اين دو گلايهاى بود كه امام حسين (عليه السلام) از بزرگان قوم داشتند و فرمودند علت اين كه معاويه و بنى اميه توانستند مسير اسلام را منحرف كنند، اولا اين بود كه شما در راه حفظ دين خدا پول خرج نكرديد و ثانيا اين كه شما جان خود را در اين راه به خطر نينداختيد، حفظ جان را وجهه همت خود قرار داديد و زمانى كه شما را تهديد كردند، عقب نشينى كرديد.
علت سوم انفعال جامعه در برابر تحريف اين است كه؛ و لا عشيره عاديتموها فى ذات الله. شما در راه خداوند و براى جلب رضايت او هيچ گاه با خويشاوندان خود كه در راه باطل بودند مقابله نكرديد. در آن زمان مساله ارتباطات قومى و عشيرهاى در فرهنگ عربى يك اصل بود. امروز هم در قبيلهاى كه زندگى ايلنشينى دارند چنين روحياتى به چشم مىخورد، يك نوع همبستگى قومى، عشيرهاى، و خويش و قوم بازى وجود دارد.
اين كه انسان به خاطر تعصب نسبت به بستگان خود اقداماتى انجام دهد، اين روحيه در ما كمتر يافت مىشود. اما در مورد كسانى كه شهر نشين نيستند، هنوز هم وجود دارد. آن زمان روحيه حمايت از عشيره و قبيله بسيار قوى بود. امروزه مشابه اين روحيه را در باندبازىها و طرفدارىهاى كسانى مشاهده مىكنيم كه از جهت سياسى هم خط هستند و در يك جبهه قرار دارند. اين عملكرد مانند همان نقشى است كه آن زمان تعصب نسبت به عشيره و قبيله ايفا مىكرد. امروزه كه ما به صورت عشيرهاى زندگى نمىكنيم، تعصب نسبت به هم خطهاى سياسى جايگزين آن روحيه است.
در اين مجالس صحيح نيست اسم اشخاص برده شود و در مورد مسائل شخصى افراد صحبت شود. ولى همين روزها در روزنامهها ديديد دو نفر با تمهيداتى كه قاعدتا از جانب سفارت آلمان براى آنها فراهم شده بود، براى شركت در كنفرانسى تعدادى ضد انقلاب از اطراف دنيا در آن جمع شده بودند، به آلمان رفتند. كنفرانس بر پا گرديد و زنى لخت شد، لخت مادر زاد، مردى هم به همين صورت و الى آخر كه اخبار آن را در روزنامهها خواندهايد. يكى از نويسندگان به اصطلاح اصلاح طلب روزنامههاى مشهور زنجيرهاى نيز در آن جا مصاحبه كرده و در مورد حضرت امام (قدس السره الشريف) گفته بود كه، خمينى به موزه تاريخ سپرده خواهد شد! درباره حجاب هم گفته بود ما در قانون اساسى مطلبى در ارتباط با حجاب نداريم! در مورد دموكراسى و ارزشهاى دموكراتيك غربى هم گفته بود ما در قانون اساسى مطلبى در ارتباط با حجاب نداريم! در مورد دموكراسى و ارزشهاى غربى هم گفته بود اين مشكل اسلام است كه نمىتواند خود را با ارزشهاى دموكراتيك غربى تطبيق دهد! ما اين كار را خواهيم كرد و اين راهى است كه برگشت ندارد! يعنى اسلام از بين خواهد رفت! نام خمينى محو خواهد شد! حجاب و حرف هايى از اين قبيل هم پايه و اساسى ندارد و آزاد خواهد شد!(71)بعد از اين كه اين مصاحبه افشا گرديد و ترجمه آن و گزارش اين كنفرانس در روزنامهها منتشر شد، يكى از كسانى كه عرق دينى داشت، اين مصاحبه را تقبيح كرده و گفت اين شخص نمىبايست چنين حرف هايى را زده باشد، اين حرفها نامربوط و مزخرف است و تعبيراتى از اين قبيل.(72) گويا بعدا ايشان از طرف هم خطهاى سياسى خود مورد نكوهش قرار گرفت كه، چرا فردى را كه هم خط ما بوده به اين شكل تقبيح كردى؟ بعد از چندى اين مطلب را ساختند كه اصل اين ماجرا دروغ بوده است و خبر اين گونه نبوده است. همان آقايى كه قبلا اين مصاحبه را تقبيح كرده بود از آن روزنامهاى كه خبر اين كنفرانس را منتشر كرده بود، مذمت كرد و گفت اين مطالب نمىبايست منتشر شود، مخصوصا كه اصل اين خبر هم تكذيب شده است.(73) اگر شما اين شخص را بشناسيد، بهتر مىفهميد كه اين سخنان چقدر از چنين شخصى زشت است. اگر يك سياست باز بود انتصاب به روحانيت نداشت و اين حرفها را گفته بود، انسان زياد ناراحت نمىشد. اما چرا كسى كه خود را مدافع اسلام و روحانيت و خط امام (قدس السره الشريف) مىداند، اين گونه حرف مىزند و به اين شكل موضعگيرى مىكند؟ چرا؟ به خاطر تعصب نسبت به هم خط سياسىاش، چون اين شخص با آن گروه در يك طيف و در يك جبهه قرار دارند، حرف خود را تغيير مىدهد.
زمان معاويه هم مساله حمايت از عشيره و قبيله رايج بود. چنان شرايطى حاكم بود كه، اگر كسى از قبيلهاى مرتكب گناهى مىشد، افراد آن به روى خود نمىآوردند، يا حتى از او دفاع مىكردند، يا اين كه كار او را توجيه مىكردند؛ اما اگر قبيله مخالف بود، در بوق و كرنا مىكردند و مىگفتند چنين گناه بزرگى را مرتكب شدهاند و بايد مجازات شوند و الى آخر. روح طرفدارى از عشيره و قبيله يكى از مشكلاتى است كه نمىگذارد انسان به سمت حق گام بردارد. هنگامى كه مىبيند هم طيفها و هم قبيلهاىها، و امروزه، هم خطهاى سياسى او راهى را مىروند، نمىتواند شجاعت به خرج بدهد و به آنها بگويد در اين مورد اشتباه كردهاند، بگويد بقيه حرفهاى ايشان را قبول دارم، اما اين يك مورد اشتباه، خلاف قرآن، و مغاير ضروريات و اساس اسلام است؛ بگويد اساس اين انقلاب و همه اصول را زير سؤال برده است، وعده و مژده داده است انقلاب از بين خواهد رفت. اما بر عكس، به دليل همين هم خط بازىها از چنين شخصى حمايت مىشود. اين مشكل ماست، تعصب قبيلهاى و عشيرهاى در آن زمان و تعصب خطى و سياسى و جبههاى در اين زمان.
