previos pagemenu pagenext page


اين دو گلايه‏اى بود كه امام حسين (عليه السلام) از بزرگان قوم داشتند و فرمودند علت اين كه معاويه و بنى اميه توانستند مسير اسلام را منحرف كنند، اولا اين بود كه شما در راه حفظ دين خدا پول خرج نكرديد و ثانيا اين كه شما جان خود را در اين راه به خطر نينداختيد، حفظ جان را وجهه همت خود قرار داديد و زمانى كه شما را تهديد كردند، عقب نشينى كرديد.

تاثير روابط قومى و سياسى‏

علت سوم انفعال جامعه در برابر تحريف اين است كه؛ و لا عشيره عاديتموها فى ذات الله. شما در راه خداوند و براى جلب رضايت او هيچ گاه با خويشاوندان خود كه در راه باطل بودند مقابله نكرديد. در آن زمان مساله ارتباطات قومى و عشيره‏اى در فرهنگ عربى يك اصل بود. امروز هم در قبيله‏اى كه زندگى ايل‏نشينى دارند چنين روحياتى به چشم مى‏خورد، يك نوع همبستگى قومى، عشيره‏اى، و خويش و قوم بازى وجود دارد.

اين كه انسان به خاطر تعصب نسبت به بستگان خود اقداماتى انجام دهد، اين روحيه در ما كم‏تر يافت مى‏شود. اما در مورد كسانى كه شهر نشين نيستند، هنوز هم وجود دارد. آن زمان روحيه حمايت از عشيره و قبيله بسيار قوى بود. امروزه مشابه اين روحيه را در باندبازى‏ها و طرفدارى‏هاى كسانى مشاهده مى‏كنيم كه از جهت سياسى هم خط هستند و در يك جبهه قرار دارند. اين عملكرد مانند همان نقشى است كه آن زمان تعصب نسبت به عشيره و قبيله ايفا مى‏كرد. امروزه كه ما به صورت عشيره‏اى زندگى نمى‏كنيم، تعصب نسبت به هم خطهاى سياسى جايگزين آن روحيه است.

در اين مجالس صحيح نيست اسم اشخاص برده شود و در مورد مسائل شخصى افراد صحبت شود. ولى همين روزها در روزنامه‏ها ديديد دو نفر با تمهيداتى كه قاعدتا از جانب سفارت آلمان براى آن‏ها فراهم شده بود، براى شركت در كنفرانسى تعدادى ضد انقلاب از اطراف دنيا در آن جمع شده بودند، به آلمان رفتند. كنفرانس بر پا گرديد و زنى لخت شد، لخت مادر زاد، مردى هم به همين صورت و الى آخر كه اخبار آن را در روزنامه‏ها خوانده‏ايد. يكى از نويسندگان به اصطلاح اصلاح طلب روزنامه‏هاى مشهور زنجيره‏اى نيز در آن جا مصاحبه كرده و در مورد حضرت امام (قدس السره الشريف) گفته بود كه، خمينى به موزه تاريخ سپرده خواهد شد! درباره حجاب هم گفته بود ما در قانون اساسى مطلبى در ارتباط با حجاب نداريم! در مورد دموكراسى و ارزش‏هاى دموكراتيك غربى هم گفته بود ما در قانون اساسى مطلبى در ارتباط با حجاب نداريم! در مورد دموكراسى و ارزش‏هاى غربى هم گفته بود اين مشكل اسلام است كه نمى‏تواند خود را با ارزش‏هاى دموكراتيك غربى تطبيق دهد! ما اين كار را خواهيم كرد و اين راهى است كه برگشت ندارد! يعنى اسلام از بين خواهد رفت! نام خمينى محو خواهد شد! حجاب و حرف هايى از اين قبيل هم پايه و اساسى ندارد و آزاد خواهد شد!(71)بعد از اين كه اين مصاحبه افشا گرديد و ترجمه آن و گزارش اين كنفرانس در روزنامه‏ها منتشر شد، يكى از كسانى كه عرق دينى داشت، اين مصاحبه را تقبيح كرده و گفت اين شخص نمى‏بايست چنين حرف هايى را زده باشد، اين حرف‏ها نامربوط و مزخرف است و تعبيراتى از اين قبيل.(72) گويا بعدا ايشان از طرف هم خطهاى سياسى خود مورد نكوهش قرار گرفت كه، چرا فردى را كه هم خط ما بوده به اين شكل تقبيح كردى؟ بعد از چندى اين مطلب را ساختند كه اصل اين ماجرا دروغ بوده است و خبر اين گونه نبوده است. همان آقايى كه قبلا اين مصاحبه را تقبيح كرده بود از آن روزنامه‏اى كه خبر اين كنفرانس را منتشر كرده بود، مذمت كرد و گفت اين مطالب نمى‏بايست منتشر شود، مخصوصا كه اصل اين خبر هم تكذيب شده است.(73) اگر شما اين شخص را بشناسيد، بهتر مى‏فهميد كه اين سخنان چقدر از چنين شخصى زشت است. اگر يك سياست باز بود انتصاب به روحانيت نداشت و اين حرف‏ها را گفته بود، انسان زياد ناراحت نمى‏شد. اما چرا كسى كه خود را مدافع اسلام و روحانيت و خط امام (قدس السره الشريف) مى‏داند، اين گونه حرف مى‏زند و به اين شكل موضع‏گيرى مى‏كند؟ چرا؟ به خاطر تعصب نسبت به هم خط سياسى‏اش، چون اين شخص با آن گروه در يك طيف و در يك جبهه قرار دارند، حرف خود را تغيير مى‏دهد.

زمان معاويه هم مساله حمايت از عشيره و قبيله رايج بود. چنان شرايطى حاكم بود كه، اگر كسى از قبيله‏اى مرتكب گناهى مى‏شد، افراد آن به روى خود نمى‏آوردند، يا حتى از او دفاع مى‏كردند، يا اين كه كار او را توجيه مى‏كردند؛ اما اگر قبيله مخالف بود، در بوق و كرنا مى‏كردند و مى‏گفتند چنين گناه بزرگى را مرتكب شده‏اند و بايد مجازات شوند و الى آخر. روح طرفدارى از عشيره و قبيله يكى از مشكلاتى است كه نمى‏گذارد انسان به سمت حق گام بردارد. هنگامى كه مى‏بيند هم طيف‏ها و هم قبيله‏اى‏ها، و امروزه، هم خطهاى سياسى او راهى را مى‏روند، نمى‏تواند شجاعت به خرج بدهد و به آن‏ها بگويد در اين مورد اشتباه كرده‏اند، بگويد بقيه حرف‏هاى ايشان را قبول دارم، اما اين يك مورد اشتباه، خلاف قرآن، و مغاير ضروريات و اساس اسلام است؛ بگويد اساس اين انقلاب و همه اصول را زير سؤال برده است، وعده و مژده داده است انقلاب از بين خواهد رفت. اما بر عكس، به دليل همين هم خط بازى‏ها از چنين شخصى حمايت مى‏شود. اين مشكل ماست، تعصب قبيله‏اى و عشيره‏اى در آن زمان و تعصب خطى و سياسى و جبهه‏اى در اين زمان.

سيدالشهداء (عليه السلام) به علماى آن زمان فرمود: شما به خاطر خدا با خويش و قوم خود دشمنى نكرديد، يعنى گاهى وظيفه شرعى اقتضا مى‏كند انسان با خويش و قوم خود هم به دشمنى برخيزد. درست است در اسلام صله رحم واجب و قطع رحم حرام است، اما اگر طرفدارى از خويشاوند به قيمت تضعيف اسلام و نظام اسلامى تمام شود، چه بايد كرد؟ در اين مورد بايد اسلام را مقدم داشت يا وابستگان، پسرها و دامادها را؟ ولو به ضرر اسلام فعاليت كنند؟ ولو آبروى نظام اسلامى را ببرند، بايد حمايت كرد؟ بگويد فرزندان من چنين هستند، يا خويش و قوم من چنان اند و از آن‏ها حمايت بيجا كند؟ اين مساله زمينه را براى سوء استفاده دشمنان فراهم مى‏كند. سيدالشهداء در آن خطبه به نخبگان فرمود: يكى از عللى كه موجب شد معاويه بر شما مسلط شود و اسلام را منحرف كند اين بود كه، شما به خاطر خدا با خويشاوندان خود دشمنى نكرديد، يعنى علاقه به خويش و قوم، علاقه به باند، وابستگى به هم خط و هم حزبى‏ها مانع شد از اين كه حق را بگوييد و از حق حمايت كنيد و زمينه‏اى شد تا آن‏ها اين سوژه تبليغاتى را نيز دست آوردند و بگويند اين‏ها اهل خويش و قوم بازى هستند، در پى اموال بيت المال هستند و از آن سوء استفاده مى‏كنند، اگر برايشان امكاناتى فراهم شود، اول در اختيار خويش و قوم خود مى‏گذارند؛ اگر مقامى پيدا شود، اول به فرزندان خود مى‏دهند، و زمينه را براى تبليغ بر عليه شما فراهم مى‏كنند.

پس علت انفعال كسانى كه تحت تاثير تبليغات معاويه قرار گرفتند، تعلق خاطر به مال و جان و خويشاوندان است، فلا مالا بذلتموه و لا نفسا خاطرتم بها للذى خلقها و لا عشيره عاديتموها فى ذات الله؛ جامع اين مسائل يعنى تعلق به مال، تعلق به مقام، تعلق به جان و تعلق به خويش و قوم و دار و دسته در فرهنگ اسلامى چيست؟ جامع اين‏ها در فرهنگ اسلامى حب دنيا و دنياپرستى است. اين كه مى‏فرمايند حب الدنيا راس كل خطيئه(74)

يعنى چه؟ دوست داشتن چه چيزى منظور است؟ آيا اگر انسان ماه و ستارگان يا طبيعت زيبا را دوست داشته باشد، بزرگ‏ترين گناه را مرتكب شده است؟ يا اگر انسان‏هاى مخلوق خدا را دوست بدارد، مرتكب گناه شده است؟ حب دنيايى كه اساس هر گناهى است، چيست؟ دلبستگى به امور دنيايى است كه به خود انسان مربوط مى‏شود. لذت بردن از مال، مقام، دوستان و دار و دسته، خويش و قوم و باند، دنيا پرستى است. پس مشكل اصلى مسلمان‏ها كه به واسطه آن تحت تاثير عوامل شيطانى امويان قرار گرفتند، در يك كلمه، دنيا پرستى بود.

نشانه اصلى دنيا پرستى اين است كه اگر زندگى انسان به خطر افتاد، ديگر چيزى نمى‏فهمد. زمانى حاضر است كارى انجام دهد، خدماتى انجام دهد، به وظايف اجتماعى خود عمل كند، براى خود و خانواده‏اش تلاش كند، كه خودش سالم باشد. اما اگر گفتند تو به سرطان مبتلا مى‏شوى، يا اگر فلان راه را بروى خطرناك است و جانت به خطر مى‏افتد، در اين صورت جايى براى اين كارها نمى‏ماند. همه تلاش‏ها را براى اين انجام مى‏داد كه خودش زنده بماند و از دنيا بيش‏تر لذت ببرد. اين است كه هم قرآن كريم و هم بيانات پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه اطهار (عليه السلام) بزرگ‏ترين خصوصيت كفار را خود خواهى، خود دوستى و دنيا پرستى مى‏دانند. در مقابل، مشخصه مومنان خود باختگى در راه خدا، ايثار، گذشت، فداكارى، شهادت طلبى است؛ يعنى مرگ براى آن‏ها مشكلى نيست، زندگى دنيا براى ايشان هدف اساسى نيست. اگر سعادت، آرمان، دين و ارزشها كه به آن دل بسته‏اند، اقتضا كند بميرند، به راحتى جان مى‏دهند و هيچ مشكلى ندارند. حضرت على (عليه السلام) مى‏فرمايد: والله لابن ابى طالب انس بالموت من الطفل بثدى امه(75) آيا احتمال مى‏دهيد على (عليه السلام) هم به دروغ قسم ياد كند؟ به خدا قسم انس على به مرگ از انس طفل شير خوار به پستان مادر بيش‏تر است.

شب عاشورا سيدالشهداء (عليه السلام) به خواهر بزرگوارش زينب (سلام الله عليه) فرمود: اصحاب من هم اين چنينند. ملاحظه كنيد حسين (عليه السلام) چگونه افرادى را تربيت كرده است. درست است كه بيست سال خون دل خورد، اما چنين گل هايى را براى عاشورا پروراند. اگر اين‏ها نمى‏بودند، داستان عاشورا رونقى پيدا نمى‏كرد و منت و شما حسين شناس نمى‏شديم. اگر حسين را تك و تنها و پنهانى ترور مى‏كردند، آنچه ما امروزه شاهد آن هستيم، اتفاق نمى‏افتاد. ببينيد ياران حسين (عليه السلام) شب عاشورا به ايشان چه گفتند؛ حضرت زينب (سلام الله عليه) بعد از اين كه فهميد فردا روز شهادت است و همه كشته مى‏شوند، خدمت برادر رسيده، فرمود: برادر جان! اين اصحاب و يارانى كه الان در كنار تو و باقيمانده كسانى هستند كه امشب يا بين راه دسته دسته و گروه گروه رفتند، آيا ايشان را به خوبى مى‏شناسى و مطمئنى كه به تو وفادارند؟ حضرت (عليه السلام) اشك از چشمان مباركش جارى شد و فرمود:

اما و الله لقد نهرتهم و بلوتهم...يستانسون بالمنيه دونى استئناس الطفل بلبن امه(76) به خدا قسم من ايشان را آزمايش كردم، بلكه چند بار آن‏ها را از خود راندم و گفتم دست زن و فرزندان خود را بگيريد و برويد، اين جا نمانيد، اين‏ها مى‏خواهند خون مرا بريزند و با شما كارى ندارند. معلوم مى‏شود اين سخنان براى آزمايش ياران حضرت (عليه السلام) بوده است. امام (عليه السلام) خطاب به خواهر خود مى‏گويد: بلوتهم و نهرتهم ياران خود را آزمايش كردم، تا كسانى كه باقى مى‏مانند، ناب و خالص باشند؛ فرمود به خدا قسم من آنان را آزمايش كردم و از خودم راندم، ولى به اين نتيجه رسيدم كه آنان مرگ در حضور مرا بيش‏تر دوست دارند و با آن بيش‏تر از طفل نسبت به شير مادر مانوسند، يستانسون بالمنيه دونى استئناس الطفل بلبن امه، نسبت به اين كار كه در مقابل و نزديك من بميرند بيش‏تر از انس شير خوار به شير مادر علاقه دارند و ديگر از من جدا نمى‏شوند.

حتما شنيده‏ايد كه ياران امام حسين (عليه السلام) در شب عاشورا برخاستند و چه مطالبى گفتند، اگر هفتاد بار كشته شويم، سوزانده شويم و خاكستر بدن ما به باد داده شود، اگر بار ديگر زنده شويم، نزد تو بر مى‏گرديم و در كنار تو مى‏مانيم تا بار ديگر به شهادت برسيم.

امام حسين (عليه السلام) بيست سال خون دل خورد، اما چنين گل هايى را تربيت كرد. در مقابل، كسانى بودند كه امام (عليه السلام) از آن‏ها گلايه كرد و گفت مشكل شما علاقه به دنياست، مشكل شما اين است كه از مرگ مى‏ترسيد، و لكنكم مكنتم الظلمه من لتكم(77) خطاب به همان نخبگان و علماى آن عصر مى‏گويد ستمگران را تمكين كرديد و اجازه داديد بر شما تسلط پيدا كنند. و اسلمتم امور الله فى ايديهم كارهاى خدايى زا به دست آن‏ها سپرديد، كارهاى خدايى را كه بايد مردان خدا انجام دهند به دست ستمگران سپردند، به ايشان راى داديد و آن‏ها را راس امور قرار داديد. يعلمون بالشبهات و يسيرون فى الشهوات كسانى را سر كار آورديد كه كارهاى شبهه‏آميز كه توجيه صحيح شرعى و قانونى ندارد، انجام مى‏دهند و دنبال شهوات هستند، راه را براى شهوت پرستان باز مى‏كنند. فرهنگ سراهايى تشكيل مى‏دهند كه در واقع گناه سرا بشود، پول هايى از مردم خرج مى‏كنند تا زمينه و اسباب و ابزار گناه برايشان فراهم شود، روزنامه هايى را كه مشوق گناه هستند تشويق مى‏كنند. اين كارهايى است كه شما كرديد. خوب، چگونه شد كه چنين حكامى بر شما مسلط شدند؟ چرا اين كارها را كرديد؟ جان كلام اين جاست: سلطهم على ذلك فراركم من الموت آنچه موجب شد اين‏ها بر شما مسلط شوند و شما هم اجازه داديد اين‏ها بر دوش شما سوار شوند اين بود كه از مرگ فرار كرديد، اگر از مرگ فرار نمى‏كرديد و استقامت به خرج مى‏داديد، اگر شما در مقابل دشمن ايستادگى مى‏كرديد، آن‏ها عقب نشينى مى‏كردند. ببينيد ايام عاشوراى امسال چگونه عقب نشينى كردند! شما چه كرديد؟ مگر آدم كشتيد؟ مگر به جايى حمله كرديد؟ مگر آشوبى به پا كرديد؟ با اين پيراهن‏هاى سياهتان، با نوحه‏هاى خود و با سر و سينه زدن‏هاى خود نشان داديد كه ما اسلام را مى‏خواهيم، با همين حركت شما آن‏ها عقب نشينى كردند و ديگر در اين ايام به سيدالشهداء (عليه السلام) جسارت نكردند.

الحمدلله، به كورى چشم دشمنان امام حسين (عليه السلام)، امسال عزادارى در تمام شهرها و دهات‏ها خيلى بهتر از سال‏هاى گذشته برگزار شده است. آن‏ها به واسطه همين حركت شما عقب نشينى كردند. اگر در ساير مراحل زندگى، موقعيت‏هاى سياسى و اجتماعى نيز شما حضور خود را در صحنه نشان دهيد، لازم نيست كسى را بكشد يا مثل آشوبگران ساختمان‏هاى دولتى را خراب كنيد، اين گونه اعمال در شان شما و شان حسينيان نيست، بلكه اظهار ارادت به دين و سيدالشهداء (عليه السلام) در شان و وظيفه شماست.

بايد بگوييد ما آماده‏ايم براى حفظ دين خود از مال، جان، خويشاوندان و فرزندانمان بگذريم، اين آمادگى مهم است. بارها عرض كرده‏ام، اين كه قرآن مى‏فرمايد: و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه(78) هر قوه نظامى و جنگى كه مى‏توانيد به دست بياوريد، نمى‏فرمايد به خاطر اين است كه همه آن‏ها را به كار ببريد، سر اين امر در اين است كه ترهبون به عدو الله و عدوكم(79) اين نيروها و تجهيزات را فراهم كنيد تا دشمن بترسد؛ شما آمادگى خود را براى شهادت اعلام كنيد تا دشمن عقب نشينى كند. آن‏ها كه حاضر نيستند جان خود را به خطر بيندازند. كسانى كه براى يك شيشه مشروب آشوب به پا مى‏كنند حاضر نيستند جان خود را به خطر بيندازند. اگر شما مردانه به ميدان بياييد، آنان تا آن جايى كه عرب نى انداخت فرار مى‏كنند، به شرط اين كه احساس كنند شما كسانى هستيد كه ميدان را رها نمى‏كنيد. اين مطلب مهم است. امام حسين (عليه السلام) هم مى‏فرمايد مردم اگر بخواهند تحت تاثير بنى اميه قرار نگيرند و دينشان محفوظ بماند، سه عامل را بايد داشته باشند، اموال خود را در راه دين صرف كنند، جانشان را در راه خدا به خطر انداخته و آماده شهادت باشند و دست از باند بازى برداشته و به دنبال حق باشند. اهل اين محل، اين خط، اين حزب و مطالبى از اين قبيل برايشان مطرح نباشد. ببينند خدا و پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و امروز ولى فقيه چه مى‏فرمايند؛ هر چه او گفت بايد بر روى چشم بگذاريم، اين عامل حافظ امنيت و وحدت ما و مانع نفوذ دشمنان و بيگانه پرستان در داخل صفوف ما خواهد شد. سلطهم على ذلك آنچه سلطه را به امويان بخشيد: فراركم من الموت و اعجابكم بالحياه التى هى مفارقتكم دلبستگى شما به اين زندگى دنيا كه روزى از شما جدا خواهد شد، بود؛ اين دلبستگى مانع از اين مى‏شود كه مردانه به ميدان بياييد و دشمنان از شما سوء استفاده مى‏كنند. اما اگر دل به اين زندگى نبستيد، زندگى آخرت را باور داشتيد و براى اين كه خدا راضى باشد و سعادت ابدى نصيب شما بشود، حاضر شديد دست از لذايذ زندگى برداريد، هيچگاه دشمن بر شما مسلط نمى‏شود.

راه‏هاى مقابله با عوامل انحراف در جامعه‏

حال اگر ما بخواهيم ضعفى كه در مردم آن زمان بود و زمينه را براى تسلط امويان فراهم كرد در ما پديد نيايد و اگر آمده است برطرف شود، چه اقداماتى بايد انجام دهيم؟ گفتيم آن‏ها سه نوع فعاليت داشتند، تبليغات فريبنده و گمراه كننده، تهديدها و تطميع‏ها.

بالا بردن سطح شناخت‏

در مقابل تبليغات فريبنده چه بايد بكنيم؟ بايد شناخت، معرفت نسبت به اسلام، تشيع، خط امام حسين (عليه السلام) و امروزه خط امام خمينى (قدس السره الشريف) را تقويت كنيم. بايد معرفت خود را تقويت كنيم تا دشمنان امان نيابند افكار ضد امام (قدس السره الشريف) را به نام خط امام (قدس السره الشريف) معرفى كنند. اين كارى بود كه معاويه كرد، ديگران كردند، امروز هم اتباع معاويه همين كارها را انجام مى‏دهند. مواردى كه امام (قدس السره الشريف) صد در صد با آن مبارزه مى‏كرد، امروز به دروغ مى‏گويند امام (قدس السره الشريف) دنبال همين‏ها بوده و همين‏ها را مى‏خواسته است، آزادى را، آزادى غربى را، آزادى بى بند و بارى را، و مى‏بينيد جوان هايى كه تحت تاثير اين حرف‏ها واقع شده‏اند چه كارهايى مى‏كنند. روزى من در سخنرانى پيش از خطبه‏ها گفتم اين‏ها دنبال چه مى‏گردند؟ ده‏ها مقاله عليه من نوشتند كه اين آقا دروغ مى‏گويد، ما فقط آزادى سياسى مى‏خواهيم. جريان چهارشنبه سورى را ديديد كه چه آزادى‏هايى را مى‏خواستند. كسانى كه به برگزارى جشن‏هاى چهارشنبه سورى تشويق كردند، دنبال چه مى‏گشتند؟

مى‏خواستند جشن تخت جمشيد را هم تشكيل دهند، بودجه كلانى هم براى اين كار گذاشته بودند؛ در مورد اين كار ادعا مى‏كنند همان چيزى است كه امام (قدس السره الشريف) مى‏خواست، مى‏گويند مگر امام (قدس السره الشريف) نفرمود آزادى، استقلال؟ پس معلوم مى‏شود كه امام (قدس السره الشريف) هم همين‏ها را مى‏خواست! ببينيد چه مغالطه‏اى؟ امام (قدس السره الشريف) آزادى از دست دشمنان اسلام را مى‏خواست، نه آزادى از خدا و دين و ارزش‏ها را. آنچه عمر شريف امام (قدس السره الشريف) از دوران طفوليت تا پايان عمر صرف آن شد حفظ ارزش‏هاى اسلامى بود، قيام امام (قدس السره الشريف) براى حفظ ارزش‏ها بود، نه براى آزاد كردن مردم از ارزش‏ها. امروز بعضى از مسؤولان كشور بر ما منت مى‏گذارند، اگر بگوييم شما ارزش‏ها را در امور فرهنگى رعايت نمى‏كنيد، مى‏گويند چه ارزشى بالاتر از آزادى، ما آزادى به مردم داده‏ايم و اين بالاترين ارزش است! اين همان است كه امام (قدس السره الشريف) مى‏خواست! اين سخن از همان مقوله است كه معاويه به امام حسين (عليه السلام) مى‏گفت تو دارى از يزيد غيبت مى‏كنى! يزيد از تو بهتر است براى اين كه او از تو غيبت و بدگويى نكرده است! اين كه مى‏گويى يزيد شارب الخمر است غيبت اوست!!

مغالطه اين گونه است.

اگر بخواهيم تحت تاثير اين مغالطات واقع نشويم، بايد شناخت خود را نسبت به دين تقويت كنيم. عزيزان من! جوانان عزيز، بايد چه كار كنيم؟ بايد در شبانه روز وقتى را براى مطالعه و بحث در امور دينى و معارف دينى بگذاريد. دين از شكم، رفاه و ورزش كم ارزش‏تر نيست. برنامه‏اى بگذاريد، جلسات مذهبى و مطالعات دينى داشته باشيد، بحمدالله بعد از انقلاب كتاب‏هاى دينى زياد نوشته شده است؛ جلسات بحث بگذاريد و با هم گفتگو كنيد، حتما لازم نيست مبلغ يا معلمى را دعوت كنيد، مثل كتاب‏هاى مرحوم استاد شهيد مطهرى - رضوان الله عليه - را به بحث بگذاريد، در مورد آن‏ها گفتگو كنيد، مطالب آن را حلاجى كنيد، آن گونه كه طلبه‏ها كتاب‏هاى درسى را مباحثه مى‏كنند؛ سطر به سطر بخوانيد، برررسى كنيد تا مفهوم هر بخش را به دست آوريد، توضيح بدهيد، بحث كنيد، اگر در موردى هم ابهامى بود، فرد مناسبى را هفته‏اى يك مرتبه يا ماهى يك مرتبه دعوت كنيد، تا براى شما توضيح دهد. اگر مطالعات دينى نداشته باشيد، جلسات مذهبى هم آن چنان كه بايد، فعال نباشد و اين گونه جلسات فقط به ايام عاشورا و امثال آن اختصاص داده شود، دشمنان اسلام و نظام هم مرتب از راديوها و تلويزيون‏ها با فيلم‏هاى ويدئويى با روزنامه‏ها! شما را بمباردمان تبليغاتى مى‏كنند، در اين صورت نتيجه چه مى‏شود؟ همين مى‏شود كه مى‏بينيد. الحمد لله در توده‏هاى مذهبى ما نيست، اما در بعضى مراكز هست و اگر جلوى آن را نگيريد، يعنى خود را مجهز نكنيد خداى نكرده تدريجا به درون شما نيز سرايت مى‏كند.

براى مقابله با تبليغات شيطنت‏آميز و گمراه كننده، مطالعه و درس لازم است، و بدون آن معرفت انسان رشد نمى‏كند. اگر دين براى شما عزيز است، بايد وقت گذاشت.

بخشى از اهميتى كه براى ورزش قائل مى‏شويد براى دين قائل شويد، قسمتى از وقتى كه جوان‏ها صرف تماشاى فوتبال يا حضور در باشگاه‏هاى ورزشى مى‏كنند، صرف مطالعه دينى كنند، اگر دين عزيز است بايد براى آن سرمايه گذارى كرد. دين با اجبار در دل ما به وجود نمى‏آيد، ايمان به خودى خود رشد نمى‏كند. عوامل اجتماعى ايمان زداست نه ايمان آفرين، مخصوصا با ارتباطات فرهنگى كه امروزه برقرار شده است و با سياست غلطى كه مسؤولان فرهنگى كشور ما يا از روى جهل و نا آگاهى و يا خداى نكرده به عنوان مزدور بيگانگان اعمال مى‏كنند، و در هر حال سياستى را دنبال مى‏كنند كه ضد اسلام است، فرهنگ جامعه به سوى فرهنگ بى دينى و الحاد سوق داده مى‏شود. در مقابل بايد شما فعاليت علمى داشته باشيد و اين كار را وظيفه خود بدانيد.

افزايش سطح ايمان و معنويت‏

در مقابل عامل دوم و سوم يعنى تهديدها و تطميع‏ها، بايد ايمان را تقويت كرد.

تاثير پذيرى درمقابل اين عوامل و ترس انسان از اين كه در مقابل انجام ندادن فلان كار او را از اداره اخراج يا حقوقش را كم كنند، از ضعف ايمان است. مگر چنين كارهايى نكردند؟ چه تعداد روساى آموزش و پرورش و دانشگاه‏ها در اينم دو سال تغيير كردند؟

من نمى‏دانم چند نفر ديگر از رؤساى دانشگاه‏ها كه قبلا رئيس بوده‏اند باقى مانده‏اند؟

گاهى رئيس دانشگاه با تمام كادر ادارى و حتى آبدارچى عوض مى‏شود! چرا؟ چون از اين خط سياسى نيست! استقامت داشته باشيد و بگوييد ما را بيرون هم بكنيد دست از امام (قدس السره الشريف) بر نمى‏داريم. مرد باشيد! تا چه زمانى مى‏توانند با شما اين گونه برخورد كنند؟ اگر اين اشخاص مقاومت مى‏كردند و خود را نمى‏باختند، با آن‏ها به اين شكل رفتار نمى‏شد.

ما سستى كرديم، ضعف نشان داديم تا اين ستمگران بر ما مسلط شدند. اشتباه نشود، من همه دولت را نمى‏گويم، رگه هايى در بعضى از وزارتخانه‏ها و ادارات هستند كه، مسيرى را كه همان مسير آمريكاست دنبال مى‏كنند، حالا يا ديگران خبر ندارند، يا آن‏ها را فريب مى‏دهند و يا...

براى اين كه بتوانيم در مقابل تهديدها و تطميع‏ها مقاومت كنيم بايد ايمان خود را تقويت كنيم. ايمان فقط با مطالعه پيدا نمى‏شود، بلكه تقويت ايمان با عمل است. البته معرفت قدم اول است، ولى با عمل است كه ايمان رشد مى‏كند. اگر انسان نماز نخواند، هر اندازه هم كه در مورد نماز كتاب مطالعه كند ايمانش قوى نمى‏شود، صدها كتاب هم درباره نماز بخواند، اما نماز نخواند هرگز ايمان او قوى نمى‏شود؛ ايمان با عمل و تلقين تقويت مى‏شود. ببه خود تلقين كنيد كه اگر اسلام از من بخواهد، من آماده مرگ هستم. نه اين كه اگر اسم مرگ آمد ترس و لرزه شما را فرا گيرد.

مناسب است باز هم تعليمات سيدالشهداء (عليه السلام) استفاده كنيم. حضرت (عليه السلام) در روز عاشورا به اصحابش فرمود صبرا بنى الكرام،(80) اى آزاد زادگان! و اى شريف زادگان!

استقامت كنيد فما الموت الا قنطره تعبر بكم عن البوس و الضراء الى الجنان الواسعه و النعيم الدائمه، آزاد مردى اين است، اول اين گونه خطاب مى‏كند كه شما فرزندان آزادگى و بزرگى هستيد، بزرگ زادگان اندكى صبر كنيد، اين مرگ شما را از سختى، گرفتارى و پستى نجات داده و به بهشت‏هاى پهناور و نعمت‏هاى جاويدان مى‏رساند، آيا اين امر نامطلوب است؟ چرا بايد از آن بترسيد؟ آيا اگر كسى شما را از زندانى نجات داد و در قصر زيبايى وارد كرد، از او تشكر مى‏كنيد يا از او دلگير مى‏شويد؟ مرگ، شما را از اين دنيايى كه زندان مؤمن است، نجات داده و به قصرهاى بهشتى مى‏رساند. چنين چيزى دوست داشتنى است يا بايد با آن دشمنى كرد؟ بايد از آن ترسيد يا بايد آن را خيلى دوست داشت؟ مرگ اين كار را براى شما مى‏كند نه براى همه؛ اما براى دشمنان شما، آن را از بهشت خارج مى‏كند و به جهنم مى‏برد. چون همان دنيايى كه در مقايسه با مقامات اخروى براى مؤمن زندان است، براى كفار با تمام بدبختى‏ها و گرفتارى‏ها بهشت است؛ چون كافر در آخرت به اندازه‏اى عذاب دارد كه هر چه سختى در اين دنيا تحمل كند، در مقابل عذاب‏هاى آن جهان باز بهشت است. مرگ، كفار را از بهشتشان خارج كرده و به جهنم مى‏برد. ولى شما را از زندان نجات داده و به باغ پهناورى كه عرضها السموات و الارض(81) مى‏برد، باغى كه پهناى آن آسمان‏ها و زمين را فرا مى‏گيرد، شما را به چنين بهشتى مى‏رساند. آيا اين بد است و بايد از آن منزجر باشيد و بترسيد؟

اين كه ترسيدنى نيست. سيدالشهداء (عليه السلام) اصحاب خود را با چنين سخنانى تقويت مى‏كرد. بى دليل نبود كه آن طفل سيزده ساله گفت الموت احلى عندى من العسل،(82)

شوخى نمى‏كرد، تحت نظارت سيدالشهداء (عليه السلام) تقويت شده بود. من و شما هم اگر حسينى هستيم، بايد با استفاده از همين تعليمات ايمان بياوريم به اين كلمه كه با ادامه راه حسين (عليه السلام) مرگ براى ما بهترين نجات دهنده است.

انسان چه مقدار بايد در اين دنيا خون دل بخورد، چقدر سختى تحمل كند، چقدر ظلم و ستم به نام دين و بدعت به نام قرائت جديد از دين ببينيد؟ هر چه زودتر بميريم راحت‏تر مى‏شويم. والله براى بنده از اين غصه هايى كه انسان در جامعه مى‏خورد، مرگ بسيار شيرين است، اگر كافر عليه انسان كارى انجام مى‏داد، غصه نداشت؛ تحريف دين و تحريف خط امام (قدس السره الشريف) به نام احياى آثار امام (قدس السره الشريف) غصه دارد. مرگ براى ما چه ضررى دارد؟

ما از اين غصه‏ها نجات مى‏دهد. سيدالشهداء (عليه السلام) فرمود چه اندازه من اشتياق به وصال جدم، پدرم و برادرم دارم! و ما اولهنى الى اسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف(83)به همان اندازه كه يعقوب به ديدن يوسف علاقه داشت، بعد از چند سال كه در چاه افتاد، آن اتفاقات برايش پيش آمد و يعقوب دورى او را تحمل كرد، اشتياق من به مرگى كه مرا به جدم و پدرم برساند مثل اشتياق يعقوب نسبت به يوسف است. حضرت (عليه السلام) با اين بيانات اصحاب خود را تربيت مى‏كرد و روحيه مى‏داد و در نتيجه آنان براى شهادت طلبى آماده مى‏شدند.

چگونه شد آن جوان هايى كه قبل از انقلاب به واسطه تربيت‏هاى غلط شاهنشاهى در منجلاب گرفتار شده بودند، با بيانات امام (قدس السره الشريف) شهادت طلب شدند و آن حماسه‏ها را در جبهه‏ها آفريدند؟ چه عاملى موجب اين تحول شد؟ سخنان حيات ببخش امام (قدس السره الشريف) بود كه از عمق جان او بر مى‏خاست، در جان‏ها مى‏نشست تحول ايجاد مى‏كرد. سعى كنيم از روش پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و ائمه اطهار (عليه السلام) اين درس را هم براى خودمان و هم براى ديگران بگيريم، شهادت طلبى را تقويت كنيم، آمادگى براى مرگ در راه خدا را به صورت يك آرمان ترويج كنيم. در اين صورت هيچ كس بر شما مسلط نخواهد شد.

والسلام عليكم و الرحمه الله و بركاته

هدف قيام عاشورا (1)

- اصلاح مفاسد، هدف اصلى قيام امام حسين (عليه السلام)

مفهوم اصلاح

تاثير نظام ارزشى در مفهوم اصلاح

اصلاح از ديدگاه منافقان

اصلاح مطلوب

*بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين، و الصلوه و السلام على سيد الانبياء و المرسلين، ابى قاسم محمد و على آله الطيبين الطاهرين المعصومين، اللهم كن لوليك حجه بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه فى هذه ساعه و فى كل ساعه وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا حتى تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فيها طويلا. السلام عليك يا ابا عبدالله و على الارواح التى حلت بفنائك.

شهادت مظلومانه آقا ابى عبدالله را به پيشگاه ولى عصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف - و مقام معظم رهبرى، مراجع معظم تقليد و همه شيفتگان مكتب حسينى تسليت عرض مى‏كنم. و از خداوند متعال درخواست مى‏كنيم كه در دنيا و آخرت دست ما را از دامن حسين (عليه السلام) كوتاه نفرمايد.

طى جلسات گذشته سؤال هايى را پيرامون موضوع عاشورا و قيام ابى عبدالله (عليه السلام) مطرح كردم و در حدى كه بضاعت گوينده و طرفيت مجلس اقتضا داشت عرايضى را تقديم نموديم. يكى از سؤال‏ها مهمى كه درباره اين قيام عظيم و بى نظير تاريخى مطرح مى‏شود و پيش از اين نيز بارها مطرح شده و به آن پاسخ داده شده است، سؤال در مورد هدف سيدالشهداء (عليه السلام) از اين حركت است. در اين باره به صورت كلى جواب هايى داده شده است كه همه مى‏دانند؛ مانند اين كه قيام آن حضرت براى احياى دين و اصلاح امت بوده است. اما در ذهن بسيارى از جوانان و نوجوانان ما در سايه اين سؤال كلى، چند سؤال فرعى مطرح مى‏شود و آن اين كه، با اين حركت سيدالشهداء (عليه السلام) چه اصلاحى صورت گرفت؟ قيام امام حسين (عليه السلام) چگونه امر به معروفى بود كه بايد به اين صورت انجام مى‏گرفت؟ و با اين روش چگونه دين احيا مى‏شود؟ آيا سيدالشهداء (عليه السلام) در هدف خود موفق شدند و توانستند با قيام خود، حكومت و امت اسلامى را اصلاح كنند و جلوى مفاسد را بگيرند؟ اين سؤال‏ها در ذهن بسيارى از جوانان ما وجود دارد و گاهى آن‏ها را مطرح مى‏كنند.

براى اين كه علت قيام سيدالشهداء (عليه السلام) را از زبان خود آن حضرت بشنويم، ابتدا چند جمله از بيانات ايشان را براى تبرك و تيمن تلاوت مى‏كنم و پس از آن درباره بخش هايى از آن، توضيحاتى عرض خواهم كرد.

اصلاح مفاسد، هدف اصلى قيام امام حسين (عليه السلام)

در وصيتى كه آن حضرت براى برادرشان محمد حنفيه مرقوم فرمودند، جمله معروفى است كهخ مى‏فرمايند: انى اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما(84) يعنى من نه براى گردش و تفريح از مدينه بيرون مى‏روم و نه براى اين كه فسادى در زمين راه بيندازم و ظلمى بكنم و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى (صلى الله عليه و آله و سلم) فقط براى اصلاح در امت جدم خروج مى‏كنم. اگر دقت كنيم، در تعبير لطلب الاصلاح نكته‏اى وجود دارد. امام (عليه السلام) نفرمود: انما خرجت للاصلاح؛ بلكه فرمود: انما خرجت لطلب الاصلاح يعنى من در جستجو و در پى اصلاح هستم. نظير اين تعبير در سخنرانى امام (عليه السلام) براى نخبگان و علما هم هست كه فرموده بودند: و لكن لنرى المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك(85) اين خطبه زمانى ايراد شد كه هنوز صحبت از خروج و مبارزه با يزيد مطرح نبود. اما (عليه السلام) در آخر اين خطبه دعا مى‏كنند و خطاب به خداى متعال مى‏گويند: پروردگارا! تو مى‏دانى كه هدف ما از اين فعاليت‏هاى سياسى جز اين نيست كه معالم دين تو و معيارهاى اسلامى را به مردم نشان دهيم؛ يعنى نشان دهيم دين چيست و نشانه‏هاى آن كدام است و چگونه و با چه معيارى مى‏توان افراد ديندار و افراد بى دين را شناخت؟ و نيز هدف ما اين است كه اصلاح را در بلاد تو ظاهر كنيم. كلمه نظهر دو معنى مى‏تواند داشته باشد؛ اول اين كه يعنى روشن كنيم اصلاح چيست، و ديگر آن كه يعنى اصلاح را تحقق بخشيم و بر فساد، ظاهر و غالب گردانيم.

مفهوم اصلاح‏

از آن جا كه امروزه واژه اصلاح يكى از واژه هايى است كه در ادبيات سياسى ما خيلى كاربرد دارد و مقام معظم رهبرى هم در خطبه اخيرشان به اين واژه اشاره كردند، روى اين كلمه تكيه مى‏كنم و براى اين كه در مسير رهنمودهاى ايشان حركت كرده باشم و توضيح بيش‏ترى بدهم، ابتدا معناى اين واژه را، و سپس موارد استعمال آن را در قرآن و روايات بيان مى‏كنم و آن گاه مطالبى كه بيش‏تر جنبه كاربردى دارد، عرض خواهم كرد.

اصلاح كه كلمه‏اى عربى و از ريشه صلح است دو معنى دارد كه يكى از ماده صلح و ديگرى از ماده صلاح است. اصلاح از ماده صلح، به معنى آشتى دادن، و رفع اختلاف، دعوا و مشاجره بين دو فرد يا دو گروه است. واژه اصلاح به اين معنى در قرآن كريم در مورد اصلاح بين دو همسر به كار رفته است؛ مى‏فرمايد: ...فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان يريدا اصلاحا يوفق الله بينهما...(86) يعنى براى زن و شوهرى كه با يكديگر اختلاف پيدا كرده‏اند، داورى از طرف خانواده زن، و داورى از طرف خانواده مرد انتخاب كنيد؛ اگر زن و شوهر واقعا بخواهند آشتى و سازش كنند، خدا بين آن‏ها سازش برقرار خواهد كرد. و در جاى ديگر مى‏فرمايد: و ان امراه خافت من بعلها نشوزا او اعراضا فلا جناح عليهما ان يصلحا بينها صلحا و الصلح خير(87) در اين آيه در مورد آشتى زن و شوهر مى‏فرمايد آشتى بهتر است. نظير اين مورد تعبير ديگرى است كه زياد شنيده‏ايد و در قرآن نيز هست و آن اصلاح ذات البين است كه معنى آشتى دادن دو نفر يا دو گروه مى‏باشد كه با يكديگر اختلاف دارند. در قرآن مى‏فرمايد: و اصلحوا ذات بينكم(88) در روايات هم براى اصلاح ذات البين ثواب بسيارى ذكر شده است، كه اگر دو مؤمن يا دو گروه يا دو خانواده يا يكديگر قهر هستند و با هم اختلافى دارند، سعى كنيد آن‏ها را آشتى دهيد؛ و ثواب اين كار از ثواب نماز و روزه سال بيش‏تر است.(89)

دامنه اصلاح ذات البين تا آن جا گسترش پيدا مى‏كند كه اگر دو گروه از مردم درون جامعه اسلامى با هم بجنگند، و ان طائفتان من المؤمنين اقتلوا...(90)در اين جا هم قرآن دستور مى‏دهد كه سعى كنيد ابتدا آن‏ها را آشتى بدهيد: فا صلحوا بينهما...، ادامه آيه مربوط به جهاد است كه فعلا مورد بحث ما نيست. بنابراين كلمه اصلاح در جايى كه دو گروه با هم مى‏جنگند، به معنى صلح دادن و آشتى دادن به كار رفته است هم در اين موارد، اصلاح بين دو فرد يا دو گروه انسانى به معنى آشتى دادن آنان به يكديگر است.

استعمال ديگر اصلاح، از ماده صلاح است. صلاح در مقابل فساد مى‏باشد و معمولا آن را در زبان فارسى شايستگى ترجمه مى‏كنند. كار صالح يعنى كار شايسته و فرد صالح يعنى فرد شايسته. اصلاح به اين معنا نيز در مقابل افساد است و به معنى انجام كار شايسته يا بر طرف كردن فساد مى‏باشد. به كسى كه در صدد است كار شايسته انجام بدهد و فسادها، نقص‏ها و عيب‏ها را بر طرف كند، مصلح مى‏گويند و كسى را كه در صدد بر هم زدن كارها و ايجاد فساد در جامعه است، مفسد مى‏نامند. تعبير مفسد فى الارض هم از همينجا است. اين معناى اصلاح، مربوط به اصلاح ذات البين و آشتى دادن دو فرد يا دو گروه نيست. كسى كه مى‏خواهد فسادى را بر طرف كند يا كار فردى شايسته‏اى را انجام دهد، با فرد خاصى روبه رو نيست. پس اين اصلاح كه از ماده صلاح است دو نوع مصداق دارد، يكى به معنى كار شايسته انجام دادن ديگرى به معنى بر طرف كردن فساد و تبهكارى يا جلوگيرى از بزهكارى است. اين هر دو نوع مصداق، در قرآن نيز استعمال شده است؛ مثلا الا الذين تابوا و اصلحوا(91)يعنى كسانى كه توبه كردند و اصلاح كردند يعنى علموا عملا صالحا، به جارى كارهاى غلط و به جاى گناهانى كه انجام داده بودند، اصلاح كردند يعنى كار خوب انجام دادند. ولى آنچه بيش‏تر مفهوم اجتماعى امروز هم به كار رفته است، اصلاح مفاسد است كه در مقابل افساد به كار مى‏رود. تا اين جا مفهوم اصلاح از نظر لغت عربى و از نظر كاربرد قرآنى و دينى آن روشن شد.

اما مفهوم اصلاح كه امروزه به كار مى‏بريم، ويژگى خاصى در اصطلاحات سياسى پيدا كرده و معادل رفوم و در مقابل انقلاب به كار مى‏رود. مى‏گويند تغييراتى كه در جامعه ايجاد مى‏شود، گاه تدريجى است و آرام آرام و با آهنگ كند انجام مى‏گيرد كه در اين صورت به آن رفرم مى‏گويند؛ و كسانى را كه در صدد چنين تغييراتى در جامعه بر مى‏آيند، اصلاح طلب مى‏نامند و معادل خارجى آن رفرميست است. در مقابل، كسانى كه مى‏خواهند دفعتا اوضاع را عوض كنند، انقلابيون هستند. انقلاب به معنى تغيير اجتماعى ناگهانى، تند و با سرعت كه گاهى احيانا همراه با خشونت است، مانند انقلاب اسلامى ايران. اين اصطلاح اصلاح، به عنوان اصطلاح سياسى و در مقابل انقلاب، معناى اخصى براى اصلاح است. اين اصطلاح، ريشه لغوى ندارد و اصطلاح دينى و مذهبى نيست؛ بلكه اصطلاح سياسى جديدى است كه اصلاح را در مقابل انقلاب به كار مى‏برند. مسلما اين اصطلاح، جديد است و در قرآن و روايات به اين معناى خاص به كار نرفته است. در جايى كه سيدالشهداء (عليه السلام) مى‏فرمايد: خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى اين معناى خاص را منظور نكرده‏اند. حركتى كه ايشان انجام دادند، يك حركت تدريجى، آرام و بى خشونت نبود؛ جنگ بود و كشته شدن و فداكردن ده‏ها انسان شريف در راه آن هدف.

مقام معظم رهبرى در فرمايشاتشان به اين نكته اشاره كردند كه وقتى ما مى‏گوييم اصلاح، معناى خاص آن را كه امروزه در اصطلاح سياسى به كار مى‏رود نمى‏گوييم؛ بلكه منظور ما هر گونه مبارزه با فساد و رفع مفاسد است؛ خواه به صورت تدريجى باشد، و خواه به صورت دفعى و انقلابى. و لذا فرمودند خود انقلاب اسلامى ايران بزرگ‏ترين اصلاح بود؛ با اين كه در اصطلاح سياسى امروز به آن اصلاح نمى‏گويند. منظور ايشان اين بود كه ما وقتى به اصطلاح قرآن و روايات، اصلاح سخن مى‏گوييم، معناى اعم آن را اراده مى‏كنيم؛ چه آن اصلاح به صورت تدريجى باشد يا به صورت دفعى و انقلابى و تند و با آهنگ سريع. و به همين جهت انقلاب اسلامى هم بزرگ‏ترين اصلاح بود؛ زيرا موجب از بين رفتن مفاسد زيادى گرديد؛ گرچه اين كار نسبتا به صورت دفعى، انجام شد. البته دوران نهضت پانزده سال طول كشيد تا اين كه سرانجام به پيروزى رسيد؛ ولى زمانى كه انقلاب پيروز شد، نظام سابق به صورت دفعى تغيير كرد و دستگاه‏هاى كشور و سياست‏هاى سابق ناگهان تغيير كرد، قانون اساسى جديد وضع شد و تحولى بنيادين و همه جانبه اتفاق افتاد.

تاثير نظام ارزشى در مفهوم اصلاح‏

گفتيم واژه اصلاح در قرآن يا از ماده صلح و يا از ماده صلاح است؛ و تكيه بحث ما بر اصلاح از ماده صلاح در مقابل فساد است. صلاح و فساد در قرآن از عام‏ترين مفاهيم ارزشى هستند. از آن جا كه بعضى از نوجوانان ما با اين اصطلاحات آشنا نيستند، درباره مفاهيم ارزشى توضيح مختصرى مى‏دهيم. مفاهيمى را كه ما به كار مى‏گيريم، گاه درباره چيزهايى است كه هست و موجود است و گاه درباره چيزهايى است كه مى‏گوييم بايد چنين شود يا نبايد چنان شود. مفاهيمى را كه در بطن معناى آن‏ها بايد و نبايد است، مفاهيم ارزشى مى‏گويند. كار خوب كدام است؟ كارى است كه بايد انجام داد. كار بد كدام است؟ كارى كه نبايد انجام داد. صلاح چيست؟ چيز شايسته‏اى است كه بايد در پى آن بود. فساد چيست؟ چيزى كه بايد جلوى آن را گرفت يا نبايد آن را انجام داد. صلاح و فساد دو مفهوم ارزشى هستند؛ يعنى وقتى آن‏ها را تحليل كنيم، در آن‏ها بايد و نبايد وجود دارد. اين مفاهيم ارزشى گاه محدود است و در مورد خاصى به كار مى‏رود و گاه بسيار وسيع است و همه كارهاى خوب يا همه كارهاى بد را در بر مى‏گيرد. به مفاهيمى كه همه كارهاى خوب يا همه كارهاى بد را در بر مى‏گيرند، مفاهيم ارزشى عام گويند. در قرآن چند مفهوم ارزشى عام وجود دارد كه از جمله آن‏ها صلاح و فساد است. از ديگر مفاهيم ارزشى عام كه در قرآن به كار رفته است، مفهوم معروف و منكر است.

معروف يعنى هر كار خوب، و منكر يعنى هر كار بد. خير و شر نيز از مفاهيم عام ارزشى هستند كه در قرآن كريم به كار رفته‏اند.

يكى از خواص مفاهيم ارزشى اين است تكه معيارهاى تجربى عينى ندارند. وقتى شما مى‏گوييد هوا گرم است يا اين جا روشن است، مى‏توانيد آن را با تجربه عينى نشان دهيد. مثلا اگر هوا به گونه‏اى است كه شما عرق مى‏كنيد و ناراحت مى‏شويد، هوا گرم است؛ اما اگر مى‏لرزيد، هوا سرد است. به همين ترتيب مى‏توانيد اين چراغ را نشان دهيد كه روشن است و اگر كليد آن را بزنيم خاموش مى‏شود. صحيح بودن يا غلط بودن اين موارد را مى‏توان با تجربه حسى و عينى نشان داد و معلوم نمود كه جمله‏هاى اين جا روشن است و هوا گرم است يا هوا گرم نيست صحيح است يا غلط. اما مفاهيم ارزشى اين گونه نيستند. با كدام حس مى‏توان خوبى يا بدى كارى را تجربه كرد؟ مى‏گويند خوب و بد، صلاح و فساد و معروف و منكر، تابع دستگاه و نظام ارزشى هستند. افراد، گروه‏ها و جوامع براى خود، يك نظام ارزشى دارند، يعنى مجموعه‏اى از كارها را خوب و با ارزش مى‏دانند و مجموعه‏اى را بد و ناروا مى‏دانند. ممكن است كارى در يك نظام ارزشى، خوب و همان كار در نظام ارزشى ديگر، بد باشد. مثلا در يك جامعه احترام نمودن به ديگران به شكل خاصى انجام مى‏شود و آن را خوب مى‏دانند؛ در حالى كه همان كار را در جامعه ديگر بد و زشت مى‏دانند. بنابراين صلاح و فساد متناسب با نظام‏هاى ارزشى تفاوت دارند و اين گونه نيست كه همه مردم يك چيز را خوب و يك چيز را بد بدانند.

با توجه به اين كه صلاح و فساد و اصلاح و افساد از مفاهيم ارزشى هستند، اگر در موردى به كار بروند، جاى اين سؤال باقى است كه بپرسيم اصلاح طبق كدام نظام ارزشى؟ آيا منظور اصلاح آمريكايى است يا اصلاح اسلامى؟ چرا مقام معظم رهبرى فرمودند در جامعه ما اصلاح اسلامى، ايمانى و انقلابى مورد قبول همه است، اما اصلاح آمريكايى مورد قبول هيچ كس نيست؟ مگر اصلاح آمريكايى با اصلاح اسلامى چه فرقى دارد؟ جواب اين است، كه اين كه چه چيزى اصلاح به حساب آيد، تابع نظام ارزشى و فرهنگى است كه اين واژه را به كار مى‏برد. بايد ديد آن‏ها چه كارى را خوب و شايسته و چه كارى را بد و ناشايست مى‏دانند؟ و چه معيارى براى سنجش خوب و بد و شايسته و ناشايست دارند؟ بنابراين، براى اين كه بدانيم چه كارى خوب و چه كارى بد است، ابتدا بايد معيارهايمان را تعيين كنيم؛ يعنى ببينيم كدام نظام ارزشى را پذيرفته‏ايم؟

آيا نظام ارزشى اسلامى را پذيرفته‏ايم و مى‏خواهيم اصلاح را بر اساس اين نظام ارزشى انجام دهيم؛ يعنى مى‏خواهيم هر چه اسلام مى‏گويد خوب است، انجام دهيم و مى‏خواهيم هر چه اسلام مى‏گويد بد است، با آن مبارزه كنيم؟ يا آن كه مى‏خواهيم آنچه آمريكايى‏ها مى‏گويند خوب است انجام دهيم، هر چند ضد اسلام باشد و كارى را كه آن‏ها مى‏گويند بد است، با آن مبارزه كنيم، هر چند كارى باشد كه اسلام مى‏گويند انجام بدهيد؟ آيا چنين چيزى ممكن است؟ آرى، ممكن است.

توضيح آن كه همه مردم، در همه شرايط و با همه اختلاف‏هاى فرهنگى، بد بودن برخى از چيزها را مى‏فهمند و قبول مى‏كنند. مثلا اگر كسى بى جهت ديگرى را بزند يا به او ناسزا بگويد، يا كسى را بى جهت ترور كند، بر خلاف قانون و بدون آن كه به كسى ظلم كرده باشد، او را بكشد، مال كسى را بى جهت تصرف كند يا به ناموس كسى تجاوز كند، در اين صورت همه مردم مى‏گويند كار بدى كرده است. در واقع، همه، اين قبيل مصاديق ظلم را مى‏شناسد و اين موارد در تمام فرهنگ‏ها بد است. از طرف ديگر كارهايى هم هست كه همه مردم خوب بودن آن‏ها را مى‏دانند، مانند خدمت كردن براى سلامتى مردم. اگر كسى دارويى را كشف كرده و در اختيار مردم قرار دهد، به بهداشت خدمت نموده و همه مردم مى‏گويند كار خوبى كرده است. در اين موارد اختلاف پيش نمى‏آيد.

اما همه موارد خوب و بد اين گونه نيستند. برخى موارد امروزه مورد حاجت ماست و در جوامع مختلف به گونه‏هاى متفاوت با آن‏ها برخورد مى‏شود. حتما شنيده‏ايد كه مى‏گويند بايد فرهنگ جهانى بشود، يا آمريكا مى‏خواهد فرهنگ خود را بر تمام جهان تحميل كند، دعوت به وحدت و فرهنگ، جهانى كردن فرهنگ و عالمگير كردن فرهنگ غربى؛ اين بدان جهت است كه آن‏ها مسائلى را خوب و مسائلى را خوب و مسايل ديگر را بد مى‏دانند و به ديگران مى‏گويند كه شما هم بايد همين گونه فكر كنيد. بعضى از مثال‏هاى آن زشت است و من در اين جا ذكر نمى‏كنم، ولى مواردى از مصاديق اين مطلب بين است. آن‏ها معتقدند مجازات‏هاى سخت، مثل بريدن دست، كتك زدن، اعلام كردن و احكامى از اين قبيل، زشت و بد است. لذا در اعلاميه حقوق بشر آمده كه همه كشورها بايد مجازات‏هاى خشونت‏آميز را لغو كنند. اين يكى از موارد اعلاميه حقوق بشر است، مجازات‏هاى خشونت‏آميز بايد ملغى شود؛ يعنى تمام احكام جزايى اسلام كه از ديد آن‏ها مجازات‏هاى خشونت‏آميز است، مثل دست كسى را بريدن، تازيانه زدن، اعدام كردن، به خصوص به صورت‏هاى عجيب و غريبى كه در بعضى از حدود است، به رغم ايشان مجازات‏هاى خشونت‏آميز است. اعلاميه حقوق بشر مى‏گويد همه كشورهاى دنيا بايد سعى كنند اين گونه مجازات‏ها را ملغى كنند. يعنى وجود اين مجازات‏ها فساد است و بايد اصلاح شود. به چه معنى بايد اصلاح شود؟ بايد اين قانون‏ها لغو شود.

اما ما چه مى‏گوييم؟ ما براساس فرهنگ اسلامى مى‏گوييم آنچه قرآن فرموده است بايد عمل بشود، اگر نشود فساد است. فساد به معنى ترك و تعطيل حدود الهى است، نه اجراى حدود الهى. آن‏ها مى‏گويند اجراى حدود اسلامى فساد، زشت و بد است. بايد با آن مبارزه كرد، قوانين آن را لغو كرد و از عمل به آن‏ها جلوگيرى نمود. در اين صورت اصلاح خواهد بود. اين اصلاح بر اساس فرهنگ غربى است. در اعلاميه حقوق بشر هم آمده است. اين كه مى‏گويند با خشونت مبارزه مى‏كنند، منظور آن‏ها اين است. وگرنه خشونت‏هاى عادى را كه همه بد بودن آن را قبول دارند؛ بى جهت فحش دادن، بد اخلاقى كردن و امثال آن را چه كسى مى‏گويد خوب است؟ همه مى‏گويند اين‏ها بد است.

كلام اين است كه دست دزد را بريدن، قاتل را اعدام كردن و آشوب گران را محارب حساب كردن و مجازات كردن چگونه است؟ ايشان مى‏گويند اين‏ها فساد و زشت است و امروزه دنياى مدرن اين گونه اعمال را نمى‏پذيرد. بايد آن‏ها ترك نمود و با آن مبارزه كرد تا اصلاح شود. اگر در مجموعه قوانينى چنين احكامى وجود دارد، آن مجموعه قوانين شايسته زندگى متمدن غربى نيست، پس بايد اصلاح شود. اما اصلاحى كه ما مى‏گوييم كاملا بر عكس اين نظريه است. اگر در موردى حدود الهى تعطيل شده باشد، بايد آن را اجرا كرد تا اصلاح شود. اگر قانونى بر خلاف قانون اسلام است، بايد آن را تغيير داد تا اصلاح شود. اگر قانون موافق اسلام شد، اصلاح، و اگر ضد اسلام شد، افساد مى‏شود.


previos pagemenu pagenext page