اما در مورد دشمنان غدار، كينه توز و قسم خورده، خداوند مىفرمايد:و لن ترضى عنك اليهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم(13)، تا دست از انقلابتان بر نداريد، آمريكا از شما راضى نخواهد شد. هر روز لازم است تامل كنيم كه آشتى با چنين كسانى يعنى چه؟ لبخند به روى آنان يعنى چه؟ بايد با نهايت غضب، خشونت، تندى و عبوسى با اينها برخورد كرد. بايد مرگ را بر سر اينها باريد، چون آنها جز به مرگ ما راضى نيستند، نه تنها به مرگ بدن ما، بلكه به مرگ روح ما، به مرگ دين ما راضى مىشوند.
حاصل سخن اين كه، بزرگداشت مراسم سيدالشهداء (عليه السلام) بازسازى حيات حسينى است، تا از آن حيات به نحو احسن استفاده شود نبايد به بحثهاى علمى اكتفا شود.
چون انسان به برانگيخته شدن عواطف و احساسات احتياج دارد. نبايد به عواطف مثبت، به شادى، به خنده، بسنده كرد، زيرا زنده نگه داشتن خاطره سيدالشهداء (عليه السلام) و مظلوميت او از راه احساسات شورانگيز حزن و گريه و سوگوارى امكان دارد. و بالاخره همراه با آن همه درود و سلام و عرض ارادت به خاك پاى حسينى و به خاك قبر حسينى، بايد بر دشمن حسين (عليه السلام) و دشمن اسلام و دشمنان خدا لعن و نفرين كرد. تنها سلام و درود و مشكل را حل نمىكند. ما نمىتوانيم از بركات حسينى استفاده كنيم، مگر اين كه اول دشمنان او را لعن كنيم، بعد بر او سلام بفرستيم، قرآن هم اول مىفرمايد:اشداء على الكفار،(14) بعد مىفرمايد:رحماء بينهم.(15)پس در كنار سلام، بايد لعن هم باشد. تبرى و اظهار دشمنى نسبت به دشمنان اسلام نيز باشد. اگر اين گونه شديم، حسينى هستيم؛ وگرنه بى جهت خودمان را به حسين (عليه السلام) نسبت ندهيم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
- نقش عاشورا در بقاى اسلام
- گستردگى، اهميت و تاثير عزادارى براى سيدالشهداء (عليه السلام)
- قداست و تحريف ناپذيرى قيام عاشورا
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين، و الصلوه و السلام على سيد الانبياء و المرسلين، ابى قاسم محمد و على آله الطيبين الطاهرين المعصومين، اللهم كن لوليك حجه بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه فى هذه ساعه و فى كل ساعه وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا حتى تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فيها طويلا. السلام عليك يا ابا عبدالله و على الارواح التى حلت بفنائك.
فرا رسيدن ايام سوگوارى سالار شهيدان ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) را به پيشگاه ولى عصر ارواحنا فداه، مقام معظم رهبرى، مراجع تقليد و همه شيفتگان مكتب اهل بيت (عليه السلام) تسليت عرض مىكنم و از خداى متعال درخواست مىكنم كه در دنيا و آخرت دست ما را از دامان آن حضرت كوتاه نفرمايد.
شب گذشته اين سؤال را كه براى نوجوانانها و جوانها به طور طبيعى مطرح مىشود، طرح كردم كه: چرا بايد در ايام محرم و همين طور در ساير ايام براى سيدالشهداء (عليه السلام) عزادارى كنيم؟ عرض كردم كه خود اين سؤال، به چهار سؤال تحليل مىشود و جواب آنها به صورت تفصيلى عرض كردم. حاصل جوابها اين بود كه اگر ماجراى كربلا نقش تعيين كنندهاى در تاريخ اسلام داشته است، زنده نگه داشتن خاطره آن هم مىتواند براى آينده ما مؤثر باشد. يعنى همه اين جوابها يك پيش فرض داشت و آن اين كه، داستان كربلا براى اسلام و مسلمانان نقش تعيين كننده داشته است.
حال اگر كسى سؤال كند كه از كجا بدانيم داستان كربلا چنين نقش تعيين كنندهاى در پيشرفت اسلام، در بقاى اسلام و نهايتا در سعادت انسانها داشته و مىتواند داشته باشد؟ در اين باره نيز بايد تا حدى كه توان داريم و وقت اجازه مىدهد صحبت كنيم.
آنچه دوست و دشمن بر آن اتفاق دارند اين است كه داستان كربلا، اگر در عالم انسانيت داستان منحصر به فردى نباشد، از وقايع بسيار كم نظير است. البته ما بر اساس آنچه از ائمه اطهار (عليه السلام) دريافت داشتهايم، اين داستان را منحصر به فرد مىدانيم و معتقديم كه نظير اين داستان در گذشته نبوده و در آينده هم نخواهد بود. ولى از جهت احتياط در سخن و براى اين كه با كسانى مواجه هستيم كه طبعا از ما دليل و سند مىخواهند و براى اين كه وارد آن بحثها نشويم، مىگوييم اتفاق نظر همه مورخين و همه آشنايان به تاريخ بشر اين است كه اگر داستان عاشورا منحصر به فرد نباشد، از كم نظيرترين داستانهاى عالم است؛ داستانى كه هم از نظر كيفيت وقوع، هم از نظر عظمت مصيبت، و هم از نظر بقاى خاطره آن در ميان مردم و آثار اجتماعى كه بر آن مرتبت مىشود، با هيچ ماجراى ديگرى قابل مقايسه نيست. خود همين تكرار عزادارى هايى كه در كشور خودمان مىبينيم، مىتواند براى ما عامل هشدار دهنده و بيدار كنندهاى باشد كه هيچ حادثه ديگرى با اين حادثه قابل مقايسه نيست. حادثهاى كه براى آهن اين همه وقت صرف مىشود، اين همه هزينه مىشود و اين همه اشكها ريخته مىشود، با چه حادثه و پيشامدى قابل تشبيه است؟
گستردگى، اهميت و تاثير عزادارى براى سيدالشهداء (عليه السلام)
اين عزادارىها مخصوص شهر و كشور ما نيست. شايد بسيارى از مردم گمان كنند كه اين گونه عزادارىها مخصوص شهرهايى همچون قم و مشهد يا ساير شهرهاى ايران است؛ اما من به شما عرض كنم كه دورترين نقطههاى جهان در ايام محرم و صفر و به خصوص روز عاشورا شبيه همان مراسمى كه شما در شهر خودتان داريد برنامه هايى برگزار مىشود. در نيويورك كه يكى از بزرگترين شهرهاى دنيا است، در روز عاشورا از طرف شيعيان پاكستانى، ايرانى، عراقى، لبنانى و بعضى از كشورهاى ديگر، دسته سينه زنى راه مىافتد به طورى كه توجه همه مردم را به خود جلب مىكند. بزرگترين خيابان اين شهر، پر از جمعيت مىشود به گونهاى كه رفت و آمد را مشكل مىسازد.