سيدالشهداء (عليه السلام) به علماى آن زمان فرمود: شما به خاطر خدا با خويش و قوم خود دشمنى نكرديد، يعنى گاهى وظيفه شرعى اقتضا مىكند انسان با خويش و قوم خود هم به دشمنى برخيزد. درست است در اسلام صله رحم واجب و قطع رحم حرام است، اما اگر طرفدارى از خويشاوند به قيمت تضعيف اسلام و نظام اسلامى تمام شود، چه بايد كرد؟ در اين مورد بايد اسلام را مقدم داشت يا وابستگان، پسرها و دامادها را؟ ولو به ضرر اسلام فعاليت كنند؟ ولو آبروى نظام اسلامى را ببرند، بايد حمايت كرد؟ بگويد فرزندان من چنين هستند، يا خويش و قوم من چنان اند و از آنها حمايت بيجا كند؟ اين مساله زمينه را براى سوء استفاده دشمنان فراهم مىكند. سيدالشهداء در آن خطبه به نخبگان فرمود: يكى از عللى كه موجب شد معاويه بر شما مسلط شود و اسلام را منحرف كند اين بود كه، شما به خاطر خدا با خويشاوندان خود دشمنى نكرديد، يعنى علاقه به خويش و قوم، علاقه به باند، وابستگى به هم خط و هم حزبىها مانع شد از اين كه حق را بگوييد و از حق حمايت كنيد و زمينهاى شد تا آنها اين سوژه تبليغاتى را نيز دست آوردند و بگويند اينها اهل خويش و قوم بازى هستند، در پى اموال بيت المال هستند و از آن سوء استفاده مىكنند، اگر برايشان امكاناتى فراهم شود، اول در اختيار خويش و قوم خود مىگذارند؛ اگر مقامى پيدا شود، اول به فرزندان خود مىدهند، و زمينه را براى تبليغ بر عليه شما فراهم مىكنند.
پس علت انفعال كسانى كه تحت تاثير تبليغات معاويه قرار گرفتند، تعلق خاطر به مال و جان و خويشاوندان است، فلا مالا بذلتموه و لا نفسا خاطرتم بها للذى خلقها و لا عشيره عاديتموها فى ذات الله؛ جامع اين مسائل يعنى تعلق به مال، تعلق به مقام، تعلق به جان و تعلق به خويش و قوم و دار و دسته در فرهنگ اسلامى چيست؟ جامع اينها در فرهنگ اسلامى حب دنيا و دنياپرستى است. اين كه مىفرمايند حب الدنيا راس كل خطيئه(74)
يعنى چه؟ دوست داشتن چه چيزى منظور است؟ آيا اگر انسان ماه و ستارگان يا طبيعت زيبا را دوست داشته باشد، بزرگترين گناه را مرتكب شده است؟ يا اگر انسانهاى مخلوق خدا را دوست بدارد، مرتكب گناه شده است؟ حب دنيايى كه اساس هر گناهى است، چيست؟ دلبستگى به امور دنيايى است كه به خود انسان مربوط مىشود. لذت بردن از مال، مقام، دوستان و دار و دسته، خويش و قوم و باند، دنيا پرستى است. پس مشكل اصلى مسلمانها كه به واسطه آن تحت تاثير عوامل شيطانى امويان قرار گرفتند، در يك كلمه، دنيا پرستى بود.
نشانه اصلى دنيا پرستى اين است كه اگر زندگى انسان به خطر افتاد، ديگر چيزى نمىفهمد. زمانى حاضر است كارى انجام دهد، خدماتى انجام دهد، به وظايف اجتماعى خود عمل كند، براى خود و خانوادهاش تلاش كند، كه خودش سالم باشد. اما اگر گفتند تو به سرطان مبتلا مىشوى، يا اگر فلان راه را بروى خطرناك است و جانت به خطر مىافتد، در اين صورت جايى براى اين كارها نمىماند. همه تلاشها را براى اين انجام مىداد كه خودش زنده بماند و از دنيا بيشتر لذت ببرد. اين است كه هم قرآن كريم و هم بيانات پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه اطهار (عليه السلام) بزرگترين خصوصيت كفار را خود خواهى، خود دوستى و دنيا پرستى مىدانند. در مقابل، مشخصه مومنان خود باختگى در راه خدا، ايثار، گذشت، فداكارى، شهادت طلبى است؛ يعنى مرگ براى آنها مشكلى نيست، زندگى دنيا براى ايشان هدف اساسى نيست. اگر سعادت، آرمان، دين و ارزشها كه به آن دل بستهاند، اقتضا كند بميرند، به راحتى جان مىدهند و هيچ مشكلى ندارند. حضرت على (عليه السلام) مىفرمايد: والله لابن ابى طالب انس بالموت من الطفل بثدى امه(75) آيا احتمال مىدهيد على (عليه السلام) هم به دروغ قسم ياد كند؟ به خدا قسم انس على به مرگ از انس طفل شير خوار به پستان مادر بيشتر است.
شب عاشورا سيدالشهداء (عليه السلام) به خواهر بزرگوارش زينب (سلام الله عليه) فرمود: اصحاب من هم اين چنينند. ملاحظه كنيد حسين (عليه السلام) چگونه افرادى را تربيت كرده است. درست است كه بيست سال خون دل خورد، اما چنين گل هايى را براى عاشورا پروراند. اگر اينها نمىبودند، داستان عاشورا رونقى پيدا نمىكرد و منت و شما حسين شناس نمىشديم. اگر حسين را تك و تنها و پنهانى ترور مىكردند، آنچه ما امروزه شاهد آن هستيم، اتفاق نمىافتاد. ببينيد ياران حسين (عليه السلام) شب عاشورا به ايشان چه گفتند؛ حضرت زينب (سلام الله عليه) بعد از اين كه فهميد فردا روز شهادت است و همه كشته مىشوند، خدمت برادر رسيده، فرمود: برادر جان! اين اصحاب و يارانى كه الان در كنار تو و باقيمانده كسانى هستند كه امشب يا بين راه دسته دسته و گروه گروه رفتند، آيا ايشان را به خوبى مىشناسى و مطمئنى كه به تو وفادارند؟ حضرت (عليه السلام) اشك از چشمان مباركش جارى شد و فرمود:
اما و الله لقد نهرتهم و بلوتهم...يستانسون بالمنيه دونى استئناس الطفل بلبن امه(76) به خدا قسم من ايشان را آزمايش كردم، بلكه چند بار آنها را از خود راندم و گفتم دست زن و فرزندان خود را بگيريد و برويد، اين جا نمانيد، اينها مىخواهند خون مرا بريزند و با شما كارى ندارند. معلوم مىشود اين سخنان براى آزمايش ياران حضرت (عليه السلام) بوده است. امام (عليه السلام) خطاب به خواهر خود مىگويد: بلوتهم و نهرتهم ياران خود را آزمايش كردم، تا كسانى كه باقى مىمانند، ناب و خالص باشند؛ فرمود به خدا قسم من آنان را آزمايش كردم و از خودم راندم، ولى به اين نتيجه رسيدم كه آنان مرگ در حضور مرا بيشتر دوست دارند و با آن بيشتر از طفل نسبت به شير مادر مانوسند، يستانسون بالمنيه دونى استئناس الطفل بلبن امه، نسبت به اين كار كه در مقابل و نزديك من بميرند بيشتر از انس شير خوار به شير مادر علاقه دارند و ديگر از من جدا نمىشوند.
حتما شنيدهايد كه ياران امام حسين (عليه السلام) در شب عاشورا برخاستند و چه مطالبى گفتند، اگر هفتاد بار كشته شويم، سوزانده شويم و خاكستر بدن ما به باد داده شود، اگر بار ديگر زنده شويم، نزد تو بر مىگرديم و در كنار تو مىمانيم تا بار ديگر به شهادت برسيم.
