان لهم الخيرة سبحان الله و تعالى عما يشركون[قصص، 68 ] » از انتخاب خدا و انتخاب رسول خدا (ص) و اهل بيتش رويگردان شده و به انتخاب خود گرائيدند در صورتى كه قرآن صدا برآورد كه: « پروردگارت هر چه خواهد بيافريند و انتخاب كند اختيار به دست آنها نيست خدا از آنچه با او شريك ميكنند منزه و والاست »
و قال عز وجل: « و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة إذا قضى الله و رسوله أمرا أن يكون لهم الخيرة من أمرهم [احزاب : 36]»
و باز خداى عز و جل فرمايد: « هيچ مرد و زن مؤمنى حق ندارد كه چون خدا و پيغمبرش چيزى را فرمان دادند، اختيار كار خويش داشته باشد »
و قال: « ما لكم كيف تحكمون * أم لكم كتاب فيه تدرسون * إن لكم فيه لما تخيرون * أم لكم أيمان علينا بالغة إلى يوم القيامة إن لكم لما تحكمون * سلهم أيهم بذلك زعيم * أم لهم شركاء فليأتوا بشركاءهم إن كانوا صادقين[قلم ، 37 - 41] »و فرموده است: «شما را چه شده، چگونه قضاوت ميكنيد؟!! مگر كتابى داريد كه آن را ميخوانيد تا هر چه خواهيد انتخاب كنيد، در آن كتاب بيابيد؟ يا براى شما تا روز قيامت بر عهده ما پيمانهاى رسا هست كه هر چه قضاوت كنيد حق شماست؟ از آنها بپرس كدامشان متعهد اين مطلب است و يا مگر شريكانى داريد؟ اگر راست گويند، شريكان خويش بياورند»
و قال عز وجل: « أفلا يتدبرون القرآن أم على قلوب أقفالها [محمد (ص)، 24 محمد (ص)، 24] »و باز خداى عز و جل فرموده است: « چرا در قرآن انديشه نميكنند يا مگر بر دلها قفل دارند؟ »
أم « و طبع على قلوبهم فهم لا يفقهون[توبة، 87] » و فرموده « بر دلهاشان مهر نهاده شده كه نميفهمند » أم « قالوا سمعنا و هم لا يسمعون * إن شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون * و لو علم الله فيهم خيرا لاسمعهم و لو أسمعهم لتولوا و هم معرضون[انفال، 21 - 23] »و يا: « گفتند: شنيديم ولى نميشنيدند و همانا بدترين جانوران به نظر خدا مردم كر و لالند كه تعقل نميكنند، و اگر خدا در آنها خيرى سراغ داشت به آنها شنوائى ميداد و اگر شنوائى هم ميداشتند پشت ميكردند و روىگردان بودند »
أم « قالوا سمعنا و عصينا [بقرة ، 93] »و يا « گفتند شنيديم و نافرمانى كرديم » بل هو فضل الله يؤتيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم[حديد،21 و جمعه، 4] ».« [منصب امامت اكتسابى نيست] بلكه فضلى است از خدا كه به هركس خواهد ميدهد. »
فكيف لهم باختيار الامام؟! و الامام عالم لا يجهل، و راع لا ينكل، معدن القدس و الطهارة، و النسك و الزهادة، و العلم و العبادة، مخصوص بدعوة الرسول صلى الله عليه وآله و نسل المطهرة البتول، لا مغمز فيه في نسب، و لا يدانيه ذو حسب، في البيت من قريش و الذروة من هاشم، و العترة من الرسول صلى الله عليه وآله و الرضا من الله عز وجل؛ شرف الاشراف، و الفرع من عبد مناف، نامي العلم، كامل الحلم، مضطلع بالامامة، عالم بالسياسة، مفروض الطاعة، قائم بأمر الله عز وجل، ناصح لعباد الله، حافظ لدين الله... »
پس چگونه ايشان را رسد كه امام انتخاب كنند در صورتى كه امام عالمى است كه نادانى ندارد، سرپرستى است كه عقبنشينى ندارد، كانون قدس و پاكى و طاعت و زهد و علم و عبادتست، دعوت پيغمبر به او اختصاص دارد، از نژاد پاك فاطمه بتولست، در دودمانش جاى طعن و سرزنشى نيست و هيچ شريفنژادى به او نرسد، از خاندان قريش و كنگره هاشم و عترت پيغمبر و مورد پسند خداى عز و جل است؛ براى اشراف شرفست و زاده عبد منافست، علمش در ترقى و حلمش كاملست، در امامت قوى و در سياست عالمست. اطاعتش واجبست، به امر خداى عز و جل قائمست، خيرخواه بندگان خدا و نگهبان دين خداست.
»إن الانبياء و الائمه صلوات الله عليهم يوفقهم الله و يؤتيهم من مخزون علمه و حكمه ما لا يؤتيه غيرهم، فيكون علمهم فوق علم أهل الزمان في قوله تعالى: « أفمن يهدي إلى الحق أحق أن يتبع أمن لا يهدي إلا أن يهدى فما لكم كيف تحكمون[يونس، 35] » خدا پيغمبران و امامان را توفيق بخشيده و از خزانه علم و حكم خود آنچه به ديگران نداده به آنها داده، از اين جهت علم آنها برتر از علم مردم زمانشان باشد كه خداى تعالى فرموده: « آيا كسى كه سوى حق هدايت ميكند شايستهتر است كه پيرويش كنند يا كسى كه هدايت نميكند جز اينكه هدايت شود؟ شما را چه شده؟ چگونه قضاوت ميكنيد؟!!«
و قوله تبارك و تعالى: « ومن يؤت الحكمة فقد أوتي خيرا كثيرا[بقره، 269] »و گفته ديگر خداى تعالى: « هركه را حكمت دادند خير بسياري عطا نمودند » و قوله في طالوت : « إن الله اصطفاه عليكم و زاده بسطة في العلم و الجسم و الله يؤتي ملكه من يشاء و الله واسع عليم[بقره، 247] » و باز گفته خداى تعالى در باره جناب طالوت: « خدا او را بر شما برگزيد و به علم و تنبزرگيش افزود. خدا ملك خويش به هركه خواهد دهد و خدا وسعتبخش و داناست » و قال لنبيه صلى الله عليه وآله : « أنزل [الله] عليك الكتاب و الحكمة و علمك ما لم تكن تعلم و كان فضل الله عليك عظيما[رك: نساء، 113] » و به پيغمبر خويش (ص) فرمود: « خدا بر تو كتاب و حكمت نازل كرد و آنچه را نميدانستى به تو تعليم داد، كرم خدا نسبت به تو بزرگ بود » و قال في الائمة من أهل بيت نبيه و عترته و ذريته صلوات الله عليهم: « أم يحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله فقد آتينا آل إبراهيم الكتاب و الحكمة و آتيناهم ملكا عظيما * فمنهم من آمن به و منهم من صد عنه و كفى بجهنم سعيرا[نساء، 53- 54]
»و نسبت به امامان از اهل بيت و عترت و ذريه پيغمبر عليهم السلام فرمود: « و يا به مردم نسبت به آنچه خدا از كرم خويش به ايشان داده حسد ميبرند؟! حقا كه ما خاندان ابراهيم را كتاب و حكمت داديم و به آنها ملك عظيمى داديم؛ كسانى به آن گرويدند و كسانى از آن روى گردانيدند و جهنم، آنها را بس افروخته آتشى است » و إن العبد إذا اختاره الله عز و جل لامور عباده، شرح صدره لذلك، و أودع قلبه ينابيع الحكمة، و ألهمه العلم إلهاما، فلم يعي بعده بجواب، و لا يحير فيه عن الصواب، فهو معصوم مؤيد، موفق مسدد، قد أمن من الخطايا و الزلل و العثار؛ يخصه الله بذلك ليكون حجته على عباده، و شاهده على خلقه، و ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و الله ذو الفضل العظيم.
همانا چون خداى عز و جل بندهاى را براى اصلاح امور بندگانش انتخاب فرمايد سينهاش را براى آن كار باز كند و چشمههاى حكمت در دلش گذارد و علمى به او الهام كند كه از آن پس از پاسخى در نماند و از درستى منحرف نشود، پس او معصوم است و تقويتشده و باتوفيق و استوارگشته، از هر گونه خطا و لغزش و افتادنى در امان است، خدا او را به اين صفات امتياز بخشيده تا حجت رساى او باشد بر بندگانش و گواه بر مخلوقش و اين بخشش و كرم خداست به هر كه خواهد عطا كند و خدا داراى كرم بزرگيست»
فهل يقدرون على مثل هذا فيختارونه أو يكون مختارهم بهذه الصفة فيقدمونه، تعدوا – و بيت الله - الحق و نبذوا كتاب الله وراء ظهورهم كأنهم لا يعلمون، و في كتاب الله الهدى و الشفاء، فنبذوه و اتبعوا أهواء هم، فذمهم الله و مقتهم و أتعسهم فقال جل و تعالى: « و من أضل ممن اتبع هواه بغير هدى من الله إن الله لا يهدي القوم الظالمين[قصص، 50] »
آيا مردم چنان قدرتى دارند كه بتوانند چنين كسى انتخاب كنند و يا ممكن است انتخابشده آنها اين گونه باشد تا او را پيشوا سازند؟!! به خانه خدا سوگند كه اين مردم از حق تجاوز كردند و كتاب خدا را پشت سر انداختند مثل اينكه نادانند؛ در صورتى كه هدايت و شفا در كتاب خداست، اينها كتاب خدا را پرتاب كردند و از هوس خود پيروى نمودند، خداى جل و تعالى هم ايشان را نكوهش نمود و دشمن داشت و تباهى داد و فرمود: « ستمگرتر از آنكه هوس خويش را بدون هدايت خداى پيروى كند كيست؟ خدا گروه ستمكاران را هدايت نميكند »
و قال: « فتعسا لهم و أضل أعمالهم[محمد(ص)، 8]» و فرمود: « تباهى باد بر آنها و اعمالشان نابود شود » و قال: « كبر مقتا عند الله و عند الذين آمنوا كذلك يطبع الله على كل قلب متكبر جبار[غافر، 35] » و صلى الله على النبي محمد و آله و سلم تسليما كثيرا . و فرمود: « بزرگست در دشمنى نزد خدا و نزد مؤمنان. خدا اين گونه بر هر دل گردنكش جبارى مُهر مينهد »
اصول كافي، كتابالحجة، باب نادر جامع في فضل الامام و صفاته
مهدويّت و انتظار
تفكر مهدويّت و انتظار، يك سيستم فكري و رفتاري است كه آثار و اهداف تعيين شدهاي را دنبال ميكند؛ فردِ معتقد به اين نظام فكري و رفتاري، بايد خود را از نقطه شروعي به نقطه پايان برساند و به نتايج مورد نظر برسد.
بسياري از مردم در سراسر جهان با مذاهب و عقائد مختلف، منتظر ظهور يك مُنجي هستند. زرتشتيان ميگويند: «سوشيانس(سوشیانت)، نجاتبخش آينده است و همان وظيفهاي را به عهده دارد كه زرتشت براي انجام آن برانگيخته شده بود».[ نجاتبخشي در اديان؛ محمدتقي راشد محصل؛ پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي؛ صفحه7]
هندوها اعتقاد دارند كه «پس از خرابي دنيا، پادشاهي در آخرالزمان پيدا ميشود كه پيشواي خلائق است و تمام عالم را ميگيرد و به دين خود ميآورد و هر چه از خدا بخواهد برآورده شود».[ اديان و مهدويت، دكتر سيد محمد حسيني بهشتي، تهران1348، صفحه 19]
بودائيان آوردهاند كه: «بوداي بيستوچهارم زماني ظهور خواهد كرد كه دنيا را ظلم و جور فراگرفته باشد و دوباره دنيايي جديد بهوجود آورد كه داراي همه خوبيها و نيكيهاست».[ تاريخ اديان جهان، عبدالعظيم رضايي، انتشارات علمي1373، صفحه382]
يهوديان معتقدند: «پادشاه موعود ظهور خواهد كرد و جهان را با نور خويش كه جلوهاي از نور خداست روشن خواهد كرد».[ اديان زنده جهان، رابرت هيوم، ترجمه عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، صفحه256]
مسيحيان ميگويند: «مسيح دوباره ظهور خواهد كرد و عالم را نجات خواهد داد».[ انجيل لوقا، ص34]
اسلام نيز بهصراحت اعلام ميدارد كه: وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون[سوره الانبياء، آيه 105]: «جهان بهدست بندگان درستكار من خواهد رسيد؛ اين مطلب را پس از اينكه در تورات آوردهايم، در كتاب زبور نيز تصريح كردهايم»
مهدويت يعني چه؟
لغت مهدويت برگرفته از نام امام مهدي(ع) است. از آنجا كه نام منجي موعود در ميان مسلمانان، مهدي(عج) است، اين انديشه را به انديشه مهدويت ناميده اند هر چند ساير اديان به آن انديشه، موعودگرایي و ... مي گويند.
"خلاصه و حقيقت مهدويت، منتهي شدن سير جوامع جهان به سوي جامعه واحد و سعادت عمومي، امنيت و رفاه، تعاون و همكاري، همبستگي همگاني حكومت حق و عدل جهاني، غلبه حق بر باطل، غلبه جنودالله بر جنود شيطان، نجات مستضعفان و نابودي مستكبران، و خلافت مؤمنان و شايستگان به رهبري يك ابرمرد الهي است كه موعود انبيا و اديان و دوازدهمين اوصيا و خلفاي پيغمبر آخرالزمان است"
معناي اصطلاحي مهدويت باور به اين است كه فردي از نسل پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ در آخر الزمان ظهور مي كند و جهان را پر از عدل و داد مي سازد آنچنان كه از ظلم و جور پر شده بود.
اين عقيده اختصاص به شيعه ندارد و همه فرقه هاي اسلامي، در آن مشترك هستند، ريشه آن نيز در قرآن و احاديث است. در قرآن، آيات فراواني درباره آن مهر سپهر افروز وجود دارد، از جمله: انبياء/105؛ نور/55؛ توبه /33؛ قصص/5.
حجم انبوهي از روايات نيز رسيده است كه در آنها، پيامبر خاتم ـ صلي الله عليه و آله ـ از آن نور ديده اش سخن رانده است. اين روايات در همان زمان حيات پيامبر، سينه به سينه نقل مي شد و در گنجينه ذهن مسلمانان جاي مي گرفت.
تأكيد ائمه اطهار(ع) نيز بر تقويت اين باور مي افزود تابدانجا كه هر دو مذهب تشيع و تسنن با همه انشعاب هايشان، بر آن اتفاق نظر پيدا كردند.
شاهد بر اين مسأله، پديده مدعيان دروغين مهدويت است؛ شياداني كه از باور اصيل مردم، سوء استفاده كرده و خود را مهدي موعود، معرفي مي كردند، اما از آنجا كه صفات و ويژگي هاي مهدي حقيقي در روايات رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و جانشينان گراميش بيان شده بود، اغلب مردم به كذب ادعاي آنان پي برده و از آنها بيزاري مي جستند.
از آن طرف، برخي از افراد ساده دل يا منحرف، تعداي از معصومين يا افراد نامور را مهدي معرفي مي كردند، (مثلاً عده اي، زيد بن علي؛ فرقه كيسانيه، محمد حنفيه؛ فرقه ناووسيه، امام صادق ـ عليه السلام ـ؛ و فرقه واقفيه، امام كاظم ـ عليه السلام ـ را مهدي منتظر مي دانستند؛ در حالي كه خود اين بزرگواران، هيچ گاه چنان ادعايي نداشتند.)
همه اين مطالب نشان دهنده رسوخ اصل "مهدويت" در عمق جان مسلمانان است؛ اصلي كه جامعه اسلامي را جامعه اي منتظر و پويا واميدوار به آينده اي روشن، نگاه داشته است.
امنيت و عدالت، زمينهساز تلاش بشر براي حركت به سوي خداست. مُنجيِ موعود، عدالت را ميخواهد نه فقط براي عدالت بلكه براي هدفي برتر، او هدفش حركتدادن تمام بشريت بهسوي خداست؛ برقراري تمدني «خدامحور»؛ تمدني كه فعاليت سيستمها و شبكههاي آن، احساس عظمت، قدرت، علم و وجود بينهايت خداوند را روزبهروز در قلب و روح و فكر انسانها، بيشتر و بيشتر ميكند. از زبان قرآن بشنويم:
وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً.[ سوره نور، آيه 55]
«خداوند به كساني از شما كه خدا را باور كردند و رفتار منطبق با خواست خدا داشتند، وعده قطعي داده است كه بدون هيچ ترديدي مديريت جهان را بهدست آنها خواهد رساند و دين آنها را كه مورد پسند و رضايت خداوند است در سراسر زمين قطعاً گسترده خواهد كرد و مطمئناً ترس را از وجودشان خواهد برد و به امنيت تبديل خواهد نمود، وضعيت نهايي آنها اينگونه خواهد بود كه با تمام وجود و بدون هيچ انحراف و تمايلي به ديگري، من را ميپرستند.»
علامه طباطبايي ره در تفسير اين آيه چنين نوشتهاند:
مقصود از آيه اين است كه خداوند جامعه بشري را در نهايت، به جامعهاي تبديل خواهد كرد كه خداپرستيِ خالص عمومي شود. و اينچنين جامعهاي در زمان ظهور مهدي موعود عجلاللهتعاليفرجه محقق خواهد شد.[ الميزان، علامه طباطبايي، انتشارات اسماعيليان، ج15، صفحه155]
امام سجاد (ع)فرمود:
من ثبت علي موالاتنا في غيبة قائمنا اعطاه الله عزّوجلّ اجر الف شهيد من شهداء بدر و اُحد؛
هر كس در زمان غيبت قائم ما، بر دوستي ما ثابت قدم بماند، خداوند ثواب هزار شهيد از شهداي جنگ بدر و احد را به او اعطا فرمايد.
امام مهدي(عج)نیزفرموده است:
براي تعجيل فرج زياد دعا كنيد، چرا كه همين دعا موجب گشايش براي خود شماست. [شيخ صدوق، كمال الدين، ج 2، ص485، دارالفكر]
فلسفه مهدویت در اسلام
مساله مهدویتدر اسلام - و بالاخص در تشیع - یک فلسفه بزرگ است، اعتقاد به ظهور منجیاست، نه در شعاع زندگی یک قوم و یک ملت و یا یک منطقه و یا یک نژاد بلکهدر شعاع زندگی بشریت.
ممکن است افرادیخیال کنند که دلیلی ندارد در عصر علم و دانش، در عصری که بشرزمین را در زیر پای خود کوچک میبیند و آهنگ تسخیر آسمانها را دارد، تصور کنیمکه خطری بشریت را تهدید میکند و بشریت نیازی به چنین مدد غیبی دارد.
بشریت روز به روز مستقلتر و بالغتر و کاملتر میشودو طبعا نیازمندیاش به کمکها و مددهای غیبی(به فرض قبول آنها) کمتر میگردد.عقل و علم تدریجا این خلاها و نیازهارا پر میکند و از میان میبرد.خطر، آن زمان بشریت را تهدید میکرد که جهالت و نادانی حکمفرما بود و افراد بشر به موجبجهالت و نادانی موجبات نیستی خود را فراهم میکردند، تعادل و توازن را در زندگی به هم میزدند،اما پس از روشن شدن فضای جهان به نور علم و دانش دیگر خطری نیست.
متاسفانهاین خیال، خیال باطلی است.خطراتی که به اصطلاح در عصر علم و دانشبرای بشریت است از خطرات عصرهای پیشین کمتر نیست، بیشتر است و عظیمتر است.
در عصر ما که به اصطلاح عصر علم و دانش است، غرایز بشر، شهوتو غضب بشر، حس جاهطلبی و برتری طلبی بشر، حس افزون طلبی بشر، حساستخدام و استثمار بشر، نفس پرستی و نفع پرستی بشر و بالاخره ستمگری بشر در چه حالی است؟آیا در پرتو علم همه اینها ساکنو آرام شده و روح عدالت و تقوا و رضا به حق خود و حد خود و عفاف و راستی و درستی جایگزین آن شده است، یا کار کاملابر عکس است، غرایز بشر بسی دیوانهتر از سابق گشته است و علم و فن، ابزار و آلت کاریای شده در دست این غرایز، فرشتهعلم در خدمت دیو شهوت قرار گرفته، دانشمندان و عساکر علم خادمان سیاستمداران و عساکر جاه طلبی و مدعیانانا ربکمالاعلی (نازعات/24) گشتهاند؟!
این امر بشر را مغرورتر و غرایز حیوانی او را افروختهتر کرده است و به همین جهتخودعلم و فن، امروز به صورت بزرگترین دشمن بشر در آمده است، یعنی همینچیزی که بزرگترین دوست بشر است بزرگترین دشمن بشر شده است.چرا؟ علم چراغ است، روشنایی است.استفاده از آنبستگی دارد که بشر این چراغ را در چه مواردی و برای چه هدفی به کار ببرد، به قول سنایی برای مطالعه یک کتاب از آناستفاده کند و یا برای دزدیدن یک کالا در شب تاریک و «چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا» .
بشر علم را همچون ابزاری برای هدفهایخویش استفاده میکند، اما هدف بشر چیست و چه باید باشد؟علم دیگر قادر نیست هدفهای بشر را عوض کند، ارزشها را در نظرشتغییر دهد، مقیاسهای او را انسانی و عمومی بکند.آن دیگر کار دین است، کار قوهای است که کارش تسلط بر غرایز و تمایلاتحیوانی و تحریک غرایز عالی و انسانی اوست.علم همه چیز را تحت تسلط خویش قرار میدهد مگر انسان و غرایز اورا.انسان علم را در اختیار میگیرد و در هر جهت که بخواهد آن را به کارمیبرد، اما دین انسان را در اختیار میگیرد، جهت انسان راو مقصد انسان را عوض میکند.
ویل دورانت در مقدمه لذات فلسفه درباره«انسان عصر ماشین» میگوید:«ما از نظر ماشین توانگر شدهایم و از نظر مقاصد، فقیر» (لذات فلسفه، بخش دعوت، پاراگراف آخر).
انسان عصر علم و دانش با انسان ما قبل این عصردر اینکه اسیر و بنده خشم و شهوت خویش است هیچ فرق نکرده است.علم نتوانسته است آزادی از هوای نفس را به او بدهد.علمنتوانسته است ماهیت حجاج ها، چنگیزها، نادرها، ابومسلمها، سزارها را عوض کند.آنها با همان ماهیت بعلاوه مقدار زیادی نفاقو دورویی و تظاهر بر جهان حکومت میکنند با این تفاوت که علم دست آنها را درازترکرده است، تیغ یک ذرعیشان تبدیل شده به موشک بمبافکن قاره پیما.
