previos pagemenu pagenext page


اصلاح از ديدگاه منافقان‏

از قديم الايام سوء استفاده از اين قبيل واژه‏ها، به كار بردن ناصحيح و مغالطه كردن در مورد آن‏ها يكى از شيوه‏هاى منافقان بوده است. منافقان افرادى دو چهره هستند و هميشه به گونه‏اى حرف مى‏زنند كه براى هر دو طرف قابل توجيه باشد. نفاق يعنى همين دو چهره‏گى، آنان هميشه بين حق و باطل و از روى مرز حركت مى‏كنند، نه حق صرف و نه باطل صرف، براى اين كه اگر نتيجه به نفع اين طرف تمام شد خود را جزء جبهه حق قلمداد كنند. الم نكن معكم؟ مى‏گويند مگر با شما نبوديم؟ چرا، ما هم با شما و مؤمن هستيم. اما اگر به نفع طرف مقابل تمام شد، مى‏گويند ما هم از اول به اين‏ها گفتيم اين كارها را نكنند اما گوش ندادند. گفتيم حالا كه خرمشهر را گرفتيد ديگر بس است، جنگ را رها كنيد! اما گوش ندادند. هميشه از ويژگى‏هاى منافقان اين است كه روى خط مرزى بين حق و باطل حركت مى‏كنند: مذبذبين بين ذلك لا الى هولاء و لا الى هولاء،(92) اين گونه افراد، فرصت طلب هستند. در واقع نه اين طرف را قبول دارند نه آن طرف را، بلكه به دنبال منافع خود هستند. اگر امروز باد از اين طرف بيايد، انقلابى هستند. اگر فردا گروه ديگرى راس كار آمد خود را اصلاح طلب مى‏نامند و آن طرفى مى‏شوند. هر ورز زود رنگ عوض مى‏كنند و به تناسب مطابق شرايط، تغيير چهره مى‏دهند. اين از خواص نفاق است.

يكى ديگر از ويژگى‏هاى نفاق اين است كه هميشه خود را اهل اصلاح مى‏دانند و من الناس من يقول آمنا بالله و باليوم الاخر و ما هم بمؤمنين. يخادعون الله و الذين آمنوا و ما يخدعون الا انفسهم و ما يشعرون(93)؛ دسته‏اى از انسان‏ها يعنى از اين حيوان‏هاى دو پا هستند كه مى‏گويند ما به خدا و قيامت ايمان داريم، ما هم دين داريم، ما هم مذهبى هستيم ولى دروغ مى‏گويند و از جمله ادعاهاى آن‏ها اين است كه و اذا قيل لهم لا تفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون(94) اگر به ايشان گفته شود افساد نكنيد، مرتكب جرم و جنايت نشويد، كارهاى خلاف قانون نكنيد، به مردم تهمت بى جا نزنيد، ترورهاى پنهانى انجام ندهيد، قالوا انما نحن مصلحون مى‏گويند ما اهل اصلاح هستيم، ما اصلاح طلبيم.

منظور اين افراد از اصلاح مطلب ديگرى است. خدا وقتى به ايشان مى‏گويد:

لا تفسدوا يعنى فساد طبق نظام ارزشى الهى. كار آن‏ها را بر اساس نظام ارزشى الهى و قرآنى فساد ديده و مى‏گويد: لا تفسدوا؛ اما آن‏ها نظام ارزشى ديگرى را پذيرفته‏اند.

امروز مى‏توان نظام مورد نظر آن‏ها را در نظام آموزشى آمريكايى يا غربى مجسم كرد.

زمان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) هم يك نظام ارزشى الحادى در مقابل نظام اسلامى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) وجود داشت. تفاوتى نمى‏كند، هر چه غير اسلام است، الحادى و كفر است، چه آمريكايى، چه انگليسى، چه منسوب به قوم ديگرى باشد. چه فرقى مى‏كند، اسلام كه نبود الكفر مله واحده.

اگر قرآن مى‏گويد لا تفسدوا فى الارض، يعنى كارهايى كه طبق نظام اسلامى فساد است انجام ندهيد. آن‏ها مى‏گويند نه، كارهايى كه ما مى‏كنيم اصلاح است نه افساد. سر اين مساله در اين است كه اين دو ديدگاه اختلاف مبنا دارند. خدا چيزى را و آن‏ها چيز ديگرى را اصلاح مى‏دانند. خدا چيزى را و آن‏ها چيز ديگرى را افساد معرفى مى‏كنند.

اين است كه قرآن در پاسخ ايشان مى‏گويند: الا انهم هم المفسدون با ضمير فصل و الف و لام كه دلالت بر حصر مى‏كند، الا انهم هم المفسدون مفسدان واقعى همين منافقان هستند، همين كسانى كه ادعا مى‏كنند ما اصلاح مى‏كنيم؛ حال آنكه دروغ مى‏گويند.

همين كسانى كه مى‏گويد ايمان داريم و دروغ مى‏گويند، مى‏گويند ما روشنفكر مذهبى هستيم، اما نمى‏دانند مذهب چيست. وقتى صحبت از وحى مى‏شود مى‏گويند وحى يك تجربه شخصى است! شخص حالى پيدا مى‏كند و فكر مى‏كند خدا با او حرف مى‏زند! و اين تصور براى او مى‏شود وحى! صحبت از دين كه مى‏شود مى‏گويد اصلا دين مربوط به امور شخصى است نه امور اجتماعى! دين نه اقتصاد دارد، نه امور سياسى، نه مسائل اجتماعى و نه اصلا ارزش‏هاى اخلاقى! ارزش‏ها هم كه جزو دين نيست! چون ارزش‏ها متغير است و بايد هر روز طبق سليقه‏هاى اشخاص تغيير كند! پس دين چيست؟

يك سرى مناسك و آداب و رسوم قرار دادى، به عنوان پرستش چيزى كه شخص فكر مى‏كند خداى اوست! ممكن است اين مفهوم در قالب بت پرستى يا خدا پرستى باشد!