امام حسين (عليه السلام) بيست سال خون دل خورد، اما چنين گل هايى را تربيت كرد. در مقابل، كسانى بودند كه امام (عليه السلام) از آنها گلايه كرد و گفت مشكل شما علاقه به دنياست، مشكل شما اين است كه از مرگ مىترسيد، و لكنكم مكنتم الظلمه من لتكم(77) خطاب به همان نخبگان و علماى آن عصر مىگويد ستمگران را تمكين كرديد و اجازه داديد بر شما تسلط پيدا كنند. و اسلمتم امور الله فى ايديهم كارهاى خدايى زا به دست آنها سپرديد، كارهاى خدايى را كه بايد مردان خدا انجام دهند به دست ستمگران سپردند، به ايشان راى داديد و آنها را راس امور قرار داديد. يعلمون بالشبهات و يسيرون فى الشهوات كسانى را سر كار آورديد كه كارهاى شبههآميز كه توجيه صحيح شرعى و قانونى ندارد، انجام مىدهند و دنبال شهوات هستند، راه را براى شهوت پرستان باز مىكنند. فرهنگ سراهايى تشكيل مىدهند كه در واقع گناه سرا بشود، پول هايى از مردم خرج مىكنند تا زمينه و اسباب و ابزار گناه برايشان فراهم شود، روزنامه هايى را كه مشوق گناه هستند تشويق مىكنند. اين كارهايى است كه شما كرديد. خوب، چگونه شد كه چنين حكامى بر شما مسلط شدند؟ چرا اين كارها را كرديد؟ جان كلام اين جاست: سلطهم على ذلك فراركم من الموت آنچه موجب شد اينها بر شما مسلط شوند و شما هم اجازه داديد اينها بر دوش شما سوار شوند اين بود كه از مرگ فرار كرديد، اگر از مرگ فرار نمىكرديد و استقامت به خرج مىداديد، اگر شما در مقابل دشمن ايستادگى مىكرديد، آنها عقب نشينى مىكردند. ببينيد ايام عاشوراى امسال چگونه عقب نشينى كردند! شما چه كرديد؟ مگر آدم كشتيد؟ مگر به جايى حمله كرديد؟ مگر آشوبى به پا كرديد؟ با اين پيراهنهاى سياهتان، با نوحههاى خود و با سر و سينه زدنهاى خود نشان داديد كه ما اسلام را مىخواهيم، با همين حركت شما آنها عقب نشينى كردند و ديگر در اين ايام به سيدالشهداء (عليه السلام) جسارت نكردند.
الحمدلله، به كورى چشم دشمنان امام حسين (عليه السلام)، امسال عزادارى در تمام شهرها و دهاتها خيلى بهتر از سالهاى گذشته برگزار شده است. آنها به واسطه همين حركت شما عقب نشينى كردند. اگر در ساير مراحل زندگى، موقعيتهاى سياسى و اجتماعى نيز شما حضور خود را در صحنه نشان دهيد، لازم نيست كسى را بكشد يا مثل آشوبگران ساختمانهاى دولتى را خراب كنيد، اين گونه اعمال در شان شما و شان حسينيان نيست، بلكه اظهار ارادت به دين و سيدالشهداء (عليه السلام) در شان و وظيفه شماست.
بايد بگوييد ما آمادهايم براى حفظ دين خود از مال، جان، خويشاوندان و فرزندانمان بگذريم، اين آمادگى مهم است. بارها عرض كردهام، اين كه قرآن مىفرمايد: و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه(78) هر قوه نظامى و جنگى كه مىتوانيد به دست بياوريد، نمىفرمايد به خاطر اين است كه همه آنها را به كار ببريد، سر اين امر در اين است كه ترهبون به عدو الله و عدوكم(79) اين نيروها و تجهيزات را فراهم كنيد تا دشمن بترسد؛ شما آمادگى خود را براى شهادت اعلام كنيد تا دشمن عقب نشينى كند. آنها كه حاضر نيستند جان خود را به خطر بيندازند. كسانى كه براى يك شيشه مشروب آشوب به پا مىكنند حاضر نيستند جان خود را به خطر بيندازند. اگر شما مردانه به ميدان بياييد، آنان تا آن جايى كه عرب نى انداخت فرار مىكنند، به شرط اين كه احساس كنند شما كسانى هستيد كه ميدان را رها نمىكنيد. اين مطلب مهم است. امام حسين (عليه السلام) هم مىفرمايد مردم اگر بخواهند تحت تاثير بنى اميه قرار نگيرند و دينشان محفوظ بماند، سه عامل را بايد داشته باشند، اموال خود را در راه دين صرف كنند، جانشان را در راه خدا به خطر انداخته و آماده شهادت باشند و دست از باند بازى برداشته و به دنبال حق باشند. اهل اين محل، اين خط، اين حزب و مطالبى از اين قبيل برايشان مطرح نباشد. ببينند خدا و پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و امروز ولى فقيه چه مىفرمايند؛ هر چه او گفت بايد بر روى چشم بگذاريم، اين عامل حافظ امنيت و وحدت ما و مانع نفوذ دشمنان و بيگانه پرستان در داخل صفوف ما خواهد شد. سلطهم على ذلك آنچه سلطه را به امويان بخشيد: فراركم من الموت و اعجابكم بالحياه التى هى مفارقتكم دلبستگى شما به اين زندگى دنيا كه روزى از شما جدا خواهد شد، بود؛ اين دلبستگى مانع از اين مىشود كه مردانه به ميدان بياييد و دشمنان از شما سوء استفاده مىكنند. اما اگر دل به اين زندگى نبستيد، زندگى آخرت را باور داشتيد و براى اين كه خدا راضى باشد و سعادت ابدى نصيب شما بشود، حاضر شديد دست از لذايذ زندگى برداريد، هيچگاه دشمن بر شما مسلط نمىشود.
حال اگر ما بخواهيم ضعفى كه در مردم آن زمان بود و زمينه را براى تسلط امويان فراهم كرد در ما پديد نيايد و اگر آمده است برطرف شود، چه اقداماتى بايد انجام دهيم؟ گفتيم آنها سه نوع فعاليت داشتند، تبليغات فريبنده و گمراه كننده، تهديدها و تطميعها.
