از قديم الايام سوء استفاده از اين قبيل واژهها، به كار بردن ناصحيح و مغالطه كردن در مورد آنها يكى از شيوههاى منافقان بوده است. منافقان افرادى دو چهره هستند و هميشه به گونهاى حرف مىزنند كه براى هر دو طرف قابل توجيه باشد. نفاق يعنى همين دو چهرهگى، آنان هميشه بين حق و باطل و از روى مرز حركت مىكنند، نه حق صرف و نه باطل صرف، براى اين كه اگر نتيجه به نفع اين طرف تمام شد خود را جزء جبهه حق قلمداد كنند. الم نكن معكم؟ مىگويند مگر با شما نبوديم؟ چرا، ما هم با شما و مؤمن هستيم. اما اگر به نفع طرف مقابل تمام شد، مىگويند ما هم از اول به اينها گفتيم اين كارها را نكنند اما گوش ندادند. گفتيم حالا كه خرمشهر را گرفتيد ديگر بس است، جنگ را رها كنيد! اما گوش ندادند. هميشه از ويژگىهاى منافقان اين است كه روى خط مرزى بين حق و باطل حركت مىكنند: مذبذبين بين ذلك لا الى هولاء و لا الى هولاء،(92) اين گونه افراد، فرصت طلب هستند. در واقع نه اين طرف را قبول دارند نه آن طرف را، بلكه به دنبال منافع خود هستند. اگر امروز باد از اين طرف بيايد، انقلابى هستند. اگر فردا گروه ديگرى راس كار آمد خود را اصلاح طلب مىنامند و آن طرفى مىشوند. هر ورز زود رنگ عوض مىكنند و به تناسب مطابق شرايط، تغيير چهره مىدهند. اين از خواص نفاق است.
يكى ديگر از ويژگىهاى نفاق اين است كه هميشه خود را اهل اصلاح مىدانند و من الناس من يقول آمنا بالله و باليوم الاخر و ما هم بمؤمنين. يخادعون الله و الذين آمنوا و ما يخدعون الا انفسهم و ما يشعرون(93)؛ دستهاى از انسانها يعنى از اين حيوانهاى دو پا هستند كه مىگويند ما به خدا و قيامت ايمان داريم، ما هم دين داريم، ما هم مذهبى هستيم ولى دروغ مىگويند و از جمله ادعاهاى آنها اين است كه و اذا قيل لهم لا تفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون(94) اگر به ايشان گفته شود افساد نكنيد، مرتكب جرم و جنايت نشويد، كارهاى خلاف قانون نكنيد، به مردم تهمت بى جا نزنيد، ترورهاى پنهانى انجام ندهيد، قالوا انما نحن مصلحون مىگويند ما اهل اصلاح هستيم، ما اصلاح طلبيم.
منظور اين افراد از اصلاح مطلب ديگرى است. خدا وقتى به ايشان مىگويد:
لا تفسدوا يعنى فساد طبق نظام ارزشى الهى. كار آنها را بر اساس نظام ارزشى الهى و قرآنى فساد ديده و مىگويد: لا تفسدوا؛ اما آنها نظام ارزشى ديگرى را پذيرفتهاند.
امروز مىتوان نظام مورد نظر آنها را در نظام آموزشى آمريكايى يا غربى مجسم كرد.
زمان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) هم يك نظام ارزشى الحادى در مقابل نظام اسلامى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) وجود داشت. تفاوتى نمىكند، هر چه غير اسلام است، الحادى و كفر است، چه آمريكايى، چه انگليسى، چه منسوب به قوم ديگرى باشد. چه فرقى مىكند، اسلام كه نبود الكفر مله واحده.
اگر قرآن مىگويد لا تفسدوا فى الارض، يعنى كارهايى كه طبق نظام اسلامى فساد است انجام ندهيد. آنها مىگويند نه، كارهايى كه ما مىكنيم اصلاح است نه افساد. سر اين مساله در اين است كه اين دو ديدگاه اختلاف مبنا دارند. خدا چيزى را و آنها چيز ديگرى را اصلاح مىدانند. خدا چيزى را و آنها چيز ديگرى را افساد معرفى مىكنند.
اين است كه قرآن در پاسخ ايشان مىگويند: الا انهم هم المفسدون با ضمير فصل و الف و لام كه دلالت بر حصر مىكند، الا انهم هم المفسدون مفسدان واقعى همين منافقان هستند، همين كسانى كه ادعا مىكنند ما اصلاح مىكنيم؛ حال آنكه دروغ مىگويند.
همين كسانى كه مىگويد ايمان داريم و دروغ مىگويند، مىگويند ما روشنفكر مذهبى هستيم، اما نمىدانند مذهب چيست. وقتى صحبت از وحى مىشود مىگويند وحى يك تجربه شخصى است! شخص حالى پيدا مىكند و فكر مىكند خدا با او حرف مىزند! و اين تصور براى او مىشود وحى! صحبت از دين كه مىشود مىگويد اصلا دين مربوط به امور شخصى است نه امور اجتماعى! دين نه اقتصاد دارد، نه امور سياسى، نه مسائل اجتماعى و نه اصلا ارزشهاى اخلاقى! ارزشها هم كه جزو دين نيست! چون ارزشها متغير است و بايد هر روز طبق سليقههاى اشخاص تغيير كند! پس دين چيست؟
يك سرى مناسك و آداب و رسوم قرار دادى، به عنوان پرستش چيزى كه شخص فكر مىكند خداى اوست! ممكن است اين مفهوم در قالب بت پرستى يا خدا پرستى باشد!