ممكن است كسى هم دو گانه پرست يا سه گاه پرست باشد، دين همين است! هيچ كدام از اين‏ها با هم تفاوت نمى‏كند! اين صراط مستقيم و آن يكى هم صراط مستقيم ديگرى است! پرستيدن بتى كه از سنگ تراشيده شده يك صراط مستقيم است، عبادت آن خدايى هم كه اسلام مى‏گويد كه از جسم و جسمانيات منزه و كمال مطلق است، دين و صراط مستقيم ديگرى است! هيچ تفاوتى هم ندارند! چگونه تفاوتى ندارند؟ چون به نظر آن‏ها هيچ كدام واقعيت ندارد. اگر دروغ باشد، چه تفاوتى مى‏كند كه اين يكى دروغ باشد يا آن ديگرى! چنين كسانى ادعاى ديندارى مى‏كنند، نه ديندارى تنها، ادعاى اين كه ما راهبر و راهنما هستيم! ديگران را راهنمايى مى‏كنيم و به آن‏ها دين ياد مى‏دهيم! چنين كسانى ادعاى اصلاح‏طلبى هم مى‏كنند! اصلاح طلبى طبق كدام نظام ارزشى؟

خودشان گفتند كه هيچ نظام ارزشى ثابتى در عالم وجود ندارد و نمى‏تواند باشد. البته زمانى كه درباره احكام اسلام صحبت مى‏شود نهايتا براى اين كه ديگران را فريب بدهند مى‏گويند بله، اين حكم از اسلام است، ولى براى 1400 سال پيش از اين بوده است!

امروز شرايط تغيير كرده، اسلام هم كه پوياست و هر روز تغيير شكل مى‏دهد! اگر اسلامى هست و ما طرفدار اسلام هستيم و مى‏خواهيم نظام اسلامى برپا شود، انقلاب اسلامى كرديم، كدام اسلام را مى‏گوييم؟ اسلام 1400 سال پيش را مى‏گوييم يا اسلامى كه شما از آمريكا آورديد؟ كسانى كه صدها هزار شهيد دادند براى اين كه نظام اسلامى برپا شود اين اسلامى را مى‏خواستند كه شما مى‏گوييد؟ اين كفرى را كه شما اسم آن را اسلام گذاشتيد؟ اين افسادى كه شما اسم آن را اصلاح گذاشتيد؟ اين كه حجاب را برداريد و زن لخت و عور در جلسات شما بيايد؟ اين كه مشروب خوارى را آزاد كنيد؟

اين كه دختر و پسر در خيابان با هم برقصند؟ به من گفتند چرا اين مطالب را مى‏گويى؟

اگر نگويم پس چه زمانى و در كجا اين حرف‏ها گفته شود؟ همه مردم كه روزنامه خوان نيستند. آقايان اصلاح را در اين موارد مى‏دانند. احيا سنتهاى كفار 2500 سال پيش! اين مى‏شود اصلاح! تعطيل احكام الهى! تغيير قانون‏هاى قرآن! به اين كارها اصلاح مى‏گويند!

و اذا قيل لهم لا تفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون. الا انهم هم المفسدون.(95)

اصلاح مطلوب‏

حال ببينيم سيدالشهداء (عليه السلام) براى چه قيام كرد؟ براى اين كه يك نظام خود ساخته متغير را بر مردم حاكم كند؟ آيا اين اصلاح بود؟ يا گفت بايد به همان احكامى كه جدم آورده است عمل كنيد؟ زمانى كه مى‏ديد مدعى خلافت، مشروب خوار است و در حال مستى نماز مى‏خواند، آيا او مى‏گفت، اهلا و سهلا؟ اصلاح اين است؟ يا مى‏گفت بايد بر مشروب خوار حد جارى كرد؟ آن گاه كه كسانى به مشروب خواران چراغ سبز نشان بدهند، در بعضى موارد بعضى از مؤسسات رسمى كشور به مهمان‏هاى خارجى بگويند اگر آبجو احتياج داريد برايتان تهيه كنيم! اسم اين كارها را اصلاح مى‏گذارند! چرا؟

مى‏گويند مردم در اوايل انقلاب سختگيرى كردند، نگذاشتند مهمان‏هاى خارجى بيايند، ما اين موارد را بايد اصلاح كنيم، تا مهمان‏هاى خارجى بيايند و ما از كنار آن‏ها استفاده كنيم! مهمانان خارجى بيايند در حالى كه در چمدان هايشان مشروبات الكلى و چيزهاى ديگر باشد! بگذرم.

اصلاح يعنى چه؟ اين كه سيدالشهداء (عليه السلام) فرمود: انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى بايد ديد منظور حضرت (عليه السلام) چه بود؟ اجازه بدهيد قسمت‏هاى ديگرى از بيانات ايشان را بخوانم، شايد مساله روشن بشود. در بين راه كربلا، در يكى از سخنرانى هايش فرمود: ان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) قد قال فى حياته من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناكثا لعهد الله مخالفا لسنه رسول الله يعمل فى عباد الله بالاتم و العدوان ثم لم يغير بفعل و لا قول كان حقيقا على الله ان يدخله مدخله و قد علمتم ان هولاء القوم قد لزموا طاعه الشيطان و تولوا عن طاعه الله و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالفى‏ء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انى احق بهذا الامر(96) اگر كسى ببيند كه زورمدارى و سلطانى كه با زور بر ديگران مسلط باشد و قدرتى در اختيار دارد، در سايه قدرت خود پيمان خدا را كه عهد عبوديت است، شكسته الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم(97) اين پيمان خدا است، اگر كسى ديد كه اين شخص در پناه قدرت خود سر از بندگى خدا پيچيده مخالفا لسنه رسول الله، با دستورات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مخالفت كرده و به آنچه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده عمل نمى‏كند، يعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان، رفتارش با مردم همراه با گناه و تعدى است، اگر كسى چنين قدرتمندى را ديد و با گفتار و رفتار خود روش او را تغيير نداد، يعنى با سخن يا با عمل كارى نكرد كه اين شخص به مسير صحيح برگردد، اگر مسلمانى چنين چيزى را ديد و كارى انجام نداد كه او را از اين رفتار غلط باز دارد، كان حقيقا على الله ان يدخله مدخله حق خدا است كه او را نيز با همان ستمكار وارد جهنم كند تا با ستمگران همنشين شود؛ آن حاكم كار خلافى انجام داد، اين شخص هم سكوت كرد. سكوت كردن در مقابل كار خلاف مهر امضا بر عمل كسى است كه مرتكب خلاف گرديده است و باعث مى‏شود كه شخص، همنشين خلافكار بشود.