هر چندی یک بار در روزنامهها، در نطقها و سخنرانیهای گردانندگان سیاست جهان آثار بدبینی شومی نسبت به آینده بشریت و تمدن مشاهده میکنیم.اگر از آن درسی کهدین به ما آموخته صرف نظر کنیم و ایمان به مددهای غیبی را از دست بدهیم و تنها بر اساس علل ظاهری حکم کنیمباید به آنها حق بدهیم که بدبین باشند.چرا بدبین نباشند؟در دنیایی که سرنوشتش بستگی پیدا کرده به دگمهای کهانسانی فشار دهد و پشتسرش وسائل مخرب به کار بیفتد، در دنیایی که به راستی بر روی انباریاز باروت قرار گرفته و جرقهای کافی است که یک حریق جهانی به وجود بیاورد،چه جای خوشبینی به آینده است؟
اگر بر اساس علل مادی و ظاهری قضاوتکنیم این بدبینیها بسیار بجاست.فقط یک ایمان معنوی، ایمان به «امدادهای غیبی» و اینکه «جهان را صاحبی باشدخدا نام» لازم است که این بدبینیها را زایل و تبدیل به خوشبینی کند و بگوید بر عکس، سعادت بشریت، رفاه و کمال بشریت،زندگی انسانی و زندگی مقرون به عدل و آزادی و امن و خوشی بشر، در آینده است و انتظار بشر را میکشد.
اگر این بدبینی را بپذیریمواقعا مساله صورت عجیب و مضحکی به خود میگیرد، مثل بشر مثلطفلی میشود که در اولین لحظهای که قادر میشود چاقو به دست بگیردآن را به شکم خود میزند، خودکشی میکند و کوچکترین حظی از وجود خود نمیبرد.
علی(علیه السلام)اشاره به ظهور مهدی موعودمیکند و چنین میفرماید:
حتی تقوم الحرب بکم علی ساقبادیا نواجذها، مملوئة اخلافها، حلوا رضاعها، علقما عاقبتها، الاو فی غد - و سیاتی غد بما لا تعرفون - یاخذ الوالی من غیرها عمالها علی مساوی اعمالهاو تخرج له الارض افالیذ کبدها و تلقی الیه سلما مقالیدها فیریکم کیف عدل السیرة و یحیی میت الکتاب و السنة (نهج البلاغه، خطبه 136).
جنگ قد علم خواهد کرد در حالی که دندانهایخود را نشان میدهد.پستانهایش پر است و آماده است.شروع کار شیرین است و عاقبت آن تلخ.همانا فردا - و فردا چیزیظاهر خواهد کرد که او را نمیشناسید و انتظارش را ندارید - آن حاکم انقلابی هر یک از عمال حکومتهای قبلی را بهسزای خویش خواهد رسانید، زمین پارههای جگر خود را از معادن و خیرات و برکات برای او بیرون خواهد آورد و کلیدهای خودرا با تمکین به او تسلیم خواهد کرد، آنوقت به شما نشان خواهد داد که عدالت واقعی چیست، و کتاب خدا و سنت پیامبر را احیا خواهد کرد.
علی(علیه السلام)نیزاز یک آینده عبوس و خشمناک و جنگهای وحشتزا یاد میکند ولی در پایان این شب سیه یک سفیدی میمونی را نوید میدهد.قرآن کریم هم میفرماید: و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون. الانبياء، آيه 105
ما از پیش اطلاع دادهایمکه وارث اصلی زمین، بندگان صالح و شایسته ما خواهند بود(برایهمیشه زمین در اختیار ارباب شهوت و غضب و بندگان جاه و مقام و اسیران هوای نفس نخواهد بود).
آری، این است فلسفه بزرگ مهدویت، در عین اینکهپیش بینی یک سلسله تکانهای شدید و نابسامانیها و کشتارها و بیعدالتیهاست، پیش بینی یک آینده سعادتبخش و پیروزی کامل عقل بر جهل، توحید بر شرک، ایمان بر شک، عدالت بر ظلم، سعادت بر شقاوت است و نوید و آرزوست.
[مجموعه آثار جلد 3، مطهری، مرتضی؛ http://www.hawzah.net]
«معني زندگي» يعني جهتدار شدن زندگي بهسوي يك هدف
امامت مقامي اعتباري و تشريفاتي نيست؛ امام، ادراك و احساسي فراتر از ديگر مردم نسبت به هستي و خداوند دارد. احساس حضور بيانتهاي خداوند، شاخصه امامت است بهطوريكه امامِ بعدي از تغيير و تحولي كه در ادراك و احساسش نسبت به خداوند پديد ميآيد، رسيدن به مقام امامت را ميفهمد.
هنر و تخصص امامان عليهمالسلام، بهجريان انداختن توجه به خدا و فعالسازي حركت بهسوي خدا، در تمام زواياي زندگي بشر است. مديريت شبكه هستي براي تربيت انسانهايي كه خداوند را با تمام وجود حسّ ميكنند و از محدوديتهاي نفس گذشته و به ملكوت بيانتهاي الهي وارد شدهاند، بهعهده امام است.
ما در عالميزندگي ميكنيم كه تمام اجزاي آن بدون استثناء بههم مرتبطند و در يكديگر تأثير ميگذارند، عالميبهمپيوسته و يكپارچه كه به سوي يك هدف واحد در حركت است (به سوي ذات بينهايت خداوند). هستي، يك شبكه بههمپيوسته هدفدار است. در هر شبكه، تغيير يك جزء بر ديگر اجزاء و بر كلّ، تأثير دارد و هيچيك از عناصر، اثر مستقل و جدا از مجموعه ندارند.
كوچكترين تغيير در هر يك از نقاط ارتباطي به ديگر نقاط هم سرايت ميكند. هر كدام از ما در دایره «اراده» قرار داريم و با حجم عظيمي از اثرگذاريها و اثرپذيريها (ارتباطات) درگير هستيم، هر حركتي بخواهيم انجام دهيم و بههر سويي بخواهيم برويم، خطوط ارتباطيِ ديگر ما را بهسويي ديگر ميكشانند. چه كنيم تا بتوانيم بهسوي مقصد حركت كنيم؟
پاسخ در يك كلمه است: تنظيم ارتباطات، يعني مشخص شود كه در هر كدام از محورها چه برنامهاي بايد اجرا شود و چه تاثيري بر انسان داشته باشد تا برآيندتمام اين تاثيرات، تقويت و تشديد حركت بهسوي خدا باشد.
دين، ارائهكننده معادلات ارتباطي انسان در شبكه هستي، براي ايجاد حركت بهسوي خداست و امام عليهالسلام، مدير و مُجري اين برنامه است.
او نظامها و سيستمهاي بهمپيوسته زندگي جهاني بشريت را بهگونهاي تعريف خواهد كرد كه نيروهاي تكتك انسانها در طول زندگي در فضاي فردي و اجتماعي، شهري و بينالمللي، بهطور مستمر در جهت احساس و مشاهده قلبي خداوند و عوالم ملكوت، متمركز شده، تقويت شوند.
ظاهرگرایي، سرچشمه بسياري از مشكلات و حسرتهاست. عادت به پُر كردنِ عقل از ديدنيهاي ماديِ محدود، سبب ميشود قدرت ادراك لايههاي نهفته در موضوعات و قدرت ديدن سرچشمههاي اصليِ امور از دست برود.
مثلاً عادت به ديدن عمرهاي كوتاه، امكان داشتن عمرهاي بلند را مشكوك يا مردود كرده است. يعني زمان غيبت طولاني ميشود و برخي در زنده بودن مُنجيِ موعود شك ميكنند: «مگر ميشود انسان كه قرنهاست عمري بهطور متوسط 70 سال دارد، بيش از هزار سال عمر كند؟!»
آري ميشود! بدن و محيط زندگيِ انسان اين ظرفيت را دارد. وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسينَ عاماً حضرت نوح عليهالسلام به تصريح قرآن، 950 سال عمر كرد[سوره عنكبوت، آيه14]، يعني بدنِ مادي بشر و محيط زندگيِ او قابليت عمرهاي طولاني را دارد ولي هنوز علم عموميِ بشر به چگونگي بهرهبرداري از آن نرسيده است.
از ديگر موارد ظاهربيني و ظاهرگرایي، اين حسّ و سوال است كه «اگر امام هست، چرا غایب است؟ از امامي كه دسترسي به او نداريم چه حاصل؟» كساني كه برقراري ارتباط را فقط در ارتباطات گفتاري و ديداري و شنيداري حسّ كردهاند، نسبت به وجود ارتباطات غيرحسيّ در شك و ترديد واقع ميشوند.
پاسخ اينكه: او غایب است ولي نه غایب از تدبير امور و هدايت بشر و تربيتِ طالبين حقيقت، او فقط از چشمان ما غایب است، همانگونه كه خداوند از چشمان ما غایب است ولي تمام هستي در دست تدبيرِ اوست.
حضرت در توقيعي به محمدبننعمان اينگونه آوردهاند:
«نَحْنُ وَ إِنْ كُنَّا ثَاوِينَ بِمَكَانِنَا النَّائِي عَنْ مَسَاكِنِ الظَّالِمِينَ حَسَبَ الَّذِي أَرَانَاهُ اللَّهُ تَعَالَى لَنَا مِنَ الصَّلَاحِ وَ لِشِيعَتِنَا الْمُؤْمِنِينَ فِي ذَلِكَ مَا دَامَتْ دَوْلَةُ الدُّنْيَا لِلْفَاسِقِينَ فَإِنَّا يُحِيطُ عِلْمُنَا بِأَنْبَائِكُمْ وَ لَا يَعْزُبُ عَنَّا شَيْءٌ مِنْ أَخْبَارِكُمْ... إِنَّا غَيْرُ مُهْمِلِينَ لِمُرَاعَاتِكُمْ... ظَاهِرُونَا عَلَى انْتِيَاشِكُمْ مِنْ فِتْنَةٍ قَدْ أَنَافَتْ عَلَيْكُم »[ بحارالانوار، علامه مجلسي، انتشارات اسلاميه، ج52، ص317]
«ما گرچه برحسب صلاحي كه خداوند در نظر دارد، دور از چشم و دسترس شما هستيم (و تا وقتي كه حكومتهاي ظالم و فاسق دنيا را در دست دارند، در غيبت خواهيم بود)، ولي هيچ چيزي از شما بر ما مخفي نيست و كاملا بر اوضاع و احوال شما مسلط هستيم و... مواظبت ميكنيم... شما نيز (با بهكاربردن عقل و انجام اعمالِ صالح) ما را در نجات دادنتان از بلاها و فتنهها ياري كنيد.»
غيبت از ديدگان، موجب فعال شدنِ قواي عقلاني و روحي براي دستيابي به او ميشود و زمينه لازم براي تكامل عقل و روح انسان را فراهم ميكند. حضرت صادق عليهالسلام فرمود: إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ[الكافي، شيخ كليني، انتشارات اسلاميه، ج1 ص25] «هنگامي كه قائمِ از ما اهلبيت، ظهور كند، دست بر سر انسانها ميگذارد و عقل و فكر بشر را يكپارچه و كامل ميگرداند.»
توجه و دلبستن به مدّعياني كه ادعاي نيابت و سفير بودن از جانب امام زمان را دارند يا ادعا ميكنند خودِ امام زمان هستند و ظهور كردهاند يا كساني كه براي ظهور، وقت مشخص تعيين ميكنند نيز از خطرات ظاهرگرایي است.
حضرت در توقيعي كه به آخرين نایب خود مينويسند ميفرمايند:
«لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ فَيَقُومَ مَقَامَكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَيْبَةُ التَّامَّةُ فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ وَ ذَلِكَ بَعْدَ طُولِ الْأَمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَ سَيَأْتِي شِيعَتِي مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَذَّابٌ مُفْتَرٍ»[ بحارالانوار، علامه مجلسي، انتشارات اسلاميه، ج51، ص360] « كَذَبَ الْوَقَّاتُون»[ الكافي، شيخ كليني، انتشارات اسلاميه، ج1، ص368 - به نقل از حضرت صادق عليهالسلام]
«هيچكس را بهجاي خود قرار نده چرا كه غيبت كامل آغاز شده است و ظهوري نخواهد بود مگر بعد از اذن خداوند. و اراده خداوند بر ظهور قرار نخواهد گرفت مگر بعد از زماني طولاني و از ياد رفتن من از دلها و پُر شدن زمين از فساد. در طول زمان غيبت، عدهاي خواهند آمد كه ادعاي ظهور مرا خواهند كرد، خوب توجه كنيد كه هر كس قبل از بروز نشانه «حركت سفياني» و «شنيده شدن نداي آسماني»، ادعاي ظهور مرا كند، قطعا دروغگو است.» «هر كه براي زمان ظهور، وقت تعيين كند دروغ گفته است.»
زمينهسازي ظهور
زمينهسازي براي ظهور، بهمانند آمادهسازي زميني براي برپايي ساختماني عظيم در آن است. ساخت بنا با مديريت مستقيم وليالله الاعظم عجلاللهتعاليفرجه انجام ميشود ولي آماده سازي زمين بهعهده منتظران است. زمينِ لازم براي اين ساختمان بايد هموار شود، حفر شود، پيچيني و پيريزي شود.
تمام منتظران عالَم از ابتداي خلقت از حضرت آدمِ ابوالبشر و حضرت نوح و ابراهيمِ خليلالله عليهمالسلام گرفته تا حضرت موسي و عيسيِ روحالله تا پيامبر اعظم حضرت محمدِ حبيبالله صلياللهعليهوآله و جانشينان يازدهگانهاش سلاماللهعليهم ، چشم بهراه معمار نهايي جهان بوده و از او سخن گفتهاند و تلاشهاي خود را در مسير بهبلوغ رساندن جهان و زمينهسازي براي او توصيف كردهاند.
در هر بُرهه از تاريخ، مرداني بزرگ و استوار، با دستاني مجروح از زخم دشمنان و چشماني گريان ولي پُراميد، آجري به آجرهاي پِي و بنيان اين ساختمان افزودهاند و با اشك آميخته به خونِ خود آن را مستحكم كردهاند، گرچه برخي آجري نيافتند و سر در پِي اين ساختمان گذاشتند و با خون گلوي طفلان آن را مستحكم كردند و نداي اين الطالب بدم المقتول بكربلاء را در آهِ سينه منتظران عالَم طنينانداز كردهاند.
توجه بشريت به تمدني جهاني براساس عدالت و معنويت و آماده شدن فكري و قلبي و عمليِ عدهاي براي همراهي با منُجي، از شرايط اوليه و ضروريِ ظهور است. حركت به سوي ارائه حقايق اسلام بهصورت مدلها و سيستمهاي اجرايي در زندگي، توجه جهاني را به بهترين نحو به اسلام جلب خواهد ساخت.
از سوي ديگر با لمس و احساس برتري سيستمهاي اسلام، شوق به تحقق تمدن جهاني افزايش مييابد و مطالبه آن را گسترش ميدهد و تشديد ميكند. شرايط ديگرِ جهاني كه فشار ظلم و تجاوزهاست موانع اقدام عملي را مرتفع ميسازد و نقطه عطف ظهور محقق ميگردد.
«انتظار» صحيح و فعال، عبارتست از تلاش براي ارائه دين بهصورت سيستمهاي قابل مقايسه با موارد مشابه، و ملموسكردن برتري آموزههاي اسلام در برابر سيستمهاي بشري و غيرديني.
ملموس شدن ضعف رقيب و كمال سيستمهاي اسلام، و اينكه تا معمار نهايي اين تمدن نيايد اين سيستمها قابل دسترس نخواهند بود، نفوس را بهسوي او راهبري ميكند و جامعه جهاني را براي پذيرش او مهيا ميسازد.
در گفتاري از پيامبر، فضاي ناهنجار آخرالزمان و قبل از ظهور، توصيف شده است.[ روايت سلمان از پيامبر اكرم در حجهالوداع كه در تفسير عليبنابراهيم قمي، در ذيل آيه «فقد جاء اشراطها»، نقل شده است. به تفسير «الميزان» ج 5، از ص 432 تا ص 435 يا كتاب معادشناسي، جلد چهارم مراجعه فرماييد.]
اين توصيف كه در قرنها قبل صورت گرفته است براي كسانيكه در آن زمان بودهاند بسيار شگفتانگيز و غيرقابل باور بوده است ولي براي ما كه در اين عصر زندگي ميكنيم و اين اوصاف را با چشم ميبينيم، شاهد بزرگي بر حقانيت پيامبر و گستره علم غيبي او است.
...إنَّ مِنْ أَشْرَاطِ الْقِيَامَةِ، إضَاعَةَ الصَّلَوةِ، وَ اتِّبَاعَ الشَّهَوَاتِ، وَ الْمَيْلَ مَعَ الاهْوَآءِ، وَ تَعْظِيمَ الْمَالِ، وَ بَيْعَ الدِّينِ بِالدُّنْيَا؛ فَعِنْدَهَا يُذَابُ قَلْبُ الْمُؤْمِنِ وَ جَوْفُهُ كَمَا يَذُوبُ الْمِلْحُ فِي الْمَآءِ، مِمَّا يَرَي مِنَ الْمُنْكَرِ فَلَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُغَيِّرَهُ.؛ يَا سَلْمَانُ! ذَاكَ إذَا انْتُهِكَتِ الْمَحَارِمُ، وَ اكْتُسِبَتِ الْمَـَاثِمُ، وَ سُلِّطَ الاشْرَارُ عَلَي الاخْيَارِ، وَ يَفْشُو الْكِذْبُ، وَ تَظْهَرُ اللَجَاجَةُ، وَ تَفْشُو الْفَاقَةُ، وَ يَتَبَاهَوْنَ فِي اللِبَاسِ، وَ يُمْطَرُونَ فِي غَيْرِ أَوَانِ الْمَطَرِ، وَ يَسْتَحْسِنُونَ الْكُوبَةَ وَ الْمَعَازِفَ وَ يُنْكِرُونَ الامْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ،....
...در آن زمان، مردم به وقت نماز و شرايط نماز اهميت نميدهند، از تمايلات و خواستههاي نفساني پيروي مينمايند و براساس سليقه خود زندگي ميكنند، پول و ثروت در چشمشان جلوه دارد و دين را به دنيا ميفروشند. در چنين شرایطي، فرد مؤمن چون منكرات را در برابر ديدگان خود ميبيند و قدرت تغيير و اصلاح آنها را ندارد، قلبش در ناراحتيها ذوب ميشود همانطور كه نمك در آب حلّ مي شود.
اي سلمان! در آن زمان حيا و عفت از بين ميرود و معصيتهاي خدا رایج مي گردد، اشرار بر خوبان تسلّط پيدا ميكنند، دروغگويي علناً رایج و در بين مردم شايع ميشود، لجاجت و خودرأیي در رفتار عموم مردم ديده ميشود، نيازمندي و احتياج، همه تودهها را فرا ميگيرد. مردم با لباس و ظاهرِ خود بر يكديگر فخر ميورزند، بارانهاي فراوان در غير فصل باران پيدا مي شود، اشتغال به لهو و لعب، استفاده از آلات موسيقي را پسنديده و نيكو ميشمرند و امربهمعروف و نهيازمنكر را، گذشته از آنكه به جاي نميآورند امري ناپسند ميدانند....
[موسسه مطالعات راهبردي علوم و معارف اسلام - سال 1428 هجري قمري - مشهد مقدس رضوي]
شناخت امام ، لازمه حيات معقول انساني
حيات معقول انساني متوقف بر شناخت و آگاهي نسبت به حقايق است و يكي از اين حقايق حجت خدا و امام مردم است و اماشناخت امام نيازمند گام هاي پيشين است « كسي كه بخواهد امام را بشناسد نخست بايد خدا را بشناسد چرا كه پيامبر نماينده و فرستاده خداست . اگر ذات اقدس حق را كه فرستنده رسول و مستخلف عنه آن خليفه است نشناسيم پيامبرش را نيز نخواهيم شناخت و چنانچه پيامبر را نشناسيم در يقين و تشخيص جانشين و خليفه او به خطا خواهيم رفت .
امامت منت و لطف هميشگي خدا
استاد آيت الله جوادي آملي در تبيين حقيقت امامت مي گويد : « امامت اين منت الهي همواره مي ماند و مردم از آن بهره مند و در هر عصري داراي امامي معصوم اند در ملكوت عالم بزرگ است گرچه در زمين مستضعف باشد; و آنان كه در باطن عالم ضعيف و حقيرند هرگز به اين مقام منيع بار نمي يابد هرچند در زمين بزرگ پنداشته شوند... آن صاحب بصيرتي كه مي يابد نبوت و امامت منت خداي سبحان و لطف عظيم اوست امامت را مي شناسد در نتيجه امام شناس هم مي شود سپس از او پيروي مي كند و سرانجام در پرتو انوار ولايت حيات معنوي كه حقيقت آب زندگاني است از درون جانش مي جوشد. »
بشارت ائمه به وجود مبارك ولي عصر(عج (
سلسله انبيا و اوصيا الهي دو سلسله نوراني و استثنائي و منحصربه فردي هستند كه هيچ طائفه و سلسله اي را نمي شود با آنها قياس كرد و تنها ايندو را مي شود به هم مانند دانست و با يكديگر قياس كرد. همان گونه كه انبيا الهي مصدق و مبشر هم بودند ائمه هدي (ع ) نيز اينگونه بودند. استاد حكيم مي فرمايد : « انبيا همه از حقيقت واحد منشا مي گيرند و از يك ذات سخن مي گويند و مردم را به همان مبدا واحد مي خوانند از اين رو هر پيامبري پيامبر پيشين را تاييد مي كند و زمينه تبشير پيامبر بعدي را فراهم مي آورد.ائمه (ع ) نيز هر يك زمينه ظهور امام بعدي را فراهم و امامان گذشته را تصديق مي كردند ولي بشارت تمام امامان به ظهور امام قائم ويژگي منحصر به وجود مبارك ولي عصر(عج ) است كه ختم اوصياست . اين تصديق و تبشير نشانه هماهنگي و هم آوايي سلسله ولايت و نظير هم آوايي سلسله نبوت و رسالت است . »
نيمه شعبان شب قدر اهل بيت (ع)
ولي عصر(عج )و آخرين حجت الهي كه خيراهل الارض زمان ماست در سحرگاه نيمه شعبان سال 255 هـ . ق چشم به جهان گشودند و اين شب مبارك كه ميلاد منور سرور آن حضرت است احتمال دارد شب قدر نيز باشد همان گونه كه به برخي اعمال ليالي قدر در اين شب نيز سفارش گرديده است .