ممكن است كسى هم دو گانه پرست يا سه گاه پرست باشد، دين همين است! هيچ كدام از اينها با هم تفاوت نمىكند! اين صراط مستقيم و آن يكى هم صراط مستقيم ديگرى است! پرستيدن بتى كه از سنگ تراشيده شده يك صراط مستقيم است، عبادت آن خدايى هم كه اسلام مىگويد كه از جسم و جسمانيات منزه و كمال مطلق است، دين و صراط مستقيم ديگرى است! هيچ تفاوتى هم ندارند! چگونه تفاوتى ندارند؟ چون به نظر آنها هيچ كدام واقعيت ندارد. اگر دروغ باشد، چه تفاوتى مىكند كه اين يكى دروغ باشد يا آن ديگرى! چنين كسانى ادعاى ديندارى مىكنند، نه ديندارى تنها، ادعاى اين كه ما راهبر و راهنما هستيم! ديگران را راهنمايى مىكنيم و به آنها دين ياد مىدهيم! چنين كسانى ادعاى اصلاحطلبى هم مىكنند! اصلاح طلبى طبق كدام نظام ارزشى؟
خودشان گفتند كه هيچ نظام ارزشى ثابتى در عالم وجود ندارد و نمىتواند باشد. البته زمانى كه درباره احكام اسلام صحبت مىشود نهايتا براى اين كه ديگران را فريب بدهند مىگويند بله، اين حكم از اسلام است، ولى براى 1400 سال پيش از اين بوده است!
امروز شرايط تغيير كرده، اسلام هم كه پوياست و هر روز تغيير شكل مىدهد! اگر اسلامى هست و ما طرفدار اسلام هستيم و مىخواهيم نظام اسلامى برپا شود، انقلاب اسلامى كرديم، كدام اسلام را مىگوييم؟ اسلام 1400 سال پيش را مىگوييم يا اسلامى كه شما از آمريكا آورديد؟ كسانى كه صدها هزار شهيد دادند براى اين كه نظام اسلامى برپا شود اين اسلامى را مىخواستند كه شما مىگوييد؟ اين كفرى را كه شما اسم آن را اسلام گذاشتيد؟ اين افسادى كه شما اسم آن را اصلاح گذاشتيد؟ اين كه حجاب را برداريد و زن لخت و عور در جلسات شما بيايد؟ اين كه مشروب خوارى را آزاد كنيد؟
اين كه دختر و پسر در خيابان با هم برقصند؟ به من گفتند چرا اين مطالب را مىگويى؟
اگر نگويم پس چه زمانى و در كجا اين حرفها گفته شود؟ همه مردم كه روزنامه خوان نيستند. آقايان اصلاح را در اين موارد مىدانند. احيا سنتهاى كفار 2500 سال پيش! اين مىشود اصلاح! تعطيل احكام الهى! تغيير قانونهاى قرآن! به اين كارها اصلاح مىگويند!
و اذا قيل لهم لا تفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون. الا انهم هم المفسدون.(95)
حال ببينيم سيدالشهداء (عليه السلام) براى چه قيام كرد؟ براى اين كه يك نظام خود ساخته متغير را بر مردم حاكم كند؟ آيا اين اصلاح بود؟ يا گفت بايد به همان احكامى كه جدم آورده است عمل كنيد؟ زمانى كه مىديد مدعى خلافت، مشروب خوار است و در حال مستى نماز مىخواند، آيا او مىگفت، اهلا و سهلا؟ اصلاح اين است؟ يا مىگفت بايد بر مشروب خوار حد جارى كرد؟ آن گاه كه كسانى به مشروب خواران چراغ سبز نشان بدهند، در بعضى موارد بعضى از مؤسسات رسمى كشور به مهمانهاى خارجى بگويند اگر آبجو احتياج داريد برايتان تهيه كنيم! اسم اين كارها را اصلاح مىگذارند! چرا؟
مىگويند مردم در اوايل انقلاب سختگيرى كردند، نگذاشتند مهمانهاى خارجى بيايند، ما اين موارد را بايد اصلاح كنيم، تا مهمانهاى خارجى بيايند و ما از كنار آنها استفاده كنيم! مهمانان خارجى بيايند در حالى كه در چمدان هايشان مشروبات الكلى و چيزهاى ديگر باشد! بگذرم.
اصلاح يعنى چه؟ اين كه سيدالشهداء (عليه السلام) فرمود: انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى بايد ديد منظور حضرت (عليه السلام) چه بود؟ اجازه بدهيد قسمتهاى ديگرى از بيانات ايشان را بخوانم، شايد مساله روشن بشود. در بين راه كربلا، در يكى از سخنرانى هايش فرمود: ان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) قد قال فى حياته من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناكثا لعهد الله مخالفا لسنه رسول الله يعمل فى عباد الله بالاتم و العدوان ثم لم يغير بفعل و لا قول كان حقيقا على الله ان يدخله مدخله و قد علمتم ان هولاء القوم قد لزموا طاعه الشيطان و تولوا عن طاعه الله و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالفىء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انى احق بهذا الامر(96) اگر كسى ببيند كه زورمدارى و سلطانى كه با زور بر ديگران مسلط باشد و قدرتى در اختيار دارد، در سايه قدرت خود پيمان خدا را كه عهد عبوديت است، شكسته الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم(97) اين پيمان خدا است، اگر كسى ديد كه اين شخص در پناه قدرت خود سر از بندگى خدا پيچيده مخالفا لسنه رسول الله، با دستورات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مخالفت كرده و به آنچه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده عمل نمىكند، يعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان، رفتارش با مردم همراه با گناه و تعدى است، اگر كسى چنين قدرتمندى را ديد و با گفتار و رفتار خود روش او را تغيير نداد، يعنى با سخن يا با عمل كارى نكرد كه اين شخص به مسير صحيح برگردد، اگر مسلمانى چنين چيزى را ديد و كارى انجام نداد كه او را از اين رفتار غلط باز دارد، كان حقيقا على الله ان يدخله مدخله حق خدا است كه او را نيز با همان ستمكار وارد جهنم كند تا با ستمگران همنشين شود؛ آن حاكم كار خلافى انجام داد، اين شخص هم سكوت كرد. سكوت كردن در مقابل كار خلاف مهر امضا بر عمل كسى است كه مرتكب خلاف گرديده است و باعث مىشود كه شخص، همنشين خلافكار بشود.