علاوه بر شيعيان، در بسيارى از كشورهاى سنى نشين هم در ايام عاشورا چنين مراسمى از سوى اهل سنت برگزار مىشود؛ يا اگر شيعيان جلساتى تشكيل مىدهند، برادران اهل تسنن، خود را موظف مىدانند كه در اين مراسم شركت كنند. بسيارى از برادران اهل تسنن ما در شبه قاره هند، هم در هندوستان كه تعداد مسلمان آن، دو برابر جمعيت كل ايران است و هم در بنگلادش و پاكستان، به عنوان اداى اجر رسالت، بر خود واجب مىدانند كه در مراسم عزادارى سيدالشهداء (عليه السلام) شركت كنند. چون در قرآن آمده است:قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى.(16) بر همين اساس، ايشان نيز اطهار مودت به اهل بيت (عليه السلام) را اجر رسالت مىدانند و اداى آن را بر خود واجب مىشمارند.
به اين دليل وقتى عزادارى سيداشهداء (عليه السلام) برپا مىشود، آنها هم براى اظهار محبت و علاقه به اهل بيت (عليه السلام) و اداى اين دينى كه به عهده خود مىدانند شركت مىكنند؛ بلكه حتى بت پرستانى كه به شريعت اسلام معتقد نيستند، به لحاظ بركاتى كه از عزادارى سيدالشهدا (عليه السلام) ديدهاند مراسم عزادارى برپا مىكنند و نذورات فراوانى براى برگزارى مراسم سيدالشهداء (عليه السلام) دارند. اينها مواردى است است كه در تمام دنيا ديده مىشود و كفار هم مىدانند كه چنين مسائلى وجود دارند. شما هيچ حادثهاى را در عالم نمىتوانيد نشان دهيد كه چنين تاثيرى داشته باشد و ملتهاى مختلف را تحت تاثير قرار داده باشد.
از نظر طول اثر، بيش از سيزده قرن است كه طراوت و تازگى خود را حفظ كرده و گويى اين جريان ديروز واقع شده است و مردم همچنان با سوز و گداز مىگريند و بر سر و سينه مىزنند. شايد بعضى از مراسم عزادارى وجود داشته باشد كه از جهت قدمت سابقه بيشترى داشته باشد. نمونهاى كه مىتوان به آن اشاره كرد، عزادارىاى است كه مسيحيان براى به دار زدن حضرت عيسى (عليه السلام) انجام مىدهند. سالگرد به دار كشيده شدن حضرت عيسى - على نبينا و آله و عليه السلام - در همين ايام بهار است. البته ما معتقديم كه چنين اتفاقى واقع نشده است. قرآن مىفرمايد:و ما قتلوه و ما صلبوه ولكن شبه لهم.(17)
اما آنها معتقدند كه حضرت عيسى (عليه السلام) را به دار كشيدند و ايشان را دفن كردند و بعد از سه روز، ايشان از قبر بيرون آمد و به آسمان رفت. لذا براى سالگرد به دار كشيده شدن حضرت عيسى (عليه السلام) مراسم عزادارى برپا مىكنند. بنده يك سال در واتيكان بودم كه مصادف بود با شب هايى كه شب عزادارى حضرت مسيح (عليه السلام) بود. اين مراسم در كليساى بزرگ رم، در كليساى سن پيتر با حضور خود پاپ برگزار مىشد و برنامه به گونهاى پيش آمد كه ما هم در آن شركت كرديم. بديهى است مراسمى كه در آن، پاپ كه شخصيت جهانى عظيمى دارد شركت مىكند و از اطراف دنيا براى ديدن آن جمع مىشوند و در كليسايى كه بزرگترين كليساى عالم است برپا مىگردد، مراسمى با شكوه خواهد بود.
در اين مراسم لباس مشكى مىپوشند، شمع روشن مىكنند و سرودهاى مذهبى شبيه نوحهاى كه ما مىخوانيم، به صورت آرام مىخوانند. چنين مراسمى را برگزار مىكنند، اما اتمام اين مراسم به اندازه مجلس ترحيم يكى از علماى ما شور ندارد. از آن جا كه از ميلاد حضرت مسيح (عليه السلام) دو هزار سال مىگذرد، مىتوانيم بگوييم سابقه برگزارى اين مراسم عزادارى به حدود دو هزار سال مىرسد و اين مراسم هم چنان برگزار مىشود و مورد احترام است. اما به همين صورت كم رنگ و خيلى عادى برگزار مىگردد. اگر شما اين مراسم را با يكى از مجالس عزادارى كه در قم يا تهران برگزار مىشود مقايسه كنيد، آن وقت خواهيد ديد كه چقدر تفاوت راه است ميان آن ارادتى كه مسلمانان - به خصوص شيعيان - از جانم اظهار مىكنند، با آنچه در بزرگترين اديان جهان و با آن تشكيلات، براى حضرت مسيح (عليه السلام) برگزار مىشود. به هر حال شما بهتر مىدانيد و خودتان لمس مىكنيد كه كيفيت آن با هيچ مراسمى قابل مقايسه نيست.