نيمه شعبان شب مباركي است كه در فضائل شباهت بسياري به ليالي قدر دارد و همانگونه كه در برتري شب قدر فرموده اند كه فانهاليله آلي الله علي نفسه الا يرد ائلا له فيها مالم يسال معصيه . در فضيلت شب نيمه شعبان نيز نبي مكرم اسلام (ص ) فرمود كه خداوند در شب نيمه شعبان به اندازه موي گوسفندان قبيله بني كلب بندگانش را مي آمرزد; و اين سخن كنايه از فراواني آمرزيده شدگان در آن شب مبارك است . »
مهدي موعود موجود
اگر يهوديان به ناجي و منجي در آخرالزمان عقيده دارند و مسيحيان در انتظار مصلح مي باشند تا امور بشر را اصلاح و سامان كند; مسلمانان و امت اسلام و پيروان محمد(ص ) براساس احاديث و روايات فراوان غيرقابل انكار به مهدي آخرالزمان باور دارند كه از نسل پيامبر(ص ) است و مي آيد جهان را و انسان را هدايت و امامت مي كند.
اما در اين ميان شيعيان و پيروان قرآن و عترت و متمسكين به ثقلين آن مهدي آل محمد(ص ) را امام حي و حجت موجود و متولد شده و زنده مي دانند « براساس فرموده حضرت ختمي نبوت (صلي الله عليه و آله و سلم ) و گفتار اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام ) عدد امامان معصوم و جانشينان راستين رسول اعظم خدا دوازده نفر است و اسامي آن ذوات مقدس و تمام ويژگي هاي هويت آنان ترسيم و تقرير برگزيده است و از مطالعه تاريخ و سيره به دست مي آيد كه يازده نفر از امامان معصوم (عليهم السلام ) به دنيا آمده و امامت كرده و با شمشير يا زهر به شهادت رسيده اند و برپايه حكم مسلم عقل و نقل هرگز جامعه انساني بي امام معصوم نخواهد بود و زمين هرگز از حجت ذي عصمت خالي نيست . نتيجه قطعي اين مبادي سه گانه اين است كه امام معصوم دوازدهم متولد شده و اكنون زنده است و هر زماني كه خدا بخواهد ظهور خواهد كرد. »
راز حيات تشيع
دشمنان ديروز حقيقت و ائمه حق (ع ) هر چه از جنايت و خون ريزي در چشمه داشتند پياده كردند كه صحنه كربلا و حماسه سيدالشهدا (عليه السلام ) مثل اعلاي آن است كه از ميدان آن صحنه تنها امام زين العابدين (عليه السلام ) را باقي گذاردند و به پندار باطل خود مسئله را تمام كردند. ولي آن حقيقت الهيه نهفته در آن سلسله نور با انفاس قدسي علي بن الحسين (ع ) زيور آل محمد صحيفه سجاديه را به عرصه وجود آورد و زمينه فراهم شد براي عصر صادقين (ع ) و به همين ترتيب مكتب اهل بيت در عمق و سطح توسعه پيدا كرد. اين از ديروز و اما امروز هم از عصر حضور سلطه گرانه استعمار و دشمنان اسلام و مسلمانان در ممالك اسلامي اين تعاليم مكتب اهل بيت و عالمان و رهبران مذهبي شيعه بودند كه جلوي سلطه و سبيل بيگانگان را گرفتند و رمز عزت و زندگي و سر زندگي شدند. بويژه انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني (س ) چه در دوران مبارزات و چه ايجاد نظام اسلامي و مقابله با دشمني ها و نيز امروز معجزه پيروي از مكتب اهل بيت (ع ) در لبنان و در مقابل ددمنشي هاي اسرائيل توسط حزب الله . راز و رمز حيات جوامع اسلامي در شناخت و پيروي از اهل بيت (ع ) است اما مركز نقل اين حياتبخش چه مي باشد.
در ميان تمام مذاهب اسلامي اعتقاد به مهدي موجود موعود ويژه شيعيان اهل بيت (عليهم السلام ) است و همين باور عميق سبب پويايي و پايان حيات شيعه است . علامه آيت الله سيد محمدحسين طباطبائي (قدس سره ) از پروفسور هانري كربن نقل مي فرمود : هنگامي كه در ميان تمام اديان و مذاهب ملل جهان تنها شيعه است كه مكتبي حياتبخش و قابل عرضه دارد. آنان معتقدند كه رابطه انسان با خدا هرگز قطع نمي گردد و هماره انسان كاملي از ميان خود انسان ها و هم نوع آنان وجود دارد كه ولي الله مطلق و واسطه فيض ميان خلق و خالق است و اين ولي اعظم الهي انساني حي و حاضر است كه جهان به انتظار ظهور آن دادگستر مطلق است . و اين مطلب براي مخاطبان بسيار مهم و شايان توجه بود.
باطن نبوت و امامت همانا مقام « خلافت الهي » است. « خليفه الله » تنها شخصي است كه مي تواند عصمت مطلق را بازتاباند و تجلي بخشد. او همان انسان كاملي است كه مظهر و جامع همه اسماي حسناي الهي و اوصاف خداوندي است . انسان كامل مظهر فيض كامل خداست و تمام موجودات ديگر از فرشته تا جن و بشر و ساير موجودات به واسطه وجود او از انوار الهي فيض مي برند... امروز در سرتاسر جهان هستي انسان كاملي جز وجود مبارك بقيه الله الاعظم مهدي موجود منتظر (عجل الله تعالي فرجه ) نيست . او معلم فرشتگان و آدميان، داراي مقام عصمت مطلق و « خليفه الله الاعظم » است .
زندگي آسوده ثمره اطاعت از انسان كامل
امروزه حتي سلطه جويان ستمگر و مستبدين شيطان زده و هواپرست شعار توسعه رفاه و آسايش و بهره مندي و برخورداري ملت ها را سر مي دهند تا اهداف باطل خود را بجويند. يعني تا ديروز زورگويان به شكل عريان و بي نقاب جنايت مي كردند ولي امروزه در پرتو روند تكامل تدريجي عقل و آگاهي بشر به نام آزادي و دموكراسي و توسعه و پيشرفت راه چنگيز را پي مي گيرند.
ولي بشر بايد دريابد كه زندگي آسوده و « حيات طيبه » در پرتو هدايت انسان كامل و ميوه و ثمره اطاعت از ارشادات و هدايت هاي او حاصل مي شود و فراچنگ مي آيد : « راحت زيستن آرزوي تمامي انسان هاست اما انسان به يقين نمي داند كه راحت حقيقي خود را در كجا بجويد. انسان كامل كه متن و ظاهر و اسرار باطن عالم را مي شناسد بهترين راهنماست كه جامعه با اطاعت او به كمال سعادت مي رسد. آنان مي آموزانند كه براي آسوده زيستن نخست بايد ساده زيست بود و از تجمل دست شست سپس بايد چنان افق انديشه را بالا برد كه دانست هرگز جمالي بيرون از جان انسان يافت نمي شود... حضرت ختمي امامت (عجل الله تعالي فرجه ) همانند حضرت ختمي نبوت (صلي الله عليه و آله و سلم ) عهده دار چنين هدايت است . »
بيماري به حال انسان زيان بار است و براي علاج آن بايد به پزشك مراجعه شود و با تجويز او از داروي مناسب بهره جست تا سلامت رفته برگردد. اما همين داروي شفابخش و نجات دهنده اگر برخلاف تجويز پزشك حاذق استفاده شود مثلا به قصد خودكشي مقدار زيادي از آن بلعيده شود خود را به ديار عدم و نابودي سوق مي دهد.
اعتقاد به وجود با بركت امام زمان (ارواحنا فداه ) اگر با هدايت و روشنگري عالمان با ايمان و راهنمايان دلسوز آموخته نگردد و راهزنان جاهل و دكه داران كاسب وارد اين وادي پر مخاطره شوند سامري هاي فراواني بساط گمراهي پهن مي سازند و گوساله هاي رنگارنگي به بازار جهل و خرافه عرضه مي نمايند و در يك چشم بندي و شعبده بازي عامل هدايت و پيشرفت و اصلاح جامعه را به ضد آن بدل مي نمايند كه موجه ترين آنها تفكر انحرافي انجمن حجتيه است كه بزرگ مردي چون امام خميني (س ) مكرر در مكرر خطر انحراف آنها را فرياد زد و حتي نسبت به مارهاي خوش خط و خال آينده هم اعلان خطر كرد چرا كه به حكم « المومن ینظر بنورالله » آن ولي خدا و عبد صالح الهي تنها صداي شكسته شدن استخوان الحاد كمونيستي را از دور نشنيد و لاشه متعفن آن را در موزه هاي تاريخ نديد بلكه اين مسلك هاي انحرافي خودي و داخلي را هم مي ديد و احساس نگراني و اعلان خطر مي كرد.
ارتباط با امام زمان (عج )
مسئله ارتباط با امام زمان (عج ) و لغزش گاههايي كه در اين وادي هست و آفات و بليات رنگارنگ آن را اين سالها مي بينيم سخت نياز به روشنگري دارد. « تشرف بي واسطه و مستقيم به محضر نوراني امام زمان (عجل الله تعالي فرجه ) لياقت و شايستگي هاي ويژه مي خواهد از اين رو تنها اوحدي از موحدان به باريابي محضر مطهرش توفيق مي يابند. هر خارق عادت يا كرامتي كه به دست ناشناسي صورت مي گيرد و فيضي از ناحيه او به ديگران مي رساند از سرچشمه فياض امام عصر جاري مي گردد اما چنين نيست كه آن ناشناس لزوما وجود مبارك ولي عصر باشد بلكه آن حضرت شاگردان صالحي دارد كه به امر ايشان گره از كار فرو بسته ديگران مي گشايند... ارتباط با امام زمان (عج ) آرزوي هر منتظر مشتاق و افتخار والاي هر صاحب معرفتي است ; اما اين كالاي ثمين به اقتضاي قدر والاي خود در كنار اولياي بي ادعايي كه از خورشيد آن كسب نور كرده اند همواره به مدعياني مبتلا بوده است كه ادعاي ارتباط با قلب عالم را وسيله نيل به اهداف روايا نارواي خويش قرار داده و خواسته يا ناخواسته رهزن مومنان مشتاق اما ساده دلي شده اند كه دائما تشنه رسيدن خبري يا رويت اثري از جان جانان عالم اند.
هر منتظر متعلقي ضروري است با شناخت راه هاي اصيل ارتباط با ولي عصر(عج ) از سويي و معرفت مدعيان ارتباط از سويي ديگر خويش و جامعه را از در افتادن به وادي وهم و خرافه كه مورث گمراهي است رهايي بخشد..... بي شك ملاقات و زيارت آن حضرت امري محال نيست همان گونه كه برخي از انسان هاي صالح در عصر غيبت به اين سعادت رسيده اند.... براساس حكم عقل و برآيند دستورهاي نقل به تكذيب مدعيان سفارت و تلقي حكم يا پيام از سوي آن امام وظيفه دوستان و منتظران واقعي آن حضرت است ; چرا كه با گشوده شدن چنين بابي و پذيرش ادعاي آنان فضايي ساخته خواهد شد تا هر روز بلكه هر لحظه كسي با چنين داعيه اي ديگران را به خويش و پيام ادعايي خود بخواند و چه بسا كه در اين ميان مدعي تغيير يا تبديل يا جعل احكام اسلامي گردند كه خود هرج و مرج مي آفريند. براين اساس نه تنها تكذيب چنين كساني واجب است بلكه هرگونه عملي كه به تقويت آنان انجامد به بداهت عقل و براساس معاونت بر براثم حرام خواهد بود. »
در عصر غيبت كبراي ولي عصر(عج ) براي رهايي از بي سر و ساماني و نجات از بلاتكليفي از سوي ائمه هدي (عليهم السلام ) امت اسلامي به اطاعت از فقيه جامع الشرايط مامور و موظف گرديده است تا در فروع دين با كارشناسي شده يا با استناد به نظر كارشناس امين و عادلي كه توانايي استنباط احكام شرعي از ادله عقلي و نقلي را دارد زندگي كرده و اعمال فردي و اجتماعي خويش را انجام دهد. »
ايشان با صراحت اضافه مي كنند : « نه خواب و رويا و نه ادعاي ارتباط و تلقي ارشاد از امام معصوم (عليه السلام ) هيچ كدام در تعيين تكليف عملي جامعه در ارتباط با امام عصر ارزش و اعتباري ندارد زيرا اولا امت اسلامي به تبعيت از آن امر نشده اند و ثانيا هيچ ضابطه و قانوني براي اثبات صدق روياها وجود ندارد تا بتوان صحيح آن را از سقيم تشخيص داد; وگرنه بايد پذيرفت كه در هر گوشه اي كسي سري بر دارد و با ادعاي ديدن رويايي با تلقي امري وظيفه شرعي تازه و خاصي را بيان سازد كه در اين صورت بر هيچ عاقلي پوشيده نمي ماند كه نه دين خدا از تحويل و تبديل در امان مي ماند و نه مسلمانان منتظر سير نوراني انتظار را به سلامت مي پيمايند چون سنگ روي سنگ بند نمي شود و نظام فقهي و اجتماعي اسلام و جامعه اسلامي در هم مي پاشد. »
« بايد هماره به ياد داشت در عصر غيبت كبرا باب سفارت و نيابت خاص آن حضرت بسته است و هيچ كس جز « كذاب مفتر » چنين ادعايي نخواهد داشت و ارتباط عاشقان منتظر با امام منتظر(عج ) از طريق عمل به فتاواي نواب عام حضرتش تامين مي شود اما هماره بايد مراقب بود بر اثر محبت به نواب عام آن حضرت به دام افراط گرفتار نياييم و حكم نائب خاص را به نواب عام تسري نبخشيم »
(گزيده اي از كتاب « امام مهدي (عجل الله فرجه) موجود موعود » اثر علامه جوادي آملي تابستان 1387 نشراسرا)
موعود عيني در تمدن اسلام
مهدويت با پشتوانه عميق مبتني بر مباني ديني و علمي مي تواند پاسخگوي فراواني نيازهاي بشريت امروز در ابعاد مختلف مادي و معنوي باشد. زيرا برفطرت و نگرش جهان شمول استوار است.
مهدويت درعصري ضرورت و كارآمدي بيشتر خود را متبلور مي سازد كه مكاتبي چون كمونيسم در جغرافياي بلوك شرق سقوط كرده و ليبرال دمكراسي بلوك غرب رو به افول است و نظريه پردازان اين مكتب در پايه استدلال خود دچار تزلزل گشته اند. براي مثال در سه كنفرانس جهاني تورنتو، واشنگتن و اورشليم «فرانسيس فوكوياما» تئوري پرداز ژاپني الاصل آمريكايي استاد اقتصاد سياسي بين الملل دانشگاه «جان هاپكينز» و نويسنده كتاب جنجال برانگيز «پايان تاريخ» تئوري خود را ارائه كرد.
اين كتاب در برابر كتاب برخورد تمدن ها اثر «ساموئل هانتيگتون» است. فوكوياما مدعي است كه خرده تمدن ها و فرهنگ هاي جزيي به دست فرهنگ غالب بلعيده مي شوند و رسانه ها، دنيا را به سمت دهكده واحد پيش مي برند و به ناچار دنيا درگير جنگي خانمانسوز خواهدشد، بنابراين براي پيشگيري از اين جنگ بايد يكي را به عنوان كدخدايي بپذيريم و در ادامه ثابت مي كند كه كدخدا، آمريكاست. فوكوياما مي گويد: اين نبرد حتمي است، ولي برنده آن غرب نخواهدبود و او با اسناد و مدارك ثابت مي كند كه برنده نبرد آخرالزمان، شيعيان هستند.
اگر بخواهيم هويت و تمدن شيعه را به صورت اصيل بررسي كنيم، خواهيم ديد هويت و تمدن شيعه، تنها تمدني است كه منجي و موعودش يك موجود زنده عيني است برخلاف ساير تمدنها.
مسئله موعود در همه تمدنها مطرح است اما در تمدن اسلام و شيعه بسيار عيني است، يعني اين تمدن هويتش با موعود آخرالزمان مفهوم و معنا مي يابد، تمدنهاي ديگر منجي شان يك منجي ذهني است. در آن تمدنها اعتقاد به مسئله موعود وجود دارد اما عيني نيست، يعني در زندگي آنان تبلور و بروز ندارند برخلاف موعود و منجي شيعه اسلام كه كاملا عيني است. به عبارت ديگر يكي از خصوصيات ويژه مهدويت درنگاه تشيع، وجود شخصي و تعين خاص ايشان است. در واقع اگر مهدويت درمكاتب و انديشه هاي ديگر، يك امر مبهم و صرفاً آرماني با زاويه ها و مشخصات جبرگرايانه است و بيشتر به عنوان اتفاقي در بستر تاريخ مورد توجه قرارمي گيرد و به نوعي از جبريات در فلسفه تاريخ به شمار مي رود درنگاه تشيع مهدويت يك اصل كاملا روشن و يك آرمان با رويكرد واقع گرايانه است.
ساير اديان نيز به انتظار معتقدند با اين تفاوت كه در آن ديدگاه ها، سخن از يك موجود نجات بخشي است كه درآينده مي آيد و به امور سامان مي دهد. ولي درانديشه تشيع، سخن از انسان شريفي است كه او هم همراه با ساير مردم انتظار مي كشد؛ منتظري است كه با ما زندگي مي كند، دردها و غصه ها را احساس مي كند و مقام ولايت تكويني دربين مردم دارد.
تئوري مهدويت «شيعي واسلامي انديشه اي است ارزشمند و شور و تحرك آفرين، تحرك بخش، اميد دهنده و پيوسته تعهدآور براي همه منتظران جاري در زمان.
فيلسوف شهير فرانسوي هانري كربن، اعتقاد شيعه به مهدويت و تفاوت آن با ديگر موعودگريها در مكاتب ديگر را چنين بيان مي دارد:«به عقيده من، مذهب تشيع تنها مذهبي است كه رابطه هدايت الهي را ميان خدا و خلق هميشه زنده نگه داشته و به طور مستمر و پيوسته ولايت را زنده و پا برجا مي گذارد. مذهب يهود، نبوت را كه رابطه اي است واقعي ميان خدا و عالم انساني، در حضرت كليم ختم كرده و پس از آن به نبوت حضرت مسيح و حضرت محمد(ص) اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع مي كند و نيز مسيحيان هم درحضرت عيسي متوقف شدند و اهل سنت از مسلمانان نيز درحضرت محمد (ص) توقف نموده و با ختم نبوت در ايشان ديگر رابطه اي ميان خالق و خلق، موجود نمي دانند.
تنها مذهب تشيع است كه نبوت را با حضرت محمد(ص) ختم شده مي داند. ولي ولايت را، كه همان رابطه هدايت و تكميل مي باشد، بعد از آن حضرت و براي هميشه زنده مي داند؛ رابطه اي كه از اتصال عالم انساني به عالم الوهي حكايت مي كند. به واسطه دعوت هاي ديني قبل از موسي و دعوت ديني موسي وعيسي و محمد (صلوات الله عليهم اجمعين) و بعد از حضرت محمد(ص) به واسطه همين رابطه ولايت، جانشين وي به عقيده شيعه زنده بوده و هست و خواهد بود و اين حقيقتي است زنده كه هرگز نظر علمي نمي تواند آن را ازخرافات شمرده و از ليست حقايق حذف نمايد.
به عقيده من همه اديان برحق بوده و يك حقيقت زنده را دنبال مي كنند و همه اديان در اثبات وجود اين حقيقت زنده مشتركند. آري! تنها مذهب تشيع است كه به زندگي اين حقيقت، لباس دوام و استمرار پوشانده است.» (ظهور شيعه، مجموعه مصاحبه هاي استاد علامه طباطبايي و پروفسور هانري كربن ص7)
آسيب شناسي انتظار و منتظران
انديشه پر بار مهدويت در طول تاريخ از تهاجم فكري و فرهنگي و آسيب بد انديشان و دشمنان آگاه و دوستان نادان در امان نبوده و هر از چند گاهي دستخوش تهديدها و آسيبها قرارگرفته است.
مطابق آيات و روايات و مستندات ديني ما انتظار در واقع نوعي آمادگي است، آمادگي براي تهذيب نفس و پاك زيستن، آمادگي براي حركت، حركتي آگاهانه و ارادي و هدفمند، توأم با دگرسازي و زمينه سازي و سرانجام آمادگي براي حضور در نهضت عظيم مهدي موعود كه آغاز آن ظهور نور و پايان آن شكست تاريكي و ظلم و نتيجه آن برپايي حكومت عدل الهي است.
استاد شهيد مطهري درباره مفهوم انتظار متناسب با برداشت هاي متفاوت، اين انديشه را منشأ رشد و پويايي يا ركود و عقب ماندگي منتظران دانسته است، به طوري كه ويژگيهاي دوگونه انتظار (مثبت) و (منفي) را اينگونه بيان مي كنند: «انتظار فرج و آرزو و اميد و دل بستن به آينده دوگونه است: انتظاري كه سازنده و نگهدارنده، تعهدآور، نيروآفرين و تحرك بخش است، به گونه اي كه مي تواند. نوعي عبادت و حق پرستي شمرده شود؛ و انتظاري كه گناه است: ويرانگر، اسارت بخش و فلج كننده و نوعي (اباحي گري) بايد محسوب شود. اين دو نوع انتظار فرج، معلول دو نوع برداشت از ظهور عظيم مهدي موعود است و اين دو نوبه برداشت به نوع خود، از دو نوع بينش درباره تحولات در انقلاب هاي تاريخي ناشي مي شود.»( مرتضي مطهري، قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه تاريخ، ص7و8، انتشارات صدرا)
در نگاه انتظار ويرانگر و منفي، كه متأسفانه در جامعه ما هم طرفدار دارد- هر اصلاحي در جامعه محكوم است چرا كه بايد ظلم و تباهي رواج داشته، حق و حقيقت هيچ طرفداري نداشته باشد، باطل يكه تاز ميدان گردد، تا انفجاري رخ دهد و انتظار به سرآيد. بنابراين هر اصلاحي محكوم است، زيرا هر اصلاح يك نقطه روشن است. تا در صحنه اجتماع نقطه روشني هست دست غيب ظاهر نمي شود، بر عكس، هرگناه و فساد و هر ظلم، تبعيض و حق كشي و هر پليدي به حكم اين كه مقدمه صلاح كلي است و انفجار را قريب الوقوع مي كند، رواست، زيرا «الغايات تبرر المبادي» هدفها، وسيله هاي نامشروع را مشروع مي كنند. پس بهترين كمك به تسريع در ظهور و بهترين شكل انتظار، ترويج و اشاعه فساد است. اين جاست كه گناه، هم فال است. و هم تماشا، هم لذت و كام جويي است و هم كمك به انقلاب مقدس نهايي.»