بعد مىفرمايد وقد علمتم ان هولاء القوم قد لزموا طاعه الشيطان كسانى كه من با آنها مواجه هستم، يعنى بنى اميه، ملازم اطاعت شيطان شدند و تولوا عن طاعه الله عهد خدا اين بود كه ان لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين اين عهد را بر عكس كردند، اطاعت شيطان مىكنند، اما خدا را اطاعت نمىكنند. واظهروا الفساد مورد شاهد من اين عبارت است. اينها فساد را ظاهر كردند، فساد را در جامعه پديد آوردند، چه كار كردند؟
در عطف تفسير عبارت قبل مىفرمايد: و عطلوا الحدود حدود الهى را تعطيل كردند، در موردى كه بايد دست دزد را ببرند، نمىبرند، جايى كه بايد زانى و زانيه را تازيانه بزنند، نمىزنند و آن جا كه بايد ساير احكام الهى را اجرا كنند، نمىكنند. اينها فساد است، در فرهنگ حسين (عليه السلام) اينها فساد است. و استاثروا بالفىء بيت المال را به خود و دار و دسته خود اختصاص دادند، بيت المالى كه بايد صرف همه مسلمانان بشود، امكاناتى كه بايد به طور يكسان در اختيار همه قرار بگيرد، در اختيار دار و دسته خود قرار مىدهند، و احلوا حرام الله آن چه را خدا حرام كرده مىگويند نه، مقدار كم آن عيب ندارد! يا الان اشكال ندارد! اسلام سيال است! فقه پويا مىخواهيم! ديروز حرام بود، امروز حلال است! كارى كردهاند كه حتى بچههاى متدين مىپرسند چه وقت رقصيدن حلال مىشود؟ هنوز حلال نشده است؟ چه زمانى دوست پسر گرفتن و دوست دختر گرفتن جايز مىشود، هنوز آقايان اجازه ندادهاند؟ مىگويم اين مسائل حلال شدنى نيست، چيزى كه خدا حرام كرده حرام است. مىگويند نه، خيلى چيزها هست كه حرام بوده است حالا حلال شده است! چه وقت اينها حلال مىشود؟ صادقانه سؤال مىكرد! فقه پويا را به اين شكل تعريف مىكنند، يعنى احكام هم روزى تغيير مىكند، چه كسى تغيير بدهد؟ قدرت حاكم! بعد امام (عليه السلام) مىفرمايد حال كه اين گونه شده است.
مگر رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) نفرمود كسى كه اين رفتارها را تغيير ندهد با آنها در جهنم همنشين خواهد بود در چنين زمانى چه كسى از من سزاوارتر است تكه عليه اينها قيام كند، تا اين مطالب را تغيير دهد؟ و انى احق بهذا الامر من سزاوارترين كسى هستم كه بايد اينها را تغيير بدهد. پس، حركت من براى اصلاح اين موارد است.
آن جا كه گفتم خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى(98) يعنى اين مطالب. مصداق اصلاح اين موارد است؛ بايد حدود الهى برگردد، بايد بيت المال مسلمين به طور يكسان در اختيار همه قرار بگيرد، بايد مردم به طور يكسان از تسهيلات اقتصادى، ادارى، قانونى استفاده كنند، نه اين كه فقط خويش و قومها، دار و دسته، هم حزبىها و هم جبههاىها از امكانات و تسهيلات استفاده ببرند. اينها فساد است و بايد در مقابل اين فسادها قيام كرد. حسين (عليه السلام) قيام كرد تا اين فسادها را بر اندازد. اگر كسانى اصلاحطلبى را اين مىدانند، همان طور كه مقام معظم رهبرى فرمودند، همه طالب چنين اصلاحى هستند، چه كسى با اين اصلاح مخالف است؟ مگر كسى كه مسلمان نباشد.
البته هستند كسانى كه با چنين اصلاحى مخالف اند، ولى آنها همان كسانى هستند كه به خدا و احكام خدا ايمان ندارند، دروغ مىگويند كه مسلمان اند، براى فريفتن من و شما ادعاى اسلام مىكنند.
اصلاح خوب است اما اصلاح بر اساس سيستم اسلامى، بر اساس نظام ارزشى اسلامى، نه آنچه را كه آمريكا يا ساير كفار اصلاح مىدانند. براى ما آمريكا يا هر كس ديگر چه تفاوتى مىكند. چون او بيشتر اصرار مىكند ما او را سمبل قرار دادهايم، و الا براى ما آمريكا با كسان ديگر فرقى نمىكند، هر كافرى همين گونه است. هر كه با ارزشهاى اسلامى مخالف است ما دشمن او هستيم؛ ما خواستار تحقق ارزشهاى اسلامى هستيم، مىخواهيم احكام خدا اجرا شود. دنيا مىگويد اين كارها خلاف اعلاميه حقوق بشر است، مىگوييم آن اعلاميه براى خودتان. ما تا جايى با اين اعلاميه موافقيم كه در فرهنگ اسلامى جايگاه خودش را داشته باشد. خوب در نظر ما آن است كه اسلام مىگويد خوب است، بد هم آن است كه اسلامى بگويد بد است؛ نه آنچه شما يا پارلمان اروپا يا كنگره آمريكا بگويد، گفتههاى آنها براى ما حجيت ندارد، مراجع تقليد ما بايد بفرمايند، قرآن بايد بفرمايد، سنت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) بايد بفرمايد.
امام حسين (عليه السلام) در بيان ديگرى، مشابه همين مىفرمايد: ان هولاء القوم لزموا طاعه الشيطان و تركوا طاعه الرحمن و اظهروا الفساد فى الارض و ابطلوا الحدود و شربوا الخمور؛
اينها حدود الهى را باطل كردند، تعطيل حدود، يك مطلب است؛ باطل كردن، از آن بالاتر است. گاهى مىگويند امروزه شرايط به گونهاى نيست كه ما حد الهى را اجرا كنيم.