به اين مطالب، فداكارى هايى را كه شيعيان در طول تاريخ كردهاند اضافه كنيد. اين فداكارىها براى اين بوده است كه بتوانند اين مراسم را برگزار كنند و بتوانند به زيارت قبر سيدالشهداء (عليه السلام) نايل شوند. هميشه برگزارى اين گونه مراسم و زيارت قبر آن حضرت (عليه السلام) به اين راحتى نبوده است. البته الان هم خيلى راحت نيست؛ ولى زمانى بود كه اگر كسى مىخواست براى زيارت قبر سيداشهداء (عليه السلام) برود، بايد جان خود را كف دست بگيرد. ماموران دولت عباسى، به خصوص در زمان متوكل، آنچنان سختگيرى مىكردند كه كسى جرات نكند به نزديك حرم حسينى برسد. و بالاخره قبر سيدالشهداء (عليه السلام) را خراب كردند، بر آن آب بستند و زمينش را شخم زدند، براى اين كه به كلى آثار اين قبر محو شود. ولى شيعيان براى آن كه بتوانند حتى قبر سيدالشهداء (عليه السلام) را زيارت كنند، حاضر شدند نست بدهند، پا بدهند، جان بدهند، اما بروند و از نزديك سلام بدهند. چنين چيزى قطعا در تاريخ بشر نمونه ندارد. اگر از هر جهت ديگر بگوييم شباهتى با ساير حوادث دارد، از اين جهت شباهتى با هيچ حادثهاى ندارد. هيچ واقعهاى را نمىشود با اين مقايسه كرد.
البته اين حادثه اتفاقى نيست؛ درست است كه خداى متعال در قلب مؤمنان عشقى براى سيدالشهداء (عليه السلام) قرار داده است و در اين مورد يم عامل غيبى وجود دارد، اما كارهاى الهى معمولا بدون اسباب ظاهرى نيست؛ اين كه گاهى بدون اسباب ظاهرى كارى انجام مىگيرد، استسناء است. تصادفى نبوده كه شيعيان اين طور علاقهمند شدند.
حتى اهل تسنن و حتى بت پرستان هم بركات و آثارى از اين كار ديدهاند. ولى شايد مهمتر از همه، توصيه هايى بوده است كه پيشاپيش از طرف خود پيغمبر اكرم و از طرف ائمه و اهل بيت (عليه السلام)، بر زيارت، بزرگداشت و عزادارى، گريستن و برپا كردن مراسم ماتم تاكيد شده است. تاكيدهاى عجيب، كه يك سلام دادن براى سيدالشهداء (عليه السلام) ثواب حج و عمره را دارد. سلامى كه از حضور قلب و از صدق دل انجام بگيرد مىتواند ثواب حج داشته باشد. آن قدر ثواب در فضيلت زيارت سيدالشهداء (عليه السلام) وارد شده است كه كتابها از اين قبيل مطالب پر شده است. رفتارى را كه خود ائمه اطهار (عليه السلام) در بزرگداشت اين مراسم داشتهاند مورد توجه قرار دهيد. مثلا به كسانى كه مرثيه مىگفتند و شعر مىسرودند، صلههاى فراوان مىدادند و از آنها بسيار تمجيد مىكردند و به آنان احترام مىگذاشتند. در ايام عزادارى در بيوت خود مراسم عزادارى تشكيل مىدادند، شاعرى را دعوت مىكردند، مىآمد مرثيه مىخواند. هم سفارشهاى زبانى و هم سيره عملى و هم ذكر آن همه ثوابها براى زيارت و بزرگداشت عزادارى و بالاخره آن عشقى كه خدا در دلهاى پاك مؤمنان قرار داده، اين حادثه را به صورت حادثه منحصر به فردى در تاريخ بشر در آورده است.
خوب، اينها چه اثرى در زندگى انسانها داشته است؟ ما معتقديم كه مقام پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) از ائمه اطهار (عليه السلام) بالاتر است. چرا براى وفات پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) اين گونه عزادارى نمىكنيم؟ چرا با اين كه مقام پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) از همه ائمه اطهار (عليه السلام) بالاتر است، اين همه سفارش براى زيارت و برپاكردن مراسم عزادارى آن حضرت نشده است؟ ما دوازده امام معصوم داريم، اگر بنا بر تفضيل مقام ائمه باشد، بر اساس آن چه خود ايشان فرمودهاند مقام امير المؤمنين (عليه السلام) از همه بالاتر است. درست كه ما براى شهادت امير المؤمنين (عليه السلام) هم خيلى عزادارى مىكنيم، اما اين نسبت به سيدالشهداء (عليه السلام) قابل مقايسه نيست. مصيبت حسين (عليه السلام) چه خصوصيتى دارد كه اين چنين براى او اهميت قائل شدهاند و اين همه سفارش كردهاند؟ بگذريم از رواياتى كه مىفرمايد از زمان حضرت آدم (عليه السلام)، ذكر حسين (عليه السلام) و گريه كردن بر مصيبت حسين (عليه السلام) بوده است. رواياتى هست كه همه انبيا و اوليا و فرشتگان آسمان براى سيدالشهداء (عليه السلام) گريه كردهاند. اين ويژگى كه براى حسين (عليه السلام) است، كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در مورد آن بزرگوار فرمود:حسين منى و انا من حسين(18) براى چيست؟ خوب معناى حسين منى روشن است؛ اما انا من حسين خيلى مهم است. يا عبارت معروفى كه معمولا در حسينيهها مىنويسند كه از اين روايت گرفته شده است:ان الحسين ابن على فى السماء اكبر منه فى الارض فانه لمكتوب عن يمين عرش الله مصباح هدى و سفينه نجاه(19) حسين چراغ هدايت و كشتى نجات است.