( همان ص26 به بعد)
ديدگاههاي امام خميني درباره برداشت هاي متفاوت از موضوع انتظار فرج
حضرت امام (ره) در يكي از بيانات خود برداشت هاي متفاوتي كه از موضوع « انتظار فرج » شده دسته بندي كرده و به شرح زير مورد نقد و بررسي قرار مي دهند :
1 ـ ديدگاه كساني كه تكليف مردم در زمان غيبت را تنها دعا براي تعجيل فرج حضرت حجت (عج ) مي دانند :
« بعضي ها انتظار فرج را به اين مي دانند كه در مسجد در حسينيه و در منزل بنشينند و دعا كنند و فرج امام زمان (عج ) را از خدا بخواهند. اينها مردم صالحي هستند كه يك همچون اعتقادي دارند. بلكه بعضي از آن ها را كه من سابقا مي شناختم بسيار مرد صالحي بودند يك اسبي هم خريده بودند يك شمشيري هم داشت و منتظر حضرت صاحب (عج ) بود. اينها به تكاليف خودشان هم عمل مي كردند و نهي از منكر هم مي كردند و امر به معروف هم مي كردند لكن همين ديگر غير از اين كاري از شان نمي آمد و فكر اين مهم كه يك كاري بكنند نبودند » . (صحيفه نور ج 20 ص 196)
2 ـ ديدگاه دوم بسيار شبيه به ديدگاه اول است با اين تفاوت كه در ديدگاه دوم به طور كلي وظيفه اي كه هر فرد مسلمان نسبت به جامعه خود دارد به فراموشي سپرده شده و حتي از امربه معروف و نهي ازمنكر هم غفلت شده است :
« يك دسته ديگري بودند كه انتظار فرج را مي گفتند اين است كه ما كار نداشته باشيم به اين كه در جهان چه مي گذرد بر ملت ها چه مي گذرد بر ملت ما چه مي گذرد به اين چيزها ما كار نداشته باشيم ما تكليف هاي خودمان را عمل مي كنيم براي جلوگيري از اين امور هم خود حضرت بيايند و كاري به كار آن چه در دنيا مي گذرد يا در مملكت خودمان مي گذرد نداشته باشيم . اينها هم يك دسته اي مردمي بودند كه صالح بودند . » (همان مدرك)
امام (ره ) در ادامه بياناتشان به نقد و بررسي دو ديدگاه ياد شده پرداخته و مي فرمايند :
« ما اگر دستمان مي رسيد قدرت داشتيم بايد برويم تا ظلم ها و جورها را از عالم برداريم تكليف شرعي ماست منتها ما نمي توانيم اين كه هست كه حضرت عالم را پر مي كند از عدالت نه شما دست برداريد از اين تكليفتان نه اين كه شما ديگر تكليف نداريد » . (همان مدرك ص 197)
3 ـ سومين برداشت از مفهوم انتظار فرج برداشت كساني است كه به استناد برخي روايات مي گويند : حضرت قائم (ارواحناله الفدا) زماني ظهور مي كنند كه دنيا پر از فساد و تباهي شده باشد پس ما نبايد در زمان غيبت با انحراف ها و مفاسدي كه در جامعه وجود دارد مقابله كنيم بلكه بايد جامعه را به حال خود بگذاريم تا به خودي خود زمينه ظهور حضرت فراهم شود. امام در اين باره مي فرمايند :
« يك دسته اي مي گفتند كه خوب بايد عالم پر از معصيت بشود تا حضرت بيايد. ما بايد نهي ازمنكر نكنيم امربه معروف هم نكنيم تا مردم هر كاري مي خواهند بكنند . گناه ها زياد بشود تا فرج نزديك بشود » . (همان مدرك ص 196)
4 ـ ديدگاه چهارم اين است كه ما نه تنها نبايد جلوي معاصي و گناهاني كه در جامعه وجود دارد بگيريم بلكه بايد به آن ها دامن هم بزنيم تا زمينه ظهور حجت (عج ) هر چه بيشتر فراهم شود :
« يك دسته از اين بالاتر بودند مي گفتند : بايد دامن زد به گناه ها دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم بشود و حضرت (عج ) تشريف بياورند. اين هم دسته اي بودند كه البته در بين اين دسته منحرف هايي هم بودند اشخاص ساده لوح هم بودند . منحرف هايي هم بودند كه براي مقاصدي به اين دامن مي زدند » . (همان مدرك ص 196)
حضرت امام دو ديدگاه اخير (سوم و چهارم ) را به شدت مورد انتقاد قرار داده و در ادامه سخنانشان مي فرمايند :
« يعني خلاف ضرورت اسلام خلاف قرآن نيست اين معنا كه ما ديگر معصيت بكنيم تا حضرت صاحب بيايد! حضرت كه تشريف مي آورند براي چه مي آيند براي اين كه گسترش بدهند عدالت را براي اين كه حكومت را تقويت كنند براي اين كه فساد را از بين ببرند. ما برخلاف آيات شريفه قرآن دست از نهي ازمنكر برداريم دست از امر به معروف برداريم و توسعه بدهيم گناهان را براي اين كه حضرت بيايند. حضرت بيايند چه مي كنند حضرت مي آيند مي خواهند همين كارها را بكنند. الان ديگر ما هيچ تكليفي نداريم ديگر بشر تكليفي ندارد بلكه تكليفش اين است كه دعوت كند مردم را به فساد! » . (همان مدرك ص 197)
5 ـ آخرين ديدگاهي كه حضرت امام (ره ) در بيانات خود بدان مي پردازد ديدگاه كساني است كه هر اقدامي براي تشكيل حكومت در زمان غيبت را خلاف شرع دانسته و عقيده دارند كه اين عمل با نصوص روايات مغاير است :
« يك دسته ديگري بودند كه مي گفتند كه هر حكومتي در زمان غيبت محقق بشود اين حكومت باطل است و برخلاف اسلام است . آن ها مغرور بودند آن هايي كه بازيگر نبودند مغرور بودند به بعضي رواياتي كه وارد شده است بر اين امر كه هر علمي بلند شود قبل از ظهور حضرت آن علم علم باطل است آن ها خيال كرده بودند كه نه هر حكومتي باشد در صورتي كه آن روايات كه هركس علم بلند كند علم مهدي به عنوان مهدويت بلند كند. حالا ما فرض مي كنيم كه يك همچون رواياتي باشد آيا معنايش اين است كه ما تكليفمان ديگر ساقط است » . (همان مدرك ص 197)
حضرت امام خميني (ره) در ادامه كلامشان به نتايج چنين ديدگاهي پرداخته و مي فرمايند :
« اين كه مي گويند حكومت لازم نيست معنايش اين است كه هرج و مرج باشد. اگر يك سال حكومت در يك مملكتي نباشد نظام در يك مملكتي نباشد آن طور فساد پر مي كند مملكت را كه آن طرفش پيدا نيست . آني كه مي گويد حكومت نباشد معنايش اين است كه هرج و مرج بشود همه هم (ديگر) را بكشند همه به هم ظلم بكنند براي اين كه حضرت بيايد حضرت بيايد چه كند براي اين كه رفع كند اين را اين يك آدم اگر سفيه نباشد اگر مغرض نباشد اگر دست سياستي اين كار را نكرده باشد كه بازي بدهد ماها را كه ما كار به آن ها نداشته باشيم آن ها بيايند هر كاري بخواهند انجام بدهند اين بايد خيلي آدم نفهمي باشد » . (همان مدرك ص 197)
ايشان در ادامه نيز چنين مي گويند :
« اينهايي كه مي گويند كه هر علمي بلند بشود.... خيال كردند كه هر حكومتي باشد اين برخلاف انتظار فرج است اينها نمي فهمند چه دارند مي گويند. اينها تزريق كردند بهشان كه اين حرف ها را بزنند نمي دانند دارند چي چي مي گويند حكومت نبودن ; يعني اين كه همه مردم به جان هم بريزند بكشند همه را بزنند همه را از بين ببرند برخلاف نص آيات الهي رفتار بكنند. ما اگر فرض مي كرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند همه را به ديوار مي زديم براي اين كه خلاف آيات قرآن است . اگر هر روايتي بيايد كه نهي از منكر را بگويد نبايد كرد. اين را بايد به ديوار زد. اين گونه روايت قابل عمل نيست و اين نفهم ها نمي دانند دارند چه مي گويند » . (همان مدرك ص 197 )
حضرت امام (ره) در پايان بررسي ديدگاه هاي ياد شده ديدگاه خود را در باب مفهوم انتظار فرج را به صراحت مطرح كرده و مي فرمايند :
« البته اين پر كردن دنيا را از عدالت اين را ما نمي توانيم بكنيم اگر مي توانستيم مي كرديم اما چون نمي توانيم بكنيم ايشان بايد بيايند. الان عالم پر از ظلم است شما يك نقطه هستيد در عالم عالم پر از ظلم است ما بتوانيم جلوي ظلم را بگيريم تكليفمان است . ضرورت اسلام و قرآن تكليف ما كرده است كه بايد برويم همه كار را بكنيم اما نمي توانيم بكنيم . چون نمي توانيم بكنيم بايد او بيايد تا بكند اما ما بايد فراهم كنيم كار را فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك بكنيم كار را همچو بكنيم كه مهيا بشود عالم براي آمدن حضرت (عج ) » . (همان مدرك ص 197 )
آري انتظار در قاموس و فرهنگ امام خميني (ره) مفهومي جز آمادگي فردي و اجتماعي براي برپايي دولت كريمه حضرت ولي عصر(عج ) ندارد و اين همان است كه در فرهنگ شيعي بدان اشاره شده و در روايات معصومين عليهم السلام از آن سخن به ميان آمده است .
اين جاست كه هر پژوهش گر منصفي بر نقش عظيم حضرت امام خميني (ره) در احياي انديشه و فرهنگ انتظار اذعان نموده و اقرار خواهد كرد كه هيچ حركتي در طول قرون گذشته به اندازه حركت رهايي بخش امام (ره) در زمينه سازي ظهور حضرت حجت (عج ) تاثير نداشته است .
امام خميني :
يك دسته اي مي گفتند كه بايد عالم پر از معصيت بشود تا حضرت بيايد. ما بايد نهي از منكر نكنيم امر به معروف هم نكنيم تا مردم هر كاري مي خواهند بكنند. گناه زياد بشود تا فرج نزديك بشود!
امام خميني :
يك دسته مي گفتند بايد دامن زد به گناه ها دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم بشود و حضرت (عج ) تشريف بياورند!
انتظار در نگاه امام خميني(ره) مفهومي جز آمادگي فردي و اجتماعي براي برپايي دولت كريمه حضرت ولي عصر(عج ) ندارد و اين همان است كه در فرهنگ شيعي به آن اشاره شده و در روايات معصومين (ع ) از آن سخن به ميان آمده است .
هر پژوهشگر منصفي بر نقش عظيم حضرت امام خميني در احياي انديشه و فرهنگ انتظار اذعان نموده و اقرار خواهد كرد كه هيچ حركتي در طول قرون گذشته به اندازه حركت رهايي بخش امام خميني در زمينه سازي ظهور حضرت حجت (عج ) تاثير نداشته است.
(گفتمان مهدويت موسسه فرهنگي انتظار نور دفتر تبليغات اسلامي قم ص 119 ـ113 )
مهدويت و تكامل تاريخ
متفكر شهيد استاد مطهري در بيان نقش مهدويت در تكامل تاريخ و بشريت مي فرمايند: «يعني زندگي بشر در آينده منتهي مي شود به عالي ترين و كامل ترين زندگي ها كه از جمله آثاري كه در آن هست آشتي انسان و طبيعت است و آن اين است كه زمين تمام معادن خود را در اختيار انسان قرار مي دهد. آسمان تمام بركات خود را در اختيار انسان قرار مي دهد و همه اين ها خود تكامل تاريخ است...»( مرتضي مطهري، فلسفه تاريخ، ص202، انتشارات صدرا)
و همچنين مي فرمايند: «خير، عمر جهاني به پايان نرسيده است، هنوز اول كار است، دولت مقرون به عدل، عقل، حكمت، خير، سعادت، سلامت، امنيت، رفاه، آسايش و وحدت عمومي و جهاني، در انتظار بشريت است، دولتي كه در آن دولت، حكومت با صالحان است و انتخاب اصلح به معني واقعي در آن صورت خواهد گرفت.»( مرتضي مطهري، انسان و سرنوشت، ص731 دفتر انتشارات اسلامي)
درك اين نكته كه منجي آخرالزمان به هر حال به عنوان يكي از اشتراكات بشري مورد تأكيد تمامي انديشه ها و مكاتب است، اهميت اين نقش جديد را در توليد و استكمال علم بشري بيشتر مي كند ضمن آنكه شفافيت، وضوح به تشخص خاص مهدويت شيعي امكان چنين استفاده اي را در آخرين حد در مهدويت شيعي منحصر مي كند.
امروز كه جنبش نرم افزاري و توليد علم در حد يك جريان فكري مورد توجه اصحاب انديشه و فكر قرار گرفته است به نظر مي رسد بايد از قابليت هاي معرفت شناختي گفتمان مهدويت بالاترين بهره را برد و اين جز با پيراستن انديشه هاي مهدويت از آرايه ها و خرافات بيهوده و رويكرد به علم، ايمان و آگاهي برآمده از مستندات ديني امكانپذير نخواهد بود.
در همان تعاليم جاوداني و جهاني اسلام، هيچ يك به اندازه حكومت فراگير مهدوي، قابليت ارائه به جهان پرغوغاي امروزي را ندارد اما جاي بسي تأسف است كه انديشه والا و گيراي مكتب اسلام، كمتر از ديگر موضوعات ديني، به انديشمندان امروزي معرفي گرديده است؛ البته آن هم به شكلي ناقص يا نادرست؛ زيرا آشنايي جهان غرب با اسلام، عموماً به واسطه مقالات يا كتب مستشرقان بوده است؛ كه خود اطلاع درستي از اين مكتب آسماني نداشته اند.
فرهنگ انتظار و پيام مهدويت محدود به جغرافياي خاص، فرقه، مذهب و... نمي باشد بلكه مهدويت داراي طرح جهاني و در بستر تاريخ و هميشه زمان مي باشد بنابراين بايد زمان و اقتضائات. آن را به طور جامع شناخت و با درك هويت مخاطب و جغرافياي فرهنگي آن آيات قرآن و روايات را مورد بازخواني بر حسب نيازهاي جديد قرار داد. زيرا تلاش و كوشش براي انتقال فرهنگ انتظار و پيام مهدويت با زبان قابل فهم دنياي كنوني امري ضروري مي باشد.
اذن امام زمان، ملاك مشروعيت اعمال مسلمانان
در حقيقت امام هرعصري به عنوان خليفه ازسوي خداوند به هر عملي مشروعيت مي بخشد. از اين رو گفته شده كه امام هر عصري شاهد و گواه بر هرعملي است و امت ها مي بايست به او پاسخ گو بوده و او نيز نسبت به خدا پاسخ گومي باشد.
از نظر قرآن تنها زماني عملي مشروع مي باشد كه ازسوي امام و ولي الله ماذون باشد. براين اساس امامان معصوم(ع) چون امام باقر(ع) فرمودند: بني الاسلام علي خمس: الصلوه والزكوه والصوم و الحج و الولايه . اسلام بر روي پنج پايه بنا شده است: نماز، روزه، زكات، حج، ولايت (كافي، ج2، ص71) دربرخي ديگر از احاديث آمده است كه اگر كسي ولايت نداشته باشد ارزشي براي ديگر اعمال نيست؛ زيرا بي ولايت ديگر اعمال بها و ارزشي ندارد.
براين اساس هر عمل و سنتي مي بايست براساس تاييد و تصديق و امضاي ولي الله باشد. از نظر قرآن، اطاعت كه در حوزه عمل است بايد براساس فرمان خدا و رسول و اولي الامر باشد و از آن جايي كه امر در كاربردهاي قرآن گاه به معناي كارها و امور اجرايي است، در كاربرد تركيبي آن يعني اولي الامر به معناي ولايت در كارهاي اجرايي است. از اين رو ولايت صاحبان امر به معناي مديريت جامعه به سوي كمال است كه شامل امور سياسي و نظامي و مانند آن مي شود.
از آن جايي كه در امور جاري زندگي و جامعه نمي توان از ميت دستور گرفت همواره سخن از اولي الامر زنده است و درعصر غيبت كبراي امام معصوم(ع) اين امر به فقيهان جامع الشرايطي سپرده شده كه داراي خصوصياتي چون ورع و تقوا و مانند آن هستند.
احادیثی درباره ظهور
قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: يخرج في آخر الزمان رجل من ولدي اسمه کاسمي و کنيته ککنيتي يملا الارض عدلا کما ملئت جورا فذلک هو المهدي(التذکره، صفحه 204 و منهاج السنه، صفحه 211)
در آخر الزمان مردي از فرزندان من قيام مي کند که اسمش مانند اسم من و کنيه اش مانند کنيه من است زمين را پر از عدل مي کند همانطور که از ظلم پر شده است و آن مرد حضرت مهدي است.
قال النبي صلي الله عليه و آله و سلم: لو لم يبق من الدهر الا يوم لبعث الله رجلا من اهل بيتي يملاها عدلا کما ملئت جورا (ينابيع الموده، جلد 3، صفحه 89 ـ سنن سجستاني، جلد 4، صفحه 151 ـ مسند، جلد 1، صفحه 99 ـ نور الابصار، صفحه 229)
اگر از عمر دنيا باقي نماند مگر يک روز خداوند بر مي انگيزد مردي از اهل بيت مرا تا دنيا را پر از عدل کند همانگونه که از ظلم پر شده است.
قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: لا تذهب الدنيا حتي يقوم من امتي رجل من ولد الحسين يملا الارض عدلا کما ملئت ظلما (موده القربي، صفحه 96 و ينابع الموده، صفحه 455)
دنيا از بين نمي رود تا اينکه مردي از امت من و از فرزندان حسين قيام کند که زمين را پر از عدل کند همانگونه که از ظلم پر شده است.
البته دانشمندان شيعه کتابها و احاديث بسيار زيادي درباره حضرت مهدي عليه السلام آورده اند که واضح بوده و احتياج به نقل نيست.
تولد مخفيانه حضرت مهدي عليه السلام
حضرت حجه ابن الحسن المهدي عليه السلام سال 255 هجري قمري در پانزدهم شعبان به دنيا آمد مادرش نرجس و پدرش امام حسن عسگري عليه السلام است، علت مخفي بودن تولدش اين بود: ميلاد آن حضرت مقارن زماني بود که خلفاي ستمگر و جابر عباسي بر ممالک اسالم سيطره داشتند آنها به مصداق احاديث بسيار مي دانستند که از امام حسن عسگري عليه السلام فرزندي به جهان خواهد آمد و ريشه ستمگران را قطع مي کند لذا آنها در کمين بودند تا هر گونه اثري را از قائم آل محمد نابود کنند چنانچه متوکل عباسي در سال 235 هجري قمري فرمان داد حضرت هادي عليه السلام و بستگانش را از مدينه به سامراء آوردند و در محله اي به نام عسکر تحت نظر قرار دادند و نيز معتمد عباسي به شدت در پي يافتن نوزاد امام عسگري عليه السلام بود و به گروهي مفتش و قابله تکليف کرده بود که منازل علويين و مخصوصا خانه امام حسن عسگري عليه السلام را گاه و بي گاه بازرسي کنند تا اگر نوزادي يافتند که گمان است منجي بشريت بااشد او را بي درنگ نابود کنند.
از اين جهت، در احاديث معصومين ولادت پنهاني حضرت مهدي عليه السلام به تولد مخفي حضرت موسي عليه السلام تشبيه و تمثيل شده است و به همين جهت در وجود مادر آن حضرت همانند مادر حضرت موسي عليه السلام آثار خارجي حمل پيدا نبود و کسي ار حاملگي وي آگاهي نداشت، حتي حکيمه خاتون (عمه امام عسگري) شب نيمه شعبان که امام عليه السلام از او خواستند امشب در خانه بمان (که آن موعود جهاني به دنيا مي آيد) تعجب کرد زيرا هيچ گونه علامتي از حمل در نرجس خاتون مشاهده نمي کرد، پس از آنکه حضرت مهدي عليه السلام به دنيا آمد پدرش او را پنهان و پوشيده مي داشت و جز به عدودي از خواص اصحاب او را نشان ندادند.
شيخ صدوق قدس سره در کتاب اکمال الدين از احمد بن حسن قمي روايت مي کند که از امام عسگري عليه السلام نامه اي به جدم (احمد بن اسحق) رسيد نوشته بودند: فرزندي برايم زاده شد خبرش از مردم پوشيده باشد که آن را فقط به خويشان نزديک يا دوستان خاص خود اعلام مي کنيم.
خصوصيات حضرت مهدي (عج)
1 ـ نور آن حضرت در ميان انوار امامان عليهم السلام مانند ستاره درخشان در ميان کواکب است.
2 ـ شرافت نسب از طرف پدر سلسله امامان و پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و از طرف مادر قبصر روم تا شمعون الصفا وصي حضرت عيسي عليه السلام مي باشد.
3 ـ روز ولادت، آن حضرت را به عرش بردند و از طرف خداوند خطاب شد مرحبا به تو اي بنده من براي نصرت دين من و اظهار امر من مهدي بندگان من.
4 ـ ميان کنيه و اسم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم براي حضرت جمع شده است.
5 ـ وصايت به آن حضرت ختم شده است و همانگونه که پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم خاتم الانبياء است حضرت مهدي عليه السلام خاتم الاوصياء است.
6 ـ از روز ولادت به روح القدس سپرده شده و در عالم نور وفضاي قدس تربيت شده و مجالست با ملا اعلي و ارواح قدسيه دارد.
7 ـ بيعت احدي از جباران و طاغوتها در گردن آن حضرت نبوده و نيست و نخواهد بود.
8 ـ براي ظهور آن حضرت آيات غريبه و علامات سماويه و ارضيه ظاهر مي شود که براي هيچ حجتي نبوده است.
9 ـ نزديک ظهورش منادي آسماني با اسم آن حضرت ندا مي کند.
10 ـ مصحفي که امير المومنين عليه السلام بعد از رحلت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم جمع کرده و مخفي بود ظاهر مي شود.
11 ـ ابر سفيدي هميشه بر سر آن حضرت ديده مي شود.
12 ـ طول عمر و گردش شب و روز در مزاج و اعضا و هيات آن حضرت تاثير نمي کند به طوري که هنگام ظهر به صورت يک مرد سي يا چهل ساله مي باشد.
13 ـ زمين در زمان ظهورش گنجها و دخيره هايش را ظاهر مي کند.
14 ـ عقلهاي مردم به برکت وجود آن حضرت تکميل مي شود دست مبارکش را بر سر مردم مي گذارد و کينه و حسد از دلهاي مردم بيرون مي رود و علم در دلهاي مومنين جاي مي گيرد.
15 ـ اصحاب آن حضرت عمرشان بسيار طولاني مي شود.
16 ـ ناراحتي و امراض و بلاها و ضعف از بدن ياران آن حضرت زائل مي شود به طوريکه هر کدام قدرت چهل مرد را دارند.
17 ـ مردم به نور آن حضرت از نور آفتاب و ماه بي نياز مي شوند.
18 ـ رايت و علم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نزد آن حضرت است.