بعد مى‏فرمايد وقد علمتم ان هولاء القوم قد لزموا طاعه الشيطان كسانى كه من با آن‏ها مواجه هستم، يعنى بنى اميه، ملازم اطاعت شيطان شدند و تولوا عن طاعه الله عهد خدا اين بود كه ان لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين اين عهد را بر عكس كردند، اطاعت شيطان مى‏كنند، اما خدا را اطاعت نمى‏كنند. واظهروا الفساد مورد شاهد من اين عبارت است. اين‏ها فساد را ظاهر كردند، فساد را در جامعه پديد آوردند، چه كار كردند؟

در عطف تفسير عبارت قبل مى‏فرمايد: و عطلوا الحدود حدود الهى را تعطيل كردند، در موردى كه بايد دست دزد را ببرند، نمى‏برند، جايى كه بايد زانى و زانيه را تازيانه بزنند، نمى‏زنند و آن جا كه بايد ساير احكام الهى را اجرا كنند، نمى‏كنند. اين‏ها فساد است، در فرهنگ حسين (عليه السلام) اين‏ها فساد است. و استاثروا بالفى‏ء بيت المال را به خود و دار و دسته خود اختصاص دادند، بيت المالى كه بايد صرف همه مسلمانان بشود، امكاناتى كه بايد به طور يكسان در اختيار همه قرار بگيرد، در اختيار دار و دسته خود قرار مى‏دهند، و احلوا حرام الله آن چه را خدا حرام كرده مى‏گويند نه، مقدار كم آن عيب ندارد! يا الان اشكال ندارد! اسلام سيال است! فقه پويا مى‏خواهيم! ديروز حرام بود، امروز حلال است! كارى كرده‏اند كه حتى بچه‏هاى متدين مى‏پرسند چه وقت رقصيدن حلال مى‏شود؟ هنوز حلال نشده است؟ چه زمانى دوست پسر گرفتن و دوست دختر گرفتن جايز مى‏شود، هنوز آقايان اجازه نداده‏اند؟ مى‏گويم اين مسائل حلال شدنى نيست، چيزى كه خدا حرام كرده حرام است. مى‏گويند نه، خيلى چيزها هست كه حرام بوده است حالا حلال شده است! چه وقت اين‏ها حلال مى‏شود؟ صادقانه سؤال مى‏كرد! فقه پويا را به اين شكل تعريف مى‏كنند، يعنى احكام هم روزى تغيير مى‏كند، چه كسى تغيير بدهد؟ قدرت حاكم! بعد امام (عليه السلام) مى‏فرمايد حال كه اين گونه شده است.

مگر رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) نفرمود كسى كه اين رفتارها را تغيير ندهد با آن‏ها در جهنم همنشين خواهد بود در چنين زمانى چه كسى از من سزاوارتر است تكه عليه اين‏ها قيام كند، تا اين مطالب را تغيير دهد؟ و انى احق بهذا الامر من سزاوارترين كسى هستم كه بايد اين‏ها را تغيير بدهد. پس، حركت من براى اصلاح اين موارد است.

آن جا كه گفتم خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى(98) يعنى اين مطالب. مصداق اصلاح اين موارد است؛ بايد حدود الهى برگردد، بايد بيت المال مسلمين به طور يكسان در اختيار همه قرار بگيرد، بايد مردم به طور يكسان از تسهيلات اقتصادى، ادارى، قانونى استفاده كنند، نه اين كه فقط خويش و قوم‏ها، دار و دسته، هم حزبى‏ها و هم جبهه‏اى‏ها از امكانات و تسهيلات استفاده ببرند. اين‏ها فساد است و بايد در مقابل اين فسادها قيام كرد. حسين (عليه السلام) قيام كرد تا اين فسادها را بر اندازد. اگر كسانى اصلاح‏طلبى را اين مى‏دانند، همان طور كه مقام معظم رهبرى فرمودند، همه طالب چنين اصلاحى هستند، چه كسى با اين اصلاح مخالف است؟ مگر كسى كه مسلمان نباشد.

البته هستند كسانى كه با چنين اصلاحى مخالف اند، ولى آن‏ها همان كسانى هستند كه به خدا و احكام خدا ايمان ندارند، دروغ مى‏گويند كه مسلمان اند، براى فريفتن من و شما ادعاى اسلام مى‏كنند.

اصلاح خوب است اما اصلاح بر اساس سيستم اسلامى، بر اساس نظام ارزشى اسلامى، نه آنچه را كه آمريكا يا ساير كفار اصلاح مى‏دانند. براى ما آمريكا يا هر كس ديگر چه تفاوتى مى‏كند. چون او بيش‏تر اصرار مى‏كند ما او را سمبل قرار داده‏ايم، و الا براى ما آمريكا با كسان ديگر فرقى نمى‏كند، هر كافرى همين گونه است. هر كه با ارزش‏هاى اسلامى مخالف است ما دشمن او هستيم؛ ما خواستار تحقق ارزش‏هاى اسلامى هستيم، مى‏خواهيم احكام خدا اجرا شود. دنيا مى‏گويد اين كارها خلاف اعلاميه حقوق بشر است، مى‏گوييم آن اعلاميه براى خودتان. ما تا جايى با اين اعلاميه موافقيم كه در فرهنگ اسلامى جايگاه خودش را داشته باشد. خوب در نظر ما آن است كه اسلام مى‏گويد خوب است، بد هم آن است كه اسلامى بگويد بد است؛ نه آنچه شما يا پارلمان اروپا يا كنگره آمريكا بگويد، گفته‏هاى آن‏ها براى ما حجيت ندارد، مراجع تقليد ما بايد بفرمايند، قرآن بايد بفرمايد، سنت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) بايد بفرمايد.

امام حسين (عليه السلام) در بيان ديگرى، مشابه همين مى‏فرمايد: ان هولاء القوم لزموا طاعه الشيطان و تركوا طاعه الرحمن و اظهروا الفساد فى الارض و ابطلوا الحدود و شربوا الخمور؛

اين‏ها حدود الهى را باطل كردند، تعطيل حدود، يك مطلب است؛ باطل كردن، از آن بالاتر است. گاهى مى‏گويند امروزه شرايط به گونه‏اى نيست كه ما حد الهى را اجرا كنيم.

ولى زمانى هم مى‏گويند اين حكم بى مورد است، اين قانون خلاف ارزش‏هاى انسانى و انسانيت است، آن گونه كه جبهه ملى درباره لايحه قصاص گفتند،(99) و امروز اتباع آن‏ها به صورت صريح‏تر مى‏گويند و مى‏روند در كنفرانس برلين و در آن جا رسما احكام اسلامى را محكوم كرده و مى‏گويند بايد تغيير كند!(100) و متاسفانه بعضى از روحانى نماها نيز چنين افتضاحاتى به بار مى‏آورند! آن كسانى كه خودشان را مدافع قانون اساسى مى‏دانند اقلا اين بى دين‏ها را به محاكمه بكشانند؛ شما ضروريات اسلام را انكار كرده‏ايد! شما آبروى اسلام را در كشورهاى خارجى برده‏ايد! دفاع از قانون اساسى اين‏ها را اقتضا نمى‏كند؟ آيا فقط اقتضا مى‏كند كه جلوى روزنامه‏ها را باز بگذاريم تا هر غلطى مى‏خواهند بكنند؟ هر جسارتى مى‏خواهند به مقدسات بكنند؟ فقط در اين صورت دفاع از قانون اساسى مى‏شود؟ انصاف كجاست؟ شرف كجاست؟

امام حسين (عليه السلام) مى‏فرمايد: انا اولى بنصره دين الله و اعزاز شرعه من به اين كه دين خدا را يارى كنم و شريعت خدا را عزيز گردانم اولى هستم. اين‏ها شريعت خدا را منزوى و ذليل كردند، از جامعه كنار زدند، من كه پسر پيامبرم (صلى الله عليه و آله و سلم) اولى هستم به اين كه در مقام عزيز كردن شريعت خدا برآيم. و الجهاد فى سبيله لتكون كلمه الله هى العليا من بايد در راه خدا جهاد كنم، ابى عبدالله حركت خود را جهاد در راه خدا مى‏داند، با اين هدف كه لتكون كلمه الله هى العليا تا سخن خدا برترين باشد، كسى بالاتر از سخن خدا حرفى نگويد، آن جا كه گفتند خدا گفته است، همه خضوع كنند. نه اين كه بگويد خدا گفته، ولى اين حرف براى 1400 سال پيش خوب است! امروز خود ما بهتر از خدا مى‏فهميم!

هدفى كه امام حسين (عليه السلام) در وصيت نامه خود براى برادرش فرمود اين بود، انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى شايد كلمه طلب اشاره به اين مطلب باشد كه، من نمى‏گويم مى‏توانم چنين كارى را انجام دهم، همه مشكلات را حل و فسادها را بر طرف كنم، اما در اين راه تكاپو مى‏كنم و قدم بر مى‏دارم؛ نهايت سعى خود را مى‏كنم، اگر مردم هم كمك كرده و به وظيفه شان عمل كردند، اين كار انجام خواهد شد، مفاسد اصلاح خواهد شد. اما اگر مردم كمك نكردند، من به وظيفه خود عمل كرده‏ام. پس هدف طلب الاصلاح بود، و اين هدف به بهترين وجه تحقق پيدا كرد.

آيا از دست يك انسان يا مجموعه كوچكى از انسان‏ها بيش از اين بر مى‏آمد كه چنين تحولى ايجاد كند؟ تحولى كه بعد از هزار و سيصد و چند سال اين چنين هيجان در مردم پيدا شود، از شرق و غرب عالم براى حسين (عليه السلام) گريه كنند، به ياد حسين (عليه السلام) و براى احياى دين خدا قيام كنند. يكى از ثمرات آن، انقلاب اسلامى ايران بود و نظير چنين ثمراتى در تاريخ اسلام بارها اتفاق افتاده است. گرچه شايد هيچ كدام به شكوه‏مندى انقلاب اسلامى ايران نبوده است. بايد هم چنين باشد، چون تجربه‏ها تكرار مى‏شود، مردم از گذشته‏ها بيش‏تر عبرت مى‏گيرند، از مفاسد دستگاه ضد اسلامى بيش‏تر پند مى‏گيرند. چرا امسال عزادارى‏ها بيش‏تر و بهتر از سال‏هاى ديگر است؟ چرا؟ شما در شهر خودتان مى‏بينيد، اگر دو برابر سال‏هاى قبل نباشد، چيزى در همين حدود است.

بحمدالله، شهرستان‏هاى ديگر هم به همين صورت است، چرا؟ براى اين كه دشمنان حسين (عليه السلام) اين احمق‏ها دست خود را رو كردند؛ مردم تا به حال باور نمى‏كردند كه اين‏ها دشمن امام حسين (عليه السلام) هستند. اگر هم مطالبى در زمينه هدف واقعى اين افراد گفته مى‏شد، كسى باور نمى‏كرد، مى‏گفتند اين مسائل نادر است؛ با اين مطالب بد بينانه است.

اما حالا ديديد چگونه دست‏ها رو شد؟ در چند شهر ايران در همين شب‏هاى تاسوعا و عاشورا آمدند به دسته‏هاى عزادارى حمله كردند،(101) در رشت و خرم آباد، كسانى كه نمى‏دانند، روزنامه نمى‏خوانند يا راديو گوش نمى‏كنند، بدانند. البته چند نفر بيش‏تر نبودند، اما براى اين كه به ديگران جرات بدهند و ديگران را گستاخ كنند، حركتى هر چند كوچك انجام مى‏دهند، تا قداست سيدالشهداء (عليه السلام) و امنيت عزادارى از بين برود، ولو با يك ترقه باشد. اين اقدامات رفتارهايى حساب شده است. بى جهت آن شخص نگفت كه امسال در ايران ناامنى هايى خواهد شد. آن‏ها از سال پيش نقشه آن را كشيدند.

زمانى كه ديدند نقشه هيجدهم تيرماه سال گذشته به ثمر نرسيد، سعى كردند اشتباهات خود را تصحيح كنند و كودتاى ديگرى راه بيندازند. فهميدند كه تا زد و خورد و كشت و كشتار نشود، آن‏ها نمى‏توانند از آب گل آلود ماهى بگيرند. نقشه كشيدند كه در اين سال اين كارها را بكنند. در اصفهان اعلاميه مى‏دهند كه ما شلوغ خواهيم كرد، در رشت و خرم آباد به دسته‏هاى سينه زنى جسارت مى‏كنند، در بعضى جاهاى ديگر بعضى از اوباش به حضرات معصومين (عليهم السلام) جسارت مى‏كنند. براى اين كه حريم‏ها را بشكنند.

اين‏ها كارهايى است كه دارند مى‏كنند؛ آيا اسم اين كارها اصلاح طلبى است؟ كسانى كه زمينه را براى اين كارها فراهم كردند، آن‏ها اصلاح طلبند يا افساد طلب؟ آيا در منطق قرآن، آن‏ها مصلح اند يا مفسد؟ آنان مؤمنند يا منافق؟ الا انهم هم المفسدون و لكن لا يشعرون.(102)

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

هدف قيام عاشورا (2)

- امر به معروف و نهى از منكر

اهميت امر به معروف و نهى از منكر

وظيفه مسلمانان در برابر منكرات

عاقبت ترك امر به معروف ونهى از منكر

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين، و الصلوه و السلام على سيد الانبياء و المرسلين، ابى قاسم محمد و على آله الطيبين الطاهرين المعصومين، اللهم كن لوليك حجه بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه فى هذه ساعه و فى كل ساعه وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا حتى تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فيها طويلا. السلام عليك يا ابا عبدالله و على الارواح التى حلت بفنائك.

فرا رسيدن ايام شهادت آقا ابى عبدالله را به پيشگاه مبارك ولى عصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف - مقام معظم رهبرى، مراجع بزرگ تقليد و همه شيفتگان مكتب حسينى تسليت مى‏گويم و از خداى متعال درخواست مى‏كنم كه در دنيا و آخرت دست ما را از دامن ابى عبدالله كوتاه نفرمايد.

طى جلسات گذشته سعى شد سؤال هايى كه پيرامون مسائل عاشورا و قيام ابى عبدالله مطرح مى‏شود و به ذهن نوجوان‏ها و جوانان خطور مى‏كند و براى آن به دنبال جواب روشنى هستند، مورد بررسى قرار گيرد.

از جمله مسائلى كه ديشب اشاره كردم، اين بود كه همه ما شنيده‏ايم قيام ابى عبدالله براى احياى اسلام بود. اين يك عنوان كلى است، و درست براى ما روشن نيست كه چگونه حضرت (عليه السلام) براى احياى اسلام قيام كرد؟ و اين قيام چگونه وسيله‏اى براى احياى اسلام قرار گرفت؟ آيا حضرت (عليه السلام) به هدفى كه براى آن قيام كرده بود رسيد يا نه؟ ديشب قسمتى از وصيت حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) به برادرشان محمد حنفيه را قرائت كردم و با توجه به بيانات اخير مقام معظم رهبرى ادام الله ظله العالى بر جمله انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى(103) تكيه كرديم.

امر به معروف و نهى از منكر

حضرت به دنبال جمله مذكور مى‏فرمايد: و ان امر بالمعروف و انهى عن المنكر؛ تعبير امر به معروف و نهى از منكر و همچنين اين مطلب را كه قيام عاشورا براى امر به معروف بود، زياد شنيده‏ايد. ولى در اين جا اين ابهام و سؤال باقى مى‏ماند، كه چه تفاوتى بين امر به معروفى كه ما شنيده‏ايم، رسانه‏ها مى‏نويسند، علما از آن بحث مى‏كنند و به آن عمل مى‏كنند، وجود دارد؟ ما چنين امر به معروفى نشنيده بوديم كه انسان براى تحقق آن دست زن و فرزندان خود را بگيرد، در بيابانى بى آب و علف با عده‏اى كه توجهى به امر به معروف او نكرده‏اند بجنگد و در آن جا به شهادت برسد. اين چگونه امر به معروفى است؟

از طرف ديگر، ما شنيده‏ايم كه براى امر به معروف و نهى از منكر شرايطى ذكر مى‏كنند و مى‏گويند شرط امر به معروف اين است كه انسان خوف ضرر نداشته باشد.

حال آن كه حضرت (عليه السلام) در اين جا با يقين به ضرر اقدام به امر معروف كردند. چگونه اين عمل حضرت با احكامى كه ما در مورد امر به معروف و نهى از منكر مى‏شناسيم و با آن‏ها آشنا هستيم، سازگارى دارد؟ به دنبال اين سؤال برخى مى‏گويند كه اين نوع امر به معروف حكمى اختصاصى براى سيدالشهداء (عليه السلام) بود كه از آسمان نازل شده بود و فقط در حق ايشان بود. بعضى‏ها هم اين گونه مى‏گويند كه براى هر كدام از ائمه اطهار (عليه السلام) وظيفه‏اى اختصاصى وجود داشته است كه از جانب خدا براى آنان تعيين و مشخص شده بود، و اين اعمال ملاك عامى نداشته و قابل سرايت به ديگران نيست. آيا اين پاسخ صحيح و قانع كننده‏اى است؟ آيا اين امر به معروف خاصى بود كه سيدالشهداء (عليه السلام) به اين شكل انجام بدهد، يا نه ممكن است روزگارى بيايد كه لازم باشد افراد ديگرى به همين صورت عمل كنند؟ اين سؤال هايى است كه ممكن است مطرح شود و حتى ممكن است ابتدائا جواب‏هاى مثبت يا منفى هم به نظر برسد. اما بايد سؤال را مورد توجه قرار داد و جواب روشن كننده‏اى براى آن ارائه كرد.

قبل از اين كه به توضيح جواب اين سؤال‏ها بپردازيم، خوب است اشاره‏اى به اهميت امر به معروف و نهى از منكر در قرآن، روايات و كلمات اهل بيت (عليه السلام) داشته باشيم.