خوب، همه امامان ما (عليه السلام) چراغ هدايت بودهاند، همه آنان كشتى نجات هستند. در زيارت جامعه مىخوانيم كه همه شما كشتى نجات هستيد، هر كس به شما تمسك بجويد، نجات مىيابد، و هر كس از شما دور و عقب بماند، هلاك مىشود. همه اهل بيت (عليه السلام) همين گونهاند. پس حسين (عليه السلام) چه خصوصيتى دارد؟
بدون شك شخصيت سيدالشسهداء (عليه السلام) و شرايطى كه براى زندگى ايشان پيش آمد، تقدير الهى بود؛ يك ويژگى به زندگى آن حضرت (عليه السلام) و به خصوص شهادت او بخشيد كه اين بركات مىتواند از آن ناشى شود. همين طور ما معتقديم همه ائمه اطهار (عليه السلام) نور واحد هستند؛ هر امام ديگرى هم به جاى امام حسين (عليه السلام) بود، بايد همين برنامه را اجرا مىكرد. اگر اختلافى در رفتار ائمه (عليه السلام) ديده مىشود، به لحاظ شرايط اجتماعى زمان ايشان بوده است. مثلا امام حسن (عليه السلام) اول جنگيد و بعد صلح كرد. اين كه معروف است كه امام حسن (عليه السلام) در مقايسه با سيدالشهداء (عليه السلام) سمبل صلح بود، بدان معنا نيست كه دو نوع سليقه و دو قرائت از اسلام داشتهاند، قرائتى صلح طلبانه و قرائت ديگرى خشونتآميز؛ خير، ما معتقديم اگر امام حسين (عليه السلام) هم در موقعيت امام حسن (عليه السلام) بود، مىبايست همانند امام حسن (عليه السلام) رفتار كند و اگر امام حسن (عليه السلام) در شرايط امام حسين (عليه السلام) بود، بايد همان رفتار امام حسين (عليه السلام) را انجام مىداد، و ساير ائمه (عليه السلام) نيز به همين شكل. اختلاف در روشها و رفتارها به خاطر شرايط اجتماعى خاصى بوده كه اين وظايف را ايجاب مىكرده است. پس اين شرايط خاص است كه براى ابى عبدالله (عليه السلام) پيش آمد و زمينهاى را فراهم كرد كه نقشى را در تاريخ بشر و راهنمايى انسانها ايفا كند كه براى هيچ فرد ديگرى ميسر نشد. اين شرايط بود كه چنين رفتارى را تعيين كرد؛ يا به زبان دينى اين تقدير الهى بود، خواست خدا بود. چون شرايط اجتماعى هم به دست خداست، همه چيز به اراده لايزال الهى منتهى مىشود. اين دو مطلب، در روى يك سكه است؛ خواه بگوييم خدا اين ويژگى را به امام حسين (عليه السلام) بخشيد، و يا بگوييم شرايط زندگى ابى عبدالله (عليه السلام) اين خصوصيتها را اقتضا كرد. چون اين شرايط نيز اراده خدا است و طبق تقدير او انجام مىگيرد.
حال بايد بررسى كنيم كه چگونه سيدالشهداء (عليه السلام) اين ويژگى را پيدا كرد كه بتواند اين بركت را داشته باشد و مردم در سايه عزادارى در مصيبت او بتوانند مصالح دنيا و به خصوص مصالح آخرتشان را تامين كنند؛ چون براى مؤمن، دنيا مقدمهاى براى تكامل اخروى است و حيات اصلى در آن جا است. اين جا يك دوران جنينى است كه ما مىگذرانيم. حيات حقيقى، پس از مرگ شروع مىشود.وان الدار الاخره لهى الحيوان،(20)حيات واقعى، پس از اين عالم است. به هر حال، هم مصالح دنيوى و هم مصالح اخروى ما در سايه توسل به سيدالشهداء (عليه السلام)، توجه به آن حضرت، عزادارى براى او، گريستن براى او و عرض ارادت به ايشان است. همه شما آن قدر از معجزات و كراماتى كه از اين عزادارىها حاصل شده است شنيدهايد كه من هر چه بگويم زيره به كرمان بردن است؛ لذا به اين قسمت نمىپردازم. حتى خاك گلى كه عزاداران سيدالشهداء (عليه السلام) به پيشانى مىماليدند موجب شفاى چشم حضرت آيت الله العظمى بروجردى (رحمه الله عليه) شد. اين داستان را همه شنيدهايد كه ايشان به چشم دردى مبتلا بودند كه معالجه نمىشد. تا اين كه در ايام عاشورا در بروجرد دستهاى سينه زن به منزل ايشان آمدند. مرحوم آيت الله بروجردى (رحمه الله عليه) مقدارى از گل هايى را كه عزاداران حسينى به سر و صورت ماليده بودند، برداشته و به چشم ماليد و آن چشم درد ايشان معالجه شد و تا آخر عمر هيچ ناراحتى از ناحيه چشم نداشتند و بدون عينك ريزترين خطها را مىخواندند و اين به بركت گلى بود كه سينه زنان سيدالشهداء (عليه السلام) روى سرشان مىريختند. از اين گونه كرامات و معجزات الى ماشاالله وجود دارد. همه شما با يك قطره اشكى كه در اين مراسم مىريزيد، اول نورانيت آن را در خود احساس مىكنيد. حاجت هايى كه از شما برآورده مىشود و نيز بسيارى از آفتها و مصيبت هايى كه از شما دفع مىشود و نمىدانيد، در مرحله بعد است. نكتهاى است كه داخل پرانتز عرض مىكنم كه در دعاها به آن اشاره شده است، و آن اين كه ما غالبا فقط حاجت هايى را از خدا مىخواهيم و برآورده مىشود، به حساب مىآوريم؛ اما نمىدانيم چه مصيبت هايى متوجه ما بوده است و خدا آن مصيبتها را از ما برداشته است و از آنها خبر نداريم؛ در حالى كه به بركت نام سيدالشهداء (عليه السلام) دهها برابر بركاتى كه بر مردم نازل مىشود، آفات و مصيبت هايى از آنها برداشته مىشود و ما خبر نداريم و آنها را به حساب نمىآوريم. اگر چنين چيزى باشد، آيا جا ندارد كه مردم اين همه اهتمام به گريه و عزادارى داشته باشند؟