ولى زمانى هم مىگويند اين حكم بى مورد است، اين قانون خلاف ارزشهاى انسانى و انسانيت است، آن گونه كه جبهه ملى درباره لايحه قصاص گفتند،(99) و امروز اتباع آنها به صورت صريحتر مىگويند و مىروند در كنفرانس برلين و در آن جا رسما احكام اسلامى را محكوم كرده و مىگويند بايد تغيير كند!(100) و متاسفانه بعضى از روحانى نماها نيز چنين افتضاحاتى به بار مىآورند! آن كسانى كه خودشان را مدافع قانون اساسى مىدانند اقلا اين بى دينها را به محاكمه بكشانند؛ شما ضروريات اسلام را انكار كردهايد! شما آبروى اسلام را در كشورهاى خارجى بردهايد! دفاع از قانون اساسى اينها را اقتضا نمىكند؟ آيا فقط اقتضا مىكند كه جلوى روزنامهها را باز بگذاريم تا هر غلطى مىخواهند بكنند؟ هر جسارتى مىخواهند به مقدسات بكنند؟ فقط در اين صورت دفاع از قانون اساسى مىشود؟ انصاف كجاست؟ شرف كجاست؟
امام حسين (عليه السلام) مىفرمايد: انا اولى بنصره دين الله و اعزاز شرعه من به اين كه دين خدا را يارى كنم و شريعت خدا را عزيز گردانم اولى هستم. اينها شريعت خدا را منزوى و ذليل كردند، از جامعه كنار زدند، من كه پسر پيامبرم (صلى الله عليه و آله و سلم) اولى هستم به اين كه در مقام عزيز كردن شريعت خدا برآيم. و الجهاد فى سبيله لتكون كلمه الله هى العليا من بايد در راه خدا جهاد كنم، ابى عبدالله حركت خود را جهاد در راه خدا مىداند، با اين هدف كه لتكون كلمه الله هى العليا تا سخن خدا برترين باشد، كسى بالاتر از سخن خدا حرفى نگويد، آن جا كه گفتند خدا گفته است، همه خضوع كنند. نه اين كه بگويد خدا گفته، ولى اين حرف براى 1400 سال پيش خوب است! امروز خود ما بهتر از خدا مىفهميم!
هدفى كه امام حسين (عليه السلام) در وصيت نامه خود براى برادرش فرمود اين بود، انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى شايد كلمه طلب اشاره به اين مطلب باشد كه، من نمىگويم مىتوانم چنين كارى را انجام دهم، همه مشكلات را حل و فسادها را بر طرف كنم، اما در اين راه تكاپو مىكنم و قدم بر مىدارم؛ نهايت سعى خود را مىكنم، اگر مردم هم كمك كرده و به وظيفه شان عمل كردند، اين كار انجام خواهد شد، مفاسد اصلاح خواهد شد. اما اگر مردم كمك نكردند، من به وظيفه خود عمل كردهام. پس هدف طلب الاصلاح بود، و اين هدف به بهترين وجه تحقق پيدا كرد.
آيا از دست يك انسان يا مجموعه كوچكى از انسانها بيش از اين بر مىآمد كه چنين تحولى ايجاد كند؟ تحولى كه بعد از هزار و سيصد و چند سال اين چنين هيجان در مردم پيدا شود، از شرق و غرب عالم براى حسين (عليه السلام) گريه كنند، به ياد حسين (عليه السلام) و براى احياى دين خدا قيام كنند. يكى از ثمرات آن، انقلاب اسلامى ايران بود و نظير چنين ثمراتى در تاريخ اسلام بارها اتفاق افتاده است. گرچه شايد هيچ كدام به شكوهمندى انقلاب اسلامى ايران نبوده است. بايد هم چنين باشد، چون تجربهها تكرار مىشود، مردم از گذشتهها بيشتر عبرت مىگيرند، از مفاسد دستگاه ضد اسلامى بيشتر پند مىگيرند. چرا امسال عزادارىها بيشتر و بهتر از سالهاى ديگر است؟ چرا؟ شما در شهر خودتان مىبينيد، اگر دو برابر سالهاى قبل نباشد، چيزى در همين حدود است.
بحمدالله، شهرستانهاى ديگر هم به همين صورت است، چرا؟ براى اين كه دشمنان حسين (عليه السلام) اين احمقها دست خود را رو كردند؛ مردم تا به حال باور نمىكردند كه اينها دشمن امام حسين (عليه السلام) هستند. اگر هم مطالبى در زمينه هدف واقعى اين افراد گفته مىشد، كسى باور نمىكرد، مىگفتند اين مسائل نادر است؛ با اين مطالب بد بينانه است.
اما حالا ديديد چگونه دستها رو شد؟ در چند شهر ايران در همين شبهاى تاسوعا و عاشورا آمدند به دستههاى عزادارى حمله كردند،(101) در رشت و خرم آباد، كسانى كه نمىدانند، روزنامه نمىخوانند يا راديو گوش نمىكنند، بدانند. البته چند نفر بيشتر نبودند، اما براى اين كه به ديگران جرات بدهند و ديگران را گستاخ كنند، حركتى هر چند كوچك انجام مىدهند، تا قداست سيدالشهداء (عليه السلام) و امنيت عزادارى از بين برود، ولو با يك ترقه باشد. اين اقدامات رفتارهايى حساب شده است. بى جهت آن شخص نگفت كه امسال در ايران ناامنى هايى خواهد شد. آنها از سال پيش نقشه آن را كشيدند.
زمانى كه ديدند نقشه هيجدهم تيرماه سال گذشته به ثمر نرسيد، سعى كردند اشتباهات خود را تصحيح كنند و كودتاى ديگرى راه بيندازند. فهميدند كه تا زد و خورد و كشت و كشتار نشود، آنها نمىتوانند از آب گل آلود ماهى بگيرند. نقشه كشيدند كه در اين سال اين كارها را بكنند. در اصفهان اعلاميه مىدهند كه ما شلوغ خواهيم كرد، در رشت و خرم آباد به دستههاى سينه زنى جسارت مىكنند، در بعضى جاهاى ديگر بعضى از اوباش به حضرات معصومين (عليهم السلام) جسارت مىكنند. براى اين كه حريمها را بشكنند.
