|
|
آيا مى توان گفت خدا روح يا نور است و صفات او با صفات بندگان چه فرقى دارد؟ |
اصولا بعضى از صفات خدا با صفات بندگانش از نظر اسم مشترك اند يعنى همانطور كه به يك انسان عالم گفته مى شود به خدا نيز عالم گفته مى شود و همانگونه كه به خدا شنوا و بينا گفته مى شود به يك انسان نيز گفته مى شود. |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
خدا چگونه به وجود آمده است؟ |
خداوند موجودى است كه هستى عين ذات او است و داراى تمام كمالات غيرمحدود است و هيچگونه نقص و نياز و ناتوانى در ذاتش راه ندارد. |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
اگر مرگ سرنوشت حتمى موجودات است، چرا خدا نمى ميرد؟ |
اساساً اين درست نيست كه بگوييم: سرانجام هر موجودى - بطور مطلق- مرگ است، بلكه صحيح اين است كه: سرنوشت حتمى همه موجودات زنده عالم امكان كه در قلمرو پديده هاى و آفريده هاى الهى قرار دارند، مرگ است. |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
چون خدا زمان و مكان دارد با حواس پنجگانه قابل درك نيست پس خداوند وجود ندارد؟ |
اشتباه ماركسيستها در همين است آنها خيال مى كنند هر چيزى كه با حواس پنجگانه قابل درك نباشد آن چيز وجود ندارد. در حاليكه ما مى دانيم كه حواس پنجگانه ما محدود است و تنها چيزهائى را مى تواند درك كند كه در چارچوب و شرائط معينى واقع شود |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
خدا از چه كسى متولد شده و محل ولادت او كجا است؟ |
طرح اين سوال صحيح نيست زيرا خداوند مانند ديگر موجودات نيست كه شروع و پايانى داشته باشد و ازموجودات ديگرى متولد شود زيرا اگر چنين باشد بايد وجود هستى خود را از ديگرى گفته باشد و در هستى محدود باشد در حاليكه خداوند محدود نيست |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
آيا با توجه به اين برهان كه معطى هر شىء نمى تواند فاقد آن باشد خلق موجودات مادى، دليل مادى بودن خالق آنان نيست؟ |
در پاسخ يادآور مى شويم كه لازم نيست موجودى كه ماده را ايجاد مى كند خودش مادى باشد زيرا آنچه برهان عقلى مارا بدان رهنمون مى شود اين است كه هركمالى كه در معلول هست بايد آن كمال در مرتبه ى علت موجود باشد... |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
چيزى مكان دارد كه وجود دارد و خدا مكان ندارد پس بايد وجود هم نداشته باشد؟ |
اين صحيح است كه هر چه مكان دارد وجود دارد و نتيجه اش اين است كه ما از مكان داشتن مى توانيم وجود آن چيزى را كه مكان دارد اثبات كنيم ولى اين مطلب درست نيست كه هر چه وجود دارد مكان هم دارد .. |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
آيا وجود خداوند از سنخ موجودات مادّى است؟ |
وجود خداوند قابل مقايسه با مخلوقات نيست. وجود مخلوقات، محدود است و از حدودى برخوردار است كه از آن به «ماهيّت» تعبير مى شود. و همين ماهيّت و حد داشتن خاستگاه نقص وجودى و موجب نيازمندى موجودات است. |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
چگونه خداوند مى تواند بى علّت باشد؟ |
خداوند علّت ندارد زيرا چيزى علّت مى خواهد كه در ذاتش اقتضاى وجود و هستى نباشد و ديگرى او را موجود كند به تعبير فلسفى ممكن، علّت مى خواهد و خداوند واجب الوجود است يعنى ذاتش عين وجود و هستى است و نياز به علّت ندارد. |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
چطور مى توان بوجود خداوند متعال يقين كرد؟ |
در اين باره يا بايد در جهت تزكيه نفس و پاكى باطن كوشش نمود و خود را شناخت كه موقّت نفس راهى است براى موقت پروردگار يا از طريق براهين و استدلالهاى عقلى و فلسفى به وجود خداوند يقيين حاصل نمود. |
|
|
|
|
|
|
|