در مقابل تبليغات فريبنده چه بايد بكنيم؟ بايد شناخت، معرفت نسبت به اسلام، تشيع، خط امام حسين (عليه السلام) و امروزه خط امام خمينى (قدس السره الشريف) را تقويت كنيم. بايد معرفت خود را تقويت كنيم تا دشمنان امان نيابند افكار ضد امام (قدس السره الشريف) را به نام خط امام (قدس السره الشريف) معرفى كنند. اين كارى بود كه معاويه كرد، ديگران كردند، امروز هم اتباع معاويه همين كارها را انجام مىدهند. مواردى كه امام (قدس السره الشريف) صد در صد با آن مبارزه مىكرد، امروز به دروغ مىگويند امام (قدس السره الشريف) دنبال همينها بوده و همينها را مىخواسته است، آزادى را، آزادى غربى را، آزادى بى بند و بارى را، و مىبينيد جوان هايى كه تحت تاثير اين حرفها واقع شدهاند چه كارهايى مىكنند. روزى من در سخنرانى پيش از خطبهها گفتم اينها دنبال چه مىگردند؟ دهها مقاله عليه من نوشتند كه اين آقا دروغ مىگويد، ما فقط آزادى سياسى مىخواهيم. جريان چهارشنبه سورى را ديديد كه چه آزادىهايى را مىخواستند. كسانى كه به برگزارى جشنهاى چهارشنبه سورى تشويق كردند، دنبال چه مىگشتند؟
مىخواستند جشن تخت جمشيد را هم تشكيل دهند، بودجه كلانى هم براى اين كار گذاشته بودند؛ در مورد اين كار ادعا مىكنند همان چيزى است كه امام (قدس السره الشريف) مىخواست، مىگويند مگر امام (قدس السره الشريف) نفرمود آزادى، استقلال؟ پس معلوم مىشود كه امام (قدس السره الشريف) هم همينها را مىخواست! ببينيد چه مغالطهاى؟ امام (قدس السره الشريف) آزادى از دست دشمنان اسلام را مىخواست، نه آزادى از خدا و دين و ارزشها را. آنچه عمر شريف امام (قدس السره الشريف) از دوران طفوليت تا پايان عمر صرف آن شد حفظ ارزشهاى اسلامى بود، قيام امام (قدس السره الشريف) براى حفظ ارزشها بود، نه براى آزاد كردن مردم از ارزشها. امروز بعضى از مسؤولان كشور بر ما منت مىگذارند، اگر بگوييم شما ارزشها را در امور فرهنگى رعايت نمىكنيد، مىگويند چه ارزشى بالاتر از آزادى، ما آزادى به مردم دادهايم و اين بالاترين ارزش است! اين همان است كه امام (قدس السره الشريف) مىخواست! اين سخن از همان مقوله است كه معاويه به امام حسين (عليه السلام) مىگفت تو دارى از يزيد غيبت مىكنى! يزيد از تو بهتر است براى اين كه او از تو غيبت و بدگويى نكرده است! اين كه مىگويى يزيد شارب الخمر است غيبت اوست!!
مغالطه اين گونه است.
اگر بخواهيم تحت تاثير اين مغالطات واقع نشويم، بايد شناخت خود را نسبت به دين تقويت كنيم. عزيزان من! جوانان عزيز، بايد چه كار كنيم؟ بايد در شبانه روز وقتى را براى مطالعه و بحث در امور دينى و معارف دينى بگذاريد. دين از شكم، رفاه و ورزش كم ارزشتر نيست. برنامهاى بگذاريد، جلسات مذهبى و مطالعات دينى داشته باشيد، بحمدالله بعد از انقلاب كتابهاى دينى زياد نوشته شده است؛ جلسات بحث بگذاريد و با هم گفتگو كنيد، حتما لازم نيست مبلغ يا معلمى را دعوت كنيد، مثل كتابهاى مرحوم استاد شهيد مطهرى - رضوان الله عليه - را به بحث بگذاريد، در مورد آنها گفتگو كنيد، مطالب آن را حلاجى كنيد، آن گونه كه طلبهها كتابهاى درسى را مباحثه مىكنند؛ سطر به سطر بخوانيد، برررسى كنيد تا مفهوم هر بخش را به دست آوريد، توضيح بدهيد، بحث كنيد، اگر در موردى هم ابهامى بود، فرد مناسبى را هفتهاى يك مرتبه يا ماهى يك مرتبه دعوت كنيد، تا براى شما توضيح دهد. اگر مطالعات دينى نداشته باشيد، جلسات مذهبى هم آن چنان كه بايد، فعال نباشد و اين گونه جلسات فقط به ايام عاشورا و امثال آن اختصاص داده شود، دشمنان اسلام و نظام هم مرتب از راديوها و تلويزيونها با فيلمهاى ويدئويى با روزنامهها! شما را بمباردمان تبليغاتى مىكنند، در اين صورت نتيجه چه مىشود؟ همين مىشود كه مىبينيد. الحمد لله در تودههاى مذهبى ما نيست، اما در بعضى مراكز هست و اگر جلوى آن را نگيريد، يعنى خود را مجهز نكنيد خداى نكرده تدريجا به درون شما نيز سرايت مىكند.
براى مقابله با تبليغات شيطنتآميز و گمراه كننده، مطالعه و درس لازم است، و بدون آن معرفت انسان رشد نمىكند. اگر دين براى شما عزيز است، بايد وقت گذاشت.
بخشى از اهميتى كه براى ورزش قائل مىشويد براى دين قائل شويد، قسمتى از وقتى كه جوانها صرف تماشاى فوتبال يا حضور در باشگاههاى ورزشى مىكنند، صرف مطالعه دينى كنند، اگر دين عزيز است بايد براى آن سرمايه گذارى كرد. دين با اجبار در دل ما به وجود نمىآيد، ايمان به خودى خود رشد نمىكند. عوامل اجتماعى ايمان زداست نه ايمان آفرين، مخصوصا با ارتباطات فرهنگى كه امروزه برقرار شده است و با سياست غلطى كه مسؤولان فرهنگى كشور ما يا از روى جهل و نا آگاهى و يا خداى نكرده به عنوان مزدور بيگانگان اعمال مىكنند، و در هر حال سياستى را دنبال مىكنند كه ضد اسلام است، فرهنگ جامعه به سوى فرهنگ بى دينى و الحاد سوق داده مىشود. در مقابل بايد شما فعاليت علمى داشته باشيد و اين كار را وظيفه خود بدانيد.
در مقابل عامل دوم و سوم يعنى تهديدها و تطميعها، بايد ايمان را تقويت كرد.
تاثير پذيرى درمقابل اين عوامل و ترس انسان از اين كه در مقابل انجام ندادن فلان كار او را از اداره اخراج يا حقوقش را كم كنند، از ضعف ايمان است. مگر چنين كارهايى نكردند؟ چه تعداد روساى آموزش و پرورش و دانشگاهها در اينم دو سال تغيير كردند؟
من نمىدانم چند نفر ديگر از رؤساى دانشگاهها كه قبلا رئيس بودهاند باقى ماندهاند؟
گاهى رئيس دانشگاه با تمام كادر ادارى و حتى آبدارچى عوض مىشود! چرا؟ چون از اين خط سياسى نيست! استقامت داشته باشيد و بگوييد ما را بيرون هم بكنيد دست از امام (قدس السره الشريف) بر نمىداريم. مرد باشيد! تا چه زمانى مىتوانند با شما اين گونه برخورد كنند؟ اگر اين اشخاص مقاومت مىكردند و خود را نمىباختند، با آنها به اين شكل رفتار نمىشد.
ما سستى كرديم، ضعف نشان داديم تا اين ستمگران بر ما مسلط شدند. اشتباه نشود، من همه دولت را نمىگويم، رگه هايى در بعضى از وزارتخانهها و ادارات هستند كه، مسيرى را كه همان مسير آمريكاست دنبال مىكنند، حالا يا ديگران خبر ندارند، يا آنها را فريب مىدهند و يا...