اهميت امر به معروف و نهى از منكر

جامعه اسلامى ما، از جمله اولين مسائلى كه در خانواده و مدرسه به كودكان آموزش داده مى‏شود اصول و فروغ دين است، و در شمار فروغ دين فرع هفتم و هشتم را امر به معروف و نهى از منكر ذكر مى‏كنند. يعنى امر به معروف و نهى از منكر هم مثل نماز و روزه واجب است. بنابراين وجوب امر به معروف و نهى از منكر براى همه مردم روشن است، و همه مى‏دانند كه از ضروريات دين است، و جاى اين شبهه نيست كه كسى بگويد قرائت من در مورد اين دو عنوان اين است كه در اسلام امر به معروف و نهى از منكر واجب نيست. اين دو امر از ضروريات اسلام است، و حتى كسى كه در مكتب درس خوانده مى‏داند كه در اسلام امر به معروف و نهى از منكر از ضروريات دين است.

آيات فراوان و متنوعى درباره امر به معروف و نهى از منكر وجود دارد كه جاى هيچگونه شبهه و ابهامى باقى نمى‏گذارد. همچنين روايات هم در اين باره بسيار است.

من از بين روايات چند روايت را به عنوان نمونه و براى تبرك و تيمن نقل مى‏كنم تا ذهن شما با كيفت گفتگو و گفتمان اهل بيت (عليه السلام) و فرهنگى كه در اين مورد بر ذهنيت مسلمان‏ها و متدينان حاكم بوده است، آشنا شود.

مرحوم شيخ طوسى (قدس السره الشريف) در كتاب تهذيب الاصول و همچنين مرحوم كلينى در اصول كافى چنين روايت مى‏كنند كه: ...عن جابر عن ابى جعفر (عليه السلام) قال، ظاهرا جابر همان جابر ابن يزيد جعفى است، گرچه ابتدائا ممكن است احتمال داده شود كه جابر ابن عبدالله مورد نظر باشد، اما به احتمال قوى جابر ابن يزيد جعفى است، چون وى يكى از اصحاب سر امام باقر (عليه السلام) بوده است. جابر از حضرت باقر (عليه السلام) نقل مى‏كند: يكون فى آخر الزمان قوما يتبع فيه قوم مراؤون، يتقرؤون و يتنسكون، حدثاء سفهاء، لا يوجبون امرا بمعروف و لا نهيا عن منكر، الا اذا امنوا الضرر، بطلبون لا نفسهم الرخص و المعاذير...(104) حضرت باقر (عليه السلام) به جابر مى‏فرمايند در آخر الزمان مردمى خواهند بود كه از گروه خاصى پيروى مى‏كنند، و در رفتار و گفتارشان به آن گروه خاص اعتماد مى‏كنند. آن گروه خاص كه مورد اعتماد مردم قرار مى‏گيرند، تبعا از كسانى هستند كه مردم آن‏ها را عالم و اشخاص موجهى دانسته، و مورد اعتماد مى‏شمارند و حرف آن‏ها را گوش مى‏كنند.

اين اشخاص داراى اين صفات مى‏باشند: يتقرؤن و يتنسكون؛ يتقرؤن از ماده قرائت است. در صدر اسلام، بالاترين علما كسانى بودند كه قرآن و علوم قرآنى را خوب مى‏دانستند و به ديگران تعليم مى‏دادند. به اين افراد مى‏گفتند: قراء؛ مثلا هنگامى كه مى‏خواستند براى شهرى، كشورى، يا گروهى كه تازه مسلمان شده بودند مبلغ بفرستند، يكى از اين قراء را مى‏فرستادند و آن‏ها قرآن را براى مردم مى‏خواندند، تفسير مى‏كردند و تعليم مى‏دادند، و به اين وسيله آنان را هدايت مى‏كردند. به همين جهت قراء به عنوان علماى برتر در صدر اسلام مشهور بودند. اما افرادى بودند كه خود را با لباس قراء در مى‏آوردند. يعنى افرادى بودند كه صلاحيت اين كار را نداشتند، اما به اين كار تظاهر مى‏كردند. عبارت روحانى نما در اصطلاحات امروزى معادل مناسبى براى آن است.

امام باقر (عليه السلام) مى‏فرمايند مردم آخر الزمان از روحانى نمايانى تبعيت مى‏كنند، كه تظاهر به قارى بودن و عالم بودن مى‏كنند. همچنين تظاهر به عبادت مى‏كنند. يتنسكون، از ماده نسك است و ناسك يعنى كسى كه عبادت مى‏كند. تنسك يعنى تظاهر به عبادت كردن. خيلى اهل عبادت نيستند، ولى در حضور مردم به گونه‏اى قيافه مى‏گيرند، كه مردم تصور مى‏كنند آن‏ها اهل عبادت هستند.

حدثاء سفهاء افرادى كه مردم در آخر الزمان از آن‏ها پيروى مى‏كنند، انسان‏هاى تازه كار و سطحى نگر هستند و عمقى ندارند. لا يوجبون امرا بمعروف و لا نهيا عن منكر الا اذا امنوا الضرر اين افراد كه مردم از آن‏ها تبعيت مى‏كنند، تكليفى براى امر به معروف و نهى از منكر قائل نيستند، آن‏ها به مردم مى‏گويند امر به معروف و نهى از منكر واجب نيست، مگر جايى كه ضررى نداشته باشد، امر به معروف و نهى از منكر جايى واجب است كه گفتن و نگفتن آن براى شما مشكلى ايجاد نكند، والا اگر امر به معروف و نهى از منكر مشكلى ايجاد كند واجب نيست، و نبايد نسبت به آن اقدام كرد. يطلبون لانفسهم الرخص و المغاذير، اين افراد كه تظاهر به عمل و تقوا مى‏كنند، به دنبال بهانه‏اى هستند كه از زير بار تكليف شانه خالى كنند. چون بالاخره امر به معروف و نهى از منكر خواه ناخواه، مشكلات و تبعاتى دارد. افرادى كه مورد نهى از منكر قرار مى‏گيرند، اين مساله برايشان ناخوشايند است و ديگر مريد انسان نمى‏شوند، ممكن است به دنبال اين نهى از منكر مثلا كمك‏هاى مادى و احترامى كه براى انسان داشتند ديگر انجام ندهند و از اطراف انسان پراكنده شوند. اگر انسان بگويد چرا اين منكر را انجام مى‏دهى، يا اين كه فلان معامله‏ات درست نيست، چرا مراسم ازدواج را اين گونه بر پا كردى، چرا در فلان مجلس مطرب بردى، چرا در آن مجالس رقص به راه انداختى، چرا مرتكب گناه شدى، و مواردى از اين قبيل، كسانى نهى شدن از اين منكرات را دوست ندارند، از اطراف انسان پراكنده مى‏شوند. و برخى افراد نيز براى اين كه موقعيت خود را بين مردم از دست ندهند، سعى مى‏كنند اين گونه مطالب را مطرح نكنند، و به دنبال بهانه‏اى مى‏گردند كه از زير بار تكليف امر به معروف و نهى از منكر شانه خالى كنند، تا بتوانند با مردم بسازند و كنار بيايند.

خوب، اين افراد عالم نما و روحانى نما هستند، در واقع اين‏ها صلاحيت رهبرى و راهنمايى مردم را ندارند. اين‏ها عالمان حقيقى را از ميدان بيرون كرده و خود را به جاى آنان جا زده‏اند. افرادى با اين خصوصيات براى اين كه عالمان حقيقى را از صحنه بيرون كنند، بايد كارى انجام دهند كه آن‏ها را از چشم مردم بيندازند. لذا سعى مى‏كنند براى آن عالم حقيقى، برچسب هايى درست كنند، نقطه ضعف هايى پيدا كنند. ساده‏ترين كارى كه مى‏توانند انجام دهند اين است كه اشتباهى در كلام يا رفتار آن عالم حقيقى پيدا كنند و آن را زير ذره بين قرار داده و بزرگ كنند. بالاخره علماى حقيقى هم كه معصوم نيستند، ممكن است گاهى اشتباهى مرتكب شوند، فرض كنيد در بين صد سخنرانى يك جمله را اشتباه بگويند، آمارى را اشتباه نقل كنند، در خواندن آيه‏اى از قرآن دچار خطا شوند، ديگران كه پاى منبر نشسته‏اند، وقتى اشتباه او را بفهمند، مى‏گويند اين آقا اشتباه كرد، بلد نيست قرآن بخواند، يا اين كه در نقل فلان آمار اشتباه كرد. ولى اگر بنا باشد خود اين آقايان ده دقيقه سخنرانى كنند، آن گاه مى‏فهمند صحبت كردن چه مشكلاتى دارد.

به هر حال، افراد عالم نما به دنبال اين هستند كه نقطه ضعفى از كسى پيدا كنند، و آن را زير ذره بين قرار دهند كه فلان كلمه را اشتباه گفت، فلان مطلب را اشتباه نقل كرد.

بالاخره هر عالم با تقوايى ممكن است در موردى نقطه ضعف داشته باشد، و يا حداقل اشتباه كند. هر چه با تقوا باشد، حتى اگر نزديك به عصمت نيز باشد، ولى معصوم از اشتباه نيست. انسان ممكن است اشتباها كار خلافى را انجام دهد، يا حتى ممكن است كارى را براى خود واجب بداند، بعد معلوم شود كه اشتباه كرده است، اين كار واجب نبوده است. پس به هر حال امكان دارد كه از بهترين عالمان، از بهترين شخص‏ها هم نقطه ضعف هايى پيدا شود. اين روحانى نماها، منتظر هستند تا از روحانيون حقيقى نقطه ضعفى پيدا كنند، و آن‏ها را چند برابر بزرگ كرده، از تار مويى پلاسى ببافند و از پر كاهى كوهى بسازند، و آن عالمان حقيقى را در چشم مردم تضعيف كنند. به زبان امروزى ترور شخصيت كنند، تا مردم از اطراف عالمان واقعى پراكنده شوند، و جذب عالم نماها شوند. اين را من نمى‏گويم، به حسب اين روايت كه در تهذيب شيخ طوسى (قدس السره الشريف) و همچنين اصول كافى نقل شده، امام باقر (عليه السلام) به جابر، يكى از اصحاب سرشان مى‏گويد: يتبعون زلات العلماء و فساد علمهم، اين‏ها اشتباهات، لغزش‏ها و مواردى از عمل عالمان حقيقى را كه اشتباه و غلط بوده دنبال مى‏كنند. يقبلون على الصلاه و الصيام و ما لا يكلمهم فى نفس و لا مال، اين عالم نمايان، در انظار مردم به انجام نماز و روزه و اعمالى كه براى مال و جانشان خطرى ندارد رو مى‏آورند. يقبلون، يعنى اقبال مى‏كنند، به نماز و روزه رو مى‏آورند، و ما لا يكلمهم فى نفس و لا مال، يعنى اعمالى را بر مى‏گزينند كه به مال و جان آسيبى وارد نمى‏سازد. و حال آن كه امر به معروف و نهى از منكر به مال و جان انسان آسيب مى‏رساند، اگر امر به معروف و نهى از منكر صورت بگيرد، حداقل كمك هايى را كه ديگران به انسان مى‏كردند، قطع مى‏كنند. پولدارها، سرمايه دارها، زورمداران، و يا كسانى كه قدرتى در اختيار دارند، چون داراى تمكين بيش‏ترى هستند، امكان ارتكاب گناهان بزرگ را نيز دارند، بنابراين وقتى عالم نماها بخواهند امر به معروف و نهى از منكر كنند با اصحاب زور و زر مواجه مى‏شوند، كه برخورد با آن‏ها موجب كم شدن منافع مى‏شود، لذا به دنبال عبادتى مروند كه هيچ صدمه‏اى به مال و جانشان نمى‏زند مى‏روند، لا يكلهم، زخمه به مال و جانشان نمى‏زند.

ولو اضرت الصلاه بسائر ما يعلمون باموالهم و ابدانهم لرفضوها كما رفضوا اتم الفرائض

اگر زمانى شرايطى پيش آيد كه نماز خواندن هم موجب بروز مشكلى براى مال و جانشان شود، نماز را نيز رها مى‏كنند. چون ملاك ترك امر به معروف و نهى از منكر از ضرر بود. اين‏ها مى‏ترسند به مال و جانشان ضرر برسد، لذا امر به معروف و نهى از منكر را ترك مى‏كنند. كما رفضوا اتم الفرائض و اشرفها(105) آن‏ها بالاترين، كامل‏ترين و شريف‏ترين فريضه‏ها، يعنى امر به معروف و نهى از منكر را به خاطر ضرر به مال و جان ترك كردند، از ترس اين كه مبادا به منافعشان خسارت وارد آيد. لذا، اگر نماز هم اين ضرر را به آن‏ها بزند، آن را نيز ترك مى‏كنند.