اينها كارهايى است كه دارند مىكنند؛ آيا اسم اين كارها اصلاح طلبى است؟ كسانى كه زمينه را براى اين كارها فراهم كردند، آنها اصلاح طلبند يا افساد طلب؟ آيا در منطق قرآن، آنها مصلح اند يا مفسد؟ آنان مؤمنند يا منافق؟ الا انهم هم المفسدون و لكن لا يشعرون.(102)
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
- امر به معروف و نهى از منكر
اهميت امر به معروف و نهى از منكر
وظيفه مسلمانان در برابر منكرات
عاقبت ترك امر به معروف ونهى از منكر
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين، و الصلوه و السلام على سيد الانبياء و المرسلين، ابى قاسم محمد و على آله الطيبين الطاهرين المعصومين، اللهم كن لوليك حجه بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه فى هذه ساعه و فى كل ساعه وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا حتى تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فيها طويلا. السلام عليك يا ابا عبدالله و على الارواح التى حلت بفنائك.
فرا رسيدن ايام شهادت آقا ابى عبدالله را به پيشگاه مبارك ولى عصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف - مقام معظم رهبرى، مراجع بزرگ تقليد و همه شيفتگان مكتب حسينى تسليت مىگويم و از خداى متعال درخواست مىكنم كه در دنيا و آخرت دست ما را از دامن ابى عبدالله كوتاه نفرمايد.
طى جلسات گذشته سعى شد سؤال هايى كه پيرامون مسائل عاشورا و قيام ابى عبدالله مطرح مىشود و به ذهن نوجوانها و جوانان خطور مىكند و براى آن به دنبال جواب روشنى هستند، مورد بررسى قرار گيرد.
از جمله مسائلى كه ديشب اشاره كردم، اين بود كه همه ما شنيدهايم قيام ابى عبدالله براى احياى اسلام بود. اين يك عنوان كلى است، و درست براى ما روشن نيست كه چگونه حضرت (عليه السلام) براى احياى اسلام قيام كرد؟ و اين قيام چگونه وسيلهاى براى احياى اسلام قرار گرفت؟ آيا حضرت (عليه السلام) به هدفى كه براى آن قيام كرده بود رسيد يا نه؟ ديشب قسمتى از وصيت حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام) به برادرشان محمد حنفيه را قرائت كردم و با توجه به بيانات اخير مقام معظم رهبرى ادام الله ظله العالى بر جمله انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى(103) تكيه كرديم.
حضرت به دنبال جمله مذكور مىفرمايد: و ان امر بالمعروف و انهى عن المنكر؛ تعبير امر به معروف و نهى از منكر و همچنين اين مطلب را كه قيام عاشورا براى امر به معروف بود، زياد شنيدهايد. ولى در اين جا اين ابهام و سؤال باقى مىماند، كه چه تفاوتى بين امر به معروفى كه ما شنيدهايم، رسانهها مىنويسند، علما از آن بحث مىكنند و به آن عمل مىكنند، وجود دارد؟ ما چنين امر به معروفى نشنيده بوديم كه انسان براى تحقق آن دست زن و فرزندان خود را بگيرد، در بيابانى بى آب و علف با عدهاى كه توجهى به امر به معروف او نكردهاند بجنگد و در آن جا به شهادت برسد. اين چگونه امر به معروفى است؟
از طرف ديگر، ما شنيدهايم كه براى امر به معروف و نهى از منكر شرايطى ذكر مىكنند و مىگويند شرط امر به معروف اين است كه انسان خوف ضرر نداشته باشد.
حال آن كه حضرت (عليه السلام) در اين جا با يقين به ضرر اقدام به امر معروف كردند. چگونه اين عمل حضرت با احكامى كه ما در مورد امر به معروف و نهى از منكر مىشناسيم و با آنها آشنا هستيم، سازگارى دارد؟ به دنبال اين سؤال برخى مىگويند كه اين نوع امر به معروف حكمى اختصاصى براى سيدالشهداء (عليه السلام) بود كه از آسمان نازل شده بود و فقط در حق ايشان بود. بعضىها هم اين گونه مىگويند كه براى هر كدام از ائمه اطهار (عليه السلام) وظيفهاى اختصاصى وجود داشته است كه از جانب خدا براى آنان تعيين و مشخص شده بود، و اين اعمال ملاك عامى نداشته و قابل سرايت به ديگران نيست. آيا اين پاسخ صحيح و قانع كنندهاى است؟ آيا اين امر به معروف خاصى بود كه سيدالشهداء (عليه السلام) به اين شكل انجام بدهد، يا نه ممكن است روزگارى بيايد كه لازم باشد افراد ديگرى به همين صورت عمل كنند؟ اين سؤال هايى است كه ممكن است مطرح شود و حتى ممكن است ابتدائا جوابهاى مثبت يا منفى هم به نظر برسد. اما بايد سؤال را مورد توجه قرار داد و جواب روشن كنندهاى براى آن ارائه كرد.
قبل از اين كه به توضيح جواب اين سؤالها بپردازيم، خوب است اشارهاى به اهميت امر به معروف و نهى از منكر در قرآن، روايات و كلمات اهل بيت (عليه السلام) داشته باشيم.
جامعه اسلامى ما، از جمله اولين مسائلى كه در خانواده و مدرسه به كودكان آموزش داده مىشود اصول و فروغ دين است، و در شمار فروغ دين فرع هفتم و هشتم را امر به معروف و نهى از منكر ذكر مىكنند. يعنى امر به معروف و نهى از منكر هم مثل نماز و روزه واجب است. بنابراين وجوب امر به معروف و نهى از منكر براى همه مردم روشن است، و همه مىدانند كه از ضروريات دين است، و جاى اين شبهه نيست كه كسى بگويد قرائت من در مورد اين دو عنوان اين است كه در اسلام امر به معروف و نهى از منكر واجب نيست. اين دو امر از ضروريات اسلام است، و حتى كسى كه در مكتب درس خوانده مىداند كه در اسلام امر به معروف و نهى از منكر از ضروريات دين است.