تا اين جا درباره اهميت و بزرگى اين حادثه و آثارى كه بيش از سيزده قرن در جامعه داشته است توجه داديم و ياد آورى كرديم. مطلب ديگرى كه شما از بزرگان و از سروران ما، از مرثيه خوانان و وعاظ شنيدهايد، اين است كه شما اگر هر زمان درباره شخصيت انبياء و اولياى خدا مطالعه بفرماييد، مىبينيد حتى در زمان خودشان ابهام هايى درباره شخصيت، رفتار و گفتارشان وجود داشته است و بعد از وفاتشان چندين برابر بر اين ابهامها افزوده شده است. خود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مثل ساير انبياء، به زشتترين تهمتها متهم شدند؛ گفتند اين شخص عقلش را از دست داده و مجنون است، به حرف او گوش ندهيد! گفتند او سحر مىكند و جادوگر است! به جوانها سفارش مىكردند كه وقتى مىبينيد آن حضرت مشغول سخن گفتن است انگشت خود را در گوش هايتان بگذاريد يا در گوش خود پنبه فرو كنيد تا صداى او را نشنويد، چون ساحر است و سخن او شما را سحر مىكند. همه اين تهمتها را به پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مىزدند و خود پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) پيش بينى فرمودند كه بعد از وفات من دروغهاى زيادى به من خواهند بست، نه دشمنانى كه از كفار بودند، بلكه به اصطلاح پيروان خود حضرت و از ميان كسانى كه مىگفتند ما به او ايمان داريم؛ و چنين هم شد. فرمود:قد كثرت على الكذابه و ستكثر،(21) دروغ بستن بر من زياد شده و به زودى بعد از من كسان زيادى به دروغ احاديثى را از قول من نقل مىكنند. بعد معيارى تعيين فرمود براى اين كه با آن تشخيص دهيد كدام حديث راست و كدام دروغ است، و آن اين كه روايت را بر قرآن كريم عرضه كنيد، اگر مخالف قرآن بود بدانيد من نگفتهام. به علاوه، ائمه اطهار (عليه السلام) به عنوان كارشناسان علوم الهى بارها حديث هاى دروغين نقل شده را پالايش كردند. يك مرتبه در زمان امام رضا (عليه السلام) بود كه عيون اخبار الرضا (عليه السلام) نوشته شد؛ و آن رواياتى است كه حضرت رضا (عليه السلام) تصحيح يا نقل فرمودند و اصحاب ايشان يادداشت كردند. در زمان امام صادق (عليه السلام) نيز چنين شرايطى پيش آمد. ابوالخطاب و ديگران دروغ هايى جعل كرده بودند و امام (عليه السلام) آنها را تصفيه نموده و احاديث صحيح را معرفى كردند. به هر حال، اگر شما در حال حاضر بخواهيد احاديثى را كه قطعا پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودهاند و همه مسلمانان به عنوان كلام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) قبول دارند شناسايى كنيد، تعداد اين احاديث خيلى زياد نيست. بعضى در صدد برآمدهاند كه آنها بشمارند، ولى به هر حال تعداد رواياتى كه قطعا از خود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده باشد خيلى زياد نيست؛ اما روايات جعلى الى ماشاء الله است.
درباره رواياتى كه به دروغ به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نسبت داده شده است كتابهاى بسيارى از شيعه و سنى نوشته شده است.
مسالهاى كه در زندگى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مثل آفتاب روشن بود - گرچه ممكن است بعضى حمل بر تعصب كنند، ولى از اين روشنتر چيست - اين حقيقت بود كه از روزى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) دعوت خود را علنى كرد، على (عليه السلام) را به عنوان جانشين خود معرفى فرمود.
روزى كه گوسفندى ذبح كرد و به دستور قرآن كه فرمود:انذر عشيرتك الاقربين(22) همه عموها، عموزادهها و اقوام و خويشان را دعوت كرد و فرمود هر كس اول به من ايمان بياورد، او جانشين من خواهد بود. هيچ كس ايمان نياورد به جز طفلى ده يا يازده ساله، يعنى همان امير المؤمنين على بن ابى طالب (عليه السلام)، ابولهب و ابوجهل كه عموى پيامبر بودند و بعضى از ديگران كه حضور داشتند به ابى طالب نگاه كردند و خنديدند، و گفتند طولى نمىكشد كه تو بايد تابع بچه ات شوى. يعنى با تمسخر گفتند چون او جانشين پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شد، او رئيس مىشود و تو هم بايد تابع او بشوى.
اين جريان بارها در طول حيات پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به صورتهاى مختلف مورد تاكيد قرار گرفت. پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند:انت منى بمنزله هارون من موسى الا انه نبى بعدى؛(23) و روايات ديگرى كه مسلمانان شيعه و سنى نقل كردهاند، تا بالاخره هفتاد روز قبل از وفاتشان در غدير و در آن جريانى كه همه مىدانيد، مسلمانها را در آن آفتاب سوزان جمع كردند، على (عليه السلام) را بلند كردند و فرمودند اين است جانشين من:من كنت مولاه فهذا على مولاه.(24) بيست سال به صورتهاى مختلف و در آخرين روزهاى زندگيشان هم به اين صورت كه جنبه تاريخى داشت على (عليه السلام) را معرفى كردند. مردم تعجب مىكردند كه در گرماى ظهر، پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) براى چه آنها را اين جا جمع كرده است. هفتاد روز از واقعه غدير خم گذشت. پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفتند و همين مسلمانانهاى اصحاب بدر و حنين جمع شدند تا براى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) جانشين تعيين كنند. بعضى گفتند بايد جانشين حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم) از مهاجرين باشد؛ بعضى گفتند بايد از انصار باشد؛ بعضى گفتند دو تا امير برگزينيم:منا امير و منكم امير(25). آنچه مطرح نشد و دنبال نكردند اين بود كه هفتاد روز قبل، پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) خودشان چه فرمودند؟ براى چه ما را در غدير جمع كردند و ما را در آن گرما نگاه داشتند و قبل از آن، در طول بيست سال بارها على (عليه السلام) را معرفى كرده بودند؟
هم سخنان پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و هم رفتار آن حضرت تحريف شد؛ حتى بعضى از همسرانش به او تهمتها زدند. سوره تحريم را بخوانيد و بينيد كه قرآن درباره بعضى از همسران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) با چه لحنى سخن مىگويد.