حضرت (عليه السلام) مى‏فرمايند: امر به معروف اتم الفرائض و اشرف الفرائض است، حتى از نماز هم بالاتر است، ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فريضه عظميه، امر به معروف و نهى از منكر مساله ساده‏اى نيست، فريضه بسيار بزرگى است كه بها تقام الفرائض، اگر امر به معروف و نهى از منكر نباشد، به ساير واجبات هم عمل نمى‏شود، و ساير واجبات در جامعه زنده نمى‏ماند. حيات و بقا دين و احكام آن، به امر به معروف و نهى از منكر است. اگر به اين دو واجب عمل نشود، ساير واجبات نيز ترك مى‏شود. روحانى نماها چنين انسان هايى هستند. مردمى پيدا مى‏شوند جو فروش و گندم نما، در جامعه افرادى هستند كه خود را اهل علم و عبادت معرفى مى‏كنند و بارزترين ويژگى آن‏ها اين است كه به امر به معروف و نهى از منكر اهميت نمى‏دهند، مگر در مواردى كه هيچ ضررى براى آن‏ها نداشته باشد.

حضرت (عليه السلام) فرمودند در آخر الزمان چنين افرادى پيدا مى‏شوند، بعد نتيجه‏گيرى مى‏كنند كه هنالك يتم غضب الله عليهم زمانى كه مردم اين گونه شدند و دنباله رو چنين افرادى گشتند غضب خدا بر اين مردم كامل مى‏شود: فيعمهم بعقابه، همه مردم را مورد عقوبت قرار مى‏دهد و يهلك الابرار فى دار الفجار عقاب عمومى خدا براى همه مردم نازل شده، بد و خوب، وتر و خشك را با هم مى‏سوزاند، و الصغار فى دار الكبار، حتى اطفال نيز همراه با بزگترها مشمول عقوبت خواهند شد، آن گاه كه چنين وضعيتى در جامعه به وجود آيد كه امر به معروف و نهى از منكر ترك شود، چنين بلاى همگانى خواهند آمد و كسى از آن استثنا نمى‏گردد.

باز امام (عليه السلام) مجددا نسبت به امر به معروف و نهى از منكر تذكر مى‏دهد ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر سبيل الانبياء امر به معروف و نهى از منكر راه انبياء است، كسانى كه مى‏خواهند راه انبياء را بروند، بايد اهل امر به معروف و نهى از منكر باشند و اگر اين گونه نباشند راه ديگرى را رفته‏اند و دنباله رو انبيا نيستند؛ و منهاج الصالحين، برنامه افراد صالح و شايسته همين امر به معروف و نهى از منكر است؛ فريضه عظيمه بها تقام الفرائض مجددا حضرت تكرار مى‏فرمايند كه اقامه ساير واجبات نيز در گرو امر به معروف و نهى از منكر است؛ و تامن المذاهب، امنيت راه‏ها در سايه امر به معروف و نهى از منكر حاصل مى‏شود؛ و تحل المكاسب، حليت كسب‏ها در سايه امر به معروف است. اگر مردم مى‏خواهند كسب و تجارت آن‏ها حلال شود، بايد در اقامه امر به معروف و نهى از منكر سعى داشته باشند. در غير اين صورت كم كم ربا در كسب آن‏ها سريان يافته و اگر كسى از آن نهى نكند مردم حلال و حرام را درست تشخيص نخواهند داد. زمانى كه چنين شد كسب‏هاى حلال به حرام مبتلا مى‏شود. و ترد المظالم، در سايه امر به معروف و نهى منكر مظلمه‏ها بر مى‏گردد. اگر كسى حق ديگرى را ضايع كرده باشد، رواج امر به معروف و نهى از منكر در جامعه باعث مى‏شود حق به صاحب آن برگردد. و تعمر الارض آبادانى زمين در سايه امر به معروف و نهى از منكر آن قدر وسيع است كه در مقابل سود جويانى كه به خاطر قدرت يا سود بيش‏تر، محيط زيست را تخريب مى‏كنند، نيز مى‏ايستد. كارخانه دارانى كه امور بهداشتى را رعايت نمى‏كنند، و محيط زيست را آلوده مى‏كنند، براى چيست؟ آن‏ها سود بيش‏تر، مى‏خواهند. با امر به معروف و نهى از منكر جلو اين گونه اعمال نيز گرفته شده، محيط سالم مى‏شود، و زمين آباد مى‏گردد. و ينتصف من الاعداء زمانى كه امر به معروف و نهى از منكر باشد دشمنان هم منصف مى‏شوند، يعنى دشمنان هم به رعايت انصاف وادار مى‏شوند. آن گاه كه صاحبان قدرت اهل امر به معروف و نهى از منكر باشند، ديگر دشمنان جرات نمى‏كنند به ظلم اقدام كنند، به اين شرط كه امر به معروف و نهى از منكر در جامعه رواج داشته باشد. تنها اين نيست كه يك نفر در موردى به عنوان كارى فردى و مقدس و به قصد اتمام حجت انجام دهد و به آن اكتفا كند. اگر امر به معروف در جامعه رواج داشته باشد، ديگر دشمنان جرات پيدا نمى‏كنند مومنان را مورد هجوم خصمانه خود قرار دهند. و نهايتا حضرت (عليه السلام) مى‏فرمايند و يستقيم الامر، كارها در سايه امر به معروف و نهى از منكر به سامان مى‏رسد. اين همان اصلاح است. مفاسد بر طرف مى‏شود، و كارها به سامان مى‏رسد. اين‏ها نتايج امر به معروف و نهى از منكر است.

امام (عليه السلام) از يك طرف هشدار مى‏دهند در آخر الزمان، امر به معروف و نهى از منكر رنگ مى‏بازد، گاهى مردم عمل مى‏كنند، اما به شرط اين كه براى آن‏ها ضررى نداشته باشد؛ عملا امر به معروف و نهى از منكر رواج و رونق خود را از دست مى‏دهد و در جامعه مطرود و منزوى مى‏شود. هشدار مى‏دهد كه اگر چنين وضعى پيش آمد از عقاب خدا بترسيد. عذابى نازل مى‏شود كه تر و خشك،. بزرگ و كوچك را با هم مى‏سوزاند.


previos pagemenu pagenext page