19 ـ سلطنت و حکومت آن حضرت مشرق و مغرب و عالم را فرا مي گيرد.
20 ـ تمام زمين پر از عدل و داد مي شود.
21 ـ جمعي از مردگان زنده شده و در رکاب حضرت حاضر مي شوند، از جمله: بيست و هفت نفر از اصحاب موسي عليه السلام و هفت نفر اصحاب کهف و يوشع بن نون، سلمان، ابوذر، مقداد، مالک اشتر، و آنان حاکمان شهرها مي شوند و هر کس چهل صباح دعاي عهد را بخواند از ياران آن حضرت است و اگر پيش از ظهور حضرت بميرد خداوند او را زنده مي کند تا در خدمت آن بزگوار باشند.
22 ـ احکام مخصوصه اي که تا عهد آن حضرت اجرا نشده بود اجرا مي کند.
23 ـ تمام علوم را که بيست و هفت حرف است و تا آن زمان دو حرفش ظاهر شده منتشر و ظاهر مي کند.
24 ـ زره رسول خدا صلي الله عليه و ْآله و سلم که بر قامت هيچ کس اندازه نيست به اندازه قد و قامت آن حضرت است.
25 ـ تقيه کردن از کفار و مشرکين در زمان او برداشته مي شود.
26 ـ بينه و شاهد از هيچ کس نمي خواهد و آن حضرت مانند حضرت داود به علم امامت حکم مي کند.
27 ـ باران وگياه و درختان و ميوه ها و ديگر نعمتهاي زمين فراوان مي شود.
28 ـ از پشت کوفه که مقر سلطنت آن حضرت است دو نهر آب و شير از سنگ حضرت موسي عليه السلام هميشه بيرون مي آيد.
29 ـ حضرت عيسي عليه السلام براي ياري حضرت از آسمان نزول مي کند و پشت سر آن حضرت نماز مي خواند.
30 ـ سلطنت جباران و دولت ظالمين دنيا با ظهور حضرت به پايان مي رسد.
نقل شده است که امام صادق عليه السلام مکرر به اين بيت شعر مترنم بود لکل اناس دوله يرقبونها و دولتنا في آخر الدهر يظهر
(يعني براي همه مردم در هر زمان دولتي است که به آن چشم داشته و انتظارش را دارند و دولت ما در آخر روزگار ظاهر خواهد شد) بعد از دولت و حکومت حضرت مهدي عليه السلام رجعت ساير امامان عليهم السلام خواهد بود.
(خلاصه اي از خصوصيات به نقل محدث قمي در منتهي الامال)
غيبت صغراي امام زمان عليه السلام
غيبت صغراي حضرت مهدي عليه السلام پس از شهادت پدر بزرگوارش و خواند نماز بر جنازه پدر شورع شد در اين غيبت حضرت براي خود نائب و نماينده خاص تعيين کردند که بوسيله او حوايج و سوالات شيعيان را دريافت کرده و جواب مي دادند تا مدتي به همين صورت چهار نايب يکي پس از ديگري دستورات و اوامر حضرت را از حضرتش مي گرفتند و به شيعيان مي رساندند.
نائب خاص اول: ابو عمر و عثمان بن سعيد العمري الاسدي که از سال 260 هجري قمري تا 280 از طرف حضرت نماينده خاص بود.
نائب دوم: پسر او محمد بن عثمان العمري که بعد از وفات پدرش از سال 280 تا 305 نيابت کرد.
نائب سوم: ابوالقاسم الحسين بن روح نوبختي از سال 305 تا 326.
نائب چهارم: ابوالحسن علي بن محمد سمري از سال 326 تا سال 329 که نيمه شعبان اين سال وفات کرد.
محل نيابت اين چهار نفر بغداد بوده و در همانجا مدفونند و بعد از اين غيبت کبري شروع شد.
غيبت کبراي امام زمان عليه السلام
شش روز پيش از وفات علي بن محمد سمري توقيعي شريف از طرف امام زمان عليه السلام به اين عنوان صادر شد: بسم الله الرحمن الرحيم يا علي بن محمد السمري اعظم الله اجراخوائک فيک فانک ميت ما بينک و بين سته ايام فاجمع امرک و لا توص الي احد فيقوم مقامک بعد وفاتک فقد وقعت الغيبه التامه فلا ظهور الا بعد اذن الله تعالي ذکره و ذلک بعد طول الامد و قسوه القلوب و امتلاء الارض جورا و سياتي من شيعتي من يدعي المشاهده الافمن ادعي المشاهده قبل خروج السفياني و الصيحه فهو کذاب مفتر و لاحول و لا قوه الا بالله العلي العظيم اي علي بن محمد سمري خداوند برادران ديني تو را در مصيبت تو اجر عظيم دهد تو بعد از شش روز از دنيا مي روي امر خود را جمع کن و آماده باش و به احدي وصيت براي نيابت نکن همانا غيبت کبري واقع گرديد و مرا ظهوري نخواهد بود مگر به اذن خداوند متعال و اين ظهور بعد از اين است که غيبت طول بکشد و دلها را قساوت مي گيرد و زمين پر از ظلم و ستم مي شود و مي آيند بعضي از شيعيان من که ادعاي مشاهده مرا مي نمايند آگاه باشيد که هر کس پيش ازخروج سفياني و صيحه آسماني ادعاي مشاهده نمايد او کذاب و افترا زننده است و لا حول ولاقوه الا بالله العلي العظيم.
بنابراين در زمان غيبت کبري مردم بايد به علما و مجتهدين مراجعه کنند، چنانچه خود امام زمان عليه السلام در توقيعي در جواب مسائل اسحاق بن يعقوب به توسط محمد بن عثمان بن سعيد عمروي فرمودند: و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواه احاديثنا فانهم حجتي عليکم و انا حجه الله عليهم (در حوادثي که واقع مي شود به راويان احاديث مراجعه کنيد همانا آنها حجت من بر شما و من حجت خداوند بر آنها هستم) اللهم عجل فرجه و اجعلنا من انصاره و اعوانه آمين.
1 منتهي الامال به نقل از شيخ طوسي و شيخ صدوق.
2 ـ در تدوين بحث امامت از کتابهاي ذيل استفاده و اقتباش شده: بحار الانوار و حق اليقين (مرحوم مجلسي)، اثبات الهداه (شيخحر عاملي)، المراجعات (سيد شرف الدين)، بررسي مسائل کلي امامت (ابراهيم اميني)، اصول عقايد را اينگونه تدريس کنيم (امامي ـ آشتياني ـ حسني)، کتابهاي عقايد آقايان (مکارم شيرازي ـ سبحاني ـ استادي ـ ري شهري ـ قرائتي)، (کلم الطيب از مرحوم طيب).
مهدي موعود(ع) ،مايه فيض و بركت
امام، واسطه فيض است. همواره توجه او به سوي آدميان است و بهارآفرين و زندگيبخشي است. در زيارت شريف آن حضرت غايب از نظر، مهدي موعود(ع) ميخوانيم: «السّلام علي ربيع الأنام و نضرة الأيّام؛ سلام بر بهار مردم و خرّمي روزگاران».
به سبب وجود گرامي او، خداوند به جهانيان روزي ميدهد و آسمان و زمين، به احترام او بر پاست: «و بيمنه رزق الوري و بوجوده ثبتت الْارض و السَّماء».
دل او، دل بيداري است كه همواره به ياد دوستان است و درد و رنج آنان را احساس ميكند. او تجلّي رحمت واسعه خداوندي است: «همانا رحمت پروردگارتان بر هر چيزي وسعت دارد و من، همان رحمت پروردگارم».
وجود مقدس حضرت حجت(ع) ميان انسانها، منبع بركت، دانش، درخشندگي، زيبايي و همه خيرات است. بركات وجود او و پرتو انوار وجود او، در همه دوران به بشر ميرسد. اين خورشيد معنوي و الهي، واسطه زمين و آسمان است. او هرگز شيعيان خود را از ياد نميبرد و در رفع مشكلات فردي و اجتماعي مؤمنان كوتاهي نميكند. از سخنان ملكوتي حضرتش كه نشان دهنده همراهي خالصانه ايشان با بندگان خداست، اين است كه: « ما از شادمانيتان، شاد ميشويم و در اندوهتان غمگساريم».
چه بسيارند افرادي كه هنگام گرفتاريها به ايشان توسل جستهاند و مشكلشان حل شده است. ايشان در غيبت، همچون خورشيدي است كه پشت ابرها پنهان است، ولي مردم از نور وجودش هماره بهرهمندند. در سخني نغز از امام زمان(ع) روايت شده است:«چگونگي سودرساني من در زمان غيبتم، مانند سودرساني خورشيد است زماني كه ابرها آنها را از چشمها پنهان سازند و من ايمندهنده اهل زمينم، همچنانكه ستارگان، ايمن دهنده اهل آسمانند».
(سازمان تبلیغات اسلامی استان زنجان سيّد حسن اسحاقي- ماهنامه موعود شماره 97)
علل غیبت امام زمان(عج)چیست؟
سرّى از اسرار الهى
غیبت امام زمان (عج)از امورى است که عقل بشر به تنهایى از کشف همه ى اسرار آن ناتوان است و پیوسته مورد سؤال قرار گرفته و فکرها را مشغول نموده است; ولى باید توجّه داشت که بر اساس برخى روایات، علّت و فلسفه ى واقعى غیبت امام مهدى(علیه السلام)سرّى از اسرار الهى است که حکمت آن بر بندگان پوشیده است و جز خدا و امامان معصوم(علیهم السلام)کسى از آن اطلاع کافى و کامل ندارد و تنها بعد از ظهور آن حضرت این مطلب روشن خواهد شد; لذا پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:
یا جابر! انّ هذا الأمر امرٌ من أمر الله و سرّ من سرّ الله، مطوّى عن عباده فایّاک والشّک فى أمر الله فهو کفر[محمد باقر مجلسى، بحالارانوار، (تهران: المکتبة الاسلامیة، چ 4، 1362)، ج 51، باب 1، ص 73، حدیث 18]; اى جابر! (غیبت امام زمان) سرّى از اسرار الهى مى باشد که بر بندگان پوشیده است. مبادا در امر خدا شک کنى، چرا که تردید در امر خدا کفر است.
عبدالله بن فضل هاشمى روایت کرده است:
از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که مى فرمود: همانا براى «صاحب الامر» غیبتى تخلف ناپذیر است، به طورى که اهل باطل در آن تردید مى کنند.
عرض کردم: یابن رسول الله! چرا غیبت مى کند؟
فرمود: به علتى که به ما اجازه نداده اند آشکار سازیم.
عرض کردم: چه حکمتى در غیبت اوست؟
فرمود: همان حکمتى که در غیبت حجّت هاى پیش از او بوده است. حکمت غیبتِ قائم بعد از آمدن خود او ظاهر مى شود، چنان که حکمت سوراخ کردن کشتى توسط خضر و کشتن آن بچه و تعمیر دیوار، براى حضرت موسى(علیه السلام)ظاهر نگشت، مگر موقعى که خواستند از هم جدا شوند.[ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، (تهران: چاپ اسلامیه، 1379 ق)، ج 2، ترجمه ى آیت الله کمره اى، ص 482]
بنابراین، نمى توان به همه ى اسرار غیبت آن حضرت پى برد; امّا با استفاده از روایات معصومین(علیهم السلام) به برخى از این حکمت ها اشاره مى کنیم:
الف) آزمایش مردم
چنان که مى دانیم یکى از سنّت هاى ثابت الهى، آزمایش بندگان و گزینش صالحان و پاکان است، به طورى که صحنه ى زندگى همواره صحنه ى امتحان و آزمایش است، تا بندگان در پرتو ایمان و استقامت و تسلیم خویش در پیروى از اوامر خداوند تربیت شوند و به کمال برسند و استعدادهاى نهفته ى آنان شکوفا گردد; لذا در برخى از روایات آمده است که فلسفه ى غیبت امام زمان (عج) آزمایش مردم است. در این زمینه به چند روایت توجّه مى کنیم:
1. رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید:
ذاک الّذى یغیب عن شیعته و اوْلیائه غیْبةً، لا یثْبت فیها على القوْل بِامامتِه اِلّا من امْتحَن اللهُ قلْبَه للاْیمان[محمد باقر مجلسى، بحالارانوار، ج 36، ص 250]; او (امام زمان(علیه السلام)) کسى است که از یاران و شیعیانش غایب مى شود، غیبتى که در آن کسى در اعتقاد به امامت حضرت ثابت نمى ماند، مگر کسى که خدا قلبش را به ایمان آزموده باشد.
2. امام حسین(علیه السلام) مى فرماید:
له غیبة یرتدّ فیها اقوام و یثبت على الدّین فیها آخرون... أما انّ الصابر فى غیبته على الأذى والتکذیب بمنزلة المجاهد بالسیف بین یدى رسول الله(صلى الله علیه وآله);[ همان، ج 51، ص 133، باب 3، حدیث 4] براى امام مهدى (عج) غیبتى است. در این غیبت برخى از دین برمى گردند و برخى ثابت قدم مى مانند. هر کس در این غیبت صبر کند و بر مشکلاتى که از سوى دشمنان ایجاد مى شود استقامت کند، به قدرى از اجر خداوند بهره مند مى گردد که گویا در کنار پیامبر(صلى الله علیه وآله) با شمشیر با دشمنان جنگیده است.
3. پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) ضمن حدیث مفصلى مى فرماید:
مهدى از دیدگان پیروانش غایب مى شود و جز کسانى که خدا دل هاى آنان را شایسته ى ایمان قرار داد، در اعتقاد و امامت او استوار نمى مانند.[ صافى گلپایگانى، منتخب الاثر، (تهران: مرکز نشر کتاب، 1373 ق)، ص 101، فصل 1، باب 8، ح 4]
4. امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ان الله عزّوجلّ یحبّ أنْ یمتحن الشیعة[اصول کافى، ج 1، ص 337، باب فى الغیبة، حدیث 5]; خداى عزّوجلّ دوست دارد شیعه را امتحان کند (غیبت امام مهدى(عج) امتحان پیروان و شیعه است).
ب) آزادى از بیعت طاغوت هاى زمان
در برخى از روایات اسلامى آمده است که علّت و حکمت غیبت امام مهدى(علیه السلام) این است که آن حضرت به وسیله ى غیبت از یوغ بیعت با طاغوت هاى زمان آزاد مى شود و بیعت با هیچ حاکمى را بر عهده ندارد، تا بتواند در زمان قیام خود آزادانه تلاش کند. دیگر امامان، از روى تقیه، حکومت ها را به رسمیت مى شناختند، ولى امام مهدى(علیه السلام)مأمور به تقیه نیست و به همین جهت با حکومت ها و طاغوت هاى زمان بیعت نمى کند. اگر غیبت آن حضرت نباشد، این امر شدنى نیست.
امام حسن مجتبى(علیه السلام) در این باره فرمود:
ما منّا احد الّا و یقع فى عنقه بیعة لطاغیة زمانه الّا القائم الّذى یصلّى روح الله عیسى بن مریم خلفه فانّ الله عزّوجلّ یخفى ولادته و یغیب شخصه لئلّا یکون لاحد فى عنقه بیعة...[ محمد باقر مجلسى، همان، ج 51، ص 132]; هر کدام از ما (امامان اهل بیت(علیهم السلام) ) در زمان خود بیعت حاکمان و طاغوت هاى زمان را از روى تقیه به عهده گرفته ایم، مگر امام مهدى(علیه السلام) که عیسى بن مریم به امامت آن حضرت نماز مى گذارد. خداوند ولادت او را مخفى نگه داشت و براى او غیبتى در نظر گرفت، تا زمانى که قیام مى کند بر گردنش بیعت حاکمى نباشد.
ج) حفظ جان امام مهدى (عج)
خداوند به وسیله ى غیبت امام دوازدهم(علیه السلام) جانش را از شر دشمنان حفظ نموده است. اگر غیبت امام مهدى(علیه السلام) نبود، «معتمد» عباسى که به خون آن حضرت تشنه بود، امام مهدى(علیه السلام)را نیز، مانند پدران بزرگوار آن حضرت، شهید مى کرد و زمین از حجت خداوندى خالى مى شد.
در این باره روایات فراوانى از امامان معصوم(علیهم السلام) به ما رسیده است; از جمله امام پنجم(علیه السلام)فرمود:
انّ للقائم غیبة قبل أن یقوم، قال: قلت: و لم؟ قال: یخاف[همان، ج 52، ص 98]; براى قائم ما (امام مهدى(علیه السلام)) قبل از آن که به پاخیزد غیبتى است.
راوى پرسید: براى چه؟ حضرت فرمود: به جهت این که ترس از کشته شدن او وجود دارد.
گفتنى است با توجه به متن و مدلول التزامى روایات، حکمت هاى دیگرى براى غیبت آن حضرت ذکر شده است که براى اطلاع بیش تر مى توان به کتاب هاى الغیبة شیخ طوسى و الغیبة نعمانى و کمال الدین و تمام النعمة، رجوع کرد.
(برگرفته ازمقاله على اکبررضوان طلب)
انتظار در تکامل جامعه ى اسلامى چه نقشى دارد؟
انتظار فرج، ترکیبى است از ایمان واعتقاد قلبى به ولایت و ظهور قطب عالم امکان; ذوق و شوقى است براى نایل شدن به دنیایى پاک و مسالمت آمیز در سایه سار زلال منجى عالم بشریت; آرزویى است براى تشکیل و اقتدار حکومت واحد جهانى تحت سیطره ى مصلح عالم; انزجار و تنفرى است از همه ى مفاسد و تباهى هایى که فرج آن امام بت شکن را به تعویق مى اندازد; تلاش و کوششى است براى مهیا و مستعد کردن خود و جامعه ى خویش براى درک و تحمل ظهور آخرین سفیر الهى; و در یک جمله، انتظار، شعله اى است برافروخته در قلوب منتظران که هم سوختوسوزى است از فراق یار، هم نورى است پرفروغ براى آینده اى روشن و پرامید.
آنچه قبل از هر چیز در باب نقش انتظار در تکامل جامعه ى اسلامى حایز اهمیت است، معنا و تصورى روشن و مناسب از مفهوم«انتظار» است. هیچ شکى نیست که اگر فقط به معناى سطحى انتظار اکتفا کنیم، نه تنها هیچ نقشى در تکامل جامعه ندارد، بلکه مضر و منحرف کننده نیز خواهد بود و چه بسا جامعه یا گروهى را به انحطاط و تباهى بکشاند. اما اگر انتظار را به معناى حقیقى کلمه و با خصوصیات و شرایط ویژه اش در نظر بگیریم و بین منتظر سطحى و دروغى و منتظر واقعى تمایز قایل شویم، آنوقت مى توان، هم براى شخص و هم براى جامعه، راهى روشن و پرفروغ را که همه ى انسان ها در آن به سعادت و تکامل مى رسند، ترسیم کرد. منتظران واقعى کسانى هستند که اولاً، در اصلاح و تربیت نفوس خویش کوشش و جدیت کنند و خود را به اخلاق و رفتار نیک اسلامى آراسته سازند و به تمام وظایف فردى و اجتماعى خویش عمل کنند و احکام و دستورهاى الهى را به کار بندند; ثانیاً، تمام احکام و برنامه هاى اجتماعى و سیاسى و اقتصادى اسلام را استخراج و به طور کامل اجرا کنند و نتایج درخشان آن را عملاً در انظار جهانیان مجسم سازند[ابراهیم امینى، دادگستر جهان، (انتشارات شفق)، ص 251] و به همه ى عالمیان آثار رشد و شکوفایى و موفقیت هاى خود را در همه ى عرصه هاى اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و اقتصادى عرضه کنند و به خوبى نشان دهند که هدف عالى دین اسلام و آن امامى که ما منتظرش هستیم چیزى جز رشد و کمال و به سعادت رساندن آنها نیست.
به بیان دیگر، آنچه از یک منتظر حقیقى در زمان غیبت متوقع است همان رفتار و اعمال و وظایفى است که شخص در زمان امامِ حاضر باید به آنها پایبند و ملتزم باشد و چه بسا مسئولیت و رسالتش بسیار مهم تر و سخت تر باشد. از پیامبر(صلى الله علیه وآله)نقل شده است که:
اَفضَلُ اعمال اُمَّتى اِنتِظارُ الفَرَج;[ حسن بن شعبه حرانى، تحف العقول، (قم: انتشارات جامعه مدرسین)، ص 37; شیخ صدوق، کمال الدین، (قم: انتشارات دار الکتاب الاسلامیه، 1395 ق)، ج 2، ص 644] با فضیلت ترین اعمال امّت من، انتظار فرج است.
به هرحال، وظایف یک منتظر واقعى آن قدر سنگین است که در روایات آن را به کسى تشبیه کرده اند که در میدان جنگ به مبارزه مشغول است و در خون خویش مى غلتد. على ابن ابى طالب(علیه السلام) مى فرماید:
المنتظر لامرنا کالمتشحط بدمه فى سبیل الله;[ شیخ صدوق، کمال الدین، ج 2، ص 645] کسى که در انتظار دولت ما باشد مانند کسى است که در راه خدا به خون خویش مى غلتد.
با عنایت به این چند نکته، در رابطه با نقش و فواید انتظار در تکامل جامعه ى اسلامى به مواردى اشاره مى کنیم:
1. ایجاد روح امید و نشاط در جامعه
همه ى افراد بشر در زندگى اجتماعى و فردى خود مرهون نعمت انتظارند و اگر روح امید به آینده از آنها گرفته شود، زندگى مرده و بى روح و بى هدف خواهد بود. حال آنچه مورد انتظار است، به میزان خواست و اراده ى مختلف مردم، متعدد و متفاوت خواهد بود و هرچه هدف یا خواسته مقدس تر و عالى تر باشد، انتظارش نیز ارزنده تر و عظیم تر است، و از آن جا که هر انتظارى با یک نوع حرکت و کار و تلاش همراه است، آن فعالیت و کوشش هم از چنین منتظرى، یقیناً مقدس و باارزش خواهد بود. از این جاست که اجتماع مسلمین، به خصوص جامعه ى شیعى، باید به عقیده و انتظار خود افتخار و تفاخر کند; چرا که منتظر مولا و آقایى است که عزیزترین و باعظمت ترین موجود روى این کره ى خاکى است; کسى که قطب عالم امکان و رکن آسمان و زمین است و ولایت امر امت را بر عهده مى گیرد و جهات مادى و معنوى انسان ها را در بالاترین حد امکان تأمین مى نماید.