شب گذشته درباره اميرالمؤمنين (عليه السلام) اشاره كردم و شما بارها شنيدهايد كه على (عليه السلام) در تمام عالم با دو چيز شناخته مىشود. هر جا از على (عليه السلام) سخنى گفته مىشود، عدالت و عبادت او به ذهن مىآيد. على (عليه السلام) از عابدترين و نيز از عادلترين انسانها شناخته شده بود. على (عليه السلام) در حال بيل زدن در مزرعه هم نماز نافله مىخواند. در هر شبانه روز پانصد يا هزار ركعت نماز مىخواند و همه او را مىشناختند. اما وقتى خبر رسيد كه على (عليه السلام) در كوفه، در مسجد به شهادت رسيده است مردم شام گفتند مگر على (عليه السلام) هم نماز مىخواند؟ و همين طور ساير ائمه اطهار (عليه السلام) و بزرگان دين، هر كدام به صورتى مورد تهمت قرار گرفتند. بالاترين حجت بر تمام انسانها قرآن كريم است. از روزى كه حضرت آدم (عليه السلام) خلق شده است تا پايان زندگى انسان بر روى كره زمين حجتى رساتر، روشنتر و هدايتگرتر از قرآن نخواهد بود. اما همين قرآن را مورد تفسيرهاى غلط قرار داده بودند و حالا هم چنين مىكنند. همه طوايف مسلمين با همه اختلافى كه در مذاهبشان دارند به نحوى به آيات قرآن تمسك مىجويند. در مورد يك مسئله، هم آن كه آن را اثبات مىكند و هم آن كه آن را نفى مىكند، به آيه قرآن تمسك مىكنند. چه آنها كه قابل به جبرند و چه آنها كه قائل به تفويض، هر دو گروه به آيات قرآن تمسك مىكنند.يعنى قرآن مورد ابهام قرار مىگيرد. اين كه چرا قرآن به گونهاى است كه مىتوان براى آن تفسيرهاى مختلفى كرد، مساله است و به بحث مفصلى احتياج دارد. ولى قطعا عامل عمدى هم در اين جريانات وجود دارد. يعنى كسانى عمدا مىخواهند قرآن را طبق راى خودشان تفسير كنند. همه اين كارها از جهل نيست.
اين تحريفهاى معنوى، مسخ شخصيتها، تهمت و افتراها درباره هر گونه حجت الهى وجود دارد. روشنترين حجتها قرآن است و اين ابهامها در آن وجود دارد.
بالاترين انبيا و راهنمايان انسانها، پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) و پس از ايشان امير المؤمنين (عليه السلام) بود.
اين ابهامها درباره هر دو بزرگوار وجود داشت. مىدانيد بعد از آن كه بيست و پنج سال از وفات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) گذشته بود، اولين كسانى كه با امير المؤمنين (عليه السلام) بيعت كردند، همان اصحاب نزديك و بعضى از اقوام و خويشان اميرالمؤمنين (عليه السلام) بودند، مثل زبير كه پسر عمه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و على (عليه السلام) بود. اينها از اولين كسانى بودند كه با على (عليه السلام) بيعت كردند و بعد از چند روز گفتند على (عليه السلام) قاتل عثمان است. به بهانه خونخواهى عثمان، با على (عليه السلام) جنگ كردند. بسيارى از مردم را به اشتباه انداختند كه عثمان به دست على (عليه السلام) كشته شده است، پس بايد با او جنگيد. همان كسانى كه با او بيعت كرده بودند، ابتدا جنگ جمل و بعد هم ساير جنگها را به راه انداختند.
امروز وقتى مىخواهيم با برادران اهل تسنن درباره اسلام، يا درباره شخصيت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و رفتار و گفتار ايشان صحبت كنيم، ابهام وجود دارد. مثال سادهاى بزنم تا ببينيد چه قدر ابهام مىتواند وجود داشته باشد. پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در طول بيست و سه سال رسالت الهى خود، با مردم محشور بود، مردمىترين پيغمبر و مردمىترين رهبر بود.
هميشه در ميان اصحاب خود به گونهاى بود كه وقتى كسى وارد مسجد مىشد معلوم نمىشد كدام پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است. تا به اين اندازه مردمى و به قول معروف خاكى بود.
هميشه رفتار و كردارش جلوى چشم مردم بود. آيا مردم در طول بيست و سه سال نمىديدند پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) چگونه وضو مىگيرد؟ اين مسالهاى بود كه براى مردم مخفى بماند؟ دست كم ده سال مردم مكه و مدينه ديده بودند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) چگونه وضو مىگيريد، بسيارى از اوقات آب وضوى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را براى تبريك مىبردند. اما بعد از چندى اين مساله مطرح شد كه هنگام وضو گرفتن آب را چگونه بريزيم؟ مگر مردم وضو گرفتن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را نديده بودند؟ اين كه يك امر سرى نبود، سادهتر از اين امر ديگر چيست؟ كسانى مىخواستند به رفتار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) اقتدا كنند و به ايشان تاسى داشته باشند، اما عواملى در كار بود كه مىخواست ابهام ايجاد كند و در راس اين عوامل، شيطان بود. شياطين انس هم كمك مىكردند.
در ميان همه اين حوادث و در ميان همه گفتارها و رفتارهايى كه از انبيا و اوليا سر زده است، چيزى كه قابل تحريف و مسخ نيست و ممكن نيست كه آن را به غلط تفسير كنند اين است كه امام حسين (عليه السلام) براى ترويج دين كشته شد، و در اين راه تمام ياران او نيز شهيد شدند، و حتى طفل شيرخواره او هم به شهادت رسيد. اين تاريخ را كسى نتوانسته است تحريف كند. البته در بعضى از جزئيات اختلاف بوده است. مثل اين كه جمعيتى كه از كوفه آمدند سى هزار نفر بودند يا صد و بيست هزار نفر؟ كمتر بودند يا بيشتر؟ طبيعى هم است كه به آسانى نمىشود آمار گرفت. در ساير قضايا هم اين گونه اختلافات وجود دارد. اما اصل اين حادثه و اين كه امام حسين (عليه السلام) در ميان همه انبيا و اوليا براى دين خود قيام كرد تا آن جا كه لب تشنه شهيد شد و تا آن جا كه زن و بچه او اسير كردند، اين قابل تحريف نيست. نه مىتوان گفت اين كار نپذيرفته است و نه مىتوان گفت كه اين كار براى دنيا پرستى بوده است. مگر براى رسيدن به مقام راهى بهتر از اين نبود؟
كسى كه اهل مقام است، وقتى ببيند كه جانش در خطر است راهى براى صلح پيدا مىكند.