آيات فراوان و متنوعى درباره امر به معروف و نهى از منكر وجود دارد كه جاى هيچگونه شبهه و ابهامى باقى نمىگذارد. همچنين روايات هم در اين باره بسيار است.
من از بين روايات چند روايت را به عنوان نمونه و براى تبرك و تيمن نقل مىكنم تا ذهن شما با كيفت گفتگو و گفتمان اهل بيت (عليه السلام) و فرهنگى كه در اين مورد بر ذهنيت مسلمانها و متدينان حاكم بوده است، آشنا شود.
مرحوم شيخ طوسى (قدس السره الشريف) در كتاب تهذيب الاصول و همچنين مرحوم كلينى در اصول كافى چنين روايت مىكنند كه: ...عن جابر عن ابى جعفر (عليه السلام) قال، ظاهرا جابر همان جابر ابن يزيد جعفى است، گرچه ابتدائا ممكن است احتمال داده شود كه جابر ابن عبدالله مورد نظر باشد، اما به احتمال قوى جابر ابن يزيد جعفى است، چون وى يكى از اصحاب سر امام باقر (عليه السلام) بوده است. جابر از حضرت باقر (عليه السلام) نقل مىكند: يكون فى آخر الزمان قوما يتبع فيه قوم مراؤون، يتقرؤون و يتنسكون، حدثاء سفهاء، لا يوجبون امرا بمعروف و لا نهيا عن منكر، الا اذا امنوا الضرر، بطلبون لا نفسهم الرخص و المعاذير...(104) حضرت باقر (عليه السلام) به جابر مىفرمايند در آخر الزمان مردمى خواهند بود كه از گروه خاصى پيروى مىكنند، و در رفتار و گفتارشان به آن گروه خاص اعتماد مىكنند. آن گروه خاص كه مورد اعتماد مردم قرار مىگيرند، تبعا از كسانى هستند كه مردم آنها را عالم و اشخاص موجهى دانسته، و مورد اعتماد مىشمارند و حرف آنها را گوش مىكنند.
اين اشخاص داراى اين صفات مىباشند: يتقرؤن و يتنسكون؛ يتقرؤن از ماده قرائت است. در صدر اسلام، بالاترين علما كسانى بودند كه قرآن و علوم قرآنى را خوب مىدانستند و به ديگران تعليم مىدادند. به اين افراد مىگفتند: قراء؛ مثلا هنگامى كه مىخواستند براى شهرى، كشورى، يا گروهى كه تازه مسلمان شده بودند مبلغ بفرستند، يكى از اين قراء را مىفرستادند و آنها قرآن را براى مردم مىخواندند، تفسير مىكردند و تعليم مىدادند، و به اين وسيله آنان را هدايت مىكردند. به همين جهت قراء به عنوان علماى برتر در صدر اسلام مشهور بودند. اما افرادى بودند كه خود را با لباس قراء در مىآوردند. يعنى افرادى بودند كه صلاحيت اين كار را نداشتند، اما به اين كار تظاهر مىكردند. عبارت روحانى نما در اصطلاحات امروزى معادل مناسبى براى آن است.
امام باقر (عليه السلام) مىفرمايند مردم آخر الزمان از روحانى نمايانى تبعيت مىكنند، كه تظاهر به قارى بودن و عالم بودن مىكنند. همچنين تظاهر به عبادت مىكنند. يتنسكون، از ماده نسك است و ناسك يعنى كسى كه عبادت مىكند. تنسك يعنى تظاهر به عبادت كردن. خيلى اهل عبادت نيستند، ولى در حضور مردم به گونهاى قيافه مىگيرند، كه مردم تصور مىكنند آنها اهل عبادت هستند.
حدثاء سفهاء افرادى كه مردم در آخر الزمان از آنها پيروى مىكنند، انسانهاى تازه كار و سطحى نگر هستند و عمقى ندارند. لا يوجبون امرا بمعروف و لا نهيا عن منكر الا اذا امنوا الضرر اين افراد كه مردم از آنها تبعيت مىكنند، تكليفى براى امر به معروف و نهى از منكر قائل نيستند، آنها به مردم مىگويند امر به معروف و نهى از منكر واجب نيست، مگر جايى كه ضررى نداشته باشد، امر به معروف و نهى از منكر جايى واجب است كه گفتن و نگفتن آن براى شما مشكلى ايجاد نكند، والا اگر امر به معروف و نهى از منكر مشكلى ايجاد كند واجب نيست، و نبايد نسبت به آن اقدام كرد. يطلبون لانفسهم الرخص و المغاذير، اين افراد كه تظاهر به عمل و تقوا مىكنند، به دنبال بهانهاى هستند كه از زير بار تكليف شانه خالى كنند. چون بالاخره امر به معروف و نهى از منكر خواه ناخواه، مشكلات و تبعاتى دارد. افرادى كه مورد نهى از منكر قرار مىگيرند، اين مساله برايشان ناخوشايند است و ديگر مريد انسان نمىشوند، ممكن است به دنبال اين نهى از منكر مثلا كمكهاى مادى و احترامى كه براى انسان داشتند ديگر انجام ندهند و از اطراف انسان پراكنده شوند. اگر انسان بگويد چرا اين منكر را انجام مىدهى، يا اين كه فلان معاملهات درست نيست، چرا مراسم ازدواج را اين گونه بر پا كردى، چرا در فلان مجلس مطرب بردى، چرا در آن مجالس رقص به راه انداختى، چرا مرتكب گناه شدى، و مواردى از اين قبيل، كسانى نهى شدن از اين منكرات را دوست ندارند، از اطراف انسان پراكنده مىشوند. و برخى افراد نيز براى اين كه موقعيت خود را بين مردم از دست ندهند، سعى مىكنند اين گونه مطالب را مطرح نكنند، و به دنبال بهانهاى مىگردند كه از زير بار تكليف امر به معروف و نهى از منكر شانه خالى كنند، تا بتوانند با مردم بسازند و كنار بيايند.