در هر تقدیر، ملت و امتى که همواره از صبح تا شام، زندگى و کسب و کار خود را در همه ى زمینه ها، اعم از اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى و سیاسى و نظامى دنبال مى کنند و همیشه به این امید هستند که روزى فرا خواهد رسید که انسان پاک و معصوم و کامل، از سلاله ى پاک پیامبر ختمى مرتبت(صلى الله علیه وآله) و ائمه ى اطهار(علیهم السلام)ظهور خواهد کرد و در میان آنها خواهد بود و به مشکلاتشان رسیدگى خواهد کرد، با نشاط و ذوق و شوق بیش ترى به فعالیت و کار مشغول مى شوند. آرى امید به روزى که در آن خبرى از فقر و بدبختى نیست; سخنى از تبعیض و اختلاف و شکاف طبقاتى نیست و مرزهاى فقیر و غنى و مستضعف و مرفه از بین مى رود و همه ى مردم، به طور یکسان و برابر، بدون هیچ دغدغه و مشکلى، از همه ى امکانات رفاهى و فرهنگى و اقتصادى و امنیتى بهره مند مى گردند. همین امر سبب مى شود که جامعه ى کنونى، هم پرنشاط و پرطراوت و امیدوار بماند و هم در برابر سختى ها و کمبودهاى فعلى، صبر و شکیبایى و تحمل داشته باشد.البتّه باید توجه داشت که هدف عالى اسلام و تشکیل حکومت الهى، منحصر در موارد اقتصادى و سیاسى و فرهنگى نیست، بلکه غایت متعالىِ آن چیزى نیست جز همان غرضى که خداوند براى خلقت انسان در نظر داشته، یعنى کمال و رشد و سعادت ابدى انسان ها و راه یافتن به مقام لقاى الهى.
نتیجه آن که، انتظار فرج و امیدوار بودن به تحقق وعده ى الهى، باعث شادابى و بیدارى و رشد و بالندگى یک جامعه خواهد بود; و این همان چیزى است که از قبل، خداوند متعال وعده اش را به انسان هاى صالح داده است:
(وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ);[ انبیاء: 105] و همانا در زبور، پس از ذکر (تورات) نگاشتیم که زمین را بندگان شایسته ى من به ارث مى برند.
2. ایجاد پایدارى و مبارزه در برابر ظلم و ستم طاغوت ها
شاید مهم ترین عاملى که باعث شده مسلمانان، از ابتداى ظهور اسلام تا کنون، از جنگ و مبارزه با ظلم و ستم ظالمین و مستکبرین و خائنین به جان و مال و عرض مردم، یک قدم کوتاه نیایند و همواره از فساد و تباهى طاغوت ها منزجر و معترض باشند، مسئله ى انتظار است; یعنى امید به فرا رسیدن روزى که منجى عالم بشریت ظهور مى نماید و داد مظلومین و ستم دیدگان را از ظالمین مى ستاند و اسلام ناب بر کفر و طاغوت ها پیروز مى شود و پرچم توحید و عدل در سراسر گیتى به اهتزاز در مى آید.
آرى همین نویدها و وعده ها بود که مسلمانان را از دیرباز در برابر حوادثى، مثل تسلط خلفاى بنى امیه و بنى عباس، جنگ هاى صلیبى، بدرفتارى ها و خشونت ها علیه شیعیان، و در عصر خودمان طاغوت هایى مثل رژیم ستم شاهى و بالاخره استعمار قرن اخیر و....همواره پایدار و شکیبا نگه داشت; و همین امر (انتظار) باعث مى شد که مسلمانان علیه نظام هاى استعمارگر و استکبار و طاغوت به مبارزه و پیکار و جهاد برخیزند که در نتیجه ى این جهاد و شهادت ها و مقاومت ها، پیروزى هاى فراوانى به ارمغان رسیده است و در نهایت امر وعده ى الهى در پیشوایى و حاکم شدن مسلمین مستضعف بر جهان تحقق خواهد یافت:
(وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِى الْأَرْضِ...);[ قصص: 5] و چنین مى خواهیم که بر آنانى که در زمین به استضعاف گرفته شده اند، منت گذاشته و آنان را پیشوایان و وارثان زمین سازیم و آنها را در زمین تمکن دهیم.
حاصل آن که، امتى که این چنین به انتظار روز موعود نشسته و همواره داراى روحیه ى مبارزه و جهاد و ایثار و شهادت طلبى در برابر ظالم و طاغوت ها باشد، همیشه رو به رشد و تکامل و بالندگى خواهد بود; زیرا پیروزى هاى خویش را مرهون آمادگى روحى خود با اصلاح نفس، و نیز آمادگى دفاعى جامعه با فراهم کردن تجهیزات نظامى و امکانات جنگى مى داند.
3. انتظار در گرو زنده نگه داشتن و عمل به وظایف و دستورهاى اسلام
وقتى قرار است شخص یا ملتى خود را از منتظران واقعى آن«مصلح آخرالزمان» بدانند، به ناچار باید خود را از هر نظر به آمادگى کامل برسانند; و این خود باعث رشد و شکوفایى جامعه ى دینى مى شود. از اهم وظایف مسلمین در حال انتظار، عمل به احکام و برنامه هاى سعادت بخش اسلام در تمام ابعاد و زمینه ها (اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى، سیاسى، نظامى و...) است.
بدین جهت براى این که زمینه و اسباب ظهور حضرت ولى عصر(عج) بیش از پیش فراهم آید، هم بر علما و متخصصین و کارشناسان علوم لازم است که براى ارائه ى برنامه هاى ناب اسلام به همه ى جهانیان، آستین همت را بالا بزنند و از هیچ تلاش و کوششى دریغ نورزند[ابراهیم امینى، همان، ص 251] و هم سایر افراد عادى جامعه، باید به نوبه ى خود، مطابق دستورهاى شرع عمل نمایند و همواره خود را به احکام نورانى اسلام در همه ى ابعاد آراسته و مزین کنند، تا قلب مبارک امام عصر(عج) را از خود و جامعه ى خویش راضى نگه دارند. در حدیثى نورانى از حضرت امام صادق(علیه السلام)آمده است:
... هر کسى که دوست دارد از اصحاب قائم (عج) باشد، پس هر آینه منتظر باشد و (بر محور) پارسایى و محاسن اخلاقى عمل کند و در حالى که منتظر است در این راه بکوشد...[ محمدباقر مجلسى، همان، ج 52، ص 140]
4. انتظار و مبارزه با فساد و فحشا و منکرات
از آن جا که یکى از معانى مهم انتظار، نارضایتى و انزجار از وضع موجود، یعنى فساد و فحشا و گناه و ظلم و....است و از طرفى، منتظر واقعى معتقد است براى تسریع و تعجیل در فرج مهدى موعود(عج)، باید زمینه و مقدمات و اسباب ظهور را فراهم کرد، (یخرج الناس من المشرق فیوطئون للمهدى یعنى سلطانه)[ مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، ج 51، ص 87، موسسه الوفاء، بیروت، لبنان] لذا همه ى افراد جامعه، علاوه بر اصلاح نفس خود و خانواده ى خویش، نباید نسبت به گناهان و زشتى ها و پلیدى هاى جامعه ى خویش غافل باشند و باید همواره با امربه معروف و نهى ازمنکر با فساد و فحشا و هرگونه منکر و گناهى به مبارزه برخیزند; چرا که با عمل به این واجب الهى، همه ى فرایض تحقق مى یابند و احکام الهى به درستى عملى مى شوند. پس، از آن جا که یکى از اهداف مهم ظهور امام عصر (عج)، همین امر است مؤمنین با اقتدا به مولاى خویش از این وظیفه ى مهم غفلت نمى کنند. خداوند خطاب به مؤمنین مى فرماید:
باید از شما امتى به وجود آید که مردم را به خوبى دعوت نماید و امربه معروف و نهى ازمنکر کند.[ آل عمران: 104]
بى تردید امتى که به دنبال کسب رضایت آن سرور حقیقى و منتظر ظهور ایشان است، با تمام قوا و امکانات خود با هرگونه فساد و منکرى که جامعه ى دینى را آلوده و آن را از الطاف و برکات آن بزرگوار بى بهره و محروم مى کند و باعث به تعویق افتادن ظهور مى شود به شدت مبارزه مى کند.
نتیجه ى بحث آن که، جامعه ى منتظرى که داراى روحیه اى پرنشاط و امیدوار کننده است و همواره با هرگونه طاغوت و ظلم و استبداد و گناه و منکرى در مبارزه و ستیز است و در احیاى برنامه ها و دستورهاى اسلام به کار و کوشش مشغول است، طریقى جز طریق رشد و تکامل و سعادت نمى پوید.
(برگرفته ازمقاله محمد رضا بهدار)
دوران ظهور حضرت ولى عصر (عج) زمان تکامل جامعه ى بشرى است
یکى از خواست هاى بنیادین بشر خسته ى امروز، یافتن دورنمایى از آینده اى روشن و پرامید است که از بدو پیدایش انسان و هبوط حضرت آدم تاکنون، بشارت فرا رسیدن آن داده شده است; آینده اى درخشان که شکوه و عظمت آن دل هاى مالامال از انتظار و شوق را مدهوش خود کرده و همین جذابیت، بستر طرح پرسش هاى گوناگونى درباره ى آن شده است. یکى از این پرسش ها درباره ى چگونگى و ابعاد تکامل بشرى در آن دوران طلایى است.
براى یافتن پاسخى مناسب، نخست لازم است تصویر روشنى از واژه ى تکامل داشته باشیم. باید توجه داشت هر موجودى زمینه ها و استعدادهاى وصول به فعلیت هایى را دارد که متناسب با آن و سازگار با طبیعت و سرشت و استعدادهاى درونى اش هستند; از این رو کمال هر چیز عبارت است از: «رسیدن شىء به فعلیت و وضعیتى که با آن ملایم و سازگار باشد.»[ احمد، واعظى، انسان از دیدگاه اسلامى، (انتشارات سمت، چ 1، 1377)، ص149] بنابراین، تکامل بشر و جامعه ى بشرى به معناى شکوفا شدن و به فعلیت رسیدن همه ى امکان ها و استعدادها و ظرفیت هاى آن است. از طرفى باید توجه داشت که بشر و جامعه ى بشرى داراى استعدادهاى متعدد و متنوعى است که تکامل حقیقى، با شکوفایى و به فعلیت رسیدن همه ى آنها تحقق مى یابد. از آن جا که بشر موجودى دوبعدى است، برخى از این استعدادها و در نتیجه، برخى از این ابعاد تکامل، ناظر به زندگى مادى و برخى دیگر، ناظر به بعد معنوى و اخلاقى بشر است; از این رو، تکامل حقیقى بشر، که وعده ى تحقق آن در عصر ظهور داده شده است، همه ى جنبه هاى حیات بشرى را در برمى گیرد و پاسخ گوى همه ى نیازها و خواسته هاى وى، چه در دایره ى امور معنوى و چه در قلمرو امور مادى خواهد بود. در این مقاله مى کوشیم تا دورنمایى از مهم ترین ابعاد تکامل جامعه ى بشرى در آن عصر طلایى را به کمک احادیث و روایات به دست آوریم.
1. تکامل فکرى
در زمان ظهور و برپایى دولت کریمه ى امام زمان(عج) سطح اندیشه و فکر مردم به نحو چشم گیرى بالا مى رود. امام باقر(علیه السلام) در این باره مى فرمایند:
اذا قام قائمنا وضع الله یده على رئوس العباد فجمع بها عقولهم و کملت به احلامهم;[ کلینى، الکافى، (تهران: انتشارات دار الکتب الاسلامیه، چ 4)، ج 1، ص 25] وقتى که قائم ما قیام مى کند، خدا دست لطفش را بر سر بندگان مى نهد و بدین وسیله عقل هاى پراکنده ى آنها را جمع مى کند و اندیشه ى آنان را به حد کمال مى رساند.
2. رشد معنویت و اخلاق
یکى دیگر از جنبه هاى تکامل بشرى در عصر موعود را مى توان در وادى معنویت و اخلاق جست وجو کرد. متأسفانه در دنیاى کنونى در کنار توسعه ى صنایع و علوم، شاهد روند نزولى سیر بشریت در حوزه ى اخلاق بوده ایم، اما در آن دوران طلایى، رشد جنبه هاى مختلف حیات بشرى، چه مادى و چه معنوى، متوازن خواهد بود. امام حسن(علیه السلام)مى فرماید:
خداوند در آخرالزمان مهدى را برمى انگیزد و کسى از منحرفان و فاسدان نیست، مگر این که اصلاح گردد.[ نجم الدین، طبسى، چشم اندازى از حکومت مهدى، (چاپ سازمان تبلیغات اسلامى)، ص206، به نقل از متن الرحمن، ج2، ص42 و اثبات الهداة، ج3، ص524]
حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) از رخت بربستن بدى ها و ناراحتى ها و جاى گزین شدن خیر و نیکى به جاى آن در این دوران خبر مى دهد[همان، ص 230، به نقل از الشیعة و الرجعة، ج 1، ص 167] و در جاى دیگر مى فرماید:
و لذهبت الشحنا من قلوب العباد; کینه توزى از دل هاى بندگان خارج مى شود.[ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 52، ص 316]
همه ى این امور از استقرار و بسط اخلاق و معنویت حکایت دارد.
3. رشد علم و فرهنگ اسلامى
از دیگر موارد پیشرفت و تکامل بشرى در این دوران، بالا رفتن آگاهى هاى دینى و مذهبى همگان است. امام باقر(علیه السلام)مى فرماید:
در روزگار مهدى به اندازه اى به شما حکمت و فهم داده خواهد شد که یک زن در خانه اش به طریق کتاب خدا و سنت پیامبر قضاوت مى کند.[ همان، ج53، ص352]
4. جهان شمولى اسلام (دین حق)
یکى دیگر از جنبه هاى تکامل بشرى در عصر موعود، رشد و توسعه و فراگیر شدن آیین حق (اسلام) خواهد بود. در این دوران، ادیان دروغین و ساخته ى اوهام بشرى و نیز ادیان تحریف شده رخت بربسته و پرتو دین حق سراسر پهناى این کره ى خاکى را درخواهد نوردید. امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه ى سى و سوم سوره ى توبه مى فرماید:
... در آن زمان کسى باقى نمى ماند، مگر آن که به رسالت محمد(صلى الله علیه وآله)اعتراف و اقرار کند.[ محمدبن مسعود عیاشى، تفسیر عیاشى، (تهران: چاپخانه ى علمیه)، ج2، ص87]
5. شکوفایى اقتصاد و رفاه اجتماعى
در پرتو تحول فرهنگى و اخلاقى بشر و رشد تقوا و نیکى ها، نعمت هاى الهى از هر سو بر بندگان سرازیر مى شوند; زیرا این وعده ى تخلف ناپذیر پروردگار است:
(لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ);[ اعراف: 96]اگر مردم شهرها و دیارها ایمان آورند و تقوا پیشه کنند، ما برکات زمین و آسمان را بر آنان مى گشاییم.
در پرتو این عنایت الهى است که یکى از آرزوهاى دیرین بشرى، که همان برچیده شدن و ریشه کن شدن فقر است، تحقق مى یابد. پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) در این باره مى فرماید:
هنگامى که حضرت مهدى ظهور کند... اموال و زکات ها را در کوچه ها مى برند، ولى کسى پیدا نمى شود که حاضر به دریافت آنها باشد.[ نجم الدین طبسى، همان، ص222، به نقل از: عقد الدرر، ص166]
آرى در این عصر طلایى، فقر رخت بربسته و هیچ ویرانه و ویرانه نشینى باقى نمى ماند. امام باقر(علیه السلام) در این باره مى فرماید:
حکومت او شرق و غرب جهان را فرا خواهد گرفت و گنجینه هاى زمین براى او ظاهر مى گردد و در سرتاسر جهان جاى ویرانى باقى نخواهد ماند، مگر این که آن را آباد خواهد ساخت.[ امین الاسلام طبرسى، اعلام الورى، (قم: انتشارات دار الکتب الاسلامیه، چ 3)، ص463]
6. تکامل علمى و تکنولوژى و پیشرفت برق آساى علوم و فنون
در این عصر، پیشرفت تکنولوژى و علوم به گونه اى برق آسا و غیرقابل مقایسه با دنیاى کنونى خواهد بود; به گونه اى که همه ى دستاوردهاى خیره کننده ى جهان بشرى کنونى و آینده در برابر آن بسیار اندک و ناچیز است. امام صادق(علیه السلام)در این باره مى فرماید:
دانش بیست و هفت حرف (شاخه و شعبه) است و مجموع آنچه پیامبران آورده اند دو حرف است و مردم تا آن روز بیش از آن دو حرف را نمى دانند و چون قائم قیام کند، بیست و پنج حرف بقیه را بیرون مى آورد و در میان مردم منتشر مى سازد و بدین سان مجموعه ى بیست و هفت جزء دانش را نشر مى دهد.[ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، (بیروت: مؤسسه الوفاء، 1404 ق)، ج52، ص336]
ما با مراجعه به روایات مى توانیم به دورنمایى از برخى از پیشرفت هاى علمى و صنعتى دست یابیم که به آنها اشاره مى کنیم.
الف) پیشرفت صنایع و حل مسئله ى انرژى
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید:
هنگامى که قائم ما قیام کند، زمین به نور پروردگارش روشن مى شود و بندگان خدا از نور آفتاب بى نیاز مى شوند.[ علامه زین الدین على بن یونس نباطى بیاضى، الصراط المستقیم، (نجف اشرف: انتشارات کتابخانه حیدریه، ج 1، بى تا)، ج2، ص262]
از این تعبیر چنین برمى آید که مسئله ى نور و انرژى آن چنان حل مى شود که در روز و شب از پرقدرت ترین نورها، که مى تواند جانشین آفتاب گردد، بهره مى گیرند و این شاید در سایه ى استقرار یک سیستم تکامل یافته ى انرژى اتمى با تصفیه ى کامل از تشعشعات زیانبار آن تحقق یابد; امرى که در حال حاضر بزرگ ترین مشکل استفاده از این انرژى است.[ ناصر، مکارم شیرازى، مهدى انقلابى بزرگ، (قم: انتشارات هدف، بى تا)، ص277]
ب) پیشرفت پزشکى
در آن عصر هیچ بیمارى بدون درمان باقى نمى ماند. امام باقر(علیه السلام) در این باره مى فرماید: هر کس قائم اهل بیت مرا درک کند، اگر به بیمارى دچار باشد، شفا یابد و چنانچه دچار ناتوانى باشد، توانا و نیرومند مى شود.[ محمدباقر مجلسى، همان، ج52، ص335]
و در برخى روایات از ریشه کن شدن بسیارى از بیمارى ها خبر داده شده است که چه بسا تحقق آن در پرتو عنایات الهى قابل تفسیر باشد. امام سجاد(علیه السلام) در این باره مى فرماید:
هنگامى که مهدى قیام کند، خداوند متعال هرگونه بیمارى را از جامعه ى شیعیان برطرف مى کند! [همان، ص 317]
ج) گسترش و پیشرفت وسایل مخابراتى و ارتباط جمعى
یکى دیگر از جنبه هاى پیشرفت بشرى در این عصر را مى توان در حوزه ى وسایل مخابراتى و ارتباط جمعى دانست که نمونه هاى فعلى آن در جامعه ى کنونى به صورت رادیو و تلویزیون و ماهواره ها و غیره است که گسترش و رشد مضاعفى پیدا خواهند کرد. امام صادق(علیه السلام)مى فرماید:
در زمان قائم، شخص مؤمن در حالى که در مشرق به سرمى برد، برادر خود را که در مغرب است دیده و نیز آن که در مغرب است، برادر خویش را در مشرق خواهد دید.[ همان، ص 391]
و نیز مى فرماید:
چون قائم ما قیام نماید، خداوند گوش و چشم شیعیان ما را چنان تقویت مى کند که بین آنها و امام(علیه السلام) پُست و پیک وجود نداشته باشد، به گونه اى که وقتى امام با آنها سخن مى گوید آنان مى شنوند و او را مى بینند و امام در جایگاه خود قرار دارد.[ همان، ص 236]
امام باقر(علیه السلام) نیز مى فرماید:
چون قائم قیام کند، در هر منطقه اى از مناطق زمین، مردى را (به عنوان نماینده) مى فرستد و مى گوید: دستورالعمل تو در کف دست توست، چنانچه امرى برایت پیش آمد که آن را نفهمیدى و حکمش را ندانستى، به کف دست خود نگاه کن و بر طبق آنچه در آن است عمل نما.[ نعمانى، الغیبة، ص 319]
د) پیشرفت کشاورزى
یکى دیگر از جنبه هاى پیشرفت بشرى در این عصر، رشد و توسعه ى کمى و کیفى دانش و محصولات کشاورزى است; امام على(علیه السلام) در این باره مى فرماید:[ نجم الدین طبسى، همان، ص230، به نقل از: الشیعة و الرجعة، ج1، ص167]
حضرت مهدى(عج) شرق و غرب زمین ر ا تسخیر مى کند... بدى ها و ناراحتى ها را برطرف مى کند و خیر و نیکى جاى گزین آن مى شود; به طورى که یک کشاورز از هر من صد من محصول به دست مى آورد; همان گونه که خدا فرمود: در هر سنبلى صد دانه عمل مى آید و خداوند براى هر کس که اراده نماید زیادتر مى کند.[ بقره: 261]
البته این امر با دستاوردهاى کنونى بشر در زمینه ى ژنتیک و کاربرد آن قابل هضم است.
7. گسترش عدالت
یکى از تلخ کامى هاى بشر در طى قرن ها، فقدان عدالت فراگیر و حاکمیت ظلم و ستم و تبعیض بوده; امرى که ناامیدى و سرخوردگى بشرِ تشنه ى عدالت را به دنبال داشته است; اما این وعده ى پروردگار است که در این عصر، براى نخستین بار در کل طول عمر زمین و زمینیان، بساط ظلم و ستم و تبعیض برچیده مى شود و ذائقه ى بشرِ تشنه ى عدالت حلاوت شهد دل انگیز عدالت را خواهد چشید.
امام جواد(علیه السلام) مى فرماید:
یملأُ الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً;[ محدث نورى، مستدرک الوسائل، (قم: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، چ 1، بى تا)، ج12، ص283] زمین را از عدل و داد پرخواهد کرد پس از آن که از ظلم و ستم لبریز شده باشد.
در پرتو خورشید فروزان عدالت، هر صاحبِ حقى به حقش خواهد رسید و دستگاه قضاوت حضرت(عج) این امر را سامان خواهد داد. حضرت امام باقر(علیه السلام) در این باره مى فرماید:
پس از ظهور مهدى(عج) هیچ حقى از کسى بر عهده ى دیگرى باقى نمى ماند، مگر آن که حضرت آن را بازمى ستاند و به صاحبش مى دهد.[ محمدباقر مجلسى، همان، ص224]
8. امنیت عمومى
یکى از مهم ترین مؤلفه هاى به وجود آمدن جامعه اى پیش رفته و پویا، استقرار امنیت همه جانبه و فراگیر و پایدار است; امرى که به لحاظ اهمیت آن، در روایات ما نعمتى الهى معرفى شده است و این خواسته ى بشرى به نحو فراگیر و همه جانبه تنها در عصر موعود متحقق خواهد شد. امام باقر(علیه السلام) در این باره مى فرماید:
در این زمان پیرزن ناتوانى از مشرق زمین به مغرب مى رود، در حالى که هیچ کس متعرض او نمى شود.
و در برخى از روایات دایره ى امنیت و حوزه ى آن، حتى فراتر از انتظارات معمول بشرى تعریف شده است. امام على(علیه السلام)مى فرماید:
هرگاه قائم ما قیام کند، آسمان باران خود را مى بارد و درندگان با چارپایان از در آشتى وارد مى شوند و با انسان ها کارى ندارند، تا جایى که زنى از عراق به شام مى رود، بدون این که زره اى او را نگران سازد یا از درنده اى بترسد.[ همان، ص316]
این ها نمونه هایى از جنبه هاى تکامل بشرى در عصر ظهور منجى عالم امکان است که دورنمایى از دورانى طلایى و لبریز از معنویت و رفاه است که پاسخ گوى همه ى خواسته ها و انتظارات بشر در طول اعصار متمادى و بسیار فراتر از آن مى باشد; برهه اى از زمان که همه استعدادهاى بشر به فعلیت و شکوفایى خواهد رسید. به امید آن که دیدگان ما به قامت دل رباى موعود عصرها و نسل ها منور گردد.
(سید هیبت الله صدرالسادات زاده http://www.porsojoo.com)
ديدگاه امام خميني درباره نظارت حضرت مهدي (ع ) در امور
نظارت انسان كامل ـ چه در دوران غيبت و چه در دوران ظهور و حكومت عدل جهاني ـ قابل انكار نيست زيرا او مظهر تمام صفات حق و مامور خدا براي نظارت در امور بشر است . البته نوع نظارت در هر دوراني متفاوت از دوران ديگر است . نظارت در عصر غيبت حمايت و هدايت امام عصر(عج ) را به همراه دارد هر چند كه برخي به دليل كج انديشي دچار بي خبري يا انكار فيض هاي مهدوي باشند. اما نظارت در عصر حضور عين حاكميت آن حضرت است و آشكارا نمودهاي خود را نشان مي دهد. در حقيقت اين گونه نظارت انسان كامل است كه واكنش بدخواهان حضرت را برمي انگيزد و آنان را به انكار و ستيز وامي دارد.
از منظر امام خميني حضرت مهدي تنها انسان كامل زنده و توانا است كه در سايه قدرت حق به نظارت در امور بندگان او مي پردازد :
« ما مفتخريم كه ائمه معصومين از علي بن ابيطالب گرفته تا منجي بشر حضرت مهدي صاحب زمان ـ عليهم آلاف التحيات والسلام ـ كه به قدرت خداوند قادر زنده و ناظر امور است ائمه ما هستند . » (صحيفه امام ج 21 ص 396)
رهبر كبير انقلاب اسلامي در پيامي به زائران بيت الله الحرام خودآگاهي هاي اجتماعي و انقلابي در مورد دشواري هاي مسلمانان را يادآوري مي كند و خواهان درك فزون تر ابعاد انقلاب اسلامي مي شود. آنچه در اين پيام پس از ذكر الطاف الهي جلوه دارد همانا توجه و نظارت امام زمان برملت انقلابي ايران است . از ديدگاه ايشان برون رفت اين ملت از عرصه سياست هاي تحميلي مستكبران دليلي جز توفيق خداوند و توجه انسان كامل به آنان نداشته است . در واقع نور ولايت الهي امام عصر(عج ) ملت ايران را به صورت يك الگوي عيني در باور ملل مستضعف جهان درآورد :
« زائران محترم كشور ايران ... با توجه و اطلاع از گرفتاري ها و مشكلاتي كه به اشكال مختلف بر ملت هاي اسلامي تحميل شده است به ابعاد عظمت انقلاب و عنايات خاصه حق تعالي و توجه امام زمان ـ ارواحنافداه ـ به اين ملت بيشتر پي مي برند . » (همان ج 20 ص 344 )
منتظر حقيقي موعود امت ها نمي تواند در برابر دغدغه هاي انسان كامل يا رهبر نجات بخش جهاني بي اعتنا باشد. بي گمان ميان منش الهي امام عصر(ع ) و دغدغه هاي او تناسبي فراخور منزلت خليفه اللهي اش وجود دارد. به سخن ديگر دغدغه هاي انسان كامل فراتر از دغدغه هاي انسان ها و حتي مصلحان بشري در مقطع تاريخ بشر است زيرا او حجت خداوند بر خلق است و امامت همه جانبه بر مردمان دارد.
نگراني هاي صاحب زمان (ع ) را مي توان در پيوند با عصر غيبت و عصر ظهور تقسيم كرد. آنچه در دوران غيبت سبب ساز دغدغه و اندوه حضرت مي شود نخست لطمه هاي خواسته و ناخواسته اي است كه بر دين خدا وارد مي سازد از كج انديشي در شناخت اسلام گرفته تا كج روي در عمل به احكام و قوانين آن .
رهبر فقيد انقلاب اسلامي در اين باره به مسئولان نظام هشدار مي دهد كه مبادا در نظام جمهوري اسلامي خدشه اي در احكام اسلامي وارد شود زيرا در آن صورت چنين نظامي مقبول ولي عصر(عج ) نخواهد بود :
« آن ها استقلال مي خواهند آزادي مي خواهند و جمهوري اسلامي مي خواهند جمهوري اي كه بايد اساسش بر احكام اسلام باشد و جمهوري اي باشد كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و امام زمان ـ روحي له الفداـ بپذيرد. اگر يك خدشه در احكام اسلام واقع بشود نه پيغمبر مي پذيرد و نه امامان . » (همان ج 16 ص 279 (
در جايي ديگر روحانيان مخاطب امام خميني هستند. حضرت امام در عين حال كه ايشان را نمايندگان رسول اكرم (ص ) و امام زمان (ع ) مي خواند در برابر روش ها و كنش هايشان مسئول مي شمارد. زيرا چه بسا رفتار مدعيان نمايندگي حضرت حجت (ع ) سبب نگراني و اندوه آن حضرت شود :
« روحانيون كه نماينده رسول خدا هستند در بين مردم اگر خداي نخواسته روحانيوني كه مدعي اين هستند كه نماينده امام زمان الان هستند در بين مردم ... از يكي شان يك چيزي صادر بشود كه برخلاف اسلام باشد اين طور نيست كه فقط خودش را از بين برده اين حيثيت روحانيت را لكه دار كرده . » (همان ج 11 ص 250(
رفتارهاي خودسرانه و مغاير با اسلام از مواردي است كه به نظر امام خميني با شيعه و تابع بودن ما نسبت به صاحب عصر(عج ) ناسازگاري دارد و آن حضرت را نگران و اندوهگين مي سازد.
« اين قدر باشد كه اگر نامه ما را بردند آن جا بگويند اين ها هم شيعه هستند اين ها هم تابعند... آن طور نيست كه خودسر بخواهيم يك كاري را انجام بدهيم . » (همان ج 9 ص123(
مقدس مآبي و تظاهر به ديانت و ولايت را نيز مي توان در همين زمينه يادآور شد :
« محتواي يك مملكتي اسلامي باشد... نه اين كه وقتي رفتيم بازار ببينيم بازار همان بازار و همان رباخوري و همان اجحاف و همان گران فروشي ... و بعد هم فرياد مي كند كه اسلام ! بعد هم چراغاني مي كنند خيال مي كنند با اين مي شود امام زمان را بازي داد! » (همان ص 18 و 19(
امام خميني به مسئولان هشدار مي دهند كه مبادا در نظام جمهوري اسلامي خدشه اي در احكام اسلامي وارد شود زيرا در آن صورت چنين نظامي مقبول ولي عصر(عج ) نخواهد بود
امام خميني مقدس مآبي و تظاهر به ديانت و ولايت و پرداختن به امور ظاهري و غفلت از وظايف اصلي در برابر حضرت قائم (ع ) را با اصل شيعه و پيرو بودن از امام عصر در تضاد و تعارض مي داند.
(برگرفته ازمقاله ابوالفضل هدايتي )
فرازهايى از توقيعات مقدّس حضرت بقية ا... الاعظم (عج)
خون به جاى اشك
الَسَّلامُ عَلَيْكَ سَلامَ الْعارِفِ بِحُرْمَتِكَ الْمُخْلِصِ في وِلايَتِكَ الْمُتَقَرِّبِ إِلَى اللّهِ بِمَحَبَّتِكَ الْبَرىءِ مِنْ أَعْدائِكَ، سَلامَ مَنْ قَلْبُهُ بِمُصابِكَ مَقْرُوحٌ ودَمْعُهُ عِنْدَ ذِكْرِكَ مَسْفُوحٌ، سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزينِ الْوالِهِ الْمُسْتَكينِ، سَلامَ مَنْ لَوْ كانَ مَعَكَ بالطُّفُوفِ لَوَقاكَ بِنَفْسِهِ حَدَّ السُّيُوفِ، وَبَذَلَ حُشاشَتَهُ دُونَكَ لِلْحَتُوفِ وَجاهَدَ بَيْنَ يَدَيْكَ وَنَصَرَكَ عَلى مَنْ بَغى عَلَيكَ، وَفَداكَ بِرُوحِهِ وَجَسَدِهِ وَمالِهِ وَوَلَدِهِ، وَرُوحُهُ لِرُوحِكَ فِداءٌ، وَأَهْلُهُ لاَِهْلِكَ وِقاءٌ.
فَلَئِنْ أَخَّرَتْني الدُّهُورُ، وَعاقَني عَنْ نَصْرِكَ الْمَقْدُورُ، وَلَمْ أَكُنْ لِمَنْ حارَبَكَ مُحارِباً وَلِمَنْ نَصَبَ لَكَ الْعَداوَةَ مُناصِباً فَلاََنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَمَساءً وَلاََبْكِيَنَّ لَكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً، حَسْرَةً عَلَيْكَ، وَتَأَسُّفاً عَلى ما دَهاكَ وَتَلَهُّفاً، حَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصابِ، وغُصَّةِ الاْكْتِيابِ. (فرازى از زيارت ناحيه مقدسه)
سلام بر تو، سلام آن كسى كه به حرمتِ تو آشناست، و در ولايت و دوستىِ تو اخلاص مى ورزد، و به سببِ محبّت و ولاى تو به خدا تقرّب مى جويد و از دشمنانت بيزار است; سلام كسى كه قلبش از مصيبت تو جريحه دار، و اشكش به هنگام ياد تو چونان سيل، جارى است; سلام كسى كه ـ در عزاى تو ـ دردمند و غمگين و سرگشته و بيچاره است; سلام كسى كه اگر با تو در كربلا مى بود، با جانش در برابرِ تيزىِ شمشيرها از تو محافظت مى نمود، و نيمه جانش را در دفاع از تو به دست مرگ مى سپرد، و در پيشگاه تو جهاد مى كرد، و تو را عليه ستم كنندگانِ بر تو يارى مى داد و جان و تن و مال و فرزندش را فداى تو مى نمود، و جانش فداى جان تو و خانواده اش سپر بلاىِ اهل بيت تو مى بود. پس اگرچه زمانه مرا به تأخير انداخت و مقدّرات الهى مرا از يارىِ تو بازداشت و نبودم تا با آنان كه با تو جنگيدند بجنگم و با كسانى كه با تو دشمنى ورزيدند به ستيز برخيزم، در عوض، از روى حسرت و تأسّف و اندوه بر مصيبت هايى كه بر تو وارد شد، صبح و شام نالانم و به جاى اشك براى تو خون گريه مى كنم، تا زمانى كه از سوزِ مصيبت و گلوگيرى حزن و اندوه، زندگى ام به پايان رسد.
آگاهى بر امور شيعيان
«نَحْنُ وَإنْ كُنّا ثاوينَ بِمَكانِنَا النّائي عَنْ مَساكِنِ الظّالِمينَ ـ حَسَبَ الَّذي أَراناهُ اللّهُ تعالى لَنا مِنَ الصَّلاحِ وَلِشيعَتِنَا الْمُؤْمِنينَ في ذلِكَ ما دامَتْ دَوْلَةُ الدُّنْيا لِلْفاسِقينَ ـ فَإِنّا نُحيطُ عِلْماً بِأَنْبائِكُمْ، وَلايَعْزُبُ عَنّا شَيْءٌ مِنْ أَخْبارِكُمْ، وَمَعْرِفَتُنا بِالذُّلِّ الَّذي أَصَابَكُمْ مُذْ جَنَحَ كَثيرٌ مِنْكُمْ إلى ما كانَ السَّلَفُ الصّالِحُ عَنْهُ شاسِعاً، ونَبَذُوا الْعَهْدَ الْمَأْخُوذَ مِنْهُمْ وَراءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لايَعْلَمُونَ».
اگرچه هم اكنون در مكانى دور از جايگاه ستمگران مسكن گزيده ايم ـ كه خداوند صلاح ما و شيعيان با ايمان ما را مادامى كه حكومت دنيا به دست تبهكاران است در همين دورى گزيدن، به ما نمايانده است ـ ولى در عين حال بر اخبار و احوال شما آگاهيم و هيچ چيز از اوضاع شما بر ما پوشيده و مخفى نيست. از خوارى و ذلّتى كه دچارش شده ايد با خبريم، از آن زمان كه بسيارى از شما به برخى كارهاى ناشايست ميل كردند كه پيشينيان صالح شما از آنها دورى مى جستند، و عهد و ميثاق خدايى را آن چنان پشت سر انداختند كه گويا به آن پيمان آگاه نيستند.
يادآورى و رسيدگى به امورشيعيان
«إِنّا غَيْرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ، ولاناسينَ لِذِكْرِكُمْ، وَلَوْلا ذلِكَ لَنَزلَ بِكُمُ اللاَّْواءُ وَاصْطَلَمَكُمُ الاَْعْداءُ، فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَظاهِرُونا عَلَى انْتِياشِكُمْ مِنْ فِتْنَة قَدْ أَنافَتْ عَلَيْكُمْ».
ما در رسيدگى و سرپرستى شما كوتاهى و اهمال نكرده و ياد شما را از خاطر نمى بريم كه اگر جز اين بود، دشواريها و مصيبتها بر شما فرود مى آمد و دشمنان، شما را ريشه كن مى كردند. پس تقواى خدا پيشه كنيد و ما را بر رهايى بخشيدنتان از فتنه اى كه به شما روى آورده يارى دهيد.
لزوم محبّت اهل بیت
«فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِء مِنْكُمْ بِما يَقْرُبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَلْيَتَجَنَّبْ ما يُدْنيهِ مِنْ كَراهَتِنا وَسَخَطِنا، فَإنَّ أَمْرَنا بَغْتَةٌ فَجْأَةٌ حينَ لاتَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ، وَلايُنْجِيهِ مِنْ عَقابِنا نَدَمٌ عَلى حَوْبَة. وَاللّهُ يُلْهِمُكُمُ الرُّشْدَ وَيَلْطِفُ لَكُمْ فِي التَّوْفيقِ بِرَحْمَتِهِ».
هريك از شما بايد كارى كند كه وى را به محبّت و دوستى ما نزديك مى كند و از آنچه خوشايند ما نبوده و موجب كراهت و خشم ماست دورى گزيند; زيرا امر ما ناگهان فرا مى رسد، در هنگامى كه توبه براى او سودى ندارد و پشيمانى او از گناه، از كيفر ما نجاتش نمى بخشد. و خداوند، رشد و هدايت مطلوب را به شما الهام فرمايد و به لطف خويش شما را به بهره ورى از رحمت هايش توفيق بخشد!
ادای حقوق الهى
«وَنَحْنُ نَعْهَدُ إلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ الْمُخْلِصُ الْمُجاهِدُ فينَا الظّالِمينَ أَيَّدَكَ اللّهُ بِنَصْرِهِ الَّذي أَيَّدَ بِهِ السَّلَفَ مِنْ أَوْلِيائِنَا الصّالِحينَ: أَنَّهُ مَنِ اِتَّقى رَبَّهُ مِنْ إِخْوانِكَ فِي الدِّينِ، وَأَخْرَجَ مِمّا عَلَيْهِ إِلى مُسْتَحِقّيهِ، كانَ آمِناً مِنَ الْفِتْنَةِ الْمُبْطِلَةِ، وَمِحَنِهَا الْمُظْلِمَةِ الْمُظِلَّةِ وَمَنْ بَخِلَ مِنْهُمْ بِما اَعارَهُ اللّهُ مِنْ نِعْمَتِهِ عَلى مَنْ أَمَرَهُ بِصِلَتِهِ، فَإِنَّهُ يَكُونُ خاسِراً بِذلِكَ لاُِوْلاهُ وَآخِرَتِهِ».
و ما به تو ]شيخ مفيد(قدس سره)[ اى دوست با اخلاص كه در راه ما با ستمگران در ستيز و پيكارى ـ خداوند تو را به نصرت و يارى خويش تأييد كند همانگونه كه دوستان شايسته پيشين ما را تأييد فرموده است ـ سفارش مى كنيم كه هريك از برادران دينى تو كه تقواى خدايش پيشه كرده و برخى از آنچه را كه به گردن دارد به مستحقّانش برساند، در فتنه ويرانگرِ برباد دهنده و گرفتارى ها و آشفتگى هاى تاريك و گمراه كننده در امان خواهد بود و آن كس كه در دادن نعمتهايى كه خداوند به او كرامت فرموده به كسانى كه فرمان رسيدگى به آنها را داده، بخل ورزد زيانكار دنيا و آخرت خويش خواهد بود.
سعادت ديدار
«وَلَوْ أَنَّ أَشْياعَنا ـ وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ ـ عَلَى اجْتِماع مِنَ القُلُوبِ فِي الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقائِنا، وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَصِدْقِها مِنْهُمْ بِنا، فَما يَحْبِسُنا عَنْهُمْ إِلاّ ما يَتَّصِلُ بِنا مِمّا نُكْرِهُهُ وَلانُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ، واللّهُ الْمُسْتَعانُ، وَهُوَ حَسْبُنا وَنِعْمَ الْوَكِيلُ، وَصَلواته عَلى سَيِّدِنَا الْبَشيرِ النَّذيرِ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرِينَ وَسَلَّمَ».
و اگر شيعيان ما ـ كه خداوند توفيق طاعتشان دهد ـ در راه ايفاى پيمانى كه بر عهده دارند همدل مى شدند، ميمنت ملاقات ما از ايشان به تأخير نمى افتاد و سعادت ديدار ما زودتر نصيب آنان مى گشت، ديدارى بر مبناى شناختى راستين و صداقتى از آنان نسبت به ما. پس ما را از ايشان باز نمى دارد مگر آنچه از كردارهاى آنان كه به ما مى رسد و ما را ناخوشايند است و از آنان روا نمى دانيم.
از خداوند يارى مى طلبيم و او ما را كفايت كرده و وكيل خوبى است و صلوات و سلام خدا بر آقاى بشارت دهنده و بيم دهنده ما، محمّد و خاندان پاك او باد.
علّت غيبت
«وَأَمّا عِلَّةُ ما وَقَعَ مِنَ الْغَيْبَةِ، فَإِنَّ اللّهَ عَزَّوَجلَّ يَقُولُ: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَسْأَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ» إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ اَحَدٌ مِنْ آبائي إِلاّ وَقَدْ وَقَعَتْ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطاغِيَةِ زَمانِهِ، وَإِنّي أَخْرُجُ حينَ أَخْرُجُ وَلا بَيْعَةَ لاَِحَد مِنَ الطَّواغيتِ في عُنُقي».
وامّا علّت غيبت ما، پس به درستى كه خداوند عزّوجل مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد از چيزهايى كه اگر برايتان آشكار شود ناراحتتان مى كند سؤال مكنيد».
هيچيك از پدرانم نزيستند مگر آن كه بيعتى از طاغوت زمانشان بر ايشان تحميل گشت; امّا من زمانى كه قيام مى كنم بيعت هيچيك از طاغيان و طاغوتان بر گردنم نيست.
كيفيت بهره مندی ازامام درغیبت
«وَأَمّا وَجْهُ الاِْنْتِفاعِ بي في غَيْبَتي، فَكَالاِْنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إذا غَيَّبَتْها عَنِ الاَْبْصارِ السَّحابُ، وَإِنّي لاََمانٌ لاَِهْلِ الاَْرْضِ كَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لاَِهْلِ السَّماءِ، فَأَغْلِقُوا أَبْوابَ السُّؤالِ عَمّا لايَعْنيكُمْ وَلاتَتَكَلَّفُوا عِلْمَ ما قَدْ كُفيتُمْ ».
وامّا كيفيت بهره ورى از من در دوران غيبتم، همچون بهره ورى از خورشيد است هنگامى كه ابرها آن را از ديدگان بپوشانند، و من براى اهل زمين موجب امان و امنيّت مى باشم همچنان كه ستارگان براى اهل آسمان. پس از آنچه به شما مربوط نيست پرسش نكنيد و براى دانستن آنچه از آن مستغنى هستيد خود را به تكلّف و مشقّت نيندازيد.
داعيه داران دروغين
«وَلْيَعْلَمُوا أَنَّ الْحَقَّ مَعَنا وَفِينا، لا يَقُولُ ذلِكَ سِوانا إلاّ كَذّابٌ مُفْتَر، وَلايَدَّعيهِ غَيْرُنا إلاّ ضالٌّ غَوِيٌّ، فَليَقْتَصِرُوا مِنَّا عَلى هذِهِ الْجُمْلَةِ دُونَ التَّفْسيرِ، وَيَقْنَعُوا مِنْ ذلِكَ بِالتَّعْريضِ دُونَ التَّصْريحِ، إِنْ شاءَ اللّهُ».
وبايد بدانند كه براستى حق با ما و نزد ماست; جز ما، كسى اين سخن را بر زبان نراند مگر دروغگوى تهمت زننده و غير از ما، احدى آن را ادعا نكند مگر آن كه گمراه و گمراه كننده است. پس به همين جمله از ما اكتفا كنند وتفسيرش را نخواهند، و به همين كنايه قناعت كنند و دنبال تصريح آن نروند كه به خواست خدا، كنايه آنها را بس است.
نگهدارى حق
«حَفِظَ اللّهُ الْحَقَّ عَلى أَهْلِهِ، وَاَقَرَّهُ في مُسْتَقَرِّهِ، وَ قَدْ اَبَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ أَنْ تَكُونَ الاِْمامَةُ فِي أخَوَيْنِ إِلاّ في الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ، وَإذْ أَذِنَ اللّهُ لَنا فِي الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَاضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَانْحَسَرَ عَنْكُمْ، وَإِلَى اللّهِ اَرْغَبُ فِي الْكِفايَةِ، وَجَميلِ الصُّنْعِ وَالْوِلايَةِ وَحَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكيلُ، وَصَلّى اللّهُ على مُحَمَّد وَآلِ مُحمَّد».
خداوند، حق را بر اهلش نگه داشته و آن را در جايگاه خود ثابت قرار داده است، و از اين كه امامت و پيشوايى را در دو برادر، جز حسن و حسين(عليهما السلام)قرار دهد خوددارى نموده است، و هرگاه خداوند اجازه سخن گفتن به ما بدهد حق آشكار شده و باطل نابود و از شما دور مى گردد، و من به خدا روى مى آورم تا امور ما را كفايت نمايد و با ما به نيكويى رفتار كند و سرپرستى فرمايد، و او خوب وكيلى است و درود خداوند بر محمّد و خاندانش باد.
حقّ امام زمان(عليه السلام)
«وَلَوْلا أَنَّ أَمْرَ اللّهِ لا يُغْلَبُ، وَسِرَّهُ لايَظْهَرُ وَلايُعْلَنُ، لَظَهَرَ لَكُمْ مِنْ حَقِّنا ما تَبْتَزُّ مِنْهُ عُقولُكُمْ، وَيُزيلُ شُكُوكَكُمْ وَلكِنَّهُ ما شاءَ اللّهُ كانَ، وَلِكُلِّ أَجَل كِتابٌ، فَاتّقُوا اللّهَ وَسَلِّمُوا لَنا وَرُدُّوا الأَمْرَ إِلَيْنا فَعَلَيْنَا الاِْصْدارُ كَما كَانَ مِنَّا الاِْيرادُ، وَلا تُحاوِلُوا كَشْفَ ما غُطِّيَ عَنْكُمْ وَلا تَميلُوا عَنِ الْيَمينِ وَتَعْدِلُوا إلَى الْيَسارِ، وَاجْعَلُوا قَصْدَكُمْ إِلَيْنَا بِالْمَوَدَّةِ عَلَى السُّنَّةِ الْوَاضِحَةِ».
اگر اين نبود كه نبايد امر خدا ناديده گرفته شود و سرّ الهى آشكار و ابراز گردد، حقّ ما آن گونه بر شما ظاهر مى شد كه عقلهايتان را بِرُبايد و ترديدهايتان را برطرف كند; ليكن آنچه را كه خداوند خواسته انجام مى شود و براى هر سرآمدى، كتاب و نوشته اى است. پس از خدا بترسيد و تسليم ما شويد و كار را به ما واگذاريد و بر ماست كه شما را از سرچشمه، سيراب بيرون آوريم چنان كه ما شما را به سرچشمه برديم.
براى كشف آنچه از شما پوشيده داشته شده كوشش مكنيد، و از راه راست منحرف نشويد، و به نادرستى نگراييد. و بر اساس سنّت آشكار الهى به وسيله محبّت و دوستى خود، راه و مقصدتان را به سوى ما قرار دهيد.
نشانه قيام
«وَآيَةُ حَرَكَتِنا مِنْ هذِهِ اللَّوْثَةِ حادِثَةٌ بِالْحَرَمِ الْمُعَظَّمِ، مِنْ رِجْسِ مُنافِق مُذَمَّم، مُسْتَحِلٍّ لِلدَّمِ الْمُحَرَّمِ، يَعْمَدُ بِكَيْدِهِ أَهْلَ الاِْيمانِ، وَلايَبْلُغُ بِذلِكَ غَرَضَهُ مِنَ الظُّلْمِ لَهُمْ وَالْعُدْوانِ، لاَِنَّنا مِنْ وَراءِ حِفْظِهِمْ بِالدُّعاءِ الَّذي لا يُحْجَبُ عَنْ مَلِكِ الأَرْضِ وَالسَّماءِ».
نشانه حركت و قيام ما از اين خانه نشينى، حادثه اى است كه در مكّه معظّمه روى خواهد داد; حادثه اى برخاسته از پليدىِ انسانى دو رو و نكوهيده كه خونريزى را حلال مى شمرد و باكِيد و نيرنگ خود، آهنگ جان مؤمنان مى نمايد; امّا با آن كار به هدف ظالمانه و ستم بار خود نخواهد رسيد. زيرا ما با دعايى كه از دارنده آسمان و زمين پوشيده نمى ماند و ردّ نمى شود براى حفاظت و نگهدارى آنان آماده ايم.
رابطه آفرينش و روزى بخشى خداوند باامام زمان(عليه السلام)
«إنَّ اللّهَ تعالى هُوَ الَّذي خَلَقَ الاَْجْسامَ، وَقَسَّمَ الاَْرْزاقَ، لاَِنَّهُ لَيْسَ بِجِسْم وَلا حالٍّ في جِسْم، لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ، وَهُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ.
وَأَمَّا الاَْئِمَّةُ(عليهم السلام)، فَإِنَّهُمْ يَسْأَلُونَ اللّهَ تَعالى فَيَخْلُقُ، وَيَسْأَلُونَهُ فَيَرْزُقُ إِيجاباً لِمَسْأَلَتِهِمْ وَإِعْظاماً لِحَقِّهِمْ».
همانا خداوند متعال است كه اجسام را آفريده و روزيها را تقسيم مى كند، زيرا نه خود جسم است ونه در جسمى حلول كرده; چيزى مانند او نيست و او شنواى بيناست.
امّا امامان(عليهم السلام) از خدا درخواست مى كنند و خداوند به خاطر اجابت درخواست آنان و بزرگداشت حقّ ايشان، موجودات رامى آفريند و روزى مى بخشد.
زنان در بهشت
«إِنَّ الْجَنَّةَ لا حَمْلَ فيها لِلنِّساءِ، وَلا وِلادَةَ، وَلا طَمْثَ، وَلا نِفاسَ، وَلاشِقاءَ بِالطُّفُولِيَّةِ، «وَفيها ما تَشْتَهِي الاَْنْفُسُ وَتَلَذُّ الاَْعْيُنُ» كَما قالَ سُبْحانَهُ، فَإِذا اشْتَهَى الْمُؤْمِنُ وَلَداً خَلَقَهُ اللّهُ بِغَيْرِ حَمْل وَلا وِلادَة عَلَى الصُّورَةِ الَّتي يُريدُ، كَما خَلَقَ آدَمَ عِبْرَةً».
زنان در بهشت نه بچه دار مى شوند و نه مى زايند; نه خون حيض و نفاس مى بينند و نه رنج بچه دارى را تحمّل مى كنند، و در بهشت چنان كه خداوند متعال فرموده است، چيزهايى است كه جانها و نفوس از آن خوششان مى آيد و چشمها لذّت مى برند.
هرگاه مؤمن در بهشت، فرزندى آرزو كند، خداوند بدون حمل و بدون زادن ـ همانگونه كه در آغاز آدم را آفريد ـ فرزندى كه دلخواه اوست برايش مى آفريند.
اُلگو، فاطمه زهراء(عليها السلام)
«وَفي اِبْنَةِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِه إِلَيَّ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ».
و در دختر رسول خدا ـ كه درود خدا بر او و پدرش و خاندانش باد ـ براى من اسوه و الگويى نيكوست.
زمين و حجّت خدا
«إنَّ الاَْرْضَ لاتَخْلُو مِنْ حُجَّة إِمّا ظاهِراً وَإِمّا مَغْمُوراً».
همانا زمين، هيچگاه از حجت الهى خالى نمى ماند; چه ظاهر و آشكار باشد و چه پنهان و گمنام.
راويان حديث
«وَأَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ، فَارْجِعُوا فيها إِلى رُواةِ حَديثِنا، فَإِنَّهُمْ حُجَّتي عَلَيْكُمْ وَأَنَا حُجَّةُ اللّهِ».
وامّا رخدادها و پيش آمدهايى كه در آينده روى خواهد داد، درباره آنها به راويان احاديث ما رجوع كنيد; زيرا آنان حجّت من بر شمايند و من حجّت خدايم.
وقت ظهور
«وَأَمّا ظُهُورُ الْفَرَجِ، فَإِنَّهُ إلَى اللّهِ وَكَذِبَ الْوَقّاتُونَ».
وامّا ظهور فرج، بسته به اراده خداست و آنان كه وقتى براى آن تعيين مى كنند دروغ مى گويند.
فرجام كار
«وَالْعاقِبَةُ ـ بِجَميلِ صُنْعِ اللّهِ سُبْحانَهُ ـ تَكُونُ حَميدَةً لَهُمْ مَا اجْتَنَبُوا الْمَنْهِيَّ عَنْهُ مِنَ الذُّنُوبِ».
و فرجام كار شيعيان ـ به فضل احسان و نيكوكارى خداوند سبحان ـ تا آن زمان كه از گناهان دورى گزينند، پسنديده و نيكو خواهد بود.
بردبارى
«إِنَّ اللّهَ ذُو أَناة وَأَنْتُمْ تَسْتَعْجِلُونَ».
خداوند صابر و شكيبا است و شما عجله مى كنيد.
ياور مردم
نامه اى از آن حضرت به مرجع بزرگ آية اللّه سيد ابوالحسن اصفهانى:
«اَرْخِصْ نَفْسَكَ، وَاجْعَلْ مَجْلِسَكَ فِي الدِّهْليزِ، وَاقْضِ حَوائِجَ النَّاسِ، نَحْنُ نَنْصُرُكَ».
خودت را ارزان كن (فروتنى پيشه كن) و در دهليز خانه ات بنشين (در دسترس مردم باش) و حاجات و نيازهاى مردم را برآورده ساز; ما ياريت مى كنيم.
معرفي خود
«أَنا بَقِيَّةُ اللّهِ في أَرْضِهِ وَالْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدائِهِ». «أَنَا خاتَمُ الأَوْصِياءِ وَبي يَدْفَعُ اللّهُ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلي وَشِيعَتي».
من باقيمانده خدا در زمين او و انتقام گيرنده از دشمنان او هستم. من پايان بخش سلسله جانشينان پيامبرم، و به خاطر من است كه خداوند بلاها را از خاندانم و شيعيان من دور مى دارد.
امام و يارى دوستان
«إِنَّ اللّهَ قَنَّعَنا بِعَوائِدِ إِحْسانِهِ، وَفَوائِدِ إِمْتِنانِهِ، وَصانَ أَنْفُسَنا عَنْ مُعاوَنَةِ أَوْلِيائِهِ إلاّ عَنِ الاِْخْلاصِ فِي النِّيَّةِ وَإِمْحاضِ النَّصِيحَةِ وَالْمُحافَظَةِ عَلى ماهُوَ أَتْقى وَأَبْقى وَأَرْفَعُ ذِكْراً».
بدرستى كه خداوند ما را به لطف و احسان مكرّر خويش و به بهره هاى انعام و كرم خود، راضى و خشنود ساخته است. و ما را نيازمند يارى دوستانش قرار نداده، مگر آن يارى كه از سر اخلاص در نيّت و خيرخواهىِ محض صورت گيرد و در آن، برآنچه به تقواى الهى و بقاى نزد خدا ورفعتِ جايگاه نزديكتر است، محافظت و مراقبت شود.
پيامبران و امّتها
«كانَ مِنْ تَقْديرِ اللّهِ جَلَّ جَلالُهُ وَلُطْفِهِ بِعِبادِهِ وَحِكْمَتِهِ: أَنْ جَعَلَ أَنْبِيائَهُ مَعَ هذِهِ الْمُعْجِزاتِ في حال غالِبينَ وَأُخْرى مَغْلُوبينَ وَفي حال قاهِرينَ وَأُخْرى مَقْهُورينَ وَلَو جَعَلَهُمُ اللّهُ في جَميعِ أَحْوالِهِمْ غالِبينَ وَقاهِرينَ وَلَمْ يَبْتَلِهِمْ وَلَمْ يَمْتَحِنْهُمْ، لاتَّخَذَهُمُ النّاسُ آلِهَةً مِنْ دُونِ اللّهِ عَزَّ وَجلَّ، وَلَما عُرِفَ فَضْلُ صَبْرِهِمْ عَلَى الْبَلاءِ وَالْمِحَنِ وَالاِْخْتِبارِ.
وَلكِنَّهُ جَعَلَ أَحْوالَهُمْ في ذلِكَ كَأَحْوالِ غَيْرِهِمْ، لِيَكُونُوا في حالِ الْمِحْنَةِ وَالْبَلْوى صابِرينَ وَفى حالِ اْلعافِيَةِ وَالظُّهُورِ عَلَى الاَْعداءِ شاكِرينَ، وَيَكُونُوا في جَميعِ أَحْوالِهِمْ مُتَواضِعينَ غَيْرَ شامِخينَ وَلا مُتَجَبِّرينَ وَلِيَعْلَمَ الْعِبادُ أَنَّ لَهُمْ عَلَيْهِمُ السَّلامُ إِلهاً هُوَ خالِقُهُمْ وَمُدبِّرُهُمْ، فَيَعْبُدُوهُ وَيُطيعُوا رُسُلَهُ، وَتَكُونَ حُجَّةُ اللّهِ ثابِتَةً عَلى مَنْ تَجاوَزَ الْحَدَّ فيهِمْ، وَادَّعى لَهُمُ الرُّبُوبِيَّةَ، أَوْ عانَدَ وَخالَفَ، وَعَصى وَجَحَدَ بِما أَتَتْ بِهِ الاَْنْبِياءُ وَالرُّسُلُ، وَلِيَهْلَكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَة وَيَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَة».
از تقدير خداوند بلند مرتبه و لطف او نسبت به بندگانش و از حكمت تدبير حكيمانه او بود كه پيامبرانش را با اين همه معجزات، گاهى پيروز و گاهى شكست خورده، گاهى داراى سلطه و گاهى تحت سلطه قرار داد.
و اگر خداوند آنان را در تمام موقعيّتها، پيروز و مسلّط قرار مى داد و به بلا و آزمايشى دچارشان نمى ساخت، چه بسا مردم آنان را به عنوان معبوداتى مستقل از خداى عزّوجلّ اختيار مى كردند و از طرفى، فضيلت شكيبايى خود پيامبران بر بلاها و سختى ها و آزمايشات الهى معلوم نمى گشت.
امّا خداوند در اين مورد، موقعيّت پيامبران را مانند موقعيّت بقيّه مردم قرار داد، تا در حال شدّت و بلاء شكيبا باشند و در حال رفاه و غلبه بر دشمنان شكر گزار باشند و در تمام مراحل و احوالشان، تواضع و فروتنى پيشه كنند، و گردن فراز و ستم پيشه نباشند، و بدان منظور كه بندگان خدا بدانند كه پيامبران نيز خدايى دارند كه آفريننده و تدبير كننده امور آنهاست. در نتيجه، مردم به عبادت خداوند و اطاعت از رسولانش رو آورند، و بدان جهت كه حجت بر آنكس كه درباره پيامبران زياده روى كرده و پروردگارشان بشمارد يا با آنان عناد ورزد ومخالفت نمايد و نافرمانى كند آنچه را انبيا و پيامبران آورده اند انكار نمايد، ثابت باشد ـ وراه عذر بر او بسته شود ـ و تا هركس هلاك و گمراه مى شود از روى دليلِ روشن ـ و با اتمام حجّت ـ باشد و هركس زندگى مى يابد ـ و هدايت مى شود ـ از روى دليل روشن و يا برهانى آشكار باشد.
دعاى حضرت براى يارانش
«فَإِذا أَذِنْتَ في ظُهُوري فَأَيِّدني بِجُنُودِكَ، وَاجْعَلْ مَنْ يَتَّبِعُني لِنُصْرَةِ دينِكَ مُؤَيَّدينَ، وَفي سَبيلِكَ مُجاهِدينَ، وَعَلى مَنْ أَرادَني وَأَرادَهُمْ بِسُوء مَنْصُورينَ وَوَفِّقْني لاِِقامَةِ حُدُودِكَ، وَانْصُرْني عَلى مَنْ تَعَدّى مَحْدُودَكَ، وَانْصُرِ الْحَقَّ وَأَزْهِقِ الْباطِلَ، إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً، وَأَوْرِدْ عَلى شيعَتي وَأَنْصاري مَنْ تَقَرُّ بِهِمُ الْعَيْنُ وَيُشَدُّ بِهِمُ الأَزْرُ، وَاجْعَلْهُمْ في حِرْزِكَ وَأَمْنِكَ، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ».
خدايا . . . زمانى كه براى ظهور و خروج من اجازه مى فرمايى، مرا به لشكريان خويش تاييد فرما وهمه كسانى را كه براى يارى دين تو به پيروى از من برخاسته اند، مورد تأييدات خويش قرار بده، و از مجاهدان راه خود محسوبشان دار، و آنان را عليه هركس كه بدخواه من و ايشان است، يارى بخش و مرا براى برپا داشتن حدود الهى، توفيق ده و براى سركوبى هركس كه از محدوده دين تو تجاوز كرده است، يارى عنايت كن و حق را يار باش، و باطل را نابود كن، كه باطل نابود شونده است. و بر يارى پيروان و ياران من، كسانى را بفرست كه مايه روشنى چشم و پشتگرمى آنان باشند، و همگان را در پناه خود و در امان خويش قرار ده، به رحمت بى منتهايت اى مهربانترين مهربانان.
«عَصَمَنَا اللّهُ وَإِيّاكُمْ مِنَ الْمَهالِكِ وَالاَْسْواءِ وَالآفاتِ وَالْعاهاتِ كُلِّها بِرَحْمَتِهِ، فَإنَّهُ وَلِيُّ ذلِكَ وَالْقادِرُ عَلى ما يَشاءُ، وَكانَ لَنا وَلَكُمْ وَلِيّاً وَحافِظاً، وَالسَّلامُ عَلى جَميعِ الاَْوْصِياءِ وَالاَْوْلِياءِ وَالْمُؤْمِنينَ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ، وَصَلَّى اللّهُ عَلَى النَّبِيِّ مُحَمَّد وَآلِهِ وَسَلَّمَ تَسْليماً».
خداوند، ما و شما را به رحمت خويش از مهلكه ها و زشتيها و بديها و آفات و بلايا نگه دارد كه او ولىّ و اختيار دار همه اينهاست و توانا بر آنچه مى خواهد. او ولىّ و نگهدارنده ما و شماست.
سلام بر تمامى جانشينان واوليا ومؤمنان و رحمت و بركات خدا بر آنان باد! درود و سلام خداوند بر محمّد پيامبرش و خاندانش باد!
رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) دراین زمینه مى فرمايد:
(يُفَرِّجُ اللهُ بِالْمَهْدِىِّ عَنِ الاُْمَّةِ، يَمْلاَُ قُلُوبَ الْعِبادِ عِبادَةً وَ يَسَعهُمْ عَدْلُهُ، بِهِ يَمْحَقُ اللهُ الْكَذِبَ وَ يُذْهِبُ الزَّمانَ الْكَلِب، وَيُخْرِجُ ذُلَّ الرِّقِّ مِنْ أَعْناقِكُمْ )
«خداوند به وسيله مهدى(عليه السلام) از امت رفع گرفتارى مى كند، دلهاى بندگان را با عبادت و اطاعت پر مى سازد و عدالتش همه را فرا مى گيرد.
خداوند به وسيله او دروغ و دروغگويى را نابود مى نمايد، روح درندگى و ستيزه جويى را از بين مى برد و ذلّت بردگى را از گردن آنها بر مى دارد». غيبت شيخ طوسى ص 114.
دعا براى فرج
«و أكثروا الدّعا بتعجيل الفرج فإنّ ذلك فرجكم».
يعنى براى تعجيل فرج; بسيار دعا كنيد، پس بدرستيكه اين دعاء موجب فرج شما است.
توفيق زيارت حضرت
لو ان اشياعنا وفقهم الله لطاعته على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد عليهم لما تأخر عنهم اليمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعادة بشاهدتنا على حق المعرفة و صدقها منهم بن بحارالانوار، ج 51
اگر شيعيان ما كه خداى آنان را طاعتشان توفيق دهد ـ با دلهايى يكپارچه بر عهد خويش وفادار بودند به يمن لقاى ما نائل مى شدند و سعادت ديدار ما به آنها روى مى آورد، ديدارى كه با شناخت حقيقى و درست ايشان نسبت به ما، همراه بود.
امان اهل زمين
و انى لامان لاهل الارض كما ان النجوم امان لاهل السماء. غيبة الطوسى، ص 292 و 293
من امان اهل زمين هستم همانطور كه ستارگان امان اهل آسمانند.
l«و بى يدفع الله البلاء عن اهلى و شيعتى» اكمال الدين، بحارالانوار، ج 52، ص 30
و پروردگار به سبب من بلا را از خاندان و شيعيانم دور می گرداند.
راه رسيدن به معارف الهى
«طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لانكارنا» منقول از دين و فطرت، ج 1
جستجوى معارف، جز از راه ما خاندان رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) برابر با انكار ماست.
دعاى حضرت
lاللهم انا نرغب اليك فى دولة كريمة تعزبها الاسلام واهله و تذل بها النفاق و اهله ... فرازی ازدعای افتتاح
خداوندا! ما از تو اميد داريم كه دولت بزرگوارى را كه به اسلام و پيروانش عزت بخشد و نفاق و حاميانش را خوار گرداند، برقرار سازى.
http://www.jamkaran
منابع ومآخذ:
امام مهدي (عجل الله فرجه) موجود موعود » - جوادي آملي- تابستان 1387 نشراسرا)
ابراهيم اميني، دادگستر جهان، انتشارات شفق، قم، چاپ بيست و پنجم، 1381.
منتهي الامال /محدث قمي
امامت و مهدويت، لطف الله صافى
وابستگى جهان به امام زمان ،لطف اللَّه صافى
ترجمه منتخب الاثر،آيت اللَّه صافى
جستجو و گفتگو پيرامون امام مهدي / شهيد سيد محمد باقر صدر/ ترجمه ي مصطفي رحماندوست
حكومت عدل گستر (حسين حيدري كاشاني)
چشم به راه مهدى، جمعى از نويسندگان- دفتر تبليغات اسلامى قم
حبيب الله طاهري،سيماي آفتاب، انتشارات زائر، قم، چاپ اول، 1380.
تاريخ عصر ظهور، و مابعد الظهور (عصر غيبت)، محمد صدر.
اصالت مهدويت، آيت الله صافي، ج اول تا سوم، انتشارات حضرت معصومه.
او خواهد آمد، مهدي پور، نشر برقعي.
مجموعه آثار جلد 3، مطهری، مرتضی؛
قيام و انقلاب مهدي / شهيد مطهري
از ولادت تا ظهور، كاظم قزوينى، ترجمه: فريدونى، نشر آفاق
نور مهدي ( عج ) (چند تن از نويسندگان)
ظهور نور، على سعادتپرور، نشر تشيع
ماهنامه موعود شماره 97
موسسه مطالعات راهبردي علوم و معارف اسلام
نقش اما مت در زندگى انسانها- سيّد حميد فتاحى
http://www.porsojoo.com
http://www.jamkaran
http://www.hawzah.net
تهیه وتنظیم: بهزادکاظمی
مهر 1388
|