شب عاشورا هم به او پيشنهاد كردند، روز عاشورا هم به او پيشنهاد كردند بيا با يزيد بيعت كن تا سالم بمانى. قبول نكرد و فرمود:هيهات من الذله(26)؛ جريان حر و ساير حوادث پيش آمد. به اين مطالب اضافه كنيد آنچه را ما معتقديم و با سندهاى متظافر ثابت شده است و قرائن فراوانى وجود دارد كه امام حسين (عليه السلام) مىدانست كشته مىشود.
اگر كسى بگويد علم امامت نداشت و الهام خدايى نبود، بنابر حديث هايى كه از خود پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيده بود مىدانست كه كشته مىشود. در آن بيانى كه خودش فرمود:كانى باوصالى يتقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلا(27)، گويا مىبينيم كه درندگان بيابان، گرگهاى بيابان بند از بند من جا مىكنند. و نيز آن خواب هايى كه ديده شد. مانند آنچه در داستان على اكبر (عليه السلام) شنيدهايد. اگر اينها را ضميمه كنيم، به اين معناست كه امام حسين (عليه السلام) مىداند پايان اين جريان كشته شدن است، اما با اين حال، زن و فرزندانش را با خود برد. براى اين كه به پول برسد؟ به مقام برسد؟ به شهوات دنيا برسد؟ در بيابان كربلا كدام شهوات انسان تامين مىشود؟ به هيچ وجه نمىتوان اين حادثه را به گونهاى تفسير كرد كه اين قيام براى دنيا خواهى، براى رياستطلبى و براى قدرتطلبى بود. هيچ چيز جز اين نبود كه براى احياى دين جدش كشته شد.
البته ممكن است كسانى بگويند حسين (عليه السلام) اشتباه كرد. بعضى از معتصبين و ناصبىهاى منسوب به اسلام هستند كه مىگويند حق نبود كه حسين (عليه السلام) اين كار را بكند.
اما قبول دارند كه او اين كار را براى احياى دين انجام داد. اين حادثه با همه ويژگى هايش يعنى ويژگى هايى كه در خط دادن به انسان، و در آموختن درس فداكارى به ايشان مؤثر است، قابل خطا نيست؛ و در اين كه حجت بر مسلمانان تمام شده باشد و بدانند كه اگر شرايطى مثل شرايط زمان امام حسين (عليه السلام) پيش آمد، بايد همان حركت را انجام دهند، قابل تفسير غلط نيست. البته كسى اين گونه شبهه نكند كه فلانى گفته است بايد مردم حادثه عاشورا را تكرار كنند. مىگوييم اگر آن شرايط پيش آمد، بايد همان كار امام حسين (عليه السلام) را انجام دهيم. به هر حال، ويژگى امام حسين (عليه السلام) در اين است كه اين حركت او به هيچ وجه قابل تفسير غلط نبود و چنين ابهامى در اطراف آن به وجود نمىآمد كه براى دنيا پرستى و رياستطلبى اين كار را كرده باشد. اين است كه هر كس به اين حادثه توجه كند، نور هدايت در دلش مىتابد و وجدانش بيدار مىشود، عواطف مذهبى او شكوفا مىشود و احساس مسؤوليت در دلش پديد مىآيد. آيا دينى كه سزاوار است شخصيتى مانند حسين (عليه السلام) با تمام بستگان و حتى با طفل شير خوارهاش براى آن شهيد شود، من و شما در برابر آن مسؤوليت نداريم؟ آيا چنين چيزى ممكن است؟ اين است كه ان الحسين... مصباح الهدى اين چراغى است برافروخته فراروى انسانيت تا روز قيامت، كه هر كس از هر جا به اين چراغ نگاه كند راه را پيدا مىكند و كسى نمىتواند در آن ابهامى ايجاد كند.
اين يك طرف قضيه است كه ديديم مسلمان از ابتدا، لااقل از اولين روزهاى شهادت امام حسين (عليه السلام) كه حركت توابين شروع شد تا امروز، همه در بزرگداشت اين قيام اهتمام داشتهاند، در گريه كردن، در فداكارى كردن، در عشق بازى كردن با نام حسين (عليه السلام)، يك ذره خاك كربلا را مىآورند و با چه قداستى احترام مىكنند. اگر روزى به بيمارى صعب العلاجى مبتلا شوند به اندازه دانه عدسى از آن تناول مىكنند تا شفا پيدا كنند. اين يك سوى قضيه است.
طرف ديگر قضيه را هم توجه كنيد. چقدر تلاش شد تا نام حسين (عليه السلام) از بين برود.
آنها چه دشمنى با حسين (عليه السلام) داشتند؟ نام حسين (عليه السلام) با زندگى آنها چه مىكرد كه حاضر شدند انسان هايى را بكشند براى اين كه ديگر مردم به زيارت امام حسين (عليه السلام) نروند؟ حاضر شدند آب بر قبر حسين (عليه السلام) ببندند تا آثارى از قبر حسين (عليه السلام) باقى نماند.
روى قبر مطهر زراعت كنند: آن را شخم بزنند، بذر بپاشند كه معلوم نشود اين جا كجا بوده است. چرا اين گونه بوده است؟ از اين دشمنىها چه بهرهاى نصيبشان مىشد؟ راه دور نرويم؛ هنوز در بين ما پير مردها و پيرزن هايى هستند كه آغاز سلطنت آن نابكار را به ياد دارند كه عزادارى را ممنوع كرده بود. وعاظ حق نداشتند لباس روحانيت بپوشند.