براى اين كه بتوانيم در مقابل تهديدها و تطميعها مقاومت كنيم بايد ايمان خود را تقويت كنيم. ايمان فقط با مطالعه پيدا نمىشود، بلكه تقويت ايمان با عمل است. البته معرفت قدم اول است، ولى با عمل است كه ايمان رشد مىكند. اگر انسان نماز نخواند، هر اندازه هم كه در مورد نماز كتاب مطالعه كند ايمانش قوى نمىشود، صدها كتاب هم درباره نماز بخواند، اما نماز نخواند هرگز ايمان او قوى نمىشود؛ ايمان با عمل و تلقين تقويت مىشود. ببه خود تلقين كنيد كه اگر اسلام از من بخواهد، من آماده مرگ هستم. نه اين كه اگر اسم مرگ آمد ترس و لرزه شما را فرا گيرد.
مناسب است باز هم تعليمات سيدالشهداء (عليه السلام) استفاده كنيم. حضرت (عليه السلام) در روز عاشورا به اصحابش فرمود صبرا بنى الكرام،(80) اى آزاد زادگان! و اى شريف زادگان!
استقامت كنيد فما الموت الا قنطره تعبر بكم عن البوس و الضراء الى الجنان الواسعه و النعيم الدائمه، آزاد مردى اين است، اول اين گونه خطاب مىكند كه شما فرزندان آزادگى و بزرگى هستيد، بزرگ زادگان اندكى صبر كنيد، اين مرگ شما را از سختى، گرفتارى و پستى نجات داده و به بهشتهاى پهناور و نعمتهاى جاويدان مىرساند، آيا اين امر نامطلوب است؟ چرا بايد از آن بترسيد؟ آيا اگر كسى شما را از زندانى نجات داد و در قصر زيبايى وارد كرد، از او تشكر مىكنيد يا از او دلگير مىشويد؟ مرگ، شما را از اين دنيايى كه زندان مؤمن است، نجات داده و به قصرهاى بهشتى مىرساند. چنين چيزى دوست داشتنى است يا بايد با آن دشمنى كرد؟ بايد از آن ترسيد يا بايد آن را خيلى دوست داشت؟ مرگ اين كار را براى شما مىكند نه براى همه؛ اما براى دشمنان شما، آن را از بهشت خارج مىكند و به جهنم مىبرد. چون همان دنيايى كه در مقايسه با مقامات اخروى براى مؤمن زندان است، براى كفار با تمام بدبختىها و گرفتارىها بهشت است؛ چون كافر در آخرت به اندازهاى عذاب دارد كه هر چه سختى در اين دنيا تحمل كند، در مقابل عذابهاى آن جهان باز بهشت است. مرگ، كفار را از بهشتشان خارج كرده و به جهنم مىبرد. ولى شما را از زندان نجات داده و به باغ پهناورى كه عرضها السموات و الارض(81) مىبرد، باغى كه پهناى آن آسمانها و زمين را فرا مىگيرد، شما را به چنين بهشتى مىرساند. آيا اين بد است و بايد از آن منزجر باشيد و بترسيد؟
اين كه ترسيدنى نيست. سيدالشهداء (عليه السلام) اصحاب خود را با چنين سخنانى تقويت مىكرد. بى دليل نبود كه آن طفل سيزده ساله گفت الموت احلى عندى من العسل،(82)
شوخى نمىكرد، تحت نظارت سيدالشهداء (عليه السلام) تقويت شده بود. من و شما هم اگر حسينى هستيم، بايد با استفاده از همين تعليمات ايمان بياوريم به اين كلمه كه با ادامه راه حسين (عليه السلام) مرگ براى ما بهترين نجات دهنده است.
انسان چه مقدار بايد در اين دنيا خون دل بخورد، چقدر سختى تحمل كند، چقدر ظلم و ستم به نام دين و بدعت به نام قرائت جديد از دين ببينيد؟ هر چه زودتر بميريم راحتتر مىشويم. والله براى بنده از اين غصه هايى كه انسان در جامعه مىخورد، مرگ بسيار شيرين است، اگر كافر عليه انسان كارى انجام مىداد، غصه نداشت؛ تحريف دين و تحريف خط امام (قدس السره الشريف) به نام احياى آثار امام (قدس السره الشريف) غصه دارد. مرگ براى ما چه ضررى دارد؟
ما از اين غصهها نجات مىدهد. سيدالشهداء (عليه السلام) فرمود چه اندازه من اشتياق به وصال جدم، پدرم و برادرم دارم! و ما اولهنى الى اسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف(83)به همان اندازه كه يعقوب به ديدن يوسف علاقه داشت، بعد از چند سال كه در چاه افتاد، آن اتفاقات برايش پيش آمد و يعقوب دورى او را تحمل كرد، اشتياق من به مرگى كه مرا به جدم و پدرم برساند مثل اشتياق يعقوب نسبت به يوسف است. حضرت (عليه السلام) با اين بيانات اصحاب خود را تربيت مىكرد و روحيه مىداد و در نتيجه آنان براى شهادت طلبى آماده مىشدند.
چگونه شد آن جوان هايى كه قبل از انقلاب به واسطه تربيتهاى غلط شاهنشاهى در منجلاب گرفتار شده بودند، با بيانات امام (قدس السره الشريف) شهادت طلب شدند و آن حماسهها را در جبههها آفريدند؟ چه عاملى موجب اين تحول شد؟ سخنان حيات ببخش امام (قدس السره الشريف) بود كه از عمق جان او بر مىخاست، در جانها مىنشست تحول ايجاد مىكرد. سعى كنيم از روش پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه اطهار (عليه السلام) اين درس را هم براى خودمان و هم براى ديگران بگيريم، شهادت طلبى را تقويت كنيم، آمادگى براى مرگ در راه خدا را به صورت يك آرمان ترويج كنيم. در اين صورت هيچ كس بر شما مسلط نخواهد شد.
والسلام عليكم و الرحمه الله و بركاته
- اصلاح مفاسد، هدف اصلى قيام امام حسين (عليه السلام)
مفهوم اصلاح
تاثير نظام ارزشى در مفهوم اصلاح
اصلاح از ديدگاه منافقان
اصلاح مطلوب
*بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين، و الصلوه و السلام على سيد الانبياء و المرسلين، ابى قاسم محمد و على آله الطيبين الطاهرين المعصومين، اللهم كن لوليك حجه بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه فى هذه ساعه و فى كل ساعه وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا حتى تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فيها طويلا. السلام عليك يا ابا عبدالله و على الارواح التى حلت بفنائك.
شهادت مظلومانه آقا ابى عبدالله را به پيشگاه ولى عصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف - و مقام معظم رهبرى، مراجع معظم تقليد و همه شيفتگان مكتب حسينى تسليت عرض مىكنم. و از خداوند متعال درخواست مىكنيم كه در دنيا و آخرت دست ما را از دامن حسين (عليه السلام) كوتاه نفرمايد.
طى جلسات گذشته سؤال هايى را پيرامون موضوع عاشورا و قيام ابى عبدالله (عليه السلام) مطرح كردم و در حدى كه بضاعت گوينده و طرفيت مجلس اقتضا داشت عرايضى را تقديم نموديم. يكى از سؤالها مهمى كه درباره اين قيام عظيم و بى نظير تاريخى مطرح مىشود و پيش از اين نيز بارها مطرح شده و به آن پاسخ داده شده است، سؤال در مورد هدف سيدالشهداء (عليه السلام) از اين حركت است. در اين باره به صورت كلى جواب هايى داده شده است كه همه مىدانند؛ مانند اين كه قيام آن حضرت براى احياى دين و اصلاح امت بوده است. اما در ذهن بسيارى از جوانان و نوجوانان ما در سايه اين سؤال كلى، چند سؤال فرعى مطرح مىشود و آن اين كه، با اين حركت سيدالشهداء (عليه السلام) چه اصلاحى صورت گرفت؟ قيام امام حسين (عليه السلام) چگونه امر به معروفى بود كه بايد به اين صورت انجام مىگرفت؟ و با اين روش چگونه دين احيا مىشود؟ آيا سيدالشهداء (عليه السلام) در هدف خود موفق شدند و توانستند با قيام خود، حكومت و امت اسلامى را اصلاح كنند و جلوى مفاسد را بگيرند؟ اين سؤالها در ذهن بسيارى از جوانان ما وجود دارد و گاهى آنها را مطرح مىكنند.
براى اين كه علت قيام سيدالشهداء (عليه السلام) را از زبان خود آن حضرت بشنويم، ابتدا چند جمله از بيانات ايشان را براى تبرك و تيمن تلاوت مىكنم و پس از آن درباره بخش هايى از آن، توضيحاتى عرض خواهم كرد.
در وصيتى كه آن حضرت براى برادرشان محمد حنفيه مرقوم فرمودند، جمله معروفى است كهخ مىفرمايند: انى اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما(84) يعنى من نه براى گردش و تفريح از مدينه بيرون مىروم و نه براى اين كه فسادى در زمين راه بيندازم و ظلمى بكنم و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى (صلى الله عليه و آله و سلم) فقط براى اصلاح در امت جدم خروج مىكنم. اگر دقت كنيم، در تعبير لطلب الاصلاح نكتهاى وجود دارد. امام (عليه السلام) نفرمود: انما خرجت للاصلاح؛ بلكه فرمود: انما خرجت لطلب الاصلاح يعنى من در جستجو و در پى اصلاح هستم. نظير اين تعبير در سخنرانى امام (عليه السلام) براى نخبگان و علما هم هست كه فرموده بودند: و لكن لنرى المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك(85) اين خطبه زمانى ايراد شد كه هنوز صحبت از خروج و مبارزه با يزيد مطرح نبود. اما (عليه السلام) در آخر اين خطبه دعا مىكنند و خطاب به خداى متعال مىگويند: پروردگارا! تو مىدانى كه هدف ما از اين فعاليتهاى سياسى جز اين نيست كه معالم دين تو و معيارهاى اسلامى را به مردم نشان دهيم؛ يعنى نشان دهيم دين چيست و نشانههاى آن كدام است و چگونه و با چه معيارى مىتوان افراد ديندار و افراد بى دين را شناخت؟ و نيز هدف ما اين است كه اصلاح را در بلاد تو ظاهر كنيم. كلمه نظهر دو معنى مىتواند داشته باشد؛ اول اين كه يعنى روشن كنيم اصلاح چيست، و ديگر آن كه يعنى اصلاح را تحقق بخشيم و بر فساد، ظاهر و غالب گردانيم.
از آن جا كه امروزه واژه اصلاح يكى از واژه هايى است كه در ادبيات سياسى ما خيلى كاربرد دارد و مقام معظم رهبرى هم در خطبه اخيرشان به اين واژه اشاره كردند، روى اين كلمه تكيه مىكنم و براى اين كه در مسير رهنمودهاى ايشان حركت كرده باشم و توضيح بيشترى بدهم، ابتدا معناى اين واژه را، و سپس موارد استعمال آن را در قرآن و روايات بيان مىكنم و آن گاه مطالبى كه بيشتر جنبه كاربردى دارد، عرض خواهم كرد.
اصلاح كه كلمهاى عربى و از ريشه صلح است دو معنى دارد كه يكى از ماده صلح و ديگرى از ماده صلاح است. اصلاح از ماده صلح، به معنى آشتى دادن، و رفع اختلاف، دعوا و مشاجره بين دو فرد يا دو گروه است. واژه اصلاح به اين معنى در قرآن كريم در مورد اصلاح بين دو همسر به كار رفته است؛ مىفرمايد: ...فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان يريدا اصلاحا يوفق الله بينهما...(86) يعنى براى زن و شوهرى كه با يكديگر اختلاف پيدا كردهاند، داورى از طرف خانواده زن، و داورى از طرف خانواده مرد انتخاب كنيد؛ اگر زن و شوهر واقعا بخواهند آشتى و سازش كنند، خدا بين آنها سازش برقرار خواهد كرد. و در جاى ديگر مىفرمايد: و ان امراه خافت من بعلها نشوزا او اعراضا فلا جناح عليهما ان يصلحا بينها صلحا و الصلح خير(87) در اين آيه در مورد آشتى زن و شوهر مىفرمايد آشتى بهتر است. نظير اين مورد تعبير ديگرى است كه زياد شنيدهايد و در قرآن نيز هست و آن اصلاح ذات البين است كه معنى آشتى دادن دو نفر يا دو گروه مىباشد كه با يكديگر اختلاف دارند. در قرآن مىفرمايد: و اصلحوا ذات بينكم(88) در روايات هم براى اصلاح ذات البين ثواب بسيارى ذكر شده است، كه اگر دو مؤمن يا دو گروه يا دو خانواده يا يكديگر قهر هستند و با هم اختلافى دارند، سعى كنيد آنها را آشتى دهيد؛ و ثواب اين كار از ثواب نماز و روزه سال بيشتر است.(89)
دامنه اصلاح ذات البين تا آن جا گسترش پيدا مىكند كه اگر دو گروه از مردم درون جامعه اسلامى با هم بجنگند، و ان طائفتان من المؤمنين اقتلوا...(90)در اين جا هم قرآن دستور مىدهد كه سعى كنيد ابتدا آنها را آشتى بدهيد: فا صلحوا بينهما...، ادامه آيه مربوط به جهاد است كه فعلا مورد بحث ما نيست. بنابراين كلمه اصلاح در جايى كه دو گروه با هم مىجنگند، به معنى صلح دادن و آشتى دادن به كار رفته است هم در اين موارد، اصلاح بين دو فرد يا دو گروه انسانى به معنى آشتى دادن آنان به يكديگر است.
استعمال ديگر اصلاح، از ماده صلاح است. صلاح در مقابل فساد مىباشد و معمولا آن را در زبان فارسى شايستگى ترجمه مىكنند. كار صالح يعنى كار شايسته و فرد صالح يعنى فرد شايسته. اصلاح به اين معنا نيز در مقابل افساد است و به معنى انجام كار شايسته يا بر طرف كردن فساد مىباشد. به كسى كه در صدد است كار شايسته انجام بدهد و فسادها، نقصها و عيبها را بر طرف كند، مصلح مىگويند و كسى را كه در صدد بر هم زدن كارها و ايجاد فساد در جامعه است، مفسد مىنامند. تعبير مفسد فى الارض هم از همينجا است. اين معناى اصلاح، مربوط به اصلاح ذات البين و آشتى دادن دو فرد يا دو گروه نيست. كسى كه مىخواهد فسادى را بر طرف كند يا كار فردى شايستهاى را انجام دهد، با فرد خاصى روبه رو نيست. پس اين اصلاح كه از ماده صلاح است دو نوع مصداق دارد، يكى به معنى كار شايسته انجام دادن ديگرى به معنى بر طرف كردن فساد و تبهكارى يا جلوگيرى از بزهكارى است. اين هر دو نوع مصداق، در قرآن نيز استعمال شده است؛ مثلا الا الذين تابوا و اصلحوا(91)يعنى كسانى كه توبه كردند و اصلاح كردند يعنى علموا عملا صالحا، به جارى كارهاى غلط و به جاى گناهانى كه انجام داده بودند، اصلاح كردند يعنى كار خوب انجام دادند. ولى آنچه بيشتر مفهوم اجتماعى امروز هم به كار رفته است، اصلاح مفاسد است كه در مقابل افساد به كار مىرود. تا اين جا مفهوم اصلاح از نظر لغت عربى و از نظر كاربرد قرآنى و دينى آن روشن شد.
اما مفهوم اصلاح كه امروزه به كار مىبريم، ويژگى خاصى در اصطلاحات سياسى پيدا كرده و معادل رفوم و در مقابل انقلاب به كار مىرود. مىگويند تغييراتى كه در جامعه ايجاد مىشود، گاه تدريجى است و آرام آرام و با آهنگ كند انجام مىگيرد كه در اين صورت به آن رفرم مىگويند؛ و كسانى را كه در صدد چنين تغييراتى در جامعه بر مىآيند، اصلاح طلب مىنامند و معادل خارجى آن رفرميست است. در مقابل، كسانى كه مىخواهند دفعتا اوضاع را عوض كنند، انقلابيون هستند. انقلاب به معنى تغيير اجتماعى ناگهانى، تند و با سرعت كه گاهى احيانا همراه با خشونت است، مانند انقلاب اسلامى ايران. اين اصطلاح اصلاح، به عنوان اصطلاح سياسى و در مقابل انقلاب، معناى اخصى براى اصلاح است. اين اصطلاح، ريشه لغوى ندارد و اصطلاح دينى و مذهبى نيست؛ بلكه اصطلاح سياسى جديدى است كه اصلاح را در مقابل انقلاب به كار مىبرند. مسلما اين اصطلاح، جديد است و در قرآن و روايات به اين معناى خاص به كار نرفته است. در جايى كه سيدالشهداء (عليه السلام) مىفرمايد: خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى اين معناى خاص را منظور نكردهاند. حركتى كه ايشان انجام دادند، يك حركت تدريجى، آرام و بى خشونت نبود؛ جنگ بود و كشته شدن و فداكردن دهها انسان شريف در راه آن هدف.
مقام معظم رهبرى در فرمايشاتشان به اين نكته اشاره كردند كه وقتى ما مىگوييم اصلاح، معناى خاص آن را كه امروزه در اصطلاح سياسى به كار مىرود نمىگوييم؛ بلكه منظور ما هر گونه مبارزه با فساد و رفع مفاسد است؛ خواه به صورت تدريجى باشد، و خواه به صورت دفعى و انقلابى. و لذا فرمودند خود انقلاب اسلامى ايران بزرگترين اصلاح بود؛ با اين كه در اصطلاح سياسى امروز به آن اصلاح نمىگويند. منظور ايشان اين بود كه ما وقتى به اصطلاح قرآن و روايات، اصلاح سخن مىگوييم، معناى اعم آن را اراده مىكنيم؛ چه آن اصلاح به صورت تدريجى باشد يا به صورت دفعى و انقلابى و تند و با آهنگ سريع. و به همين جهت انقلاب اسلامى هم بزرگترين اصلاح بود؛ زيرا موجب از بين رفتن مفاسد زيادى گرديد؛ گرچه اين كار نسبتا به صورت دفعى، انجام شد. البته دوران نهضت پانزده سال طول كشيد تا اين كه سرانجام به پيروزى رسيد؛ ولى زمانى كه انقلاب پيروز شد، نظام سابق به صورت دفعى تغيير كرد و دستگاههاى كشور و سياستهاى سابق ناگهان تغيير كرد، قانون اساسى جديد وضع شد و تحولى بنيادين و همه جانبه اتفاق افتاد.
گفتيم واژه اصلاح در قرآن يا از ماده صلح و يا از ماده صلاح است؛ و تكيه بحث ما بر اصلاح از ماده صلاح در مقابل فساد است. صلاح و فساد در قرآن از عامترين مفاهيم ارزشى هستند. از آن جا كه بعضى از نوجوانان ما با اين اصطلاحات آشنا نيستند، درباره مفاهيم ارزشى توضيح مختصرى مىدهيم. مفاهيمى را كه ما به كار مىگيريم، گاه درباره چيزهايى است كه هست و موجود است و گاه درباره چيزهايى است كه مىگوييم بايد چنين شود يا نبايد چنان شود. مفاهيمى را كه در بطن معناى آنها بايد و نبايد است، مفاهيم ارزشى مىگويند. كار خوب كدام است؟ كارى است كه بايد انجام داد. كار بد كدام است؟ كارى كه نبايد انجام داد. صلاح چيست؟ چيز شايستهاى است كه بايد در پى آن بود. فساد چيست؟ چيزى كه بايد جلوى آن را گرفت يا نبايد آن را انجام داد. صلاح و فساد دو مفهوم ارزشى هستند؛ يعنى وقتى آنها را تحليل كنيم، در آنها بايد و نبايد وجود دارد. اين مفاهيم ارزشى گاه محدود است و در مورد خاصى به كار مىرود و گاه بسيار وسيع است و همه كارهاى خوب يا همه كارهاى بد را در بر مىگيرد. به مفاهيمى كه همه كارهاى خوب يا همه كارهاى بد را در بر مىگيرند، مفاهيم ارزشى عام گويند. در قرآن چند مفهوم ارزشى عام وجود دارد كه از جمله آنها صلاح و فساد است. از ديگر مفاهيم ارزشى عام كه در قرآن به كار رفته است، مفهوم معروف و منكر است.
معروف يعنى هر كار خوب، و منكر يعنى هر كار بد. خير و شر نيز از مفاهيم عام ارزشى هستند كه در قرآن كريم به كار رفتهاند.
يكى از خواص مفاهيم ارزشى اين است تكه معيارهاى تجربى عينى ندارند. وقتى شما مىگوييد هوا گرم است يا اين جا روشن است، مىتوانيد آن را با تجربه عينى نشان دهيد. مثلا اگر هوا به گونهاى است كه شما عرق مىكنيد و ناراحت مىشويد، هوا گرم است؛ اما اگر مىلرزيد، هوا سرد است. به همين ترتيب مىتوانيد اين چراغ را نشان دهيد كه روشن است و اگر كليد آن را بزنيم خاموش مىشود. صحيح بودن يا غلط بودن اين موارد را مىتوان با تجربه حسى و عينى نشان داد و معلوم نمود كه جملههاى اين جا روشن است و هوا گرم است يا هوا گرم نيست صحيح است يا غلط. اما مفاهيم ارزشى اين گونه نيستند. با كدام حس مىتوان خوبى يا بدى كارى را تجربه كرد؟ مىگويند خوب و بد، صلاح و فساد و معروف و منكر، تابع دستگاه و نظام ارزشى هستند. افراد، گروهها و جوامع براى خود، يك نظام ارزشى دارند، يعنى مجموعهاى از كارها را خوب و با ارزش مىدانند و مجموعهاى را بد و ناروا مىدانند. ممكن است كارى در يك نظام ارزشى، خوب و همان كار در نظام ارزشى ديگر، بد باشد. مثلا در يك جامعه احترام نمودن به ديگران به شكل خاصى انجام مىشود و آن را خوب مىدانند؛ در حالى كه همان كار را در جامعه ديگر بد و زشت مىدانند. بنابراين صلاح و فساد متناسب با نظامهاى ارزشى تفاوت دارند و اين گونه نيست كه همه مردم يك چيز را خوب و يك چيز را بد بدانند.
با توجه به اين كه صلاح و فساد و اصلاح و افساد از مفاهيم ارزشى هستند، اگر در موردى به كار بروند، جاى اين سؤال باقى است كه بپرسيم اصلاح طبق كدام نظام ارزشى؟ آيا منظور اصلاح آمريكايى است يا اصلاح اسلامى؟ چرا مقام معظم رهبرى فرمودند در جامعه ما اصلاح اسلامى، ايمانى و انقلابى مورد قبول همه است، اما اصلاح آمريكايى مورد قبول هيچ كس نيست؟ مگر اصلاح آمريكايى با اصلاح اسلامى چه فرقى دارد؟ جواب اين است، كه اين كه چه چيزى اصلاح به حساب آيد، تابع نظام ارزشى و فرهنگى است كه اين واژه را به كار مىبرد. بايد ديد آنها چه كارى را خوب و شايسته و چه كارى را بد و ناشايست مىدانند؟ و چه معيارى براى سنجش خوب و بد و شايسته و ناشايست دارند؟ بنابراين، براى اين كه بدانيم چه كارى خوب و چه كارى بد است، ابتدا بايد معيارهايمان را تعيين كنيم؛ يعنى ببينيم كدام نظام ارزشى را پذيرفتهايم؟
آيا نظام ارزشى اسلامى را پذيرفتهايم و مىخواهيم اصلاح را بر اساس اين نظام ارزشى انجام دهيم؛ يعنى مىخواهيم هر چه اسلام مىگويد خوب است، انجام دهيم و مىخواهيم هر چه اسلام مىگويد بد است، با آن مبارزه كنيم؟ يا آن كه مىخواهيم آنچه آمريكايىها مىگويند خوب است انجام دهيم، هر چند ضد اسلام باشد و كارى را كه آنها مىگويند بد است، با آن مبارزه كنيم، هر چند كارى باشد كه اسلام مىگويند انجام بدهيد؟ آيا چنين چيزى ممكن است؟ آرى، ممكن است.
توضيح آن كه همه مردم، در همه شرايط و با همه اختلافهاى فرهنگى، بد بودن برخى از چيزها را مىفهمند و قبول مىكنند. مثلا اگر كسى بى جهت ديگرى را بزند يا به او ناسزا بگويد، يا كسى را بى جهت ترور كند، بر خلاف قانون و بدون آن كه به كسى ظلم كرده باشد، او را بكشد، مال كسى را بى جهت تصرف كند يا به ناموس كسى تجاوز كند، در اين صورت همه مردم مىگويند كار بدى كرده است. در واقع، همه، اين قبيل مصاديق ظلم را مىشناسد و اين موارد در تمام فرهنگها بد است. از طرف ديگر كارهايى هم هست كه همه مردم خوب بودن آنها را مىدانند، مانند خدمت كردن براى سلامتى مردم. اگر كسى دارويى را كشف كرده و در اختيار مردم قرار دهد، به بهداشت خدمت نموده و همه مردم مىگويند كار خوبى كرده است. در اين موارد اختلاف پيش نمىآيد.
اما همه موارد خوب و بد اين گونه نيستند. برخى موارد امروزه مورد حاجت ماست و در جوامع مختلف به گونههاى متفاوت با آنها برخورد مىشود. حتما شنيدهايد كه مىگويند بايد فرهنگ جهانى بشود، يا آمريكا مىخواهد فرهنگ خود را بر تمام جهان تحميل كند، دعوت به وحدت و فرهنگ، جهانى كردن فرهنگ و عالمگير كردن فرهنگ غربى؛ اين بدان جهت است كه آنها مسائلى را خوب و مسائلى را خوب و مسايل ديگر را بد مىدانند و به ديگران مىگويند كه شما هم بايد همين گونه فكر كنيد. بعضى از مثالهاى آن زشت است و من در اين جا ذكر نمىكنم، ولى مواردى از مصاديق اين مطلب بين است. آنها معتقدند مجازاتهاى سخت، مثل بريدن دست، كتك زدن، اعلام كردن و احكامى از اين قبيل، زشت و بد است. لذا در اعلاميه حقوق بشر آمده كه همه كشورها بايد مجازاتهاى خشونتآميز را لغو كنند. اين يكى از موارد اعلاميه حقوق بشر است، مجازاتهاى خشونتآميز بايد ملغى شود؛ يعنى تمام احكام جزايى اسلام كه از ديد آنها مجازاتهاى خشونتآميز است، مثل دست كسى را بريدن، تازيانه زدن، اعدام كردن، به خصوص به صورتهاى عجيب و غريبى كه در بعضى از حدود است، به رغم ايشان مجازاتهاى خشونتآميز است. اعلاميه حقوق بشر مىگويد همه كشورهاى دنيا بايد سعى كنند اين گونه مجازاتها را ملغى كنند. يعنى وجود اين مجازاتها فساد است و بايد اصلاح شود. به چه معنى بايد اصلاح شود؟ بايد اين قانونها لغو شود.
اما ما چه مىگوييم؟ ما براساس فرهنگ اسلامى مىگوييم آنچه قرآن فرموده است بايد عمل بشود، اگر نشود فساد است. فساد به معنى ترك و تعطيل حدود الهى است، نه اجراى حدود الهى. آنها مىگويند اجراى حدود اسلامى فساد، زشت و بد است. بايد با آن مبارزه كرد، قوانين آن را لغو كرد و از عمل به آنها جلوگيرى نمود. در اين صورت اصلاح خواهد بود. اين اصلاح بر اساس فرهنگ غربى است. در اعلاميه حقوق بشر هم آمده است. اين كه مىگويند با خشونت مبارزه مىكنند، منظور آنها اين است. وگرنه خشونتهاى عادى را كه همه بد بودن آن را قبول دارند؛ بى جهت فحش دادن، بد اخلاقى كردن و امثال آن را چه كسى مىگويد خوب است؟ همه مىگويند اينها بد است.
كلام اين است كه دست دزد را بريدن، قاتل را اعدام كردن و آشوب گران را محارب حساب كردن و مجازات كردن چگونه است؟ ايشان مىگويند اينها فساد و زشت است و امروزه دنياى مدرن اين گونه اعمال را نمىپذيرد. بايد آنها ترك نمود و با آن مبارزه كرد تا اصلاح شود. اگر در مجموعه قوانينى چنين احكامى وجود دارد، آن مجموعه قوانين شايسته زندگى متمدن غربى نيست، پس بايد اصلاح شود. اما اصلاحى كه ما مىگوييم كاملا بر عكس اين نظريه است. اگر در موردى حدود الهى تعطيل شده باشد، بايد آن را اجرا كرد تا اصلاح شود. اگر قانونى بر خلاف قانون اسلام است، بايد آن را تغيير داد تا اصلاح شود. اگر قانون موافق اسلام شد، اصلاح، و اگر ضد اسلام شد، افساد مىشود.