خوب، اين افراد عالم نما و روحانى نما هستند، در واقع اينها صلاحيت رهبرى و راهنمايى مردم را ندارند. اينها عالمان حقيقى را از ميدان بيرون كرده و خود را به جاى آنان جا زدهاند. افرادى با اين خصوصيات براى اين كه عالمان حقيقى را از صحنه بيرون كنند، بايد كارى انجام دهند كه آنها را از چشم مردم بيندازند. لذا سعى مىكنند براى آن عالم حقيقى، برچسب هايى درست كنند، نقطه ضعف هايى پيدا كنند. سادهترين كارى كه مىتوانند انجام دهند اين است كه اشتباهى در كلام يا رفتار آن عالم حقيقى پيدا كنند و آن را زير ذره بين قرار داده و بزرگ كنند. بالاخره علماى حقيقى هم كه معصوم نيستند، ممكن است گاهى اشتباهى مرتكب شوند، فرض كنيد در بين صد سخنرانى يك جمله را اشتباه بگويند، آمارى را اشتباه نقل كنند، در خواندن آيهاى از قرآن دچار خطا شوند، ديگران كه پاى منبر نشستهاند، وقتى اشتباه او را بفهمند، مىگويند اين آقا اشتباه كرد، بلد نيست قرآن بخواند، يا اين كه در نقل فلان آمار اشتباه كرد. ولى اگر بنا باشد خود اين آقايان ده دقيقه سخنرانى كنند، آن گاه مىفهمند صحبت كردن چه مشكلاتى دارد.
به هر حال، افراد عالم نما به دنبال اين هستند كه نقطه ضعفى از كسى پيدا كنند، و آن را زير ذره بين قرار دهند كه فلان كلمه را اشتباه گفت، فلان مطلب را اشتباه نقل كرد.
بالاخره هر عالم با تقوايى ممكن است در موردى نقطه ضعف داشته باشد، و يا حداقل اشتباه كند. هر چه با تقوا باشد، حتى اگر نزديك به عصمت نيز باشد، ولى معصوم از اشتباه نيست. انسان ممكن است اشتباها كار خلافى را انجام دهد، يا حتى ممكن است كارى را براى خود واجب بداند، بعد معلوم شود كه اشتباه كرده است، اين كار واجب نبوده است. پس به هر حال امكان دارد كه از بهترين عالمان، از بهترين شخصها هم نقطه ضعف هايى پيدا شود. اين روحانى نماها، منتظر هستند تا از روحانيون حقيقى نقطه ضعفى پيدا كنند، و آنها را چند برابر بزرگ كرده، از تار مويى پلاسى ببافند و از پر كاهى كوهى بسازند، و آن عالمان حقيقى را در چشم مردم تضعيف كنند. به زبان امروزى ترور شخصيت كنند، تا مردم از اطراف عالمان واقعى پراكنده شوند، و جذب عالم نماها شوند. اين را من نمىگويم، به حسب اين روايت كه در تهذيب شيخ طوسى (قدس السره الشريف) و همچنين اصول كافى نقل شده، امام باقر (عليه السلام) به جابر، يكى از اصحاب سرشان مىگويد: يتبعون زلات العلماء و فساد علمهم، اينها اشتباهات، لغزشها و مواردى از عمل عالمان حقيقى را كه اشتباه و غلط بوده دنبال مىكنند. يقبلون على الصلاه و الصيام و ما لا يكلمهم فى نفس و لا مال، اين عالم نمايان، در انظار مردم به انجام نماز و روزه و اعمالى كه براى مال و جانشان خطرى ندارد رو مىآورند. يقبلون، يعنى اقبال مىكنند، به نماز و روزه رو مىآورند، و ما لا يكلمهم فى نفس و لا مال، يعنى اعمالى را بر مىگزينند كه به مال و جان آسيبى وارد نمىسازد. و حال آن كه امر به معروف و نهى از منكر به مال و جان انسان آسيب مىرساند، اگر امر به معروف و نهى از منكر صورت بگيرد، حداقل كمك هايى را كه ديگران به انسان مىكردند، قطع مىكنند. پولدارها، سرمايه دارها، زورمداران، و يا كسانى كه قدرتى در اختيار دارند، چون داراى تمكين بيشترى هستند، امكان ارتكاب گناهان بزرگ را نيز دارند، بنابراين وقتى عالم نماها بخواهند امر به معروف و نهى از منكر كنند با اصحاب زور و زر مواجه مىشوند، كه برخورد با آنها موجب كم شدن منافع مىشود، لذا به دنبال عبادتى مروند كه هيچ صدمهاى به مال و جانشان نمىزند مىروند، لا يكلهم، زخمه به مال و جانشان نمىزند.
ولو اضرت الصلاه بسائر ما يعلمون باموالهم و ابدانهم لرفضوها كما رفضوا اتم الفرائض
اگر زمانى شرايطى پيش آيد كه نماز خواندن هم موجب بروز مشكلى براى مال و جانشان شود، نماز را نيز رها مىكنند. چون ملاك ترك امر به معروف و نهى از منكر از ضرر بود. اينها مىترسند به مال و جانشان ضرر برسد، لذا امر به معروف و نهى از منكر را ترك مىكنند. كما رفضوا اتم الفرائض و اشرفها(105) آنها بالاترين، كاملترين و شريفترين فريضهها، يعنى امر به معروف و نهى از منكر را به خاطر ضرر به مال و جان ترك كردند، از ترس اين كه مبادا به منافعشان خسارت وارد آيد. لذا، اگر نماز هم اين ضرر را به آنها بزند، آن را نيز ترك مىكنند.