اجازه نمىدادند از جايى صداى مرثيه خوانى بلند شود و مجلسى به نام امام حسين (عليه السلام) تشكيل شود. بنده چهار - پنج ساله بودم و يادم هست كه شب از روضه خوانان دعوت مىكردند، كت و شلوار مىپوشيد، مىآمد داخل دالان منزل لباس خود را عوض مىكرد، عمامه مىگذاشت و مىآمد در زير زمين خانه و آرام روضه مىخواند كه مبادا صداى روضهاش به كوچه برسد و ماموران دولتى از او تعقيب كنند. اين چيزى است كه خودم به خاطر دارم.
مگر نام سيدالشهداء (عليه السلام) چه مشكلى براى حكومت پهلوى داشت؟ چرا اين قدر دشمنى مىكنند؟ چرا امروز هم به صورت مدرن با نام سيدالشهداء (عليه السلام) دشمنى مىكنند؟
اينها كه به اصطلاح خودشان، خود را روشنفكر دينى مىدانند و بهتر است بگوييم بى دينان تاريك فكر! چون نه از دين بهرهاى دارند و نه از فكر اثرى، اين دشمنى كه اينها با نام حسين (عليه السلام) چه دشمنى است؟ چه اصرارى دارند بر اين كه شهادت امام حسين (عليه السلام) قضيهاى عادى و يا عكس العملى در برابر خشونت پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بوده؟!
مىگويند پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در جنگ بدر با بنى اميه خشونت كرد، در اين جا هم بنى اميه آتش جنگ را برافروختند و پسر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و يارانش را كشتند. اين هم نتيجه آن خشونت بود!(28)
بالاخره در جنگ، نان و حلوا پخش نمىكنند. در جنگ بدر، هم از مسلمانها و هم از كفار كشته شدند؛ ولى از كفار بيشتر كشته شدند و خدا مسلمانها را پيروز كرد. مىگويند چون در جنگ بدر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) با بنى اميه با خشونت برخورد كرد، فرزندان بنى اميه هم با اولاد همان كار را كردند. اين يك امر طبيعى و عكس العمل زندگى بوده است.
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مىبايست آنها را نمىكشت تا بچههايشان هم بچههاى او را نكشند! اين چيز مهمى نيست! به اصطلاح اين روشنفكران كسانى كه مىخواهند از عاشورا درس بگيرند بايد اين گونه درس بگيرند كه در برابر هيچ كس خشونت در پيش نگيرند تا با بچه هايشان خشونت نشود. آنها مىگويند بايد از عاشورا اين گونه درس گرفت. در نظر اين افراد بايد جهاد دفاع و امر به معروف و نهى از منكر تعطيل شود تا كسى به ديگرى كار نداشته باشد. يعنى خدا كه دستور داد قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم و يخزهم و ينصركم عليهم و يشف صدور قوم مؤمنين(29) العياذ بالله خدا بيجا كرد كه فرمود با مشركين بجنگيد تا خدا آنها را به دست شما عذاب كند! يعذبهم الله بايديكم و يخزهم رسوايشان كند، و ينصركم عليهم و شما را بر آنها پيروز كند و يشف صدور قوم مؤمنين تا دلهاى مؤمنان شاد شود. اينها آيه قرآن است. باز نگويند خشونت طلب هستى، تئوريسين خشونت هستى.
آنچه خواندم آيه قرآن است. اما اين روشنفكران مىگويند قرآن بى خود گفته است. نبايد خشونت به خرج داد، پس خدا اشتباه كرده است! پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) كه در جنگ بدر شركت كرد اشتباه كرد، و نتيجه اشتباه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) اين بود كه فرزندش را كشتند! اما يزيديان تبرئه شدند. آنها گناهى نداشتند؛ كارشان عكس العملى طبيعى بيش نبود.
وقتى پدرى را مىكشتند، پسر مقتول هم مىآيد پسر قاتل را مىكشد. اين مىشود اسلام مدرن و قرائت جديد از اسلام! اين مطالب در روزنامههاى كثير الانتشار جمهورى اسلامى ايران چاپ مىشود و به خورد جوانهاى معصوم ما داده مىشود، تا اين جوانها بعد از اين، حسين (عليه السلام) را اين گونه بشناسند. چرا اينها با حسين (عليه السلام) دشمنى مىكنند؟ جوابش روشن است: حسين (عليه السلام) چراغ هدايت است. او نمىگذارد فضا تاريك شود تا مردم به گمراهى بيفتند. او راه را روشن مىكند، وظيفه مردم را روشن مىكند كه چه بايد بكنند، چگونه از دين خود حمايت كنند، نمىگذارد مردم به بهانه تساهل و تسامح، بى غيرت شوند. او مىگويد هيهات منا الذله با اين مكتب چه كنند؟ او را تطميع كنند؟ بگويند به تو پول مىدهيم؟ مگر حسين (عليه السلام) پول قبول كرد؟ مگر حسين (عليه السلام) رياست پذيرفت؟ اگر بگويند تو را مىكشيم، خوب، خودش آماده شهادت شد، اطفالش را هم به كشتن داد.
بالاتر از سياهى كه رنگى نيست. اگر كسى پيرو حسين (عليه السلام) شد، نه از آن تطميعها اثر مىپذيرد، نه از اين تهديدها مىهراسد. حتما به خاطر داريد كه در جريان نهضت، جوانها سينه شان را باز مىكردند و به ارتشىهاى پهلوى مىگفتند بزن! از كشته شدن باك نداشتند و اين رمز پيروزى بود. اگر كسى از مرگ نترسيد پيروز است.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آى
تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
من از او عمرى ستانم جاودان
او زمن دلقى ستاند رنگ رنگ
ياران حسين (عليه السلام) شب عاشورا با مرگ عشق بازى مىكردند. پيرمردها تنوير و خضاب كردند. اين مكتب قابل شكست نيست، مگر اين كه آن را مخدوش و تحريف كنند.
بنابراين از يك طرف چرا مسلمانها، آنها كه شير پاك خوردهاند و آنان كه حلال زاده هستند، تا اين اندازه به حسين (عليه السلام) علاقه دارند؟ و آنها كه با نام حسين (عليه السلام) دشمنى مىكنند، چرا چنين مىكنند؟ علت اين دشمنى روشن است، چون حسين (عليه السلام) چراغ هدايت است و نمىگذارد مردم گمراه شوند.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته