شهید پُلارک به شیوه حر
شب عاشورا، سید احمد همه بچه ها رو جمع کرد. شروع کرد براشون به حرف زدن. گفت:« حر، شب عاشورا توبه کرد. امام هم بخشیدش و به جمع خودشون راهش دادند. بیایید ما هم امشب حر امام حسین عليه السلام بشیم.»نصف شب که شد.گفت: پوتین هاتون رو در بیارین بندهای پوتین ها رو به هم گره زد.بعد توی پوتین ها خاک ریخت و انداختشون روی دوشمون.گفت:«حالا بریم»چند ساعت توی بیابون های کوزران پیاده رفتیم و عزاداری کردیم اون شب احمد چیزهایی رو زمزمه می کرد که تا اون موقع نشنیده بودم.
مشخصات شهيد:شهید سید احمد پلارک-فرمانده آرپی جی زن های گردان عمار لشکر 27 محمد رسول الله -تولد: 1334تهران-شهادت: 1366کربلای 8 شلمچه-محل دفن: بهشت زهرا راوی:همرزم شهید
«راز سالم ماندن جنازه پس از 16 سال»
بعد از 16 سال جنازه اش را آوردند. خودم توی گلزار شهدای قم دفنش کردم. عملیات کربلای 4 با بدن مجروح اسیر شد.برده بودنش بیمارستان بغداد. همونجا شهید شده بود،با لب تشنه.بعد از این همه سال هنوز سالم بود.سر، صورت و محاسن از همه جا تازه تر،یاد شبهای جبهه گردان تخریب افتادم. بلند می شد لامپ سنگر رو شل می کرد همه جا که تاریک می شد شروع می کرد به خوندن:«حسینم وا حسینا.»می شد بانی روضه امام حسین عليه السلام ،آخر مجلس هم که همه اشکاشون رو با چفیه پاک می کردند محمدرضا اشکاشو می مالید به صورتش. دلیل تازگی صورت و محاسنش بعد از 16 سال همین بود اثر اشک امام حسین عليه السلام .
مشخصات شهيد:
شهید محمدرضا شفیعی گردان تخریب لشکر 17 علی ابن ابی طالب تولد: 1346 قم-مجروحیت و اسارت در کربلای 4- شهادت در بیمارستان بغداد:4/10/1365 -بازگشت پیکر: 14/5/1381-محل دفن: گلزار شهدای علی ابن جعفر قم قطعه 2 ردیف 14 شماره 1
راوی: حاج حسین کاجی از گردان تخریب لشکر 17 علی ابن ابی طالب عليه السلام
« یا نُبَیَّ انت مقتول»
می گفتند:«هم توی سیادتم شک کرده بودم هم می خواستم بدونم شهید می شم یا نه؟»یه شب امام حسین عليه السلام رو خواب دیدم. آقا دست به سرم کشید و فرمود: «یا بنی! انت مقتول؛ پسرم! تو شهید می شوی».فهمیدم هم سیدم هم شهید می شم....
راوی: ایت الله فاضلیان، امام جمعه ملایر مشخصات شهيد:آیت الله سید اسدالله مدنی نماینده ولی فقیه در استان آذربایجان شرقی و امام جمعه تبریز متولد: 1293 دهخوارقان آذرشهر شهادت: 20/6/1360- تبریز محل دفن: حرم مطهر حضرت معصومه
« چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی»
قبل اذان صبح بود. با حالت عجیبی از خواب پرید.گفت:«حاجی خواب دیدم. قاصد امام حسین عليه السلام بود. بهم گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند:«به زودی به دیدارت خواهم آمد» یه نامه از طرف آقا به من داد که توش نوشته بود:« چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی؟»همینجور که داشت حرف می زد گریه می کرد. صورتش شده بود خیس اشک. دیگه تو حال خودش نبود.چند شب بعد شهید شد. امام حسین عليه السلام به عهدش وفا کرد...
مشخصات شهيد:شهید محمدباقر مؤمنی راد لشکر 32 انصار الحسین عليه السلام تولد: 25/3/1344- همدان شهادت: 9/2/1365 والفجر 8- فاو محل دفن: گلزار شهدای همدان
برگرفته از کتاب « خط عاشقي » خاطرات عشق شهدا به امام حسين عليه السلام راوی: حاج علی سیفی، همرزم شهید
«شبهای جمعه خدمت آقا اباعبدالله »
شش روز از جنگ گذشته بود که شهید شد. خوابش را دیدم . بغلش کردم و گفتم : « تا نگی اون دنیا چه خبره رهایت نمی کنم!» گفت:« فقط یک مطلب میگم اونم اینکه ما شهدا شب های جمعه می رویم خدمت آقا اباعبدالله عليه السلام ...
[ راوی: حاج علی اکبر مختاران، همرزم شهید محمدرضا فراهانی ، فرمانده عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همدان ]
پاهای بسته ی این بسیجی ، هشداری است هولناک برای ماها !
عکسی که می بینید در اردیبهشت ماه سال 1373 ، توسط «احسان رجبی» به ثبت رسیده است. محل عکس برداری ، ارتفاع 112 ، واقع در شمال منطقهی عملیاتی «فکه» است.
برادر حسین احمدی ، پیکر شهیدی را که به تازگی تفحص شده است ، نظاره می کند. پیکر این شهید که پس از 12 سال ، چهره نمایانده است ، ویژگی بسیار بارز و تکان دهنده ای دارد.دست ها و پاهای جسد با سیم تلفن بسته شده و در غربت و مظلومیت بی مانندی ، به احتمال قوی ، زنده به گور گردیده است. سیم تلفن های دور پاها به خوبی مشخص است. این معامله ای است که بعثی ها با بسیاری از بسیجیان و پاسداران مظلوم گرفتار شده در حلقه ی محاصره ی فکه کردند.
آیا به راستی کسی جز این رزمندگان بی نام و نشان ، شایستگی اطلاق عنوان «فرزند خمینی» را دارد؟ کسانی تنها به عشقِ آن نایب امام عصر(عج) وحشیانه ترین شکنجه ها را به جان خریدند و با گوشت و پوست و خون خود ، با امامِ عشق بیعت نمودند.
وآی بر ما میراث داران روح الله ! وای بر روزگارمان اگر در وظیفه مان کوتاهی کنیم ! پاهای بسته ی این بسیجی ، هشداری است هولناک برای ما ! هیچ یادمان هست کدام میراث حضرت روح الله است که خودش فرمود اگر از آن غفلت کنید ، گرفتار دوزخ الهی شده و خواهید سوخت؟؟
دورکعت نماز بخوانيد بگوييد خدايا اين بنده ي تو حواسش نبود.
اگر بين بسيجي ها حرفي مي شد مي گفت « براي اين حرف ها بهم تهمت نزنيد. اين تهمت ها فردا باعث تهمت هاي بزرگتري مي شه. اگه از دست هم ناراحت شديد،دورکعت نماز بخوانيد بگوييد خدايا اين بنده ي تو حواسش نبود من گذشتم تو هم ازش بگذر . اين طوري مهر و محبت زياد مي شه. اون وقت با اين نيروها ميشه عمليات کرد.»
(روایتی از سردار شهید حسن باقری) منبع :سایت تبیان
«مداح بی سر»
حاج شیرعلی سلطانی ، مسئول تبلیغات تیپ امام سجاد عليه السلام (شیراز) که هم مداح بود و هم شاعر اهل بیت می گفت: « شرمنده ام که با سر وارد محشر شوم و اربابم بی سر وارد شود» بعد شهادت وصیت نامه اش رو آوردند. نوشته بود قبرم رو توی کتابخونه مسجد المهدی کندم. سراغ قبر که رفتند دیدند که براي هیکلش کوچیکه. وقتی جنازه ش اومد قبر اندازه اندازه بود، اندازه تن بی سرش.
راوی: مداح اهل بیت حاج کاظم محمدی
در منطقه تک تیرانداز بود و یک اسلحه قناصه داشت به من میگفت: هر گاه میخواهم هدفی را بزنم که زدنش سخت است آیه «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللّهَ رَمَى وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاء حَسَنًا إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» را میخوانم و تیرم درست به هدف میخورد. اینها نشانه این بود که وی تا چه حدی از قرآن بهره برده بود. سرانجام در سال 1362 در عملیات والفجر چهار برای نجات یکی از همرزمان که گلوله خورده بود خاکریز را ترک میکند و از هر دو پا مورد اصابت گلوله دشمن قرار میگیرد و به شهادت میرسد. هنگامی که او شهید شد همه ما اضطراب عجیبی پیدا کرده بودیم و از شهادت احمد هم باخبر نبودیم آن روز خواهرم به ما گفت: پسر همسایه شهید شده و این حرف اضطراب ما را بیشتر کرد. من طاقت نیاوردم و به بهانه خرید نان از خانه بیرون رفتم از شدت ناراحتی جلوی نانوایی روی زمین نشستم که در همین حال خبر شهادت احمد را به من داد.
- See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930824000079#sthash.I6xlkAh7.dpuf
آیهای که تیر شهید را به هدف میرساند
در منطقه تک تیرانداز بود و یک اسلحه قناصه داشت به من میگفت: هر گاه میخواهم هدفی را بزنم که زدنش سخت است آیه «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللّهَ رَمَى وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاء حَسَنًا إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» را میخوانم و تیرم درست به هدف میخورد. اینها نشانه این بود که وی تا چه حدی از قرآن بهره برده بود. سرانجام در سال 1362 در عملیات والفجر چهار برای نجات یکی از همرزمان که گلوله خورده بود خاکریز را ترک میکند و از هر دو پا مورد اصابت گلوله دشمن قرار میگیرد و به شهادت میرسد. هنگامی که او شهید شد همه ما اضطراب عجیبی پیدا کرده بودیم و از شهادت احمد هم باخبر نبودیم آن روز خواهرم به ما گفت: پسر همسایه شهید شده و این حرف اضطراب ما را بیشتر کرد. من طاقت نیاوردم و به بهانه خرید نان از خانه بیرون رفتم از شدت ناراحتی جلوی نانوایی روی زمین نشستم که در همین حال خبر شهادت احمد را به من داد.
خاطره ای از شهید احمد مولایی منبع :سایت خبرگزاری فارس
ای کاش وقتی شهید شدم، جسم مرا پیدا نکنند
گردان امام حسین توی محاصره دشمن قرار گرفته بود. دست مشدی عباد ( محمدباقر مشهدی عباد ) فرمانده گردان، قطع شده است.ایستاده است و می جنگد، بچه های باقی مانده گردان با دیدن وضع مشدی عباد، شیر تر از شیر شده اند مشدی عباد آخرین پیامش را با بی سیم به آقا مهدی باکری فرمانده لشکر می رساند:سلام ما را به امام برسانید، و بگویید که مشدی عباد و نیروهایش تا آخرین قطره خون حسین وار جنگیدند و حسین وار شهید شدند ترکش و تیر می بارد، می گویند مشدی عباد شهید شده است و جنازه ی مشدی عباد هرگز برنگشت، در بخشی از مناجات وصیت نامه اش آمده است:ای کاش وقتی شهید شدم، جسم مرا پیدا نکنند
خاطره ای از زندگی سردار شهید محمد باقر مشهدی عبادی منبع: کتاب لحظه های آشنا ، صفحه 11
|