حضرت (عليه السلام) مىفرمايند: امر به معروف اتم الفرائض و اشرف الفرائض است، حتى از نماز هم بالاتر است، ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فريضه عظميه، امر به معروف و نهى از منكر مساله سادهاى نيست، فريضه بسيار بزرگى است كه بها تقام الفرائض، اگر امر به معروف و نهى از منكر نباشد، به ساير واجبات هم عمل نمىشود، و ساير واجبات در جامعه زنده نمىماند. حيات و بقا دين و احكام آن، به امر به معروف و نهى از منكر است. اگر به اين دو واجب عمل نشود، ساير واجبات نيز ترك مىشود. روحانى نماها چنين انسان هايى هستند. مردمى پيدا مىشوند جو فروش و گندم نما، در جامعه افرادى هستند كه خود را اهل علم و عبادت معرفى مىكنند و بارزترين ويژگى آنها اين است كه به امر به معروف و نهى از منكر اهميت نمىدهند، مگر در مواردى كه هيچ ضررى براى آنها نداشته باشد.
حضرت (عليه السلام) فرمودند در آخر الزمان چنين افرادى پيدا مىشوند، بعد نتيجهگيرى مىكنند كه هنالك يتم غضب الله عليهم زمانى كه مردم اين گونه شدند و دنباله رو چنين افرادى گشتند غضب خدا بر اين مردم كامل مىشود: فيعمهم بعقابه، همه مردم را مورد عقوبت قرار مىدهد و يهلك الابرار فى دار الفجار عقاب عمومى خدا براى همه مردم نازل شده، بد و خوب، وتر و خشك را با هم مىسوزاند، و الصغار فى دار الكبار، حتى اطفال نيز همراه با بزگترها مشمول عقوبت خواهند شد، آن گاه كه چنين وضعيتى در جامعه به وجود آيد كه امر به معروف و نهى از منكر ترك شود، چنين بلاى همگانى خواهند آمد و كسى از آن استثنا نمىگردد.
باز امام (عليه السلام) مجددا نسبت به امر به معروف و نهى از منكر تذكر مىدهد ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر سبيل الانبياء امر به معروف و نهى از منكر راه انبياء است، كسانى كه مىخواهند راه انبياء را بروند، بايد اهل امر به معروف و نهى از منكر باشند و اگر اين گونه نباشند راه ديگرى را رفتهاند و دنباله رو انبيا نيستند؛ و منهاج الصالحين، برنامه افراد صالح و شايسته همين امر به معروف و نهى از منكر است؛ فريضه عظيمه بها تقام الفرائض مجددا حضرت تكرار مىفرمايند كه اقامه ساير واجبات نيز در گرو امر به معروف و نهى از منكر است؛ و تامن المذاهب، امنيت راهها در سايه امر به معروف و نهى از منكر حاصل مىشود؛ و تحل المكاسب، حليت كسبها در سايه امر به معروف است. اگر مردم مىخواهند كسب و تجارت آنها حلال شود، بايد در اقامه امر به معروف و نهى از منكر سعى داشته باشند. در غير اين صورت كم كم ربا در كسب آنها سريان يافته و اگر كسى از آن نهى نكند مردم حلال و حرام را درست تشخيص نخواهند داد. زمانى كه چنين شد كسبهاى حلال به حرام مبتلا مىشود. و ترد المظالم، در سايه امر به معروف و نهى منكر مظلمهها بر مىگردد. اگر كسى حق ديگرى را ضايع كرده باشد، رواج امر به معروف و نهى از منكر در جامعه باعث مىشود حق به صاحب آن برگردد. و تعمر الارض آبادانى زمين در سايه امر به معروف و نهى از منكر آن قدر وسيع است كه در مقابل سود جويانى كه به خاطر قدرت يا سود بيشتر، محيط زيست را تخريب مىكنند، نيز مىايستد. كارخانه دارانى كه امور بهداشتى را رعايت نمىكنند، و محيط زيست را آلوده مىكنند، براى چيست؟ آنها سود بيشتر، مىخواهند. با امر به معروف و نهى از منكر جلو اين گونه اعمال نيز گرفته شده، محيط سالم مىشود، و زمين آباد مىگردد. و ينتصف من الاعداء زمانى كه امر به معروف و نهى از منكر باشد دشمنان هم منصف مىشوند، يعنى دشمنان هم به رعايت انصاف وادار مىشوند. آن گاه كه صاحبان قدرت اهل امر به معروف و نهى از منكر باشند، ديگر دشمنان جرات نمىكنند به ظلم اقدام كنند، به اين شرط كه امر به معروف و نهى از منكر در جامعه رواج داشته باشد. تنها اين نيست كه يك نفر در موردى به عنوان كارى فردى و مقدس و به قصد اتمام حجت انجام دهد و به آن اكتفا كند. اگر امر به معروف در جامعه رواج داشته باشد، ديگر دشمنان جرات پيدا نمىكنند مومنان را مورد هجوم خصمانه خود قرار دهند. و نهايتا حضرت (عليه السلام) مىفرمايند و يستقيم الامر، كارها در سايه امر به معروف و نهى از منكر به سامان مىرسد. اين همان اصلاح است. مفاسد بر طرف مىشود، و كارها به سامان مىرسد. اينها نتايج امر به معروف و نهى از منكر است.
امام (عليه السلام) از يك طرف هشدار مىدهند در آخر الزمان، امر به معروف و نهى از منكر رنگ مىبازد، گاهى مردم عمل مىكنند، اما به شرط اين كه براى آنها ضررى نداشته باشد؛ عملا امر به معروف و نهى از منكر رواج و رونق خود را از دست مىدهد و در جامعه مطرود و منزوى مىشود. هشدار مىدهد كه اگر چنين وضعى پيش آمد از عقاب خدا بترسيد. عذابى نازل مىشود كه تر و خشك،. بزرگ و كوچك را با هم مىسوزاند.